نویسنده: ایرا ماروین لاپیدوس
برگردان: علی بختیاری زاده
برگردان: علی بختیاری زاده
کشورهای عربی شمال آفریقا از نظر جفرافیایی و تاریخی دارای شباهتهای بسیاری با یکدیگر بودهاند و میباشند. در دوران پیشامدرنیسم روابط خویشاوندی پایه و اساس جوامع این مناطق را تشکیل میدادند و قبایل چادرنشین در این مناطق از نفوذ و قدرت قابل توجهی برخوردار بودند. رژیمهای حاکم بر الجزایر و تونس در این دوره هیچگاه نتوانستند حاکمیت عملی خود را بر کلیهی نقاط قلمرو خود برقرار کنند. مراکش در این زمان دارای رژیم متمرکزی بود که تا حدودی برپایهی قدرت نهادهای خود و تا حد زیادی برپایهی مشروعیت سلاطینش قرار داشت. اسلام در دورهی پیشامدرنیسم از نقش مهمی در رقم خوردن تحولات سیاسی مناطق مذکور برخوردار بود. این دین گاهی به عنوان عامل ایجاد اتحاد بین قبایل مختلف عمل میکرد و گاهی برای مشروعیت بخشیدن به رژیمهای سیاسی مورد استفاده قرار می گرفت.
به دنبال برقراری سلطهی فرانسه بر این کشورها نظام اقتصادی و آموزشی آنها مدرن گردید اما ساختار رژیمهای سیاسیشان همچنان دست نخورده باقی ماند و اسلام همچنان اهمیت خود را در این کشورها حفظ کرد. در بین کشورهای مذکور مراکش بیش از همه توانسته است هویت سنتی خود را حفظ کند. سلطهی فرانسه بر مراکش که در سال 1912 برقرار شد تأثیر چندانی بر روی ساختار سیاسی این کشور نداشته است. نظام سلطنتی همچنان در این کشور پابرجا است و همچون گذشته دارای مشروعیت مذهبی و مرکزیت سیاسی میباشد. سلاطین مراکش مشروعیت کاریزماتیک خود را نیز حفظ کردهاند و همچون گذشته از جایگاه مهمی در بین مردم برخوردار هستند. در دست گرفتن رهبری جنبش اصلاحطلبی و به پا خاستن علیه سلطهی فرانسه دو عامل مهمی بودند که باعث افزایش نفوذ سلاطین مراکش در بین مردم گردیدند. سلاطین مراکش پس از کسب استقلال با استفاده از دستگاه اداری که میراث فرانسویان بود و همچنین با بازیچه قرار دادن گروههای مختلف سیاسی توانستند قدرت اجرایی خود را بیش از پیش افزایش دهند. به هر حال در دوران کنونی همچون گذشته جامعه و حکومت در مراکش بر دو پایهی اسلام و سلطنت تعریف میشوند. مراکش بیش از هر کشور اسلامی دیگر توانسته است هویت سنتی خود را حفظ کند.
در مقابل، کشور الجزایر بیش از هر یک از دیگر کشورهای شمال آفریقا دستخوش تغییر و تحول شده است. در اثر سلطهی فرانسه جامعهی سنتی این کشور نابود گردید. نخبگانی که بعد از جنگ جهانی اول در این کشور بوجود آمدند قشر کوچک و ضعیفی را تشکیل میدادند که در چندین گروه مختلف قرار میگرفتند: سکولاریستها که شدیداً متمایل به فرانسه بودند، اصلاحطلبان مسلمان، پوپولیستها، و چریکهای انقلابی که دارای گرایشات خام ایدوئولوژیک بودند. رژیم کنونی الجزایر رژیمی نظامی است که شدیداً با استعمار مخالف است و جهتگیریهای انقلابی، سوسیالیستی، و برابری خواهانهی شدیدی دارد. این رژیم در نظر دارد تا کشور الجزایر را «محصور» نگه دارد و برپایهی قدرت نظامی خود و درآمدهای حاصل از منابع نفت و گاز، این کشور را به سمت توسعه سوق دهد. رژیم مذکور سیاست توسعهی دولت-محور را در پیش گرفته است و سعی کرده است تا با حمایت از اسلام اصلاح طلب شکاف بین نخبگان حاکم و تودهها را پر کند. اکنون که ساختار قبیلهای جامعهی الجزایر و تشکیلات مذهبی آن در هم ریخته است اصلاح طلبی پایه و اساس هویت ملی این کشور را تشکیل میدهد.
جامعهی لیبی نیز همچون جامعهی الجزایر دچار تحولات بسیاری شده است. عثمانیان برای اولین بار مقدمات لازم برای تشکیل یک رژیم واحد و یکپارچه را در لیبی بوجود آوردند؛ در آن زمان صوفیگری پایه و اساس نظم اجتماعی در لیبی را تشکیل میداد. در قرن نوزدهم اصلاحطلبان سنوسی از صوفیگری به عنوان وسیلهای برای انجام فعالیتهای تجاری، مقابله با استعمار فرانسه و ایتالیا، و برقراری نظام سلطنتی در این منطقه استفاده کردند. با این حال افسران آزاد هنگامی که در سال 1969 قدرت را در لیبی به دست گرفتند نه وارث یک نظام حکومتی قدرتمند در این منطقه بودند، نه شاهد وجود یک جامعهی متحد و یکپارچه در این منطقه بودند، و نه با حاکمیت ایدوئولوژی سکولاریسم بر این منطقه مواجه بودند. از این رو سرهنگ قذافی پس از این که به قدرت رسید یک ایدوئولوژی پان عربیستی، اسلامی، و انقلابی را برای لیبی اتخاذ کرد و تلاش نمود تا جامعهی لیبی را برپایهی مفاهیم جهان شمول از نو سازماندهی کند.
کشور تونس برخلاف دیگر کشورهای شمال آفریقا از هویت اسلامی نیرومند و قابل توجهی برخوردار نمیباشد. در حالی که سابقهی حضور مدرنیسم در این کشور به دورهی پیش از استعمار برمی گردد و افکار اصلاح طلبانه (در دوران حیات تونسیهای جوان و حزب دستور) توسط سلفیها وارد این منطقه شدند کنترل تونس مستقل کمابیش در اختیار نخبگان سکولار قرار داشته است. این امر تا حدودی ناشی از تضاد موجود بین نسل قدیم و نسل جدید حزب دستور در دههی 1930 بوده است. در حالی که نسل پیشین این حزب در مدارس اسلامی تحصیل کرده بود نسل جوان، فارغ التحصیل مدارس مدرن فرانسوی بود. به علاوه در حالی که نسل پیشین متشکل از خانوادههای بوروکرات و علما بود نسل جدید از بورژواهای شهرهای ساحلی متشکل میشد. در نتیجهی وجود این تضاد و کشمکش قدرت، نسل بورقیبه نهایتاً مجبور شد به ملیگرایی سکولار روی بیاورد و کشور را در مسیر ملیگرایی قرار دهد. بدین ترتیب جامعهی تونس بیش از پیش از هویت اسلامی خود دور شد. البته علی رغم کاهش نفوذ اسلام در این منطقه مردم تونس کماکان مسلمان هستند و اسلام در این منطقه هنوز استعداد تبدیل شدن به محور اتحاد علیه حکومت را دارا میباشد.
به طور کلی در سراسر خاورمیانهی عربی و شمال آفریقا ایدوئولوژیهای رسمی کشورها ترکیبی از پان عربیسم، ملیگرایی، و اسلام میباشند. کشورهایی مثل سوریه، عراق، و تونس بر بُعد ملی گرایی ایدوئولوژیهای خود بیشتر تأکید میکنند. در عین حال کشورهای متزلزل عراق، سوریه، و لیبی از پان عربیسم نیز شدیداً حمایت میکنند.
در ایدوئولوژیهای رسمی مصر، الجزایر، و لیبی اسلام بیش از دو عنصردیگر (پان عربیسم و ملیگرایی) مورد توجه واقع شده است. هویت سیاسی مصر در سالهای اولیهی قرن بیستم تنها دارای دو بُعد ملی گرایی و اسلام بود اما بعد از جنگ جهانی دوم پان عربیسم نیز بدان اضافه شد. پان عربیسم تا سال 1967 شدیداً از سوی حکومت مصر حمایت میشد و با شکست ارتش مصر در این سال مجدداً توجه دولتمردان مصری به سوی ملی گرایی و اسلام جلب شد. علاقهی شدید مردم مصر به اسلام و ظهور جنبشهای متعدد اسلامی در این کشور از جمله عواملی هستند که باعث شدهاند اسلام به عنوان رکنی از ارکان هویت سیاسی این کشور باقی بماند. در ایدوئولوژیهای رسمی لیبی و الجزایر بین پان عربیسم، ملی گرایی، و اسلام رابطهی مکمل و سازندهای وجود دارد. در مراکش نیز به دلیل استمرار حیات نظام سلطنتی و وجود رابطهی نزدیک سلطنت با جنبش سلفیه و صوفیگری اسلام نقش اصلی را در ایدوئولوژی رسمی حکومت بازی میکند. به هرحال اسلام دارای جایگاه مهمی در هویت سیاسی و ایدوئولوژیهای حاکم در خاورمیانه عربی و شمال آفریقا میباشد.
به علاوه اخیراً اسلام از نقش مهمی در ظهور جنبشهای مخالف در کشورهای اسلامی برخوردار شده است. این دین از زمان جنگ 1967 و به ویژه از هنگام وقوع انقلاب ایران در سال 1979 به ایدوئولوژی مخالفان سیاسی و انقلابیون در کشورهای اسلامی تبدیل شده است. اخوان المسلمین و دیگر سازمانهای مستقل مذهبی در جهان اسلام همواره به این دین به عنوان دینی فردی-اجتماعی مینگرند. به طور کلی در سراسر شرق عربی و شمال آفریقای عربی اسلام از اهمیت و جایگاه خاصی در میان رژیمهای حاکم و مردم برخوردار میباشد. رژیمهای سیاسی در این مناطق برپایهی ترکیبی ناپایدار از اسلام، پان عربیسم، و ملی گرایی سازمان یافتهاند؛ جنبشهای مخالف نیز برپایهی ایدوئولوژیهای سکولاری یا اسلام قرار دارند. بنابراین اسلام در این مناطق هم رکنی از ارکان ایدوئولوژیهای حکومتی میباشد و هم پایه و اساس جنبشهای انقلابی را تشکیل میدهد.
منبع مقاله :
ایرا م. لاپیدوس؛ (1381)، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه علی بختیاری زاده، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول