نگاهی به سروده‌های ابن یمین

امیر محمود بن امیر یَمین الدّین طغرایی مستوفی بیهقی فَریُومَدی مشهور و متخلص به «ابن یَمین» شاعر معروف ایران در قرن هشتم هجری است که در آخرهای قرن هفتم و در فَریُومَد از پدری فاضل و اصلاً ترک به وجود آمد و در
شنبه، 20 تير 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهی به سروده‌های ابن یمین
نگاهی به سروده‌های ابن یمین

 

نویسنده: دکتر سیدمحمد ترابی




 

امیر محمود بن امیر یَمین الدّین طغرایی مستوفی بیهقی فَریُومَدی مشهور و متخلص به «ابن یَمین» شاعر معروف ایران در قرن هشتم هجری است که در آخرهای قرن هفتم و در فَریُومَد از پدری فاضل و اصلاً ترک به وجود آمد و در سایه‌ی عنایت او تربیت شد و هم از جوانی در شمار شاعران و منشیان عهد خویش درآمد و چنان که خود در مقدمه‌ی دیوانش گفته مقام استیفا یافت و «مستوفی» خوانده شد و چون مانند پدر متصدی تحریر طغرا در آغاز حکم‌ها بود به «طغرایی» نیز شهرت یافت.
ابنِ یَمین مستوفی و طغرایی خواجه علاء الدّین محمد فَریُومَدی وزیر خراسان (م 742 هـ) بود و از منشآت او بعضی در نسخه‌ی کهن دیوانش که ظاهراً پیش از سال 931 هجری نوشته شده موجود است و دو نامه از آن‌ها به طبع رسیده است.
سال‌های نخستین زندگانی‌اش در خراسان گذشت. در جوانی به تبریز به درگاه غیاث الدّین محمدبن رشیدالدّین فضل الله پیوست و آن وزیر را مدح گفت، ولی کارش در آن شهر استقامتی نیافت چنان که ناگزیر شد در قطعه‌ای از خطاب به غیاث الدّین محمد سرود از او اجازه‌ی مراجعت به خراسان بخواهد. قطعه‌ی دیگری در دیوان او هست که نشان از اقامت وی در عراق (نواحی غربی ایران) و ناامیدی از اهل آن سامان و بازگشتش به خراسان می دهد. ابنِ یَمین از آن پس بیش‌تر در مولد خود فَریوُمَد به سر می‌برد و در همان حال با گروهی از امیران و وزیران عهد خود در جانب شرقی ایران ارتباط داشت و آنان را می ستود.

از ممدوحان ابنِ یَمین خواجه علاء الدّین محمد فَریُومَدی، طغاتیمورخان (736 - 753 هـ) ملک معزّالدّین محمدبن غیاث الدّین کِرت (732 - 771 هـ)، خواجه وجیه الدّین مسعود سربداری (738 - 745 هـ)، خواجه علی سربداری (749 - 753 هـ)، پهلوان حسن دامغانی سربداری (762 - 766 هـ) و جانشین او خواجه نجم الدّین علی مؤید سربداری (766 - 788 هـ) بودند. در واقعه‌ای که در سیزدهم صفر سال 743 هـ میان ملک معزالدّین حسین کِرت با خواجه وجیه الدّین مسعود سربداری در زاوه (= تربت حیدریه) رخ داد و به شکست و فرار مسعود انجامید، دیوان ابن یمین در ضمن غارت بنگاه امیر به یغما رفت و خود شاعر نیز «به دست لشکر هرات گرفتار گشت، چون او را پیش ملک بردند منظور نظر تربیت گردانید و بنا بر آن که دیوان ابن یمین در آن مصاف تلف گشته بود قطعه‌ای در آن باب گفته مذیّل به مدح ملک معزّالدین حسین ساخت.» (1) چون شاعر دیوان خود را بازنیافت ناگزیر شد با گردآوردن شعرهای پراکنده‌ی خویش از این جا و آن جا و افزودن اشعاری که بعد از واقعه‌ی مذکور ساخته بود دیوانی جدید ترتیب دهد. دیوان جدید او که اکنون در دست است با مقدمه‌ای که شاعر بر آن نوشته در سال 754 هـ فراهم آمده و از قصیده، غزل، ترکیب بند، قطعه و رباعی مجموعاً در حدود پانزده هزار بیت دارد. سخن او روان و منسجم و خالی از تکلف و علم فروشی و به تمام معنی دنباله‌ی سبک ساده‌گویان خراسانی است. قطعه‌های ابن یمین به سبب اشتمال بر اندرز و طعن و طنز رواج و شهرت بسیار یافت و بر زبان شعر دوستان جاری گشت و از این بابت میان شاعران معاصر خود منفرد شد. در قصیده‌سرایی و مثنوی پردازی توانا بود. از میان مثنوی‌های او مثنوی مجلس افروز به بحر خفیف مخبون محذوف یا مقصور در تحقیق و عرفان و مثنوی بی نام دیگری هم در این موضوع به بحر هزج مسدس مقصور یا محذوف مشهورتر است.

قسمت اخیر زندگانی ابنِ یَمین در سبزوار و فَریُومَد به قناعت گذشت و اصولاً وی مردی قانع و گوشه‌گیر و دهقان پیشه و معتقد به بنیادهای اخلاقی بود و این معنی از قطعه‌های معروفی که سروده است به خوبی بر می‌آید. مرگش به سال 769 هـ رخ داد.
از شعرهای اوست:

شنیدم که عیسی علیه السلام *** تضرع کنان گفت کای کردگار
جمال جهان فریبنده را *** چنان کآفریدی به چشمم درآر
بر این آرزو چند گاهی گذشت *** همی کرد روزی به دشتی گذار
زنی را در آن دشت از دور دید *** نه اغیار با او رفیق و نه یار
بدو گفت عیسی که تو کیستی *** چنین دور مانده ز خویش و تبار
چنین داد پاسخ که من آن زنم *** که داری مرا مدتی انتظار
چو بشنید عیسی شگفت آمدش *** مرا گفت با صحبت زن چه کار !
به پوزش درآمد زن آن‌گاه و گفت *** جهان است نام من‌ای نامدار
مسیحا بدو گفت بنمای روی *** که تا بر چه دل‌ها تو را شد شکار
بزد دست و بُرقع ز رخ برفگند *** بر او کرد راز نهان آشکار
یکی گنده‌پیری سیه‌روی دید *** مُلوَث به صد گونه عیب و عَوار
به خون اندرون غرقه یک دست او *** دگر دست کرده به حنّا نگار
مسیحش بپرسید کاین دست چیست *** بگو با من ‌ای قحبه‌ی خاکسار!
چنین گفت کاین لحظه یک شوی را *** بدین دست کشتم به زاریّ زار
دگر دست حنّا از آن بسته‌ام *** که شویی دگر شد مرا خواستگار
چو بردارم این را به قهر از میان *** به لطف آن دگر گیردم در کنار
شگفت آن که با این همه شوهران *** هنوزم بکارت بود برقرار...
گروهی که کردند رغبت به من *** از ایشان ندیدم یکی مرد کار
کسانی که بودند مردانِ مرد *** نگشتند گرد من از ننگ و عار
چو حالم چنین است با شوهران *** اگر بکر باشم شگفتی مدار
تو نیز ‌ای برادر هم این قصه را *** همی دار ز ابن یمین یادگار
ز مردی اگر هیچ داری نصیب *** بدین قحبه رغبت مکن زینهار
ای دل اگر زمانه به غم می نشاندت *** بنشین و صبر کن که صبوری دوای اوست
با دور روزگار نشاید ستیزه کرد *** وآن کس که کرد این مثل خوش برای اوست
با ژنده‌پیل پشه چو پهلو همی‌زند *** گر جان به باد بر دهد الحق سزای اوست
گر کار عاقلی نرود بر ره صواب *** از وی مبین که آن نه زفکر خطای اوست
ور جاهلی به منصب و مالی رسد مگوی *** کآن مال و منصب از شرف و عقل و رای اوست
چون کارها به جهد میسّر نمی‌شود *** آن زیبد از کسی که خرد رهنمای اوست
گر کار نیک و بد نشود بر مراد او *** داند که هر چه هست به حکم خدای اوست
سود دنیا و دین اگر خواهی *** مایه‌ی هر دوشان نکوکاریست
راحت بندگان حق جستن *** عین تقوی و زهد و دینداریست
گر در خُلد را کلیدی هست *** بیش بخشیدن و کم آزاریست
چون جامه‌ی چرمین شمرم صحبت نادان *** زیرا که گران باشد و تن گرم ندارد
از صحبت نادان بترت نیز بگویم *** خویشی که توانگر شد و آزرم ندارد
زین هر دو بتر دان تو شهی را که در اقلیم *** با خنجر خونریز دل نرم ندارد
زین هر سه بتر نیز بگویم که چه باشد *** پیری که جوانی کند و شرم ندارد

پی‌نوشت‌:

1. خواندمیر، حبیب السیر، ج. 3، ص. 386.

منبع مقاله :
ترابی، سیّدمحمد؛ (1392)، نگاهی به تاریخ و ادبیات ایران (جلد اول) (از روزگار پیش از اسلام تا پایان قرن هشتم)، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.