برگردان: حسین محمدی
مقدمه:
قابلیت تفسیر و نمایش چشم اندازهای اطراف نیازی فوری و ضرورتی مطلق در بیشتر تاریخ انسان بوده است. همچنین انسانها اشتیاقی دائمی در شناخت نظم جهان برای یافتن معنای آن از خود نشان دادهاند.قدیمیترین ادبیاتی (پیشینهی موضوع) که ما داریم جغرافیایی هستند. یافتههای متون قدیمی که بیش از دو هزار سال بعد، نظم و قانون غربی نامیده شدند درباره قهرمانان، جهانگردان و کاشفان هستند. سفر ده ساله اولیسس (1) از خانه به ایتهاکا (2) (در اُدسیه هومر، (3)) پیش از سدهی نُهم میلادی گردآوری و یا نوشته شده است و حتی قدیمیتر داستان جست و جوی جاسون (4) از طریق مسافرتهای دریایی، بخشهایی از تداوم بیان فرهنگ قدیمی و سنتی از طریق مسافرت به مکانهای دور دست است.
بیشتر کاربرد مسافرتهای قهرمانانهی اولیسس و جاسون بر درگیری و مواجه شدن آنها با مخلوقات عجیبی از قبیل سنتاورها (5) و سایکلوپها (6) بوده است. موضوع سفرهای جغرافیایی به ما میگوید که جغرافیا موضوعی کامل و واقعی است. آن موضوعی خلاقیت آمیز و دوراندیش است، تلاش آگاهانه در شناخت و دست یابی به سرزمینهای بسیار دور است. در واقع جغرافیا سبب میشود که جوامع سکنی گزیده و پیچیده و کامل با وجود محدودیتها با هم آشنا شوند. واژه یونانی اُکینویر (7) یا اقیانوس (8) به رودخانه بسیار بزرگ و غیرقابل تصوری اطلاق شده بود که تصور میشد تمدّنهای بزرگ قدیمی دنیا در اطراف مدیترانه شکل گرفتهاند (اروپا، آسیا و آفریقا).
از آن جا که تمدّنها محدودیتهای جغرافیایی را میشناسند، میدانند که چگونه از این محدودیتها گذر کنند. الیتماتول (9)، جزیرهای ناشناخته بود (احتمالاً ایسلند یا شتلاند) که در مسیر دریانوردی بریتانیا قرار داشت، موضوعی جالب و داغ بود، زیرا فراتر از مرزهای شناخته شده بود (10). لوکیوس سناکا که بسیاری از جنبههای جامعهی رم را مستند کرده است، جغرافیای ناآرام تصدیق نشده مشابهی را ارائه کرده است که بار احساسی آن امروزه نیز همانند نخستین مورد بیان آن در سدهی اول بعد از میلاد شنونده را به لرزه درمیآورد.
@@@
سالهای بعد دورهای خواهد آمد که در آن اقیانوس قیدهای آفرینش را خواهد برداشت، سیاره کبیر ایستا و ساکن جلوه خواهد کرد و تتیس (11) آخرین نقطهی دنیای مسکون در قدیم محدود به خشکی نخواهد بود (12).
@@@
امروزه رؤیاهای «جهان جدید» حتی بسیار فراگیرتر هستند. جهان ما امروزه بسیار شناخته شدهتر و به طور دقیق سازمان یافتهتر از جهان سناکا است. اشتیاق برای اکتشاف و به عبارتی برای زمین کشف نشده (13) به یک نگرانی تعمیم یافته برگشته است. گروههای مدرن گردش کننده (کوهنورد) و گردشگردان آخر هفته، به دنبال کارهای شخصی و مشاهدهی خودمانی هستند و تصورات ما به جهات بیرونی و درونی شکل میگیرند؛ حتی دور دستتر رفته به فضا، جهانهای موازی، جغرافیای پوچ و تهی واقعیت حیاتی و اصلی میرسند.
طبقه بندی جهان
وقتی ما به شیوههای مختلفی که مردم از جهان معنا استنباط کردهاند توجه میکنیم. به بررسی سنتها و اعمالی که از جامعهای به جامعه دیگر و از دورهای به دورهی دیگر فرق میکنند، میپردازیم. با این اوصاف برخی ایدههای جغرافیایی هستند که کلی و جهانی به نظر میرسند (14). اکنون به سه نمونه از این ایدهها جست و جو برای داستان جهان، نیاز به جهت یابی، و نیاز به ادراک مرکز و پیرامون برمیگردیم.داستانهای جهان
اشتیاق برای یافتن نظم در جهان نیازی اساسی است. به طور سنتی و عرفی این محرک به واسطهی باورهای معنوی و مذهبی بیان شده است. شاید در واقع مهمترین نقش مذهب، خلق احساس و درک وجود جهان است. نخستین عبارات کتاب مقدّس انجیل به ما میگوید که؛ "در آغاز خداوند بهشت و زمین را خلق کرد". این یک پیام مذهبی، اما نیز تبیینی- تفسیری ضروری است یعنی زمین جلوهای از ارادهی الهی است.@@@
بهشت شکوه و عظمت خداوند و افلاک کار خود کردهی او را نشان میدهند (15).
@@@
با این اطلاعات ما میتوانیم فصلها، جریان رودها، توزیع حیوانات و گیاهان را درک کنیم. موقعیت و مکان انسان نیز در آفرینش تبیین میشود. ما در تورات میخوانیم: "به آنها اجازه دهید تا بر ماهیان دریا، ماکیان هوا، احشام و اغنام و زمین و بر هر چیز جنبندهای که در زمین میخزند، احاطه و سلطه داشته باشند" (16). جهان به وسیلهی خدا برای ما ایجاد شد. مسیحیت، اسلام و یهودیت همگی در این باور اشتراک دارند. در بسیاری از سنتهای دیگر، عمل آفرینش حتی با جزییات بیشتری تبیین شده است؛ پروردگار به طور کامل و دقیق زمین را طرح ریزی کرد، یا جهان بخش و ذرهای را پیکر خالق است. در اساطیر چینی خالق پان گو (17) است. او بیدار است و بی نظمی و هرج و مرج را زائل میکند و زمین را شکل میدهد؛ نفس او باد و ابر، پیکر او کوهها، خون او آبها و پوست و موهای بدن او گل و درخت میشود.
به نظر میرسد که هنوز مردم به ندرت بر کل چنین توصیفاتی اذعان داشته و راضی باشند. حتی در مذهبیترین اعصار نیز جست و جو و به چالش کشیدن تنوعی از پرسشهای جغرافیایی مورد سؤال و جواب قرار گرفتهاند: پرسشهای مربوط به چگونگی و چرایی تفاوت اقلیم مکانهای مختلف و پرسشهای مربوط به چگونگی و پرسشهایی مربوط به اینکه چرا مردمان مکانهای مختلف با هم متفاوتند؟ چنین پرسشهایی متقاضی شواهد و شیوههای کمتر افسانهای برای یافتن نظم جهان بودهاند. بنابراین در اروپای سدههای وسطایی پرسشهای معقول جغرافیایی اغلب از طریق ارزیابی مشاهدات (شواهد) و دادهها (اطلاعات) پیگیری میشدند. جغرافیاهای ناحیهای جهان، که مؤثرترین آنها دایرة المعارف دِ ایمجین موندای (18) (حدود 1100 میلادی) است، در بردارندهی مطالبی هستند که اغلب آنها نامأنوس و مبهم است (19). با وجود این همچنین تلاش میکنند تا موزائیک جهانی را به طور دقیق نشان دهند. به عنوان مثال، مؤلف ناشناخته دِ ایمجین موندای بیان میکند که چگونه کوههای قفقاز، کشورهای شمالی را از جنوب آسیا جدا (تقسیم) میکنند و خصیصههای اساسی این کشورها و سکونت گاههای آنها را مرتبط میکنند. ما برخی از توصیفات مذکور را حقیقت تلقی میکنیم ولی مابقی را به موارد یک باور و اعتقاد و یا به طور کامل خیالی میدانیم. طرح ریزی و توصیف نیل مصر (که گفته شده در آسیا واقع شده است) و پایتخت آن، بابل
(قاهره)، شواهد مبنا به نظر میرسد (اگر الزاماً دقیق نباشد). اما چگونه ما تبیین کشور شمالی قفقاز را که «در آن مادیان تنها به وسیلهی باد آبستن میشوند» که فقط برای سه سال زندگی میکنند؟ (20) ترکیبی از موارد باور کردنی در رابطه با آفرینش یک توقع ماقبل مدرن را منعکس میکند که شکافهای جغرافیایی در غیاب دانش میتوانند پر شوند.
آن چه که جان کیرتلند رایت (21) آن را «معرفت جغرافیایی» اروپای سدههای وسطایی مینامد، تلفیقی از داستان سرایی، باور (ایمان) و دانش عقلی را بازگو میکند (22). به نظر میرسد علاقه به فرایندها و شواهد جهانی واقعی مؤلفهی جبران ناپذیری از سنت جغرافیایی باشد. اوصاف مذهبی جهان ما هرگز به طور کامل کفایت کننده نبودهاند. اما فهرست بیمعنایی از حقایق هم نیستند. درست همان طور که باید مشخصهی به طور کامل مذهبی سدههای وسطی را به پرسش بکشیم میتوانیم این مفهوم را که اروپا از طریق رهانیدن خود، اشتیاق و آرزو برای «تصویر عظیم» به سمت یک جغرافیای پسا وسطایی حرکت کرده است، مورد پرسش و پاسخ قرار دهیم.
توسعهی جغرافیای علمی و جدید جهانی در سدهی شانزدم و هفدهم به واسطهی دگراندیشان مذهبی به وجود نیامده است. در اغلب شاخههای جغرافیا این توسعه به واسطهی کسانی آغاز شده است که در جهان شواهد یک نظم کلی یزدانی را دیدهاند. این وضعیتی است که به وسیلهی جان رای (23) در نوشتهی او به نام "واژهی تجلّی خداوند در اعمال آفرینش" (24) (منتشر شده در سال 1691) به طور جامع آمده است. رای استدلال کرد که روش علمی وحی (الهام) مقدس را ارائه کرده است. او همگان را به مطالعهی طبیعت در جزییات دقیق و خاتمه بخشیدن به سنت و برابر کردن دانش علمی با آشنایی با متون قدیمی فراخواند.
@@@
اجازه ندهید آموختن کتاب، خواندن آن چه دیگران نوشتهاند و فراگرفتن چیزهایی دربارهی ایمان، ما را کفایت کند، بلکه اجازه دهید خودشان چیزها را همان گونه که ما فرصت داشتهایم، آزمایش کنند و با طبیعت گفت و گو کنند (25).
@@@
گفت و گو با طبیعت هنوز شیوهای مدرن است. اما آیا این روش هر طرح و نظم کلی، هر تبیین گستردهتر و بسیط را به ما نشان میدهد که از طریق آن بتوانیم سیارهی خود را درک کنیم؟ به نظر میرسد که اگر کسی بخواهد نظم والا و یک هدف برتر، را بیابد، پس احتمالاً آن را خواهد یافت و همان طور که عصر جدید (مدرن) آشکار کرده، معلوم شده است که چنین داستانهایی الزاماً یک شکل مذهبی نمیگیرند. برای بررسی جهان به طرزی که به وسیلهی تکامل تعیین شده است، روح «گایا» (26) (الههی یونانی) یا حتی روح «ترقی» (27) نیز برای مطالبهی طرحی (نظمی) والاتر، یعنی یک ایدهی نافذ، است. بنابراین ما در ردیابی (ترسیم) دنیاگرایی جغرافیا الزاماً به دنبال رویگردانی از جست و جوی «تصویر عظیم» نیستیم. این اندیشه که جغرافیا میتواند به دو رشتهی پژوهشی، یعنی ناحیهای و جهانی تقسیم شود به جغرافیدانان اجازه داده است تا در حالی که در مقیاس کلی به دنبال یک منطق عام و فراگیر (نافذ) هستند، تا حد زیادی در مقیاس معین تجربه گرا و تبیین گر باشند. این مسئله برای باردولمانوس کیکرمن (28) (1609-1572)، خداشناس پروتستان که اغلب عنوان بنیانگذار جغرافیای نوین به او اطلاق میشود، نگرانی بزرگی بود. ثابت شده است که تقسیم جغرافیایی او دو زمینهی جغرافیای عمومی، که زمین را به طور جهانی (و به ویژه اشکال اقلیمی و طبیعی آن را) بررسی میکند، و جغرافیای تخصصی، که نواحی خاصی را بررسی میکند، بسیار مؤثر و کارساز بوده است. برناردوس وارنیوس (29)، جغرافیدان آلمانی، جغرافیا را به صورت زیر تقسیم بندی کرده است.
@@@
جغرافیا خود به دو بخش تقسیم میشود؛ یکی عمومی و دیگری تخصصی. اولی (عمومی) زمین را به طور کلی بررسی میکند و بخشهای مختلف آن و تأثیرات کلی را توصیف میکند. دومی (تخصصی) که جغرافیای تخصصی است، کارکردهای کلی را مشاهده کرده، در حالت نواحی خاص به بررسی جایگاه، تقسیمات، مرزها و سایر موارد دارای ارزش دانشی آنها میپردازد (30).
@@@
دیدگاه کیکرمن و وارینوس (31) در مورد چشم انداز برای آیندهی جغرافیا در تفکرات جبری اروپاییها بیان شده است. اروپاییها ادعا کردند که در سراسر جهان توانایی تسلط بر هر دو قسمت و مطالعه و مقایسهی آن را با بخشهای مختلف دارند. وارینوس نوشته است که «بزرگترین قسمت جغرافیا» تنها براساس تجربه و مشاهدات بعضی از افراد بوده که چندین کشور را توصیف کردهاند (32).
چه کسی چنین تجربهای دارد؟ یا به بیان دیگر چه کسی این مشاهدات را میسازد و چه کسی مشاهده کرد؟ بالغ بر چهارصد سال گذشته، تمایل به داستان و روایات فراگیر برای دنیا، عمدتاً به وسیلهی استعمار و استعمار نو، اروپا را تحت تأثیر قرار داد. رودیارد کیپلینگ، (33) در سال 1893 در شعرش به آهنگ انگلیسی اعلام کرد که خدا مسیر دنیا را به سمت پایان زمین، با شیب ملایم برای ما مشخص کرده است (34). توماس هادکین (35)، در سال 1896 ابراز داشت که نژاد انگلوساکسن مأموریت دارد که، برای کمک کردن و ایجاد تمدن بزرگ، در هر بخش از جهان نفوذ داشته باشد (36). تا پایان سدهی نوزدهم بسیاری از روشنفکران اروپایی زندگی انسان را در این سیاره، در حال مبارزه برای تکامل میدیدند. بنیامین کید (37) که تفکر داروین را به نظریه اجتماعی داروینیسم تفسیر کرد، میگوید قلمرو اروپا بر نظم کیهانی است، از این رو سرمایه گذاری انرژی و بازده اجتماعی اصل کاربردی و راهنمای حکومتها در تمام عمر است (38). سپس یک انجمن جهانی نژادی به نام «مرکزیت اروپایی» معرفی، و به سایر نقاط جهان تحمیل شد.
در اواخر سدهی بیستم افکار نژاد پرستانه مرکزیت اروپا از بین رفت. در عین حال هنوز در رسالههایی از قبیل "ایدهای برای فتح جهان، چرا غرب پیروز شد و پیروزی غرب"، در عصر حاضر نیز این غرور دیده میشود (39- 40- 41). جان رابرتس (42) در نتیجه گیری "پیروزی غرب" با این استدلال که غرب واقعی فاتح نهایی کل سیاره است و توسعهی قدرتهای منطقهای با قدرت تسلط بر دیگران را برای عنوان فرهنگ مدرن جهان مطرح کرده است. رابرتس میگوید که داستان تمدن غرب در حال حاضر داستان بشریت است. این تصور که نوع انسان یا ساختار و جهت (یک سر آغاز و یک میانه و یک سرانجام دارد) بر برتری و یادآوری یک روایت فراگیر دیگر برای زندگی روی زمین تأکید و پیشنهاد میکند. داستان قدرت غرب بیشتر مبتنی بر تفکرات مادی بوده تا توضیحات معنوی و مذهبی، اما پیش از این باید در پی یافت جوابی به پرسشهایی از قبیل: «به کجا میرویم؟» (به طرف مدرنیته یا از طریق مدرنیتهی غربی)، چه کسی هستیم؟ (ما مردمانی توسعه یافته یا در حال توسعه هستیم)، نقطهی زندگی انسان کدام و کجا است؟ (متمدن شدن یا رضایت به مادی شدن) باشیم.
حرکت به سمت مدرنیته شدن در مورد زبان ایده آلی به عنوان پایان تاریخ است. فرانسیس فوکویاما (43)، کسی که نوشتهاش محبوب شده است، داستانی را برای رسیدن وضعیت تکامل تمدن غربی پیشنهاد میکند (44). او شکل حاضر سازمان اجتماعی و سیاسی، با ضروریترین ویژگیهای انسانی و به طور کامل رضایت بخشی را به ما معرفی کرده است (45). این دیدگاه متکی بر مصرفی کردن انسان، نیازها و خواستههای انسان را به طور کامل در تجمل میخواهد. در توضیحات انتقادی بنیامین باربر (46) که آن را دنیای بزرگها (47) مینامند هم حساب دنیوی غرب و هم تولّد دوباره دین را میبینیم. در دنیای بزرگ باربر، استدلال میشود که ما ترسیم آینده را پیدا کنیم:
@@@
"در سوسوی پاستلها، یک تصویر شلوغ از نیروهای اقتصادی، تکنولوژی و اکولوژی با ترکیب تقاضا و یک دستی و انسانها که همه جا با موزیکهای تند و غذاهای آماده (48) (کامپیوترها و تلویزیون و مک دولاند) (49) همراه است، استرس ملتها- در داخل یک پارک یک دست و همگن دیده میشوند (50)".
@@@
به نظر میرسد آن زمانی که گامهای با ارزشی برای جهان برداشته شود با برتری آشکاری از دوران فریبنده دنیوی و سپس عقلانی فرامیرسند. برای سیاست و روایات مهم و برجسته (از قبیل تکامل و غرب گرایی) پیشنهاد خود را از عملکرد و چهرهی زندگی آینده در روی زمین تحت عنوان "تصویر بزرگ" بیان میکند. دوباره و دوباره باید داستان جهان را بگوییم، در هر زمان مختلف و هر بار همان را تکرار کنیم.
جهت و مسیر
جهان یک حقیقت مادی است لازم است انسانها به این واقعیت معنا دهند. انسانها به طور سنتی عوارض طبیعی، و انسانی زمین (توپوگرافی، آب و هوا و سکونتگاه) را برای اسکان خود استفاده کردهاند. برخی از اسامی مکانهای قدیمی ما چنین خواستگاههایی را نشان میدهند (به عنوان مثال وین از کلمه سلتی ودونیا (51) به معنای شبکهی جنگل گرفته شده). توانایی ما برای مستقر کردن خودمان در ارتباط با عوارض طبیعی و انسانی توجیه لازم دارد. این یک واژه جالبی است Oriens واژهی لاتین شرثی است که از فعل Oriri به معنای افزایش یافتن و برخاستن مشتق شده است. این کلمه شامل اشاره به یکی از حقایق مادی جهان است که تصور جغرافیایی کمان خورشید را شکل میدهد، که در حال طلوع از شرق و غروب در غرب است. گردش روزانهی خورشید ابتداییترین احساس ما را از جهت توجیه کردن ایجاد و به ما یادآوری میکند که این تنها مهمترین شکل فیزیکی که ما بر روی زمین میبینیم، هرگز بر روی زمین نیست. معنای دقیق جهت (52) معنای شرق است. در نقشههای سدههای وسطی جهان مسیحیت و بیت المقدس در مرکز و بالای نقشه ترسیم شده بودند. در این روش نقشهها به سمت شرق با جهت گیری شده ساخته شده بودند. به دلایل مشابه برخی نقشههای اولیه از جزیرهی بریتانیا، ولز در پایین و انگلیا (53) در بالای نقشه بود (همان طور که در نقشهی ریچارد گوگ در 1360 دیده میشود). یک دلیل ویژه از مسیحیت که چرا ملتها باید به بیت المقدس توجه کنند وجود دارد. اما توجیه مسیحیت با یک سنت قدیمی و فراگیرتر از ستایش برای طلوع خورشید ترسیم شد. موقعیت ساختمانها به سمت شرق و جنوب میتواند از بناهایی نظیر استون هنج دنبال شود. برعکس، این حقیقت که غرب مکانی است که خورشید پایین میرود، اطمینان تداوم آن را در برابر مرگ تداعی میکند. غرب به عنوان یک مکان پایان زندگی و عامل انقراض، تمام شدن، بلوغ و راز دیده شده است. در اواخر سدهی چهارم ایدئولوگ مسیحی اسقف، سورین (54) از گابالا (55) سوریه، توضیح داد، چرا خداوند باغ عدن را در شرق قرار داده است.از سدهی پنجم بعد از میلاد داستان سنتهایی که به کشورهای غربی برمیگردد، بخشی رایج از تاریخهای سلسلهای شد. از بین اولین حکایتها از کاوشهای غرب سوریه از طریق توصیفات غرب پیشرفته میتوان سنتهای مداوم تفسیر چینیها از سرزمینهای عجیب غروب خورشید را شناسایی کرد. از طریق این داستانهای گذشته، ما تفاسیری از دیگر سلطنتهای سدههای وسطی مییابیم.
انسانهای بلند قد در بحث و معاملات خود نیکوکار هستند مثل هان (56) (چینی) اما لباسهای خارجی میپوشیدند. آنها کشور خود را سلطنتی میانه مینامند (مدیترانه) غرب اینها رودخانههایی- شی (57) (تاریک یا سیاه) قرار دارد که گزارش شده به احتمال پایان جهان باشد (58).
توجه به نور و شروع زندگی در شرق و نشستن در غرب به احتمال جهانی از توجیه و جهت انسان را آشکار میکند. هر چند حتی چنین ایدههای اوّلیهی موضوعی برای تغییر دادن به فرم عنوان ایجاد روابط ژئوپلیتیکی جدید هستند.
افزایش و خاستگاه قدرت غرب از راههای مختلف شناخته شده است. هگل (59) یک تلنگر تأثیرگذار به آموزش جغرافیا در تمام سدهی نوزدهم داد، او جغرافیای خود را قبل از مدرنیته آن چه که او آن را روشنگری مینامید (در مرجع دیگر برای ستایش خورشید) خلاصه کرد. در یک عبارت معروف از فلسفه تاریخ (60) (1822)، هگل بیان کرد که، تاریخ جهان از شرق به غرب عبور میکند، برای اروپا به طور مطلق پایان تاریخ است (61).
توجیه جهان بین شرق و غرب به یک ابزار مهم برای شناسایی امور جهانی گسترش یافت. در سال 1978 ادوارد سعید منتقد ادبی فلسطینی یک ایدئولوژی غربی را که آن را جهت گیری مینامید، مشخص کرد (62). دلایل شرق شناسی کشورهای شرق احتمال دارد به عنوان چشم اندازهای عجیب که به مداخلهی غربیها نیاز دارد، تصور شود. البتّه برخی کشورها بین مداخلهی شرق و غرب واقع شدهاند. روسیه برجستهترین مثال و نمونه است. از اواخر سدهی هجدهم طبقات حاکم روسیه خودشان را به سمت غرب متمایل کردند، به شکل آگاهانه ادعا کردند روسیه هویتی اروپایی دارد. وسلی تاتیچف (63) جغرافیدان معروف روسی در دهه 1730 به ترتیب اورال و قفقاز (64) به عنوان مرز شرقی و جنوبی اروپا علاقه مند بود، نه تنها به خاطر بقا آن برای امروز، بلکه به دلیل این که آن ضرورت یک تمایل آشکار در بین نخبههای روسی برای ایجاد اروپا، آسیا، شرق و غرب به عنوان وجود هویت و تمایزهای سیاسی را منعکس میکند. آسیاگرایی به معنای همراهی با هر چیزی که قدیمی و کهنه باشد و هر چیزی بود که نیازمند تجزیه کردن روسیه و مستعمراتش است.
این تنها یک احساس محدود به اشراف و نبود حتی به وسیلهی انقلابیون روسی شدیداً بیان میشد. لئون تروتسکی در برابر تصورات عکس العمل سیاسی کسانی که به فروپاشی و هجوم اعتقاد داشتند به دنبال توسعهی یک مدنیت جدید و پاک غربی بود. او سخن انقلاب 1917 روسیه را توضیح داد که آن به معنای شکست نهایی مردم با آسیا گرایی در سدهی 17 به وسیلهی روسیهی مقدس است که ترکیبی از همهی مردم با شهرنشینی است (65).
جغرافیای مدرنیته (کاپیتالیست و سوسیالیست) یک روش و توجیه جهت مجدد است. خورشید ممکن است که هنوز از شرق طلوع کند، ولی روشنگری از غرب میآید. ما از یک کره و دایره کامل آمدهایم. نور خورشید به وسیلهی نور جدیدی جایگزین شده است، بیداری، توسعهی صنعتی نور و برق آزادی که در سراسر کره در داخل همهی گوشههای تاریک آن پراکنده شده است. این توجیه و روش ما را به اصول مفاهیم پایهای دیگری، که به وسیلهی ما به جهان ارائه و طبقه بندی میشود، به درک نظریهی مفهوم و ایدهی مرکز و پیرامون منجر میشود.
مراکز و پیرامونها
@@@خدای بزرگ این چنین گفت: این بیت المقدس است: من آن را ثغل ایدهها و کشورهایی که در اطراف آن هستند قرار دادم (66).
@@@
نیاز به فهم نظم در جهان، معمای عطش برای دیدن جهان در ارتباط با مرکز و پیرامون را آشکار میکند. ابتداییترین حالت چنین سلسله مراتب فضایی ممکن است فهم شخصی ما باشد که هر کسی و هر چیزی برای خود یک مقدار فاصله کمتر یا بیشتر، از بدن خود، به کار میبرد.
وقتی ما جغرافیا میخوانیم همیشه نیاز داریم بپرسیم، چه کسی آن را و برای چه نوشته است؟ تنها برای شناختن آیا ما میتوانیم بفهمیم چرا با برخی قسمتهای زمین با یک چشم به همراه دقت و جزییات و برخی دیگر با بی دقتی رفتار میشود. یک قانون سلطه این است که شرح مکان دورتر اتفاقی خیالیتر از آن است که احتمالاً باشد. این به شرح بعدی تفسیر سدهی دهم چینیها از شرق دور (ترکیهی امروزی) کمک میکند.
@@@
برههایی وجود دارند که در زمین رشد میکنند، ساکنان منتظرند تا آنها بزرگ شوند. سپس آنها را به وسیلهی دیوار ساختمانها در برابر جانورانی که در بیرون برای خوردن آنها فراوانند، محافظت کنند. ناف این برهها به زمین متصل میباشد، هنگامی که آن قطع شود حیوان خواهد مرد (67).
@@@
اینها چیزهای جالبی هستند. جغرافیای اساطیری از دوران گذشته هنوز هم دارای قدرت بسیاری است. آنها قهرمانان افسانهای هستند. هنور وجود حس کنجکاوی در جست و جوی شگفتیهای جهان به ویژه (جهان ماورا) سبب تغذیه و شکل گیری این موجودات میشود. تا برای انسانها به صورت نمادهایی از قدرتهای نجات دهنده، دلسوز و قابل تشخیص برای مردم باقی بمانند.
جغرافیای غریب و توهمی به همراه سرشت و طبیعت معانی موجود در آن سبب اثرگذاری عمیق و بسیار شگفت انگیزی در اعتقادات ساختگی انسانها میشد. این ویژگیها از جغرافیای اساطیری از یک منبع الهامی وحی مانند برگرفته میشود. اما از این گذشته یک نگرانی همیشگی از ویژگیهای این نوع جغرافیا وجود داشت. هم جغرافیدانان مدرن و هم کلاسیک اغلب انتقادهای مطلوبی از دقت و درستی در درک مفاهیم و پدیدهها از خودشان دارند. یکی از مبتکران و مهمترین جغرافیدانان، به نام پلنی (68) (یکی از بزرگان تاریخ طبیعی 77 میلادی)، سخن از ازدحام و هجوم وحشت از موجودات انسان نما و هیولاها در آفریقا و هند میکند. اما پلنی به دفاع از گفتههایش در برابر افکار خوانندگان بدبین خود پرداخت. او با زیرکی و بیان دو پهلو خود را این گونه تبرئه میکند:
@@@
برخی چیزها وجود دارند که من هیچ گونه شکی بر آنها ندارم در صورتی که ممکن است برای خیلیها غیرقابل باور و شگفت انگیز باشند. و آیا این اعتقاد برای کسانی که به مدینهی فاضله فکر میکنند، قبل از دیدن این موجودات وجود نداشته است؟ یا این که چه چیزهایی میتوانند معجزه نباشند وقتی که برای اولین بار توجه ما را به خود جلب میکنند. به عبارتی دیگر آیا نمیتوان فرق بین معجزه و واقعیت را تشخیص داد (69).
@@@
مکتب جغرافیایی عملی یا به عبارتی کاربردی که به وسیله استرابو (64 یا 63 قبل از میلاد و تا 24 بعد از میلاد) شکل گرفت دارای الگوی درستی از سکونت گاههای جهانی در مقایسه با دیگر الگوهایی بود که به وسیلهی نویسندگان آن دوران به تصویر کشیده میشد. این نویسندگان در نوشتههای خود از مردان بی سر، کوتولهها و انسانهای سگ سر در مکانهای بسیار دور افتاده از جهان، سخن به میان میآوردند، استرابو در این زمینه میگوید: این چیزها جغرافیای واقعی نیستند.
@@@
این یک امر بسیار بدیهی است که آنها فقط نویسنده هستند، به ویژه در زمینهی داستانهای اسطورهای، این گونه داستانهایی که آنها خلق میکنند، از روی نادانی آنها نیست بلکه تنها این گونه داستانها را از روی عمد از غیرممکنات خلق میکنند، تا خوانندگان خود را راضی و خشنود نگه دارند و بتوانند سلیقههای مختلف را به واسطهی موجودات شگفت انگیز سرگرم کنند (70).
استرابو یکی از بزرگان و متفکران جغرافیایی واقعیت گراست (71). 17 جلد جغرافیا به یادگار مانده از او در برگیرندهی یک نوع اثر تاریخی عملی است که شاید بتوان ادعا کرد به عنوان یک نوشتهی بنیادی میتوان از آن استفاده کرد. اما با وجود نگرشش که عیوبی در آن وجود دارد، او به نحوهی زندگی انسانها و جوامع و همچنین چگونگی کوچ و جا به جایی مردم علاقهی خاصی داشته است، استرابو اغلب به شکل موفق اندایشههای جغرافیا را با بیشتر منابع معتبر و قابل اعتماد پیوند میداد. در واقع او به درستی و با صحّت بالا گزارشهایی (شرح جریان) از سرزمینهای دور را ترکیب میکرد و ارائه میداد که دور از ذهن به حساب میآمدند. استرابو نشان داده است که در نبود دانشی دربارهی مکانها، اما میتوانسته گمانهای خوبی را از آنها ارائه دهد. به عنوان نمونه ایرلند را به عنوان غربیترین نقطه سکونت گاهی زمین شرح میدهد و یاد میکند.
@@@
ایرلند در مجاورت بریتانیا قرار گرفته است. اما میتوان آن را به عنوان یک مکان که زندگی در آن سخت میباشد، به سبب سرمایی که دارد، دانست و مناطقی که بر بالای آن هستند غیرقابل زیست هستند، اقوامی که در این مکانها زندگی میکنند، انسان خوار و همه چیز خوار هستند و وقتی که پدران آنها میمیرند، آنها را میخورند (72).
@@@
استرابو میدانست که چیز دیگری برای توصیف ایرلند وجود ندارد. او از روی تعصب یا ناآگاهی مرکز جهان هستی را در فکر خود سرزمین میانه یا مدیترانهی سرد و شمال را پر از بدبختی و فلاکت میپنداشت. استرابو شکوه و جلال امپراطوری جهانی روم را به تصویر کشید. وی در یک خانواده ثروتمند در اماسیا واقع در آناتولی ترکیه امروزی به دنیا آمد و از نقش روم بر سرزمین مادری خود دفاع میکرد. بخشی از جغرافیای او چگونگی اداره شدن روم و علل شکست این امپراطوری را در برمیگرفت. وی شرح میدهد که بخش بزرگی از جغرافیا باید در خدمت نیازهای کشور قرار گیرد و اضافه میکند که جغرافیا به طور کلی تأثیر مستقیمی بر روی فعالیتهای کشورها و فرمانروایان میگذارد (73). اگرچه ارتباط بین مرکز و پیرامون به ندرت از الگوهای سادهای پیروی میکند. استرابو زندگی مردم رومی در آسیای مرکزی را به شکل خیالی و داستانی به تصویر میکشد. وی در مورد چنین مردمی این احساس را دارد که نجابت و اصالت آنها به توسعهی تمدن به شکل وسیع و نادر منجر شده است.
@@@
روش زندگی ما بسیار گسترده است این تغییرات باید بر اشتباهاتی که به تقریب در تمامی جوامع وجود دارد، صورت گیرد که میتوان این عوامل را در زمرهی تجمل گرایی، خوش گذرانی و خرسندی از گناه یا هر چیزی که منجر به این عوامل میشود مانند حرص، اینها عواملی هستند که منجر به انحطاط جوامع میشوند. بنابراین شرارت و ظلم بسیار از حکومتها بر مردم سبب سقوط جامعه به دوران بربریت شده و این حالت بر زندگی بدویها و بقیه هم صادق میباشد.
@@@
از این رو پیرامون، به شکل دست نخورده و دقیق به عنوان یک پایگاه نقد رمانتیک از مرکز باقی ماند. عصر مدرن سبب افزایش و ایجاد ارتباط زیاد بین پارادوکسها شده است. مدرنیزم به نظر میرسد توانایی توقف را نداشته باشد. در روند مدرنیته شدن هنوز تمایل به ایجاد احترام برای طبیعت و فرهنگهای متنوع در دنیای غیر مدرن هنوز وجود دارد. در سدهی گذشته این موضوع گاهی این روند را به نفع ارتباط مرکز و پیرامون برمیگرداند. هنرمندان و نویسندگان، پیشگامان نارضایتی از بدویت (اتکا به مبادی اوّلیه) بودند. وجود یک جریان منطقی بین انسان ماده گرایی غربی با فرهنگ غنی در جوامع غیرغربی، تضادی را برقرار میکند:
@@@
ما میجنگیم پول جمع میکنیم و سرمان را با سیاستهایی گرم میکنیم، مانند هندی که در پی کشف روح و اطراف آن بوده است (74). هر جا که تمدن غرب غالب بوده است، تمام روابط انسانی به جز منازعه بر سر پول از بین رفته است (75).
@@@
در این راه انتقادگرایی اجتماعی جای خود را به مباحث جغرافیایی داده است. یک نقشه از وضعیت اجتماعی جهان در سال 1929 تولید شده (شکل 1) و مثال خوبی است از این که چگونه مرکز و پیرامون شاید باز تولید شود. در این نقشه اروپا (از کنارههای ایرلند و روسیه) بسیار کوچک است. در حالی که اقیانوسیه، آلاسکا و لابرادور (به همراه بومیان اصلی و اولیهی آمریکا) بسیار بزرگ نشان داده شده است. مناطق و عوارض خارجی بیانگر علاقهی آن هاست که هم قابل انطباق و هم قابل جایگزینی است.
از استرابو تا اصول گرایی غیرواقعی، همواره به طور عمدی علاقه به بررسی جوامع دور بیشتر بوده است. بیگانهها همواره مواردی جالب توجه برای هیجانات آنی بودند و شور و شوق همراهی با بیگانگان بود. اما ارتباط مرکز پیرامون پرسش خاص حساسیت فرهنگی نیست.
جغرافیای مدرن: ملتها و تجارت جهان
جغرافیا به تحرک و گسترش اشتیاق دارد. در دورهی امپراتوری روم و چین علاقه به جغرافیا افزایش پیدا کرد. آگاهیهای نوین نسبت به جهان را به مثابهی یک شکل جدید از مرکزگرایی قومی، به دست داده است. ماجرای پیدایش صنایع اقتصادی و تجارت بین الملل که به وسیلهی توافقنامههای جهانی از رشد جغرافیای نوین تفکیک ناپذیر است.در سدهی نوزدهم هنوز میتوان افرادی را یافت که برای آنها ضروریات محیطی به عنوان تصورات جغرافیاییشان محسوب میشود. این چنین جوامع انسانی بخشی از مرحلهی گذار و از بین رفتن روابط پیش از مدرنیته با مکان بوده است. آنها امروزه نه تنها در غرب بلکه در کار جهان از بین رفتهاند، ما همگی کم یا بیش وامدار اقتصاد و سیاست جهانی هستیم.
با مراجعه به انجمن جغرافیایی منچستر در سال 1877، روزنامه نگار و کاشفی به نام اچ. ام. استنلی (76) اهمیّت آموزش جغرافیا را برای جوانان تبیین و آن را بر مبنای متافیزیک پیشنهاد کرد.
@@@
نقشهی جهان به ظاهر به وضوح، سرزمین واقعی انسان را نشان میدهد، یک مزرعهی بزرگ محصولات و بخشهای دیگر سواحل مانند تعدادی از نمونههای یک بازار و مردم داخلش شامل تعدادی فروشنده و خریدار است.
@@@
استنلی جهان را عرصهی تجارت میداند، او مردم را به تفکر در مورد جغرافیا به عنوان یک رشتهی تحصیلی در زمینهی تجارت تشویق میکند:
@@@
شما باید به جوانانتان یاد بدهید زمانی که آنها به سن بلوغ میرسند، هر کدام از آنها باید بدانند که آن سوی این جزایر، مناطق وسیعی که آنها نیز احتمالاً خوشبختند، وجود دارند. شما باید این را در میان مردان بالغ گسترش دهید که با ارائهی این که آنها ممکن است منعکس کنند که حتی در بخشهای شناخته شدهی کوچک جهان، بازارهایی به اندازهی بازارهایی با رقابت شدید کنونی وجود ندارد (77).
@@@
در عصر مدرنیته، نقسه به عنوان ابزار بسیار سودمندی مطرح است، که برای مقاصد تجاری طراحی شده است. نقشهای که در شکل (2) دیده میشود از کتاب درسی دوران ویکتوریا (کتاب جغرافیای دانشجویی گیل) (78) گرفته شده است. محتوی این نقشه شامل: راههای اصلی هند برای رسیدن به محصول مطلوب، اما آن محصول قابل تشخیص از نقطه نظر جغرافیای جهان است که مسیرهای اصلی بازارها و محصولات و کشورهایی در مسیر آن نمایش داده شدهاند.
ما امروزه معتقدیم که جغرافیا اطلاعات اقتصادی را بیان میکند، که به ما در مورد ظرفیت بارگیری کشتیها، صادرات مهم و مکانهایی که مواد خام استخراج میشوند، اطلاعات میدهد. آن نقشهها اغلب خطوط حمل و نقل اصلی و مهم را بدون توضیح نشان میدهند. تنها شکل اطلاعاتی که اقتصاد را رقابتی میکند، اطلاعات سیاسی است. عصر مدرنیته عصر ملتهاست. برای بیان معانی جهان و مرزهای ایالات تعیین و ارائه مرزها لازم است، در واقع، عمل تأسیس مرزهای ملی، بسیار اساسی کار شده است.
هر چیزی (شامل گیاهان و جانوران) در اصطلاح ملی گنجانده و تصور شده است. در جغرافیا، برای مثال؛ ترکیه و هند، در طبقات پایین که تفاوتهای درونی و مرزی پر از اغتشاش و درگیری دارند، قرار دارند. هنوز هم تفکر ملی به عنوان طبیعت ثانویه مطرح است. گلهای ترکیه (79) در فلور ترکیه توضیح داده شدهاند که ممکن است شناخته نشده باشند، و همین طور صدای پرندگان در صفحات کتاب پرندگان هند (80) شناخته نشده، اما طبیعت موضوع کلی آن است.
نقشهی سیاسی جهان اغلب در امتداد نقشهی طبیعی جهان است و هر دوی آنها به اطلاعات جهانی نیاز دارند. با وجود این چون تجارت و جنگ به عنوان نیروهای مؤثر در تاریخ مدرن مطرح هستند، جای تعجب نیست که نقشهی سیاسی اغلب مهمتر است.
اتاقهای خبر و بیشتر کلاسهای درسی دارای نقشهی سیاسی جهان هستند. افزایش توجه ما در مورد محیط زیست ممکن است به زودی برتریهای داده شده به ملتها و تجارتها در نقشههای جهانی ما را کم کند.
شناخت دیگران: جغرافیا به عنوان گفتمان جدید
جغرافیا سعی دارد تا جهان و مردمانش را توصیف کند و توضیح دهد. در بیان این توصیفها مسائل و مشکلات زیادی وجود دارد. یکی از اساسیترین آنها این است که چگونه میتوانیم مردم بخشهای دیگر جهان را بشناسیم. اطلاعات و تواناییهای جا به جایی روز افزون مردم به این معناست که مسئلهی شناخت دیگران به یک مسئلهی واضح و مشخص در عصر جدید تبدیل شده است. پیش داوری، عدم شناخت و کلیشهای رفتار کردن نگرانیهایی هستند که در تمام زمینههای عقلی پرسش و درخواست وجود دارند. اما به دلیل طبیعت خاص جغرافیا، و ادعای آن در تهیهی اطلاعات در مورد جوامع دیگر یا چشم اندازهای دیگر، این رشته برای همیشه با این مجموعه مسائل درگیر است.جغرافیای کنونی با زمینههای زیادی از جمله ضد نژاد پرستی درگیر است. در مقطع ابتدایی و راهنمایی کتابهای جغرافیایی زیادی به کشف و بررسی ویژگیهای قومی فراتر از ضد نژاد پرستی (81) میپردازند و انواع گوناگون بشری را برای دانش آموزان توضیح میدهند. برای نمونه نقش جغرافیای سیاسی و اخلاقی آشکار است: باید دشمنیهای قومی را برطرف و فهم جهان را ممکن کند. ایسایا باومن (82) جغرافیدان سیاسی در کتاب جهان جدید (83) (1928) توضیح میدهد که ما اکنون به خاطر جهان مدرن که در حال کوچک شدن است و روابط متقابلمان که به طور مداوم پیچیدهتر میشوند، مجبور به قبول و شناخت یکدیگریم (84). به طور مشابهی، پیترکروپوتکین (85) آنارشیست روسی در گزارش خویش در 1885 به انجمن جغرافیای سلطنتی اظهارات تأثیرگذاری از آن چه امروزه به عنوان وظیفه و عمل ضد نژاد پرستی جغرافیا نامیده میشود، مطرح کرد. او بحث میکند جغرافیا،
@@@
از ابتدای بچگیمان باید به ما یاد دهد که همهی ما با آن چه که ملّیت ماست درگیریم، جغرافیا باید (چنان که تاکنون مدرسه کارهایی را برای کم کردن خصومتها انجام داده است) در جهت متفاوت کردن این پیش داوریها و ایجاد احساسات با ارزش انسانی دیگر تلاش کند.
@@@
در شروع سدهی بیست و یکم چنین احساسات و افکاری رایج و متداول هستند در حالی که از گذشته شروع شده بودند. هنوز جنبهی ضد نژاد پرستی جغرافیا یکی از جنبههای دیگر آن است که اغلب با اصل جامع گرایی آن پیوند میخورد. یک لحظه میگوید: "احترام گذاشتن به تفاوتها" و از جنبهی دیگر میگوید "ما همه یکسانیم". این یک مسئله است که در این کار پایه گذاران تجارت جهانی را پیدا کنیم. ما ابتدا به طور واضحی نگرانیهایی در مورد "ارتباط جهانی" را در مقالات شاهزاده فرانسوی مایکل دمونتین (86) (1592-1533) پیدا میکنیم. مونتین برخورد اروپا را با جهان جدید از این مفهوم که آداب و رسوم و روشهای فرانسویها برتر و بهتر بود، به چالش میکشد. او به دنبال و جست و جوی گسترش دیدگاههای اروپاییها بود تا مردم و مکانهای آمریکاییها بتوانند با معیارها و اصطلاحات اروپاییها مورد قضاوت قرار بگیرند.
دیدگاه اغلب این بود که اقوام و ملتهایی که برده میشدند، هیچ حاکمیتی بر سرزمین خویش نداشتند. موقعیت و اعتبار مونتین (به عنوان فردی که در میان آن محدودیتها بحث از صلاحیتها و تواناییها را عنوان کرد) مانند افرادی از جاهای دیگر از تودههای مشخص و اقوام سنتی و محافظه کار جهانی است. او روشی را که ما باید در جغرافیای ایده آل باید به دنبال آن گشت، مطرح کرد: نگرش جهانی با پیش داوری و کوته نظری کم ارزش میشود.
مونتین با پیش داوری فرهنگی در مقالهای با مردم سواحل برزیل با عنوان «آدم خورها» (87) بهتر شناخته میشود. اعتبار او بیشتر با منابع ثانویه درخشش میگیرد. مونتین چنان علاقه به فراهم کردن یک شرح و تفسیر واقعی از فرهنگ دیگر یا واقعیت آدم خورها را نداشت. همان طور که در اثبات این واقعیت کوشید که حتی فعالیتهای اجتماعی عجیب و غریب میتوانند از نظر عقلی چنان که اگر در مفهوم محلیشان توجیه شوند، فهمیده و ارزیابی شوند.
@@@
من فهمیدم (از آن چه به من گفته شده است) که هیچ بربریتی یا بی تربیتی بین این افراد وجود ندارد، بلکه آن چه که سبب میشود به هر شخصی وحشی گفته شود آن است که او به آن خو گرفته است؛ آن حقیقتاً موردی است که ما معیاری از طریق مثالها یا عقاید و رسوم مختلف کشورمان برایش در نظر گرفتهایم. ما همیشه بهترین مذهب، کاملترین مهربانی، بهترین و توسعه یافتهترین راه و روش برای انجام هر چیزی را پیدا میکنیم (88).
@@@
مونتین یک مثال و نمونهی اولیه از روشنفکر اروپایی در تلاش برای از بین بردن تعصب است. با این حال تلاشهایش برای انجام چنین کاری با مغایرت احاطه شد. مردم سواحل برزیل به گفتههای او احترام میگذارند، فقط به این دلیل که آنها از این اندیشه طبیعی پیروی میکنند. رسو در نوشتهای در سال 1775 در حالیکه به نظر میرسد استعمار اروپایی برای گرفتن زمین است معترض است که:
@@@
در دو یا سه سدهی اخیر ساکنان اروپا به قسمتهای دیگر جهان گسیل شدهاند، انتشار بی پایان مجموعههای جدید از سفر و مسافرت دریای اروپاییها من را قانع کرد که طی این مدت فقط اروپاییها را شناختیم نه مردم دیگر را. علاوه بر آن ظهور اندیشههای تعصب آمیز، که حتی از اندیشههای مردان بیرون نرفته بود که تولیدات هر نویسندهای تحت تأثیر نام پرشکوه مطالعات این مردم بیش از مطالعات مردم کشور خواهد بود (89).
@@@
دشواری ارائه دانش درباره جهان با این واقعیت که غرب برای شناخت غیر غربی استفاده شده، آمیخته شده است. بقیهی جهان در قالبهایی همچون «در حال توسعه»، (90) «سنتی» (91) و «اصلی» همه عبارات دلالت بر یک وضعیت فرعی دارند. در ژاپن توان بالای فکوزووا یوکیچی (92) از غربی شدن، چالش تکان دهندهای به سنتهای منزوی جغرافیا وارد کرد. کتاب درسی مدرسهای جغرافیای جهان، (93) او (1869)، اروپا را مرکز تمدن جهان قرار داده است. در برابر یافتن ژاپن به عنوان یک کشور اولیه به وسیلهی اروپا، واکنش فوکوزاوا این بود که جغرافیای قدیمی ژاپن مرده است و از دنیای مدرن در جغرافیا خبر داد:
@@@
در حالی که ما فکر میکنیم بر روی یک سطح صاف زندگی میکنیم، (زمین بی حرکت)، آنها میدانند که زمین گرد و حرکت میکند. در حالی که توجه ما به ژاپن مانند جزایر مقدس خدایان است، آنها جهان را دور میزنند و جزایر جدید و ملتهای جدیدی را کشف میکنند (94).
@@@
چالش دیگری برای جغرافیای قدیمی شاید در چین پیدا شود. کنار گذاشتن سنتهای مرکزیت شناختن چین (95) از بربرهای خارجی به وسیلهی جغرافیدانان در سال 1840 به چالش کشیده شده بود. پژوهشگرانی مانند وی یوان (96) و گزو جی جیو (97) شروع به معرفی افکار عمومی کردند با این تصور که چین یک کشور در بین بسیاری از کشورهاست. با این حال این اصلاحات با تناقض گویی مشخص شده بود (98). جغرافیای جهانی گزو، چین را تنزل داد و دیگر مرکز آفرینش نبود. با این حال هنوز مختصر علت توجه به جریان دریایی او (1848) آگاهی جهان جدید را با چین سنتی ترکیب میکند و یک ترکیب بدیع و اضطراب آوری تولید میکند. او گفتهی خود را با یک بیانیه دربارهی اهمیت زیاد چین شرح میدهد. گزو نیز مشتاق است که اثبات کند آسیا بزرگترین قاره است و تأیید این فرض موجود، زندگی خارجیها خواهد بود که همانند چینیها هستند
(برای مثال، موهای آنها سیاه میباشد). یک چندگانگی مشابه میتواند در زمان گذشته و زمان خود شناخته شود. دانشجویان، جغرافیای جهان (1942) را که توسط هو هوان یانگ، دربارهی پراکنش وسیعی از ملتها در سراسر جهان نوشته شده است، میخوانند. با این حال آنها پی بردند که چین طولانیترین تاریخ، طولانیترین فرهنگ، بیشترین جمعیت، بزرگترین و پر افتخارترین کشور است (99).
پینوشتها:
1. Ulysses
2. Ithaca
3. Homer"s The Odyssey
4. Jason
5. Centaurs
6. Cyclops
7. Okeanoio
8. Ocean
9. UIthima Thule
10. James Romm. The Edges of the Earth in Ancient Thought: Geography, Exploration and Fiction, Princeton, Princeton University Press, 1992.
11. Tethys
12. Lucius Seneca. Medea, Oxford University Press, Oxford, 1973, p. 36. Tethys is sister and wife of Oceanus. personification of the sea.
13. Thule
14. Cf. David Stoddart, On Geography. Blackwell. Oxford, 1986. For Stoddart geography is a uniquely European creation: ‘In method and in concept geography as we know it today is overwhelmingly a European discipline. It emerged as Europe encountered t he rest of the world, and indeed itself, with the tools of the new objective science, and all other geographical traditions are necessarily derivative and indeed imitative of it", p. 39.
15. The Holy Bible, Psalms, 19, 1.
16. Ibid., Genesis, 1. 26.
17. Pan Gu
18. De imagine mundi
19. See John Kirtland Wright, The Geographical Lore of the Time of the Crusades: A Study in the History of Medieval Science and Tradition in Western Europe, Dover Publications, New York, 1965.
20. Quoted in Wright, The Geographical Lore, 1965, p. 270.
21. John Kirtland Wright
22. John Kirtland Wright, The Geographical Lore of the Time of the Crusades: A Study in the History of Medieval Science and Tradition in Western Europe. Dover Publications, New York, 1965.
23. John Ray
24. The word of God Manufested
25. Quoted in Margarita Bowen. Empiricism and Geographical Thought: From Francis Bacon to Alexander von Humbolt. Cambridge University Press. Cambridge, 1981, p. 110.
26. Gaia
27. Progress
28. Bar tholomaus Keckerman
29. Bernhardus Vareniuss
30. Quoted in Bowen, Empiricism and Geographical Thought, p. 277.
31. Kechermans Varenus"s
32. Quoted in Livingstone, The Geographical Tradition, 1992, p. 86.
33. Rudyard Kipliong
34. Rudyard Kipling, Sixty Poems, Hodder and Stoughton, London, 1939. p. 11.
35. Thomas Hodgkin
36. Quoted in Bernard Porter. Critics of Empire: British Radical Attitudes to Colonialism in Africa 1895-11)14, Macmillan. London, 1968. p. 50.
37. Benjamin Kidd
38. Benjamin Kidd. Social Evolution, Macmillan, London, 1894, p. 317.
39. Michael Mandelbaum, The Ideas that Conquered the World: Peace, Democracy, and Free Markets in the Tu enly-first Century, Public Affairs, New York. 2002.
40. Victor Hanson, Why the li es/ Won: Carnage and Culture from Salamis to Vietnam, Faber and Faber, London, 2001.
41. John Roberts, The Triumph of the West, BBC. London. 1985.
42. John Roberts
43. Francis Fukuyama
44. John Roberts, The Triumph of the West, BBC. London. 1985. p. 431
45. Francis Fukuyama, The End of History and the Last Man, llamish Hamilton, London, 1992, p. 136.
46. Benjamin Barber
47. Mcworld
48. Fast food
49. Mc Donald
50. Benjamin Barber, Jihad vs McWorld: How Globalism and Tribalism are Reshaping the World, Ballantine Books. New York. 1996, p. 4.
51. Celtic Vedunia
52. Orientation
53. Anglia
54. Sererian
55. Gabala
56. Han
57. Hei-Shi
58. "East Asian History Sourcebook: Chinese Accounts of Rome, Byzantium and the Middle East, c, 91 BCE-1643 CE. http://depts.washington.edu/ silkroad/texts/romchinl.html, accessed on 20/12/2006.
59. Hegel
60. The Philosoply of History
61. Georg Hegel. The Philosophy of History, Prometheus Books, Amherst, 1991, p. 103.
62. Edward Said, Orientalism: Western Representations of the Orient. Penguin, Harmondsworth, 1978.
63. Vasily Tatischev
64. Urals and The Caucasus
65. Quoted in Edward Mallet Carr, A History of Soviet Russia: Socialism in One Country 1924-1926: Volume One, Macmillan. London, 1958. p. 144.
66. The Holy Bible, Ezekiel, 5, 5.
67. "East Asian History Sourcebook: Chinese Accounts of Rome, Byzantium and the Middle East. c. 91 BCE-1613 CE. http://depts.washington.edu/ silkroad/texts/romdiinl.html, accessed on 20/12/2006.
68. Pliny
69. Pliny the Elder, Natural History: A Selection, Penguin, London, 1991, p. 75
70. Strabo. "The Geography of Strabo’, http://penelope.uchicago.edu/ Thayer/E/Roman/Texts/Straho/1 B2*.html, accessed 20/12/2006.
71. The name ‘Strabo’ may have been a nickname, as it is the Latin term for someone with an eye deformity or squint.
72. Strabo, ‘The Geography of Strabo’. http://penelope.uchicago.edu/Thayer/ E/Roman/Texts/Strabo/2Al*.html and "The Geography of Strabo’. http://penelope.uehicago.cdu/Thayer/K/Roman/Texts/Strabo/4E*.htral. accessed 20/12/2006.
73. Strabo, The Geography of Strabo’, http:// penelope.uchicago.edu/Thayer/ E/Roman/Texts/Strabo/1 A*.html. accessed 20/12/2006.
74. W. Yeats, ‘Introduction’, in R. Tagore. Gitanjali (Song Offerings), Macmillan. London, 1913, p. xx.
75. Quoted in F. Rosemont, ‘Surrealists on whiteness from 1925 to the pre¬sent". Race Traitor, 9, 1988, p. 7.
76. H.M. Stanley
77. Quoted in F. Rosemont, ‘Surrealists on whiteness from 1925 to the pre¬sent". Race Traitor, 9, 1988, p. 14.
78. Gill"s Stident"s Geograply
79. Peter Davis, The Flora of Turkey and the East Aegean Islands: Volume One. Edinburgh University Press. Edinburgh, 1984.
80. Richard Grimmett, Birds of India: Pakistan, Nepal, Bangladesh, Bhutan, Sri Lanka and the Maldives, Princeton University Press, Princeton, 1999.
81. Anti- racism
82. Isaiah Bowman
83. The New world
84. Peter Kropotkin, ‘What geography ought to be", in 3. Agnew, D. Iavingstone and A. Rogers (Eds), Human Geography: An Essential Anthology, Blackwell, Oxford. 1996, p. 141.
85. Peter Kropotkin
86. Michel de Mentaigne
87. Cannibals
88. Michel de Montaigne. The Complete Essays, Penguin Books. London, 1993, p. 231.
89. Jean-Jacques Rousseau, A Discourse on Inequality, Penguin Books. London. 1984, p. 159.
90. Developing
91. Traditional
92. Fukuzawa yu Kichi
93. World Geography
94. Fukuzawa Yukichi. An Outline of a Theory of Civilization, Sophia University, Tokyo, 1973, p. 99.
95. Sinocebtric
96. Wei Yuan
97. Xu Jiju
98. See Jane Leonard, Wei Yuan and China"s Rediscovery of the Maritime World, Harvard. University Press, 1984; Frank Dikottcr, The Discourse of Race in Modern China. Stanford University Press. Stanford, 1992.
99. Quoted in Dikotter. The Discourse of Race in Modern China, 1992. p. 160.
بانت، آلیستر؛ (1392) جغرافیا چیست؟ ترجمهی حسین محمّدی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ نخست