در این نوشته درصدد تحلیل معنایی واژهی دین به معنای داوری و نیز تحلیل معنایی واژهی دین به معنای بینابینی در بافت زبانی قرآن كریم هستیم. از این رو، واژهی دین را با توجه به مفاهیم همنشین دسته بندی كرده و با رویكرد تحلیل مؤلفهای، در پی یافتن مؤلفهها، شروط لازم یا به تعبیری نشانهایی برای این مفهوم بودهایم.
1. تحلیل معنایی واژهی دین
1-1. مطالعهی در زمانی واژهی دین
واژه دین به معنای قضاوت و داوری در بیست آیه و سیزه سوره از آیات و سور قرآنی به كار رفته است، نكته قابل توجه آن است كه همه این آیات در سور مكی به كار رفتهاند. كهاین سورهها عبارتند از: حمد، حجر، شعراء، صافات، ذاریات، ص، واقعه، معارج، مدثر، انفطار، مطففین، تین، ماعون. به عبارت دیگر هیچ یك از كاربردهای واژه دین به معنی قضاوت و داوری در سور مدنی نازل نشدهاند و همگی در سور مكی به كار رفتهاند، البته این مسأله بدین معنا نیست كه همه كاربردهای واژهی دین به معنای كیش و آیین مدنی باشند، زیرا سوری كه واژه دین به این معنا در آنها به كار رفته است هم مكی هستند و هم مدنی. شاید بتوان از این مسأله این نكته را برداشت كرد كه: گویا همزمان با هجرت مسلمانان از مكه به مدینه و رشد و تكامل دین اسلام، خود واژه دین در مكه هم به معنای كیش و آیین و هم به معنای قضاوت و داوری به كار میرفته است، ولی پس از هجرت به مدینه و تشكیل دولت اسلامی و تكامل دین اسلام، واژه دین نیز پس از آن تنها در یك معنا به كار رفته است و گویا نوعی جعل اصطلاح رخ داده است، چه آنكه این واژه در مدینه تنها و تنها به كار رفته است حتی یك مورد از كاربرد واژه دین به معنای قضاوت و داوری را در مدینه مشاهده نمیكنیم.1-2. مطالعهی همزمانی واژهی دین
1-2-1. مفاهیم همنشین واژهی دین
اول. تصدیق و تكذیب دین
با بررسی آیاتی كه در آنها واژه دین به معنای قضاوت و داوری به كار رفته است، مشاهده میكنیم كه در بسیاری از این آیات، مسأله تصدیق دین از سوی مؤمنان و تكذیب آن از سوی مشركان و كفار نیز همنشین این واژه شده است. گرچه تصدیق مؤمنان تنها در یك آیه به كار رفته است، ولی از تكذیب كفار و مشركان در پنج آیه سخن به میان آمده است. در سه آیه نیز تصدیق و تكذیب به عبارت «یَوْمِ الدِّینِ» تعلق گرفته است، كهاین سه آیه عبارتند از: «وَالَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ» (1) (و كسانی كه روز جزا را باور دارند.)، «وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ» (2) (و روز جزا را دروغ میشمردیم)، «الَّذِینَ یُكَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ» (3) (آنان كه روز جزا را دروغ میپندارند.) و در سه آیهی دیگر تكذیب تنها به واژه «دین» و نه عبارت «یَوْمِ الدِّینِ» تعلق گرفته است، این آیات نیز عبارتند از: «كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّینِ» (4) (با این همه، شما منكر [روز] جزایید.) «فَمَا یُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّینِ» (5) (پس چه چیز، تو را بعد [از این] به تكذیب جزا وامی دارد؟)، «أَرَأَیْتَ الَّذِی یُكَذِّبُ بِالدِّینِ» (6) (آیا كسی را كه [روزِ] جزا را دروغ میخواند، دیدی؟)كه در این سه آیه نیز اكثر مفسران و مترجمان قرآن، واژه دین را به همان معنای «یَوْمِ الدِّینِ» تفسیر كردهاند. در دو آیه نیز (53 صافات و 86 واقعه) در حالی روز قیامت از سوی مشركان مورد انكار قرار گرفته و بعید دانسته شده است كه از ریشه «دین» در این آیات، بهره گرفته شده است.
«أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَدِینُونَ» (7)
(وقتی كه مردیم و خاك و استخوان شدیم، كیفرمان میدهند؟)
لغویون واژهی «مدینون» را این گونه معنا كردهاند؟
«لَمَدینُونَ: لمجزیون، من الدین و هو الجزاء. أو لمسوسون مربوبون. یقال: دانه ساسة.» (8)
«أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَدِینُونَ لمجزیّون. من الدین بمعنی الجزاء. یقال: كما تدین تدان. أو لمسوسون مربوبون من: دانه أی: ساسه. و فی الحدیث: «الكیّس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت». (9)
«أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَدِینُونَ (صافات، 53): لمجزیون. من الدّین بمعنی: الجزاء. و فی جوامع الجامع: «إنّا لمدینون» أی: لمجزیون. من الدّین الّذی هو الجزاء. أو: لمسوسون مربوبون. من دانه: إذا ساسة. و فی الحدیث: الكیس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت.» (10)
«أ إِنَّا لَمَدینُونَ لمجزیون من دان یدین إذا جزی. و قیل: لمسوسون مقهورون من دانه إذا ساسه و منه الحدیث «الكیس من دان نفسه». (11)
در تفسیر نمونه نیز در این باره آمده است كه بندگان مخلص پروردگار كه طبق آیات گذشته غرق انواع نعمتهای معنوی و مادی بهشتند... و بر تختهای بهشتی تكیه داده و با دوستان با صفا به راز و نیاز مشغولاند، ناگهان بعضی از آنها به فكر گذشته خود و دوستان دنیا میافتد، همان دوستانی كه راه خود را جدا كردند و جای آنها در جمع بهشتیان خالی است، میخواهند بدانند سرنوشت آنها به كجا رسید. آری در حالی كه آنها غرق گفتگو هستند و از هر دری سخنی میگویند و بعضی رو به بعضی دیگر كرده سؤال میكنند و جواب میشنوند. ناگهان یكی از آنها خاطراتی در نظرش مجسم میشود و رو به سوی دیگران كرده و میگوید: من دوست و همنشینی در دنیا داشتم. مع الاسف او به انحراف كشیده شده و در خط منكران رستاخیز قرار گرفت، او پیوسته به من میگفت: آیا به راستی تو این سخن را باور كردهای و تصدیق میكنی؟! (یَقُولُ أَئِنَّكَ لَمِنْ الْمُصَدِّقِینَ). «كه وقتی ما مردیم و خاك و استخوان شدیم (بار دیگر) زنده میشویم و به پای حساب و كتاب میآئیم و در برابر اعمالمان مجازات و كیفر خواهیم شد» من كه این سخنان را باور ندارم! (أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَدِینُونَ). (12)
«فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ». (13)
(چنانچه روز جزا را باور ندارید.)
بیضاوی دربارهی معنای واژهی «مدینین» كه در این آیه آمده و مشتق از ریشه «دین» است، این گونه مینویسد:
«فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ أی مجزیین یو القیامة أو مملوكین مقهورین من دانه إذا أذله و استعبده و أصل التركیب للذل و الانقیاد.» (14)
در تفسیر هدایت نیز ذیل این آیه و درباره ی واژهی مدینین این گونه آمده است كه پس اگر چنان میپندارید كه جزای عملتان را به شما نمیدهند و به قولی: اگر چنان میكنید كه غیرمملوك و آزادید. (15)
طبرسی نیز در این باره مینویسد: «فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ تَرْجِعُونَهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ» یعنی فهلا ترجعونها أی فهلا ترجعون نفس من یعز علیكم إذا بلغت الحلقوم و تردونها إلی موضعها ان كنتم غیر مجزیین بثواب و عقاب و غیر محاسبین و قیل غیر مدینین معناه غیر مملوكین و قیل غیر مبعوثین عن الحسن و المراد ان الأمر إن كان كما تقولون من أنه لا بعث و لا حساب و لا جزاء و لا إله یحاسب و یجازی فهلا رددتم الأرواح و النفوس من حلوقكم إلی أبدانكم إن كنتم صادقین فی قولكم فإذا لم تقدروا علی ذلك فاعلموا أنه من تقدیر مقدر حكیم و تدبیر مدبر علیم. (16)
پاداش و جزاء در دست او است و او است كه میمیراند و زنده میكند. «مدینین» جمع «مدین» از ماده «دین» به معنای جزا است و بعضی آن را به معنی «مربوبین» تفسیر كردهاند، یعنی اگر شما تحت ربوبیت دیگران قرار ندارید و مالك امر خویش هستید او را بازگردانید، این خود دلیل بر این است كه تحت حكومت دیگری قرار دارید.
همین طور وهبه زحیلی در توضیح این آیه نوشته است:
«فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ تَرْجِعُونَهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ: أی فهلا إن كنتم غیر محاسبین و لا مجزیین و لا مبعوثین، تمنعون موته و ترجعون الروح التی قد بلغت الحلقوم إلی مقرها الذی كانت فیه، إن كنتم صادقین فی زعمكم أنكم لن تبعثوا و أنكم غیر مربوبین و لا مملوكین للخالق؟ و المعنی المراد: أنه إذا لم یكن لكم خالق و أنتم الخالقون، فلم لا ترجعون الأرواح الی أجسادها حین بلوغها الحلقوم؟! و إن صدقتم ألا بعث، فردوا روح المحتضر إلی جسده، لیرتفع عنه الموت، فینتفی البعث؟ أی إن تحقق الشرطان أو الوصفان منكم: إن كنتم غیر مدینین و إن كنتم صادقین فردوا روح المیت إلیه.» (17)
و همین طور طنطاوی در تفسیر خود:
«فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ أی: فهلا إن كنتم غیر عاجزین عن رد قضائنا فی هذا المحتضر الحبیب إلیكم و غیر مربوبین لنا و خاضعین لسلطاننا. یقال: دان السلطان الرعیة، إذا ساسهم و أخضعهم لنفوذه.» (18)
الف. آثار تكذب و تصدیق
در كنار ذكر مسألهی تكذیب و تصدیق روز جزا از سوی مشركین و مؤمنین، در برخی از آیات به آثار این تكذیب و تصدیق نیز اشاره شده است، به عنوان مثال در كنار كاربرد سه گانهی واژه دین در سورهی انفطار «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِیمِ... كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ... یَصْلَوْنَهَا یَوْمَ الدِّینِ... وَمَا أَدْرَاكَ مَا یَوْمُ الدِّینِ ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا یَوْمُ الدِّینِ...» (19) (ای انسان، چه چیز تو را درباره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته؟... با این همه، منكرِ [روز] جزایید... روز جزا در دوزخ درآیند... و تو چه دانی كه چیست روز جزا. باز چه دانی كه چیست روز جزا؟) بیان شده كه غرور و سركشی انسان در برابر خداوند، با عدم اعتقاد به روز قیامت و تكذیب روز جزا ارتباط متقابل دارند، به عبارت دیگر، یكی از آثار تكذیب روز جزا این است كه انسان در برابر خدای خود سركش و مغرور میشود. علامه طباطبایی ذیلاین آیات به همین نكته اشاره مینماید كه آیه شریفه «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِیمِ... ركبك» انسان را مورد عتاب قرار داده، سرزنش میكند و منظور از این انسان، افرادی هستند كه منكر روز جزایند، چون دنبال آیات فرموده: «كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینَ و معلوم است كه تكذیب یومالدین، كفر است، زیرا مستلزم انكار تشریع دین است و این انكار هم مستلزم انكار ربوبیت خدای تعالی است و اگر چنین شخصی را انسان خواند، برای این بود كه حجت و یا شبه حجتی باشد برای اینكه بفهماند نعمتهایی كه در آیات بعد میشمارد تمامیش برای تك تك انسانها نیست، بلكه مجموع آن ثابت است برای تمام انسانها. و كلمه كلّا در آیه «كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّینِ» مثل كلمه حاشا ردع و انكار را میرساند، در اینجا میخواهد مغروریت انسان به كرم خدای تعالی را ردع كند، كه انسانهای ناسپاس آن را وسیله و بهانه كفر و معصیت خود كردند، میفرماید مغرور نشوید كه این غرور سودی به حال شما نخواهد داشت. و آیه «بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّینِ» یعنی نه، بلكه شما جزا را تكذیب میكنید، در این جمله از آنچه از آیه مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِیمِ استفاده میشود اعراض شده، از آن جمله استفاد میشود كه علت كفر و معصیت آنان مغرور شدن به كرم الهی بوده و گرنه به قیامت و جزا و لو بالقوه اعتراف دارند، چون فطرت سلیم بر آن حكم میكند، در این جمله میفرماید: نه علت این نیست، بلكه علت واقعی این جرأت و جسارت بر كفران و نافرمانی، بدون كمترین ترسی از جزا، این است كه روز جزا را منكرید. در آیه یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ خطاب را متوجه انسان نموده و شش مرتبه ضمیر كاف خطاب مفرد به آن برگردانید، ناگهان در آیه مورد بحث ضمیر را جمع مخاطب كرد، تا بفهماند هر كس كه در معصیت و كفر با انسان شریك باشد تنها علت كفر و نافرمانیش نداشتن ایمان به روز جزا است. (20)قرآن در این آیه به سراغ منشأ غرور و غفلت آنها میرود و میفرماید: آن گونه كه میپندارید نیست بلكه روز جزا را منكرید «كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّینِ» نه مسأله كرم خداوند مایه غرور شما است و نه لطف و نعمتهای او، بلكه ریشه اصلی را در عدم ایمان به روز رستاخیز باید بیابید. آری هنگامی كه در حال افراد مغرور و غافل دقت كنیم میبینیم مسأله اصلی این است كه در اعماق روح بسیاری از آنها شك و تردید یا انكار قیامت نهفته است امور دیگر همگی بهانه است، به همین دلیل اگر پایههای ایمان به معاد در دلها تقویت گردد این غرور و غفلتها بر چه خواهد شد. منظور از دین در اینجا جزا و روز جزا است و اینكه بعضی احتمال دادهاند منظور دین اسلام است بعید به نظر میرسد چرا كه محور سخن در این آیات معاد است.
یكی دیگر از آیاتی كه در كنار ذكر واژهی دین به آثار و پیامدهای تكذیب روز جزا و عدم اعتقاد به قیامت اشاره شده است، در سوره مدثر ذكر شده است: «یَتَسائَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِینَ مَا سَلَكَكُمْ فِی سَقَرَ قَالُوا... وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ... كَلَّا بَل لَا یَخَافُونَ الْآخِرَةَ» (21) (از یكدیگر میپرسند، درباره مجرمان: «چه چیز شما را در آتش [سَقَر] درآورد؟» گویند:... و روز جزا را دروغ میشمردیم، تا مرگ ما در رسید.»... امّا نه چنان است! كه از آخرت نمیترسند) در این آیات به صراحت و از زبان مجرمین و گنهكاران عنوان شده است كه یكی از علل گرفتار شدن آنها به آتش قهر الهی و جهنم، تكذیب روز جزا و عدم اعتقاد به آخرت است. به عبارت دیگر، یكی از آثار تكذیب وجود روز جزا، دچار شدن به آتش سوزان جهنم است.
منظور از یومالدین روز جزا است، در نتیجه چهار خصلتی كه در این آیات برشمرد از خصائص مجرمین است، كه مجرم یا هر چهار خصلت را دارد و یا بعضی از آنها را و چون پاسخ گوی از این سؤالها مجموع مجرمینند صحیح است كه نسبت هر چهار را به همه مجرمین داده، از قول ایشان بفرماید، «ما از نمازگزاران نبودیم و ما اطعام مسكین نمیكردیم و ما خالص بودیم، روز جزا را تكذیب میكردیم، هرچند كه بعضی از فرد فرد آنان مبتلا به همه این اوصاف نبوده، بلكه مبتلا به بعضی از آنها باشد». (22)
آیات ذیل نیز متضمن عباراتی است كه در آن به مسأله تصدیق روز قیامت و به همراه آن، به آثار این تصدیق اشاره شده است: «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا... إِلَّا الْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ وَالَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ وَالَّذِینَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمْ غَیْرُ مَأْمُونٍ وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ... وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ أُوْلَئِكَ فِی جَنَّاتٍ مُّكْرَمُونَ» (23) (به راستی كه انسان سخت آزمند [و بی تاب] خلق شده است... غیر از نمازگزاران همان كسانی كه بر نمازشان پایداری میكنند. و همانان كه در اموالشان حقی معلوم است، برای سائل و محروم وكسانی كه روز جزا را باور دارند و آنان كه از عذاب پروردگارشان بیمناكند. چرا كه از عذاب پروردگارشان ایمن نمیتوانند بود. و كسی كه دامن خود را حفظ میكند... و كسانی كه امانتها و پیمان خود را مراعات میكنند. و آنان كه بر شهادتهای خود ایستاده و كسانی كه بر نمازشان مداومت میورزند. آنها هستند كه در باغهایی [از بهشت]، گرامی خواهند بود.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان درباره آیه «وَالَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ» میفرمایند آنچه از سیاق شمردن اعمال صالحه برمیآید این است كه مراد از تصدیق یوم الدین آن است كه مصلین علاوه بر تصدیق قلبی روز جزا عملاً هم آن را تصدیق میكنند، به این معنا كه سیره زندگیشان سیره كسی است كه معتقد است هر عملی كه انجام دهد به زودی در مورد آن بازخواست و بر طبق آن جزا داده میشود، حال چهاینكه عملی خیر باشد و چه شر، اگر خیر باشد جزای خیرش میدهند و اگر شر باشد جزای شرش میدهند. و تغییر به جمله یصدقون دلالت دارد بر اینكه تصدیقشان استمرار هم دارد، پس دائماً مراقبند در هر عملی كه میخواهند انجام دهند خدا را فراموش نكنند، اگر او آن عمل را خواسته انجامش دهند و اگر نخواسته ترك كنند. (24)
بنابراین و با توجه به این آیه كه تنها آیهای است كه در آن عبارت «تصدیق یومالدین » به كار رفته است، آثار تصدیق دین عبارت است از ادای حق مجرمین، حفظ دامن خود، ادای امانت و پیمان، اقامهی شهادت و مداومت بر نماز و در آخرت نیز «أُوْلَئِكَ فِی جَنَّاتٍ مُّكْرَمُونَ» خواهند بود یعنی بغیر از آنكه به بهشت راه خواهند یافت. در آنجا گرامی و مورد اكرام نیز خواهند بود.
دوم. یومالدین؛ یكی از نامهای روز قیامت
در چهارده آیه از آیات قرآن واژه یوم به واژه دین- به معنای داوری و جزا- اضافه شده است و به عنوان یكی از نامههای روز قیامت به كار رفته است. كه در ادامه به ذكر این آیات و سپس به بررسی ویژگیهای یاد شده در قرآن برای عبارت «یومالدین» و یا همان روز جزا خواهیم پرداخت: «مَلِكِ یَوْمِ الدِّینِ» (25)، «وَإِنَّ عَلَیْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى یَوْمِ الدِّینِ» (26)، «وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ» (27)، «وَقَالُوا یَا وَیْلَنَا هَذَا یَوْمُ الدِّینِ» (28)، «وَإِنَّ عَلَیْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى یَوْمِ الدِّینِ» (29)، «یَسْأَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ» (30)،«هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ» (31)، «وَالَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ» (32)، «وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ» (33)، «كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّینِ» (34)، «یَصْلَوْنَهَا یَوْمَ الدِّینِ» (35)، «وَمَا أَدْرَاكَ مَا یَوْمُ الدِّینِ» (36)، «ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا یَوْمُ الدِّینِ» (37)، «الَّذِینَ یُكَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ» (38).الف. ویژگیهای یومالدین
از بین چهارده سورهای كه در آنها به «یوم الدین» اشاره شده است، در سه مورد خصوصیات و ویژگیهای این روز نیز بیان شده است كه در ادامه به بررسی این ویژگیها خواهیم پرداخت. این سه آیه مورد اشاره عبارتند از:«وَقَالُوا یَا وَیْلَنَا هَذَا یَوْمُ الدِّینِ هَذَا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِی كُنتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ». (39)
(و میگویند: ای وای بر ما! این است روز جزا، این است همان روز داوری كه آن را تكذیب میكردید.)
«یَسْأَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ یَومَ هُم عَلَی النّارِ یُفتَنونَ» (40)
پرسند: «روز پاداش كی است؟» همان روز كه آنان بر آتش، عقوبت {و آزموده} شوند.
«یَصلونَها یَومَ الدّینِ وَ مَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِینَ وَمَا أَدْرَاكَ مَا یَوْمُ الدِّینِ یَوْمَ ثُمَّ ما ادراكَ ما یومُ الدّینِ یَومَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِّنَفْسٍ شَیْئًا وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ». (41)
(روز جزا در آنجا درآیند و توچه دانی كه چیست روز جزا، باز چه دانی كه چیست روز جزا؟ روزی كه كسی برای كسی هیچ اختیاری ندارد و در آن روز، فرمان از آنِ خداست.)
همان گونه كه مشاهده میشود یومالدین در این آیات همراه با ویژگیها و خصوصیاتی است كهاین خصوصات و ویژگیها عبارتند از: «هَذَا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِی كُنتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ »، «یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ»، «یَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِّنَفْسٍ شَیْئًا وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ» گرچه روز قیامت در قرآن با توصیفات بیشمار دیگری نیز ذكر شده است، ولی ما تنها به دنبال بیان ویژگیهایی بودیم كه مشخصاً عبارت «یومالدین» در قرآن با آنها توصیف شده است. لذا به بیان همین حد از توصیفات قرآنی برای روز قیامت بسنده میكنیم.
ب. ظهور مالكیت خداوند در یومالدین
دربارهی معنای «مَلِكِ یَوْمِ الدِّینِ» میبدی در کشف الأسرار و عده الأبرار این گونه مینویسد معنی این آیت بر قراءة مالک بر سه وجه است:- یکی آنست که یملک فی یومالدین الاحکام و الجزاء وحده- میگوید بروز رستخیز پادشاه اوست، داوری دار و کار برگزار و پاداش دهنده، وجه دیگر آنست که یملک یومالدین بما فیه من القضاء و الحساب. مالک روز رستخیز و هرچه در آن از قضا و حساب اوست همه در تحت ملک و ملک او، همه در توان و فرمان او، وجه سوم آنست که- مالک احداث یومالدین و القادر علی تکوینه دون غیره. الله است که به آفرینش روز رستخیز توانا است و پدیدکردن آن و قدرت نمودن در آن. امّا بر قراءة ملک بی الف- معنی آنست که هو الملک فی یوم الدّین وحده لا ملک فیه غیره. اما سخن در بیان فرق میان کلمتین آنست که گروهی از علما مالک بالف اختیار کردهاند و گفتند در معنی بلیغتر است و بمدح نزدیکتر. که مالک هر چیز را بر عموم گویند- یقال مالک الطیور و الوحوش و الحیوانات و غیرها و ملک بی الف علی الخصوص بر مردم استعمال کنند- فیقال ملک الناس- و نیز مالک آن باشد که ملک دارد و تصرّف ملکی کند و ملک باشد که ملک ندارد اگرچه گفتند در مالک یک حرف افزونی است و در خبر میآید که- بکلّ حرف عشر حسنات- بحکم این خبر خواننده مالک ده نیکی دارد در جریده ثواب که خواننده ملک ندارد. اما بعضی علمای دین و اهل تحصیل قرائت ملک بی الف اختیار کرده و در معنی مدح و ثنا بلیغتر دانستهاند گفتند در ملک تعظیم است که در مالک نیست و لهذا قال تعالی لِّمَنِ الْمُلْكُ الْیَوْمَ و لمن الملک نگفت كه ملك مصدر ملك است و با ملك تعظیم است و با ملك نه. و قال تعالی الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ ملک الناس- فتعالی الله الملک الحق- و قال النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) «لا ملک الّا الله عزّوجل». قال بعضهم اسم الملک یجمع المالک و الملک و الملیک. (42)ج. عذاب در یومالدین
«هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ». (43)(این است پذیرایی از آنها در روز قیامت.)
ملاصدرای شیرازی در ذیل این آیه این گونه آورده است:
«هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ: اعلم إنّ کلّ ما یأکلونه و یشربونه أهل النار من أطعمة الدنیا و أشربتها یصیر زقّوما و حمیما بحسب العاقبة و هذا أمر مشهود لأهل الکشف و الشهود، لأنّ کلّ ما یرد إلی باطن الإنسان یرتفع منه أثر إلی نفسه و یؤثّر فیها بحسب نیّاته و اعتقاداته فی الخیر و الشرّ. و النزل ما یعدّ للنازل تکرمة له، فالله سبحانه أشار إلی مآل ما یتنّعمون به فی الدنیا بقوله: هذا- أی الزقّوم و الحمیم- نزلهم الدنیاویّ و عاقبته فی یومالدین و علی هذا لا یکون الظرف متعلّقا بقوله «نزلهم» فلا یکون فیه تحکّم بهم. و یحتمل أن یکون المراد: إنّ هذا الحمیم و الزقّوم بصورتیهما الاخرویّتین نزلهم فی الآخرة، کما أنّهما بصورتیهما الدنیاویتین نزلهم فی الدنیا. فیکون الظرف متعلّقا به و علی هذا ففیه تهکّم کما فی قوله: فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ. و قریء نزلهم بالتسکین.» (44)
هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ: این است پذیرایی از ایشان در روز دین، یعنی روز جزا و کلمه «نزل» به معنای هر خوردنی و نوشیدنی است که میزبان به وسیله آن از میهمان خود پذیرایی میکند و حرمتش را پاس میدارد. و معنای آیه این است که: اینها درباره طعام و شراب آنان گفتیم، پذیرایی گمراهان تکذیبگر است. پس در اینکه عذاب آماده شده آنان را، پذیرایی خوانده، نوعی تهکم و طعنه زدن است و آیه شریفه کلام خدای تعالی است خطاب به رسول گرامیش، چون اگر این جمله نیز کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و خطاب در آن به ضالین بود باید میفرمود: " هذا نزلکم-این است پذیرایی از شما " ولی میبینیم که فرموده: «این است پذیرایی از ایشان». (45)
د. حسرت در یومالدین
«وَقَالُوا یَا وَیْلَنَا هَذَا یَوْمُ الدِّینِ». (46)(و میگویند: «وای بر ما این روز جزاست. »)
ملافتح الله کاشانی ذیل این آیه مینویسد وَ قالُوا و گویند یَا وَیْلَنَا ای وای بر ما این کلمه است که نزد وقوع هلال و عذاب گفته میشود و از این قبیلست که و یا حسرتنا و حسرتا یعنیای وای بر هلاک و عذاب ما هَذَا یَوْمُ الدِّینِ اینست روز پاداش افعال که ما را بآن وعده میدادند مراد آنست که ایشان در آن روز ببعث معترف شوند و از تکذیب و عناد خود نادم گردند و هرچند مذلت و فروتنی نمایند فایده نداشته باشد و ملائکه با ایشان خطاب کند هذا این روز یَوْمُ الْفَصْلِ روز حکم است یا روز جدا کردن نیکان از بدان و تمیز کردن حق از باطل به اینوجه که مطیع را به بهشت برند بر طریق اجلال و اکرام و عاصی را بر دوزخ کشند بر سبیل اهانت و ایلام و گویند که این کلام نیز حکایت از قول کفار است یعنی منکران بعث در آن روز با یکدیگر گویند که این روز جداکردن نیکوکاران است از بدکاران الَّذِی كُنتُم بِهِ که بودید شما که به آن تُکَذِّبُونَ تکذیب میکردید و باور نمیداشتید. (47)
هـ. ورود به آتش در یومالدین
«یَصْلَوْنَهَا یَوْمَ الدِّینِ». (48)(روز جزا به آن درآیند.)
ابن عاشور در التحریر و التنویر دربارهی این آیه مینویسد:
«والجحیم صار علما بالغلبة علی جهنم و قد تقدم فی سورة التکویر و فی سورة النازعات. و جملة یَصلَونَها صفة جَحیمٍ، أو حال من الفُجَّارَ، أو حال من الجحیم و صلی النار: مسّ حرّها للجسم، یقال: صلی النار، إذا أحس بحرّها و حقیقته: الإحساس بحرّ النار المؤلم، فإذا أرید التدفّی قیل: اصطفی. و یَوْمَ الدِّینِ ظرف یَصلَونَها و ذکر لبیان: أنهم یصلونها جزاء عن فجورهم لأن الدین الجزاء و یومالدین یوم الجزاء و هو من أسماء یوم القیامة.» (49)
و. لعنت الی یومالدین
«وَإِنَّ عَلَیْكَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ». (50)(و تا روز قیامت لعنت من بر توست.)
«وَإِنَّ عَلَیْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى یَوْمِ الدِّینِ». (51)
(و تا روز جزا از رحمت حق دور خواهی بود.)
حسینی همدانی ذیل آیهی «وَإِنَّ عَلَیْكَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ» (52) این گونه مینویسد که وَإِنَّ عَلَیْكَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ: مبنی بر انشاء و بیان لازم حکم محرومیت و بعد از رحمت است و لعن پروردگار عبارت از طرد از رحمت و راندن و لازم معصیت و از شئامت آنست و پیوسته رو به افزایش خواهد بود و در اثر ادامه مبارزه او با ساحت پروردگار و نیز مخالفت هر یک از افراد بشر طرد و محرومیت ابلیس افزوده میشود و خروج از صف قدسیان بر حسب امر تکوینی نخستین لحظه تحقق مییابد و بر طرد و بعد از او رحمت در اثر سلب قابلیت از او افزوده میشود، به طوری که رائحه رحمت و نسیم مغفرت بر او هرگز نخواهد وزید. و نظر به این که حکم به طور اطلاق صادر شده طرد او ابدی و ذاتی است و به طور حتم قابلیت رحمت از او سلب شده است جز رحمت وجود و هستی که در اثر مبارزه با مقام کبریائی آنرا بر خود نقمت و غضب قرار داده است زیرا از این طریق خود را آماده عقوبت ابدی نموده است. إِلَى یَوْمِ الدِّینِ: بیان پایان حکم طرد و راندن ابلیس است نظر به این که از هنگام تمرد ابلیس از سجده برابر آدم و اقرار بفضیلت او در اثر مبارزه او با آفریدگار به طور حتم از او اقتضاء آمرزش و قابلیت رحمت سلب شد و محکوم بخروج از صف قدسیان گردید. و از نظر رابطه معنوی و سنخیتی که نیروی پلید او با اندیشه شرک و معصیت هر یک از افراد بشر دارد سهم بسزائی در تحقق گناهان بشر دارد بر این اساس پیوسته بر لعن و طرد او افزوده میشود زیرا طرد و راندن امر تدریجی و لازم هر یک از گناهان است و تا هنگامی که جهان تکلیف و آزمایش بشر برقرار باشد حکم لعن و طرد از رحمت نیز درباره ابلیس افزایش مییابد. و هنگامی که نظام جهان گسیخته شود نظام زندگی و مخالفت سلسله بشر نیز گسیخته شده و حکم طرد شیطان نیز پایان یافته آنگاه بعد و محرومیت او به طور ثابت و نصاب مشخص استقرار خواهد یافت. زیرا جهان بر اساس نظام تکلیف و عمل است و شیطان نیز در اثر ادامه مبارزه او هر لحظه با پروردگار و نیز از نظر اینکه سهم بسزائی از مخالفت و نیرنگ با هر یک از افراد بشر دارد بر لعن و طرد او از رحمت افزوده میشود و هنگامی که نظام تکلیف و عمل پایان یابد بعد و راندن او مفهوم ندارد بلکه نظام مؤاخذه و اجرای عقوبت درباره او آغاز خواهد شد. لعن و طرد از رحمت صفت فعل پروردگار است و لعن رسولان و فرشتگان درباره ابلیس و دیگر بیگانگان بمعنای دعاء و درخواست منع و طرد از رحمت است که پروردگار آنان را از رحمت و نعمت و مغفرت بی بهره فرماید و از اطلاق کلمه (عَلَیْكَ لَعْنَتِی) استفاده میشود که در مقام تهدید ابلیس فرمود که دعاء و درخواست لعن و طرد او را از هر درخواست کنندهای خواهم پذیرفت. (53)
صادقی تهرانی درباره تفاوتاین دو آیه با یکدیگر مینویسد:
«وَإِنَّ عَلَیْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى یَوْمِ الدِّینِ: هنا «عَلَیْكَ اللَّعْنَةَ» و فی ص «عَلَیْكَ لَعْنَتِی» و الفارق ان «اللعنة» أعم من «لعنتی» فتلک لعنة من کل لا عن خالقا و مخلوقا، فممن سوی الله دعاء ان یلعنه الله بما یضلّل و من الله تحقیق اللعنة علیه جزاء بما التعن و اجابة لمن دعی علیه باللعن. فما من عصیان إلّا و للشیطان فیه نصیب قل او کثر، فهو شریک کافة اللعناء بعصیان فی الالتعان و کذلک کافة المؤمنین و قایة لهم عن العصیان، اضافة الی مآسیه و معاصیه الشخصیة و منذ ترک السجود لآدم. و حتی فی العصیانات التی هی استمراریة لما بدء و فتح، إذا لم یکن له دخل مستقیم فی کل فرد منها، فعلیه لعنة من کلّ منها لان «من سن سنة سیئة فعلیه وزر من عمل بها الی یوم القیامة و لا ینقص أولئک من أوزارهم شیئا»! لعنة ذات بعدین بعیدین فی أغوار الزمن منذ بدایة التکلیف الی یوم الدین.
و لماذا «إِلَى یَوْمِ الدِّینِ»؟ لأنه یحمل مثل کل عصیان إِلَى یَوْمِ الدِّینِ حیث سنّه و أنَه عزم علی استکباره هذا إِلَى یَوْمِ الدِّینِ و علم الله تعالی ذلک منه و لو لم یقل «لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ»! فانه اجتث عن نفسه ذلک السجود علی طول الخط دونما رجعة. و لماذا اللعنة- فقط- «إلی یَومِ الدّینِ» و یوم الدین نفسه- الخارج هنا عن اللعنة- فقط- «إِلَى یَوْمِ الدِّینِ» و یومالدین نفسه- الخارج هنا عن اللعنة- هو مکان واقع اللعنة بعقوباتها المناسبة لها جزاء وفاقا؟ و لیس یوم الدنیا إلّا دار تکلیف فاستجرار لعنة او رحمة لیومالدین؟. لان اللعنة لها ابعاد ثلاثة، اللاعن الملعون و مادة اللعنة و هی المعصیة و کل ذلک سوی الله محدودة الی یومالدین، فلا معصیة و لا عاص و لا لاعن او ملعون إلّا محدودا بزمن التکلیف و هو إِلَى یَوْمِ الدِّینِ. و الله- غیر المحدود بیوم و سواه- لیس لیلعن بمعنی ان یحق کلمة العذاب الا إِلَى یَوْمِ الدِّینِ، لأنه منتهی زمن التکلیف بخیره و شره، فلا لعنة منذ یومالدین إذ لا عصیان فیه، اللهم الا جزاءه بما أسلف. و من ثم مادة المعصیة تظهر بتمامها یومالدین و ان کانت تظهر بعضا یوم البرزخ و اقل منه یوم الدنیا: «وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى. وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى. ثُمَّ یُجْزَاهُ الْجَزَاء الْأَوْفَى» (53: 39) فیومالدین هو یوم الجزاء الأوفی و فی البرزخ «َأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى» و لکنما المکلفون المتجددون تلو بعض الی یومالدین، منهم اللعنة علی الشیطان الی یومالدین و طبعا هو یوم قیامة الإماتة قبل قیامة الإحیاء. فهناک لعنة الی یوم الدین هی مادتها بما یلعنه الله و یلعنه اللاعنون دون جزاء أوفی و هنا لعنة فی یوم الدین الی ابد الآبدین فی الجحیم هی ظهور لمادة اللعنة و هی معاصیه و مآسیه- بما أضل- تماما یومالدین.
و قد تلحمح «إِلَى یَوْمِ الدِّینِ» ان الله لا یجدد عالم التکلیف بعد یومالدین لایّ کان من المکلفین، ارجاعا لهم الی الحیاة الدنیا بعد وفاء الجزاء، ام خلقا لآخرین یکلّفون کما هم، ام و إذا جدّد فلیس هذا الشیطان راجعا لما کان و الله اعلم بما یکون و ما کان. ثم اللعنة الی یومالدین قد تکون مع حیاته المنظرة الی یومالدین و اخری ان تستمر اللعنة علیه و هو میت قبل یومالدین. و هنا یتمسک بما هو العدل فی قیاسه ان ینظره الله قدر ما یلعنه جزاء وفاقا، بل وفوق ذلک الّا یموت فی قیامة الإماتة، حیاة مستمرة الی یوم یبعثون، التی حرم عنها حتی «مَن شَاءَ اللَّهُ» ألّا یصعقوا بالصیحة الأولی.» (54)
ز. غفران در یومالدین
«وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ». (55)(و آن کس که امید دارم روز پاداش، گناهم را بر من ببخشاید.)
صاحب تفسیر روان جاوید ذیلاین آیه قائل است که برای تعلیم و تربیت خلق که اجتناب از معاصی رب نمایند و در صورت ارتکاب طلب مغفرت کنند و توبه نمایند فرمود آن خداوندی که امیدوارم که ببخشد گناه مرا اگر گنه کار باشم در روز جزا و بنابراین لازم نمیآید که آنحضرت اقرار بگناه کرده باشد تا محتاج بتوجیه شود که از باب شکسته نفسی بوده یا مراد گناه پیروان او است یا گناه کسانیکه او را شفیع قرار دهند یا گناه صغیره قبل از بعثت یا ترک اولی که فرمودهاند و هیچ یک خالی از خللی نیست چون لازمه امیدواری کامل بخدا امید بعفو او است در صورت خطاء و لازمهاین صدور خطا نیست بلکه این عین صواب است و مسلّم است در نزد امامیّه که پیغمبر باید معصوم باشد از گناه و خطاء و ظاهراً فرقی نیست بین صغیره و کبیره و قبل از بعثت و بعد از آن و تحقیق این مقال خارج از وظیفه مقام است. (56)
ح. وقوع حتمی یومالدین
«وَإِنَّ الدِّینَ لَوَاقِعٌ». (57)(و [روز] پاداش واقعیّت دارد.)
صاحب تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین ذیلاین آیه مینویسد:
«إِنَّ الدِّینَ بدرستی که جزا در روز حساب لَواقِعٌ هر آینه حاصل است یعنی البته بوقوع میآید و بحصول میپیوندد و این تخصیص بعد از تعمیم است بجهة تأکید وقوع آن و مبالغه در انذار و بر ارباب عقول مخفی نیست که اشیا مقسم بها در حکم امور دالهاند بر قدرت او سبحانه بر مقسم علیه پس گوییا که استدلال فرموده باقتدار خود براین اشیاء عجیبه که مخالف مقتضای طبیعة است بر بعث موعود.» (58)
بعد از ذکر چهار سوگند که همه بیانگر اهمیت مطلبی است که بعد از آن میآید میفرماید: «آنچه به شما وعده داده شده است قطعاً راست است» (إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ) و بار دیگر به عنوان تأکید میافزاید: «و بدون شک جزای اعمال واقع شدنی است» (وَإِنَّ الدِّینَ لَوَاقِعٌ). «دین» در اینجا به معنی جزاء است، همانطور که در «مَلِكِ یَوْمِ الدِّینِ» آمده و اصولاً یکی از نامهای قیامت «یَوْمِ الدِّینِ» (روز جزا است) و از آن روشن میشود که منظور از وعدههای واقع شدنی در اینجا وعدههای مربوط به قیامت و حساب و پاداش و کیفر و بهشت و دوزخ و سایر امور مربوط به معاد است، بنابراین جمله اول تمام وعدههای قیامت را شامل میشود و جمله دوم تأکیدی است بر مسأله جزا. در چند آیه نیز سخن از «یَوْمِ الدِّینِ» به میان آمده و همان گونه که قبلاً نیز اشاره کردیم سوگندهایی که در آغاز این سوره آمده پیوند و تناسب روشنی با نتیجه این قسمها دارد، چرا که این حرکت ابرها و نزول بارانها و در نتیجه زنده شدن زمینهای مرده، خود صحنهای از قیامت و معاد را در این دنیا نشان میدهد.
ط. درک یومالدین
«وَمَا أَدْرَاكَ مَا یَوْمُ الدِّینِ ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا یَوْمُ الدِّینِ». (59)(و تو چه دانی که چیست روز جزا. باز چه دانی که چیست روز جزا؟)
علامه فضل الله ذیلاین آیه در تفسیر من وحی القرآن مینویسد:
«و هذا هو الجزاء الذی یتناسب مع هذا العمل الذی یلتقی مع سخط الله علی أصحابه، مما یجعلهم بعیدین عن مواقع رحمته و قریبین إلی مواقع غضبه فی ساحة الجحیم، یَصْلَوْنَهَا یَوْمَ الدِّینِ فیحترقون بنارها و یتقلّبون فی عذابها وَ مَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِینَ فهم حاضرون لدیها دائماً فلا یخرجون منها فی أیّ حال.
لا تغفلوا عن یومالدین
وَمَا أَدْرَاكَ مَا یَوْمُ الدِّینِ فی طبیعته و هو له و شدّته و دقة الموقف و وضوح الأمور فیه و انکشاف السرائر فی ساحته و تناثر المقامات فیه و تصاغر کل عظمة لأیّ عظیم فی الدنیا لدیه، إلا الذی کانت عظمته مستمدة من الله. ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا یَوْمُ الدِّینِ فهل تتصور النتائج الکبیرة الحاسمة المتصلة بمصیرک؟ و هل تعرف کیف یضغط علیک تاریخک لیحدّد لک مواقعک هناک؟ ربما کنت فی غفلة مطبقة علی عقلک، فی ما تعیشه من جوّ الاستهانة به، فقد تفکر أن وضعک فی الآخرة هو وضعک فی الدنیا و أن مراکز القوة فی یومالدین هی مراکز القوّة فی الحیاة الدنیا و لکنک تعیش فی وهم کبیر و غفلة عظیمة، فإن هذا الیوم هو یوم الله، بکل ما لهذه الکلمة من معنی عمیق و واقعی و فی سیطرته علی الأمر کله.» (60)ی. زمان یومالدین
«یَسْأَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ» (61)(پرسند: «روز پاداش کی است؟»)
در تفسیر الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل ذیلاین آیه این گونه آمده است:
«الغارقون فی جهلهم کلّ یوم یتذرّعون بحجّة واهیة فراراً من الحقّ. و فهم دائما: یَسْأَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ. جمله «یَسْأَلُونَ» و الفعل للمضارع یدلّ علی أنّهم یثیرون هذا السؤال أیّان یومالدین؟! باستمرار... علی أنّه ینبغی أن یكون یوم القیامه و موعود مخفیا. لیحتمل كلّ أحد أنّه محتمل الواقع فی كل أیّ زمان و یحصل منه الأثر التربوی للإیمان بیوم القیامة الذی هو بناء الشخصیة و الاستعداد الدائم. و هذا الکلام یشبه تماماً کلام المریض إذ یسأل طبیبه مثلاً: متی یکون آخر عمری و یکرّر علیه السؤال باستمرار، فکلّ أحد یعدّ هذا السؤال هذرا و یقول: المهمّ أن تعرف أنّ الموت حقّ لتعالج نفسک و لئلّا تبتلی بالموت السریع. إلّا أنّهم لم یکن لهم من هدف سوی الاستهزاء أو التذرّع بالحجج الواهیة و لم یکن سؤالهم عن تاریخ یوم القیامة و زمانه بحقّ! إلّا أنّه و مع هذه الحال فإنّ القرآن یردّ علیهم مجیبا بلغة شدیدة و یعنّفهم یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ.» (62)
پینوشتها:
1. معارج/ 26/70.
2. مدثر/ 46/74.
3. مطففین/ 11/83.
4. انفطار/ 9/82.
5. تین/ 7/95.
6. ماعون/1/107.
7. صافات/ 53/37.
8. زمخشری: ج4: 44.
9. کاشانی (1423): ج5: 553.
10. قمی مشهدی، ج11: 128.
11. نیشابوری، ج5: 561.
12. مکارم شیرازی (1380)، ج19: 61.
13. واقعه. 86/56.
14. بیضاوی، ج5: 183.
15. مترجمان: ج14: 489.
16. طبرسی: ج9: 342.
17. زحیلی: ج27: 281.
18. طنطاوی، ج14: 188.
19. انفطار/5/82 تا 19.
20. موسوی همدانی: ج20: 368 تا 371.
21. مدثر/38/74 تا 53.
22. موسوی همدانی: ج20: 153.
23. معارج/19/70 تا 35.
24. موسوی همدانی: ج20: 20.
25. حمد/4/1.
26. حجر/35/15.
27. شعراء/82/26.
28. صافات/ 20/37.
29. ص/78/38.
30. ذاریات/12/51.
31. واقعه/ 56/56.
32. معارج/26/70.
33. مدثر/46/74.
34. انفطار/9/82.
35. انفطار/15/82.
36. انفطار/17/82.
37. انفطار/18/82.
38. مطففین/11/83.
39. صافات/20/37و21.
40. ذاریات/12/51 و 13.
41. انفطار/15/82 تا 19.
42. میبدی: ج1: 14.
43. واقعه/56/56.
44. صدرالمتألهین: ج7: 70-71.
45. موسوی همدانی: ج19: 217.
46. صافات/20/37.
47. کاشانی (1336): ج7: 463.
48. انفطار/15/82.
49. ابن عاشور: ج30: 162.
50. ص/78/38.
51. حجر/35/15.
52. ص/78/38.
53. حسینی همدانی: ج14: 161-163.
54. صادقی تهرانی (1365): ج16: 178-180.
55. شعراء/82/26.
56. ثقفی تهرانی: ج4: 112.
57. ذاریات/6/51.
58. کاشانی (1336): ج9: 29.
59. انفطار/ 17/82-18.
60. فضل الله: ج24: 118.
61. ذاریات/12/51.
62. مکارم شیرازی (1421): ج17: 78.
تقدسی، محمد مهدی؛ (1392)، معناشناسی واژه دین در قرآن، تهران: دانشگاه امام صادق، چاپ اول