نویسنده: دکتر ژولین پلیسیه (1)
وقت آن است که «تمدن انرژی» را تعریف کنیم
انرژی و فلسفه: یک راهکار واقعی
انتخاب نوع جدیدی از انرژی به منظور بهرهوری از آن میتواند عمیقاً بر روی سبک زندگی، روش تولیدات و حتی سبک مصرف ما تأثیرگذار باشد. درگیریهای سیاسی و اقتصادی که این تغییرات ایجاد میکند، قابل ملاحظه است. کافی است فقط به رقابت جمعیتی که براساس نیاز به مصرف منطقی انرژی در آمریکا با تحولی در عادتهای مصرفی مردم که جزئی از سبک زندگی آمریکایی برای بلعیدن انرژی است، نگاهی بیاندازیم. مصرف سالانه انرژی اولیه برای هر شهروند آمریکایی هفت تن معادل نفت است در حالی که هر چینی در سال فقط 1.8 تن معادل نفت انرژی مصرف میکند. برای همین است که اوباما اخیراً برای اجتناب از این آمار برای استخراج گاز شیل چراغ سبز نشان داده است. آیا زمان آن نرسیده که نوعی «تمدن انرژی» را تعریف کنیم؟امروز مسأله زیرساختهای انرژی است که موجب دوام بیشتر فعالیتهای انسانی با کمک شبکههای عظیم فناوری میشود. برای همین است که معادله انرژی در سطح جهانی، بسیار پیچیده است. همین امر موجب میشود اساساً چگونگی برداشتمان از ارتباط با جهان پیرامون را مورد سوال قرار دهیم. شاید این معادله انرژی، ما را به یک جهانبینی برساند که تنها راه واقعیِ فلسفه برای مسائل اجتماعی است.
نمودار اقتصاد کلان، سرمایههای لازم برای اصلاح ساختار انرژی در یک کشور، اهمیت استراتژیک آن و تا حدودی سکون در بخش عظیمی از این صنعت را توضیح میدهد. به خوبی میدانیم که تعادل در انرژی جهانی بیش از فعالیتهای صورت گرفته در عرصه عرضه و تقاضا در بازار جهانی انرژی است.
با توجه به وقایع گذشته، دور از ذهن نیست که از «تمدن نفتی» برای توجیه سازوکار تولیدی خودمان از اول قرن بیستم تا به امروز استفاده کنیم. میزان نفوذ محصولات نفتی در فعالیت تولیدی و روش مصرف ما قابل تامل و مهم است. برای توضیح بیشتر این گفتهها ذکر چند مثال ضروری است. چگونه میتوان انحلال پیمان آلمان و شوروی را در سال 1941 توجیه کرد؟ آیا دولت «آدولف هیتلر» که در آن زمان از لحاظ نفتی ضعیف بود، نمیخواست به منابع عظیم انرژی در قفقاز دست پیدا کند؟ چگونه میتوان درگیریهای دولت فرانسه را در خاک الجزایر در سالهای 1960 - 1950 توجیه کرد، اگر نگوییم که قصد کشف و استخراج منابع نفتی مهم در آن کشور داشت. چگونه میتوان حضور ایالات متحده آمریکا در خلیج فارس را از سال 1945 توجیه کرد اگر ذخایر مهم نفت خام در این منطقه را نادیده بگیریم؟
انرژی و ژئوپلیتیک: یک معادله جدید
پس از شناخت این وضعیت، اکنون میتوان به وجود رقابتهایی که در عرصه انرژیهای جهانی و نیز شناخت از محدودیتهای فناوری و سازوکار موجود بازار پی برد؛ اینجاست که میتوان به معنای واقعی ژئوپلیتیک انرژی پرداخت. جنگی سخت بین کشورهایی که منابع انرژی عظیم در اختیار دارند با دولتهایی که از لحاظ منبع انرژی فقیر هستند، در جریان است؛ چرا که این کشورها میخواهند از خطر به حاشیه کشیده شدن در نظام اقتصادی بگریزند. حال شاخصههایی نیز وجود دارد که میتواند خشونت موجود در این نوع از روابط را تعریف کند. این شاخصهها را میتوان در قالب سه سوال مهم دستهبندی کرد:1- بازیگر این عرصه کیست؟ در واقع، چه کسانی وارد رقابت انرژی شدهاند و چه کسانی از آن کنارهگیری کردهاند؟ بررسیهای کلی نشان میدهد که مصرف جهانی انرژی به سه دلیل رشد داشته است: افزایش جمعیت، گسترش سبک زندگی مصرفی غرب و رشد اقتصادی برخی از کشورها مانند چین. برطبق آمارهای سازمان جهانی انرژی، مصرف جهانی انرژی تا سال 2040، 37 درصد افزایش خواهد یافت. طبق آمارهای سازمان کشورهای صادر کننده نفت (اوپک)، این افزایش حدود 60 درصد خواهد بود. تمام این آمارها لزوم سرمایهگذاری در این رقابتها را به خوبی نشان میدهد. در سال 2040 تقاضا برای نفت خام طبق پیش بینیهای سازمان جهانی انرژی به 104 میلیون بشکه در روز افزایش مییابد؛ این یعنی حدود 13 میلیون بشکه بیشتر از مصرف جهانی در سال 2013، تقاضای نفتی قاره آسیا در حال حاضر بیش از دو سوم نفت بازارهای جهانی را به خود اختصاص میدهد. این ارقام ما را به این واقعیت میرساند که در آینده باید شاهد تحولی عظیم در عرصه بینالمللی ژئوپلیتیک انرژی باشیم.
2- با چه ابزاری میشود این بازی را برد؟ برای پاسخ دادن به نیازهای رو به افزایش در عرصه انرژی، اهرمهای مختلفی وجود دارد. اول اینکه میتوان از طریق اکتشاف مناطق جدید جغرافیایی و یا به کارگیری فناوریهای به روز برای کشف، منابع جدیدی را پیدا کرد. بعد از آن میتوان شبکه فرآوری انرژی را برای تبدیل آن از انرژی اولیه به انرژی ثانویه و پس از آن انرژی نهایی (مکانیکی، الکتریکی یا حرارتی) به منظور استفاده در فرآیندهای مختلف (نفتی، هستهای، برق آبی و ...) اصلاح کرد. در نهایت ضروری است که اتلاف انرژی با اصلاح سیستمهای کاربردی انرژی یک کشور در سطوح مختلف کشاورزی، صنعت و یا بازارهای تقاضا کاهش یابد. همچنین این طرح باید در سطح مصرف انرژی اولیه، در بخشهای ساخت و ساز و حمل و نقل که دو منبع مهم در تقلیل مصرف انرژی هستند، در نظر گرفته شود. برخی مانند «جرمی ریفکین» اصلاح کارآمدی بقای انرژی را در کنار توسعه انرژیهای تجدیدپذیر و فناوریهای ذخیره انرژیهای دورهای، راهی به سوی انقلاب صنعتی میدانند که عملاً راهی برای فرار از «تمدن انرژیهای فسیلی» است.
3- چرا بازیگران در این عرصه بازی میکنند؟ سوال مهم این است که معنای فعالیت اقتصادی، سیاسی و نظامی ما در جهان امروز چیست؟ این یک واقعیت اساسی است: اگر جامعه امروز نتواند درباره چرایی فعالیتهای جهانی خود پاسخی داشته باشد، مجبور به انجام فعالیتهای بیربط در عرصه جهانی میشود. یک انتخاب و تصمیم اشتباه مانند مصرف بی رویه انرژی و بیثبات کردن روند تعادل انرژی توسط یک کشور، ممکن است موجب خسارت به سیستم انرژی جوامع دیگر شود. به همین خاطر، یک جامعه باید دلایل و پاسخهایی برای معنای فعالیتهای خود داشته باشد و همچنین، باید این پاسخ را در قراردادهای اجتماعی و مدنی کاربردی کند. دوام و بقای یک ساختار همانند یک جامعه به خودی خود قابل ستایش است. تفکر در مورد ارتباط قدرت و انرژی قطعاً یکی از اجزای ضروری تفکر استراتژیک است. (به تصویر کشیدن بشریت به عنوان جمعیت انسانی که ذاتاً به دنبال سلطه و قدرت هستند، توسط مکتب واقع گرای ارتباطات بینالمللی امروز پررنگ شده است.)
انرژی و مذهب: یک الهیات جدید
در اینجاست که آموزههای مذهبی ایفای نقش میکنند، چون این آموزهها قطعاً بر چگونگی نگاه ما به آینده انرژی بشر تأثیرگذار است. مایه تأسف است که دانشمندان دینی و علمای مذهبی در جهان پیرامون مسائلی چون انرژی بحث نمیکنند و ساکت میمانند. برای مثال، دین به ما میآموزد که خداوند نیازهای بندگانش را تأمین میکند و انرژی هم یکی از آن نیازها است. اگر ما در برههای دچار کمبود انرژی شدیم، مسلماً دلایلی دارد که باید با تلاش و توانایی خودمان روی مساله انرژی کار کنیم تا تحلیل راهگشایی ارائه شود.«مساله معنی»، (چنان که در الهیات و فلسفه از آن بحث شده) عبارتی است که در جدلهای ما درباره «معادله انرژی جهان» در دهههای آینده نیز راهحلهایی را ارائه میدهد. نظریههای علمی، این جدلها را هدایت میکنند. برای مثال، ما چند سالی است شاهد ظهور نظریه مبنای غیرزیستی هیدروکربنها هستیم؛ این نظریه به ویژه بعد از انتشار کتاب «گولد» به عنوان یکی از ژئولوژیندانان - متخصص جغرافیای سیاسی - آمریکایی اهمیت بیشتری پیدا کرد. این نظریه در ابتدا توسط «الکساندر فون هومبولت» مطرح شد و بعد از آن کودریافتسف در سال 1950 این نظریه را دنبال کرد. طبق این نظریه حجم زیادی از نفت در زیر پوسته زمین وجود دارد که میتوان به وسیله جریانهای موجود به سطح زمین منتقل شود. اگر به فرض این نظریه معتبر باشد، تمام حدسیات در مورد کمبود و یا بحران نفت و جدالهای ژئوپلیتیک زیر سوال میرود. اما در ورای تمام دادههای فیزیکی، معیارهای معنوی هم وجود دارند که میتوانند برای ارائه راهحل درباره مسائل انرژی که امروز با آنها مواجه هستیم، مؤثر باشند. چه بسا نظریات فلسفی فردی مثل ملاصدرا هم در مورد مساله انرژی کاربرد داشته باشند. البته این تاملات قرآنی، روایی و فلسفی، مثل همه سیستمهای فلسفی دیگر، ما را از بررسیها و تفکرات معمولی که در اتاقهای فکر و یا دانشگاهها صورت میگیرد. مبرا نمیکند، اما شکی نیست که این تاملات به ما برای رسیدن به منظر و افق بلند مدت یاری میرساند.
دنیای امروز توسط آمریکا اداره میشود؛ ابرقدرتی که از زمان فروپاشی شوروی دیگر رقیبی برای خودش ندید. البته نباید فراموش کرد که تأثیر آمریکا در خاورمیانه، روسیه و برخی کشورهای آمریکای لاتین مانند ونزوئلا طی 15 سال اخیر، کاهش یافته است. ایالات متحده آمریکا مرزها و شاهراههای دریایی را که مسیر ارتباطی مهم با بازیگران بزرگ در عرصه نفت است، در اختیار دارد؛ هر چند ایران و روسیه تا حدی از این دایره سلطه مستثنی شدهاند. با این حال، آمریکا قدرت نظامی نابرابری دارد. ایالات متحده از طریق ناتو سرنوشت استراتژیک کشورهای اروپایی را نیز رقم میزند. آمریکا همچنین قادر است پیشرفت قدرت در چین را هم کنترل کند و از آن طریق به آسیا مسلط شود. به گفته «مکیندر» از بنیان گذاران جغرافیای سیاسی «تسلط بر اوراسیا به معنای کنترل جهان است». تمام متخصصان جغرافیای سیاسی در آمریکا از جمله مکیندر، کنان، مورگنتا، گیلپین و همگی یک سلسله اعتقادات ایدئولوژیک مشترک دارند؛ از آن جمله میتوان به اصالت منفعت، ژئوپلیتیک واقعیت گرا، تأکید بر قدرت آمریکایی، نسخه مذهبی و کورکورانه موعودگرایی آمریکایی و ... اشاره کرد. بنابراین، نظریه تسلط ژئوپلیتیکی آمریکا براساس کنترل اوراسیا به وسیله محدود کردن پیشرفت قدرت در روسیه شکل میگیرد. ژئوپلیتیک انرژی در این سیاست کلی خلاصه میشود، اما میتواند با توجه به شرایط تغییراتی نیز داشته باشد.
ایالات متحده آمریکا بیش از هر چیز نگران یکی شدن مواد اولیه روسی با قدرت اقتصادی و مالی آلمان است. همین هراس، فعالیتهای ناتو را برای محدود ساختن روابط روسیه با کشورهای همسایه آن و در نتیجه به هم زدن روابط روسیه با آلمان توجیه میکند، کاهش تولیدات داخلی نفت آمریکا موجب شد که این کشور به عراق و لیبی حمله کند. البته باید در نظر داشت این گونه حملات اهدافی دیگری نیز دارند. باید به این نکته توجه کرد که در 15 تا 20 سال آینده نفت همچنان جایگاه مهم خود را در جهان حفظ میکند، ولی معادلات آن در تعادل انرژی جهانی تغییر خواهد کرد. زغال سنگ و گاز برخلاف نفت از اهمیت بیشتری برخوردار خواهند شد. در چنین شرایطی نقش روسیه و ایران به عنوان اولین و دومین ذخایر جهانی گاز طبیعی تأثیرگذار خواهد شد. اروپا به سرعت به دنبال یک منبع جایگزین برای روسیه خواهد بود که به ناچار پتانسیل ایران مطرح میشود.
این چیدمانهای سیاسی جدید نیازمند سرمایهگذاریهای کلان است. هند و چین از مشتریان بالقوه گاز ایران هستند، اما از زمانی که پاکستان مانع ساخت خط لوله ایران و هند شد راه ارتباطی دچار مشکل شد. زغال سنگ هم در جایگاه خودش اهمیت دارد، ولی از لحاظ جغرافیایی به خوبی در جهان توزیع شده است: چنین، استرالیا، روسیه، کانادا و برخی کشورهای دیگر زغال سنگ در اختیار دارند. به طور کلی کشورهای جهان باید سیاست ذخیره انرژی خود را بر اساس متغیرهای خارجی و نه داخلی تعریف کند. بنابراین هر کشوری سیاستهای مختلفی را بر اساس طرحهایی که متحدانشان در نظر دارند تعریف میکند و بسیار واضح است که این سیاستها باید به سوی هماهنگی جهانی و عملکرد چند جانبه و صلح آمیز پیش رود.
پینوشتها:
1. نویسنده و پژوهشگر فرانسوی، دانش آموخته رشته «اقتصاد نفت» از مدرسه عالی نفت فرانسه و دارای دکترای مطالعات اسلامی از دانشگاه «تولوز» فرانسه است. او سالهاست که به تحقیق و مطالعه پیرامون اقتصاد اسلامی، ژئواقتصاد، دین و علوم انسانی، نظریات اقتصادی غیرمتعارف در دانشگاههای تهران، امام صادق، قم و پاریس میپردازد. پلیسیه عضو تحریریه خارجی «عصر اندیشه» است.
منبع مقاله :مجله فرهنگ و علوم انسانی عصر اندیشه شماره هفتم