نویسنده:هادی عالمزاده
آبادی، اصطلاحی جغرافیایی به معنی محل زیست دائمی یا موقتی گروهی از مردم، به ویژه در مناطق روستایی ـ دربارة تعریف دقیق آن اختلاف بسیار است. آبادی واژهای است فارسی (حاصل مصدر) به معنی «آباد بودن، به سامانی، خانه و بنا، جای آباد، محل معمور»، و اصطلاحاً به مفهوم «جایی كه گروهی گرد آمده و كشتزار و آب و درخت و دیگر وسایل زیست برای خود فراهم ساخته باشند» (لغتنامة فارسی). این اصطلاح غالباً در باب مناطق روستایی به كار میرود، ولی گاه در مورد شهرها نیز به كار برده میشود. نخستین فرهنگهای فارسی، كه بیشتر آنها در هندوستان تألیف گردیده، این واژه را به غلط مركب از «آب» و «آد» (پسوند نسبت) دانستهاند (بهار عجم؛ آصف اللغات؛ آنندراج). چنین مینماید كه ارتباط لفظی و صوری آب با آبادی كه در ضربالمثلِ «آب آبادانی است» تجلی یافته، در این توجیه نادرست لغوی بیتأثیر نبوده باشد. زبانشناسان این واژه را مأخوذ از ?p?t (در پارسی میانه) به معنی «پیشرفته، پرورده، جای زندگی و كِشته» میدانند كه خود از پیشوند قیدی (جهت و مكان) پارسی كهن a به معنی «به، در» و ریشة پارسی كهن pa یعنی «نگهداری كردن» ساخته شده است.
در متون نظم و نثر كهن فارسی دری غالباً «آبادانی» و گاه «آبادی» به مفهومی نزدیك به مفهوم اصطلاحی امروزین آن به كار رفته است: «دیگر پرسید كه بدین جهان اندر ویرانی بیشتر یا آبادانی» (ترجمة تفسیر طبری، 1/39)؛ «نتوانند به كشتی بریدن الا مقداری كی سخت نزدیك است به آبادانی» (حدود العالم، 10)؛ «تركمانان زهره نمیدارند كه به آبادانیها درآیند» (بیهقی، 698)؛ «كس درودة خویش در كشتزارها نخودر، بلكه در ابادانی خودر و آبادانی این سرای سرای باقی است» (عنصرالمعالی، 5)؛ «هر كجا ایشان قدم بنهادند شهری گشت و آبادانی» (نیشابوری، 22)؛ «همان به كو در آن وادی نشیند / كه جغد آن به كه آبادی نبیند» (نظامی، 197).
در نوشتههای عصر قاجار، به ویژه در سفرنامهها، مفهوم اصطلاحی و متداول «آبادی» (ده، دهكده، دهستان و گاه شهر) در كنار معانی اصلی آن اندكاندك رخ مینماید و جای میافتد: «چون به نزدیك آبادیی میرسیدیم یا به قافلهای برمیخوردیم چاوشان پیشاپیش میتاختند» (موریه، 10)؛ «ابتدا كلاتة خیج قلعه بوده و آبادی در داخلة آن، اما حالا دور قلعه در خارج نیز خانهها ساختهاند تا پایین تل» (اعتمادالسلطنه، مطلع الشمس، 1/89)؛ «آباد ساختن و دایر كردن اراضی شهر ری... و این آبادی همین حسینآباد است» (اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، 99)؛ «سفینه آبادی معتبر و چاه آب گوارا دارد» (امینالدوله، 235)؛ «از سباع جز شغال نیست كه آن هم به آبادی داخل نمیشود» (همو، 404)؛ «و به نظرم چنان آمد كه سوادآبادی انزلی در جلو است» (همو، 57)؛ «ساحل نزدیك و آثار شهر و آبادی ازمیر پیدا شد» (همو، 102)؛ «آینه ورزان ملك رعیت است و دو آبادی دارد؛ یكی محلة پایین، دیگر محلة بالا. محلة پایین یك امامزاده دارد و همة اهل این محله سید هستند» (ناصرالدین شاه، 14)؛ «خود سنگ بست آبادی ندارد مگر رعیت قلیلی آنها هم در كاروانسرای شاه عباس منزل دارند» (سه سفرنامه، 24)؛ «سلطان اویس میرزا قاجار برای نشیمن تابستانة خود خانة وسیعی بساخت و نامش را دولتآباد گذاشت. پس هر یك از همراهان در گِرد آن خانه عمارتی بساخت و صورتآبادی به هم رسانید» (فسایی،2/273).
پس از عصر قاجار، این اصطلاح در فرهنگهای مشهور وارد گردید: «آبادی، هر جایی كه گروهی گرد آمده و بنا و آبادانی جهت خود برپا كرده باشند مثلاً از طهران تا قم چندین آبادی است» (نفیسی)؛ «آبادی، آنجا كه گروهی گرد آمده و مزرعه و آب و درخت و دیگر وسایل زیست برای خود ترتیب داده باشند، ده، قریه، شهرك و شهر» (لغتنامة فارسی). از این پس، این واژه در نوشتههای جغرافیایی به سان اصطلاحی ویژة این رشتة علمی به كار رفته است: «بیشتر شهرهای ایران، پیش از ظهور اسلام یا در اوایل ظهور آن به شكل دهكده و آبادی كوچكی موجود بوده و پس از شهر شدن باز به همان نام دیرین ماندهاند» (كسروی، 355). فرهنگ آبادیهای ایران مفهوم روشنتری از این اصطلاح به دست داده است: «شایسته است كه فاصلة هر آبادی را تا مركز دهستان و مركز دهستان را تا مركز بخش و مركز بخش را تا مركز شهرستان نسبت به تهران معین كنند»، ولی آن را از اصطلاحات دهك، ده، دهكده و حتی دهستان و بخش ممتاز نساخته و نزدیك به 44 هزار دهك، ده، دهكده و دهستان مانند گالیكش (گرگان)، لشكرك (تهران)، مامازند (ورامین)، شاندیز (مشهد)، هزاوه (اراك) و جز اینها را كه از لحاظ وسعت، جمعیت، آبادانی، سازمانهای رسمیِ اداری و انتظامی با یكدیگر متفاوتند، «آبادی» شمرده است.
در سرشماری سال 1345ش «آبادی» كاربُردی رسمی، فقط در مورد نواحی روستایی، یافت و پنج نوع ابادی توصیف گردید. این انواع با دقت بیشتری در سرشماری 1355ش معرفی شد. در راهنمای (دستورالعمل) مأمور سرشماریِ این سال آبادی چنین تعریف شده است: «آبادی به یك یا چند مكان و مزرعه گفته میشود كه در حوزةروستایی واقع شده و با هم محدودة ثبتی (یا احیاناً عرفی) مستقلی داشته باشند. به این ترتیب آبادی نه تنها دهات، بلكه مزرعهها، قهوهخانهها، معادن، ایستگاههای راهآهن و غیره را نیز شامل میشود، به شرط انكه محدودة ثبتی مستقلی داشته باشند و یا لااقل در محدودة آبادیهای دیگر قرار نگرفته باشند» (ص 10). سپس شش نوع آبادی معرفی شده است:
«1. شهر، در حوزههای روستایی شهر به آن دسته از آبادیها گفته میشود كه شهرداری داشته باشند ولی در نقشة روستایی با علامت (علامت مخصوص شهرهای غیرروستایی مانند دلیجان) مشخص نشده باشند.
2. دِه، آن دسته از آبادیها ده نامیده میشوند كه: نخست، از مجموعهای (پیوسته یا جدا) از باغها، زمینهای زراعتی، اماكن مسكونی، و كارگاهها تشكیل شده باشند؛ دوم، كدخدا یا دهبان رسمی داشته باشند (هر چند ممكن است به عللی در زمان سرشماری ده دارای كدخدا نباشد)؛ سوم، محدودة ثبتیِ (و در غیر این صورت محدودة عرفیِ) مستقلی داشته باشند. بنابر این ده معمولاً یك آبادی كدخدا نشین است.
3 و 4. مزرعة مستقل و مزرعة تابع، آبادیهایی كه ده نبوده خارج از محدودة ثبتیِ (و غیر این صورت عرفیِ) آبادیهای دیگر قرار گرفته باشند و محل انجام فعالیتهای كشاورزی باشند، اگر از لحاظ نظامات اداری تابع دهی نباشند، مزرعة مستقل و اگر تابع دهی باشند مزرعة تابع خوانده میشوند.
5 و 6. مكان مستقل و مكان تابع، آبادیهایی كه ده نبوده و خارج از محدوده ثبتیِ (و در غیر این صورت عرفیِ) آبادیهای دیگر قرار گرفته باشند و بیشتر محل فعالیتهای غیر كشاورزی باشند (مانند معدن، ایستگاه راهآهن، پاسگاه، قهوهخانه و غیره) اگر از لحاظ نظامات اداری، تابع دهی نباشند مكان مستقل و در غیر این صورت مكان تابع به حساب میآیند» (همان، 70ـ71).
بنابراین تعریفات كه در سرشماری كشاورزی1352ش به كار گرفته شده، آبادیهای ایران شامل نزدیك به 000،59 ده، 000،60 مزرعة مستقل، 000،16 مزرعة تابع و 000،2 مكان غیركشاورزی بوده است. اینها جمعاً مشتمل بر حدود 3/3 میلیون خانوار است (875،444،3 خانوار در سرشماری 1355ش) كه دِهها 99 درصد آنها را در بر میگیرد. نزدیك به 23 درصد از آبادیها غیرمسكون و بقیه هر كدام به طور متوسط دارای 51 خانوار است. نیمی از آبادیها در مناطق كوهستانی و نیمی دیگر در دشتها و جلگهها واقع است.
مآخذ: آصف اللغات؛ آنندراج، فرهنگ جامع فارسی؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، المآثر و الآثار، به كوشش ایرج افشار، تهران، اساطیر، 1363ش؛ همو، مطلع الشمس، تهران، 1301ق؛ امینالدوله، علیخان، سفرنامه، به كوشش اسلام كاظمیه، تهران، توس، 1354ش؛ ایرانیكا؛ بیهقی، ابوالفضل محمد، تاریخ، به كوشش علیاكبر فیاض، دانشگاه مشهد، 1350ش؛ بهار عجم؛ ترجمة تفسیر طبری، به كوشش حبیب یغمایی، تهران، توس، 1356ش؛ حدودالعالم، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، طهوری،1362ش؛ سه سفرنامه، به كوشش قدرتالله روشنی، دانشگاه تهران، 1347ش؛ عنصرالمعالی، كیكاوس، قابوسنامه، به كوشش غلامحسین یوسفی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1345ش؛ فسایی، حسن، فارسنامة ناصری، تهران، 1313ق؛ كسروی، احمد، «نامهای شهرهای ایران»، آینده، س 1، شم 6؛ لغتنامة فارسی؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی؛ مركز آمار ایران، راهنمای (دستورالعمل) مأمور سرشماری، تهران، 1355ش؛ مفخم پایان، لطفالله، فرهنگ آبادیهای ایران، تهران، امیركبیر، 1339ش، مقدمه؛ منشی، محمدعلی، سفرنامة ركنالدوله به سرخس، گزارش محمدحسین مهندس به مؤیدالدوله، به كوشش محمد گلبن، تهران، سحر، 1356ش، ص 25؛ موریه، جیمز، حاجی بابای اصفهانی، ترجمة میرزا حبیب اصفهانی، به كوشش سیدمحمدعلی جمالزاده، تهران، امیركبیر، 1348ش، ص 10؛ ناصرالدین شاه، سفرنامة دوم خراسان، تهران، كاوش، 1363ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به كوشش وحید دستگردی، تهران، علمی، 1313ش؛ نفیسی، علیاكبر، فرهنگ نفیسی؛ نیشابوری، ابراهیم بن منصور، قصص الانبیاء، به كوشش حبیب یغمایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1359ش.
منبع مقاله :
دانشنامه ی جهان اسلام، زیر نظر سید مصطفی میرسلیم، تهران، بنیاد دائره المعارف اسلامی، نشر کتاب مرجع، چاپ سوم، 1386
در متون نظم و نثر كهن فارسی دری غالباً «آبادانی» و گاه «آبادی» به مفهومی نزدیك به مفهوم اصطلاحی امروزین آن به كار رفته است: «دیگر پرسید كه بدین جهان اندر ویرانی بیشتر یا آبادانی» (ترجمة تفسیر طبری، 1/39)؛ «نتوانند به كشتی بریدن الا مقداری كی سخت نزدیك است به آبادانی» (حدود العالم، 10)؛ «تركمانان زهره نمیدارند كه به آبادانیها درآیند» (بیهقی، 698)؛ «كس درودة خویش در كشتزارها نخودر، بلكه در ابادانی خودر و آبادانی این سرای سرای باقی است» (عنصرالمعالی، 5)؛ «هر كجا ایشان قدم بنهادند شهری گشت و آبادانی» (نیشابوری، 22)؛ «همان به كو در آن وادی نشیند / كه جغد آن به كه آبادی نبیند» (نظامی، 197).
در نوشتههای عصر قاجار، به ویژه در سفرنامهها، مفهوم اصطلاحی و متداول «آبادی» (ده، دهكده، دهستان و گاه شهر) در كنار معانی اصلی آن اندكاندك رخ مینماید و جای میافتد: «چون به نزدیك آبادیی میرسیدیم یا به قافلهای برمیخوردیم چاوشان پیشاپیش میتاختند» (موریه، 10)؛ «ابتدا كلاتة خیج قلعه بوده و آبادی در داخلة آن، اما حالا دور قلعه در خارج نیز خانهها ساختهاند تا پایین تل» (اعتمادالسلطنه، مطلع الشمس، 1/89)؛ «آباد ساختن و دایر كردن اراضی شهر ری... و این آبادی همین حسینآباد است» (اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، 99)؛ «سفینه آبادی معتبر و چاه آب گوارا دارد» (امینالدوله، 235)؛ «از سباع جز شغال نیست كه آن هم به آبادی داخل نمیشود» (همو، 404)؛ «و به نظرم چنان آمد كه سوادآبادی انزلی در جلو است» (همو، 57)؛ «ساحل نزدیك و آثار شهر و آبادی ازمیر پیدا شد» (همو، 102)؛ «آینه ورزان ملك رعیت است و دو آبادی دارد؛ یكی محلة پایین، دیگر محلة بالا. محلة پایین یك امامزاده دارد و همة اهل این محله سید هستند» (ناصرالدین شاه، 14)؛ «خود سنگ بست آبادی ندارد مگر رعیت قلیلی آنها هم در كاروانسرای شاه عباس منزل دارند» (سه سفرنامه، 24)؛ «سلطان اویس میرزا قاجار برای نشیمن تابستانة خود خانة وسیعی بساخت و نامش را دولتآباد گذاشت. پس هر یك از همراهان در گِرد آن خانه عمارتی بساخت و صورتآبادی به هم رسانید» (فسایی،2/273).
پس از عصر قاجار، این اصطلاح در فرهنگهای مشهور وارد گردید: «آبادی، هر جایی كه گروهی گرد آمده و بنا و آبادانی جهت خود برپا كرده باشند مثلاً از طهران تا قم چندین آبادی است» (نفیسی)؛ «آبادی، آنجا كه گروهی گرد آمده و مزرعه و آب و درخت و دیگر وسایل زیست برای خود ترتیب داده باشند، ده، قریه، شهرك و شهر» (لغتنامة فارسی). از این پس، این واژه در نوشتههای جغرافیایی به سان اصطلاحی ویژة این رشتة علمی به كار رفته است: «بیشتر شهرهای ایران، پیش از ظهور اسلام یا در اوایل ظهور آن به شكل دهكده و آبادی كوچكی موجود بوده و پس از شهر شدن باز به همان نام دیرین ماندهاند» (كسروی، 355). فرهنگ آبادیهای ایران مفهوم روشنتری از این اصطلاح به دست داده است: «شایسته است كه فاصلة هر آبادی را تا مركز دهستان و مركز دهستان را تا مركز بخش و مركز بخش را تا مركز شهرستان نسبت به تهران معین كنند»، ولی آن را از اصطلاحات دهك، ده، دهكده و حتی دهستان و بخش ممتاز نساخته و نزدیك به 44 هزار دهك، ده، دهكده و دهستان مانند گالیكش (گرگان)، لشكرك (تهران)، مامازند (ورامین)، شاندیز (مشهد)، هزاوه (اراك) و جز اینها را كه از لحاظ وسعت، جمعیت، آبادانی، سازمانهای رسمیِ اداری و انتظامی با یكدیگر متفاوتند، «آبادی» شمرده است.
در سرشماری سال 1345ش «آبادی» كاربُردی رسمی، فقط در مورد نواحی روستایی، یافت و پنج نوع ابادی توصیف گردید. این انواع با دقت بیشتری در سرشماری 1355ش معرفی شد. در راهنمای (دستورالعمل) مأمور سرشماریِ این سال آبادی چنین تعریف شده است: «آبادی به یك یا چند مكان و مزرعه گفته میشود كه در حوزةروستایی واقع شده و با هم محدودة ثبتی (یا احیاناً عرفی) مستقلی داشته باشند. به این ترتیب آبادی نه تنها دهات، بلكه مزرعهها، قهوهخانهها، معادن، ایستگاههای راهآهن و غیره را نیز شامل میشود، به شرط انكه محدودة ثبتی مستقلی داشته باشند و یا لااقل در محدودة آبادیهای دیگر قرار نگرفته باشند» (ص 10). سپس شش نوع آبادی معرفی شده است:
«1. شهر، در حوزههای روستایی شهر به آن دسته از آبادیها گفته میشود كه شهرداری داشته باشند ولی در نقشة روستایی با علامت (علامت مخصوص شهرهای غیرروستایی مانند دلیجان) مشخص نشده باشند.
2. دِه، آن دسته از آبادیها ده نامیده میشوند كه: نخست، از مجموعهای (پیوسته یا جدا) از باغها، زمینهای زراعتی، اماكن مسكونی، و كارگاهها تشكیل شده باشند؛ دوم، كدخدا یا دهبان رسمی داشته باشند (هر چند ممكن است به عللی در زمان سرشماری ده دارای كدخدا نباشد)؛ سوم، محدودة ثبتیِ (و در غیر این صورت محدودة عرفیِ) مستقلی داشته باشند. بنابر این ده معمولاً یك آبادی كدخدا نشین است.
3 و 4. مزرعة مستقل و مزرعة تابع، آبادیهایی كه ده نبوده خارج از محدودة ثبتیِ (و غیر این صورت عرفیِ) آبادیهای دیگر قرار گرفته باشند و محل انجام فعالیتهای كشاورزی باشند، اگر از لحاظ نظامات اداری تابع دهی نباشند، مزرعة مستقل و اگر تابع دهی باشند مزرعة تابع خوانده میشوند.
5 و 6. مكان مستقل و مكان تابع، آبادیهایی كه ده نبوده و خارج از محدوده ثبتیِ (و در غیر این صورت عرفیِ) آبادیهای دیگر قرار گرفته باشند و بیشتر محل فعالیتهای غیر كشاورزی باشند (مانند معدن، ایستگاه راهآهن، پاسگاه، قهوهخانه و غیره) اگر از لحاظ نظامات اداری، تابع دهی نباشند مكان مستقل و در غیر این صورت مكان تابع به حساب میآیند» (همان، 70ـ71).
بنابراین تعریفات كه در سرشماری كشاورزی1352ش به كار گرفته شده، آبادیهای ایران شامل نزدیك به 000،59 ده، 000،60 مزرعة مستقل، 000،16 مزرعة تابع و 000،2 مكان غیركشاورزی بوده است. اینها جمعاً مشتمل بر حدود 3/3 میلیون خانوار است (875،444،3 خانوار در سرشماری 1355ش) كه دِهها 99 درصد آنها را در بر میگیرد. نزدیك به 23 درصد از آبادیها غیرمسكون و بقیه هر كدام به طور متوسط دارای 51 خانوار است. نیمی از آبادیها در مناطق كوهستانی و نیمی دیگر در دشتها و جلگهها واقع است.
مآخذ: آصف اللغات؛ آنندراج، فرهنگ جامع فارسی؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، المآثر و الآثار، به كوشش ایرج افشار، تهران، اساطیر، 1363ش؛ همو، مطلع الشمس، تهران، 1301ق؛ امینالدوله، علیخان، سفرنامه، به كوشش اسلام كاظمیه، تهران، توس، 1354ش؛ ایرانیكا؛ بیهقی، ابوالفضل محمد، تاریخ، به كوشش علیاكبر فیاض، دانشگاه مشهد، 1350ش؛ بهار عجم؛ ترجمة تفسیر طبری، به كوشش حبیب یغمایی، تهران، توس، 1356ش؛ حدودالعالم، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، طهوری،1362ش؛ سه سفرنامه، به كوشش قدرتالله روشنی، دانشگاه تهران، 1347ش؛ عنصرالمعالی، كیكاوس، قابوسنامه، به كوشش غلامحسین یوسفی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1345ش؛ فسایی، حسن، فارسنامة ناصری، تهران، 1313ق؛ كسروی، احمد، «نامهای شهرهای ایران»، آینده، س 1، شم 6؛ لغتنامة فارسی؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی؛ مركز آمار ایران، راهنمای (دستورالعمل) مأمور سرشماری، تهران، 1355ش؛ مفخم پایان، لطفالله، فرهنگ آبادیهای ایران، تهران، امیركبیر، 1339ش، مقدمه؛ منشی، محمدعلی، سفرنامة ركنالدوله به سرخس، گزارش محمدحسین مهندس به مؤیدالدوله، به كوشش محمد گلبن، تهران، سحر، 1356ش، ص 25؛ موریه، جیمز، حاجی بابای اصفهانی، ترجمة میرزا حبیب اصفهانی، به كوشش سیدمحمدعلی جمالزاده، تهران، امیركبیر، 1348ش، ص 10؛ ناصرالدین شاه، سفرنامة دوم خراسان، تهران، كاوش، 1363ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به كوشش وحید دستگردی، تهران، علمی، 1313ش؛ نفیسی، علیاكبر، فرهنگ نفیسی؛ نیشابوری، ابراهیم بن منصور، قصص الانبیاء، به كوشش حبیب یغمایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1359ش.
منبع مقاله :
دانشنامه ی جهان اسلام، زیر نظر سید مصطفی میرسلیم، تهران، بنیاد دائره المعارف اسلامی، نشر کتاب مرجع، چاپ سوم، 1386
/ج