مطهري و هنر فلسفه
نويسنده:آيةا... جوادي آملي
منبع:روزنامه قدس
منبع:روزنامه قدس
قرآن كريم كه كلام خداي عظيم است، دنيا و آنچه در دنياست، ماده و آنچه به جهان ماده و طبيعت برمي گردد، متاع اندك مي داند و مي فرمايد: متاع الدنيا قليل. ولي حكمت را «خير» مي داند، آن هم «خير كثير» و اگر چيزي را خداي عظيم، خير بداند و آن را به كثرت وصف كند و بگويد، آن خير است، روشن خواهد بود كه از خير حقيقي برخوردار است و از دوام واقعي و حقيقي برخوردار خواهد بود. زبان قرآن اين است: «خدا حكمت را به هر كه لايق بداند، مي دهد» و «هر كسي كه خدا به او حكمت داد، او از خير كثيري برخوردار است .»
همان طور كه قرآن بيان مي كند، حكمت را بايد از طريق معرفت خدا و شناخت پيام آوران خدا و شناخت انجام آفرينش و بخصوص شناخت انجام مسير انسان، يعني توحيد، نبوت و معاد كسب كرد، زيرا وقتي قرآن سخن از شناخت خدا مي گويد، از حكمت نام مي برد. وقتي مسأله معاد را مطرح مي كند، وقتي جريان دين را طرح مي كند، وقتي جريان رسالت پيام آوران الهي را مطرح مي كند، از اينها به عنوان حكمت نام مي برد. بنابراين شناخت اين اركان جهان هستي، حكمت خواهد بود و چون قرآن نور است و ويژگي نور آن است كه هم خودش ظاهر است و هم ظاهركننده چيزهاي ديگر و با چيزهاي ديگر ظاهر نمي شود، چون خودش نور است، حكمت را هم آن چنان روشن كرد كه نيازي به روشنگري ديگران نيست.
وقتي خدا مسأله توحيد را مطرح مي كند، مي فرمايد: «اين حكمتي است كه خدا به تو وحي فرستاده است.» همان طوري كه رسالت، امامت و نبوت را خدا به هر كسي نمي دهد، بلكه به انسانهاي نمونه و ممتاز مرحمت مي كند. حكمت را كه شناخت همين اركان جهان هستي است، به هر كس نمي دهد؛ به آن افراد وارسته اي مي دهد كه پيرو وارسته انبيا و اولياي الهي باشند. شاگرد مكتب انبيا و اولياي الهي باشند. آنها را از حكمت برخوردار مي كند و شرط برخورداري آنها هم از حكمت، وارستگي دروني آنهاست. چون قرآن مي فرمايد: «اگر وارسته بودي، اگر پاك بودي، اگر در برابر وظايف الهي قصور يا تقصيري نداشتي، از آن نورانيتي كه همان فرق بين حق و باطل و حكمت حقيقي است، خدا شما را برخوردار مي كند.»
نمونه افرادي كه از اين حكمت برخوردارند، در بين شاگردان انبياي الهي فراوان است. يكي از نمونه هاي بارزي كه از اين حكمت الهي برخوردار بود و به نوبه خود، بهره مند شد، حكيم مطلع، استاد شهيد مرتضي مطهري(رضوان ا... عليه) بود.
تا آنجا كه بنده با مرحوم مطهري مأنوس بودم و آشنا شدم، در تمام اين سنين، محضرش، قلمش، بيانش نشان دهنده بهره مندي وي از حكمت بود. او در شناخت جهان هستي، دقيق و كوشا بود. از شرح صدري برخوردار بود كه هر مطلبي را بزودي نمي پذيرفت و هر مطلبي را هم نمي گفت و نمي نوشت. طرز تفكر شهيد مطهري اين بود كه او در بين انحاي تعليم، كه تحليل و تركيب و تقسيم است، به تحليل بيشتر توجه مي كرد؛ يعني هر مدعايي را مي شكافت و باز مي كرد و در بين دو طرف قضيه مورد ادعا، اگر حد وسطي مي يافت كه بتواند با آن حد وسط برهان تعييني و حقيقي تشكيل بدهد، آن گاه آن مدعا را مي پذيرفت، يا مي نوشت و يا مي گفت، وگرنه، نه. و اگر چيزي را مي خواست اثبات كند، قسمت مهم آن از راه تحليل بود. يا اگر چيزي را مي خواست نهي كند، قسمت مهم آن از راه تحليل بود. از يك طرف اين نعمتي كه خدا به او داد، در اثر آن نعمت قبلي بود كه از خدا دريافت كرد و آن روح با صفاي او بود و ذهن روشن و نقاد و آماده او، و از طرف ديگر، فراهم شدن اساتيد بنام و محققين والامقام اسلامي بود، از نظر حكمت اسلامي؛ نظير رهبركبير انقلاب امام خميني(ره) كه مدتي حكمت را خدمت ايشان تلمذ كرد و نظير استاد علامه طباطبايي(رضوان ا... عليه) كه ساليان متمادي حكمت را نزد ايشان فراگرفتند. اين گونه استادان و محققان الهي كه مسلط بر مطالب فلسفي بودند، ذهن وقاد و روشن ايشان را افروختند و ايشان را خوب بار آوردند.
قسمت مهم آشنايي شهيد مطهري، همان فلسفه صدرالمتألهين(ملاصدرا) بود، يعني بر روال حكمت متعاليه. حكمت متعاليه در برابر حكمت مشاء و در كنار حكمت اشراق است. حكمت مشاء را كه ارسطو، فارابي، ابن سينا، بهمنيار، عباس لوكري و ديگر حكمايي كه در اين طرز تفكر سهيم اند، نظراتي داشتند، روي استدلال محض پايه گذاري مي كنند. فلسفه اشراق را بر مبناي شهود و رياضت و كشف و مجاهدت دروني پايه گذاري مي كنند. ممكن است كه حكيم مشاء، مطلبي را با استدلال مغزي ببيند و با برهان فكر بيابد، ولي با دل نبيند. ممكن است در كنار فلسفه اشراق، مطلبي را كسي مشاهده كند، ولي نتواند آن را به قالب برهان درآورد، منطقي كند، يا برهاني بر آن اقامه كند. ولي در حكمت متعاليه كه فوق حكمت بحثي است، هم مجاهدات دروني هست و هم استدلالهاي تحقيقي و منطقي، هم آن براهين عقلي را در پرتو مجاهدت و كشف شهود صحيح كه بر مبناي تهذيب نفس از راه ائمه اطهار(ع) است، تقويت مي كند و هم آنچه را كه در اثر مجاهدتهاي باطني؛ از باب: «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» و مشاهده هاي دروني يافته اند، مي توانند با برهانهاي عقلي و تحليل منطقي، مستدل كنند.
بسياري از حكما كوشيدند كه بين وجدان و برهان، جمع حاصل كنند، ولي كمتر موفق شدند. آن كس كه در اين راه كامياب سربرآورد و پيروز شد، مرحوم صدرالمتألهين(ملاصدرا) بود، كه در اين قرون اخير، فلسفه او محور تدريس حوزه هاي علميه است و اساتيد والامقام حوزه علميه قم هم آراي اسلامي را به روال فلسفه صدرالمتألهين پياده مي كردند و استاد شهيد مطهري(رضوان ا... عليه) هم در اين مكتب زحمتهاي فراواني كشيد، گرچه در فلسفه مشاء بينش خوبي داشت. مهمترين كتابهاي ابن سينا در فلسفه مشاء، همان كتاب «شفا»ي اوست كه مرحوم شهيد مطهري بر آن كتاب اطلاع كافي داشت و آن را تدريس مي كرد. عصاره شفا با بعضي از زوايد و نظرات شاگرد ابن سينا به نام بهمنيار در كتاب «التحصيل» آمده است. اين كتاب را شهيد مطهري تصحيح كرد، تحقيق و تدريس كرد و بر آن پاورقي نوشت. اين نشانه تسلط شهيد مطهري بر فلسفه مشاء بود. چون در كتابهاي صدرالمتألهين بخصوص اسفار رنجهاي فراواني برد، هم سطح اسفار را پيش استادان خواند و هم حوزه درس خارج اسفار را پيش استاد علامه طباطبايي گذراند. لذا در جمع بين اشراق و مشاء، از راهنماييهاي صدرالمتألهين استفاده هاي فراواني نمود و مايه هاي فراواني گرفت. استاد در امور عامه- يعني مسايل كلي وجود- بحثهاي سنگيني نوشت. بيان استاد علامه در كتاب شريف «اصول فلسفه و روش رئاليسم» را به خوبي تقرير و تحليل كرد. آن متن بلند را به صورت گسترده و گويا شرح كرد. تسلط شهيد مطهري در فلسفه ملاصدرا در آن كتاب به خوبي مشخص مي شود و چون حكمت اسلامي، ريشه قرآني دارد، بر علم و حكمتهاي ديگر سيطره يافت. شهيد مطهري توانست به مقداري كه از ترجمانهاي آگاه، فلسفه را از غرب به شرق ترجمه كرده اند، از فلسفه غرب آگاهي پيدا كند و آنها را با تحليل به مقداري كه در دسترس او بود، درك كند.
هنر فلسفي شهيد مطهري نه تنها اين بود كه توانست فلسفه ملاصدرا را از استادان بنام بفهمد يا فلسفه غرب را با مطالعه عميق ادراك كند، بلكه هنر اصلي او اين بود كه در حوزه فلسفه، صاحب نظر بود؛ همان طوري كه استاد علامه طباطبايي(ره) درباره ايشان فرمودند: «اخيراً صاحب نظر شدند. ايشان مي توانست بين آنچه از غرب به شرق آمده است و آنچه در خود مشرق ذخيره است، داوري كند و در پرتو آن تحليل عميق، اوج فلسفه شرق را با حضيض فلسفه غرب بررسي كند و درست تحليل كند، زيرا بسياري از مطالب عميق جهان بيني كه در فلسفه شرق آمده، در فلسفه غرب نيامده و آنچه در فلسفه غرب آمده، به صورت بهتري در فلسفه شرق آمده است.»
شهيد مطهري مي كوشيد با برهان ثابت كند كه فلسفه شرق از مديريت علمي و برهاني برخوردار است. روش رئاليسم استاد علامه را به استثناي مقاله «قوه و فعل» كه شرحش چاپ نشد، به خوبي شرح كرد و آن نظرهاي استاد را هم كه ناظر فلسفه غرب بود، خوب درك كرد. آنچه را كه استاد در جلسه درس با بررسي و مقايسه بين دو فلسفه، نظر مي داد، خوب فرا مي گرفت و آنچه را كه استاد علامه در خصوص خلاصه افكار انديشمندان غرب و تسلط حكمت شرق در جلسات خصوصي بيان مي كرد، خوب مي يافت و به قلم خوب تقرير مي كرد.
حضور شهيد مطهري در جلسات خصوصي درس استاد علامه براي همه ما تازگي داشت. شبي كه استاد مطهري براي شركت در جلسات خصوصي به قم مي آمدند، آن جلسه پربارتر و پربركت تر بود، زيرا سؤالهاي عميقي طرح مي كردند كه در قبال آن، همه از استاد علامه جواب عميقي دريافت مي كردند و ايشان مايه بركت سؤال بود.
خلاصه شهيد مطهري به اين فكر بود كه از جمع جلسه خصوصي استاد با دستي پر برگردد و در مجموع حضورش فروغ تازه اي داشت و وجودش نيز نبوغ تازه اي داشت و اگر كسي به دقت روش رئاليسم استاد علامه طباطبايي را با تقرير و شرح شهيد مطهري بنگرد، يك دوره الهيات عميق را خواهد فهميد، زيرا بسياري از مطالب با قلم ساده بيان شده و چون آن بزرگوار در حكمت متعاليه ورزيده بود و از وجدان و برهان برخوردار بود و از وارستگيهاي دروني، با برهانهاي مغزي بهره مند بود، مي كوشيد آن مطالب بلند عقلي را همراه با يك سلسله مسايل علمي و حكمت عملي پياده كند.
در عرفان نظري هم انديشمند و اهل عمل بود. علاقه او به شرح «اشارات» ابن سينا كه توسط محقق طوسي(ره) انجام شده است، فراوان بود. لذا نمط هشتم و نهم و دهم شرح اشارات را خوب بحث مي كرد. «مقامات العارفين» و «اسرار آيات» را خوب درس مي گفت. وقتي به منزل آمد، براي تدريس در مدرسه سعادت حوزه علميه قم، مشورت كرد. اينكه براي اولين بار چه درسي را شروع كند و طلاب پذيراي چه سلسله از مطالب هستند و القاي چه قسمت از معارف در حوزه سودمندتر است؟ مشورتي كه به عمل آمد، در نهايت، «مقامات العارفين» و «اسرار آيات» شرح اشارات انتخاب شد. بنا شد اين دو قسمت از شرح اشارات بوعلي را براي طلاب مشتاق در قم بحث كند و بحمدا... بحثي فراگير و عميق را شروع كرد كه هم از نظر علمي سودمند بود، هم از نظر علمي نافذ. زيرا خودش دلباخته اين معارف و علاقه مند به اين حقايق بود. سرانجام بار سنگين شهادت را آنچنان بر دوش جان كشيد كه بايد گفت، «رحمةا... عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيا».
همان طور كه قرآن بيان مي كند، حكمت را بايد از طريق معرفت خدا و شناخت پيام آوران خدا و شناخت انجام آفرينش و بخصوص شناخت انجام مسير انسان، يعني توحيد، نبوت و معاد كسب كرد، زيرا وقتي قرآن سخن از شناخت خدا مي گويد، از حكمت نام مي برد. وقتي مسأله معاد را مطرح مي كند، وقتي جريان دين را طرح مي كند، وقتي جريان رسالت پيام آوران الهي را مطرح مي كند، از اينها به عنوان حكمت نام مي برد. بنابراين شناخت اين اركان جهان هستي، حكمت خواهد بود و چون قرآن نور است و ويژگي نور آن است كه هم خودش ظاهر است و هم ظاهركننده چيزهاي ديگر و با چيزهاي ديگر ظاهر نمي شود، چون خودش نور است، حكمت را هم آن چنان روشن كرد كه نيازي به روشنگري ديگران نيست.
وقتي خدا مسأله توحيد را مطرح مي كند، مي فرمايد: «اين حكمتي است كه خدا به تو وحي فرستاده است.» همان طوري كه رسالت، امامت و نبوت را خدا به هر كسي نمي دهد، بلكه به انسانهاي نمونه و ممتاز مرحمت مي كند. حكمت را كه شناخت همين اركان جهان هستي است، به هر كس نمي دهد؛ به آن افراد وارسته اي مي دهد كه پيرو وارسته انبيا و اولياي الهي باشند. شاگرد مكتب انبيا و اولياي الهي باشند. آنها را از حكمت برخوردار مي كند و شرط برخورداري آنها هم از حكمت، وارستگي دروني آنهاست. چون قرآن مي فرمايد: «اگر وارسته بودي، اگر پاك بودي، اگر در برابر وظايف الهي قصور يا تقصيري نداشتي، از آن نورانيتي كه همان فرق بين حق و باطل و حكمت حقيقي است، خدا شما را برخوردار مي كند.»
نمونه افرادي كه از اين حكمت برخوردارند، در بين شاگردان انبياي الهي فراوان است. يكي از نمونه هاي بارزي كه از اين حكمت الهي برخوردار بود و به نوبه خود، بهره مند شد، حكيم مطلع، استاد شهيد مرتضي مطهري(رضوان ا... عليه) بود.
تا آنجا كه بنده با مرحوم مطهري مأنوس بودم و آشنا شدم، در تمام اين سنين، محضرش، قلمش، بيانش نشان دهنده بهره مندي وي از حكمت بود. او در شناخت جهان هستي، دقيق و كوشا بود. از شرح صدري برخوردار بود كه هر مطلبي را بزودي نمي پذيرفت و هر مطلبي را هم نمي گفت و نمي نوشت. طرز تفكر شهيد مطهري اين بود كه او در بين انحاي تعليم، كه تحليل و تركيب و تقسيم است، به تحليل بيشتر توجه مي كرد؛ يعني هر مدعايي را مي شكافت و باز مي كرد و در بين دو طرف قضيه مورد ادعا، اگر حد وسطي مي يافت كه بتواند با آن حد وسط برهان تعييني و حقيقي تشكيل بدهد، آن گاه آن مدعا را مي پذيرفت، يا مي نوشت و يا مي گفت، وگرنه، نه. و اگر چيزي را مي خواست اثبات كند، قسمت مهم آن از راه تحليل بود. يا اگر چيزي را مي خواست نهي كند، قسمت مهم آن از راه تحليل بود. از يك طرف اين نعمتي كه خدا به او داد، در اثر آن نعمت قبلي بود كه از خدا دريافت كرد و آن روح با صفاي او بود و ذهن روشن و نقاد و آماده او، و از طرف ديگر، فراهم شدن اساتيد بنام و محققين والامقام اسلامي بود، از نظر حكمت اسلامي؛ نظير رهبركبير انقلاب امام خميني(ره) كه مدتي حكمت را خدمت ايشان تلمذ كرد و نظير استاد علامه طباطبايي(رضوان ا... عليه) كه ساليان متمادي حكمت را نزد ايشان فراگرفتند. اين گونه استادان و محققان الهي كه مسلط بر مطالب فلسفي بودند، ذهن وقاد و روشن ايشان را افروختند و ايشان را خوب بار آوردند.
قسمت مهم آشنايي شهيد مطهري، همان فلسفه صدرالمتألهين(ملاصدرا) بود، يعني بر روال حكمت متعاليه. حكمت متعاليه در برابر حكمت مشاء و در كنار حكمت اشراق است. حكمت مشاء را كه ارسطو، فارابي، ابن سينا، بهمنيار، عباس لوكري و ديگر حكمايي كه در اين طرز تفكر سهيم اند، نظراتي داشتند، روي استدلال محض پايه گذاري مي كنند. فلسفه اشراق را بر مبناي شهود و رياضت و كشف و مجاهدت دروني پايه گذاري مي كنند. ممكن است كه حكيم مشاء، مطلبي را با استدلال مغزي ببيند و با برهان فكر بيابد، ولي با دل نبيند. ممكن است در كنار فلسفه اشراق، مطلبي را كسي مشاهده كند، ولي نتواند آن را به قالب برهان درآورد، منطقي كند، يا برهاني بر آن اقامه كند. ولي در حكمت متعاليه كه فوق حكمت بحثي است، هم مجاهدات دروني هست و هم استدلالهاي تحقيقي و منطقي، هم آن براهين عقلي را در پرتو مجاهدت و كشف شهود صحيح كه بر مبناي تهذيب نفس از راه ائمه اطهار(ع) است، تقويت مي كند و هم آنچه را كه در اثر مجاهدتهاي باطني؛ از باب: «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» و مشاهده هاي دروني يافته اند، مي توانند با برهانهاي عقلي و تحليل منطقي، مستدل كنند.
بسياري از حكما كوشيدند كه بين وجدان و برهان، جمع حاصل كنند، ولي كمتر موفق شدند. آن كس كه در اين راه كامياب سربرآورد و پيروز شد، مرحوم صدرالمتألهين(ملاصدرا) بود، كه در اين قرون اخير، فلسفه او محور تدريس حوزه هاي علميه است و اساتيد والامقام حوزه علميه قم هم آراي اسلامي را به روال فلسفه صدرالمتألهين پياده مي كردند و استاد شهيد مطهري(رضوان ا... عليه) هم در اين مكتب زحمتهاي فراواني كشيد، گرچه در فلسفه مشاء بينش خوبي داشت. مهمترين كتابهاي ابن سينا در فلسفه مشاء، همان كتاب «شفا»ي اوست كه مرحوم شهيد مطهري بر آن كتاب اطلاع كافي داشت و آن را تدريس مي كرد. عصاره شفا با بعضي از زوايد و نظرات شاگرد ابن سينا به نام بهمنيار در كتاب «التحصيل» آمده است. اين كتاب را شهيد مطهري تصحيح كرد، تحقيق و تدريس كرد و بر آن پاورقي نوشت. اين نشانه تسلط شهيد مطهري بر فلسفه مشاء بود. چون در كتابهاي صدرالمتألهين بخصوص اسفار رنجهاي فراواني برد، هم سطح اسفار را پيش استادان خواند و هم حوزه درس خارج اسفار را پيش استاد علامه طباطبايي گذراند. لذا در جمع بين اشراق و مشاء، از راهنماييهاي صدرالمتألهين استفاده هاي فراواني نمود و مايه هاي فراواني گرفت. استاد در امور عامه- يعني مسايل كلي وجود- بحثهاي سنگيني نوشت. بيان استاد علامه در كتاب شريف «اصول فلسفه و روش رئاليسم» را به خوبي تقرير و تحليل كرد. آن متن بلند را به صورت گسترده و گويا شرح كرد. تسلط شهيد مطهري در فلسفه ملاصدرا در آن كتاب به خوبي مشخص مي شود و چون حكمت اسلامي، ريشه قرآني دارد، بر علم و حكمتهاي ديگر سيطره يافت. شهيد مطهري توانست به مقداري كه از ترجمانهاي آگاه، فلسفه را از غرب به شرق ترجمه كرده اند، از فلسفه غرب آگاهي پيدا كند و آنها را با تحليل به مقداري كه در دسترس او بود، درك كند.
هنر فلسفي شهيد مطهري نه تنها اين بود كه توانست فلسفه ملاصدرا را از استادان بنام بفهمد يا فلسفه غرب را با مطالعه عميق ادراك كند، بلكه هنر اصلي او اين بود كه در حوزه فلسفه، صاحب نظر بود؛ همان طوري كه استاد علامه طباطبايي(ره) درباره ايشان فرمودند: «اخيراً صاحب نظر شدند. ايشان مي توانست بين آنچه از غرب به شرق آمده است و آنچه در خود مشرق ذخيره است، داوري كند و در پرتو آن تحليل عميق، اوج فلسفه شرق را با حضيض فلسفه غرب بررسي كند و درست تحليل كند، زيرا بسياري از مطالب عميق جهان بيني كه در فلسفه شرق آمده، در فلسفه غرب نيامده و آنچه در فلسفه غرب آمده، به صورت بهتري در فلسفه شرق آمده است.»
شهيد مطهري مي كوشيد با برهان ثابت كند كه فلسفه شرق از مديريت علمي و برهاني برخوردار است. روش رئاليسم استاد علامه را به استثناي مقاله «قوه و فعل» كه شرحش چاپ نشد، به خوبي شرح كرد و آن نظرهاي استاد را هم كه ناظر فلسفه غرب بود، خوب درك كرد. آنچه را كه استاد در جلسه درس با بررسي و مقايسه بين دو فلسفه، نظر مي داد، خوب فرا مي گرفت و آنچه را كه استاد علامه در خصوص خلاصه افكار انديشمندان غرب و تسلط حكمت شرق در جلسات خصوصي بيان مي كرد، خوب مي يافت و به قلم خوب تقرير مي كرد.
حضور شهيد مطهري در جلسات خصوصي درس استاد علامه براي همه ما تازگي داشت. شبي كه استاد مطهري براي شركت در جلسات خصوصي به قم مي آمدند، آن جلسه پربارتر و پربركت تر بود، زيرا سؤالهاي عميقي طرح مي كردند كه در قبال آن، همه از استاد علامه جواب عميقي دريافت مي كردند و ايشان مايه بركت سؤال بود.
خلاصه شهيد مطهري به اين فكر بود كه از جمع جلسه خصوصي استاد با دستي پر برگردد و در مجموع حضورش فروغ تازه اي داشت و وجودش نيز نبوغ تازه اي داشت و اگر كسي به دقت روش رئاليسم استاد علامه طباطبايي را با تقرير و شرح شهيد مطهري بنگرد، يك دوره الهيات عميق را خواهد فهميد، زيرا بسياري از مطالب با قلم ساده بيان شده و چون آن بزرگوار در حكمت متعاليه ورزيده بود و از وجدان و برهان برخوردار بود و از وارستگيهاي دروني، با برهانهاي مغزي بهره مند بود، مي كوشيد آن مطالب بلند عقلي را همراه با يك سلسله مسايل علمي و حكمت عملي پياده كند.
در عرفان نظري هم انديشمند و اهل عمل بود. علاقه او به شرح «اشارات» ابن سينا كه توسط محقق طوسي(ره) انجام شده است، فراوان بود. لذا نمط هشتم و نهم و دهم شرح اشارات را خوب بحث مي كرد. «مقامات العارفين» و «اسرار آيات» را خوب درس مي گفت. وقتي به منزل آمد، براي تدريس در مدرسه سعادت حوزه علميه قم، مشورت كرد. اينكه براي اولين بار چه درسي را شروع كند و طلاب پذيراي چه سلسله از مطالب هستند و القاي چه قسمت از معارف در حوزه سودمندتر است؟ مشورتي كه به عمل آمد، در نهايت، «مقامات العارفين» و «اسرار آيات» شرح اشارات انتخاب شد. بنا شد اين دو قسمت از شرح اشارات بوعلي را براي طلاب مشتاق در قم بحث كند و بحمدا... بحثي فراگير و عميق را شروع كرد كه هم از نظر علمي سودمند بود، هم از نظر علمي نافذ. زيرا خودش دلباخته اين معارف و علاقه مند به اين حقايق بود. سرانجام بار سنگين شهادت را آنچنان بر دوش جان كشيد كه بايد گفت، «رحمةا... عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيا».