آيا اعلاميه جهانى حقوق بشر، جهان شمول است؟
نويسنده:سیدابراهیم حسینی
منبع:مجله پرسمان
منبع:مجله پرسمان
1. جهان شمولى حقوق بشر به چه معناست؟ مؤلفههاى لازم آن كدامند؟
2. آيا اعلاميه جهانى حقوق بشر، جهان شمول است؟ چرا؟
3. آيا حقوق بشر اسلامى جهان شمول است؟ چرا؟
4. راز جهان شمول بودن حقوق بشر اسلامى چيست؟ دليل آن كدام است؟ آيا اين عوامل قابل تعميم به اعلاميه جهانى حقوق بشر است يا نه؟ در حقوق بين الملل معاصر، حقوق بشر از حقوق بنيادين و غيرقابل انتقال تلقى مىشود؛ حقوقى كه زيستن به عنوان نوع بشر، بر پايه آنها استوار است.1
همان طور كه در شمارههاى قبل بيان شد حقوق بشر نه به معناى حقوقى است كه افراد بشر دارند، بلكه به معناى آن حقوقى است كه انسانها به دليل اين كه انسان هستند، از آن برخوردارند؛ يعنى براى برخوردارى از آن حقوق، صرف انسان بودن، فارغ از شرايط مختلف اجتماعى، سياسى و مذهبى و نيز فارغ از سطح استحقاق آنها كافى است.2
از اينرو حقوق بشر به عنوان حقوقى فراتر از قوانين وضعى و حاكم برآنها بايستى توسط قانونگذاران و مجريان حكومتى رعايت شود و در واقع حقوق بشر به منظور دفاع از مردم و شهروندان در مقابل استبداد و خفقان و ستمگرى حاكمان طرح شده است.
در اسلام، مسئوليت مقابله با تهديد، ارعاب و ستمگرى، وظيفهاى همگانى است. از اينرو همه افراد بايد در برابر عوامل تهديد، ارعاب و ستم بايستند و از مظلوم دفاع كنند دشمن ظالم باشند؛ همان گونه كه دستور نورانى امام على عليهالسلام به فرزندانش مبنى بر اين كه «همواره خصم ظالم و يار و ياور مظلوم باشيد»3 برتارك عالم مىدرخشد. نه تنها شريعت اسلامى،بلكه همه اديان بر حقوق بشر تأكيد مىكنند و بنابر تحقيقات علامه طباطبايى(ره) كوروش (ذوالقرنين) يكى از مردان الهى بوده است كه در سال 560 قبل از ميلادمنشورى را اعلام كرد كه در بردارنده حقوق و آزادىهايى براى بشر بوده است.4
اما چيزى كه بايد بدان توجه داشت، ا ين است كه در انديشه اسلامى، حقوق بشر موهبتى الهى و به مقتضاى حكمت الهى و هدف آفرينش است؛ پس بايد در راستاى خواست خداى متعال و متناسب با هدف خلقت باشد؛ يعنى اولاً منطبق با اراده تشريعى خداى متعال باشد.و ثانياً با حقوق بنيادىتر مانند «حق الله» يا حقوق جمعى و عمومى كه مهمتر از حقوق فردى باشد، مانند حق جامعه، تعارض نداشته باشد. از اينرو براساس انديشه اسلامى، حقوق بشر نمىتواند مغاير با شريعت اسلامى باشد و براساس نظام احسن و تقدم مصلحتهاى عموم مردم بر منافع افراد، حقوق بشر نمىتواند در تعارض با حق جامعه، مانند تربيت دينى و حاكميت خداپرستى باشد و به همين جهت، دايره محدوديتهاى آزادى در نگرش اسلامى بيشتر است.5
آية الله جوادى آملى در اين زمينه مىفرمايد: انسان خليفةالله است و خداى متعال اين كرامت را به وى بخشيد؛ «و لقد كرمنا بنى آدم».
حقوقى كه خداى متعال به وى ارزانى داشت، در راستاى فعليت بخشيدن به اين كرامت است؛ لذا هرگز حقوق بشر نمىتواند به گونهاى باشد كه با كرامت انسانى مخالف باشد. فلسفه بسيارى از محدوديتها در حقوق انسان همين است.
مقصو از اين ويژگى چيست؟ آيا همان گونه كه در دايرة المعارف حقوق بشر8 آمده است و «جك دانلى» نيز بر آن تأكيد ورزيده است، بدين معنى است كه «حقوق بشر انديشهاى است كه تقريباً در سراسر جهان به طور عام پذيرفته شده يااين چنين قلمداد شده است»9 و لذا مجمع عمومى سازمان ملل متحد اعلاميهاى را كه تحت عنوان حقوق بشر در سال 1948م. مورد تصويب قرارداد، آن را «اعلاميه جهانى»10 ناميده و يا آن كه مقصود آن است كه حقوق بشر به لحاظ نظرى، ارزشهاى جهانى دارد؛ زيرا هدف از آنها اين است كه در مورد تمام انسانها به طور يكسان و صرفنظر از اختلافهاى قومى، فرهنگى و دينى رعايت شود.11
از اين رو در مقدمه اعلاميه جهانى حقوق بشر تأكيد شده است كه اين اعلاميه براى همه مردمان و همه ملتها است و در بسيارى از مواد آن نيز تصريح مىكند كه اين حق براى همه افراد بشر و فارغ از هر گونه حيثيت خاص قومى، فرهنگى، نژادى و مذهبى است.
«كوفى عنان» دبير كل سازمان ملل متحد در سخنرانى خود به مناسبت پنجاهمين سالگرد اعلاميه جهانى حقوق بشر به هر دو معناى فوق از جهان شمولى اشاره كرد و گفت:
«حقوق بشر، جهانى است؛ نه فقط به خاطر ريشه داشتن در همه فرهنگها، بلكه به خاطر آن كه توسط همه كشورهاى عضو سازمان ملل متحد تأييد شده است».12
به نظر مىرسد همان طور كه دكتر هدايت الله فلسفى نگاشتهاند، «حقوق بشر به لحاظ سرشتى كه دارد، زمان و مكان نمىشناسد»؛13 و لذا بايد جهانى و جهان شمول باشد، ولى آيا همان طور كه ايشان مدعى است، «اعلاميه جهانى حقوق بشر، به راستى اعلاميهاى جهانى است؟»14 به نظر مىرسد كه چنين نباشد؛ زيرا همان طور كه برخى از محققان معتقدند، «حقوقى كه به نام حقوق بشر تشريح مىشود، با توجه به ويژگىهاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى جامعهاى كه از اين حقوق در آن جا تعريف به عمل مىآيد، شكل متفاوتى به خود مىگيرد. از اين رو، حقوق بشر هيچ گاه در چارچوب يك تعريف عام وقابل پذيرش عمومى نگنجيده است. اين امر موجب بروز يك معضل در نظام حقوق بين الملل شده است.»15 لازمه جهانى بودن آن است كه يا به همه فرهنگها توجه شود يا دست كم، قدر مشترك همه نظامهاى حقوقى اخذ شود. «همان طور كه برخى دولتهاى جهان سوم نظير جمهورى اسلامى ايران، هند، چين و برزيل اعلام كردهاند: حقوق بشر مورد نظر غرب برخلاف فرهنگ و عقيده آنهاست و لذا در مسائل حقوق بشر بايستى به فرهنگهاى بومى توجه شود و معيارهايى كه صرفاً بر مبناى فرهنگ و سنن و فلسفه غربى است، نبايستى جهانى تلقى شود».16
بنابراين، اعلاميه جهانى حقوق بشر، به هيچ يك از دو معناى ياد شده، جهانى و جهان شمول نيست؛ زيرا با آن كه پنجاه و پنج سال از تصويب اعلاميه جهانى حقوق بشر مىگذرد، هنوز برخى از كشورها آن را به عنوان بخشى از حقوق وضع شده كه بتواند در نظام داخلىشان اعمال شود، نپذيرفتهاند. استناد به اين كه اين اعلاميه در سال 1948م. با رأى مثبت 48 كشور از 56 كشور عضو سازمان ملل متحد به تصويب رسيد؛ يعنى فقط هشت كشور نسبت به آن رأى ممتنع دادند و با رأى منفى هيچ كشورى روبهرو نشد، پس اكثريت كشورهاى جهان آن را پذيرفتهاند، صحيح نيست؛ زيرا حقيقت آن است كه اكثر حاكمان، نمايندگان حقيقى مردم كشور خودشان نيستند و با وجود شعارهاى پرزرق و برق و ليبرال - دموكراسى و تصريح به اين كه مبناى اعتبار و اقتدار هر حكومتى، خواست آن ملت است و اين خواست بايد در يك انتخابات آزاد و مطمئن و با رأى مخفى بيان شود، آن چه كه رأى ساز و مؤثر در سرنوشت انتخابات است، پول و تبليغات فريبنده است كه توسط احزاب به عنوان واسطهاى بين سرمايهداران و صاحبان كارخانجات و صنايع با تودههاى مردم هزينه مىشود.17 حقوق بشر زمانى حقوق بشر است كه براى آحاد بشر و به عنوان سپر دفاعى در مقابل تعدى حاكمان و صاحبان قدرت و نفوذ در جامعه منظور شود و دولتها به عنوان نمايندگان ملتها از آن دفاع كنند.
از جهت جهانى بودن ارزشهاى مندرج در اعلاميه، گرچه قابل انكار نيست كه برخى از آنها و يا در كل، اصولى از آن، مانند ممنوعيَت هر گونه نسل كشى، تبعيض نژادى، كشتار، شكنجه، هدف گلوله قرار دادن تظاهركنندگان بى گناه و پافشارى بر كرامت انسانى، حق حيات، حق تعليم و تربيت، برابرى، آزادى و... مورد پذيرش همه فرهنگهاست؛ اما هم در تفسير اين حقوق و هم در گستره محدوديتهاى آن، اختلافات فراوانى وجود دارد.
سابقه تاريخى اعلاميه جهانى حقوق بشر نيز مؤيد اين نگرش است كه حقوق بشر مجموعهاى از ارزشهاى خنثى نيست؛ بلكه اين حقوق برخاسته از شرايط و وقايع تاريخى خاصى هستند كه اروپايىها و آمريكايىها طى قرون شانزدهم تا بيستم و نيز تا به امروز آنها را تجربه كردهاند. در اين دوره، مدرنيته به صورت پارادايمى تاريخى درآمد كه شاهد دگرگونىهاى عمدهاى در جهانبينى غربىها و روى آوردن آنان به نگرش سكولاريستى بود. به همين جهت حقوق بشر غربى، نه در مرحله تئورى جهانى است و نه در مرحله عملى جهان شمولى؛ زيرا از جهت نظرى، فاقد بنيانهاى استوار و پشتوانههاى منطقى براى ارزشهاى فراگير و جهان شمول است و از نظر عملى نيز خوى استكبارى مانع ايجاد فضاى تفاهم، برابرى وعدالت شده است. غربىها همواره، در صدد تحميل ارزشها، نگرشها و خواستهاى خود بر ساير ملل و اقوام برآمدهاند و اين مسئله، ريشه بسياى از معضلات و چالشهاى حقوق بشر در جهان معاصر است. از اين رو آمريكا به بهانه حقوق بشر و ايجاد دموكراسى به ملت مظلوم عراق حمله مىكند و در واقع به جاى مردم سالارى، مردم كشتارى مىكند و اين واقعيت و باطن حقوق بشر غربى است. به نظر ما، راه چاره جهان شمولى حقوق بشر، نسبيت فرهنگى و پلوراليسم عقيدتى نيست؛ آن چنان كه جك دانلى برآن اصرار مىورزد؛ بلكه راهكار آن، چيزى است كه در نظام حقوقى اسلام مطرح شده است و به همين جهت حقوق بشر در انديشه اسلامى، به خاطر در برداشتن اصول و قواعدى فطرى و انسانى، جهان شمول است و چنانچه اعلاميه جهانى حقوق بشر اين اصول را رعايت كند، مىتواند جهان شمول باشد كه مهمترين اين اصول و قواعد، دو اصل ذيل است:
دلايل عموميت اين حقوق بسيار زياد است كه ما به سه دليل اشاره مىكنيم؛ در دليل اول، به دو آيه قرآن و يك حديث از نهج البلاغه اشاره مىكنيم:
1. «لا ينها كم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم أن تبرّو هم و تقسطوا اليهم...؛18 خداوند شما را از نيكوكارى و عدالت درباره كسانى كه با شما در دين جنگ و كشتار ندارند و شما را از وطنهايتان بيرون نراندهاند، نهى نكرده است»
علامه محمد تقى جعفرى مىگويد:
اين مطلب به عنوان يك قاعده، مورد قبول صاحبنظران است كه در هر مورد كه نيكوكارى و عدالت مقتضى داشته باشد، اولى از نظر اخلاقى و دومى از نظر قانون الزامى، ضرورت پيدا مىكند.19
2. «هل جزاء الاحسان الاّ الاحسان؛20 آيا پاداش نيكى جزكار نيك و برخورد نيكو است»؟
3. دستور قاطعانه اميرالمؤمنين على عليهالسلام به مالك اشتر نخعى براى اداره كشور به عنوان استاندار و حاكم مصر كه امام عليهالسلام كه در آن فرمودند:
«و أشعر قلبك الرحمة للّرعيه و المحبّة لهم و اللطف بهم و لا تكونّن عليهم سَبُعاً ضارياً تغتنم أكلهم فانهم صنفان امّا أخ لك فى الدين و اما نظير لك فى الخلق21
اى مالك! رحمت بر رعيت و محبت و لطف برهمه آنان را بر قلبت قابل دريافت بنما و براى آنان درندهاى خون آشام مباش؛ زيرا همه آنان از دو حال خالى نيستند؛ يا برادر دينى تو هستند و يا نظير و هم نوع تو در خلقت».
بديهى است كه هيچ رحمت، محبت و لطفى درباره مردم، بالاتر از آن نيست كه همه آنان به حقوق طبيعى و فطرى خود برسند و در حقيقت اين دستور على عليهالسلام به معناى حق كرامت انسان و تكليف حاكمان به تكريم آنان از هر مذهب و مسلكى است؛ يعنى همين كه شايسته نام «انسان» باشند داراى اين حقوق مىباشند؛ مگر در صورتى كه خود بارفتارهاى ناشايست، اين كرامت را از خود سلب كنند.
علامه جعفرى در اين زمينه مىنويسد:
اسلام در مورد حقوق و تكاليفى كه به هر يك از ملل و جوامع اختصاص دارد و مستند به فرهنگ و ديگر عوامل و موقعيتهاى حياتى مخصوص به خودآن است، نه تنها مقررات حقوقى و تكليفى خود را به هيچ يك از اقوام و ملل تحميل نمىكند، بلكه مطابق آيات شريفه قرآن و ديگر مبانى فقهى خود، آنها را در طرز انديشه و رفتارى كه درباره مقررات خود دارند، آزاد مىگذارد؛ البته در آن موارد كه خطا و اشتباه مردم در معتقدات و مقررات ثابت شود، اسلام بر مبناى اصلاح انسان و انسانيت و با مناسبترين طرق، هدايت و ارشاد آنان را به عهده مىگيرد. چند دليل روشن براى اين مطلب مىتواند در نظر گرفت:
دليل يكم، آيات شريفه قرآنى است؛ مانند:
«قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الاّ نعبدالاّ اللّه و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضاً ارباً من دون الله...22
بگو: اى اهل كتاب! بياييد در يك كلمه مشترك بايكديگر هماهنگ شويم [و آن اين است كه] نپرستيم مگر خدا را و هيچ چيز را با او شريك قرار ندهيم و هيچ يك از ما ديگرى را براى خودمعبود اتخاذ نكند...».
بديهى است مقصود از دعوت به يك كلمه مشترك، دعوت براى همزيستى مطلوب برمبناى آن كلمه است كه عبارت است از توحيد مطلق خداوندى و شريك قرار ندادن بااو و عدم اتخاذ هيچ كس به ربوبيت. قطعى است كه اگر اين كلمه مشترك براى همزيستى با حقوق اساسى فطرى و طبيعى همه اهل كتاب كافى نبود و اختلاف در قوانين و مقررات خاص آن اقوام و ملل، مانع از همزيستى مطلوب بود، همه آن اهل كتاب اعتراض مىكردند كه مجرد اشتراك در عقيده توحيد مطلق و شريك قرار ندادن باخدا وعدم اتخاذ انسانها به ربوبيت، براى همزيستى با حقوق مزبور كافى نيست؛ بابراين، اى پيامبر اسلام! ما را به كدامين وحدت دعوت مىكنى؟!
دليل سوم، قاعده معروف الزام است. اين قاعده مىگويد: «الزموهم بما الزموا به انفسهم»(آنان را كه با شما هم مكتب نيستند به آن چه كه آنان خود را ملزم مىدانند، الزام كنيد). معناى اين قاعده اين است كه مسلمانان بايد به حقوق و تكاليفى كه مردم غير مسلمان به آن معتقد و ملتزم هستند، احترام بگذارند و آن را درباره ايشان مراعات كنند».23 مانند آنچه كه درباره ازدواج،، ارث و... نسبت به پيروان ساير مذاهب و مكاتب رعايت مىشود، مگر آن كه انحرافى عظيم در اين معتقدات يا برنامههاى رفتارى باشد كه قابل به رسميت شناختن نباشد.
4. السيد محمدحسين الطباطبائى، الميزان فى تفسير القرآن، ج13، دارالكتب الاسلامية؛ الطبعة الرابعة، تهران 1362ش، ص425-407.
5. ر.ك: محمدتقى مصباح يزدى، جزوه حقوق و سياست، ج2، (مجموعه درسهاى استاد فرزانه علامه مصباح يزدى در سال 1365 درمؤسسه در راه حق).
13. هدايت الله فلسفى، تدوين و اعتلاى حقوق بشر، مجله تحقيقات حقوقى شماره 17و16، سال 74-75، ص95.
14. همان، ص109.
17. ر.ك: محمدتقى مصباحيزدى، كاوشها و چالشها، ج2، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، قم، 1380، ص79-74.
18. ممتحنه(60) آيه 8.
19. محمدتقىجعفرى، تحقيقى در دو نظام حقوق جهانى بشر از ديدگاه اسلام و غرب، دفتر خدمات حقوقى بين المللى، ج11، تهران، 1370، ص185.
20. الرحمن(55) آيه60.
21. نهج البلاغه؛، صبحى صالح، ص427.
22. آل عمران (3)آيه 64.
23. تحقيقى در دو نظام حقوق جهانى بشر از ديدگاه غرب و اسلام، ص186-184.
2. آيا اعلاميه جهانى حقوق بشر، جهان شمول است؟ چرا؟
3. آيا حقوق بشر اسلامى جهان شمول است؟ چرا؟
4. راز جهان شمول بودن حقوق بشر اسلامى چيست؟ دليل آن كدام است؟ آيا اين عوامل قابل تعميم به اعلاميه جهانى حقوق بشر است يا نه؟ در حقوق بين الملل معاصر، حقوق بشر از حقوق بنيادين و غيرقابل انتقال تلقى مىشود؛ حقوقى كه زيستن به عنوان نوع بشر، بر پايه آنها استوار است.1
همان طور كه در شمارههاى قبل بيان شد حقوق بشر نه به معناى حقوقى است كه افراد بشر دارند، بلكه به معناى آن حقوقى است كه انسانها به دليل اين كه انسان هستند، از آن برخوردارند؛ يعنى براى برخوردارى از آن حقوق، صرف انسان بودن، فارغ از شرايط مختلف اجتماعى، سياسى و مذهبى و نيز فارغ از سطح استحقاق آنها كافى است.2
از اينرو حقوق بشر به عنوان حقوقى فراتر از قوانين وضعى و حاكم برآنها بايستى توسط قانونگذاران و مجريان حكومتى رعايت شود و در واقع حقوق بشر به منظور دفاع از مردم و شهروندان در مقابل استبداد و خفقان و ستمگرى حاكمان طرح شده است.
در اسلام، مسئوليت مقابله با تهديد، ارعاب و ستمگرى، وظيفهاى همگانى است. از اينرو همه افراد بايد در برابر عوامل تهديد، ارعاب و ستم بايستند و از مظلوم دفاع كنند دشمن ظالم باشند؛ همان گونه كه دستور نورانى امام على عليهالسلام به فرزندانش مبنى بر اين كه «همواره خصم ظالم و يار و ياور مظلوم باشيد»3 برتارك عالم مىدرخشد. نه تنها شريعت اسلامى،بلكه همه اديان بر حقوق بشر تأكيد مىكنند و بنابر تحقيقات علامه طباطبايى(ره) كوروش (ذوالقرنين) يكى از مردان الهى بوده است كه در سال 560 قبل از ميلادمنشورى را اعلام كرد كه در بردارنده حقوق و آزادىهايى براى بشر بوده است.4
اما چيزى كه بايد بدان توجه داشت، ا ين است كه در انديشه اسلامى، حقوق بشر موهبتى الهى و به مقتضاى حكمت الهى و هدف آفرينش است؛ پس بايد در راستاى خواست خداى متعال و متناسب با هدف خلقت باشد؛ يعنى اولاً منطبق با اراده تشريعى خداى متعال باشد.و ثانياً با حقوق بنيادىتر مانند «حق الله» يا حقوق جمعى و عمومى كه مهمتر از حقوق فردى باشد، مانند حق جامعه، تعارض نداشته باشد. از اينرو براساس انديشه اسلامى، حقوق بشر نمىتواند مغاير با شريعت اسلامى باشد و براساس نظام احسن و تقدم مصلحتهاى عموم مردم بر منافع افراد، حقوق بشر نمىتواند در تعارض با حق جامعه، مانند تربيت دينى و حاكميت خداپرستى باشد و به همين جهت، دايره محدوديتهاى آزادى در نگرش اسلامى بيشتر است.5
آية الله جوادى آملى در اين زمينه مىفرمايد: انسان خليفةالله است و خداى متعال اين كرامت را به وى بخشيد؛ «و لقد كرمنا بنى آدم».
حقوقى كه خداى متعال به وى ارزانى داشت، در راستاى فعليت بخشيدن به اين كرامت است؛ لذا هرگز حقوق بشر نمىتواند به گونهاى باشد كه با كرامت انسانى مخالف باشد. فلسفه بسيارى از محدوديتها در حقوق انسان همين است.
جهان شمولى حقوق بشر
يكى از ويژگىهايى كه براى حقوق بشر بر شمرده مىشود و در اعلاميه جهانى حقوق بشر نيز بر آن تأكيد شده است، «جهان شمولى» آن است. جهان شمولى، مشخصه عمدهاى است كه حقوق بشر را از ديگر حقوقها متمايز مىسازد.6 و همان طور كه دبير كل سازمان ملل متحد يادآورى كردهاند، «اين جهان شمول بودن حقوق بشر است كه به آن اقتدار مىدهد».7مقصو از اين ويژگى چيست؟ آيا همان گونه كه در دايرة المعارف حقوق بشر8 آمده است و «جك دانلى» نيز بر آن تأكيد ورزيده است، بدين معنى است كه «حقوق بشر انديشهاى است كه تقريباً در سراسر جهان به طور عام پذيرفته شده يااين چنين قلمداد شده است»9 و لذا مجمع عمومى سازمان ملل متحد اعلاميهاى را كه تحت عنوان حقوق بشر در سال 1948م. مورد تصويب قرارداد، آن را «اعلاميه جهانى»10 ناميده و يا آن كه مقصود آن است كه حقوق بشر به لحاظ نظرى، ارزشهاى جهانى دارد؛ زيرا هدف از آنها اين است كه در مورد تمام انسانها به طور يكسان و صرفنظر از اختلافهاى قومى، فرهنگى و دينى رعايت شود.11
از اين رو در مقدمه اعلاميه جهانى حقوق بشر تأكيد شده است كه اين اعلاميه براى همه مردمان و همه ملتها است و در بسيارى از مواد آن نيز تصريح مىكند كه اين حق براى همه افراد بشر و فارغ از هر گونه حيثيت خاص قومى، فرهنگى، نژادى و مذهبى است.
«كوفى عنان» دبير كل سازمان ملل متحد در سخنرانى خود به مناسبت پنجاهمين سالگرد اعلاميه جهانى حقوق بشر به هر دو معناى فوق از جهان شمولى اشاره كرد و گفت:
«حقوق بشر، جهانى است؛ نه فقط به خاطر ريشه داشتن در همه فرهنگها، بلكه به خاطر آن كه توسط همه كشورهاى عضو سازمان ملل متحد تأييد شده است».12
به نظر مىرسد همان طور كه دكتر هدايت الله فلسفى نگاشتهاند، «حقوق بشر به لحاظ سرشتى كه دارد، زمان و مكان نمىشناسد»؛13 و لذا بايد جهانى و جهان شمول باشد، ولى آيا همان طور كه ايشان مدعى است، «اعلاميه جهانى حقوق بشر، به راستى اعلاميهاى جهانى است؟»14 به نظر مىرسد كه چنين نباشد؛ زيرا همان طور كه برخى از محققان معتقدند، «حقوقى كه به نام حقوق بشر تشريح مىشود، با توجه به ويژگىهاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى جامعهاى كه از اين حقوق در آن جا تعريف به عمل مىآيد، شكل متفاوتى به خود مىگيرد. از اين رو، حقوق بشر هيچ گاه در چارچوب يك تعريف عام وقابل پذيرش عمومى نگنجيده است. اين امر موجب بروز يك معضل در نظام حقوق بين الملل شده است.»15 لازمه جهانى بودن آن است كه يا به همه فرهنگها توجه شود يا دست كم، قدر مشترك همه نظامهاى حقوقى اخذ شود. «همان طور كه برخى دولتهاى جهان سوم نظير جمهورى اسلامى ايران، هند، چين و برزيل اعلام كردهاند: حقوق بشر مورد نظر غرب برخلاف فرهنگ و عقيده آنهاست و لذا در مسائل حقوق بشر بايستى به فرهنگهاى بومى توجه شود و معيارهايى كه صرفاً بر مبناى فرهنگ و سنن و فلسفه غربى است، نبايستى جهانى تلقى شود».16
بنابراين، اعلاميه جهانى حقوق بشر، به هيچ يك از دو معناى ياد شده، جهانى و جهان شمول نيست؛ زيرا با آن كه پنجاه و پنج سال از تصويب اعلاميه جهانى حقوق بشر مىگذرد، هنوز برخى از كشورها آن را به عنوان بخشى از حقوق وضع شده كه بتواند در نظام داخلىشان اعمال شود، نپذيرفتهاند. استناد به اين كه اين اعلاميه در سال 1948م. با رأى مثبت 48 كشور از 56 كشور عضو سازمان ملل متحد به تصويب رسيد؛ يعنى فقط هشت كشور نسبت به آن رأى ممتنع دادند و با رأى منفى هيچ كشورى روبهرو نشد، پس اكثريت كشورهاى جهان آن را پذيرفتهاند، صحيح نيست؛ زيرا حقيقت آن است كه اكثر حاكمان، نمايندگان حقيقى مردم كشور خودشان نيستند و با وجود شعارهاى پرزرق و برق و ليبرال - دموكراسى و تصريح به اين كه مبناى اعتبار و اقتدار هر حكومتى، خواست آن ملت است و اين خواست بايد در يك انتخابات آزاد و مطمئن و با رأى مخفى بيان شود، آن چه كه رأى ساز و مؤثر در سرنوشت انتخابات است، پول و تبليغات فريبنده است كه توسط احزاب به عنوان واسطهاى بين سرمايهداران و صاحبان كارخانجات و صنايع با تودههاى مردم هزينه مىشود.17 حقوق بشر زمانى حقوق بشر است كه براى آحاد بشر و به عنوان سپر دفاعى در مقابل تعدى حاكمان و صاحبان قدرت و نفوذ در جامعه منظور شود و دولتها به عنوان نمايندگان ملتها از آن دفاع كنند.
از جهت جهانى بودن ارزشهاى مندرج در اعلاميه، گرچه قابل انكار نيست كه برخى از آنها و يا در كل، اصولى از آن، مانند ممنوعيَت هر گونه نسل كشى، تبعيض نژادى، كشتار، شكنجه، هدف گلوله قرار دادن تظاهركنندگان بى گناه و پافشارى بر كرامت انسانى، حق حيات، حق تعليم و تربيت، برابرى، آزادى و... مورد پذيرش همه فرهنگهاست؛ اما هم در تفسير اين حقوق و هم در گستره محدوديتهاى آن، اختلافات فراوانى وجود دارد.
سابقه تاريخى اعلاميه جهانى حقوق بشر نيز مؤيد اين نگرش است كه حقوق بشر مجموعهاى از ارزشهاى خنثى نيست؛ بلكه اين حقوق برخاسته از شرايط و وقايع تاريخى خاصى هستند كه اروپايىها و آمريكايىها طى قرون شانزدهم تا بيستم و نيز تا به امروز آنها را تجربه كردهاند. در اين دوره، مدرنيته به صورت پارادايمى تاريخى درآمد كه شاهد دگرگونىهاى عمدهاى در جهانبينى غربىها و روى آوردن آنان به نگرش سكولاريستى بود. به همين جهت حقوق بشر غربى، نه در مرحله تئورى جهانى است و نه در مرحله عملى جهان شمولى؛ زيرا از جهت نظرى، فاقد بنيانهاى استوار و پشتوانههاى منطقى براى ارزشهاى فراگير و جهان شمول است و از نظر عملى نيز خوى استكبارى مانع ايجاد فضاى تفاهم، برابرى وعدالت شده است. غربىها همواره، در صدد تحميل ارزشها، نگرشها و خواستهاى خود بر ساير ملل و اقوام برآمدهاند و اين مسئله، ريشه بسياى از معضلات و چالشهاى حقوق بشر در جهان معاصر است. از اين رو آمريكا به بهانه حقوق بشر و ايجاد دموكراسى به ملت مظلوم عراق حمله مىكند و در واقع به جاى مردم سالارى، مردم كشتارى مىكند و اين واقعيت و باطن حقوق بشر غربى است. به نظر ما، راه چاره جهان شمولى حقوق بشر، نسبيت فرهنگى و پلوراليسم عقيدتى نيست؛ آن چنان كه جك دانلى برآن اصرار مىورزد؛ بلكه راهكار آن، چيزى است كه در نظام حقوقى اسلام مطرح شده است و به همين جهت حقوق بشر در انديشه اسلامى، به خاطر در برداشتن اصول و قواعدى فطرى و انسانى، جهان شمول است و چنانچه اعلاميه جهانى حقوق بشر اين اصول را رعايت كند، مىتواند جهان شمول باشد كه مهمترين اين اصول و قواعد، دو اصل ذيل است:
اصل اول: فطرى و فرا ايمانى بودن حقوق بشر اسلامى
يكى از ويژگىهاى حقوق بشر اسلامى آن است كه فرا ايمانى و مبتنى بر فطرت بشر است؛ فطرتى كه ميان همه انسانها مشترك است. بخشى از وظايف و تكاليف اسلامى مربوط به مسلمين و مؤمنين است و قرآن كريم و روايات باتعبير «يا ايهاالذين آمنوا» و نظير آن، افراد را مورد خطاب قرار داده است؛ مثل روزه، نماز و... . گرچه همه انسانها در واقع مكلف به اين شريعت هستند، اما نخست بايد به توحيد و نبوت بگروند تا آن گاه مخاطب اين دستورات قرار گيرند و برخى از دستورات، مقتضاى انسانيت انسان است و نه مقتضاى ايمان وى؛ مانند رعايت عدالت، خوبى به كسانى كه به ما احسان كردند، احترام به پدر و مادر، استادان و همه كسانى كه بر ما حقى دارند و حقوق بشر در اسلام، از اين قبيل است و بنابراين حق حيات، حق كرامت، حق تعليم و تربيت، حق آزادى مسئولانه و حق مساوات مربوط به تمام انسانها مىباشد و از اينرو قابل تعميم به همه اقوام و ملل است.دلايل عموميت اين حقوق بسيار زياد است كه ما به سه دليل اشاره مىكنيم؛ در دليل اول، به دو آيه قرآن و يك حديث از نهج البلاغه اشاره مىكنيم:
1. «لا ينها كم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم أن تبرّو هم و تقسطوا اليهم...؛18 خداوند شما را از نيكوكارى و عدالت درباره كسانى كه با شما در دين جنگ و كشتار ندارند و شما را از وطنهايتان بيرون نراندهاند، نهى نكرده است»
علامه محمد تقى جعفرى مىگويد:
اين مطلب به عنوان يك قاعده، مورد قبول صاحبنظران است كه در هر مورد كه نيكوكارى و عدالت مقتضى داشته باشد، اولى از نظر اخلاقى و دومى از نظر قانون الزامى، ضرورت پيدا مىكند.19
2. «هل جزاء الاحسان الاّ الاحسان؛20 آيا پاداش نيكى جزكار نيك و برخورد نيكو است»؟
3. دستور قاطعانه اميرالمؤمنين على عليهالسلام به مالك اشتر نخعى براى اداره كشور به عنوان استاندار و حاكم مصر كه امام عليهالسلام كه در آن فرمودند:
«و أشعر قلبك الرحمة للّرعيه و المحبّة لهم و اللطف بهم و لا تكونّن عليهم سَبُعاً ضارياً تغتنم أكلهم فانهم صنفان امّا أخ لك فى الدين و اما نظير لك فى الخلق21
اى مالك! رحمت بر رعيت و محبت و لطف برهمه آنان را بر قلبت قابل دريافت بنما و براى آنان درندهاى خون آشام مباش؛ زيرا همه آنان از دو حال خالى نيستند؛ يا برادر دينى تو هستند و يا نظير و هم نوع تو در خلقت».
بديهى است كه هيچ رحمت، محبت و لطفى درباره مردم، بالاتر از آن نيست كه همه آنان به حقوق طبيعى و فطرى خود برسند و در حقيقت اين دستور على عليهالسلام به معناى حق كرامت انسان و تكليف حاكمان به تكريم آنان از هر مذهب و مسلكى است؛ يعنى همين كه شايسته نام «انسان» باشند داراى اين حقوق مىباشند؛ مگر در صورتى كه خود بارفتارهاى ناشايست، اين كرامت را از خود سلب كنند.
اصل دوم: سهولت و سماحت و كرامت حقوق اسلامى
يكى ديگر از ويژگىهاى حقوق اسلامى، عدم تحميل فرهنگ اسلامى به پيروان ديگر مذاهب و احترام به اصل همزيستى مسالمتآميز است.علامه جعفرى در اين زمينه مىنويسد:
اسلام در مورد حقوق و تكاليفى كه به هر يك از ملل و جوامع اختصاص دارد و مستند به فرهنگ و ديگر عوامل و موقعيتهاى حياتى مخصوص به خودآن است، نه تنها مقررات حقوقى و تكليفى خود را به هيچ يك از اقوام و ملل تحميل نمىكند، بلكه مطابق آيات شريفه قرآن و ديگر مبانى فقهى خود، آنها را در طرز انديشه و رفتارى كه درباره مقررات خود دارند، آزاد مىگذارد؛ البته در آن موارد كه خطا و اشتباه مردم در معتقدات و مقررات ثابت شود، اسلام بر مبناى اصلاح انسان و انسانيت و با مناسبترين طرق، هدايت و ارشاد آنان را به عهده مىگيرد. چند دليل روشن براى اين مطلب مىتواند در نظر گرفت:
دليل يكم، آيات شريفه قرآنى است؛ مانند:
«قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الاّ نعبدالاّ اللّه و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضاً ارباً من دون الله...22
بگو: اى اهل كتاب! بياييد در يك كلمه مشترك بايكديگر هماهنگ شويم [و آن اين است كه] نپرستيم مگر خدا را و هيچ چيز را با او شريك قرار ندهيم و هيچ يك از ما ديگرى را براى خودمعبود اتخاذ نكند...».
بديهى است مقصود از دعوت به يك كلمه مشترك، دعوت براى همزيستى مطلوب برمبناى آن كلمه است كه عبارت است از توحيد مطلق خداوندى و شريك قرار ندادن بااو و عدم اتخاذ هيچ كس به ربوبيت. قطعى است كه اگر اين كلمه مشترك براى همزيستى با حقوق اساسى فطرى و طبيعى همه اهل كتاب كافى نبود و اختلاف در قوانين و مقررات خاص آن اقوام و ملل، مانع از همزيستى مطلوب بود، همه آن اهل كتاب اعتراض مىكردند كه مجرد اشتراك در عقيده توحيد مطلق و شريك قرار ندادن باخدا وعدم اتخاذ انسانها به ربوبيت، براى همزيستى با حقوق مزبور كافى نيست؛ بابراين، اى پيامبر اسلام! ما را به كدامين وحدت دعوت مىكنى؟!
دليل سوم، قاعده معروف الزام است. اين قاعده مىگويد: «الزموهم بما الزموا به انفسهم»(آنان را كه با شما هم مكتب نيستند به آن چه كه آنان خود را ملزم مىدانند، الزام كنيد). معناى اين قاعده اين است كه مسلمانان بايد به حقوق و تكاليفى كه مردم غير مسلمان به آن معتقد و ملتزم هستند، احترام بگذارند و آن را درباره ايشان مراعات كنند».23 مانند آنچه كه درباره ازدواج،، ارث و... نسبت به پيروان ساير مذاهب و مكاتب رعايت مىشود، مگر آن كه انحرافى عظيم در اين معتقدات يا برنامههاى رفتارى باشد كه قابل به رسميت شناختن نباشد.
پىنوشت:
1.Rebecca.wallace .M .M;"International"
law;London: Sweet and Maxwell; ed.1997,p.277.
2.Shestack Jerome.J;"The Jurisprudence of Rights;"in:Theodor Meron;Human Rights in International Law;New York;Clarendon Press;Oxford,3rd ed;1989,p.74.
3. «كونا للظالم خصما و للمظلوم عوناً» (نهج البلاغه، تنظيم صبحى صالح، قم، دارالهجرة، الطبعة الخامسة، 1412ق، ص421).law;London: Sweet and Maxwell; ed.1997,p.277.
2.Shestack Jerome.J;"The Jurisprudence of Rights;"in:Theodor Meron;Human Rights in International Law;New York;Clarendon Press;Oxford,3rd ed;1989,p.74.
4. السيد محمدحسين الطباطبائى، الميزان فى تفسير القرآن، ج13، دارالكتب الاسلامية؛ الطبعة الرابعة، تهران 1362ش، ص425-407.
5. ر.ك: محمدتقى مصباح يزدى، جزوه حقوق و سياست، ج2، (مجموعه درسهاى استاد فرزانه علامه مصباح يزدى در سال 1365 درمؤسسه در راه حق).
6.Seighart Paul; "The International law of Human Rights";Oxford:Oxford Universtity Press;1983;p.75.
7. سخنرانى كوفى عنان در دانشگاه تهران به مناسبت پنجاهمين سالگرد اعلاميه جهانى حقوق بشر؛ به نقل از روزنامه ايران، سوم دى ماه 1376ش. 8.Jawson Edward;" Encyclopedia of Human Rights".
9.Donnelly Jack;" Practice in Theory and Universal Human Rights"p.12.
10.;" Universal Declaration of Human Rights;".
11.Humphrey John;" The Internationl Billof Right Part I;in:Philosophical Foundations of Human Rights "Paris:Unesco,1986,p.61.
12. ر.ك: پاورقى شماره 12. 9.Donnelly Jack;" Practice in Theory and Universal Human Rights"p.12.
10.;" Universal Declaration of Human Rights;".
11.Humphrey John;" The Internationl Billof Right Part I;in:Philosophical Foundations of Human Rights "Paris:Unesco,1986,p.61.
13. هدايت الله فلسفى، تدوين و اعتلاى حقوق بشر، مجله تحقيقات حقوقى شماره 17و16، سال 74-75، ص95.
14. همان، ص109.
15.Wallace;Op.Cit;p.277 .
16. شوراى امنيت سازمان ملل متحد و مداخله بشر دوستانه، ص88.17. ر.ك: محمدتقى مصباحيزدى، كاوشها و چالشها، ج2، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، قم، 1380، ص79-74.
18. ممتحنه(60) آيه 8.
19. محمدتقىجعفرى، تحقيقى در دو نظام حقوق جهانى بشر از ديدگاه اسلام و غرب، دفتر خدمات حقوقى بين المللى، ج11، تهران، 1370، ص185.
20. الرحمن(55) آيه60.
21. نهج البلاغه؛، صبحى صالح، ص427.
22. آل عمران (3)آيه 64.
23. تحقيقى در دو نظام حقوق جهانى بشر از ديدگاه غرب و اسلام، ص186-184.