فهم نادرست از مفهوم امامت و مؤلفههای آن، مانع تحقق سبك زندگی رضوی
چكیده
تنها راه سعادت جامعه، عمل به دستورهای قرآن و آموزههای اهل بیت (علیهم السلام) و پایهگذاری سبك زندگی براساس آنهاست. دستیابی به این هدف والا، با مانعهای متعدد بینشی، دانشی و كنشی روبهروست كه از آن جمله، شناخت ناقص آموزهی امامت و مؤلفههای آن است. وضعیت فعلی جوامع اسلامی، شاهد صدق این مدّعاست. درك نادرست از مفهوم امامت و نادیده گرفتن رسالت اصلی آن، یعنی هدایت بیانی و عملی امت، سوءبرداشت از مؤلّفههای مهم امامت از قبیل محبت و مودّت، معجزه و كرامت، شفاعت، زیارت و... از مهمترین موانع تحقق سبك زندگی اسلامی به طور عام، و سبك زندگی ولایی و رضوی به طور خاص میباشد. از هر كدام از این مفاهیم، دو برداشت میتوان داشت: برداشتی تحریف شده و بازدارنده كه نتیجهی آن، تنبلی، یأس و سرخوردگی است؛ و برداشتی درست و حركتآفرین كه امید و نشاط و پیشرفت، میوهی شیرین آن است. در این جستار برآنیم تا در حدّ مجال، ضمن تبیین این دو نوع برداشت از امامت و مؤلفههای آن، تفسیر درست را از نادرست نشان داده، پیامدهای آن دو را نیز برشماریم.كلیدواژهها: سبك زندگی، مانعهای تحققق سبك زندگی، امامت، مؤلفههای امامت.
مقدمه
با این باور كه تنها راه سعادت جامعه، شناخت آموزههای اعتقادی و اخلاقی دین و سیره پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) است، عالمان و بزرگان، تلاشهای فراوانی برای هدایت مردم به این معارف و تحقق سبك زندگی بر پایه رهنمودهای آن بزرگواران انجام داده اند، اما به رغم همهی كارهای انجام شده و سفارشهای بزرگان و عالمان به عمل به ارزشهای دینی و به رغم صرف هزینههای هنگفت مادّی و انسانی برای اصلاح فرهنگ جامعه و بازسازی سبك زندگی آنان بر پایهی الگوهای اسلامی، به نظر میرسد، این تلاشها، در حدّ مورد انتظار، قرین موفقیّت نبوده و یا دست كم نتایج مورد انتظار را به بار نیاورده است. گاهی گذرا به شیوه زندگی مردم و انواع آسیبهای آن، شاهد درستیِ این مدعاست. گزاف نیست اگر بگوییم، هرچه میگذرد، برخی مظاهر زندگی دینی از قبیل حضور روزافزون و گستردهتر مردم در اماكن مذهبی و زیارتی، برپایی پر رنگ مناسبتهای مذهبی، سفرههای گسترده نذورات و... بیشتر و پر و پیمانتر میشود، و در كنار آن، به علت هجمهی شدید فرهنگی و تبلیغی دشمن، كجرویها و آسیبهای اخلاقی جامعه، نه تنها كاهش نمییابد، بلكه رو به فزونی است. نمیخواهیم دشمن را كوچك بشماریم و یا از تلاشهای او غفلت كنیم كه «مَنْ نامَ لمْ یُنَمْ عَنْه» (2)، اما سخن در این است كه پیش و بیش از هر چیز، باید آسیبشناسی را از درون آغاز كنیم و «اول دفع شر موش كرده، آنگاه در جمع گندم، جوش كنیم تا خرمن اعمالمان انبوه گردد.» اگر بتوانیم برخی ناهنجاریهای جامعه همچون: بی حجابی، سست شدن اركان خانواده، اعتیاد و... را محصول فرهنگهای مهاجم و وارداتی بدانیم، بدون تردید برخی از ناراستیهای فراگیر دیگر همچون نداشتن وجدان كاری، تنبلی و كسالت، بی نظمی، عدم احترام به حقوق دیگران، رعایت نكردن قوانین راهنمایی و رانندگی و... را چگونه درمان كنیم؟ اگر مشكل از درون نیست، از كجاست؟ آیا میتوان گفت، آنان كه به ظاهر، خود پیشتاز رعایت این امور هستند، ما را بدون اراده و اختیار، وادار به نادیده گرفتن آنها كردهاند؟به نظر نگارنده، حتی اگر بر این باور باشیم كه همه یا بیشتر این ناهنجاریها ناشی از تهاجم فرهنگی و توطئههای دشمنان است، باز هم باید راه چاره را در درون دید و برای مقابله با آنها، به تقویت بنیادهای اخلاقی جامعه پرداخت و با آسیب شناسی درست و به دور از مجامله و پنهانكاری بر ضعفهای خود، غلبه كرد. همچنان كه شناخت درست جایگاه اهل بیت (علیهم السلام)، فهم استوار از فرمانها و سیرهی آن بزرگواران و عمل به آنها، تنها راه سعادت جامعه و تحقق سبك زندگی اسلامی و راه رهایی از دشواریهای فرهنگی و... است؛ فهم ناقص و درك نااستوار از جایگاه امامت و نقش امام در جامعه، نه تنها ما را به سرمنزل مقصود نخواهد رساند كه خود، به بزرگترین مانع در مسیر پایهگذاری سبك زندگی اسلامی تبدیل خواهد شد و به كُندی حركت امت اسلامی به سوی آرمان الهیاش خواهد انجامید و یا دست كم شیوهای ناكارآمد و شكلی از مكتب اهل بیت (علیهم السلام) ارائه خواهد كرد.
ستمی كه امروز به دست برخی افراد به ظاهر مسلمان بر امت اسلامی میرود، ناشی از درك نادرست دین به طور كلی، و جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) به طور خاص است. در آن سو، خشك مغزانی كه جز خود و باورهای بیروح خویش را نمیبینند و نمیپسندند، هرگونه توسّل و تمسّك به اولیای الهی را شرك دانسته، محبّان اهل بیت (علیهم السلام) را به چوب تكفیر میرانند و در این سو، سادهلوحانی در مقام دفاع از اهل بیت (علیهم السلام)- به پندار خود- واژگان نامناسب و گاه غلوآمیز بر زبان میآورند و حربهی تكفیر را تیزتر میكنند و شگفت اینكه بدون داشتن نشانهای از پیروی از اهل بیت (علیهم السلام) در عملكرد خود، از محبت آنان دم میزنند. آیا جز این است كه بدفهمی از معارف اهل بیت (علیهم السلام) آنان را به این وادی كشانده است؟ نتیجه آنكه هر دو گروه به سهم خود، رشته حیات امت اسلامی را پاره میكنند. هر چند خود، بر این باورند كه راه و رسم درستی را در پیش گرفتهاند! اینان به واقع مصداق این آیهاند: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» (3).
در ادامه، به برخی از كجفهمیها از معارف نبوی و ولایی كه مانعی در مسیر سبك زندگی اسلامی است، به اختصار اشاره میشود.
1- عدم شناخت درست جایگاه امامت
یكی از مسائل بسیار مهم حیاتی و عقیدتی، اعتقاد به ضرورت وجود امام معصوم (علیه السلام) در جهان هستی است. بر پایهی روایتهای اهل بیت (علیهم السلام)، زمین هیچگاه از حجت خداوند خالی نمیماند، خواه آن حجت ظاهر و آشكار باشد و خواه مخفی و پنهان: «... و لا تخْلوا الارضُ منْ قائمٍ مِنّا ظاهرٍ او خافٍ...» (4).خداوند در آغاز آفرینش، آدم را جانشین خود، در زمین قرار داد و فرمود: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ...» (5). از آن پس پیامبران دیگر تا خاتم پیامبران به عنوان خلیفه الهی بر روی زمین، رسالت خویش را انجام دادند؛ و پس از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، امامان معصوم (علیهم السلام)، حجت و خلیفه الهی بر روی زمین بوده و هستند.
صفوان بن یحیی میگوید، شنیدم از حضرت رضا (علیه السلام) كه میفرمود: «إنَّ الارضَ لا تَخلو مِنْ أنْ یكُونَ فیها إمامٌ مِنّا» (6)؛ امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «واللهِ ما تَركَ اللهُ عزَّوجلَّ الارضَ قَطُّ مُنذُ قُبِضَ آدمُ إلا وَفیِهَا امامٌ یُهتَدی بهِ إلی اللهِ عزَّوجلَّ و هُوَ حُجَةُ اللهِ علی العِبادِ منْ تَركَهُ هَلَكَ و مَنْ لَزِمَهُ نَجا حَقاً عَلَی اللهِ عزَّوجلَّ» (7)؛ قسم به خداوند عزیز و جلیل كه خدا از زمانی كه آدم را قبض روح كرد، هرگز اهل زمین را به حال خود، رها نكرد، جز اینكه در آن امامی قرار داد كه مردم به وسیله او به سوی خدا هدایت شوند و او حجتِ خدا بر تمامی بندگان است...
از آنجا كه هدف از آفرینش انسان، رشد و كمال و تأمین سعادت واقعی اوست، انسان در این مسیر، افزون بر نیاز به برنامه، به الگویی نیازمند است كه او را در عرصهی واقعیت و متن زندگی هدایت كند. روشن است كه آن گاه انسان به سعادت واقعی خواهد رسید كه این الگو را درست بشناسد و بكوشد رفتار و حركت خود را با رفتار او تنظیم كند.
حضرت امیر (علیه السلام) در خطبهی «شقشقیه» پس از شكایت از تكیه زدن نااهلان بر منصب امامت، با بیانی زیبا و رسا، جایگاه امامت را چنین تصویر میفرماید: «... و هوَ یَعلَمُ أَنَّ مَحلِّی مِنَها محَلُّ القُطبِ منَ الرَّحَی...» (8).
همچنان كه محور آسیاب، نقش محوری در كار آن دارد، همه حركتهای فردی و اجتماعی نیز باید بر گِرد اندیشههای امام شكل بگیرد و همه مردم باید رفتار و كردارشان را با معیارهای اهل بیت (علیهم السلام) تراز كنند. امام علی (علیه السلام) در بیانی دیگر، اهل بیت (علیهم السلام) را این گونه معرفی میكند: «لا یُقاسُ بآلِ محمدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) مِنْ هذهِ الامةِ احدٌ و لا یُسَوَّی بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُم عَلیهِ اَبداً هُمْ اَساسُ الدِّینِ و عِمادُ الیَقینِ إلیهِم یَفِیءُ الغَالی و بِهِمْ یَلحَقُ التّالی و لَهُمْ خَصائِصُ حقِّ الولایةِ وفیهمُ الوصیةُ و الوِراثةُ...»؛ (9) كسی را با خاندان رسالت نمیشود سنجید و آنان كه پروردهی نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند، با آنان برابر نخواهند بود؛ اهل بیت پیامبر، اساس دین و ستونهای استوار یقیناند. شتاب كننده باید به آنان بازگردد و عقب مانده باید به آنان بپیوندد؛ زیرا ویژگیهای حقّ ولایت به آنها اختصاص دارد و وصیت پیامبر نسبت به خلافت مسلمانان و میراث رسالت، به آنها تعلق میگیرد.
آن حضرت در بیانی دیگر، اهل بیت (علیهم السلام) را به عنوان راهنمایان به سوی حق و داعیان الی الله، معرفی مینماید: «إنّما الائمةُ قُوّامُ اللهِ علی خَلْقِهِ و عُرفاؤُهُ علی عِبادهِ و لا یَدْخُلُ الجَنَّةَ إلا منْ عَرفَهُم و عَرَفوُهُ و لا یَدْخُلُ النارِ إلا منْ اَنكَرهُمْ وأَنكروُهُ» (10)؛ امامان، قیمهای الهی بر آفریدههای او و شناسانندگان خدا بر بندگان اویند؛ كسی وارد بهشت نشود، مگر اینكه اهل بیت را بشناسد و آنان نیز او را (به پیروی از خود) بشناسند و كسی وارد دوزخ نشود، مگر اینكه اهل بیت را انكار كند و آنان نیز او را به پیروی از خود نشناسند.
امام رضا (علیه السلام) میفرماید: «إنَّ الامامةَ زِمامُ الدّینِ و نِظامُ المُسلمینَ و صَلاحُ الدُّنیا و عزُّالمؤمنینَ إنَّ الامامةَ اُسُ الاسلامِ النّامِی و فَرعُهُ السّامِی... یدعُو إلی سَبیلِ ربِّهِ بالحِكمةِ و المَوعِظَةِ الحَسنةِ و الحُجَّةِ البالغةِ... الدّالُّ عَلَی الهُدَی و المُنجِی منَ الرّدَی الامامُ... الامامُ الامینُ الرّفیقُ و الوالدُ الشّفَیِقُ و الاخُ الشّقیقُ و مَفزعُ العِبادِ فی الدّاهیةِ» (11). امامت و رهبری حقّ، زمام دین است و مایهی نظام بخشیدن به مسلمانان و صلاح امور دنیوی و عزّت مؤمنان است. امامت، اساس اسلام رشد یافته است. یعنی آنچه میتواند همهی نیازهای فردی و اجتماعی و مادی و معنوی كاروان بشریّت را تأمین كند، تنها امامت است. امام رضا (علیه السلام) با تعبیر «الاسلام النامی» به ما میفهماند كه اسلام بدون امام، نمو و رشدی ندارد و در معرض كهنگی و زوال است.
با توجه به آنچه بیان شد، نقش و رسالت اساسی امام، هدایت و راهنمایی است كه به دو شكل جلوهگر است؛ الف)تبیین درست آموزههای اعتقادی و معارف دینی و جلوگیری از تحریف و سوءبرداشت از آنها؛ ب) ارائه الگوی عملی از انسانی باورمند به آموزههای اعتقادی و متخلّق به اخلاق نیكوی اسلامی و پایبند احكام عملی دین تا برای طالبان هدایت، راهنما و برای معاندان، مایهی اتمام حجت باشد. قرآن در تبیین این نقش پیامبر میگوید: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (12)؛ برای شما در زندگی رسول خدا، سرمشق نیكویی است؛ و مردم را به فرمانبرداری از آنان فرامیخواند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (13). نخست به مؤمنان دستور میدهد كه از خداوند اطاعت كنند، سپس فرمان به اطاعت از پیامبر میدهد؛ پیامبری كه معصوم و نمایندهی صالح خدا در روی زمین است. در مرحله سوم، فرمان به اطاعت از اولوالامر میدهد كه از متن جامعه اسلامی برخاسته، پاسدار دین و دنیای مردماند.
روشن است كه اگر كسی نقش و جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) و رسالت اصلی و اساسی آن بزرگواران را كه عبارت از تبیین درست دین و ارائه الگویی عملی است، نشناسد و بر این پندار باشد كه آن شخصیتهای نورانی، همهی عمر خود را صرف عبادت و مبارزه در راه خدا كردند و سختیها را به جان خریدند تا كفارهی گناهان امت باشند، دیگر نیازی به عبادت و جهاد در جهت كسب رضای الهی نخواهد دید، چرا كه تصورش این است كه تنها با یادكرد مصیبتهای اهل بیت (علیهم السلام) و فشاندن اشكی به اندازهی بال مگس، همهی گناهان گذشته و آیندهاش بخشیده شده و سعادتش تضمین گشته است!
2- عدم شناخت درست مؤلفههای امامت
افزون بر شناخت درست نقش امام در راهنمایی نظری و عملی امت، شناخت صحیح مؤلفههای امامت همچون ولایت، محبّت و مودّت، معجزه و كرامت، توسل و شفاعت، زیارت، دانش بیپایان و... برای درك درست جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) و در نتیجهی پیروی از آنان، لازم است. روشن است كه فهم نادرست و ناقص از این ویژگیها، نه تنها ما را به سر منزل مقصود نخواهد رساند، بلكه پیامدهای سوئی نیز خواهد داشت.بحث و بررسی دربارهی همهی مؤلفههای امامت، بیان حقوق آن بزرگواران، وظایف امت در برابر آنان و... از حوصله این جستار بیرون است. بنابراین به بررسی مهمترین ویژگیهای امامت كه درك نادرست آنها، مانع تحقق سبك زندگی اسلامی است، بسنده میكنیم.
الف) درك نادرست از مفهوم محبت و مودّت
متأسفانه، امروزه توجه به نقشها و رسالتهای مهم اهل بیت (علیهم السلام) كمتر مورد توجه برخی از مدّعیان ارادت به ساحت آن بزرگواران قرار گرفته و وظیفهی مهم مؤمنان مبنی بر رعایت حقوق ایشان، تنها به اظهار محبت زبانی فروكاسته شده است.روایتهای فراوانی دربارهی ضرورت محبت و مودّت اهل بیت (علیهم السلام) رسیده است. در زیارت جامعه میخوانیم: «و لكمُ المَوَّدةُ الواجبَه» (14). پیامبر كه در آیات متعدد از مردم برای رسالت خود، پاداشی نمیخواهد (15)، اجر رسالت خود را مودّت به اهل بیت (علیهم السلام) اعلام میكند: «قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» (16)؛ من هیچ اجر و پاداشی در برابر دعوت رسالت از شما نمیخواهم، جز اینكه اهل بیت مرا دوست بدارید؛ و از بزرگترین امتیازهای شیعه این است كه با سرلوحه قرار دادن این آموزهی صریح قرآنی، بر مبنای محبت شكل گرفته است؛ اما از دو نكته نباید غفلت كرد: اول اینكه این مودّت اهل بیت (علیهم السلام) كه پاداش رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، به سود دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) میباشد: «قُلْ مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ» (17). چرا كه راه آنها را به سوی كمال نهایی (قرب الی الله) هموار میسازد. وگرنه دوست داشتن یا نداشتن آن بزرگواران، چه سودی به حال آنان دارد؟ نكتهی دوم، این است كه نشانهی محبت، اطاعت است و ادّعای محبت و مودّت، بدون اطاعت از دستورهای آنان، پذیرفته نیست؛ چرا كه قرآن میفرماید: «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» (18)؛ اگر خداوند را دوست دارید، از دستورهای پیامبر اطاعت كنید. خداوند شما را دوست میدارد. هر عاشقی، تمام همّتش این است كه كاری را انجام دهد كه محبوب او میخواهد؛ آن شاعر هم به همین مطلب اشاره دارد:
تَعصِی الإله و تُظهرُ حُبّه*** هذا لعَمرُكَ فی الفِعالِ بدیعُ
لو كانَ حُبُّك صادقاً لاطعتهُ*** إنَّ المحبَّ لِمَن یُحِبُّ مُطِیعُ
گناه میكنی و همزمان اظهار محبت خداوند میكنی و این كاری عجیب است!
اگر محبت تو صادقانه بود، خدا را اطاعت میكردی، چرا كه عاشق، مطیع محبوب خویش است.
به نظر میرسد، حقوقی كه برای اهل بیت (علیهم السلام) در روایتها برشمرده شده و مورد تأكید قرار گرفته، از قبیل ولایت، تمسّك و توسّل، مقدم داشتن، گرامی داشتن، درود فرستادن، یادكردن، یادكرد مصیبتهای آنان و... در راستای توجه مردم به نقش اهل بیت (علیهم السلام) و استفاده از هدایتهای آنان و سرمشق قرار دادن سیرهی آنان است؛ بنابراین، باید با دقت و وسواس مراقب بود تا در نتیجهی برخی كجفهمیها و منفعتطلبیها، برخی از ویژگیهای اهل بیت (علیهم السلام) تحتالشعاع برخی دیگر قرار نگیرد. به عبارت دیگر، همچنان كه دستورهای دینی با توجه به میزان اهمیت، به واجب، مستحب و مباح تقسیم میشود، برخی از ویژگیهای اهل بیت (علیهم السلام) از اهمیت بیشتری نسبت به برخی دیگر برخوردار است و به طور كلی برخی از آنها، نقش مقدمه دارند. به عنوان نمونه، براساس آیات و روایات، بر این باوریم كه اهل بیت (علیهم السلام) با اذن الهی، از توانایی كرامت كردن برخوردارند و در این تردیدی نیست؛ اما سخن در این است كه آیا استفاده از این ویژگی، همیشگی است، یا كاربرد آن، محدود به موارد خاص و استثنایی، به عنوان آخرین وسیله در دفاع از كیان دین است؟
بر این باوریم كه هرگونه پاسخ به این پرسش، در نوع نگاه ما به اهل بیت (علیهم السلام) و در نتیجه، در سبك زندگی ما تأثیر خواهد گذاشت. اگر استفادهی اهل بیت (علیهم السلام) از این توانایی را همیشگی و به شكل عاملی مستقل و مهم در حل مشكلات مادّی جامعه بدانیم، این باور در ما شكل خواهد گرفت كه برای حلّ دشواریهای مادی، در كنار دیگر عوامل، یك عامل ویژه و یك راه میانبر وجود دارد و آن حل مشكلات بدون تحمل رنج و زحمت، از طریق قدرت خارق العادهی اهل بیت (علیهم السلام) است. اما اگر به این باور رسیدیم كه استفادهی اهل بیت (علیهم السلام) از این قدرت خارق العاده، استثنایی و نه برای حلّ دشواریهای مردم، بلكه به منظور آخرین راه برای دفاع از حقّانیت دین است، بدیهی است كه شیوهی دیگری برای حلّ دشواریهای خود، برخواهیم گزید.
برای روشن شدن پاسخ به این پرسش، چگونگی انجام معجزه و كرامت را مورد بررسی قرار میدهیم.
ب) درك نادرست از مفهوم معجزه و كرامت
بر پایه آیات قرآن و روایات، پیامبران الهی از توانایی آوردن معجزه و اولیای الهی (علیهم السلام) از كرامتهایی برخوردار بودهاند. اما پرسش اساسی اینكه هدف از آوردن معجزه، چه بوده است؟ برای پاسخ به این پرسش لازم است مفهوم معجزه روشن شود.مفهوم معجزه و كرامت
معجزه، امری خارقالعاده است كه با اراده خدای متعال از شخص مدعّی نبوت ظاهر میشود و نشانهی صدق اوست. هدف پیامبران (علیهم السلام) از معجزه، اثبات ادّعای نبوت خویش است و از این رهگذر در پی آناند كه مردم به آنان ایمان آورند و از آموزههایشان پیروی كنند و به سعادت دست یابند.واژه كرامت:
در اصل به معنای بزرگواری و عظمت معنوی است و در اصطلاح علم كلام، كارهای خارق العادهای كه از پیامبران برای اثبات نبوت صادر میگردد، با نام معجزه خوانده میشود و همینگونه كارها از غیر پیامبران، با نام كرامت ذكر میشود، چرا كه نشانه عظمت و بزرگواری آنها در پیشگاه خداوند است؛ بر همین اساس آنگاه كه ابی بصیر از امام صادق (علیه السلام) پرسید: «لِأیِ عِلّةٍ اعطَی اللهُ أنبیائَهُ و رُسُلَهُ و أَعطاكُم المُعجِزَةَ؟» پاسخ شنید كه: «لیكونَ دلیلاً علی صِدقٍ مَن أتی بهِ و المُعجِزةُ عَلامةُ للهِ لا یُعطیها إلا أنبیائَه و رُسُلَهُ و حُجَجَهُ، لِیُعَرفَ بهِ صِدقُ الصّادقِ مِن كِذَبِ الكاذبِ» (19)؛ تا نشانهای بر راستگویی آورندهی آن باشد و معجزه، نشانهای برای خداست كه خداوند آن را به كسی جز پیامبران و رسولان و حجتهایش عطا نمیكند و هدف از آن، این است كه به وسیلهی آن، راستگوییِ راستگو از دروغگوییِ دروغگو شناخته شود.هدف از آوردن معجزه
شواهد قرآنی و روایی و نیز دلایل تاریخی نشان از آن دارد كه پیامبران در وهلهی نخست میكوشیدند با براهین و دلایل عقلی، مردم را راهنمایی كنند و آنگاه كه این دلایل و براهین، بر اثر لجاجت طرف مقابل، مورد پذیرش قرار نمیگرفت و اصل دعوت زیر سؤال میرفت، آن بزرگواران به اذن الهی و به هدف اثبات حقّانیت دین خداوند از این قدرت خارق العاده استفاده میكردند؛ بنابراین، از آنچه گفته شد، روشن میشود:الف)هدف از آوردن معجزه، اثبات نبوت و شناساندن پیامبران خدا و یا اتمام حجت بر مردم است، نه فراهم كردن وسیلهای برای سرگرمی و برهم زدن نظام اسباب و مسبّبات عادی.
ب) معجزه، امری استثنایی در نظام حاكم بر این جهان است؛ بنابراین، در موارد محدودی از طرف انبیا انجام میشده است. چنین نبوده كه هر موقع مردم خواستند، معجزهای به دست پیامبر تحقق بیابد، بلكه معجزه مربوط به خواستِ خداوند است و تنها زمانی محقق میشود كه خداوند بخواهد؛ یعنی زمانی كه او ببیند، محقق شدن معجزه در این زمان نیاز است و فایده دارد.
ج) شواهد تاریخی نشان از آن دارد كه هدف از این معجزات، دفاع از كیانِ دین، آن هم به عنوان آخرین وسیله بوده است، نه برطرف كردن مشكلات روزمرهی مردم؛ برخی از این شواهد عبارتاند از:
یك) بخشی از این معجزات هرگز ارتباطی به حلّ دشواریهای روزانهی مردم نداشته است؛ معجزاتی از قبیل سخن گفتن سوسمار، شق القمر و... (حتی اگر درستی آنها نیز اثبات شود) چه گرهی از مشكلات روزانهی مردم باز میكرده است؟
دو) در برخی موارد هم كه با این معجزات، مشكلی برطرف میشده مانند: شیرآوردن گوسفند یك پیرزن، بینا شدن فردی نابینا و... آن قدر این مورد جزئی و كوچك بوده كه انجام یا عدم انجام آنها نمیتوانسته تأثیری در حلّ مشكلات انبوه جامعه داشته باشد. و اصولاً اگر بنا بوده مشكلی برطرف شود، چرا مشكلات مهمتر حل نشود، به ویژه اینكه همیشه انتظار از حاكمان و دولتها چارهاندیشی برای حل مسائل كلان و درمان دردهای عمومی است، نه چارهجویی برای موارد جزئی.
سه) اینكه میبینیم در موردی معجزهای رخ داده، اما در مورد مشابه، هیچ اتفاقی نیفتاده، شاهد صدق این مدّعاست. به عنوان نمونه، چرا آنگاه كه ابرهه با سپاهی گران به قصد تخریب كعبه حركت میكند، پیش از آنكه قصد خود را عملی كند، به عذابی دردناك گرفتار و نابود میشود، اما پس از آن، كه بارها كعبه از سوی جبّاران مورد تعرّض قرار میگیرد و یا بر اثر حوادث طبیعی تخریب میشود، هیچ معجزهای رخ نمیدهد؟ یا آن زمان كه متوكل اراده میكند حائر حسینی را تخریب كند، كرامتی عجیب رخ میدهد، گاوها حركت نمیكنند، آب انبوه شده، پیش نمیرود؛ اما چرا از آن پس بارها این مكان مقدس مورد هجوم واقع شده، تخریب میشود، حتی در حملهی وهابیون در اوایل قرن سیزدهم قمری به آتش كشیده میشود و در سالهای اخیر، مورد هجوم گروههای تكفیری قرارگرفته، زائران قتل عام میشوند، ولی آن كرامت تكرار نمیشود؟ با توجه به آنچه دربارهی فلسفه معجزه و كرامت گفته شد، پاسخ این پرسش روشن میشود. هرگاه اساس دین الهی و كیان دعوت توحیدی در خطر قرار گرفته، خداوند با اعجاز آن خطر را دفع كرده است، همچون حمله ابرهه به مكه و یا تعرض متوكل به كربلا؛ كه اگر آنان به هدف خود میرسیدند و پایگاه توحید و ولایت را تخریب میكردند، بن مایهی اعتقاد مردم در خطر نابودی قرار میگرفت. اما هرگاه اصل دین و اعتقاد مردم در خطر نیست، چنین اعجازی رخ نمیدهد؛ هر چند خسارتهای سنگین مالی و جانی نیز به بار آید؛ چه اینكه این خسارتها قابل جبراناند، همچنان كه در انفجار حرم عسكریین (علیهم السلام) شاهد بودیم كه نه تنها با این تخریب، اعتقاد مردم متزلزل نشد، بلكه باعث گردید دلها بیشتر متوجه مظلومیّت آن بزرگواران و وحشیگری دشمنانشان شود؛ بنابراین، دیدیم كه این مكان مقدس، بهتر از پیش بازسازی شد.
برخی از مردم تصور میكنند، داشتن معجزات و انجام كارهای خارق العاده، رسالت دائمی و وظیفهی همیشگی انبیا و اولیای الهی است و متأسفانه، رسانهها و برخی از روحانیان و مداحان با انگیزههای گوناگون به این پندار دامن میزنند و با ذكر داستانهای عجیب و غریب بی پایه و یا داستانهایی كه هیچگاه خود، شاهد آن نبودهاند، بر آتش آن میدمند و در نتیجه، شاهدیم كه به رغم برپایی مجالس باشكوه و پرزرق و برق و حضور روزافزون مردم در اماكن مذهبی و زیارتی، بر معرفت مردم افزوده نمیشود و روزبه روز از نمود و بروز ارزشهای اسلامی و سبك زندگی آن، در میان مردم كاسته میشود و ما تنها دلخوش به این ظواهریم. اصولاً بسیاری از مردم اولیای الهی را به عنوان الگوهایی كه باید از گفتار و رفتار آنان پیروی كرد، نمیشناسند. كافی است از انبوه زائرانی كه هر روز به اماكن مذهبی میروند، بپرسید كه هدف آنان از زیارت چیست و چه حاجتی دارند، كه پاسخ خواهد شنید: شفای بیماران، رفع گرفتاریها و... اگر در مواردی هم آرزوی ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را دارند، با این تصور است كه با آمدن امام زمان (علیه السلام)، همهی مشكلات مادّی حل خواهد شد. در حالی كه از هدفهای زیارت، یادآوری مجاهدتها و سختیهایی است كه آن بزرگواران برای هدایت جامعه متحمل شدهاند تا برای تلاش در راه خدا و مجاهدت، آمادگی روحی بیابیم. آیا منطقی است كه باور كنیم، آنان برای اعتلای توحید و برافراشته شدن پرچم دین، این همه ناملایمات را تحمل كردند و هرگز برای راحتی و خوشیِ دنیا از توان خارق العادهی خود استفاده نكردند و ما تنها با لقلقهی چند كلمه كه گاه معنای آن را هم نمیدانیم، با قدرت خارق العادهی آنان از همه مواهب دین و دنیا برخوردار شویم؟
اگر ظواهر برخی روایتها چنین مفهومی را القا میكند، بسیار روشن است كه باید از آنها دست برداشت؛ چه اینكه با انبوه روایتهای دیگر در تعارض است و از همه مهمتر اینكه با روح قرآن، ناسازگار مینماید. چطور میشود باور كرد این همه آیه و روایت دربارهی اهمیت عبادت، عمل صالح، انفاق، جهاد و شهادت در راه خدا و... آمده باشد و ما به رغم بی توجهی به آنها و عمل نكردن، از همهی مواهبب دین داری برخوردار شویم؟
ممكن است گفته شود، با توجه به اینكه باور به كمك خداوند و امدادهای غیبی و استجابت دعای پیامبر و امامان (علیهم السلام) جزو مسلّمات دینی است، چه ایرادی دارد مردم برای حل دشواریهای خود، از این عوامل استمداد بطلبند؟ پاسخ، بسیار روشن است. بدون هیچ تردیدی به تأثیر این عوامل در زندگی انسان و حل مشكلات و گرفتاریها باور داریم و آموزهی «لا مؤثّرِ فی الوُجودِ إلا اللهُ» جزو مؤلفههای اساسی توحید است و هیچ كاری در عالم بدون اذن و اراده الهی انجام نخواهد شد، اما سنت الهی بر این تعلق گرفته كه این تغییر و تحول در امور عالم از طریق اسباب و علل عادی انجام شود، «إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ...» (20) و این سنت الهی غیرقابل تغییر است، «... فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِیلاً» (21). مفهوم باور به كاركرد و تأثیر دعا و توسل این نیست كه آنها را جایگزین تلاش و فعالیت كنیم، بلكه برای اینكه تلاشها و فعالیتهای ما مؤثر واقع شود و موانعی كه در اختیار ما نیست، نتواند مانع تأثیر آنها شود، باید دعا كنیم و به دعای انبیا و اولیا متوسل شویم. به عبارت دیگر، دعا و توسل، شرایط را برای اثرگذاری فعالیت ما آماده میكند و موانع را از سر راه آن برمی دارد.
غفلت از این سنت حتمی الهی، انجام امور از طریق اسباب و علل، آثار و پیامدهای سوئی در زندگی انسان به جا خواهد گذاشت، از طرفی، روح تلاش و مجاهدت را از جامعه گرفته و خمودگی و بی تحركی را بر جامعه حاكم خواهد كرد و از طرف دیگر، در نتیجهی برآورده نشدن خواستهها و آرزوها، جامعه دچار یأس و نومیدی خواهد شد و این امكان وجود دارد كه باعث بی توجهی و یا نادیده گرفتن آموزههای اصلی دین شود.
ج) عدم درك درست مفهوم شفاعت
شفاعت در فرهنگ عوام عبارت از این است كه كسی نزد زورمداری برخوردار از پشتوانه نیرومند و موقعیت مهم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و غیره، میرود تا با نوعی معامله و باجدهی، رأی و نظر او را به سود خود، تغییر دهد و از این راه، سودی به دست آورد و یا خود را از خطری برهاند.سوگمندانه باید پذیرفت كه نظر برخی از مسلمانان از شفاعت، چیزی فراتر از این نیست. جمعی از آنان ساده لوحانه در نتیجهی برخی القائات و یا حتی با حُسن نیت و با نگاه یك جانبه به برخی روایتها، بر این باورند كه میتوانند با نادیده انگاشتن انبوه آیات و روایتها مبنی بر ضرورت تلاش در زندگی، انجام دستورهای الهی و پرهیز از ظلم و تعدّی به حقوق دیگران، تنها با حضور در اماكن زیارتی و دادن اندكی از اموالی كه گاه با ظلم و تعدّی و یا به شیوهای غیرشرعی به دست آوردهاند، به عنوان نذورات، هر كاری را انجام دهند و سرخوش از چند قطره اشكی كه بر مصائب آن امام ریختهاند، بهشت را خریده، از نعمتهای بیپایان آن برخوردار گردند. بدیهی است كه این تفسیر نادرست و تحریف شده از شفاعت، نه تنها موجب تحول مثبت در اندیشه و عملكرد فرد نخواهد شد، بلكه او را در مسیر اشتباه خود، راسختر خواهد كرد؛ و كسانی را بر آن خواهد داشت با دستاویز قرار دادن برخی از آیات و دیدن برخی جنبهها و ابعاد آن، و غفلت از آیات و جنبههای دیگر، موضوع شفاعت را شرك و چندگانهپرستی اعلام دارند و به اینجا برسند كه رهآورد شفاعت، چیزی جز كشتن روحیه تلاش، و تشویق به گناه و قانونشكنی و عدم احساس مسئولیت نیست!
به بیان دیگر، شفاعت به این مفهوم عوامانه و به سستی كشاننده، افزون بر پیامدهای سوء آن از جملهی جرئت بر گناه، مانع هرگونه تلاش در جهت اصلاح سبك زندگی برابر با آموزهی اخلاقی اهل بیت (علیهم السلام) میشود، چرا كه اگر فرد و جامعهای بر این باور باشد كه میتوان به نیرویی تكیه كرد كه در صورت لزوم، بتواند به صورت مستقل، خشم خدا را فرونشاند و یا مهر و رحمت او را برانگیزد، روشن است كه دیگر نیازی نخواهد دید برای به دست آوردن لطف و رحمت خداوند، عمل به دستورهای الهی را سرلوحه اعمال خود قرار داده، مقید به انجام واجبات و ترك محرّمات باشد.
چنین تفسیر زیان باری از یك موضوع امیدبخش و سازندهی تربیتی و انسانی، تنها محدود به موضوع شفاعت نیست، بلكه بسیاری از مفهومهای عقیدتی و اجتماعی مترقی و حركتآفرین و انسانساز همانند: دعا و نیایش، زیارت، توسل، محبت و ولایت اهل بیت (علیهم السلام)، انتظار، و... در گذر زمان به این سرنوشت فاجعه بار گرفتار آمده و آفت تحریف معنا و محتوا و بهرهوری ابزاری، دامنگیر آنها نیز شده است.
شفاعت در فرهنگ قرآن
شفاعت در مفهوم قرآنی آن به معنای كوشش برای ایجاد تحول مطلوب فكری و عملی در كسی است كه در اندیشهی شفاعت شدن است؛ از این رو، میكوشد با اصلاح باورها و رفتارها در جهت رساندن خود، به نمونهها و الگوهای متعالی، خویش را درخور بخشودگی و شفاعت سازد.پیامد شفاعت به این مفهوم و با این ویژگی، دیگر نه تنها هیچ یك از آن رهآوردهای ویرانگر از قبیل سستی و تنبلی، ترویج و تشویق به گناه، قانونشكنی، ظلم و... نیست، كه برانگیزانندهی روح امید و نشاط و تلاش برای جبران كاستیها و اصلاح ناراستیهاست. این نوع نگاه به شفاعت، نه تنها در برابر توحید نیست كه عالیترین جلوهی توحید و بندگی خداست و اندیشهها را به سوی خدا و درخواست توفیق از او و تقرّب به سوی او توجه میدهد، و شفاعت را فرصتی الهی، توفیقی رحمانی و فیضی آسمانی برای بازگشت و جبران كوتاهیها میداند.
روشن است كه اگر همهی راههای بازگشت و جبران و نجات به روی كسانی كه بر اثر غفلت و اشتباه، دچار لغزش شده اند، بسته شود، آنان به ادامه خطا و كج روی سوق داده شده، جز ادامه همان اشتباهها، برای آنان چارهای باقی نمیماند. درست به همین دلیل است كه در نظامهای تربیتی و قانونگذاری علمی، برای خطرناكترین مجرمان هم، روزنهی امیدی برای تجدیدنظر و بازگشت و اصلاح بازمیگذارند.
ویژگیهای شفاعت در قرآن
واژهی شفاعت و مشتقات آن، در حدود سی بار در قرآن به مفهوم «شفاعت» به كار رفته است. در آیاتی شفاعت، به مفهوم نادرست آن، نفی شده است: «وَ اتَّقُوا یَوْماً لاَ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَ لاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لاَ هُمْ یُنْصَرُونَ» (22)؛ و از روزی پروا كنید كه نه هیچ كس، چیزی از كیفر گناهان را از كسی برطرف میسازد، نه شفاعتی از او پذیرفته میشود، نه از او بدل و جایگزینی میگیرند، و نه از جایی یاری خواهد شد.پارهای از آیات، شفاعت را تنها از آنِ خدا میداند و تنها او را به عنوان شفاعت كننده، معرفی میكند و بس: «قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ» (23)؛ «... مَا لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاَ شَفِیعٍ أَفَلاَ تَتَذَکَّرُونَ» (24).
گروهی دیگر، آیاتی است كه شفاعت دیگران را، تنها به اذن و اجازهی خدا مشروط میسازد: «وَ لاَ تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ...» (25)؛ و شفاعت نمودن در پیشگاه او، سود نمیبخشد، مگر برای آن كسی كه به وی اجازه دهد.
شفاعت در نگرهی اهل بیت (علیهم السلام)
همهی مسلمانان، بر شفاعت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اتفاق نظر دارند، چرا كه قرآن به آن تصریح میكند؛ گرچه در چگونگی آن، دیدگاهها متفاوت است. پیروان مذهب اهل بیت (علیهم السلام) نیز، بر این باورند كه افزون بر پیامبرگرامی، فرشتگان، و امامان معصوم نیز به اذن خدا، شفاعت میكنند و شفاعت آنان، هم در جهت افزودن پاداش نیكوكاران و توبه كنندگان، و هم برای رهایی از مجازات، سودمند است، اما بدون تردید دارای شرایطی است كه خودِ آن بزرگواران به آنها تصریح كردهاند. این شفاعت، به اذن خدا و در قلمرو رضایت و خشنودی او میباشد و بس؛ و تنها شامل حال كسانی میشود كه در زندگی خویش، پس از لغزش و قانونشكنی به خود آیند و در اندیشهی بازگشت به سوی خدا، تلاشی پیگیر برای جبران خطاها و گناهانشان آغاز كنند و نیز در اندیشه و عمل، خود را هم سنخ با شفاعتكنندگان گردانند؛ وگرنه از شفاعت آنان محروم خواهند شد.امام صادق (علیه السلام) در نامهای مفصّل به یاران خود نوشتند: «... فاعمَلوا بِطاعةِ اللهِ و اجتَنبوا مَعاصیهُ واعلَموا اَنّهُ لیسَ یُغنی عَنكُمْ مِنَ اللهِ احدٌ مِنْ خَلقهِ شیئاً لا مَلَكٌ مُقرَّبٌ و لا نَبی مُرَسلٌ وَ لا مَنْ دُونَ ذلِكَ فَمَنْ سَرَّهُ انْ تنفَعَهُ شَفاعةُ الشّافعینَ عندَالله فلْیَطْلُبْ إلی الله انْ یرضَی عَنهُ- و اعلمُوا اَنَّ احداً مِنْ خَلقِ اللهِ لَمْ یصِبْ رِضا اللهِ إلا بِطاعتهِ و طاعةِ رَسُولِهِ و طاعَةِ وُلاةِ امرِهِ منْ آلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله وسلم) و مَعصِیتُهُمْ مِنْ مَعصِیةِ الله» (26)؛ به دستورهای الهی عمل كنید و از مخالفت با او بپرهیزید و بدانید كه هیچ كس از بندگان چه فرشته مقرب و یا پیامبر مرسل و یا غیر آنان، شما را از خدا بی نیاز نمیكند، هر كس شادمان میگردد كه شفاعتِ شفاعتگران نزد خداوند، شامل حال او گردد، باید خشنودی خدا را بجوید؛ و بدانید هیچ كس خشنودی خداوند را به دست نخواهد آورد، جز با اطاعت از خداوند و پیامبر و اولی الامر از اهل بیت (علیهم السلام) و نافرمانی آنان، نافرمانی خداوند است.
از امام موسی بن جعفر (علیه السلام) روایت شده است كه فرمود: «إنه لمَّا احتَضَر أَبِی (علیه السلام) قالَ لِی- یا بُنَیَّ إنّه لا تَنالُ شفَاعتَنا مَنِ استَخَفَّ بالصّلاةِ و لا یَرِدُ عَلینا الحَوضَ مَنْ أدمَنَ هذهِ الاشرِبةَ، فَقلتُ یا ابَةَ و ایُّ الاشربةِ؟ فقال: كلّ مُسكرٍ» (27)؛ چون زمان احتضار پدرم فرارسید، فرمود: به شفاعت ما نخواهد رسید، كسی كه نماز را سبك بشمارد و بر ما در حوض كوثر وارد نخواهد شد، كسی كه عادت به نوشیدن این نوشیدنیها داشته باشد؛ عرض كردم: كدام نوشیدنیها؟ فرمود: هر نوشیدنی مست كنندهای.
د) عدم درك درست مفهوم زیارت
اصل واژهی زیارت به معنای میل و عدول از چیزی است. زائر را از آن جهت زائر میگویند كه وقتی به زیارت كسی میرود، از غیر وی رو برمیگرداند. اینكه بر ملاقات اولیا و بزرگان، اطلاق زیارت شده، از آن جهت است كه این كار، انحراف از جریان مادّی و عدول از عالم طبیعت و توجه به عالم روحانیت است؛ در حالی كه در محیط طبیعی حضور دارد و جسمانیت خویش را حفظ میكند. زیارت از دور نیز هر چند مورد قبول و توصیه است، اما حضور زائر در كنار مَزور و قبروی خصوصیتی دارد؛ یعنی روح فرد زیارت شونده، تعلق خاصی به محل دفن و قبر خود دارد و همین طور زیارت از نزدیك برای زیارت كننده، اثرات معنوی و باطنی زیادتری نسبت به زیارت دور دارد؛ بنابراین، سفارش شده است.زیارت آگاهانه و از روی معرفت امامان معصوم (علیهم السلام)، میتواند در مسیر حركت معنوی انسان، بركات زیادی به همراه داشته باشد كه مهمترین آنها عبارت است از شناخت معارف و كسب آمادگی لازم برای پیروی از دستورهای انسان ساز آن بزرگواران. برای روشن شدن این موضوع، كافی است نگاهی گذرا به محتوای زیارت نامهها بیندازیم. در این زیارت نامهها، پیش از هر چیز، به وحدانیت خداوند شهادت میدهیم و او را تنها مؤثر در عالم وجود میدانیم و همه چیز را به فرمان و ارادهی او مییابیم و به این حقیقت اذعان میكنیم كه حضور در محضر این اولیای الهی و ادای احترام و اظهار ارادت به آنان، تنها و تنها از آن روست كه آنان، بندگان مقرّب خدا و باورمندان حقیقی به قدرت و عظمت خداوند هستند و هر آنچه دارند، از آنِ خداست. همانگونه كه اطاعت از امامان (علیهم السلام)، اطاعت از خدا و نافرمانی از آنها، نافرمانی در برابر خداست، اظهار محبت به آن بزرگواران، اظهار محبت به خداست. امامان (علیهم السلام)، محبّ و محبوب خدا هستند و حُبّ محبوب خدا، حبّ خداست. زیارت مرقد مطهر اهل بیت (علیهم السلام)، جلوههایی از این عشق و محبت و دلدادگی است. اصولاً دوست داشتن، انسان را به سوی هم سویی و همسانی با محبوب فرامیخواند. ادعای دوستی با كسی و در نظر نگرفتن علایق و خواستههای او با هم ناسازگار است. زائر با یادكرد مجاهدتها و عبادتهای امامان (علیهم السلام)، كه در زیارت نامهها متجلی شده است و با اقرار به اینكه: «فعَظَّمتُم جَلالهُ و اكَبرْتُمْ شأنَهُ و مَجَّدْتُم كَرمَهُ و أَدمَنْتُم ذِكْرَهُ وَ وكَّدْتُم مِیثاقَهُ و أحكَمْتُمْ عَقدَ طاعتِهِ وَ نَصحْتُم لَهُ فی السِّرِ و العلانیةِ و دَعوتُم إلی سَبیلهِ بالحِكمةِ و المَوعظةِ الحَسنةِ وَ بَذَلْتُم أَنفُسَكُمْ فی مرْضَاتهِ وَ صَبرتُم عَلی ما أصابَكُم فی جَنبهِ وَ اقمْتُمُ الصلاةَ و آتیتُمُ الزكاةَ و امرتُمْ بالمَعروفِ وَ نَهَیْتُم عَنِ المنُكرِ و جاهَدْتُم فِی اللهِ حَقّ جهادهِ حَتی اعلَنتُمْ دعوَتَهُ و بَینْتُم فرائِضَهُ و أَقمتُمْ حُدودَهُ و نَشرْتُم شرائِعَ احكامِهِ و سَننْتُم سُنّتَهُ و صِرتمْ فی ذلِكَ مِنهُ إلی الرضَا و سَلَّمْتُم لَهُ القَضاءَ و صدَّقتُم مِن رُسُلهِ مَن مَضَی» (28)؛ بر استواری آنان در مسیر بندگی خدا و تحمل همه سختیها در این مسیر دعوت به سوی او، شهادت میدهد و به آنان اعلام میكند كه من به عنوان زائر شما، از دل بستگی و علاقه شما به آرمانهای الهی آگاهم؛ بنابراین، زائر نمیتواند از كنار این دغدغهها بی تفاوت بگذرد و با زبان بی زبانی به آن بزرگواران بگوید، این هدفهای متعالی، شما را آمادهی تحمل هم سختیها و مشكلات كرده است، اما من كه ادعای دوستی شما را دارم، همهی دغدغهام منافع شخص خودم است و حاضر نیستم در راه هدفهای شما فداكاری كنم و دست از هوی و هوسهای خود بردارم! زیارت، صحنهی تمرین و آمادگی برای ایثار و ازخودگذشتگی است، نه عرصهی خودخواهی و خودپرستی؛ چه اینكه «گر از دوست چشمت به احسان اوست/ تو در بند خویشی، نه در بند دوست»؛ و این چنین زیارتی، فراتر از صرف حضور جسمی در اماكن مقدس و در كنار قبور آن بزرگواران است؛ این آثار و بركات در صورتی برای انسان حاصل میشود كه این زیارت با حضور واقعی قلبی همراه باشد و انسان تصمیم بگیرد راه آن بزرگواران را ادامه دهد و زندگی خود را بر پایهی رهنمودهای آنان بنا كند.
افزون بر این، زیارت دارای آثار و بركات دیگری نیز هست؛ از قبیل احساس بقا و استمرار حیات علمی و معنوی مفاخر و صاحبان كمال، پیوند روحی و معنوی نسل حاضر و نسلهای آینده با نسلهای گذشته، یاد مرگ و آمادگی برای حضور در محضر خداوند و...
بنابر آنچه گفته شد، اگر این زیارت درست و با توجه به همه ابعاد آن انجام شود، دارای آثار و بركات زیادی است، اما اگر بدون توجه به لوازم و مؤلفههای آن صورت گیرد، نه تنها دارای آن بركات نیست و شكلی صوری و بی خاصیت به خود خواهد گرفت، بلكه پیامدهای منفی آن دامن گیر فرد و جامعه خواهد شد و به صورت عاملی بازدارنده در مسیر عمل به دستورها و رهنمودهای آن بزرگواران عمل خواهد كرد.
متأسفانه، این تصور كه میتوان بدون تصمیم بر ترك معصیت و فارغ از التزام به لوازم زندگی مؤمنانه و موحّدانه، به زیارت امامان (علیهم السلام) نایل شد و از بركات آن نیز برخوردار گردید، آرام آرام به باوری رایج تبدیل شده است؛ هر چند كسانی به آن اعتراف نكنند و یا حتی خلاف آن را به زبان بیاورند. برای راستی آزمایی این ادعا، كافی است نگاهی به رفتارهای آشكار و پنهان برخی زائران در اماكن مذهبی بیندازیم؛ چگونه میتوان باور كرد كسی محبت امام را در دل داشته باشد و نسبت به حجاب بی اعتنا باشد و به رغم برخوردها و تذكرات مداوم خادمان این مكانها، بر رفتار خود، اصرار ورزد؟ میتوان تصور كرد كه كسانی به مجاورت با امام افتخار كنند و نسبت به بندگان خدا هرگونه اجحافی را روا دارند؟ چرا این زیارتها به اصلاح رفتار ما منجر نمیشود؟ پاسخ روشن است، چون اینها اعمال و رفتاری شكلی و خالی از محتوایند.
بدون تردید راه حلّ این نیست كه همچون وهابیان خشك مغز، مردم را از زیارت منع كنیم و درب اماكن زیارتی را ببندیم و یا اهمیت آن را زیر سؤال ببریم، بلكه سخن در آن است كه برای حلّ این معضل و یا دست كم جلوگیری از عمیقتر شدن آن، چارهای بیندیشم و با یادكرد راه و رسم آن بزرگواران، مردم را به پیروی از آنان راهنمایی كنیم. سوگمندانه، باید بپذیریم كه نه تنها تلاشی در این مسیر صورت نمیگیرد، بلكه رسانهها، روضهخوانان و برخی مداحان بی تقوا، با دمیدن بر آتش خرافات، استناد به خوابها، یادكرد كرامتهای بی پایه (كه حتی اگر درست هم باشد استثناست)، بیان داستانهای دروغ و یا دست كم بدون سند و مدرك، بی توجهی به هدفهای مهم و اصلی دین، اصلی كردن جنبههای كم اهمیت تر دین و... به این رویكرد غیرسازنده در زیارتها دامن میزنند و هر صدایی را با اتهامهایی همچون دشمنی با اهل بیت (علیهم السلام)، اثرپذیری از وهّابیان، ولایت گریزی و.. خفه میكنند؛ به گونهای كه سخن مراجع تقلید هم شنیده نمیشود!
همین سوءبرداشتها و كج فهمی را در عرصههای دیگری همچون موالید، عزاداریها و... نیز شاهدیم و به رغم اینكه فریاد برخی از اندیشمندان در پنهان و آشكار، از این جفایی كه در حق اهل بیت (علیهم السلام) میرود، بلند است، اما مصلحت اندیشی و ملاحظهی نقش این مراسم در حضور مردم در صحنههای دین، جرئت مخالفت علنی را از آنان گرفته است.
نتیجهگیری
1-درك نادرست از امامت و غفلت از رسالت اصلی آن، یعنی تبیین معارف دینی و ارائه الگویی عملی و موفق از انسانی موحد، متخلق به اخلاق اسلامی و عامل به احكام دینی، مانعی مهم در مسیر تحقق سبك زندگی اسلامی است.2-امید به حلّ همهی دشواریهای یا بیشتر آنها از طریق معجزه و كرامت، افزون بر ناسازگاری با قرآن، روایتها و واقعیتهای تاریخی و عینی، پیامدهای سوئی همچون سستی، تنبلی و سرخوردگی به دنبال خواهد داشت.
3- نگاه نادرست و بازدارنده از عمل، و تحریف شده به شفاعت، نه تنها به فراگیری فرهنگ ولایی و رضوی در جامعه كمك نخواهد كرد، بلكه با توجه به نقش این نگاه اشتباه در جرئت بر گناه، خود، به مانعی عمده در مسیر عمل به ارزشهای دینی تبدیل خواهد شد.
4-زیارت به عنوان نشانهای از محبت و دلدادگی به اولیای الهی، افزون بر ایجاد آمادگی در انسان برای هم سویی با آن بزرگواران، دارای آثار و بركات دیگری همچون احساس بقا و استمرار حیات علمی و معنوی فاخر و صاحبان كمال، پیوند روحی و معنوی نسل حاضر و نسلهای آینده با نسلهای گذشته، یاد مرگ و آمادگی برای حضور در محضر خداوند و... میباشد؛ اما اگر بدون توجه به لوازم و مؤلفههای آن صورت گیرد، نه تنها دارای آن بركات نیست و شكلی صوری و بی خاصیت به خود خواهد گرفت، بلكه پیامدهای منفی آن دامنگیر فرد و جامعه خواهد شد و به صورت عاملی بازدارنده در مسیر عمل به دستورها و رهنمودهای آن بزرگواران عمل خواهد كرد.
پینوشتها:
1. استادیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه علوم اسلامی رضوی.
2. سیدرضی، محمد، نهج البلاغه، به كوشش صبحی صالح، عهدنامه مالك اشتر.
3. كهف (18): 103 و 104.
4. ابن بابویه، محمد بن علی، كمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص 302.
5. بقره (2): 30.
6. ابن بابویه، همان، ج1، ص 239.
7. همان، ص 230.
8. نهج البلاغه، خطبه شقشقیه.
9. همان، خطبه3، ص 45.
10. همان، خطبه 152، ص212.
11. ابن بابویه، همان، ج2، ص 276.
12. احزاب (33): 21.
13. نساء (4): 59.
14. ابن بابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج2، ص 609 (باب زیارة الجامعه)
15. انعام (6): 11؛ هود (11): 29 و 51؛ فرقان (25): 57.
16. شوری (42): 23.
17. سبا (34): 47.
18. آل عمران (3): 31.
19. حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، ج1، ص 147.
20. رعد (13): 11.
21. فاطر (35): 43.
22. بقره (2): 48.
23. زمر (39): 44.
24. سجده (32): 4.
25. سبأ (34): 23.
26. فیض كاشانی، محمدمحسن، وافی، ج26، ص 107.
27. كلینی، محمد بن یعقوب، كافی، ج6، ص 401.
28. ابن بابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج2، ص 612 (باب زیارة الجامعه).
-قرآن كریم.
-حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، اعلمی، بیروت، 1425ق.
-__، وسائل الشیعه، مؤسسة آل البیت، قم، 1409ق.
-ابن بابویه، محمدبن علی، كمال الدین و تمام النعمه، تصحیح علی اكبر غفاری، كتاب فروشی اسلامیه، تهران، 1395ق.
-___، من لا یحضره الفقیه، تصحیح علی اكبر غفاری، اسلامی، قم، 1413ق.
-فیض كاشانی، محمدمحسن، وافی، كتابخانه امام امیرالمؤمنین، اصفهان، 1406ق.
-كلینی، محمدبن یعقوب، كافی، دارالكتب العلمیه، تهران، 1407ق.
-سیدرضی، محمد، نهج البلاغه، به كوشش صبحی صالح، هجرت، قم، 1414ق.
منبع مقاله :
همایش ملی سبک زندگی رضوی (مقالات برگزیده)، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ اول (1393).