الف- سازوکار پیدایش علم تاریخ و تکوین تاریخنگاری
داشتن اندیشه منظم و منطقی در تاریخ به مانند علوم طبیعی، حاصل نیل به مراحل نسبتاً عالی تکامل است. (2) طبیعی است تا قبل از رسیدن به این مرحله از تکامل، علم تاریخ و تاریخ نگاری نیز فاقد وجه علمی بوده و نمیتوان از وجود چنین مقولههایی سخن گفت. علم تاریخ و وجه نوشتاری آن با عنوان «تاریخنگاری» از تداخل دو افق حال و گذشته در پرتو کنش و بینش مورخ حاصل میشود. از این روی بینش و نگرش مورخ و همین طور گفتمان جامعهای که در آن به بلوغ رسیده و زمینههای علمی شدن تاریخ را پی ریخته است، در این مسیر بسیار تعیین کننده است. علم تاریخ حاصل انضمام مورخ با رویدادهای تاریخی است. در این طریق، رویدادها افق گذشته و بینش مورخ افق حال را در پیدایش علم تاریخ به وجود میآورند. رویدادهای تاریخی و به عبارت صحیح تر، گزارش این رویدادها که در منابع تاریخی و یا منابع تاریخ نگارانه آمده است (3) (با وجود این که تحت تأثیر شرایط و گفتمان خاص دورهای که در آن نوشته شده به وجود آمده و لذا دارای اهمیتند) به خودی خود اموری صامت و ساکتند و این کنش مورخ است که آنها را به سخن وامی دارد و مفهوم علمی میبخشد. مورخ در هر دوره ای که به سر میبرد، به دنبال پاسخ گویی به «چراهای زمان حال» در پرتو «شناخت و تحلیل گذشته» است. از این روی هم عامل محرک وی در شناخت گذشته و هم بینش، روش، ارزش و دانش وی در این شناخت و تحلیل مدیون زمان حال است. دانش مورخ نمودی از تفکر و تاریخ نگری اوست و تاریخ نگری وی حاصل شرایط جامعه ای است که در آن زندگی میکند. در عین حال بسته به این که مورخ چگونه و در چه جهت از گفتمان حاکم بر جامعه اثر پذیرفته و تا چه اندازه به دور از هر گونه حب و بغض و منافع فردی و گروهی و یا حزبی و طبقهای با گذشته برخورد کند، چراهایی که برای وی مطرح میشود و همین طور پاسخهایی که برای آنها به دست میآورد، متفاوت است. این که مورخین هر دوره و زمانی تا چه اندازه به دور از جانب داری و با رعایت روحیه عدالت و اصل «جرح و تعدیل» (4) به گذشته بپردازند و یا آن را بازسازی کنند، به میزان پیشرفت جامعه و برخورداری آن از تکامل جمعی بستگی دارد. صرف نظر از این، تکوین تاریخنگاری و سازوکار علمی پیدایش تاریخ نیز به همین مقوله، یعنی برخورداری جامعه از پیشرفت لازم و رسیدن آن به شرایط مقتضی برای پرداختن به گذشته در جهت پاسخ گویی به زمان حال و آینده بستگی دارد. از همین روی است که طلیعه تاریخ نگاری را به یونان قرن پنجم پیش از میلاد منتسب میکنند و ماقبل آن را فاقد تاریخنگاری به مفهوم علمی آن میدانند. (5) وجه علمی تاریخ با ویژگیهای خاص خود و تاریخنگاری به مفهوم مشخص آن نخست به وسیله «هرودت» (480-425 ق.م) نمود پیدا کرد و نام وی را به عنوان پدر تاریخ به یادگار گذاشت. بشر پیش از قرن 5 ق.م در پی پاسخ گویی به چرایی و چگونگی هستی خویش با توسل به اساطیر و افسانهها سعی در تعلیل یا توجیه موقعیت خویش در طبیعت مینمود و لذا بخش مهمی از اندیشههای وی در خصوص گذشته در یک وجه آرمانی و به دور از واقع گرایی رقم میخورد. دو مفهوم زمان و مکان مشخص که اسطوره و تاریخ را از هم جدا میکند، در اندیشه وی جایگاه معینی نداشت و حاصل فکر وی را از جنبههای علمی بودن دور میساخت. همین طور دستاوردهای فکری انسان این دوران در حوزه تاریخ نه موضوع معینی داشت و نه هدف کاملاً تعیین شدهای را دنبال میکرد. فقدان زمان، مکان، موضوع و هدف مشخص در نوشتههایی که پس از اختراع خط، پیرامون گذشته به رشته تحریر درمی آمدند، یکی از وجوه اصلی این دسته از نوشتهها تا قبل از شروع رویکرد علمی به تاریخ است. رویکرد علمی به تاریخ منوط به تعالی شعور اجتماعی و فرهنگی انسان و نیل به مراحل تکامل جمعی و مهمتر توالی این شرایط است. از همین روی است که با وجود برخی از نمودهای پیشرفت تکاملی بشر در ادوار قدیمی تر، به سبب عدم توالی این پیشرفت ها، تا قبل از قرن 5 ق.م زمینههای نگرش علمی به تاریخ فراهم نمیشود. باید در نظر داشت که تا پیش از این مرحله، دستاوردهای نوشتاری فراوانی از گذشته بشر باقی مانده است، اما چنین دستاوردهایی را که میتوان با عنوان «منابع تاریخی» از آنها یاد کرد، صورت کاملاً علمی نداشته و به وسیله مورخین به وجود نیامده اند. این دسته از نوشتهها که معمولاً تصویری از اعمال برگزیدگان جامعه به حساب میآیند در راستای نیازهای سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی طبقه حاکمه به جای مانده و از این جهت که میتوان از آنها استفاده تاریخ نگارانه کرد اهمیت دارند. همچنان که آثار و ابنیه و اشیاء به جای مانده از ادوار گذشته بخشی از منابع تاریخی را تشکیل میدهند و در فرایند تاریخنگاری مورد استفاده اند، این دسته از نوشتهها نیز در همین اندازه (و البته نظر به مکتوب بودن آنها در وجهی مهم تر) برای مورخ مهم و در تاریخ نگاری قابل استفاده اند. این گونه از نوشته ها، اغلب فاقد نظم و ترتیب منطقی اند، چرا که به وسیله مورخین به وجود نیامده اند. تاریخنگاری حاصل گزینش، شناخت، نقد و تحلیل و تبیین مورخ است. مورخ کسی است که با دانش، بینش، روش و ارزشهایی که آن را از جامعه به عاریت گرفته، وقایع را ثبت نموده و یا وقایع مضبوط را تبیین و تحلیل میکند. بخش گستردهای از منابع تاریخی (مکتوب) که پیش از قرن 5 ق.م به رشته تحریر درآمده اند، فاقد این ویژگی هاست. معمولاً این چنین نوشتههایی پراکنده و درهم آمیخته اند، با نگرش اعتقادی صرف و رویکرد اسطورهای نوشته شده اند، فاقد روح انتقاد و واقع گرایی اند، اغراق گویی و تمایل به افسانه پردازی در آنها پر رنگ است، برحسب تمایلات قومی و نژادی نوشته شده و تصویری از وحدت انسانی در خود ندارند، در پی پاسخ گویی به پرسش چرایی انسان نبوده اند، با رویکرد تحقیقی حاصل نشده و در بهترین حالت تأکید بر اموری هستند که نویسندگانشان از قبل آنها را میشناخته اند. همین طور شرح صرف افعال و رفتار انسان نیستند و تجلی اراده و افعال خدایان در زمین به حساب میآیند. این گونه نوشتهها از چهار شرطی که «کالینگوود» برای علم تاریخ برمی شمارد، برخوردار نیستند (6) و در بهترین حالت که در برخی از ادوار محدود تاریخی به وجود آمده اند، میتوان آنها را «شبه تاریخ» نام نهاد. از این حیث بخش مهمی از نوشتههای تاریخی (شبه تاریخی) شرق باستان و یونان پیش از قرن 5 ق.م از این جهت که بر پایه اندیشه منظم و منطقی نوشته نشده و حاصل کار مورخین نبوده اند غیر تاریخ نگارانه هستند و نمیتوان آنها را نوشتههای تاریخی به مفهوم علمی آن دانست.ب- هرودت آغازگر نگاه علمی به تاریخ
گام نهادن در مسیر علمی تاریخ و انجام پژوهشهای تاریخی که موضوع، روش و هدف مشخص داشته باشند، از قرن پنجم پیش از میلاد و در پرتو تاریخنگاری هرودت نمود پیدا کرد. بدون شک شرایط حاکم بر آتن و تحولاتی که در عرصههای فکری و مدنی مردم این دولت شهر به وقوع پیوسته بود، در ظهور روند جدید تاریخنگاری و فاصله گرفتن تاریخ از اسطوره و افسانه تأثیری به سزا داشت. این که هرودت «هالیکارناسی» هم زمان با عصر «پریکلس» دوره طلایی تاریخ آتن، عصری که فرهنگ و هنر این دولت شهر اوج رونق خود را میگذراند، موفق به ایجاد انقلابی در عرصه تاریخ میشود و برای اثر خویش عنوان «این کوائیت Enquiet» به معنای «پژوهش و تحقیق، و یا عنوان «هیستوری History» به معنای «تجسس و تفحص» به کار میبرد (7) حاکی از این است که جامعه یونانی به حداقل بلوغ فرهنگی لازم برای داشتن اندیشه منظم و منطقی در خصوص تاریخ رسیده بود. هرودت به دنبال کشف حقیقت و فاصله گرفتن از اسطوره بود و هدف خود را توصیف کردار آدمیان برای آگاهی آیندگان از این کردارها میداند. او سعی در بررسی عقلانی کردارهای آدمی میکند و با این که گاه گاه در افسانه و اسطوره در میغلتد؛ اما وجه انتقادی و واقع گرایی را از یاد نمیبرد. وجه غالب تاریخنگاری وی و جانشین بلافصلش «توسیدید»، اگرچه مبتنی بر گواهی شاهدان زنده (انسانهایی که وقایع را برایشان شرح میدادند) بود و لذا به لحاظ اطمینان و ایقان برد زمانی زیادی نداشت، از این جهت که بر موضوع یا موضوعات مشخصی متمرکز بود و با رویکردی انتقادی و تعلیلی هدف خاصی را دنبال میکرد اهمیت داشت و وجه علمی خود را حفظ کرده بود. (8) البته باید خاطرنشان کرد که زمینههای تاریخنگاری یونانی نیز به مانند فلسفه آن، سواحل آسیای صغیر و منطقه «ایونیا» بود. منابع تاریخی پیش از قرن پنجم قبل از میلاد که توسط کسانی همچون «هومر»، «هزیود» و دیگران نوشته شده بودند و سیر تحول فلسفه یونان که نگاه ماتریالیستی محضی به هستی و طبیعت داشت و به دنبال شناخت حقیقت ازلی و ماده نخست بودند، تمامی در حوزه تمدنی ایونیایی نمود پیدا کرده بود. (9) از این حیث، هرودت نیز که از مردم هالیکارناس در سواحل شرقی مدیترانه بود، فرهنگ و تربیت ایونیایی داشت و بر پایه روح غالب ایونیایی به جامعه و تاریخ مینگریست. طریق علمی که هرودت در تاریخنگاری آغاز کرد در آثار «توسیدید» و «پولی بیوس» تداوم یافت و علیرغم این که بینش غالب حاکم بر یونان باستان یک عقل گرایی فلسفی بود که به تاریخ توجهی نداشت، این دانش را از اعتبار نسبی برخوردار ساخت.ج- رویکرد نظامی مورخین یونانی
هرودت، توسیدید و پولی بیوس سه مورخی هستند که سیر تکوین و تکامل تاریخنگاری در آثار آنها نمود یافته است. نکته جالبی که در روش کار و نوعی نگرش آنها به تاریخ مشاهده میشود، این است که هر سه مورخ «جنگ» و «برخوردهای نظامی» را به عنوان موضوع دانش خویش برگزیده و شرح گذشته جامعه و یا جوامع مورد نظر خود را در این چارچوب مورد بحث و نظر قرار داده اند. جنگ ملموسترین چهره زیست جمعی بشر بوده و تلاش برای ماندن یا مردن، غلبه یا مغلوبیت و فرادستی یا فرودستی، چه در وجه فردی و چه جمعی مورد توجه همیشگی بشر بوده است. صرف نظر از چالش مداوم انسان با خویش در جهت ساختن شخصیت خود و یا چالش با طبیعت برای استیلای بر آن و بهره گیری از مواهب آن، واقعیتهایی که موجبات برجستهتر شد فرد یا افراد خاص و برتری آنها را بر دیگران فراهم میکند؛ شکل گیری نظامهای جمعی زیست بشری و واماندگی یا برتری هر کدام از این نظامها در برابر دیگران و همین طور تکوین ساختار هر کدام از این نظامات و به ویژه ساخت قدرت در میان آنها، با جنگ و برخوردهای نظامی ارتباط مستقیم داشته است. به علاوه تجربیات تاریخی هر سه مورخ که در دوره ای نزدیک یا متقارن به برخوردهای نظامی میزیستند، حاکی از این بود که این جنگها هستند که زمینههای تعالی یا زوال ملتها را فراهم میکنند و در تثبیت و برتری اندیشههای کارآمدتر مؤثرند. این که هرودت برخوردهای نظامی را به تضاد دموکراسی و استبداد تعبیر میکند و در نتیجه گیری نهایی برتری یونانیها در «سالامین» به مفهوم برتری دموکراسی بر حکومت فردی است و یا توسیدید در شرح جنگهای اسپارت و آتن برخورد آریستوکراسی و تیرانی (جباریت، استبداد) را میبیند و یا پولی بیوس برتری رومیها بر کارتاژها را مقدمه جهانی شدن قدرت و اندیشه رومیها میداند و تجلی اندیشههای رواقیون را که خود از پیروان آنها بود، از طریق جنگ توصیف میکند، نمودهایی از این واقعیت به شمار میروند. از وجهی دیگر جنگ و برخوردهای نظامی ضمن این که زمینههای برخورداری ملل غالب از غنائم و بهره گیری از منافع اقتصادی و تجاری را هموار میکند، موجبات برخورد آراء و عقاید و تبادل و تعامل میان ملل و رشد فرهنگها و تمدنها را فراهم میسازند و با گشودن افقهای جدید فکری طریق تعالی بشر را هموار مینمایند و تنها وجه منفی ندارند.هرودت
هرودت (485-425 ق.م) تاریخ جنگهای مدیک را، سلسله جنگهایی که اندک زمانی قبل از تولد او به پایان رسیده بود و لذا نزدیکترین گذشته به دوره زندگانی وی محسوب میشد، به عنوان موضوع کار خویش برگزید و تاریخ نگری خود را در این قالب به نمایش گذاشت. اگرچه هرودت نیز تصوری از وحدت انسانی ندارد و انسانیت را در دو اردوی متقابل - یونانیها و بربرها - خلاصه میکند، اما خالق واقعی تاریخ است و در ضمن شرح جنگهای مدیک، و مقدمات و مقارنات این جنگها به خلق نوعی تاریخ جهانی مبادرت و سرگذشت ملل مطرح آن دوران اعم از فینیقیه، مصر، ایران، هند و اقوام شرق مدیترانه را بررسی میکند. هرودت در پرتو شرح جنگهای مدیک، تقابل دو گونه نظام سیاسی را بیان میکند و در عین حالی که به وجوه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اعتقادی ملل مطرح عصر خویش میپردازد موضوع اصلی کار خود را به برخوردهای نظامی دو تمدن ایرانی و یونانی و شرح علل آنها اختصاص میدهد. هرچند که در شرح جنگهای مدیک به نوعی جانب دارانه برخورد کرده و در همه حال به دنبال اثبات برتری و ستایش آتنی هاست (10)، در شرح موارد دیگری که به طور مستقیم به آتن مربوط نمیشود، عالمانه برخورد کرده و سعی در بیان واقعیات نموده است. از این منظر هرودت یک مورخ متعهد به شمار میرود، اما این تعهد در عهدی که تاریخ به تازگی از افسانه و اسطوره جدا میشد و لذا نمیتوانست رویکرد کاملاً نقادانه به خود بگیرد در شرایط زمانی خود موضوعیت پیدا میکند. وجه مهم دیگری که حاصل کار هرودت را با عنوان «هیستوری» (History) یا «ان کوائیت Enquiet» اهمیت میبخشد این است که در زمانی به خلق اثری متمایز از اسطوره و افسانه مبادرت کرد که گرایشهای فکر یونانی ماهیت ضدتاریخی داشت و تاریخ را به سبب پرداختن به امور جزئی و متغیر امری مهمل میپنداشت. (11) در مقایسه با توسیدند، هرودت مردی ساده و شاید نیک اندیش بود و روحی زنده و بانشاط داشت. به علاوه فردی ماجراجو بود و به همراه خانوادهاش در آسیای صغیر در آشوبهای سیاسی دخالت داشت و همین امر به اخراج وی از زادگاهش هالیکارناس در سال 452 ق.م منجر شد. به دنبال این واقعه، سفرهای دور و درازی را در مناطق مطرح جهان آن روز انجام داد و با توشه سرشاری از اطلاعات گرانبها از سال 447 ق.م در آتن مستقر شد و تدوین اثر معروف خویش را آغاز کرد. غرض هرودت از تألیف کتاب، ثبت «کارهای شگفت انگیز و قابل تحسین بربرها و یونانیان» و فراموش نشدن «علل نزاع و جنگ این دو قوم» است. (12) هر چند چنین هدف و طرز نگارشی موجب شده است که امثال «گیبون» تاریخ را عبارت از «ذکر جنایات، خطاها و تیره روزیهای انسانی» تلقی کند و چنین طرز نگارشی را رد نمایند؛ هرودت در مقام یک تاریخ نگار واقعی، با وجود این که جنگ را به عنوان وجه ملموس برخورد انسانها موضوع تحقیق قرار میدهد، به آداب و رسوم و فرهنگ ملل که در پرتو جنگ کامل و یا امکان شناخت آنها برای دیگران فراهم میشود، پرداخته و رویکردی انتقادی و تعلیلی به موضوعات مورد نظر خویش داشته است. هر چند در کشف علل بصیرت لازم به کار نبرده و علل امور را به اراده خدایان نسبت داده است؛ اما همین رویکرد علی - معلولی در زمانی که تاریخنگاری پا به عرصه میگذارد بسیار مهم است. همین طور اگر چه اغراق گویی کرده و سخنان غیر واقعی فراوانی آورده است، خود اذعان میکند که «من باید آن چه را که روایت شده است بازگویم، لیکن هرگز خود به باور داشتن آن محبور نیستم و شما این سخن را در مورد همه روایات این تاریخ صادق بدانید.» (13) این خود از ذهنی پویا حکایت دارد و اندیشه مورخی واقع نگر را باز مینماید. به علاوه با انتقاداتی که به پیشینیان خود همچون «هکاتیوس» (479-395 ق.م) دارد واضع فرایند نقد تاریخی به شمار میرود. (14) هرودت قلمرو مشکوک و شاید خیالی عصر خدایان و قهرمانان را رها کرده و با عزمی راسخ توجه خود را به زمان نزدیک تر و لذا واقعی تر، یعنی عصر تاریخ راستین گذشتگان بلافصل خویش معطوف کرده است. به همین سبب همّ خود را به بازسازی و تفسیر جنگهای مدیک (490-479 ق.م) مصروف داشته است. قصد او بازنمایی واقعیت رویدادهای گذشته (به همان صورتی که اتفاق افتاده اند) بوده و در این بازنمایی بدبینی و بی اعتمادی در جهت شناخت بهتر وقایع را از یاد نبرده است. (15) هرودت واضع راستین لفظ و معنای تاریخ به مفهوم تجسس و تفحص است و با یک منطق پژوهشی در این مسیر گام نهاده است. منطق پژوهشی وی که در تاریخ نگری و تاریخنگاری توسیدید به اوج خود رسید، استدلال مورخین دوران جدید را که معتقدند پرداختن به جنگ و رویکرد نظامی داشتن به تاریخ مانع از نگاه جامع و واقع گرایانه مورخین میشود نقش بر آب میکند.توسیدید
توسیدید (460-400 ق.م) مورخ دیگری که تاریخ را به قلمرو فلسفه نزدیک کرد و بانی روش علمی در تاریخنگاری به حساب میآید، نیز جنگ را به عنوان موضوع تاریخنگاری انتخاب کرد. توسیدید فردی اندیشمند بود و با فلسفه و سفسطه رایج آشنایی کافی داشت. وی مولود عصر روشنگری یونان به شمار میرفت و پیشرو یک رشته افکار تازه بود که چندین قرن بعد از او مورد توجه و تفسیر متفکرانی از قبیل ماکیاولی (قرن 16 م) و نیچه (قرن 19 م) قرار گرفت. (16) تجربه زندگی وی به عنوان اشراف زادهای که در جنگهای «پلوپونزی» مشارکت داشت و در نتیجه شکست در تسخیر «تراکیا» به تبعید (همانند سلف خویش هرودت که از هالیکارناس تبعید شد) محکوم شد و سالها زندگی در سرزمین پلوپونز که موجبات آشنایی وی با آداب و رسوم آنجا را فراهم کرد، از توسیدید اندیشمندی واقع گرا ساخت که در رویکرد او به تاریخ و در نوشتن تاریخی غیر جانب دارانه بسیار مؤثر بود. با انقلاب «الیگارشی» سال 404 ق.م زمینههای برگشت مجدّد او به آتن فراهم شد و با استقرار مجدد در این شهر به خلق اثر ماندگار خویش پرداخت. توسیدید هنگامی که درصدد نگارش تاریخ عصر خود برآمد جنگهای پلوپونزی را به عنوان موضوع تحقیق برگزید. خود وی در آغاز کتابش متذکر میشود: «توسیدید یکی از مردم آتن، شرح جنگ میان پلوپونزیان و آتنیها را از نخستین لحظه آغاز نگاشت، زیرا رأی او بر آن بود که این جنگ سخت مهم و خطیر خواهد افتاد و بیش از همه جنگهای پیشین شایسته نقل و روایت است.» (17) به علاوه این جمله را «جنگی که توسیدید راوی آن است» به طور مرتب تکرار میکند و شرح وقایع سیاسی و نظامی را سرلوحه کار قرار میدهد. علیرغم رویکرد دقیق و جامع به تاریخ و با رعایت قاعده علیت در شرح وقایع و این مهم که اهمیت جنگهای پلوپونزی نسبت به جنگهای قبلی ناشی از تفاوت در نوع زندگی مردم عصر این جنگها با روزگاران گذشته بوده است، در مقام نوشتن تاریخ در حکم همان سردار نظامی و فرماندهی که بخشی از جنگهای پلوپونزی را رهبری میکرد ظاهر میشود و کمتر به شرح تشکیلات دولتهای یونان، وضعیت شهرنشینی، نظامات اجتماعی و صنعت و هنر یونان که در این عصر اوج رونق خود را سپری میکرد، میپردازد. با این حال احترام به حقیقت، دقت در مشاهده، قضاوت منصفانه، جسارت بیان، ژرف و واقع بینی را از یاد نبرده و تاریخ را تراژدی پست و در عین حال شریفی میداند که بر اثر ظهور مردان بزرگ به سمت شرافت سوق مییابد و با زایل شدن شرایط در حضیض خرافه و انحطاط فرو میافتد. (18) این که توسیدید در قالب شرح جنگهای پلوپونزی، در نتیجه مصاحبت با فلاسفه و خطبا و شعرا شیوهای پیچیده و مبهم دارد و در ضمن دقت و پرمغزنویسی جانب اختصار را نگه میدارد، این که به جای پرداختن به شخصیتها به جامعه مینگرد و سعی در ارائه اطلاعات موثق و مستند مینماید، این که غایت مشخصی دارد و تاریخ را برای آیندگان (به لحاظ مشابهت شرایط آینده با زمان گذشته) مینوشته و سعی در ارشاد سیاستمداران و ملک داران کرده و این که به دنبال شرح قانونمندی حاکم بر تاریخ است، تمامی سبک خشک و خشن او را پوشش میدهد و او را به عنوان پدر روش علمی تاریخ ارجی فراوان میبخشد. توسیدید در روش علمی خود از اسناد و مدارک و آثار و ابنیه نیز بهره میگیرد و همین موجب شده است که «جرج سارتون» وی را پدر باستانشناسی بخواند. (19) توسیدید نیز به نیاز تفکیک حقیقت از افسانه و پرداختن آگاهانه به روش کشف حقیقت و تکیه به روایات موثق اذعان داشته و به صراحت آن را بیان کرده است.«با عطف به روایت رویدادها، بدون این که به خود اجازه دهم آن را از اولین منبعی که به دست میرسید برگیرم، من حتی به احساسات و تأثیرات خود اعتماد نکردم بلکه روایتها علاوه بر آنچه شخصاً دیده ام، بر آنچه دیگران دیده و برای من نقل کرده اند نیز متکی است. با سخت ترین و جزئیترین بررسیهای ممکن، برای دقت و صحت گزارشها کوشیده ام، نتایج حاصله گاه برگرفته از گزارشهای شاهدان عینی است، اما گاه نیز محصول خاطرهای ناقص بوده و بی طرفانه نیست.» (20)
پولی بیوس
پولی بیوس (207-125 ق.م) مورخی که تربیت یونانی داشت اما برای روم مینوشت، نیز با وجود تمام دقت و بی طرفی رویکرد نظامی و جنگ را به عنوان موضوع تاریخنگاری خویش برگزید. شهرت جاودانه پولی بیوس به سبب تألیف «تاریخ رم» است که در حقیقت شرح جهانگشاییهای روم و تبدیل آن به یک ابرقدرت جهانی به شمار میرود. در رأس این جهانگشایی ها، مقابله روم در مقابل کارتاژیها بود و از این حیث تاریخ رم پولی بیوس، شرح جنگهای پونیک به حساب میآید، جنگهایی است که در سه نوبت (در سالهای 264-241 ق.م، 218-201 ق.م و 164-149 ق.م) رخ داد و به برتری روم در مقابل کارتاژ و سپس یونان انجامید. به خصوص که «سی پیوس» سردار رومی فاتح جنگهای پونیک دوست و حامی پولی بیوس بود، مورخ یونانی با اشتیاق بیشتری به شرح این جنگها پرداخته است. پولی بیوس دانش آموخته مکتب یونان بود و در فکر و اندیشه هوادار «رواقیون» به حساب میآمد. از این روی شرح جنگهای رومی، جنگهایی که مقدمات تبدیل رومیان به یک قدرت جهانی را فراهم میکرد زمینهای برای تجلی اندیشههای جهان نگرانه رواقیون میدانست. بی طرفی و پرهیز از جانبداری در شرح وقایع و رعایت روحیه انصاف و عدالت که در نوشتههای پولی بیوس به حد کمال رسیده است (21) نیز از مشی فکری او بی تأثیر نبود. تاریخنگاری پولی بیوس سیاست خاص رومیها را (که همانا تفسیری جهان وطنی در قالب جهانگیری برای ایجاد الفت و همگنی در امپراتوری ناهمگن خودشان بود) در پوشش نظامی در خود دارد و از این جهت نوعی تاریخ پراگماتیستی ارائه میدهد که شرح اعمال سیاسی وجه ممیزه آن به شمار میرود. نگاه پراگماتیستی پولی بیوس به تاریخ تا آن حد بود که اعتقاد داشت تاریخ را بایست دولت مردان به رشته تحریر درآورند، چرا که از طریق تاریخ است که اهل سیاست اداره رموز، سیاست علمی را فرامی گیرند و از کار گذشتگان در احوال جاری سود میجویند. (22) نوع اندیشه پردازی سیاسی و تحلیل وقایع جاری در این جهت نیز به همین بینش تاریخنگاری او برمی گردد. در همین ارتباط تعالی روم و اضمحلال کارتاژ را ناشی از نظام سیاسی حاکم بر دو مملکت و میزان کارآیی هر یک از این نظامات میداند. غلبه عوام در سیستم حکومتی کارتاژ و حاکمیت خواص را در امپرتوری روم که در لوای مجلس سنا متجلی بود، رمز انحطاط کارتاژ و برتری روم برمی شمارد. وی تاریخ را در یک نگرش دوری، عبارت از ادوار مکرری میداند که در طی آن حکومت مطلقه (مونارشی)، حکومت اشرافی (آریستوکراسی)، حکومت توانگران (الیگارشی) و حکومت عامه (دموکراسی) از پی هم میآیند و این دور مدام تکرار میشود. به عقیده پولی بیوس، نوعی نظام سیاسی مختلط که از انواع حکومتهای اخیر حاصل شده باشد و در آن حق انتخاب مردم (دموکراسی) به وسیله یک سنای آریستوکرات نظارت شود، راه حلی برای جلوگیری از انحطاط به شمار میرود. این گونه اندیشه پردازی در تاریخ و دقت و احتیاط فیلسوفانه در نقل روایتها و رعایت اعتدال در شرح وقایع موجب شده است که «بندتوکروچه» فیلسوف ایتالیایی، از این جهت که هم نظریه پرداز و هم شارح وقایع تاریخی است، از وی به عنوان «ارسطوی تاریخ نویسی» یاد کند. (23) نظریهپردازی و تاریخ نویسی با اهتمام به جنگ - جنگ برای تحقق اندیشه و تجلی جهان گرایی و عدالت محوری - تاریخنگاری پولی بیوس را ماهیت ممتازی بخشیده است و میتوان او را کامل کننده تاریخ نویسی هرودت و توسیدید به شمار آورد.سخن پایانی
تاریخنگاری و رویکرد علمی داشتن به تاریخ، اول بار در نزد هرودت به بار نشست و سپس در کار توسیدید کامل شد. پولی بیوس با نگاهی جامع این شیوه را گسترش داد و به نحو قابل توجهی تاریخ و جامعهشناسی (نظریه پردازی در تاریخ) را به هم پیوند زد. این مورخین تاریخ را از قلمرو اسطوره جدا کردند و انجام پژوهش تاریخی را با موضوع و هدف مشخص سرلوحه کار خود قرار دادند. نزدیکی علم تاریخ به فلسفه و جامعهشناسی و روش مندی و داشتن متد پژوهشی حاصل کار آنهاست و پس از ایشان مورخین دیگری که روش و بینش آنها را دنبال کنند، پا به عرصه نگذاشتند. در سراسر دوران اقتدار روم با وجود رشد فرهنگی و هنری، تاریخ نگاری پیشرفت قابل ملاحظهای نداشت و در دوران قرون وسطی نیز با ملاحظات متافیزیکی و بدون توجه به منطق پژوهشی به تاریخ مینگریستند. تاریخ نگری و روش مندی مورخین بزرگ یونانی تا دوران جدید مورد توجه جدی قرار نگرفت و اقبال اندیشمندان عصر روشنگری و قرون بعدی به تاریخ، به نوعی تکرار تجربه این بزرگان به حساب میآید. در تاریخنگاری این سه مورخ یونانی، تاریخ نگارانی که تکوین و توسعه تاریخنگاری حاصل تلاش آنهاست، نکته جالب توجه انتخاب جنگ به عنوان موضوع تحقیق است. این مورخین با نگاه جامعی که به تاریخ داشتند و مقولههای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و اندیشهای را نادیده نگرفته اند، عمده مسائل مورد توجه خود را در پوشش شرح جنگها بررسی و در این طریق تجزیه و تحلیل کرده اند.پینوشتها:
1. عضو هیأت علمی گروه تاریخ، دانشگاه لرستان
2. زرین کوب، عبدالحسین؛ تاریخ در ترازو؛ 5، تهران، امیرکبیر، 1377، ص 76.
3. منابع تاریخی به آنچه که از دوران گذشته باقی مانده و میتوان از آنها در شناخت گذشته و تدوین تاریخنگاری بهره برد اطلاق میشود. این منابع شامل منابع مکتوب و غیر مکتوب است و آثار و ابنیه و هرگونه نوشتهای را که مورخین بتوانند از آنها استفاده کنند در بر میگیرد. منابع تاریخ نگارانه به طور مشخص به وسیله مورخین و برپایه منطق پژوهشی تاریخ نوشته شده اند و از این روی سابقهای بیشتر از قرن 5 ق.م ندارند.
4. زرین کوب، همان، صص 70-69.
5. کالینگوود، آر. جی؛ مفهوم کلی تاریخ؛ ترجمه علی اکبر مهدیان، تهران، اختران، 1385، ص 29.
6. چهار شرطی که کالینگوود برای تاریخ برمی شمرد عبارت اند از 1- علمی است که با طرح پرسش آغاز میشود و به اصطلاح وجه «پروبلماتیک Problematic» دارد. در حالی که نویسنده افسانه به شرح دانستنیهای خود میپردازد، مورخ با طرح سؤال سعی در پاسخ گویی به مجهولات خود به کمک معلومات دارد. 2- علمی انسان گراست و به شرح اعمال انسان در گذشته میپردازد. رویکرد رئالیستی دارد و به جای پرداختن به اعمال خدایان و خلق نوشتههای یزدان سالار به شرح کردار بشر میپردازد. 3- تعقلی است. در جهت پاسخ گویی به سؤالاتی که مطرح میکند، ضمن بهره گیری از اسناد و مدارک سعی در تحلیل و تعلیل وقایع میدارد و به توصیف صرف بسنده نمی کند. 4- خویشتن نماست. در این جهت به گذشته میپردازد و آن را تحلیل و تبیین میکند که هدف دار باشد و به کار آیندگان بیاید. به عبارتی به دنبال پاسخ گویی به چراهای انسان گذشته با هدف پاسخ گویی به چراهای زمان حال است. (بنگرید به کالینگوود، همان، صص 29-28).
7. ساماران، شارل؛ روشهای پژوهش در تاریخ؛ ج 1، 2، گروه مترجمان، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1375، ص 40، 24؛ کالینگوود، همان، ص 29.
8. همان، صص 40-38.
9. کاپلستون، فردریک؛ تاریخ فلسفه، یونان و روم؛ ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، چ 5، تهران، سروش، 1385، صص 23-21؛
و منوچهر صانعی دره بیدی؛ مبانی اندیشههای فلسفی (فلسفه عمومی)؛ تهران، امیرکبیر، 1384، ص 21.
10. با وجود این که سواحل یونانی نشین آسیای صغیر حدود نیم قرن قبل از تولد هرودت تحت سلطه هخامنشیها بود روح غالب منطقه روح یونانی و صحیحتر ایونیایی بود و شخصی همچون هرودت زمانی که به ضبط تاریخ میپردازد، با این روحیه و به منفعت یونانیها قلم میفرساید.
11. کالینگوود، همان، صص 36-33، ص 41.
12. هرودت، تاریخ هرودت؛ ج 1، کلی یو، ترجمه هادی هدایتی، چ 2، تهران، دانشگاه تهران، 1383، ص 40.
13. ویل دورانت؛ تاریخ تمدن - یونان؛ گروه مترجمان، چ 5، تهران، علمی و فرهنگی، 1376، ص 484.
14. ساماران، همان، ج 1، صص 30-27.
15. ویل دورانت، صص 85-484.
16. زرین کوب، همان، ص 78.
17. ویل دورانت، همان، ص 485.
18. همان، ص 488.
19. زرین کوب، همان، صص 80-79.
20. ادموند ب. فراید؛ تاریخنگاری و روش شناسی تاریخی، در: تاریخنگاری جامعهشناسی تاریخی؛ ترجمه هاشم آقاجری، تهران، کویر، 1385، صص 16-15.
21. همان، ص 16.
22. زرین کوب، همان، ص 81.
23. همان، ص 83.
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 113، صص 4-9