خوابى بد براى قنارى كوچك‏

گفتم: سنگ‏دل! * گفت: سنگ‏دل؟ گفتم:
سه‌شنبه، 7 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خوابى بد براى قنارى كوچك‏
 خوابى بد براى قنارى كوچك‏
خوابى بد براى قنارى كوچك‏
نويسنده:مريم سقلاطونى
  • گفتم: سنگ‏دل!
    * گفت: سنگ‏دل؟
  • گفتم: آره سنگ‏دل!
    * گفت: سنگ‏دل نديدى به من مى‏گى سنگ‏دل!
  • گفتم: به چه قيمت؟
    *گفت: براى تو چه فرق مى‏كنه.
  • گفتم: لابد مى‏ترسى بگى... .
    * گفت: يه چك دويست و هفتاد و پنج هزار تومنى... .
  • گفتم: جدى نمى‏گى؟
    * گفت: مى‏ارزه، نه؟
  • گفتم: يه ميليونم مى‏دادن، نمى‏ارزيد.
    * گفت: جاى من بودى، همين كار رو مى‏كردى.
  • گفتم: چرا؟
    * گفت: جون تو، به خاطر قسط خونه لازم داشتم.
  • گفتم: يه طرح ديگه مى‏دادى؟
    * گفت: حالا اين شد ديگه... .
    ***
    آفتاب، بد جورى مى‏زد روى حصيرهاى رنگى و نورش را مى‏ريخت توى اتاق.
    هوا گرم بود. دكمه‏هاى بالايى پيراهنش را باز كرد و رفت جلوى كولر. موهايش را گرفت جلوى دريچه كولر و ايستاد تا خنكاى كولر، عرقش را خشك كند. پشت به ميز على، پيراهن مشكى اش را در آورد و رفت كنار پنجره. كاسه ميوه را از لبه برآمده پنجره برداشت. آمد به طرفم و كاسه را گرفت جلويم؛ تعارف كرد؛ برنداشتم. گفت: خودت رو لوس نكن! زندگى شوخى بردار نيس!
    كاسه ميوه را گذاشت روى ميز و عكس را برداشت. گفتم: فعلاً خيارت را پوست بكن!
    بوى خيار پيچيد توى اتاق. با كارد به جان خيار افتاد و حلقه حلقه بريد و گذاشت توى پيش دستى. نمكدان را برداشت و هر چهار خيارى را كه پوست كنده بود، نمك زد. تلفن زنگ زد؛ خم شد تا از كنار ميز، تلفن را بردارد. سرش را به طرف گوشى خم كرد و الو الو كنان گوشى را گذاشت. ديوانه!
    دو مرتبه پيش دستى را گرفت جلويم؛ برنداشتم. همه هوش و حواسش به عكس بود. كاسه ميوه را سراند روى ميز و تكيه داد به صندلى. همه سنگينى‏اش را انداخته بود روى صندلى. دويد توى حرفم. حرفش را قطع كردم؛ سنگ‏دل!
    سكوت شد بين من و او و دو مرتبه شكست؛ چه طور كشتى؟ مكث كرد و گفت: جورى حرف مى‏زنى كه انگار آدم كشته باشم! در حالى كه آخرين اِتُد پوستر را مى‏زدم، گفتم: قبول كن؛ كار خوبى نكردى. از جايش بلند شد و رفت سراغ راديو. صداى راديو را كه خش خش مى‏كرد، قطع كرد. همين كه آمد كنار ميز من، گفتم: امير توضيح داد كه چه كار كردى؛ اما باورم نشد. آخه، تو پريشب تو هيئت جورى سينه مى‏زدى كه انگار آخر مرامى؟
    عكس را دو مرتبه توى دستش گرفت و گفت: اشتباه تو اينه كه كارو با چيزاى ديگه قاطى مى‏كنى. يك دفعه يادم افتاد كه مى‏خواستم بدانم چطور قنارى را كشته، صندلى‏ام را جلو كشيدم و گفتم: نگفتى چطور كشتى؟ بدون اين كه فكر كند، گفت: تو كه شنيدى؛ اما يه دف ديگه بشنو! از توى قفس درآوردمش و بعد گرفتمش توى مشتم؛ بعد محكم نگهش داشتم. بال بال زد. چند بار نوك زد به انگشتام؛ بلافاصله زدم توى ملاجش؛ همين! پرسيدم: با چى؟ گفت: با ضربه خطكش آهنى؛ اون خطكش! مى‏بينى‏اش؟ خط كش آهنى روى ميز على بود. نگاه كردم به خط كش و به عكس كه توى دستان محسن بود.
    گفتم: جدى نمى‏گى؟
    گفت: به اباالفضل!
    قيافه‏اى جدى گرفتم و گفتم: مرده شور اين زندگى پرخرجو ببره!
    وسط حرفم دويد و گفت: خيلى احساساتى شدى!
    تا آمدم بگويم من احساساتى نشدم، تو خيلى سنگدل شدى، لحنش را عوض كرد و گفت: يادت نيس با تير و كمون به جون گنجيشكا مى‏افتادى.
    لابد مى‏خواهى بگى اصلاً يادت نيس! كوچه شهيد قندى يادت هست؟
    صبح زود كه مى‏شد، اولين كسى كه سر وقت گنجيشكا مى‏رسيد، تو بودى؛ بعدش مرتضى بود و كامران. تا شما چند تا گنجيشك رو زده بودين، من مى‏رسيدم. توپ افتاده بود توى خانه آقاى كمالى؛ كسى نبود جرأت كند برود در خانه آقاى كمالى را بزند. هوا خنك بود و دلچسب. از هوا دلچسب‏تر، درخت كاج آقاى كمالى بود كه پر بود از گنجشك. سر و صداى گنجشك‏ها، تمام كوچه را پركرده بود. تصميم گرفتيم از روى ديوار بالا برويم و توپ را برداريم. توپ لابلاى شاخه كاج بود. كامران مى‏گفت... و مرتضى كه از همه بزرگ‏تر بود، مى‏گفت: صداى افتادن توپ را شنيده است؛ اما كجا بود؟ توى حياط يا روى شاخه؟
    خواب بعدازظهر آقاى كمالى را به هم زديم. از خانه روبه‏رو هم صداى پيرزن بداخلاقى را در آورديم كه با عصايش آمده بود جلوى در. نه توپ را برداشتيم و نه توانستيم گنجشكى را بزنيم. كش كمان كامران پاره شده بود و تا مى‏خواست برود و آن يكى كمان را بياورد، غروب شده بود. آقاى كمالى هم كه طبق معمول آمده بود جلوى در و هر چه بد و بيراه بود، بارمان كرده بود... .
    ***
    تا محسن رفت پنجره را باز كند، عكس را گرفتم توى دستم. قنارى مرده، افتاده بود روى زمين؛ درست در پس زمينه‏اى قرمز و نارنجى و آن يكى، كمى عقب‏تر، توى قفس بال بال مى‏زد. نوكش را باز كرده بود و داشت آواز مى‏خواند. اين را از روى حالت بال‏هايش و حركت سرش فهميدم. روى يكى از پنجه‏هايش ايستاده بود و بال‏هايش را نيمه‏باز كرده بود؛ به طرف ميله‏ها؛ طورى كه انگار داشت با آن يكى قنارى حرف مى‏زد يا برايش گريه مى‏كرد.نور آفتاب، از اتاق برچيده شده بود. هوا روشن و تاريك مى‏زد. صداى ناموزون كولر قطع شد؛ برق رفت. نور كم‏رنگى، گوشه راست اتاق را روشن كرده بود و قسمت‏هاى ديگر اتاق، تاريك تاريك مى‏زد. دستم را از روى طرحم برداشتم؛ يك كاسه خالى آب و چند پرنده. عكس محسن را گذاشتم روى ميز و آرام از جايم بلند شدم.




  • ارسال نظر
    با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
    متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
    مقالات مرتبط
    موارد بیشتر برای شما
    اشتباهات رایج در استفاده از هواپز
    اشتباهات رایج در استفاده از هواپز
    پوستر سلام بر فاطمه به خط رقاع و ثلث
    پوستر سلام بر فاطمه به خط رقاع و ثلث
    در جواب تعریف دیگران چه بگوییم
    در جواب تعریف دیگران چه بگوییم
    لایه‌ بردار چقدر روی پوست بماند؟
    لایه‌ بردار چقدر روی پوست بماند؟
    در جواب تعریف از زیبایی چه بگوییم
    در جواب تعریف از زیبایی چه بگوییم
    آیین اختتامیه چهل و هشتمین دوره مسابقات معارفی قرآن کریم در قم | بیانات سخنرانان مراسم و اسامی برگزیدگان
    آیین اختتامیه چهل و هشتمین دوره مسابقات معارفی قرآن کریم در قم | بیانات سخنرانان مراسم و اسامی برگزیدگان
    برگزاری کرسی تلاوت فاطمی و کرسی تلاوت مهدوی همزمان با بخش معارفی چهل و هشتمین دوره مسابقات قرآن کریم در حرم حضرت معصومه و جمکران
    برگزاری کرسی تلاوت فاطمی و کرسی تلاوت مهدوی همزمان با بخش معارفی چهل و هشتمین دوره مسابقات قرآن کریم در حرم حضرت معصومه و جمکران
    چند نما زیبا از چهل و هشتمین دوره مسابقات قرآن کریم بخش معارف قرآن کریم و صحیفه سجادیه و نهج البلاغه به میزبانی قم
    چند نما زیبا از چهل و هشتمین دوره مسابقات قرآن کریم بخش معارف قرآن کریم و صحیفه سجادیه و نهج البلاغه به میزبانی قم
    جدول تعهدات بیمه تکمیلی دی ۱۴۰۴: پوشش‌ها و جزئیات کامل را ببینید
    جدول تعهدات بیمه تکمیلی دی ۱۴۰۴: پوشش‌ها و جزئیات کامل را ببینید
    در جواب تشکر از هدیه چه بگوییم
    در جواب تشکر از هدیه چه بگوییم
    نگاهی متفاوت به فیلم سینمایی "مجنون"
    نگاهی متفاوت به فیلم سینمایی "مجنون"
    سیره عبادی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ اسوه بندگی و عرفان عملی
    سیره عبادی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ اسوه بندگی و عرفان عملی
    بالاخره اسفناج را خام بخوریم یا پخته؟
    بالاخره اسفناج را خام بخوریم یا پخته؟
    اهل بیت علیهم السلام در مرکز توجه قرآن
    اهل بیت علیهم السلام در مرکز توجه قرآن
    زن در منظومه فکری رهبر انقلاب؛ از الگوی فاطمی تا اقتدار خانواده شهید و نقد تمدن غرب
    زن در منظومه فکری رهبر انقلاب؛ از الگوی فاطمی تا اقتدار خانواده شهید و نقد تمدن غرب