دکتر محمدزمان رستمی
طاهره آل بویه
تعارضات علم امام با آیات قرآن (5)
در آیه شریفه «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا» (1) موسی (علیه السلام) از خضر (علیه السلام) میخواهد که از علوم وی فرا گیرد و خضر (علیه السلام) پاسخ میدهد: «قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا * وَكَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا » (2). این دو آیه هم نفی علم از حضرت موسی (علیه السلام) می نماید و هم صبر در فراگیری آن را. در روایات نیز آمده که خضر علومی داشت که در الواح موسی نگاشته نبود و موسی (علیه السلام) گمان مینمود که تمام آنچه بدان نیاز دارد در تابوت اوست و تمام علوم در الواح نوشته است، چنان که در قرآن آمده است «وَكَتَبْنَا لَهُ فِی الأَلْوَاحِ مِن كُلِّ شَیْءٍ مَّوْعِظَةً وَتَفْصِیلاً» . (3) و(4) و عبارت «کل شیء» به ظاهر بر تمام علوم دلالت دارد؛ از این رو خداوند خصر (علیه السلام) را به سوی او فرستاد تا علومی که او نمیدانست را به او بیاموزد. (5) و نیز روایت شده زمانی که تورات بر موسی نازل شد و خداوند با او سخن گفت، به اندیشهاش خطور کرد که خداوند در خلقت خودش، موجودی عالمتر از من نیافریده است، پس خداوند به او وحی نمود که در مکان تلاقی دو دریا در کنار صخره، فردی عالمتر از تو است، پس به سوی او حرکت کن و از علم او فراگیر. (6) و(7)برای بررسی داستان موسی (علیه السلام) و خضر (علیه السلام) و رفع شبهات موجود به بررسی برخی تفاسیر نیاز است. ابن عربی در تفسیر آیات 64 -69 سوره کهف (8) میفرماید: موسی (علیه السلام) مأمور شد به مجمع البحرین برود و در آن جا خضر را که از او اعلم بود ملاقات نماید، زیرا ترقی به سوی کمال با متابعت از عقل قدسی در این مقام حاصل میشود. او در مسیر ترقی به سوی کمال با متانت از عقل قدسی در این مقام حاصل میشود. او در مسیر کمال خود، به مقام فطرت اولی رسید و سپس این مسیر را ادامه داد تا اینکه به عقل قدسی دست یافت که بندهای از بندگان خدا بود که اختصاص به مزیّت و عنایت ویژهای داشت و خداوند رحمت ویژهای به او عطا کرده بود: «آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا» یعنی به واسطه تجرد از دنیای مادی و پیراسته شدن و تقدس یافتن از تمام جهات، به کمال معنوی و نورانیّت محض دست یافته بود که از آثار قرب و حضور بوده است و خداوند متعال از نزد خودش، علومی را به وی آموخت: « وَ عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» و این علوم، معارف قدسی و حقایق کلی لدنی، بلا واسطهی تعلیم بشری بوده است، و سخن موسی (علیه السلام) به خضر که آیا از تو پیروی نمایم: «هَلْ أَتَّبِعُکَ» ظهور ارادهی سلوک و ترقی به کمال بود و پاسخ خضر (علیه السلام) که تو نمیتوانی با من صبر نمایی «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً» بدین معنا بوده است که تو بر امور غیبی و حقایق معنوی آگاهی نداری، زیرا تجرد نیافتهای و به خاطر عدم تجرد و احتجابت به بدن و لوازم آن، توان همراهی مرا نداری و این معنای سخن خضر (علیه السلام) است که فرمود: « وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً» و این که موسی (علیه السلام) گفت: «سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرا» به لحاظ وجود قوه استعداد در وی و ثباتش بر طلب بوده است و این که گفت: «وَ لاَ أَعْصِی لَکَ أَمْراً» به خاطر توجه کامل او به سوی خضر (علیه السلام) و پذیرش اوامر او بوده و این به جهت صفا و صدق ارادت موسی (علیه السلام) بوده است. (9) و (10)
اطیب البیان در این باره مینویسد: علم و کمال انسان (حتی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که در همه کمالات، به ویژه در کمال علمی از تمام انبیا افضل و اشرف است) به هر مرتبه که نایل شود محدود است و قابل افزایش میباشد؛ چنان که در قرآن مجید خطاب به آن حضرت آمده است: « وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَى إِلَیْكَ وَحْیُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا» (11) از این جهت مانعی ندارد که حضرت موسی (علیه السلام) علم به بواطن بعضی امور نداشته باشد و لازم باشد که از علم خضر (علیه السلام) بهرهبرداری کند و مراد از متابعت در جمله «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» متابعت در امور دینی نیست، بلکه مصاحبت در طریقت است تا از اسراری که به خضر (علیه السلام) سپرده شده بهرهبرداری نماید. (12) در تفسیر امثل نیز آمده است: کلمه «وجدا» در آیه شریفه «فَوَجَدَا عَبْداً مِنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» دلالت دارد که موسی و یوشع وصی او در جستوجوی آن مرد عالم بودهاند و جمله « عَبْداً مِنْ عِبَادِنَا» میفرماید: وی به مقام عبودیت واقعی رسیده بود و این امر سبب دستیابی به رحمت خاص الهی و گشوده شدن ابواب معرفت و علم در قلب او بوده است و جمله « وَ عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» دلالت دارد که وی یک عالم عادی نبوده است، بلکه جزئی از اسرار این عالم و اسرار حوادث را که کسی جز خداوند نمیداند را میدانست. آمدن کلمه علما به صورت نکره برای تعظیم است و بر عظمت علمی وی دلالت مینماید، اما مقصود از عبارت « رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا» اشاره به مقام نبوت و یا عمر طولانی و یا استعداد بسیار بزرگ و روح واسع و سعه صدر است که خداوند به او داده است تا قادر بر دریافت علم الهی باشد، و از کلمه «رشدا» در سخن موسی به خضر « هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» استفاده میشود که هدف موسی از پیروی خضر رسیدن به کمالی بوده است که علم خضر وسیله دریافت آن بوده است و پاسخ خضر (علیه السلام) « إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً * وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً» دلالت دارد که وی به ابوابی از علوم احاطه داشته که شامل اسرار و باطن حوادث بوده است و چون موسی در آغاز شاگردی خود نزد خضر (علیه السلام) به آن علم دست نیافته بود، به ظاهر حوادث اعتراض میکرد تا این که آن علوم را از وی آموخت و شاگردی او به پایان رسید. (13)
شیخ مفید مینویسد: تبعیت موسی (علیه السلام) از خضر (علیه السلام) قبل از بعثت وی بوده است و اگر این تبعیت بعد از بعثت بوده نه از جهت کسب علوم شریعت، بلکه برای آگاهی از باطن احکام بوده است. (14) هم چنین گفته میشود که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که نزد خضر (علیه السلام) علمی بود که برای موسی (علیه السلام) در الواح تورات نوشته نشده بود، چون حضرت خضر (علیه السلام) مأمور به کمک درماندگان و دستگیری از ضعفا و فقرا در باطن بود و حضرت موسی مأمور به ظاهر و اصلاح امور دنیا و آخرت مردم، در نتیجه، متابعت از شرع و شریعت و هر یک مقامی را برحسب استعداد خودشان واجد بودند که دیگری استعداد تحمّل آن را نداشت؛ از این رو، حضرت موسی نمیتوانست امری را که در ظاهر با موازین شرع منطبق نیست، مشاهده نماید و ساکت باشد، چون غیور و متعصّب در دین و حفظ نوامیس الهی بود و در روایات ائمه اطهار به این معنا تصریح شده که موسی مأمور به امری بود که خضر طاقت آن را نداشت و خضر مأمور به امری بود که موسی طاقت آن را نداشت؛ از این رو با آن که پیغمبر اولوالعزم و افضل و اعلم از حضرت خضر بود، برای تحصیل علم مخصوص خضر نزد او حاضر شد. خضر (علیه السلام) فرمود: تو صبر بر تبعیّت مرا نداری، چون نمیتوانی ببینی و ساکت باشی، اموری را که با ظاهر شرع منطبق نیست، ولی در باطن دارای مصلحت است و تو احاطه علمی بر اسرار و مصالح خفیّه آنها نداری، پس نباید امری را که از من صادر میشود، مورد انکار و اعتراض قرار دهی تا سرّ آن را برای تو بیان کنم، و حضرت موسی قبول کرد و در واقع ملتزم شد. (15)
شریف لاهیجی می نویسد: در روایتی آمده که موسی (علیه السلام) از یک جهت اعلم از خضر (علیه السلام) بوده و خضر (علیه السلام) از جهتی دیگر اعلم از موسی (علیه السلام) بوده است و عیاشی از امام صادق (علیه السلام) روایت فرمودند: موسی (علیه السلام) اعلم از خضر (علیه السلام) بوده است و محتمل است مراد از این اعلمیت، اعلمیت در امور ظاهری شرعی باشد. (16) همچنین گفته میشود تفاوت موسی (علیه السلام) و خضر (علیه السلام) نه از جهت علم و جهل، بلکه از جهت اختلاف حکم دو علم و تکلیف دو عالم و تفاوت دو شریعت از حیث دشواری و آسانی بوده است، چنان که آیه شریفه «إِنَّكَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا» دلالت دارد که خضر (علیه السلام) مکلف به امری شده بود که موسی (علیه السلام) طاقت آن را نداشت و موسی (علیه السلام) مکلف به امری شده بود که خضر (علیه السلام) طاقت آن را نداشت و آن سؤال «هل اتبعک ...» و پاسخ «إِنَّكَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ ...» نه از باب تعلم جاهل از عالم، بلکه از باب طلب عالم (یعنی موسی) از علمی بود که باطن آن را میدانست، ولی میخواست در ظاهر و به گونه محسوس ارائه گردد تا اطمینان او فزونی گیرد و از علم یقین و حق الیقین به عین الیقین ارتقا یابد، همان گونه که ابراهیم (علیه السلام) در آیه «رَبِّ أَرِنِی كَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَى» (17) طلب کرد. (18)
پینوشتها:
1. کهف، آیه 66.
2. کهف، آیات 67 -68.
3. اعراف، آیه 145.
4. خداوند متعال بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) لوحی نفرستاد، بلکه قرآن را بر قلب مبارک حضرت وحی نمود و این به معنای القای کمالات قرآن در روح پیامبر بوده است، یعنی هر چه از کمال در قرآن بوده است را از آن پس پیامبر دارا شد، ولی درباره حضرت موسی مشاهده میشود که تورات را در یک زمان مانند شب قدر بر قلب مبارک موسی (علیه السلام) نازل ننمود، بلکه آن را در قالب الواحی به حضرت تحویل داد و اعطای الواح چندان دلالت ندارد که حضرت موسی (علیه السلام) به تمام حقایق آن، به گونه علم حضوری دست یافته است و نیاز به یک معلم برای تعلیم آن حقایق داشته است و آن معلم حضرت خضر (علیهالسلام ) بوده است.
پس میتوان گفت آن چه در الواح بوده تمام علوم را دربرداشته است، اما نیاز به تعلیم آنها از سوی یک انسان کامل مانند خضر (علیه السلام) بوده است، پس هم چنین که عبارت «کل شیء» دلالت دارد آن الواح چیزی کم نداشته است که با تعلیمات خضر (علیه السلام) جبران گردد.
5. طبرسی، مجمع البیان، ج 1، ص 483.
6. جالبتر این است که در ظاهر موسی (علیه السلام) افزون بر این که بسیاری از علوم را نمیدانست و در الواح به او ارائه نشده بود، بلکه به فرمایش خضر حتی صبر بر فراگیری آنها را نیز نداشت، میتوان گفت که این آیه، مراحل اولیه سیر تکاملی حضرت موسی (علیه السلام) را ذکر مینماید که برای دیگر انبیا عظام (علیهم السلام) و از جمله پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز بوده است، و همچنان که کسی ادعا نمیکند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آنچه بعد از معراج و تحت اشراف جبرئیل داشته است قبل از آن نز دارا بوده است، نباید چنین انتظاری رااز حضرت موسی (علیه السلام) داشت و بیتردید نفس اولوالعزم بودن نیاز به علوم غیبی ویژهای دارد که موسی (علیه السلام) از آن بهرهمند بوده است.
7. قمی، تفسیر قمی، ج 2، ص 36.
8. «قَالَ ذلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصاً * فَوَجَدَا عَبْداً مِنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً * قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً * قَالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً * وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً * قَالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِراً وَ لاَ أَعْصِی لَکَ أَمْراً» (کهف، آیات 64 -69).
9. در این جا این پرسش مطرح است که خضر (علیه السلام) از نظر جایگاه و وظیفه در عالم خلقت کیست و علوم وی چقدر بوده است و چه میزان از علوم وی را موسی دریافت نموده است؟ و آیا این تعلیم و تعلم در محضر خضر (علیه السلام) برای دیگر انبیا نیز بوده است و یا این که مختص موسی (علیه السلام) بوده و دیگر پیامبران به گونهای دیگر تحت تعلیمات الهی واقع می شدند؟ و این که آیا این تعلیمات برای دست یافتن موسی به کمالی که مورد هدف بوده کافی بوده است و موسی به آن کمالات دست یافته است؟
10. ابن عربی، تفسیر قرآن، ج 1، ص 408.
11. طه، آیه 114.
12. طیب، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 383.
13. مکارم شیرازی، الأمثل فی تفسیر قرآن، ج 9، ص 317 -318.
14. مفید، تفسیر قرآن مجید، ص 337 -341.
15. ثقفی تهرانی، تفسیر روان جاوید، ج 3، ص 440 -442.
16. شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج 2، ص 916.
17. بقره، آیه 260.
18. نجفی لاری، المعارف السسلمانیة فی کیفیته علم و کمیته، ص 96 -97.
رستمی، محمدزمان و آل بویه، طاهره، (1390)، علم امام (با رویکرد قرآنی، روایی، عرفانی، فلسفی و کلامی)، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّه قم)، چاپ دوم
/م