نخستین معجزه‌ی صنعتی و افسانه انزوای چین (سال‌های 1000 تا 1800 میلادی)

پیشگامان چینی

"هنگامی كه ماركوپولو به شرق سفر كرد و مشاهداتش را گزارش كرد، در گزارش او همانند هر نوع شرح واقعه‌ای، حقایقی وجود داشت، اما مردمان غرب گزارش‌های او را باور نكردند. در اواخر قرون وسطی، سفرنامه او به صورت
يکشنبه، 25 مرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پیشگامان چینی
 پیشگامان چینی

 

نویسنده: جان هابسون
مترجمان: مسعود رجبی
موسی عنبری




 

نخستین معجزه‌ی صنعتی و افسانه انزوای چین (سال‌های 1000 تا 1800 میلادی)

"هنگامی كه ماركوپولو به شرق سفر كرد و مشاهداتش را گزارش كرد، در گزارش او همانند هر نوع شرح واقعه‌ای، حقایقی وجود داشت، اما مردمان غرب گزارش‌های او را باور نكردند. در اواخر قرون وسطی، سفرنامه او به صورت كتابی تخیلی پنداشته می‌شد، گویی غربی‌ها نمی‌توانستند واقعیت داشتن شگفتی‌هایی موجود در شرق را باور كنند".
جاكوز. ج. لگوف
مورخان اروپایی هنوز هم درنیافته‌اند كه روی كار آمدن تمدن اروپایی پس از سال‌های 1000م با تغییر مركز تولید نظام جهانی شرق از خاورمیانه به سوی چین همزمان بوده است. این مسئله تعجب انگیز نیست، چون غربی‌های زمان قرون وسطی، پیشاپیش درگیر حوادث تاریخی انگلستان و فرانسه بودند و به طور تلویحی تصویر اواخر قرن نوزدهم اروپا را به كل گذشته بشری تعمیم می‌دادند. زمانی كه امپراتوری بریتانیا و فرانسه بیشتر جهان را فراگرفته بودند، تشخیص عظمت و برتری چین مستلزم تأملی عمیق است.
ویلیام مك نیل
حدود سال‌های 1100م، تیغه‌ی پیش برنده اقتصاد ژرفانگر جهانی (1) به چین منتقل شد و تا قرن نوزدهم درآنجا ادامه یافت. چین به طور چشمگیری قدرت اقتصادی گسترده‌ای را پدید آورد و پس از قرن پانزدهم در این زمینه سلطه و برتری پیدا كرد (البته خاورمیانه اسلامی نیز همچنان نقطه‌ای اساسی را تشكیل می‌داد). همه‎‌ی این ادعاها با آنچه اروپامداری ترسیم می‌كند، مغایرت دارد. انتقاد من به توصیف رایج اروپامداری از چین، دارای دو بخش است: بخش اول این نكته را آشكار می‌سازد كه چین مرحله‌ی به تعبیر من "اولین معجزه‌ی صنعتی" را طی كرد. در این مرحله، بسیاری از ویژگی‌هایی كه ما آنان را به انقلاب صنعتی بریتانیا در قرن هجدهم میلادی نسبت می‌دهیم، در عمل در 1100م در چین پدید آمده بودند. دومین بخش دیدگاه من به غفلت متداول اروپامداری از دستاوردهای سلسله‌ی سونگ بازمی‌گردد. براساس اندیشه‌ی اروپامداری، استبداد شرقی دولت‌ها در چین بعدها دستاوردهای سلسله‌ی سونگ در زمینه‌ی پیشرفت صنعتی را بی‌حاصل كرد. از این رو اقتصاد چین در این زمان به سقوطی وحشتناك دچار شد. دلیل آن، براساس دیدگاه اروپامدار، این بود كه چینی‌ها پس از 1434م به دلیل منع تجارت خارجی توسط دولت از سایر سرزمین‌های جهان عقب نشستند و به داخل نظام امپراتوری خود فرو رفتند. در اینجا تصویر به طور كامل متفاوتی ترسیم می‌كنیم كه نشان می‌دهد، اگر نگوییم در كل تاریخ اقتصاد جهانی، حداقل در سال‌های پس از 1434م، چین نقش مهمی را در اقتصاد جهانی داشته است.

اولین معجزه‌ی صنعتی: سلسله‌ی سونگ (قرن یازدهم میلادی)

مورخان به طور معمول فرض می‌گیرند كه ریشه‌ها یا عملیات صنعتی شدن را می‌توان در بریتانیای قرن هجدهم میلادی جست و جو كرد. اما آنچه به ما گفته نشده این است كه "ابر مرد صنعتی" به واقع چین بوده است، نه بریتانیا. معجزه‌ی صنعتی چین در طول 1500سال به وقوع پیوست و درنهایت در انقلاب سونگ به اوج رسید، یعنی حدود 600 سال پیش از آنكه بریتانیا قدم به مرحله‌ی صنعتی شدن بگذارد. معجزه‌ی صنعتی چین از آن رو ارزش توجه بیشتر دارد كه این انقلاب، مهم‌ترین رویداد منحصر به فرد در تاریخ قدرت اقتصادی ژرفانگر جهانی بین سال‌های 1100 تا 1800م است. زیرا رواج و انتشار بسیاری از دستاوردهای فنی و نظری چین در زمان سلسله‌ی سونگ، الهام بخش و تأثیرگذار مهم بر پیدایش غرب بود.

انقلاب‌های (رشد تدریجی) آهن و فولاد: ششصد پیش از میلاد تا 1100 پس از میلاد

معجزه‌ی آهن و فولاد در چین به سال‌های ششصد پیش از میلاد بازمی‌گردد. اولین شیئی كه با گداختن آهن ساخته شده است به سال پانصد و سیزده پیش از میلاد بازمی‌گردد. فولاد از قرن دوم پیش از میلاد تولید می‌شده است. با این حال رشد خیره كننده صنعت در سال‌های 800 تا 1100 پس از میلاد به طور كامل بدیهی به نظر می‌رسد؛ اگرچه جزییات و مقدار آن به طور كامل آشكار نیست. روبرت هارت ول (2) در مقاله‌ای مشهور تخمین زده است كه سرانه‌ی ملی تولید آهن در بین سال‌های 806 تا 1078میلادی، شش برابر افزایش یافته بود (3). از نظر تولید ناخالص سالانه، چین در سال 806م، سیزده هزار و پانصد تن تولید می‌كرد كه در سال 1064 به نود هزار و چهارصد تن و در سال 1078 به صد وبیست و پنج هزار تن افزایش یافته بود. دو مقایسه در این خصوص مطلب را روشن‌تر می‌كند:
نخست اینكه، كل اروپا تنها در سال‌های 1700م توانسته بود این مقدار آهن و بریتانیا تا اواخر سال‌های 1788م تنها قادر بود، هفتاد و شش هزار تن فولاد تولید كند. دوم آنكه، نسبت قیمت (كه در آن زمان به نسبت ارزش آهن به برنج محاسبه می‌شده است) در سال 1080م در سونگ سی چوان، صد و هفتاد و هفت به صد و در شِن سی، صد و سی و پنج به صد بوده است كه نشان می‌دهد كه قیمت آهن كم بوده است. البته قیمت آهن در این مناطق غیرمتعارف نبوده است، زیرا قیمت‌ها در شمال شرق چین حتی از این كمتر هم بوده است. اما آمار و رقم‌های خیره كننده در این خصوص این است كه حتی تا اواخر 1700میلادی، قیمت مشابه آهن در بریتانیا یكصد و شصت به صد بوده است كه حدود سه برابر قیمتی بوده كه در قرن یازدهم در بازارهای شمال شرق چین وجود داشته است. نهایت آنكه در 977م نسبت قیمت آهن در چین در سطح بالای ششصد و سی و دو به صد ثابت ماند كه نشان دهنده‌ی چهار برابر كاهش قیمت در طول تنها صد سال بوده است. در بریتانیا دویست سال طول كشید- از 1600 تا 1822م- تا این كشور توانست چنین كاهش قیمتی را در مقایسه با چین داشته باشد. جوزف نیدهام (4) خاطرنشان كرده است كه هارت ول درباره‌ی قیمت آهن در چین بیشترین قیمت را در طول دوره در نظر گرفته است (من به این نكته دوباره برمی‌گردم). اگر این حرف را بپذیریم و حتی اگر مقدار واقعی تولید آهن با آنچه گزارش شده، اختلاف بیشتری هم داشته باشد، باز نمی‌توان در این نتیجه گیری خدشه وارد كرد كه چین در زمان سلسله‌ی سونگ شاهد، اگر نگوییم انقلاب، رشد بسیار زیادی در تولید آهن بوده است و شبیه این وضعیت، تنها هفت قرن بعد در بریتانیا روی داد.
اندیشمندان اروپامداری اغلب دستاورد یاد شده را نادیده می‌گیرند، با این استدلال كه چینی‌ها آهن را فقط برای ساخت سلاح و هنرهای تزیینی استفاده می‌كردند نه برای ساخت ابزار و زمینه‌های تولیدی. اما واقعیت این است كه در آن زمان، در چین آهن برای ساخت تمامی وسایل و ابزارها، آنچنان كه از یك انقلاب صنعتی می‌توان انتظار داشت، استفاده می‌شده است. از آهن در ساخت چاقو، تیشه، اسكنه، تیغه‌های مته، چكش، پتك، خیش، بیل و چنگك، چرخ دستی، چرخ، قفل، قابلمه و تابه، كتری، زنگ‌ها، زنجیرهای مخصوص پل‌های معلق، درهای مخصوص قلعه‌های نظامی و برج‌های دیدبانی، پل‌ها و صفحه‌های مخصوص چاپ استفاده می‌شده است. اینها فقط بخش كوچكی از وسایلی است كه آن موقع با آهن ساخته می‌شده است. هارت ول به این فهرست، ابزارهای زیر را نیز اضافه می‌كند: اره، پاشنه دروازه و در، قفل، كوزه، چراغ، میخ، سوزن، گیره و میله‌های آهنی، دیگ آب جوش، سنج و طبل. دونالد واگنر (5) به طور عام‌تر نتیجه گیری می‌كند كه
"تولید انبوه ابزارهایی كه به وسیله گداختن آهن ساخته می‌شده، بسیار اهمیت داشته است و موفقیت‌های بسیار بزرگی توسط صنعتگران پیشگام و خبره در تولید آهن صورت گرفته است. رد پای این فرایند را در قرن سوم پیش از میلاد می‌توان جست و جو كرد"(6).
فناوری‌های تولیدی ابداع شده در آن زمان نیز همین اندازه خیره كننده و چشمگیر هستند. چینی‌ها مجموعه متنوعی از اشكال آهن تولید كردند و از گداختن آن برای ساخت بیل، آهن و توپ استفاده می‌كردند. آنان از آهن سخت برای ساخت ابزارهای تیز، مانند شمشیر و چاقو استفاده می‌كردند. این مسئله خیلی مهم است، بیشتر به این دلیل كه اروپایی‌ها از آهن سخت، فقط در دوران قرون وسطی استفاده می‌كرده‌اند. درواقع به نظر می‌رسد كه چینی‌ها... به طور دقیق همان زمانی وارد جهان شدند كه ذوب آهن عملی شده بود و برخلاف كشورهای اروپایی از مراحل میانی آهنگری گذر نكرده بود (7). آهن گداخته شده ارزش بسیاری داشت؛ چون استحكام آن بیشتر بود. به دلیل همین تولید ارزان‌تر آهن گداخته بود كه اثرهای انقلاب صنعتی چین در كل كشور گسترش یافت.
تمامی پیشرفت‌های مذكور به واسطه‌ی كشف روش‌های استخراج آهن از سنگ آهن كه مبنای تولید آهن گداخته شده است، امكان پذیر شد. در روش‌های جدید، استفاده از كوره‌های باد و میله‌های مخصوص دمیدن باد اهمیت بسیاری داشتند (حال آنكه این نظام 1400 سال پیش برای چینی‌ها شناخته شده بود). میله‌های مخصوص، جریان مداوم هوا را به داخل كوره می‌دمیدند تا دمای آتش را در درجه بالا (975 درجه سانتی گراد) نگه دارند. این نظام چهار قرن پیش از میلاد رواج داشت و در حدود سال‌های 31 پس از میلاد از نیروی آب برای این نظام استفاده می‌شده است. چینی‌ها افزون بر این، حدود قرن دوم پیش از میلاد، از آهن مذاب، فولاد تولید می‌كرده ‌اند. اما اروپایی‌ها فقط در دوران مدرن توانستند توانایی‌های لازم برای تولید فولاد را به دست آوردند. چینی‌ها در قرن پنجم میلادی، فولاد را به روش همجوشی (8) یعنی تركیب آهن سخت و گداخته شده، تولید می‌كردند.
نوآوری مهم دیگر چینی‌ها در قرن یازدهم، جایگزینی زغال سنگ به جای زغال چوب (با توجه به محدودیت منابع عرضه چوب) بود. این عمل اهمیت زیادی داشته است. زیرا اروپامداری مصرانه می‌گوید كه استفاده از زغال سنگ قرن‌ها بعد صورت گرفته و دستاورد بریتانیایی‌ها بوده است. اما واقعیت این است كه بریتانیا نیز مانند چین استفاده از زغال سنگ را جایگزین زغال چوب كرد تا مشكل نابودی جنگل‌ها را حل كند.
دستاوردهای حیرت انگیز در تولید پارچه از دیگر معجزه‌های صنعتی دوران سلسله‌ی سونگ است كه اغلب آن را به قرن هجدهم انگلستان نسبت می‌دهند. صنعت تولید ابریشم در چین، بسیار پیشتر یعنی حدود چهارده قرن پیش از میلاد آغاز شده بود. به راستی می‌توان ادعا كرد كه با كاربرد گسترده‌ی الیاف و ابریشم و انرژی آب برای ماشین‌های ریسندگی، پیشرفته‌ترین ابداعات فنی و صنعتی در كار تولید پارچه صورت گرفته بود. البته این دستاوردهای قابل توجه در صنعت آهن، فولاد و تولید پارچه، فقط بخش كوچكی از آن هستند، چون این صنایع تولیدی، خود محصول یك شبكه زیرساختی حمایتی قوی بوده‌اند كه در زیر راجع به آنان بحث می‌كنیم.

انقلاب‌های حمل و نقل و انرژی

در اروپا، آسیاب‌های آبی نخست برای آسیاب كردن گندم استفاده می‌شده‌اند و پس از آن حدود سال‌های 1025م در جنوب آلمان برای تولید آهن استفاده شدند. در چین برعكس بوده است، یعنی آسیاب‌های آبی نخست در سال 31م، به این منظور گسترش یافت تا جریان هوا را از راه پیستون‌های مخصوص به داخل كوره‌های بادی بدمد. مهم‌تر آنكه استفاده از میله پیستون و تسمه نقاله‌ها در نظام تولید انرژی از آب، شباهت زیادی با نظام ماشین بخار داشته است. افزون بر این، ایجاد كانال‌ها و دریچه‌های مخصوص كنترل، از جمله نوآوری‌های عمده دیگر چینی‌ها بود (دریچه‌های مخصوص كنترل آب در سال 984م ابداع شده بود(9)). كانال‌های آب، چینی‌ها را قادر ساخت تا زغال سنگ، آهن و فولاد را تا جنوب این كشور توزیع كنند و این مسئله در انقلاب صنعتی چین بسیار حیاتی بوده است، یكی از دلایل آن، تقاضای بسیار زیاد داخلی برای این مواد بود كه به این شكل به آن پاسخ داده شد. همچنین باید گفت كه شاید در 1400سال پیش از میلاد، نفت خام و گاز طبیعی توسط چینی‌ها به عنوان سوخت برای آشپزی و همچنین روشنایی استفاده می‌شده است. درواقع عمق و ژرفای این نوآوری با این واقعیت آشكار شده است كه در حوالی قرن دهم میلادی، چراغ‌های با روشنایی دائم كه با پنبه نسوز كار می‌كرده‌اند، برای استفاده در منازل، به طور انبوه تولید می‌شده است (10).

نظام مالیات، كاغذ، چاپ و پیدایش اقتصاد بازرگانی

یكی از نوآوری‌های خاص دوران سلسله‌ی سونگ، پدید آمدن نظام مالیات مبتنی بر پول نقد بوده است. پول كاغذی حوالی قرن نهم میلادی برای اهداف اعتباری ابداع شد و در اوایل قرن دهم به عنوان پول واقعی و ابزار معاملات استفاده شده است. حدود سال 1161م، دولت سالانه ده میلیون پول كاغذی تولید می‌كرده است. مهم اینكه این پیشرفت‌های متقدم بعدها توسط اروپایی‌ها تقلید شد و انگلستان از 1797م به بعد توانست از این نظام استفاده كند (11).مالیات به طور روزافزون به صورت نقد و نه جنسی وصول می‌شد. به این ترتیب، مالیات نقدی وصول شده از چهار درصد در سال 749م به طور دائم افزایش یافت و به پنجاه و دو درصد در اوایل قرن یازدهم میلادی رسید. اهمیت این كار آن بود كه دهقانان را مجبور كرد تا وارد فعالیت‌های بازار شوند. داد و ستدهای بازار تا پایین‌ترین سطوح جامعه نفوذ كرد تا جایی كه حتی فقیرترین لایه‌های جامعه چاره‌ای جز تولید برای بازار نداشتند. مك نیل می‌نویسد: "بسط و توسعه‌ی داد و ستدهای بازاری محلی، منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، موجب افزایش بسیار زیاد بازدهی كلی شد، به طوری كه كلیه‌ی منافع خصوصی سازی آن گونه كه آدام اسمیت بعدها آن را با تشویق زیاد محاسبه كرد، محقق شده بود" (12). او بحث خود را با ذكر بخشی از نوشته‌های یك نویسنده قرن چهاردهمی ادامه می‌دهد كه می‌گوید:
این روزها، هرجایی كه سكونتگاه بیش از ده خانوار باشد، اغلب بازاری نیز آنجا وجود دارد... در فصل‌های خاص، مردم مایحتاج خود را با چیزهایی كه نیاز ندارند معاوضه می‌كنند و قیمت‌ها را براساس برآورد خود از مقدار اشتیاق یا كم میلی خریداران، كم و زیاد می‌كنند تا به بیشترین سود- ولو اندك- برسند. البته این رسم متداول روزگار است (13).
اریك جونز، برخلاف توصیف اروپامداری از دولت چین به عنوان استبداد شرقی، درباره‌ی این دولت می‌گوید:
در چین دولت از عمل خود، یعنی اختصاص سالانه زمین به افراد و دریافت خدمات نیروی كار یا مالیات‌های جنسی دست كشیده و به اخذ مالیات به صورت نقد روی آورده بود. این سیاست عدم مداخله، سبب تسهیل رشد بازار خصوصی زمین شد... دولت نه توان مقابله با تغییرات اقتصادی مخالف با سیاست‌هایش را داشت و نه تغییرات را به نفع امپراتوری و كارگزاران دولتی هدایت می‌كرد. دولت و موقوفه‌های مذهبی نمی‌توانستند از همه‌ی محصولات مالیات بگیرند... (14).
آر. بین ونگ (15) نیز به همین شكل اشاره می‌كند كه دولت‌های چینی باور داشتند كه مالیات‌های كم مردم را قادر خواهد كرد به رفاه و رونق اقتصادی برسند. این دولت‌ها به دلیل حیاتی دانستن وجود مردمان مرفه و ثروتمند برای حفظ دولتی قدرتمند، نرخ مالیات را كم وضع كرده بودند (16).درواقع بار مالیاتی كه از سوی دولت مركزی بر دوش مردم گذاشته می‌شد، ناچیز بود- شاید حدود شش درصد درآمد ملی (17). اروپامداری اقتصاد چین را اقتصادی مبتنی بر كشاورزی با درآمد بخور و نمیر توصیف می‌كند؛ اما واقعیت آن است كه در دوران سلسله‌ی سونگ، تجارت بسیار پیشرفته و توسعه یافته بود و دولت اغلب درآمدهای مالیاتی خود را از بخش تجاری دریافت می‌كرد. در همین زمینه، مالیات وضع شده بر بازرگانان از نرخ مالیات تعیین شده برای تولیدكنندگان روستایی بسیار كمتر بود (18). گزارش‌های بی‌شمار مأموران عدالت در چین مؤید آن هستند. بنابر بسیاری از این گزارش‌ها، دولت تجار و بازرگانان را به طور كامل آزاد گذاشته بود تا به تجارت و داد و ستد بپردازند (19). شاهد بسیار بارز برای عظمت نظام تجاری در زمان سلسله‌ی سونگ، پیدایش شهرك‌ها و شهرهای بسیار بزرگ است. یوشینوبو شیبا (20) می‌گوید كه در دوران سلسله‌ی سونگ، به دلیل متفاوت بودن داده‌های موجود، تخمین تعداد جمعیت شهری دشوار است. تخمین‌ها در این خصوص نشان می‌دهد كه در استان یین (21) سیزده درصد، در استان شی (22) هفت درصد و در استان تان تو (23) حدود سی و هفت درصد جمعیت را شهرنشینان تشكیل می‌داده‌اند. با این توصیف، تعداد شهرنشینی در چین نه تنها در مقایسه با اروپای زمان خود بسیار بیشتر بوده است، بلكه این كشور برخی از بزرگ‌ترین شهرهای جهان را در خود رشد و توسعه داده بود. برای مثال براساس تخمین‌های متعدد، جمعیت هانگ چو حدود یك و نیم تا پنج میلیون نفر بوده است (24).
توسعه‌ی اقتصاد پولی، به طور كامل با نوآوری دیگری به نام چاپ و ساخت كاغذ همراه بود. جالب است كه استفاده‌ی زیاد از اسكناس یا پول كاغذی یكی از موارد متعددی بود كه ماركوپولو را بسیار تحت تأثیر قرار داد. جالب‌تر آنكه كاغذ به روش‌های بسیار ماهرانه‌ای برای مثال در ساخت زره، كاغذ دیواری، لباس، دستمال دستشویی، كایت، انواع دستمال و بسیاری چیزهای دیگر استفاده می‌شده است. این صنعت، تقاضای بسیار زیادی نیز برای تولید كتاب داشت. آكادمی ملی در پایتخت كایفنگ (25) و بعدها در هانگ چو، صنایع چاپ بزرگی را در خود داشتند. البته چاپ و فروش كتاب فقط در دست دولت نبود و بخش خصوصی نیز به این كار می‌پرداخت.

انقلاب كشاورزی یا انقلاب سبز

چین در قرن ششم میلادی كم و بیش همه‌ی ویژگی‌های انقلاب كشاورزی بریتانیا در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی را دارا بوده است (26). روبرت تمپل (27) در این خصوص می‌نویسد:
این گفته اغراق آمیز نیست كه در آن زمان، چین همان جایگاهی را داشت كه امروزه اروپا و امریكا دارند و اروپا در آن زمان جایگاهی همچون مراكش كنونی را داشته است. به بیان ساده‌تر، كشاورزی اولیه و درمانده‌ی اروپای پیش از قرن هجدهم، به هیچ وجه با كشاورزی پیشرفته چین بعد از قرن چهارم پیش از میلاد قابل مقایسه نبوده است (28).
به واقع در زمان سلسله‌ی سونگ، برتری كشاورزی چین به گونه‌ای بود كه یكی از مورخان اروپامداری به ناچار اقرار كرد كه تا قرن بیستم طول كشید تا كل اروپا به وضعیتی مشابه وضعیت كشاورزی چین در قرن دوازدهم دست یابد (29). كشاورزان چینی، سرانه‌ی بازده محصول بسیار بیشتری از همنوعان اروپایی خود داشتند (30). افزون بر این، كشاورزی چین هفت قرن بعد از آن نیز پررونق و خیره كننده بوده است. براساس نوآوری دولت سونگ به عنوان "سیاست جوانه‌های تازه" (31) دولت برای كشاورزان، انگیزه‌هایی ایجاد كرد تا در كشاورزی سرمایه گذاری كنند و به آنان وام‌های با نرخ بهره بسیار مناسب داد. شاید اصلی‌ترین موفقیت دولت اتخاذ این روش بود كه جمعیت روستایی با آگاهی از فواید فناوری جدید، نوآوری‌های خود را تجربه كنند و آن را توسعه دهند (32).

انقلاب راه یابی

فرانسیس بیكن در كتابش با عنوان ارغنون نو (1620) می‌نویسد كه سه اكتشاف مهم در تاریخ جهان، عبارتند از چاپ، باروت و قطب نما. جالب اینكه هر سه اینها در چین رخ داده است. چینی‌ها حدود سال‌های 1000م كشف كردند كه شمال مغناطیسی و شمال واقعی، یكی نیستند. بعدها در قرن پانزدهم این دانش موجب ساخت دقیق‌ترین نقشه به سبك امروزین شد.
شاید مهم‌ترین جنبه‌ی انقلاب چین در مسیریابی، توسعه و پیشرفت در ساخت كشتی بوده است. این كشتی‌ها از نظر تعداد و حجم، چشمگیر بوده‌اند. در سال 1588م بزرگ‌ترین كشتی‌های انگلیسی قادر بودند 400 تن بار را جا به جا كنند، اما بسیار پیش‌تر از آن قایق‌های ته پهن چینی می‌توانستند سه هزار تن بار را جا به جا كنند. افزون بر این قایق‌های بزرگ ته پهن چینی دارای ویژگی‌های كارآمد زیادی بودند كه همه‌ی آنان بعدها توسط اروپاییان همانندسازی شد. تعداد كشتی‌های بزرگ و كوچك چین، در عمل هم گواهی بر مدعای انقلاب مسیریابی در آن زمان و هم شاهدی بر اهمیت تجاری اقتصاد این كشور نیز بودند. در قرن هشتم، حدود دو هزار قایق در بندر یانگ تز (33) وجود داشت كه مقدار كالاهای حمل و نقل شده به وسیله این ناوگان مساوی با یك سوم كالاهایی بود كه هزار سال بعد با ناوگان تجاری انگلستان حمل می‌شد.
ماركوپولو حدس زده بود كه تنها در یانگ تز سفلی، حدود 1500 كشتی وجود داشته است. در قرن هفدهم آلوارز سمدوی (34) یسوعی در مدت كمتر از یك ساعت، حدود سیصد كشتی را می‌شمارد كه در یانگ تز مشغول ماهیگیری بودند (35). نهایت آنكه گنگ دنگ (36) آشكار می‌كند كه "در قلمرو شمالی سلسله‌ی سونگ، حدود 1200 كشتی مخصوص حمل غلات وجود داشته است كه در منطقه چینگ تعداد آنان به بیست هزار می‌رسیده است. در اواخر قرن هجدهم م، نزدیك به صد و سی هزار كشتی باری خصوصی وجود داشته است" (37). همه‌ی این حرف‌ها نشان می‌دهند كه نتیجه گیری تمپل درست بوده است:
به درستی می‌توان گفت كه چینی‌ها بزرگ‌ترین دریانوردان تاریخ بوده‌اند. در طول دو هزار سال بعد از میلاد، كشتی‌ها و فناوری‌های دریانوردی آنان به اندازه‌ای پیشرفته بوده است كه هرگز نمی‌توان آن را با سایر نقاط جهان مقایسه كرد. غرب در آخر تنها زمانی توانست به چینی‌ها برسد كه فناوری‌های آنان را به روش‌های مختلف اقتباس كرد. در بخش عمده‌ای از تاریخ جهان، اروپایی‌ها از كشتی‌هایی استفاده می‌كرده‌اند كه از هر نظر نسبت به كشتی‌های چینی ضعیف‌تر بوده‌اند (حتی تا اواخر 1800م) (38).

اولین انقلاب در عرصه نظامی: چین 850 تا 1290م

اروپامداری نبوغ نظامی اروپاییان را به عنوان پیشتاز اولین انقلاب نظامی (1550 تا 1660م) جشن می‌گیرد. عمده‌ترین پیشرفت‌ها در این زمینه به باروت، تفنگ و توپ بازمی‌گردد، اما همه‌ی اینها در طول دوران اولین انقلاب تسلیحات نظامی، یعنی بین سال‌های 850 تا 1290م نخست در چین صورت گرفته بود.
یكی از رایج‌ترین ادعاهای اروپامداری در رد این گفته، آن است كه می‌گوید، چینی‌ها باروت را فقط برای آتش بازی استفاده می‌كردند و برای آنان كاربرد نظامی نداشته است. جالب اینكه در فیلم اسطوره‌ای "ماجراهای ماركو پولو" به ما این گونه گفته شده است كه از اولین ابداعات چینی‌ها كه ماركوپولو تخمین زده بود، عبارت است از "اسپاگتی" (ماكارونی) و باروت. در این فیلم این گونه نقل شده است كه پولو درباره‌ی باروت سؤال می‌كند كه آیا فقط برای بازی‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد؟ و چینی‌ها به او پاسخ می‌گویند كه "بله، برای اسباب بازی‌ها و آتش بازی". سپس پولو می‌گوید "باروت سلاح ارزشمندی در جنگ است"و چینی‌ها به او می‌گویند"نه، در جنگ باروت بسیار وحشتناك و كشنده است". این گفت و گو به خوبی دربردارنده‌ی یكی از متداول‌ترین اسطوره‌های اروپامداری است و آن اینكه: درست است كه چینی‌ها باروت را اختراع كرده بودند، اما استفاده از آن در جنگ به اروپایی‌های خلاق‌تر موكول شده بود (39).
هنگامی كه چینی‌ها حدود سال‌های 850م باروت را اختراع كردند، در ابتدای قرن دهم در آتش اندازها و در 969م برای تیرهای آتشین مورد استفاده قرار گرفت. در 1231م، باروت توسط چینی‌ها برای ساخت بمب، نارنجك و راكت‌ها مورد استفاده قرار گرفت.در قرن چهاردهم، باروت به منظور ساختن مین‌های زمینی و دریایی به كار برده شد (40). چینی‌ها همچنان راكت اندازهایی اختراع كرده بودند كه به طور پی در پی 320 راكت پرتاب می‌كرد. نیدهام (41) این وسیله را معادل قرون وسطایی "بازوكا" (42) توصیف می‌كند كه به طور گسترده در جنگ جهانی دوم مورداستفاده قرار گرفته بود (43). جالب اینكه چینی‌ها در قرن چهاردهم نیز راكتی ساخته بودند كه دارای باله و دم بود كه این نیز براساس گفته نیدهام، شباهت بسیار زیادی به راكت‌های معروف V-1 مربوط به جنگ جهانی دوم داشت (44). ابتدایی‌ترین گام‌ها برای ساخت تفنگ آتشین (45) به اواسط قرن دهم بازمی‌گردد. اولین تفنگی كه گلوله‌های آهنی شلیك كرد، حدود سال‌های 1259 میلادی ابداع شد و متا بارل (46)‌در سال 1275 مورد استفاده قرار گرفت (47). حدود 1288م یك توپ ابتدایی به نام اروپتر (48) (‌به معنای غرنده) ساخته شد (كه تا 38 سال پاسخگوی حملات اولین توپ‌های ساخت اروپایی‌ها بود) (49). شواهد موثق زیادی وجود دارد مبنی بر اینكه این توپ در اروپا نیز گسترش یافته بود.
آخرین نكته‌ی با اهمیت این است كه یكی از تأثیرگذارترین جنبه‌های انقلاب چین در عرصه نظامی، نیروی دریایی آن بوده است. تعداد این نیروها در زمان سونگ به بیست هزار و پانصد كشتی می‌رسید (50). این ناوگان جنگی قادر به شكست دادن هریك از قدرت‌های اروپایی بودند و به گمان بسیار این ناوگان می‌توانست كل ناوگان اروپایی را درهم شكند.مهم‌تر اینكه، كشتی‌ها و نظام سلاح‌ها به طور پیوسته اصلاح و بهتر می‌شده‌اند. در 1129م، منجنیق‌ها، بمب‌های باروتی را شلیك می‌كرده‌اند و ابزار متداول آن زمان بوده‌اند، و در 1203م، برخی كشتی‌ها به روكش‌های آهنی مجهز شده بودند. دریانوردی نظامی چینی‌ها، تاریخچه و سابقه مهمی داشته است. به طور مثال در اواخر قرن ششم، كشتی جنگی "پنج پرچم" دارای پنج عرشه بود كه ارتفاع آن به حدود صد متر می‌رسید و هشتصد نفر را در خود جای می‌داد. این كشتی مجهز به سلاح‌های ضربه زننده یا "آهن‌های مقدس" (51) شامل دیرك‌های پنجاه متری با آهن‌های نوك تیز و در انتها میخ دار بود كه در عرشه‌ی بالایی نصب می‌شدند. این آهن‌ها به صورت چكش‌های غول پیكری عمل كرده كه با رها شدن به سمت پایین، كشتی‌های دشمن را نابود می‌كردند. در نخستی قرن سوم، قلعه‌های نظامی‌ای در چین وجود داشت كه با وسعت بیش از سی و پنج هزار متر مربع و داشتن برج‌های بلند، بیش از دو هزار نظامی را در خود جای می‌داد. همه‌ی حرف‌ها مؤید این نتیجه گیری تمپل هستند كه:
"چینی‌ها آنقدر در تولید اسلحه و استحكامات نظامی پیشرفته بودند كه غرب فقط در دوران مدرن توانست به آنها دست یابد" (52).

افسانه‌ی انزوا و ركود اقتصادی چین: چین پیشگام رقبا (1434-1800م)

در بیشتر دوران هزاره‌ی دوم، تجارت چین آنقدر مهم بوده است كه بسیاری از نویسندگان مخالف اروپامداری، اقتصاد جهانی پیش از 1800م را "اقتصاد چین محور" توصیف كرده‌اند (53). به واقع، چین به عنوان یك قدرت پیشگام، بر همه‌ی دول هم عصر خود تقدم داشته است. در دوران جهانی شدن شرقی، قدرت اقتصادی در جهان به چند مركز توزیع شده بود كه چین، هند، خاورمیانه و شمال آفریقا، آسیای جنوب شرقی و ژاپن، از بازیگران مهم آن بوده‌اند. با وجود این جایگاه، بیشتر اندیشمندان، موفقیت چین بعد از قرن پانزدهم را با دو استدلال اساسی كه در "تبصره چینی" وجود دارد، نادیده می‌گیرند:
استدلال اول: حتی اگر اقرار شود كه چین در طول دوران سلسله‌ی سونگ از رشد قابل توجهی برخوردار بوده است، این موفقیت چون زود به پایان می‌رسد، به عنوان یك "انقلاب ناموفق" نادیده گرفته می‌شود.
استدلال دوم: فرمان سلطنتی در 1434م در دوران مینگ (54)، مبنی بر منع تجارت خارجی نشان دهنده این است كه به سرعت دریچه‌های فرصت پیش روی چین برای بازسازی جهان بسته شده بود.
اروپامداری معتقد است چین به دلیل آنكه اقتصادش در آستانه ورشكستگی بود، مقاماتش به ناچار از تجارت بین المللی عقب نشینی كردند؛ در نتیجه، تجارت بین المللی این كشور جای خود را به نظام ارتجاعی خراج كه به طور كامل از اقتصاد جهانی جدا بود، داد. اروپامداری مدعی است چین پس از 1280م یا به ویژه بعد از 1434م، توانایی قرارگرفتن در مركز تجارت جهانی را نداشته است و دوباره در انزوای خود فرورفت.
این به اصطلاح "عقب نشینی" چین، دو ادعای مهم را در مورد تاریخ عالم، آن هم در خصوص نگرش اروپامداری ایجاد می‌كند: اول آنكه، این عقب نشینی پیامدهای بسیار زیادی را به همراه داشته است، تا جایی كه از منظر اروپامداری نوعی خلأ قدرت در شرق پدید آورد كه بعد از سال‌های 1500م توسط ابرقدرت‌های اروپایی پر شد. برای مثال، دیوید لاندز در این باره می‌نویسد:
رها كردن برنامه سفرهای دریایی بزرگ (در دوران چنگ هو)، بخشی از سیاست كلان‌تر توقف و عقب نشینی از خطرات و وسوسه‌های دریا بود. این در خود فرو رفتگی عامدانه كه عقب گرد مهمی در تاریخ چین به حساب می‌آید، در بدترین زمان ممكن روی داد. زیرا نه تنها چینی‌ها را در برابر قدرت‌های نوظهور اروپایی خلع سلاح كرد، بلكه ایشان را نسبت به درس‌ها و نوآوری‌های رهاورد سفر آتی جهانگردان اروپایی، بی‌اعتنا و بی‌تفاوت كرد (55).
دوم آنكه، منع تجارت خارجی به این معنی بود كه چین در حدود 1500م، ارتباط خود با جریان اصلی تجارت بین المللی را از دست داد و اقتصاد آن ناتوان و بی‌ثمر شد. باز هم از لاندز نقل كنیم كه "چین در نهایت انزوا و جدایی طلبی قرار گرفته بود... و جهان در حال پیشی گرفتن از آن بود" (56). بنابراین دیدگاه، همزمان با عقب گرد بزرگ چین بعد از سال‌های 1500م، جهش بزرگ پیشرفت اروپا ممكن شد. بدیهی است كه این ادعا بحث مفصلی می‌طلبد. در اینجا چهار گزاره متفاوت را در مخالفت با اروپامداری ارائه و بحث می‌كنیم.

افسانه‌ی عقب گرد چین: استمرار تجارت خارجی چین بعد از 1434م

تصویر رایج در مورد عقب گرد چین، از همان ابتدا اشتباه است. زیرا مورخان غربی، درباره‌ی منع تجارت خارجی و نظام خراج چین، شناخت سطحی داشته‌اند. درك سطحی ماجرای منع تجارت خارجی، بیشتر به دلیل وجود ترجمه‌های غلط بوده است. اسناد رسمی در این خصوص به دلیل تلاش دولت چین برای حفظ آرمان‌های كنفوسیوسی (مانند عزلت گزینی) مخدوش شده‌اند. همچنین از مسئله وجود نظام ظالمانه خراج نیز به غلط برای تأیید ادعای عقب نشینی چین استفاده شده است. فرض این بود كه نظام خراج بر پایه ظلم و توسط دولت اداره می‌شده است نه براساس داد و ستد تجاری. در برداشت‌های عمومی نیز این نظام و ماهیت منع تجارت خارجی، غلط جا افتاده است.
پاسخ اول به اروپامداری درباره‌ی خراج این است كه این نظام در عمل یك نظام تجاری بوده است. رودزینسكی (57) می‌گوید، نظام خراج:
اغلب شكل بیرونی همان تجارت خارجی بوده است. در بسیاری از موارد، تجار خارجی، به ویژه بازرگانان آسیای مركزی، فقط برای انجام تجارت با چینی‌ها، خود را حاملان خراج جعلی دولت‌های خیالی معرفی می‌كردند (58).
شرق و جنوب شرق آسیا نیز به موازات روابط خراجی، روابط تجاری خود را با چینی‌ها گسترش دادند (59). این موضوع حتی در اسناد رسمی چینی‌ها آمده است و نكات دیگری را نیز می‌توان به آنان افزود (60). نظام خراج بیشتر اختیاری بود تا اجباری، چون دسترسی به بازار چینی‌ها به واسطه پرداخت مقدار ناچیز خراج، ابزاری بود كه خراجگزاران می‌توانستند با آن پولدارتر شوند. جالب است كه پرتغالی‌ها، اسپانیایی‌ها و هلندی‌ها بارها تقاضا كرده‌اند كه نظیر دیگر خراجگزاران به این نظام ملحق شوند. دولت‌های خراجگزار اغلب برای پرداخت خراج با یكدیگر رقابت می‌كردند تا دسترسی بیشتری به اقتصاد پرمنفعت چین داشته باشند. حكمرانان متعددی از سلطان ملاكا (61) گرفته تا حكمرانان برونئی، شاهان كرومندل و ملكه مالابار (62) مشتاق بودند تا با پرداخت خراج، از حمایت چین در برابر برخی از دشمنان مجاور خود برخوردار شوند.به گفته آنتونی رید (63) "برخی دولت‌ها مانند جاوه، سیام و ملاكا، بسیار علاقه مند بودند تا مأموریت‌های خراج را انجام دهند، این كار تا جایی انجام می‌گرفت كه مقامات چینی را خشمگین می‌كرد" (64). این خود شاهدی بر اختیاری بودن نظام خراج است. خراجگزاران وقتی از وضعیت خراجی خود محروم می‌شدند، واكنش خشن از خود نشان می‌دادند. برای مثال، در پایان قرن شانزدهم، ژاپن كره را (كه خراجگزار سلسله‌ی مینگ [چین] بود) اشغال كرد تا چین را مجبور كند روابط خراجی خود با ژاپن را از سر گیرد، حتی چین را تهدید كرد كه در صورت عدم پذیرش، به آن حمله كند. یكی دیگر از راهبردهایی كه بارها توسط بازرگانان آسیایی به كار گرفته می‌شد، تولید مدارك جعلی بود تا وانمود كنند كه به چین خراج می‌پردازند تا بتوانند با این كشور داد و ستد كنند (65). این مسئله به طور كامل شناخته شده بود و در اسناد مربوط به دوران مینگ به آن اشاره شده است.
به سه دلیل عمده، موضوع ممنوعیت تجارت خارجی در چین یك افسانه و اشتباه است: نخست، نظام خراجگزاری تا حد زیادی، شكل دیگری از آموخته‌ها و تجارب بوده است. دوم آنكه، بسیاری از بازرگانان بخش خصوصی چین با دور زدن ممنوعیت قانونی تجارت خارجی، همچنان از راه‌های مختلف به تجارت خود ادامه می‌دادند. اروپامداری، نظام موسوم به كارتاز (66) پرتغالی‌ها را نشانه برتری اروپا می‌داند، اما از این نكته غفلت می‌كند كه برای چینی‌ها، داشتن كارتاز عامل خوبی بود تا بتوانند خود را به جای پرتغالی‌ها جا زده و تحریم تجارت خارجی را دور بزنند. بیشترین تجارت چینی‌ها با ژاپنی‌ها بود كه رونق بسیاری داشت. شاید متداول‌ترین روش پشت سر گذاشتن ممنوعیت تجارت خارجی، روش تجارت كانتونی‌ها بود. فیلیپ كرتین در این باره می‌گوید:
همه‌ی كشتی‌های حامل خراج برای چین، می‌بایست بارهای دیگری را برای حفظ تعادل كشتی در طول مسیر، روی كشتی می‌گذاشتند. آنان می‌توانستند با كسب اجازه از مقامات چینی، این بارها را بفروشند... هنگام بازگشت كشتی (از چین) نیز می‌بایست برای حفظ تعادل، بارهایی به كشتی می‌زدند. به همین روش، محموله‌های چینی، داخل كشتی‌ها جای می‌گرفت. درواقع بارهایی كه در رفت و برگشت برای حفظ تعادل كشتی جا به جا می‌شدند، از خراجی كه برای چین می‌آوردند، مهمتر بوده است (67).
حكمران سلطنتی جزیره ریوكیو (68) به وسیله یك ابتكار، بازرگانان بخش خصوصی در فوجیان چین را ترغیب می‌كرد تا در قلمرو او اقامت داشته باشند و بتوانند از آنجا با چین داد و ستد پررونق داشته باشند. در عوض او وظیفه داشت گاه و بی‌گاه خراج‌هایی را برای چین ارسال كند. این بخشی از راهبرد رایج‌تری بود كه توسط بازرگانان خصوصی چین انجام می‌شد. آنان در سایر مناطق اطراف چین ساكن می‌شدند تا محصولاتی را به چین صادر كنند. در نیمه اول قرن شانزدهم، بازرگانان چینی در تمامی نقاط جنوبی دریای چین از هندو چین گرفته تا مالزی، سیام، جزایر گوناگون از سوماترا تا تیمور و فیلیپین كه برای تجارت اهمیت زیاد داشته‌اند، پخش شدند. این بازرگانان توانستند تا قرن شانزدهم، تسلط خود را بر این شبكه تجاری حفظ كنند. آنان تجارت خود به سوی شرق و غرب را گسترش دادند و همگی به گونه‌ای با بنادر استان فوكئین (69) ربط پیدا می‌كردند. از آنجا كه اغلب مقامات دولتی با این گروه همكاری می‌كرده اند، منع تجارت خارجی با زور عملی نبود. دامنه تجارت قاچاق آنقدر گسترده بود كه در طول دهه 560م، دولت مینگ درنهایت از آن دست كشید و فعالیت مهم‌ترین بندر قاچاقچیان، یعنی بندر مون (70) را قانونی اعلام كرد. سومین دلیل افسانه بودن منع تجارت خارجی در چین، این واقعیت است كه كل تجارت خصوصی در این كشور ممنوع نشده بود. بخش عمده‌ای از آن به ممنوعیت‌های دولتی در سه بندر كلیدی ماكائو، چانگ چو در استان فوكئین و سوچو در استان غربی شِن سی مربوط می‌شد. بعدها در زمان چینگ، تجارت از مسیر آموی (71)، نینگ بو (72) و شانگهای انجام می‌گرفت. لاش و كلی (73) در این باره می‌نویسند:
اولین تحلیل گران غربی مانند مندوزا (74) باور داشتند كه بازرگانان فوكئین با رضایت كامل مقامات دولتی در محل، به شكل غیرقانونی با خارجیان تجارت می‌كردند. نویسندگان قرن هفدهم- كه ماتلیف (75) از اولین آنان بود- خیلی زود پی بردند كه بازرگانانی از منطقه چانگ چو اجازه رسمی داشته‌اند تا خارج از مرزهای امپراتوری چین به تجارت بپردازند (76).
نویسندگان متعددی به اهمیت شبكه بازرگانی چین با جنوب آسیا اشاره كرده اند (77). مانیل یكی از مهم‌ترین مناطق سرمایه گذاری ویژه برای كل نظام تجارت جهانی بوده است. زیرا چین از نقره آن سود بسیار برد. درواقع تنها بین سال‌های 1570 تا 1642م، سالانه به طور متوسط بیست و پنج كشتی چینی به مانیل فرستاده می‌شد (78). این ارتباط نه تنها در دوره ممنوعیت تجارت خارجی به قوت خود باقی ماند، حتی در اواخر قرن هجدهم نیز بیشتر شد (79). اما نكته اساسی این است كه بیشتر نقره جهان به داخل چین كشیده می‌شد. این مسئله نشان می‌دهد كه اقتصاد چین نه تنها با اقتصاد جهانی رابطه نزدیك داشت، بلكه آنقدر قوی بود كه سرمایه‌های مازاد تجاری هنگفتی را نیز تولید می‌كرد. بهتر است در این خصوص اندكی بحث كنیم.
چین به چهار دلیل مهم، بیشتر نقره جهان را به درون خود می‌كشید، اول، در اواسط قرن پانزدهم میلادی، نقره پول رایج چین شد. دوم، قدرت اقتصادی چین، تقاضای داخلی برای واردات نقره را افزایش داد. سوم، صادرات چین به شكلی گسترده از واردات آن پیش گرفت و چهارم آنكه در چین قیمت نقره نسبت به طلا، بیش از هر جای دیگر جهان بود (نرخ طلا به نقره در چین 1 به 6 بود و این نرخ در اروپا 1 به 14 بود)‌ (80). آدام اسمیت این مسئله را به خوبی تشخیص داده بود: "در چین كشوری كه از هر نقطه اروپا ثروتمندتر است، بهای فلزات قیمتی از هر نقطه دیگر اروپا بیشتر است" (81). اقتصاد چین مركز ثقلی بود كه مانند یك حوضچه، بخش عمده نقره جهان را وارد می‌كرد. تعجب آور است كه در دهه 1640م، خزانه چین،‌سالانه هفتصد و پنجاه هزار كیلوگرم نقره كسب می‌كرد. سطح ثروت چین را از این واقعیت می‌توان تخمین زد كه حتی یك بازرگان سطح پایین الیاف در شانگهای، نزدیك به پنج تن نقره داشت و ثروتمندترین خانواده‌ها، سرمایه‌ای حدود چندین هزار تن نقره داشتند (82). البته تعبیر "حوضچه" كه در بالا به كار رفت، نباید این احساس را منتقل كند كه كل نقره جهان به چین می‌رفت، در آنجا می‌ماند و به چرخه اقتصاد بازنمی گشت. گران بودن قیمت نقره چین در مقایسه با طلا و كم بودن آن در سایر نقاط جهان، موجب پیدایش یك نظام جهانی سوداگری شده بود. فلین و گیرالدز (83) در این باره می‌نویسند:
نرخ‌های متفاوت قیمت طلا و نقره نشان می‌دهد كه یك نفر بطور فرض می‌توانست در آمستردام با یك اونس طلا، یازده اونس نقره بخرد و نقره‌ها را به چین منتقل كند و در آنجا با هر یازده اونس نقره دو اونس طلا بخرد. دو اونس طلا را می‌توانست دوباره به اروپا بیاورد و با آن بیست و دو اونس نقره بخرد و با بردن به چین دو برابر سود كند (84).
در این نظام سوداگری جهانی، پیوسته مسئله انتقال نقره به چین و معاوضه آن با طلا صورت می‌گرفته است.در عوض طلا به خارج از چین، به ویژه اروپا صادر می‌شد تا با نقره مبادله شود و سپس نقره به چین برده می‌شد تا با طلا مبادله شود. من این فرایند را "فرایند جهانی بازیابی نقره" می‌نامم. منظور از كلمه جهانی، چرخه‌ای بودن آن است. یعنی آمریكا، آسیا، اروپا و چین را درمی نوردید و دوباره به سمت غرب اروپا می‌رفت. به همین دلیل، كلمه "حوضچه" واژه نارسایی است، چون چینی‌ها محتكر نبودند. جالب است بدانیم حتی پس از دهه 1640م كه سود ناشی از سوداگری رو به زوال رفت، به دلیل تقاضای زیاد برای تولیدات چین، همچنان نقره به مقدار انبوه به چین سرازیر می‌شد. این واقعیت اعتبار این "گزاره اروپامدار" را كه "پس از سلسله‌ی سونگ اقتصاد چین به طور كامل متوقف شد"، باطل می‌كند. براساس استدلال فلین و گیرالدز، روی آوردن اقتصاد چین به نقره در اواسط قرن پانزدهم، برای اروپاییان بسیار پرثمر بوده است. زیرا به گفته صحیح پومرانز (85) "اگر چین اقتصادی به آن پویایی نداشت (كه نقره پول رایج آن بود) و حجم بسیار عظیم نقره انباشته در معادن جهانی جدید را جذب نمی‌كرد، ممكن بود آن معادن، بعد از چند دهه غیرسودآور شوند" (86).
در مجموع، پیداست كه بازرگانان چینی به روش‌های گوناگون، تجارت سودآور خود را چه با وجود منع دولتی یا بدون آن، همچنان ادامه می‌دادند. بنابراین، بیشتر نویسندگان اروپامدار، به سادگی تحت تأثیر گفته‌ها و گزارش‌های مبهم دولتی راجع به منع رسمی تجارت خارجی در چین قرار گرفته‌اند. گرنت (87) به درستی نتیجه گیری می‌كند: "بین قوانین رسمی و وضعیت واقعی تجارت در چین، فاصله بسیار زیادی وجود داشته است. موانع دولتی در این زمینه، ممكن است چنین ذهنیتی (نادرست) ایجاد كند كه چین به طور دقیق در زمان برخورداری از گسترده‌ترین تجارت دریایی، كشوری منزوی نیز بوده است" (88). به هر حال چنانچه مقامات چین به گمان بسیار به این نظام بسیار گسترده تجارت خصوصی واكنشی نشان نمی‌داده‌اند پس چرا آنان به طور رسمی وانمود كرده‌اند كه منع تجارت موثر بوده است؟ برای پاسخ به این سؤال، باید با برداشت نادرست دیگری كه مورد باور اروپامداری است، مقابله كنیم.

افسانه‌ی منع تجارت بین المللی

دوباره به دومین گزاره اصلی خود در پاسخ به اروپامداری برمی‌گردم. تاریخ اروپامدار بر این مسئله تأكید می‌كند كه منع رسمی تجارت خارجی، پیامد حتمی افول اقتصاد چین بوده است. به بیان دیگر، چینی‌ها با وجود برخورداری از قدرت برتر جهانی، در حوزه‌‎ی اقتصاد دچار افول و سپس عقب نشینی از اقتصاد جهانی شدند. با توجه به شواهد مطرح شده، ادعای منع تجارت خارجی در چین تنها یك افسانه است كه به اعتقاد من، این افسانه، مشروعیت قدرت چین را بازتولید می‌كند (در واقع این مسئله به هویت چینی مرتبط است). نظام خراج موضوعی فراتر از یك نظام مالی خاص بود. افسانه‌ی منع تجارت نیز بیش از آنكه به مشكلات اقتصادی برگردد، جنبه‌ی سیاسی داشت.
در زمان هانگ سی (89) در دوران امپراتوری مینگ، چین به ارزش‌های سنتی كنفوسیوسی خود پشت كرد. این ارزش‌ها، كناره گیری از جهان را تشویق می‌كردند. سلسله‌ی مینگ در اوان پیدایش خود، جهان نگر بود، اما علاقه‌ای به آغاز سیاست امپریالیستی نداشت. هنگامی كه امپراتور انگ سی به قدرت رسید، تلاش كرد فرایض كنفوسیوسی را به قلب دولت چین بازگرداند. در 1434م، سلسله‌ی مینگ، به طور رسمی تجارت بین المللی را مرده اعلام كرد. اما اگر تجارت‌های مهم، همچنان ادامه می‌یافتند، چرا بعد از حضور یك پادشاهی منزوی، روابطش با دیگر نقاط جهان براساس نظام حكومت مطلقه مبتنی بر واسال گری خراجی صورت گرفت. نظام خراج برای چین، روش بسیار مهمی به منظور حفظ مشروعیت دولت بود. مهم‌تر اینكه، ‌براساس رسم، سفیران و فرستادگان كشورهای خراجگزار باید در برابر مقامات چینی زانو می‌زدند و زمین را می‌بوسیدند. این رسم در كنار دیگر باورعامیانه‌ی چینی‌ها مبنی بر فرمانروایی امپراتور بر هفت آسمان، اهمیت نمادین بسیاری داشت. از این رو، نظام خراج فقط در راستای حفظ مشروعیت بومی و سیاسی دولت بود (90). امپراتور به واسطه نظام خراج به مردم خود نشان می‌داد كه مردمان "بربر تابع و فرمانبر او هستند". اما این نظام، تجارت پررونقی هم برای خراجگزاران و هم برای بازرگانان چینی داشت. این بازی كسب مشروعیت سیاسی و انجام تجارت توسط امپراتوران به خوبی توسط جوزف فلچر (91) تشریح شده است كه بهتر است در اینجا بخشی از گفته‌ی او را بیاوریم:
مقامات چینی از اغفال شدن خوشحال بودند. اگر وزرا ماهیت واقعی خراجگزاران را افشا می‌كردند و مال التجاره بیشتری نصیب دربار می‌شد یا بازرگانان كالاها را به پایتخت می‌آوردند، جایگاه و مشروعیت امپراتور بالا نمی‌رفت. در نتیجه، سفارتخانه‌های جعلی، مدام استوارنامه‌های جعلی به دربار چین می‌آوردند. بازرگانان و وزرا در این میان طرف‌هایی بودند كه می‌توانستند از این راز باخبر باشند... براساس نوشته‌ی ری سی (92)، چینی‌ها خودشان (كه از این فریبكاری باخبر بودند‌)، پادشاه را فریب می‌دادند و با جان نثاری وانمود می‌كردند كه به راستی كل جهان به پادشاه مالیات پرداخت می‌كند. حال آنكه این خود چین بود كه به آن پادشاهی‌ها خراج می‌داد. اگر در گفته‌ی ری سی اشتباهی وجود داشته باشد، این نكته است كه خود امپراتور از بازیگران این نمایش نبوده است (93).
با توجه به آنچه گفته شد، آشكار است كه حكمرانان چینی نه به دلیل افول اقتصادی، بلكه برای حفظ مشروعیت وانمود می‌كردند كه منع تجارت خارجی اعمال می‌شود. به عبارت دیگر، چینی‌ها از اقتصاد جهانی كنار نكشیده، بلكه از سیاست‌های قدرت امپریالیستی پرهیز كرده بودند. لوئیس لواتس (94) در این باره می‌نویسد:
در سال‌های اولیه‌ی قرن پانزدهم... چین دایره‌ی نفوذ خود را در اقیانوس هند گسترش داد. نیمی از جهان در چنگ چین بود و با برخورداری از نیروی دریایی نیرومند می‌توانست نیم دیگر آن را به تصرف درآورد. این كشور صد سال پیش از عصر طلایی اكتشافات و توسعه‌ی اروپایی می‌توانست قدرت مستعمراتی بسیار بزرگ شود، اما نشد (95).
واقعیت این است كه چینی‌ها اگر می‌خواستند، می‌توانستند مأموریت امپراتوری خود را در گستره‌ای از جهان آغاز كنند. اما چرا این كار را نكردند؟ بی‌گمان تا اینجا باید روشن شده باشد كه این كار به هیچ وجه به دلیل نداشتن توان مالی نبوده است، بلكه آنان به علت ماهیت خاص خود می‌خواستند از امپریالیسم چشم پوشی كنند. آرمستو در این باره می‌گوید:
"سرنوشت آشكار" چین هرگز رخ نداد و برتری و سلطه بر جهان كه مدت‌ها انتظار می‌رفت چین آن را تسخیر كند، رها شد... . خویشتن داری چین در آن زمان، یكی از بارزترین موارد زهد و خودداری جمعی در تاریخ جهان است (96).
با توجه به آنچه گفته شد، اندیشمندان اروپامدار به سادگی تمام، فریب كارآمدی و اثربخشی این ممنوعیت تخیلی (‌تجارت)‌ را خوردند و در خصوص كاركرد اجتماعی آن نیز برداشت غلط داشتند. این برداشت غلط، یكی از بزرگ‌ترین سفسطه‌های تاریخ اروپامدار را به شرح زیر پدید آورده است: "عقب نشینی چین از اقتصاد جهانی، خلأ قدرتی را پدید آورد كه قدرت‌های اروپایی بعد از 1500م آن را پر كردند‌". واقعیت این است كه به هیچ وجه خلأ قدرتی در كار نبود.

افسانه‌ی افول اقتصاد چین: برتری چین در 1100 تا 1840م

بعد از سال‌های 1100م، قدرت اقتصادی ژرفانگر چین، از همه‌ی كشورهای دیگر جهان بیشتر بود. ولی تكلیف ما با این ادعای اروپامدارانه كه انقلاب صنعتی چین را در عمل "انقلابی ناموفق" می‌داند، چیست. در نظر اندیشمندان اروپامداری، اقتصاد چین پس از امپراتوری سونگ به دلیل تحمیل استبداد شرقی و ممنوعیت تجارت، رو به افول نهاده و ضعیف شد. این دیدگاه اغلب از داده‌های روبرت هارت ول در مورد آهن و فولاد تأثیر می‌پذیرد كه می‌گوید "پس از 1279م، تولید آهن و فولاد به سرعت سیر نزولی داشته است". دیدگاه فرناندو برودل نیز بر این دیدگاه مؤثر بوده است:
بسیار عجیب است كه استخراج و ذوب فلزات در چین بعد از آن شروع حیرت انگیز در قرن سیزدهم، دیگر رشد و توسعه نداشت. صنایع آهنگری و ذوب فلزات، دیگر نوآوری‌های جدیدی ارائه نكردند و فقط فرایندهای گذشته را تكرار كردند. استفاده از زغال سنگ- كه به نظر می‌رسد در آن زمان شناخته شده بود- توسعه نیافت. دلیل این اتفاق را به سادگی نمی‌توان توضیح داد (97).
نخست، برخلاف اروپامداری، تجارت بین المللی چین همچنان فعال و پویا مانده بود. تجارت داخلی نیز همین طور بود (98). دوم اینكه، حدس و گمان‌های هارت ول در مورد مقدار تولید آهن و فولاد نادرست به نظر می‌رسد. چون وی مقدار تولید را در دوران امپراتوری سونگ، كم در نظر گرفته است. كنت پومرانز اشاره می‌كند كه برخلاف تصورات، بعد از 1420م، تولید آهن و فولاد در چین دوباره احیا شده و سیر صعودی داشته است (99). فنگ زینگ (100) در اوایل قرن بیستم تخمین زد كه در این زمان، حدود صد و هفتاد هزار تن آهن در چین تولید می‌شد (در مقایسه با صد و بیست هزار تن در 1078م). افزون بر این، پیتر گولز (101) نیز نتیجه گیری می‌كند كه "شاید در قرن هجدهم، تولید آهن چین در بالاترین نقطه خود قرار داشته است" (102). او همچنین خاطرنشان می‌كند كه چین در استخراج زغال سنگ در قرن نوزدهم، رتبه‌ی بالایی داشته است. برخی از این محموله‌های زغال سنگ كه در اقتصاد چین مورد استفاده قرار می‌گرفتند، آنقدر بزرگ بوده‌اند كه شبیه آن را در اروپا نمی‌توان یافت.
شاهد قوی دیگری در این زمینه وجود دارد كه نشان می‌دهد تولید آهن در گوانگ دونگ، براساس الگوی رسمی سرمایه داری بود (103). بنابراین، معجزه‌ی صنعتی دوران سونگ، حادثه‌ای اتفاقی در تاریخ چین نبوده است. زیرا شاخه‌های این اقتصاد فعال و پویا، موجب توسعه بسیاری از مناطق جهان به ویژه اروپا بوده‌اند.
یكی از شواهد دیگر مربوط به قدرت اقتصادی ژرفانگر چین بعد از 1280م، ساختار تولید كشاورزی آن بوده است. در قرن شانزدهم، چین از صدمات و ویرانی‌های طاعون رهایی پیدا كرده بود. از اواخر قرن چهاردهم تا 1600م، نرخ رشد محصولات كشاورزی چین با شصت درصد، از هر نقطه دیگر اروپا بیشتر بود. بخش عمده‌ی مازاد محصولات كشاورزی، صادر می‌شد. در این زمان كشاورزی چین، عقب مانده و متكی بر تولید نیازهای اولیه نبود، بلكه بسیار تجاری و وابسته به تجارت خارجی بود (104). در مجموع، برخی از نویسندگان تصویر اعجاب انگیزی از توسعه كشاورزی این كشور در قرن هجدهم نشان داده‌اند (105). گرنت، این دوره را "دوران رفاه و رونق" می‌نامد و نتیجه گیری می‌كند كه تا این زمان كشاورزی چین همچنان از كشاورزی اروپا جلوتر بوده است (106). بین سال‌های 1700 تا 1850م، نرخ رشد جمعیت چین به گونه‌ای افزایش یافت كه نمونه‌ی آن را فقط می‌توان در بریتانیای پس از دوران صنعتی شدن مشاهده كرد. افزایش سریع جمعیت نشان دهنده‌ی افزایش نرخ تولید سرانه محصولات كشاورزی است كه بی‌گمان قابلیت‌های فنی بسیار زیادی را نیز با خود به همراه داشته است (107). جونز كونكرس (108) تصریح می‌كند كه "در این زمان جریان جایگزینی سرمایه به جای نیروی كار اتفاق افتاده بود و حتی بعد از سلسله‌ی سونگ نیز ادامه یافت (109).
نمونه‌ی دیگر قدرت اقتصادی ژرفانگر چین، در توان تحسین برانگیز این كشور در تولید و تجارت منعكس بود. نخست، همان گونه كه پیشتر گفتیم، واردات رو به رشد نقره از تمام نقاط جهان به سمت چین در جریان بود. دوم آنكه، در ان زمان، مجموعه مهمی از زیرساخت‌های خصوصی سرمایه داری در چین شكل گرفته بود (110). بخش خصوصی در امور پولی و مالی بسیار گسترده‌تر و قدرتمندتر از بخش دولتی شده بود. شِن سی (111) مركز مهم مؤسسات مالی خصوصی شده بود. در اوایل قرن نوزدهم، هشت بانك بزرگ در سراسر چین بیش از سی شعبه دایر كرده بودند. با افزایش قدرت تجار، سرمایه گذاری در بخش صنعت و بازرگانی، بر سرمایه گذاری در بخش كشاورزی چیره شده بود. سوم آنكه، در آن زمان پارچه كتان به شكل انبوه تولید می‌شد. برای تولید پارچه به مقادیر زیاد الیاف خام نیاز بود. از این رو در اواخر قرن هجدهم، مقدار واردات الیاف خام كتان چین از هند، از مقدار واردات بریتانیا از آمریكا بسیار بیشتر بود.
درآمد سرانه‌ی ملی چین در آن زمان با درآمد سرانه‌ی بریتانیا در حدود 1750م، برابر بود. در حدود 1850م، تولید ناخالص ملی چین از تولید ناخالص ملی بریتانیا بیشتر بود. تا همین سال‌ها، سهم چین از بازار تولیدكنندگان جهانی از سهم بریتانیا بیشتر بوده است. به همین دلیل حتی بسیاری از اندیشمندان چینی هم- كه تحت لوای اروپامداری می‌اندیشند- با پیوند دادن رشد اقتصاد چین به تهاجم غرب بعد از 1839م، به این كشور سهم قابل توجه اقتصاد چین در پیدایش و خیزش بریتانیا را نادیده می‌گیرند.
سرانجام آنكه تا قرن هجدهم طول كشید تا اروپاییان معاصر، روح این مباحث را كشف و درك كنند. اروپاییان تنها بعد از 1780م در این دیدگاه خود تجدیدنظر كردند كه عامل شكل دهنده به یكی از حیرت انگیزترین بخش‌های ساختار اجتماعی زندگی انسان (تمدن و توسعه) ‌فقط در اواخر هزاره اول توسط اروپاییان آغاز شده است. برای یك لحظه هم كه شده چینی‌ها، "الگو و نمونه‌ی تمدن پیشرفته" بیان شدند، اما بی‌درنگ بعد از آن "مردمانی خموده و بدون حركت" توصیف شدند. متأسفانه مورخان اروپامدار هنگامی كه می‌باید بر مفهوم چین به عنوان یك تمدن پویا و پیشرفته در بخش مهمی از هزاره دوم تمركز كنند، به اشتباه "استدلال وقفه" (112) را انتخاب كردند.
آخرین گزاره ضد و انتقادی این است كه پیش از 1839م، چین قادر بود اروپاییانی را كه به طور رسمی اجازه‌ی دسترسی به بازارهای چین را داشتند، كنترل كند و به هرگونه مبارزه طلبی قدرت‌های اروپایی كه اجازه‌ی دسترسی به بازارهایش را نداشتند پاسخ گوید. در مجموع یك نتیجه گیری منصفانه از بحث مان این است كه چین بعد از 1434م، از اقتصاد جهانی كنار نكشید و اقتصادش به ركود و وقفه دچار نشد. گفته‌های لاندز مبنی بر انزوا و كنارگیری چین درست نیست و فقط افسانه‌ای نشأت گرفته از نگرش اروپامداری است. این نتیجه گیری هم در مورد چین و هم در مورد هند، آسیای جنوب شرقی و ژاپن نیز صدق می‌كند.

پی‌نوشت‌ها:

1.intensive global economy
2.Robert Hartwell
3. Robert Hartwell, "Markets, Technology, and the Structure of Enter¬prise in the Development of the Eleventh Century Chinese Iron and Steel Industries", journal of Economic History 26 {1966), 29-58.
4.J.Needham
5.D.Wagner
6. Donald Wagner, Iron and Steel in Ancient China (Leiden: E. f. Brill, 1993) , p. 407 and pp. 69-71.
7. Jacques Gernet, A History of Chinese Civilization (Cambridge: Cam¬bridge University Press, 1999), p. 69.
8.Co-fusion
9. Joseph Needham, Wang Ling and Lu Gwei-Djen, Science and Civilisa¬tion in China, IV (31 (Cambridge: Cambridge University Press, 1971), pp. 300-6, 344-65.
10. Robert Temple, The Genius of China (London: Prion Books, 1999), pp. 119-20.
11. Ibid., p. 119.
12. William H. McNeill, The Pursuit of Power (Oxford: Blackwell, 19821, p. 29.
13. ibid., p. 30.
14. Eric L. Jones, Growth Recurring (Oxford: Clarendon Press, 1988), pp. 77, 81.
15.R.Bin Wong
16. R. Bin Wong, China Transformed (Ithaca: Cornell University Press, 1997) , p. 90.
17. Albert Feuerwerker, "The State and the Economy in Late Imperial China", Theory and Society 13 (1984), 300.
18. Yoshinobu Shiba, "Urbanization and the Development of Markets in the Lower Yangtze Valley", in John W. Haeger Jed.), Crisis and Pros¬perity in Sung China (Tuscon: University of Arizona Press, 1975), p. 43.
19. Donald F. Lach and Edwin J. Van Kley, Asia in the Making of Europe, III (Chicago: Chicago University Press, 1993), pp. 1606-7.
20.Yoshnobo Shiba
21.Yin
22. She
23.Tan Tu
24. Shiha, "Urbanization", pp. 20-3.
25.Khai Feng
26. Francesca Bray, Science and Civilisation in China, VI (2) (Cambridge: Cambridge University Press, 1984), p. 565.
27.R.Temple
28. Temple, Genius, p. 20.
29. Angus Maddison, Chinese Economic Performance in the Long Run (Paris: OECD, 1998), p. 31.
30. Bray, Science, VI (2), pp. 286-8.
31.Young Shoots Policy
32. Bray, Science, VI (2), p. 600.
33.Yang Tze
34.Alvarez Semedo
35. Cited in Lach and Kley, Asia, p. 1614.
36.Gang Deng
37. Gang Deng, Chinese Maritime Activities and Socioeconomic Devel¬opment, c. 2100 HC-1900 AD (London: Greenwood Press, 1997), pp. 68-9.
38. Temple, Genius, p. 186.
39. Gcrnet, History, p. 311; Joseph Needham, Ho Ping Yfl, Lu Gwei-Djen and Wang Ling, Science and Civilisation in China, V (7) (Cambridge: Cambridge University Press, 1986), pp. 111-17.
40. Needham el ah, Science, V (7), pp. 161-210.
41.Need ham
42.bazooka
43. Needham el ah, Science, V (7)., pp. 486-95.
44. Temple, Genius, p. 240; Needham et al., Science, V (7), pp. 495-505.
45.Fire lance
46.Metak barrel
47. L. Carrington Goodrich and Feng Chia-Sheng, "The Early Develop¬ment of Firearms in China", in Nathan Sivin, Science and Technol¬ogy in East Asia (New York: Science History Publications, 1977), pp. 128-39; Wang Ling, "On the Invention and Use of Gunpowder and Firearms in China", in Sivin, Science, pp. 140-58.
49. Needham et al., Science, V (7|, p. 264.
50. Deng, Chinese Maritime Activities, p. 70.
51.Eruptor
52. Needham et al., Science, IV (3), pp. 689-95.
53. Temple, Genius, p. 248.
54.Holy Irons
55. Landes, Wealth, p. 96.
56. Ibid., p. 98.
57.Ming
58. Witold Rodzinski, A History of China (Oxford: Pergamon Press, 1979), p. 197.
59. Hamashita, "Tribute", p. 92.
60. See especially Gang Deng, "The Foreign Staple Trade of China in the Pre-Modern Era", International History Review 19 (2) (1997), p. 256.
61.Rodziniski
62.Melaka
63.Malabar
64. Anthony Reid, Southeast Asia in the Age of Commerce 14S0-16H0,1 (New Haven: Yale University Press, 1993), p. 15.
65. Frank, ReOrient, p. 114.
66.Reid
67. Philip D. Curtin, Cross-Cultural Trade in World History (Cambridge: Cambridge University Press, 1984), p. 169.
68.Cartaz
69.Ryukyu
70.Fukein
71.Moon
72.Amoy
73.Ningbo
74.Lach & Kley
75.Madoza
76. Lach and Kley, Asia, p. 1618.
77. E.g. Jakob C. Van Leur, Indonesian Trade and Society (The Hague: W. van Hoeve, 1955).
78. Deng, Chinese Maritime Activities, p 108.
79. P. J. Marshal, "Private British Trade in the Indian Ocean Before 1800", in Ashin Das Gupta and M. N. Pearson (eds.), India and the Indian Ocean 1SOO-1HOO (Calcutta: Oxford University Press, 1987), p. 297.
80. Han-sheng Chuan, "The Inflow of American silver into China from the late Ming to the mid-Ch"ing Period", lournal of the Institute of Chinese Studies of the China University of Hong Kong 2 (1969), 61-75.
81. Adam Smith, The Wealth of Nations (New York: The Modern Library, 1965), p. 238.
82. Clive Ponting, World History (London: Chatto and Windus, 2000), p. 520.
83.Matlief
84. Flynn and Giraldez, "China", p. 75.
85.Flynn & Giraldez
86. Kenneth Pomeranz, The Great Divergence (Princeton: Princeton University Press, 2000), p. 273.
87.Pomeranz
88. Gernet, History, p. 420.
89.Grenet
90. Yongjin Zhang, "System, Empire and State in Chinese International Relations", in Michael Cox, Ken Booth and Tim Dunne (eds.), Empires. Systems and States (Cambridge: Cambridge University Press, 2001), pp. 43-63.
91.Hung-hsi
92.J.Fletcher
93. Joseph Fletcher, "China and Central Asia, 1368-1884", in John K. Fair- bank (ed.), The Chinese World Order (Cambridge, Mass.: Harvard Uni¬versity Press, 1968), pp. 208-9.
94.Ricci
95. Louise E. Levathes, When China Ruled the Seas (London: Simon and Schuster, 1994), p. 20.
96. Felipe Fernindez-Armesto, Millennium (London: Black Swan, 1996), pp. 129, 134.
97. Fernand Braudel, Civilization and Capitalism. 15th-18th Century, I (London: Collins, 1981), p. 377.
98. Wang Shixin, "Commodity Circulation and Merchant Capital", in Xu Dixin and Wu Chengming (eds.), Chinese Capitalism. 1S22-1840 (London: Macmillan, 2000), pp. 46-64.
99. Pomeranz, Great Divergence, pp. 62-3.
100.L.Levathes
101.F.Xing
102. Golas, Science, V (13), pp. 169-70.
103. Wang Shixin, "The Iron Industry of Foshan, Guangdong", in Dixin and Chengming (eds.), Chinese Capitalism, pp. 93-110.
104. Robert Marks, Tigers, Rice. Silk and Silt (New York: Cambridge Uni-versity Press, 1997).
105. E.g. Susan Naquin and Evelyn Rawski, Chinese Society in the Eigh¬teenth Century (London: Yale University Press, 1987).
106. Gernet, History, pp. 483-9.
107. Gang Deng, Development versus Stagnation (London: Greenwood Press, 1993|, pp. 156, 171-2.
108.P.Goalz
109. Jones, Growth Recurring, chs. 3-4.
110. Mark Elvin, The Pattern of the Chinese Past (Stanford: Stanford Uni¬versity Press, 1973), esp. chs. 11-12.
111. See the summary discussion in Paul A. Cohen, Discovering History in China (New York: Columbia University Press, 1984).
112.J.Concurs
113.Shansi
114.Standstill Argument

منبع مقاله :
هابسون، جان، (1387)، ریشه‌های شرقی تمدن غرب، ترجمه مسعود رجبی، موسی عنبری ... ، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط