عصر اکتشاف‌های جغرافیایی

در اروپا فعالیت‌های اکتشافاتی از اواخر سده‌ی پانزدهم و اوایل سده‌ی شانزدهم برنامه ریزی شد و به وسیله‌ی دولت‌ها و شرکت‌های تجاری حمایت و برای اولین بار سمت و سوی این سفرها، اقیانوس‌های آزاد بود. از این رو سال‌های
پنجشنبه، 22 مرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عصر اکتشاف‌های جغرافیایی
 عصر اکتشاف‌های جغرافیایی

 

نویسنده: آلیستر بانت
برگردان: حسین محمدی



 

در اروپا فعالیت‌های اکتشافاتی از اواخر سده‌ی پانزدهم و اوایل سده‌ی شانزدهم برنامه ریزی شد و به وسیله‌ی دولت‌ها و شرکت‌های تجاری حمایت و برای اولین بار سمت و سوی این سفرها، اقیانوس‌های آزاد بود. از این رو سال‌های 1492 تا 1522 میلادی را می‌توان از شگفت‌ترین و پرحادثه‌ترین دوره‌های تاریخ بشر دانست، از این رو در سال 1492 کریستف کلمب قاره‌ی آمریکا را کشف کرد، در سال 1497 واسگودوگاما راه دریایی هند را بر روی اروپاییان گشود و مسافرت ماژلان در گردش دور دنیا در فاصله‌ی سال‌های 1519 تا 1522 انجام شد. به این طریق، اقیانوس‌ها که مدت مدیدی مانند سدی بزرگ و غیرقابل عبور برای پیشرفت بشر به نظر می‌رسیدند، به صورت مراکز کار و فعالیت و ارتباط درآمدند و کشورها و ملل بازرگان و دریانوردان کنار اقیانوس اطلس، به تدریج برتری اروپا را روی زمین به مرحله‌ی عمل درآوردند.

علل و انگیزه‌ی اکتشاف‌های جغرافیایی

در عصر اکتشاف‌ها و از سده‌ی پانزدهم علل و عوامل زیر مهم‌ترین انگیزه و هدف در نهضت اکتشاف‌های جغرافیایی محسوب می‌شدند:
1- نیاز اقتصادی؛ یعنی وجود افکار و عقایدی چون دسترسی به ابریشم چین، ادویه جات جزایر شرق هند، طلا و نقره‌ی امریکای مرکزی و جنوبی، عاج آفریقا، خز و پوست آمریکای شمالی، طلای کالیفرنیا و استرالیا و ماهی آب‌های قطبی؛
2- عامل مذهبی یا تلاش هیأت‌ها و مبلغان مذهبی و تبشیری مسیحی (کاتولیک) برای تبلیغ دین مسیح؛
3- ارضای حس کنجکاوی و روحیه‌ی ماجراجویی و سوداگری و دیدن سرزمین‌های جدید، مناظر بکر و بالاخره جدا شدن از اعمال روزمره؛
4- تحقق بخشیدن به برخی از نظریات، از جمله وجود قاره‌ی قطب جنوب، قاره‌ی استرالیا، وجود برخی عجایب در اقیانوس‌ها، وجود کوه‌ها و خاک‌های طلا در برخی مناطق و سرزمین‌های دور و دیدن سرچشمه‌های نیل؛
5- گسترش مستملکات و توسعه‌ی فضای سیاسی برای زندگی کشورهای قدرتمند؛
6- انگیزه‌ی سیاسی یا تصاحب و اشغال سرزمین‌های جدید، یافتن راه‌های دریایی جدید در اقیانوس‌ها مثل اقدامات فرانسه و انگلستان در سده‌های پانزده و شانزده در اقیانوس آرام و
7- بسته بودن راه ارتباطی و بازرگانی کشورهای اروپایی به شرق از طریق دریای مدیترانه و خاورمیانه به علت وجود دولت شهرهای جنوا، سیسیل، ونیز و فلورانس و وجود دولت قدرتمند عثمانی در سواحل شرقی مدیترانه. بنابراین در یک جمع بندی می‌توان گفت که عوامل تجاری، مذهبی، سیاسی و کنجکاوی انسان‌ها یا ترکیبی از آنها، در ایجاد نهضت اکتشاف‌های جغرافیایی، به ویژه در سده‌های شانزده تا هجدهم نقش مهمی داشته است.

کشف دماغه‌ی امیدنیک و راه جدید دریایی به هند

در اواسط سده‌ی پانزدهم به دنبال تسلط اعراب و امپراتوری عثمانی در خاورمیانه و ایجاد موانع آنها بر سر راه توسعه ارتباط اروپا با چین و هند، اروپاییان به فکر استفاده از راه دیگری به غیر از خاورمیانه بودند، که از میان آنها، کشورهای اروپای غربی، به ویژه اقوام لاتین پرتغال و اسپانیا در اکتشافات سرزمین‌ها و راه‌های دریایی سده‌ی پانزدهم پیشگام و پیشرو ملل دیگر بودند. این کشورها که به تازگی از چالش با مسلمانان رهایی یافته بودند، در سایه‌ی اثبات و امنیت سیاسی سده‌ی پانزدهم همه تلاش خود را به یافتن راه‌های جدید دریایی به هند و خارج از محدوده‌ی دریایی معطوف کردند. در این خصوص، پیشرو آنان دریانوردی پرتغالی به نام هنری بود که قصد داشت به سرزمین‌های جنوبی جزایر قناری سفر کند تا ضمن شناسایی راه‌های جدید برای توسعه‌ی تجاری کشور پرتغال، مناطق تحت نفوذ مسلمانان را در آفریقا شناسایی کند.
کشف دماغه‌ی امیدنیک طی پنج مرحله از زمان هنری تا واسگودوگاما طول کشید و پرتغالی‌ها طی این مراحل به تدریج بعد از شناخت جزایر بوجادور و سواحل شمالی غربی آفریقا، رودخانه‌ی سنگال و دماغه‌ی سبز، ساحل غنا، دماغه‌ی کاترین و دماغه‌ی سنت ماری را کشف کردند. و بعد از گذشتن از جریان‌های تند دریای خود را به دماغه امیدنیک رساند. کشف دماغه امیدنیک به وسیله دیاز (1) امیدواری بزرگی برای اروپاییان برای رسیدن به هند بود که بعدها به وسیله‌ی واسگودوگاما انجام شد. بعد از دیاز، واسکودوگاما (1524-1469 میلادی) با کسب اطلاعات فراوان از بازرگانان و دریانوردان عرب و استخدام چند دریانورد از طریق راه‌ها و بنادر شناخته شده و در مسیر شرق آفریقا و سرزمین‌هایی که عرب‌ها آن را کشف کرده بودند، عازم هند شد. او در سال 1497 میلادی با چهار فروند کشتی مجهز به جدیدترین تجهیزات دریانوردی که ملاحانش نیز به تازه‌ترین اطلاعات مجهز بودند، به همراه 240 ملوان خود را به کالیکوت (2) واقع در غرب هندوستان و نزدیک بندر کلکته رساند (شهر کالیکوت پایتخت هند، مرکز تجارت مشرق زمین و یکی از 5 بندر بزرگ جهان محسوب می‌شد).
گاما در کالیکوت مورد توجه و احترام کشیش بزرگ آنجا و پادشاه کلکته (سامودی) قرار گرفت و در آنجا اعلام کرد که سفیر و فرستاده‌ی پرتغال است، و هدفش نه به دست آوردن طلا و ثروت، که ایجاد روابط دوستی و تجاری با حاکم هند، جنگیدن با دشمنان مشترک آنها (مسلمانان) و کشف راه جدید دریایی به هندوستان است.
واسگودوگاما انتظار داشت که هندیان مقدمش را گرامی بدارند و از او استقبال کنند، در حالی که او و همراهانش در هند با دشنام و ناسزای هندیان رو به رو شدند، چون با مردمی مواجه شدند که خد را از غربی‌ها بسیار کریم‌تر و شریف‌تر می‌پنداشتند، به ویژه که هدایای او (4 توپ پارچه‌ی پنبه‌ای خط دار، 4 شب کلاه مخملی، 4 گردنبند مرجان، 4 جعبه آرایش، یک صندوق قند و دو چلیک عسل) در مقابل فرمانروایی گه گردنبند، گوشواره، دستبند و انگشترهای دست و حلقه‌های پایشان همه غرق جواهر بود، بسیار خنده آور به نظر می‌رسید. پادشاه کلکته از اینکه گاما برای او هدیه‌ای نیاورده و تحفه‌های ارزان او فقط در خور بومیان بود، از او ناراحت شد. واسگودوگاما سعی کرد نشان دهد که سفر او تنها اکتشافاتی است. ساموری می‌پرسید: برای کشف چه چیز آمده‌ای؟ انسان یا سنگ؟ اگر برای کشف انسان آمده‌ای، پس چرا چیزی نیاورده‌ای؟!
واسگودوگاما مدتی در هند اقامت کرد و سپس قصد بازگشت کرد. او در برگشت کشتی‌های خود را از فلفل، زنجبیل، دارچین، میخک و جوز هندی انباشت و طی حدود 43000 کیلومتر با تجربه‌ی زیاد و سود فراوان به وطن خود بازگشت. گفته شده که سود کالایی که او از هند به همراه آورده بود چندین برابر هزینه‌ی سفرش بود. واسگودوگاما در سفر دوم خود به هند در طول سواحل مالابار به قصد غارت پول و اموال کشتی‌های عرب به یک کشتی با زائران مکه حمله کرد. کسانی که در کشتی توان مقابله داشتند در مقابل دشمنان قوی پنجه، تسلیم شدند تا بلکه جان سرنشینان را نجات دهند، اما گاما دستور داد تمامی اسلحه، مال التجاره، طلا و نقره و دیگر اموال مسافران را جمع و کشتی را با تمام مسافرانش در وسط آب آتش بزنند. مسافران و زنها و بچه‌ها هر چه زاری کردند مؤثر نشد، و در حالی که کشتی به تدریج می‌سوخت واسکودوگاما از دریچه کوچک از درون کشتی خود این منظره دلخراش و جان دادن چندین صد نفر از زنان و بچه بی‌گناه را در درون شعله‌های آتش نظاره می‌کرد. گفته شده از این کشتی چند هزار نفری تنها 20 پسر بچه جان سالم به در بردند که به اسارت به لیسبون وارد شدند.

کریستف کلمب و آمریکو وسپوس و کشف قاره‌ی آمریکا

کاشفان واقعی و ساکنان اولیه‌ی قاره‌ی آمریکا، کسانی بودند که در اعصار گذشته قبول خطر کرده و از تنگه‌ی برینگ و اقیانوس آرام گذشتند و به این سرزمین قدم نهاده بودند این انسان‌ها "سرخ پوستان آمریکا" در عصر نوسنگی در برپایی تمدن‌هایی شگفت انگیز در گوشه و کنار این سرزمین همت گماشتند. در ضمن اولین اروپاییانی که قدم به خاک آمریکا نهادند، وایکینگ‌ها بودند. در سال 982 میلادی فردی ایسلندی به نام اریک لوروژ (3) که از وطنش رانده شده بود. به سوی غرب عزیمت کرد و بعدها به کشف سرزمین یخ زده‌ای نایل آمد که از راه کنایه آن را گرینلند (سرزمین سبز) نامید. وایکینگ‌ها در سده‌ی دوازدهم در ساحل غربی این سرزمین یک کلنی تشکیل دادند که افراد این کلنی در نواحی شمال تا فراسوی دایره قطبی پیش رفتند و با نخستین اسکیموهای منطقه برخورد کردند گفته شده که لیف پسر اریک نیز به سوی غرب حرکت کرده و در سه نقطه به حدود قاره‌ی آمریکا رسیده و بر سر تصرف این نواحی با ساکنان منطقه؛ یعنی اسکیموها و سرخ پوستان درگیری‌های خونینی داشته است.
کریستف کلمب در ژنو به دنیا آمد (1451م). او در جوانی با دریانوردان پرتغالی آشنا شد و به عنوان خدمه کشتی سفرهای دریایی‌اش را در مدیترانه شرقی آغاز کرد. او در مورد مسافت‌های دریاها، سفرهای دریایی و کرویت زمین کتاب‌های زیادی را مطالعه کرد و با یادداشت‌های دریانوردان شهرهای صور و فینیقیه که در مورد طول جغرافیایی جهان نوشته بودند، آگاه شد، و سپس براساس یادداشت‌های بطلمیوس (که مطرح می‌کرد فاصله‌ی اروپای غربی تا آسیای شرقی از طریق اقیانوس اطلس بسیار کوتاه است) تصمیم گرفت راهی از طریق غرب برای رسیدن به سرزمین هندوستان بیابد. چون در آن زمان عقیده عموم بر این بود که آب راه غربی نه تنها کوتاه‌ترین، بلکه تنها راه آبی به هندوستان است، کلمب ابتدا طرح خود را به نام "راهیابی به هند" به پادشاه پرتغال پیشنهاد کرد. ولی از بدشانسی او حکومت پرتغال پیشنهادش را رد کرد. به همین علت در سال 1484 میلادی به اسپانیا رفت و در آنجا به کمک برادرش که کشتی ساز بود، توانست موافقت ملکه اسپانیا را با این سفر به دست آورد.
او پس از تدارک مقدمات کار از جمله تهیه‌ی ابزاری مانند ساعت شنی نیم ساعته و قطب نما (که وسیله‌ی سنجش زمان و مکان بود،) در سال 1492 سفر دریایی خود را به سوی غرب و به قصد دیدار آسیا آغاز کرد. کریستف کلمب اولین سیاحی است که سیستم و طرز استفاده از باد را در اقیانوس اطلس کشف کرد. او با استفاده از تجارب گذشته، وجود بادهای شرقی را در عرض‌های پایین و بادهای غربی را در عرض‌های بالا شناسایی کرد. او در سفرش در مسیر عرض جزایر قناری با استفاده از بادی که در پشت سر داشت، به سمت غرب کشتیرانی کرد. وی در فاصله‌ی سی و سه روز اقیانوس اطلس را پیمود و به جزایر آنتیل رسید. چهار بار این مسیر را طی کرد، در حالی که فکر می‌کرد سرزمینی که به آن رسیده است هند است. او در این سفر در حدود مکانی که انتظار داشت به خشکی قدم گذاشت و با وجودی که شواهدی از تمدن را پیدا نکرد، در این عقیده باقی ماند که آسیا را پیدا کرده است، و هنگامی که سواحل جنوبی کوبا و آمریکای مرکزی را پیدا کرد، در اعتقاد خود راسخ‌تر شد، زیرا ساحل آسیا بر روی نقشه‌ی بطلمیوس چنین نشان داده شده بود. کلمب وقتی از بومیان آمریکای مرکزی شنید که اقیانوس بزرگ دیگری در ورای این اقیانوس و در سمت غرب خشکی‌هاست، مطمئن شد که آن اقیانوس، اقیانوس هند است. او ضمن اینکه به جریان بزرگ آبها باید از تنگه‌ای به اقیانوس هند بریزند، چون از جریان گلف استریم اطلاعی نداشت. کریستف کلمب به قصد بازگشت به اروپا، کشتی خود را از مسیر شمالی‌تر و به سمت غرب جزایر آزور هدایت کرد و با استفاده از بادهای غربی که در پشت سر داشت، در سال 1495 میلادی در حالی که مقدار زیادی طلا، میوه، گیاهان جدید، همچون ذرت و تعدادی پرنده همراه داشت به اروپا باز گشت.
در سال 1502 م. آمریکو وسپوس (4) از جانب کشور پرتغال به مقصد هند و در مسیر حرکت کریستف کلمب و عبور از اقیانوس اطلس به چندین سفر دریایی به سمت غرب مبادرت ورزید که در نهایت به ساحل آمریکا رسید و تا رودخانه‌ی لاپلاتا پیش رفت. او اولین کسی بود که اعلام کرد سرزمینی که کشف کرده، قسمتی از قاره آسیا نبوده و قاره‌ای جدید است. این قاره بعدها به مناسبت کاشف خود «آمریکو وسپوس» آمریکا نامیده شد و در سال 1570 کارتوگراف آلمانی مارتین والد سیمولر (5) با شهامت نام آمریکا را بر روی نقشه‌ی جهان نمای جدید خود نوشت. بعد از کشف قاره آمریکا تمامی قسمت‌های قاره‌ی جدید، به ویژه سواحل شرقی آن به وسیله‌ی گروه‌های دیگری از کاشفان مورد شناسایی و سپس اشغال قرار گرفت. به عبارت دیگر، بعد از کشف این سرزمین جدید، کشورهای اروپای غربی، به ویژه انگلستان، فرانسه، اسپانیا و پرتغال به منظور شناسایی، اشغال و بهره برداری از امکانات آن، یکی پس از دیگری و در رقابت با یکدیگر هیأت‌های اکتشافی، میسیون‌های مذهبی و گروه‌های نظامی خود را به منطقه جدید اعزام نمودند. این گروه‌ها در قالب هیأت‌های اکتشافی هر یک گوشه‌ای از قاره‌ی آمریکای شمالی یا جنوبی و نواحی داخلی آن را شناسایی و سپس اشغال کردند. فعالیت این کاشفان هر چند قابل قیاس با سیاحان بزرگ و معروف چون ماژلان، کریستف کلمب، آمریکو وسپوس و واسگودوگاما نیست، ولی در جای خود اهمیت دارد، که از جمله‌ی آنها می‌توان به افراد زیر اشاره کرد:
- جان کابوت (1509-1451) دریانورد ونیزی است که به خدمت انگلستان درآمد و با کشتی‌های انگلیسی به سمت غرب حرکت کرد. او در مدت یک سال سفر خود از اقیانوس اطلس عبور کرد و به جزایر کیپ برتن در شرق کانادا رسید و آن را از آن انگلستان نامید؛
- پدرو الوارش کابرال دریانورد پرتغالی است که مانند کلمب در جست و جوی هند از اقیانوس اطلس به سمت غرب حرکت کرد، ولی به خشکی آمریکا رسید. او انتهای آمریکای جنوبی و سرزمین دیگری را که بعدها برزیل نامیده شد، کشف کرد؛
- پونته دولئون دریانوردی انگلیسی است که در سفر اول خود همراه کلمب بود. او در سفر بعدی خود در جست و جوی طلا به کشف جزایر پورتوریکو و فلوریدا نایل شد؛
- نانزدو بالبوآ دریانوردی از کشور اسپانیا است، او در سفری به سمت غرب همراه 190 نفر دیگر مأمور شد فاصله‌ی دو نقطه شرقی و غربی پاناما را بپیماید. وی این مسیر 70 کیلومتری را در 20 روز طی کرد و در قسمت غرب چشمش به دریایی افتاد که آن را "دریای جنوبی" نامید و آن را متعلق به دولت اسپانیا اعلام کرد؛
- هرنالدو کورتس و فرانسیسکو پیزارو دو نظامی و جنگجوی اسپانیایی بودند که به قصد اشغال و غارب منابع این قاره‌ی جدید به منطقه اعزام شدند که در نهایت کورتس در مکزیک با قتل و غارت آزتک‌ها و پیزارو در پرو با قتل و غارت اینکاها ثروت فراوانی به جیب زدند؛
- جیوانی ورازانو کاشف ایتالیایی بود که به خدمت دولت فرانسه درآمد. او از طرف فرانسه به سواحل شرقی آمریکا و کانادا مسافرت کرد و رودهودسن و جزیره‌ی منهتن را کشف کرد؛
- فرناندو سوتو قسمت جنوبی آمریکا را کشف کرد. او اولین کسی بود که مطالب جالبی در مورد زندگی سرخ پوستان جمع آوری کرد. او در سال 1539 به فلوریدا رسید، آنگاه در جست و جوی طلا و نقره، تا ارتفاعات آپالاش و رودخانه آلاباما پیش رفت و سپس وارد رودخانه‌ی می‌سی سی پی شد؛
- ژان کارتیه دریانوردی فرانسوی است که در فاصله‌ی سال‌های 42-1535 م. سه بار به کانادا سفر کرد. او خلیج و رود سنت لورنس را کشف کرد که بعد از آن دولت فرانسه مدعی مالکیت بخش‌هایی از کانادا شد؛
- فراسیسکو دوکرونادو فرماندار اسپانیایی مکزیک بود که در سال 1540 م. در جست و جوی یافتن هفت شهر پر از طلا به کشف بخش‌های شمالی نیومکزیکو، تکزاس، کانزاس، اکلاهما و گراندکانیون نایل شد؛
- مارتین فروبیشر کاشف انگلیسی است که در راه یافتن راهی به آسیا تا شمال غربی کانادا پیش رفت و این نواحی را کشف کرد؛
- فرانسیس دریک دریانوردی انگلیسی است که با پنج فروند کشتی به سوی برزیل و آمریکای جنوبی حرکت و پس از عبور از تنگه ماژلان و حرکت به سمت غرب، کره‌ی زمین را دور زد. او برای اولین بار از گذرگاه میان آمریکای جنوبی و قطب جنوب گذشت، به همین دلیل در نقشه‌های جهان نما این گذرگاه به نام او ثبت شده است؛
- بارنتس دریانوردی هلندی است که در جست وجوی یافتن گذرگاه شمال غربی، در اقیانوس منجمد شمالی به جست وجو پرداخت. او جزایر اسپیتزبرگن را کشف کرد، ضمن اینکه در این قسمت جزایر بارنتس و دریای بارنتس به نام او نامگذاری شده است؛
- چامپلین کاشف فرانسوی است که بخش‌هایی از آمریکای شمال شرقی، از جمله رودخانه‌ی سنت لورنس و اطراف دریاچه‌های پنجگانه را شناسایی کرد او با کشف خود زمینه‌ی تجارت فرانسه را با اهالی منطقه فراهم کرد، و به دنبال آن گروه‌های زیادی به کانادا (ایالت کنونی کبک) مهاجرت کردند و
- هنری هودسن دریانورد انگلیسی بود که در جهت یافتن راهی از شمال غربی کانادا به سوی آسیا تلاش کرد، و پس از آن مناطق وسیعی از آمریکای شمال شرقی را کشف کرد. به همین علت، رود و خلیج هودسن به نام او نامیده می‌شود.

سفر ماژلان به دور دنیا

ماژلان (1521-1480 میلادی) یکی از اشراف پرتغالی است که در اکتشاف‌های جغرافیایی سهم بزرگی دارد. او از جوانی در سفرهای اکتشافاتی به مناطق هند شرقی شرکت داشت. ماژلان ابتدا درخواست سفر به دریای جنوبی از طریق آمریکای جنوبی را به پادشاه پرتغال داد، ولی چون او مخالفت کرد، ناچار به اسپانیا مهاجرت کرد و به خدمت امپراتور شارل پنجم درآمد و متعهد شد که سرزمین‌هایی را که در اقیانوس آرام و در حدود مناطق تحت نفوذ اسپانیاست، کشف کند.
ماژلان با حرکت به دور دنیا در جست وجوی سرزمین‌های تازه‌ای برای اسپانیا بود. او قصد داشت از طریق اقیانوس اطلس به جزایر ادویه (که مهم‌ترین مرکز تولید ادویه بود) دست یابد، در تاریخ 1519 میلادی با ناوگانی مرکب از پنج فروند کشتی و 243 همراه، با ابزارهای راهیابی چون قطب نما و اسطرلاب حرکت خود را آغاز کرد. او از اروپا به سمت غرب حرکت کرد، در حالی که در همان ابتدای سفر، قطب نمای کشتی خراب شد. او پس از رسیدن به سواحل برزیل به سمت جنوب پیش رفت، ولی پس از طی مسافت‌هایی در داخل رودخانه‌های سواحل شرقی آمریکای جنوبی، توقف زیاد و از دست دادن دو فروند کشتی، از مسیرهای رفته بازگشت. او در این مدت با مشکلات زیادی از جمله برخورد با صخره‌ها، شکستن یکی از کشتی‌ها، شورش همسفران، سرما و یخبندان و غیره رو به رو بود، ولی اسیر مشکلات نشد تا خود را به تنگه‌ای در انتهای آمریکای جنوبی رساند. او این تنگه‌ی پر مخاطره (تنگه‌ی ماژلان) را در 28 نوامبر 1520 در 38 روز و پس از شکستن یک کشتی طی کرد و سپس وارد آب‌های اقیانوس آرام شد؛ آب‌هایی که گمان می‌کرد، دریای جنوب بوده است و مدت‌ها انتظارش را می‌کشید. او دماغه‌ی جنوبی پاتاگونی یا اراضی جنوبی تنگه را سرزمین آتش (به علت برپایی آتش به وسیله‌ی بومیان ساحلی) نامید. آنها سپس با آب‌های آرام و ملایمی برخورد کردند که آن را دریای آرام نامیدند. این نام تا امروز همچنان بر بزرگ‌ترین پهن آب جهان، یعنی اقیانوس آرام باقی مانده است. او در این اقیانوس و با مشکلات فراوانی چون بی‌غذایی، بی‌آبی، آب‌های گندیده و آلوده، نان کپک زده، گوشت‌های خشک شده، بدن تاول زده، مریضی همراهان و غیره مواجه بود. ماژلان بعد از چندین ماه به جزایر فیلیپین رسید. در این جزیره بین او و بومیان جنگ سختی درگرفت که در نهایت ماژلان به ضرب قمه‌ی یکی از جنگجویان کشته شد، ولی همراهان او با کشتی گریختند. سرانجام همراهان ماژلان بعد از سه سال و در حالی که دور زمین چرخیده بودند، به فرماندهی سباستین دل کاتو، کاپیتان کشتی ویکتوریا در 6 سپتامبر 1522 میلادی از طریق اقیانوس هند و دماغه امیدنیک، با یک کشتی باقیمانده و 16 نفر از همراهان که زنده مانده بودند، خود را به اسپانیا رساندند. خاطرات روزانه‌ی سفر ماژلان توسط یک دریانورد اسپانیایی به نام آنتونیوپیگافتا که از همسفران او بود به رشته تحریر درآمد. سفرهای ماژلان همواره یکی از هیجان انگیزترین سفرهای دریایی تاریخ و یکی از مهم‌ترین ماجراجویی‌ها و بزرگ‌ترین تلاش دریانوردی انسان‌ها به شمار می‌رود. در اثر تلاش او آگاهی به نسبت دقیقی درباره‌ی اندازه، شکل زمین، عظمت اقیانوس آرام و محل قاره‌ها برای مردم فراهم شد و تمامی شک و تردیدها در مورد کرویت زمین کنار گذاشته شد و محیط و ابعاد زمین به وضوح بیان شدند. بعد از این سفر معلوم شد اقیانوس هند آن گونه که بطلمیوس فرض می‌کرد، اقیانوسی بسته نیستند و سرزمین‌های خیالی و غیرمسکون سوزان در محدوده‌ی استوایی کره‌ی زمین افسانه‌ای بیش نیست. اهمیت این سفر به دلیل اقدام به حرکت در اقیانوس بزرگ که همه از آن آگاه نبودند، فقدان نقشه‌ی راهنما و بدون قطب نما بر هیچ کس پوشیده نیست.

اکتشاف‌های اقیانوس‌ها و مسافرت‌های کوک

مسئله وجود قاره‌ی مجهولی به نام قاره‌ی جنوبی در نیمکره‌ی جنوبی، موضوعی قدیمی بود که به زمان یونان باستان و نظریات بطلمیوس برمی‌گشت. او در نقشه‌ای که از جهان تهیه کرده بود، اقیانوس اطلس را اقیانوسی بسته می‌دانست و معتقد بود قاره آفریقا در انتهای جنوبی به سمت شرق ادامه دارد و به قاره‌ی آسیا متصل است ماژلان نیز معتقد بود که سرزمین آتش در انتهای جنوبی آمریکای جنوبی، جزیی از قاره‌ی جنوبی است. این مسئله در کنار کنجکاوی‌های علمی در سده‌های هفدهم و هجدهم میلادی، به صورت مسافرت‌های بزرگ دریایی و افزایش عملیات اکتشافی در اقیانوس آرام جنوبی خودنمایی کرد.
اولین سفرهای اقیانوسی برای کشف قاره‌ی جنوبی (استرالیا) در سده‌ی هفدهم میلادی انجام شد؛ به این معنا که از کشور اسپانیا برای اولین بار دریانوردانی به نام کریروس و تورس (6) بعد از آمریکای جنوبی به سمت غرب کشتی راندند. آنان ابتدا به جزایر نیوهبرید رسیدند و فکر کردند که قاره استرالیاست، بنابراین، وقتی به اسپانیا بازگشتند، اعلام کردند که دو تکه خشکی بزرگ وجود دارد که از آسیا، اروپا و آفریقا جداست و نام یکی آمریکا و نام دیگری استرالیاست. البته، چندی بعد معلوم شد این منطقه استرالیا نیست و آنها اشتباه کرده بودند. هرچند تلاش دریانوردان برای کشف قاره جدید (استرالیا) به شکست انجامید، ولی این حرکت‌ها موجب شد تا همت، انگیزه و تلاش کاشفان دیگر برای دستیابی به این قاره جدید بیشتر شود. برای مثال، آبل تاسمان (7) دریانورد و کاشف انگلیسی توانست جزایر موریس و تاسمانی را در جنوب اقیانوس هند کشف کند و در دریانوردی در اقیانوس آرام به سواحل نیوزیلند و فیجی دسترسی یابد. او در این اقیانوس جزایر زیاد دیگری را کشف کرد و به سرزمین‌هایی قدم گذاشت که قبل از او هر کسی به آنها راه نیافته بود. او هر چند نتوانست به استرالیا دست یابد، ولی ثابت کرد که استرالیا هیچ رابطه‌ای با قاره‌ی جنوبی ندارد.
جمیز کوک، معروف به کاپیتان کوک، بی‌شک یکی از بزرگترین کاشفان اقیانوس آرام است. او ابتدا در خدمت نیروی دریایی انگلستان کار می‌کرد، سپس در سال 1768 از طرف دولت مأمور سفر به اقیانوس آرام و کشف قاره‌ی جنوبی شد، و بعد از تلاش زیاد به نیوزیلند رسید و مدتی در آنجا لنگر انداخت. سپس به سمت غرب حرکت کرد و در سال 1770 موفق شد در خلیج بوتانی استرالیا، لنگر بیندازد. در ساحل شمال شرقی استرالیا به تنگه‌ی تورس رسید و اسم آن را نیوولز گذاشت. کوک در چندین مأموریت به این منطقه سفر کرد. او در یکی از سفرهایش از دماغه امیدنیک در منتهی الیه جنوب قاره آفریقا گذشت و تا 71 درجه‌ی عرض جنوبی پیش رفت و هیچ گونه اثری از قاره‌ی وسیعی که آن طرف قطب جنوب قرار گرفته باشد، پیدا نکرد. اما در این سفر جزیره‌های هبرید نو و گذرگاه بین اقیانوس اطلس و اقیانوس آرام را در مناطق شمالی کشف کرد. او در این راه به اقیانوس آرام آمد و از تنگه‌ی برینگ نیز گذشت و تا مدار 70 درجه پیش رفت. کوک معمای قاره‌ی جنوب را برای همیشه حل کرد و با در نوردیدن آب‌های جنوبگان و نقشه برداری دقیق از کرانه استرالیا و نیوزیلند، قاره‌ی جدیدی را به افتخار انگلستان کشف و فتح کرد، ولی در برگشت از این سفر هنگامی که به جزایر ساندویچ رسید، در نزاع با بومیان کشته شد.
تلاش‌های کوک در شناسایی بنادر، جزایر و سرزمین‌های اقیانوس آرام، اکتشاف‌های الکساندر فن همبلت در آمریکای جنوبی و شناسایی جریانهای اقیانوسی این قسمت و جست وجوهای مکنزی در آمریکای شمالی و تلاشهای کاشفان دیگر در نیمه‌ی دوم سده‌ی نوزدهم، در شناسایی نواحی داخلی قاره آفریقا، استرالیا و قطب شمال موجب شد تا در طول سده‌ی بیستم به جز مناطقی چند در صحرای بزرگ آفریقا و آسیای مرکزی و مناطق قطبی شمال و جنوب هیچ مورد اکتشافی باقی نماند.
در تعقیب اقدامات کوک در سال 1875 لاپروز به نوبه‌ی خود به همراه عده‌ای از دانشمندان و اهل فن با وسایل لازم، از جمله قطب نما و اسطرلاب از دماغه هورن گذشت و پس از دیدن هاوایی به سواحل کانادا و سپس اقیانوس کبیر و دریای ژاپن رفت و تا ساخالین پیش رفت و از تنگه‌ی لاپروز نزدیک کامچاتکا عبور کرد.

نتیجه اکتشافات بزرگ

سده‌های شانزدهم و هفدهم میلادی اوج دوره‌ی اکتشاف‌های بزرگ محسوب می‌شود. در این سده کشورهای اروپایی در رقابت شدیدی گوی سبقت را در فعالیت‌های دریانوردی، کشف راه‌های دریایی و سرزمین‌های جدید از یکدیگر ربودند و به اکتشاف‌های بزرگ و زیادی در قاره‌های جدید و نواحی اقیانوسی و جزایر داخل آنها دست زدند. در این زمینه، هرچند کشورهای پرتغال و اسپانیا پیشگام بودند، ولی به زودی کشورهای رقیب، چون هلند، فرانسه و به ویژه انگلستان به پیشرفت‌های زیادی در این مورد دست یافتند و گوی سبقت را از رقبا ربودند. در عصر اکتشاف‌های جغرافیایی هدف اولیه شناسایی دریاها و اکتشاف‌های بزرگ بود. سپس این حرکت به شناخت و کشف وسیع قاره‌ها و سرزمین‌های دور دست و جزایر داخل اقیانوس‌ها منجر شد، ولی بعد از مدتی این اکتشاف‌ها با اشغال به زور، نصب پرچم و ایجاد مستعمره همراه شد. بدیهی است در این راه با هر گونه مانع بر سر راه به شدت برخورد می‌شد و هرگونه مقاومت به سرعت سرکوب می‌شد، آنها با دور کردن، پراکنده کردن و سرکوب بومیان، تمامی منابع و ثروت‌های آنان (طلا) را به یغما بردند، آثار تمدنی آنها را نابود کردند، که از آن جمله می‌توان به رفتار سرکوبگرانه و ناجوانمردانه پیزارو در پرو و به رگبار بستن آتااولپا (8) و دیگر رهبران سرخپوست و غارت منابع ثروت آنها و رفتار هموطنش کورتس در مکزیک اشاره کرد.
کشورهای اروپایی در قالب کاشف، سرزمین‌های جدیدی را به اشغال خود درآوردند، و مهاجرانی به این نواحی اعزام کردند، اینان در سواحل این سرزمین‌ها به تأسیس بنادری دست زدند که بعدها این مراکز به پایگاه‌های نظامی و بازرگانی این کشورها برای تسلط به مناطق دیگر تبدیل شد. در مجموع می‌توان گفت کشف این سرزمین‌ها و اطلاق اسامی جغرافیایی بر آنها، مقدمات و زمینه‌ی مساعدی را برای جنگ طلبی، حادثه جویی، اشغال، تسلط نیروهای سیاسی و تجاری استعمارگران، سلطه جویی طبقاتی، نابودی بومیان و غارت منابع ثروت آنها و بالاخره شروع برده داری نفرت انگیز فراهم کرد. البته، در کنار این مسائل منفی، این اکتشاف‌ها دارای نتایج مثبت و مفیدی بود که از جمله‌ی آنها می‌توان به تجربه‌ی عینی و مشاهده مستقیم مسئله کرویت زمین، کشف سرزمین‌های ناشناخته و دوردست، تسلط انسان در عبور از اقیانوس‌ها و کشف امواج و جریان‌های اقیانوسی، راه‌های عبور از اقیانوس‌ها، جزایر داخل اقیانوس‌ها، کشف قاره‌های استرالیا و آمریکا، اصلاح باورها و نظریه‌های قدیمی در مورد زمین و وضعیت قاره‌ها، توسعه و گسترش نقشه کشی و اصلاح نقشه‌های قبلی، توسعه علم هندسه و به کارگیری آن در ثبت حدود، وسعت و شکل اراضی، اصلاح نقشه‌های جهان نما و تهیه‌ی کره‌های جغرافیایی و بالاخره بطلان دیدگاه‌های سنتی عصر باستان اشاره کرد.

تأثیر اکتشاف‌های جغرافیایی بر شناخت جهان و نقشه‌های جغرافیایی

اکتشاف‌های جغرافیایی موجب تحولات بزرگی در دانش جغرافیا شد. در اثر این اکتشاف‌ها افقهای جدیدی پیش چشم بشر باز شد و مردم با سرزمین‌های جدیدی آشنا شدند. با این اکتشاف‌های ربع مسکون زمین توسعه یافت و در تفکرات جغرافیایی پیشرفت‌های زیادی حاصل شد.
در عصر یونان جهان شناخته شده نزد اروپاییان به نواحی اطراف دریای مدیترانه و سرزمین‌هایی از جنوب غرب آسیا خلاصه می‌شد. در لشکرکشیهای اسکندر به شرق بخش‌های بیشتری از آفریقا، سرزمین‌های ایران، قفقاز و هند شناخته شد.
در دوره‌ی اسلامی، اعراب بخش‌هایی از آفریقا را تا نزدیکی خط استوا شناختند و در سواحل شرقی این قاره تا ماداگاسکار پیش رفتند. در اثر سفرها و نوشته‌های پلان کارپن، گیوم دوروبروک و مارکوپولو بخش‌های بیشتری از آسیای شرقی و چین شناخته شد.
با شروع اکتشاف‌های جغرافیایی در سده‌های پانزدهم و شانزدهم بخش‌های زیادی از آفریقا، آمریکای شمالی، مرکزی و جنوبی شناخته شد.
در سده‌های هفده و هجده میلادی قسمت‌های زیادتری از نواحی داخلی آمریکای شمالی و جنوبی، شمال شرقی آسیا و بخش‌هایی از مناطق صحرایی استرالیا شناخته شد. در پایان سده‌ی نوزدهم بخش‌های عظیمی از نواحی داخلی آمریکای شمالی، نواحی مرکزی آفریقا و مناطق قطبی شناخته شد و در سده‌ی بیستم دامنه اکتشاف‌ها به قاره‌ی قطب جنوب کشیده شد. همراه با اکتشاف‌های جغرافیایی و سیر در دریاها و اقیانوس‌ها، توسعه دیدگاه‌های جغرافیایی، امور دریانوردی، نقشه کشی و بررسی‌های اقلیمی پیشرفت زیادی کرد.
اکتشاف‌های جغرافیایی موجبات گسترش مستملکات واقع در فراسوی دریاها را فراهم کرد و نیاز به استفاده از وسایل تصویری و ترسیم نقشه را فزونی بخشید و با پیشرفتی که نصیب رسته‌ی توپخانه و درنتیجه، ایجاد استحکامات نظامی شده بود، ضرورت آشنایی افسران را به خواندن نقشه‌ها و ترسیم آنها مطرح کرد.
با پایان یافتن عمر رژیم فئودالی و مطرح شدن نظام اجاره داری و مزارعه به لطف نفوذ مبانی حقوق مدنی رومی، مالکیت بر زمین و مستغلات به صورتی تام و شخصی درآمد و ثروت‌های ارضی، صورت کالای قابل داد و ستد به خود گرفت و این خود ضرورت تثبیت حد و مرزهای املاک و تعیین دقیق وسعت آنها را ایجاد کرد. بدین سان، به تدریج اعتبار نقشه‌های ویژه‌ی ممیزی املاک بالا گرفت و اهمیت ترسیم آنها، ضرورت به کارگیری فنون جدید نقشه برداری را پدید آورد. بدیهی است که این دگرگونی‌ها به نحو گسترده‌ای دانش جغرافیا را تحت تأثیر قرار داد.
در اواخر سده‌ی پانزدهم تهیه‌ی کره‌های جغرافیایی مطرح شد. مارتین بهایم (9) (1507-1457) در سال 1492 کره‌ای جغرافیایی ساخت که زمین‌های تازه شناخته شده در آن مشخص بود.
نتیجه‌ی سفرهای کریستف کلمب و آمریکو وسپوس و ماژلان بشارت دهنده‌ی قاره‌ای نو بود و همین امر موجب شد که در سال 1530 میلادی اطلاعات حاصل از این سفر در نقشه‌های جغرافیایی این عصر ثبت شود.
در عصر اکتشاف‌های جغرافیایی، تلاش جغرافیا بیشتر متوجه نقشه نگاری بود. فعالیت‌های نقشه نگاری در این دوره از سرزمین‌های مدیترانه‌ای به سوی آلمان و هلند (یعنی کشورهایی که بیش از دیگران به امر کشتیرانی توجه داشتند)، تغییر مکان داد. ترسیم جهان به وسیله‌ی اورونس فین فرانسوی (1555-1512) هر بار حاوی دقت و ظرافت بیشتری بود و نقشه نگار معروف نیمه‌ی دوم سده‌ی شانزدهم؛ یعنی اورتلیوس (10) شیوه‌ی کار را تکمیل کرد.
در این دوره بطلان دیدگاه ساده انگارانه‌ی عصر باستان در مورد مناطق مختلف جهان اعلام شد و مردم دریافتند که همه‌ی مناطق زمین، مسکونی یا سکونت پذیر است.

پی‌نوشت‌ها:

1-Bratholomew Dias
2- Calicut
3- Eric Le Rouge
4- Amerigo & Vespueci
5- Martin-Waldsee Muler
6- Quiros and Torres
7- Abel Tasman
8- Ataualia
9- Martin Behaim
10- Ortelius

منبع مقاله :
بانت، آلیستر؛ (1392) جغرافیا چیست؟ ترجمه‌ی حسین محمّدی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ نخست



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.