شعر جاهلی در قبایل عربی

شک نیست مراحلی که شعر عربی پیموده تا به صورت جاهلی درآمده مبهم است و نمونه‌هایی که صورتهای اولیه آن را نشان می‌دهد در دست نداریم، آنچه در اختیار ماست قصایدی است با شکل متکامل و سنتهای فنی پیچیده در وزن و
چهارشنبه، 31 تير 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شعر جاهلی در قبایل عربی
 شعر جاهلی در قبایل عربی

 

نویسنده: دکتر شوقی ضیف
مترجم: علیرضا ذکاوتی قراگزلو



 

شک نیست مراحلی که شعر عربی پیموده تا به صورت جاهلی درآمده مبهم است و نمونه‌هایی که صورتهای اولیه آن را نشان می‌دهد در دست نداریم، آنچه در اختیار ماست قصایدی است با شکل متکامل و سنتهای فنی پیچیده در وزن و قافیه و مضمون و موضوع، با سبک و ریخت مستحکم؛ سنتهایی که پرده‌ای ضخیم بین ما و مرحله‌ی کودکی و پرورش شعر عرب می‌کشد، تقریباً بدون آنکه چیزی از آن بدانیم. ابن سلام کوشیده است پرده را ‌اندکی کنار زند و فصلی به گفت و گو از شاعران اولیه جاهلی اختصاص داده. (1) ابن قتیبه نیز به پیروی او در مقدمه‌ی الشعرو الشعراء بیان دیگری از شاعران اولیه عرضه کرده. در نظر هر دو مؤلف شاعران اولیه، در دوره‌ی جاهلیت مورد بحث، قصیده‌ی عربی را با همین شکل و ساختمان تکامل یافته می‌سرودند و پیشینیان اینان که در زمان قدیمتر فرم قصیده را به وجود آورده و راهگشا بوده‌اند، در فراموشی روزگار نوردیده شده‌اند. در دیوان امرء القیس می‌خوانیم:

عوجاعلی الطلل المحیل لاننا *** نبکی الدیار کمابکی ابن خذام (2)

یعنی «شما دو همراه من راه کج کنید تا بر این ویرانه‌های تغییر شکل یافته بگرییم همچنانکه ابن خذام گریست».
جز همین اشاره که دلالت می‌کند بر اینکه ابن خذام نخستین کسی بوده که در شعر بر اطلال درنگ کرده و گریسته، اطلاع دیگری از او در دست نداریم. در قصاید بلند جاهلی با نظم و آیین معینی از مضامین موضوعات مواجه می‌شویم. شاعر غالباً بر «ربع اطلال و دمن» می‌ایستد و گریه و زاری می‌کند، آنگاه به وصف سفر در صحرا و مرکوبش، اسب یا شتر، می‌پردازد. ناقه را در تندروی اکثراً به حیوانی وحشی تشبیه می‌کند و آنگاه به توصیف آن حیوان می‌پردازد. سپس وارد مقصود اصلی مانند مدح یا هجو یا فخر، عتاب و اعتذار یا مرثیه می‌شود. قصیده هر قدر طولانی باشد، صورت ثابتی در وزن و قافیه دارد و مرکب است از واحدهای معین آهنگینی به نام «بیت»، که منتهی می‌شود به حرف روی (= قافیه)؛ وزن و قافیه تمام ابیات در یک قصیده ثابت است.
این فرم کامل و پخته‌ی قصیده‌ی جاهلی در قدیمترین نمونه‌های آن متجلی است. البته قصاید معدودی هم وجود دارد که از جهت عروضی تزلزل و آشفتگی دارند من جمله در قصیده‌ی عبیدبن الابرص اسدی به مطلع «أقفر من اهله ملحوب» (3)، که در بحر مخلع بسیط است، کمتر بیتی است که در تقطیع کم یا زیاد نداشته باشد، چنانکه در مصرع اول مشهود است (مصرع دوم: فالقطبیات فالذنوب).
بر همین روال است قصیده‌ی منسوب به امرء القیس به مطلع:

عیناک دمعهما سجال (4) *** کان شأنیهما اوشال

یعنی «چشمانت سرشک روان دارد گوئیا مجرای اشکش جوی آب است»
و نیز قصیده‌ی مرقش اکبر به مطلع:

هل بالدیار ان تجیب صمم (5) *** لوکان رسم ناطقاً کلم

یعنی «آیا بازمانده‌های خانه‌ی محبوب، برای آنکه جواب بدهند کرند؟ اگر آن آثار سخنگوی بودند حرف می‌زدند».
که در بحر سریع است اما در بعضی ابیات از وزن خارج شده مثل این بیت:

ماذنبنا فی ان غزا ملک *** من آل جفنة حازم مرغم

یعنی «گناه ما چیست اگر پادشاهی دانا و پیروزمند از آل جفنه حمله آورده است؟».
که مصرع دوم در بحر کامل است.
و بر همین سیاق است قصیده عدی بن زید عبادی به مطلع:

تعرف امس من لمیس الطلل (6) *** مثل الکتاب الدارس الاحول

یعنی: «آیا ویرانه‌های خانه‌ی لمیس را شناختی مانند نامه‌ی سال فرسوده‌ای»
که در بحر سریع است اما در بعضی ابیات از وزن بیرون رفته مانند این بیت:

انعم صباحاً علقم بن عدی *** أثویت الیوم ام ترحل

یعنی «صحبت به خیر باد علقم بن عدی، آیا امروز اقامت می‌کنی یا می‌کوچی؟
که مصرع دوم در بحر مدید است. قصیده‌ی دیگر از همین شاعر به مطلع:

قدحان ان تصحوا و تقصر (7) *** و قد اتی لما عهدت عصر

یعنی «وقت آن رسیده است که به هوش آیی و کوتاه بیایی، که زمان آنچه می‌دانی گذشته است».
نیز عیناً اختلال وزن دارد. و از همین قبیل است قصیده‌ی نونیه سلمی بن ربیعة که در حماسة ابی تمام آمده است به مطلع:

ان شواء و نشوة، (8) *** و خبب البازل الامون

یعنی «به درستی که کباب و شراب و راه رفتن موزون شتر لب شکافته [از لذتهای جوانمرد است]» همان طور که تبریزی و مرزوقی، شارحان حماسه، هر دو اشاره کرده‌اند از میزان عروضی که خلیل بن احمد وضع کرده بیرون است، و همین دلیل بر آن است که راویان در آن دست نبرده‌اند و شعر اصیل است و صحیح. اینکه در شعر جاهلی، بلکه به طور کلی در شعر عربی، «زحافات» بسیار هست مطلبی است معلوم (9)؛ از جمله «اقواء» بسیار شیوع دارد و آن عبارت است از اختلاف حرکت روی. مثلاً در معلقه امرءالقیس که بنای قصیده بر کسر لامهای آخر ابیات است، در بیت زیر، لام مضموم می‌باشد:

کان اباناً فی افانین و دقه *** کبیر اناس فی بجاد مزمل

یعنی «گوئیا کوه ابان زیر رشته‌های آب باران مردی پیر است جامه راه راه به خود پوشیده».
به نظر ما همین که شعر جاهلی عیوب مذکور را حفظ کرده خود تا حدی صحت آن را ثابت می‌کند و برخلاف تصور متجددان، راویان در آن «اصلاحات» فراوان نکرده‌اند.
به هر حال اشعاری که نماینده‌ی مرحله‌ی خامی وزن و قافیه شعر جاهلی باشد در دست نداریم و همین شاعران که قصایدی با وزن مختل و قافیه‌ی معیوب از آنان روایت شده، قصاید متعدد دارند که وزن و قافیه‌اش درست است و نشان می‌دهد که آن لغزشها بندرت و استثنایی بوده‌است. بعضی از قدما و متأخران گفته‌اند که قدیم ترین بحر شعر عربی رجز است که از سجع پدید آمده، و مربوط است به «حدی» که برای شتران می‌خوانند؛ و هماهنگ گام شتران هامون نورد است و گفته‌اند که اوزان دیگر از آن زاده شده. (10) اما این فرض محض است، آنچه می‌شود گفت این است که رجز شایع‌ترین وزن در جاهلیت بوده، چرا که در هر حرکت و هر کاری چه صلح و چه جنگ، بدان وزن بدیهه سرایی می‌کردند. اما شیوع این وزن به معنای سابقه دارتر و کهنه تر بودن آن نیست، بلکه تنها بدین معناست که وزنی مردمی و توده‌ای بوده است. چه شاعران ممتاز جاهلی در بحر رجز شعر نمی گفتند بلکه در وزن طویل، بسیط، کامل، وافر، سریع، مدید، منسرح، خفیف، متقارب یا هزج می‌سرودند؛ بویژه اشعار در بحر طویل، بسیط و کامل بیشتر و پردامنه تر است.
حقیقت آنکه در وزن یا غیر آن، دلالتی بر دوره‌ی کودکی شعر جاهلی نمی یابیم که چگونه از مرحله‌ی ابتدایی به این صورت مثالی که در اوایل عصر جاهلی یا اوایل قرن ششم میلادی مشهود است تطور یافت. هیچ قبیله‌ی عدنانی یا قحطانی هم مخصوص به شعر نبوده [تا بتوان گفت شروع شعر از فلان قبیله یا قوم بوده است]، به این نشان که ملاحظه می‌شود شاعران در همه‌ی قبایل پراکنده‌اند؛ هم از قحطیان هستند (مانند امراء القیس، عدی بن رعلاء غسانی، حارث بن وعلة جرمی قضاعی، مالک بن حریم همدانی، عبدیغوث حارثی نجرانی، شنفری ازدی و عمروبن معدیکرب مذحجی) (11) و هم از مضر و ربیعة (هر دو عدنانی) که از بس زیادند نام نمی بریم؛ و بر همین قیاس شمار شاعران اوس و خزرج، دو قبیله قحطانی یثرب، آن قدر زیاد است که نتوان شمار کرد. در زمره‌ی شاعران زنانی هم بوده‌اند مانند خنساء. هم اشراف شعر می‌گفتند و هم صعلوکان. این تصور به انسان دست می‌دهد که بر هیچ عربی شعر گفتن دشوار نبود. ابن سلام در طبقات الشعراء چهل تن از فحول جاهلیان و مخضرمین را برشمرده، هر چهار تن در یک طبقه، و بر آن جمله چهارتن مرثیه سرا، نه شاعر از مکه، پنج از مدینه، پنج از طائف، سه شاعر از بحرین و هشت شاعر یهودی را افزوده است که اگر به این همه بنگریم، بیابانی و شهری، یمنی و ربیعی و مضری، همه گونه بینشان هست [یعنی شعر جاهلی به قوم و قبیله و آیین یا شهر و بیابان اختصاص نداشته است].
ابوالفرج در اغانی تراجم شاعران بسیاری را آورده که از پیشروان و مشاهیرند. صدها شاعر هم بوده‌اند که شرح حالشان نوشته نشده، و به نامهاشان در کتابهای آمدی و مرزبانی برمی خوریم. بدون شک بسیاری هم بوده‌اند که حتی نامشان از یاد راویان رفته و ثبت نشده است و سخن ابن قتیبة گواه بر این مدعاست که می‌نویسد: «شمار کسانی که در اسلام و جاهلیت میان قوم و قبیله‌ شان به شاعری شناخته شده‌اند بیش از آن است که به حساب آید؛ هر چند شمارگری عمر خویش بر سر این کار نهد و تمام وقت در جست و جو و کند و کاو بکوشد. و گمان نمی کنم هیچ یک از علمای ما توانسته باشد حتی به شعر قبیله‌ای کلا احاطه یابد به طوری که شاعری ناشناخته و شعری روایت ناشده نماند.» (12) با مطالعه‌ی کتاب آمدی، مکرر به شاعرانی بر می‌خوریم که در دیوان قبیله‌شان نامی و یادی از ایشان نیست. (13) پس در دیوان قبایل نیز تمام شاعران قبیله استقصاء نشده است.
شک نیست که سهم قبیله‌های مضری در شعر جاهلی بیش از قبایل ربیعی و قحطانی است. اغانی و مفضلیات و اصمعیات را ملاحظه کنید، می‌بینید اکثریت شعر و شاعران از مضر است، و این اکثریت در دوره‌ی اسلامی هم تأیید می‌شود. در واقع قبایل کوچیده به عراق که عموماً مضری بودند بر قبایل کوچیده به شام و مغرب و‌ اندلس که اکثراً قحطانی بودند، در شعر تفوق دارند.

خود قبایل مضری نیز سهمشان در شعر متفاوت است، همچنین ربیعیان و قحطانیان؛ همه‌ی قبایل یکسان نیستند و شهرها نیز. مثلاً در مکه شاعر کم بوده و در یمامه از آن هم کمتر. (14) جاحظ در کتاب الحیوان در تفاوت سهم قبایل در شعر تأمل کرده و نوشته است: «تیره‌ی بنی حنیفه ساکن یمامه با وجود کثرت جمعیت و کمال قدرت و فراوانی حوادث، و سرزمین پربرکت که عرب را به رشک می‌آورد، و با آنکه محاط به دشمنان بودند و خود به تنهایی با قبیله‌ی بکر برابری می‌نمودند، اما هیچ طایفه‌ای کم شعرتر از ایشان نیست لیکن در بنی عجل برادران ایشان، قصیده سرای و رجزگوی و شاعر بسیار است و این نه از آن روست که بنی حنیفه زمین حاصلخیز داشتند و خرما می‌خوردند و آبادی نشین بودند، چرا که اوس و خزرج همین وضع را داشتند مع ذلک مقامشان در شعر معلوم است. همچنین قبیله‌ی عبدالقیس که در آبادیهای بحرین منزل داشتند می‌دانیم که خوراکشان از اهل یمامه بهتر بود، نیز قبیله ثقیف ساکن طائف با توجه به نیکویی و سرسبزی سرزمینشان؛ گرچه مقدار شعرشان ‌اندک است اما طبع شعر عجیبی دارند پس استعداد شاعری به بدخوراکی یا کم برکتی سرزمین که فراغت آرد و مشغولیت کم کند مربوط نیست بلکه بهره‌ای است خداداد و سرشته در نهاد. مثلاً بنوحارث بن حارث بن کعب ساکن نجران قبیله‌ای اشرافی و در سلک ملوک یمن و سران اعراب نجد بودند و در جاهلیت سهم مهمی در شعر نداشتند، اما در اسلام شاعران مبتکر از ایشان برخاست. بعضی مردم از طبع شعر بهره‌مندند و برخی از این دایره بیرونند هر چند همسر یا برتر از همانان باشند. زرارة (نیای تیره‌ای از تمیم) شعر و شاعران بسیار دارند: مانند لقیط و حاجب و غیره؛ حال آنکه شاخه دیگر از همان تبار شعری نگفته‌اند: مانند حصن و عیینة بن حصن و حمل بن بدر.» (15)

آنچه مسلم مقدار زیادی از شعر جاهلی بر اثر عوارض نقل و انتقال و فاصله‌ی طولانی از جاهلیت تا عصر تدوین مفقود گردیده چنانکه از قول ابوعمروبن علاء آورده‌اند که: «از سروده‌های عرب کمترینش به شما رسیده؛ اگر بسیارش می‌رسید هر آینه به شعر و دانش فراوان دست می‌یافتید.» (16) ما بدین حد مبالغه نمی ورزیم. در حقیقت از شعر جاهلی مقدار فراوانی باقی مانده که مجلدات ضخیم از آن پرداخته‌اند چرا که قبایل هر قدر می‌توانستند از قصاید بلند و مقطعات کوتاه و تک بیتهای شاعران خود را در یاد داشتند و همچنان نگاه می‌داشتند تا به دست راویان امانتدار رساندند و اینان ثبت و تدوینش کردند.

پی‌نوشت‌ها:

1- طبقات فحول الشعرا، چاپ دارالمعارف، ص 23 به بعد. (نویسنده)
2- دیوان امرءالقیس چاپ دارالمعارف، ص 114. (نویسنده)
3- رجوع کنید به دیوان عبید یا المعلقات العشر. (نویسنده)
4- دیوان امرءالقیس، ص 189. (نویسنده)
5- المفضیایات، چاپ دارالمعارف، ص 237. (نویسنده)
6- الاغانی، چاپ دارالکتب، ج2، ص 153. (نویسنده)
7- الفصول و الغایات ابوالعلاء معری، ص 131. (نویسنده)
8- شرح تبریزی بر حماسة ابی تمام، ج3، ص 83، و شرح مرزوقی شماره‌ی 408. (نویسنده)
9- عبید زاکانی در «تعریفات» نوشته است: الناموزون، شعر عربی!. - م. (مترجم)
10- تاریخ الادب العربی، بروکلمان، چاپ دارالمعارف، جزء اول، ص 51. (نویسنده)
11- المفضلیات، چاپ دارالمعارف، ص 164 و 56 و 155 و 108 و جاهای دیگر؛ الاصمعیات، ص 56. (نویسنده)
12- مقدمه‌ی الشعر و الشعراء، چاپ دارالمعارف، ص 4. (نویسنده)
13- المختلف و المؤتلف آمدی، ص 23 و 38 و 68 و 158 و 163 و 171 و 187 و 192 و 193. (نویسنده)
14- ابن سلام، ص 217 و 234. (نویسنده)
15- الحیوان، ج4، ص 380 به بعد. (نویسنده)
16- ابن سلام، ص 23. (نویسنده)

منبع مقاله :
ضیف، شوقی؛ (1393)، تاریخ ادبی عرب (العصر الجاهلی)، ترجمه ی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط