نویسنده: ناصر فکوهی
ازدواج یا زناشویی، رابطهای است طبیعی- فرهنگی که عموماً میان یک مرد و یک زن و به صورت عرفی یا قانونی، ارادی یا الزامی شکل میگیرد. این رابطه بر حسب مورد پایدار یا ناپایدار است و ارضای غریزهی جنسی، همبستگی اجتماعی، تشکیل یک سلول اجتماعی و تولیدمثل اهداف اصلی آن به شمار میروند. بنابراین هرچند میتوان دو مفهوم «ازدواج» و «زناشویی» را کمابیش یکسان دانست، میان مفهوم «ازدواج» و «روابط جنسی» تفاوت شکلی و معنایی وجود دارد.
پیش از آن که به این تفاوت بپردازیم، باید چند نکتهی مهم را شرح دهیم. مفهوم «ازدواج» را علاوه بر معنای فوق الذکر، یک فرایند زمانی کمابیش طولانی، میتوان به «مناسک ازدواج» نیز تعمیم داد که عمدتاً شامل مراسمی کوتاه است. این مفهوم البته از مفهوم ازدواج به معنی «زندگی خانوادگی» متمایز است. بنابراین ما از مفهوم «ازدواج» به معنی «فرایند ازدواج» استفاده میکنیم و از مراسم به معنای «مناسک ازدواج» تا این اختلاط معنایی که در زبان متعارف وجود دارد تا حدی برطرف شود.
تفاوت و تمایز میان «ازدواج» و «روابط جنسی» هم جنبهی شکلی دارد و هم جنبهی معنایی. از لحاظ شکلی «ازدواج» به فرایندی اطلاق میشود که «روابط جنسی» یکی از اهداف و نه تنها هدف آن است. افزون بر این، «ازدواج» کنشی است اجتماعی که به صورت اجتماعی «اعلام» و «ثبت» میشود و اغلب شکل قانونی به خود میگیرد، یعنی یک قدرت سیاسی آن را به رسمیت می شناسد و برای طرفین حدود و اختیاراتی را مشخص میکند. اما هر چند روابط جنسی به صورت عرفی و متناسب با جامعهای که از آن سخن میگوییم کمابیش وجود دارد، اما به پررنگی و تأکید مناسکی ازدواج نیست. از لحاظ قانونی نیز عموماً برای روابط جنسی قانونی وضع نمی شود (مگر در مورد آسیبها و ممنوعیتها). از این رو، ازدواج یک کنش اجتماعی سخت تر و پرمسئولیت تر است که اغلب به سختی درهم میشکند. اما روابط جنسی کنشی ساده تر است، مسئولیت کم تری در پی دارد و با انعطاف و سهولت بیش تری گسسته میشود.
بحث «روابط جنسی» شاخهای مستقل در انسان شناسی است. البته چندین شاخهی دیگر از جمله انسان شناسی خانواده، انسان شناسی پزشکی و انسان شناسی جمعیت نیز به آن میپردازند. ما در این جا از روابط جنسی صرفاً در چارچوب خانواده یاد میکنیم.
اشکال ازدواج
اشکال ازدواج به چگونگی و شکل فرایند ازدواج مربوط میشوند که میتوان در گروههای مختلفی آنها را طبقه بندی کرد: ازدواج تک همسری و چند همسری، ازدواج درون گروهی و برون گروهی، ازدواج فرودست همسر و فرادست همسر، زن برادر همسری، خواهرزن همسری، ازدواجهای استراتژیک (سیاسی، اقتصادی و ...) از جملهی این اشکال هستند.باید به این نکته توجه داشت که از دیدگاه انسان شناسی، ازدواج نوعی «مبادله» یا «قرارداد» با رد و بدل کردن انسانها و گاه جانوران و اشیاست که دو گروه را به هم پیوند میدهد. در همین رابطه دو مفهوم «مبادلهی ساده» و «مبادلهی تعمیم یافته» اهمیت اساسی دارند. در مبادلهی ساده که الگوی آن را در زیر مشاهده میکنید، گروه A از گروه B، همسرگرفته و به آن همسر میدهد. در حالی که در مبادلهی تعمیم یافته گروه A به گروه B همسر میدهد، B به C، C به D و الی آخر. سرانجام دوباره به A میرسیم. این دو شکل، عام ترین اشکال ازدواج اند.
ازدواج تک همسری (1) و چندهمسری (2)
پسوند gamy از ریشهی یونانی به معنای همسر میآید و برای ساختن واژگان مختلف در زمینههای خویشاوندی به کار میرود. در فارسی برای این منظور از پسوند «همسری» استفاده میکنیم. نخستین اشکال ازدواج، تک همسری و چندهمسری است. ازدواج تک همسری به پیوند زناشویی میان یک مرد و یک زن اطلاق میشود و ازدواج چندهمسری به ازدواج چند زن با یک مرد یا چند مرد با یک زن. نکتهی مهم آن است که تقریباً تمام جوامع انسانی شناخته شده، تک همسری بوده اند. قاعدهی تک همسری در بسیاری از جوامع معاصر صورت قانونی دارد و جوامعی که چند همسری را تحمل میکنند، عموماً قوانین سختی برای آن وضع کرده اند. به هر حال، بخش اعظم جوامع انسانی همواره تک همسری بوده اند. این قاعده را میتوان به دلیل ضرورت حفظ تعادل جنسیتی جوامع به سهولت توجیه کرد. با این وصف، تقریباً در همهی جوامع، اقشار و گروههای کوچکی (معمولاً اقشار ممتاز جامعه) قاعدهی چندهمسری را محفوظ داشته اند. اختیار کردن چند زن برای مردی از اقشار بالا یک امتیاز به حساب میآمد که سایر مردان قانوناً، عرفاً و یا عملاً از آن محروم بودند.ازدواج چندهمسری دو گونه داشته است. چندزنی (3) و چندشویی (4). ازدواج چندزنی به ازدواج یک مرد با چند زن اطلاق میشده و ازدواج چندشویی به وصلت چند مرد با یک زن. شکل اخیر، بسیار نادر و استثنایی بوده و جز در موقعیتهای خاص و زمانها و مکانهایی محدود رخ نمی داده است. بنابراین چند همسری تقریباً همیشه شکل چند زنی، متمرکز در اقشار بالای جامعه، داشته است.
محققان دلایل مختلفی را برای ظهور و تداوم پدیدهی چندهمسری ذکر کرده اند، از جمله: برخورداری از حیثیت و اعتبار اجتماعی به دلیل برابر گرفتن زن با دارایی که به صاحب خود تشخیص میدهد، نیاز به تولید مثل در مواردی که زن اول یا دوم نازا بوده، این تصور که لزوم حمایت از زنان بی سرپرست یا زنان برده جای دادن آنها در ساختار خانواده است و بالاخره استراتژیهای اقتصادی و سیاسی که ازدواجهای متعدد در آنها ضرورت داشته است.
درون همسری (5) و برون همسری (6)
منظور از درون همسری ازدواج دو کنشگر از یک گروه اجتماعی خاص با یکدیگر است و منظور از برون همسری ازدواج دو کنشگر از دو گروه متفاوت اجتماعی. باید توجه داشت که بنابر تعریفی که از گروه اجتماعی میدهیم ازدواج میتواند در یک موقعیت درون همسر و در موقعیت دیگر برون همسر به حساب بیاید. برای مثال به شکل زیر توجه کنید:جوامع انسانی برای رشد و توسعه نیاز داشته اند که از ازدواجهای درون همسری به سوی ازدواجهای برون همسری بروند، اما، با هدف دستیابی به انسجام فرهنگی، بار دیگر این برون همسری کنترل و متوقف شد. الزام به ازدواج در چارچوب یک دولت ملی و بین شهروندان آن از نمونهی این تدابیر است.
برون همسری و درون همسری را میتوان بنابر گروه مورد نظر تعریف کرد. در انسان شناسی معاصر، مطالعات در این زمینه عمدتاً حول چارچوب ازدواجهای «بین فرهنگی» شکل میگیرد، برای مثال ازدواج بین زن و مردی از دو «نژاد»، «ملیت» یا «قومیت» متفاوت. رابطهی زوج با یکدیگر در متن محیط پیرامونی، نحوهی کنش متقابل فرهنگی با این محیط، رابطه با فرزندان و شکل انتقال فرهنگ به آنها، شکل گیری هویت فرهنگی فرزندان در نسلهای اول و دوم و بعدی، میزان استحکام یا شکنندگی ازدواج بر اساس ترکیب فرهنگی آن، رابطهی زوج با خانوادهای گسترده و نیز با فرهنگ ریشهای شان از جمله موضوعات مطالعهی انسان شناسان در حوزهی ازدواج است.
فرودست همسری (7) و فرادست همسری (8)
منظور از فرودست همسری ازدواج یک مرد یا یک زن با زن یا مردی از موقعیت یا مرتبهی اجتماعی پایین تر است و منظور از فرادست همسری ازدواج یک مرد یا زن با زن یا مردی از موقعیت یا مرتبهی اجتماعی بالاتر. برابردست همسری (9) نیز به ازدواج میان دو فرد با موقعیت اجتماعی نسبتاً برابر اطلاق میشود. آن چه در این جا اهمیت دارد این است که در جوامع باستانی و سنتی، به دلیل سادگی عمومی روابط اجتماعی، موقعیت افراد آشکار و قابل تشخیص بود در حالی که در جوامع جدید، پیچیدگی و ابهام زیادی از این لحاظ وجود دارد.برای مثال در جوامع باستانی کاستی، افراد هر کاست (مثلاً سه کاست جنگ جویان، روحانیون و کشاورزان در جوامع هند و اروپایی) تنها میتوانستند با افرادی از همان کاست ازدواج کنند. و از آن جا که هر کاست نیز سلسله مراتبی داشت، افرادی مجاز به ازدواج با یکدیگر بودند که در یک رده یا در ردههای مشابهی قرار داشتند. در جوامع «سنتی»، نظیر جوامع کشاورزی پیشاصنعتی نیز چنین بود و فرزندان مالکان یا فرزندان رعیتها با یکدیگر ازدواج میکردند.
بنابراین در این جوامع، همچون جوامع مدرن که به آنها اشاره خواهیم کرد، اصل بر برابرهمسری، یعنی ازدواج یک فرد با فردی از ردهی مشابه اجتماعی خودش، بوده است. دلیل اصلی این امر، ضرورت بازتولید ساختارهای اجتماعی از یک سو، و وجود روابط اجتماعی بر اساس ساختارهای پیشین از سوی دیگر (و در نتیجه تعیین روابط اجتماعی بر اساس این ساختارها) بود.
در جوامع مدرن، نه فقط شکل و محتوای بازتولید و فرایندهای آن پیچیدگی بیش تری یافته اند، بلکه روابط به شدت پیچیده و متعدد شده اند. افزون بر این، تعیین موقعیت اجتماعی افراد در جوامع جدید بسیار پیچیده تر است و به عوامل متعددی بستگی دارد. پیر بوردیو، جامعه شناس فرانسوی، با نظریه «سرمایه»های خود، تا حدی الگوی مناسب را برای تشخیص موقعیت افراد در جوامع جدید توضیح میدهد. طبق این نظریه هر فرد در جامعه سرمایههایی دارد: در این جوامع افراد اول، «سرمایهی اقتصادی»، یعنی مجموعهای از داراییها دارند که به خود یا خانواده شان متعلق است یا صاحب شغلی با درآمد و آیندهای مشخص اند، دوم، «سرمایهی اجتماعی»، یعنی روابط مشخصی دارند که امکانات گوناگونی به آنها عرضه میکند، سوم «سرمایهی فرهنگی»، یعنی تحصیلات و دانش عمومی و تخصصی که به آنها ارزش میدهد، و سرانجام «سرمایهی فرمندانه» (کاریزماتیک) یا اعتبار و حیثیت اجتماعی. مجموع این موارد، «سرمایهی کل» یک فردند و برای تشخیص این که ازدواج فرودست همسری است یا فرادست همسری و یا برابر همسری، این سرمایهی کل محاسبه میشود و نه هر سرمایهی منفرد. برای مثال ازدواج دختری از خانوادهای فقیر، اما تحصیل کرده، فرهنگی و صاحب اعتبار اجتماعی با پسری از خانوادهای ثروتمند و دارای شغل مناسب، ازدواج برابرهمسری است.
ازدواج فرودست یا فرادست از ساختارهای قدرت در جامعه نیز تبعیت میکند. چنان که به دلیل ساختار پدرسالار جوامع پیشاصنعتی و حتی کنونی، ازدواج یک مرد با زنی از موقعیت پایین تر، از سوی جامعه راحت تر پذیرفته میشود تا ازدواج یک زن با مردی از موقعیت پایین تر. باید توجه داشت که فردوست یا فرادست همسری، موقعیتهایی پویا هستند، به این معنی که ممکن است موقعیت اولیهی ازدواج طی دوران زناشویی تغییر کند، تغییری که میتواند ساختار خانواده را دچار مشکل و یا برعکس محکم تر کند. برای مثال اگر مردی تحصیل کرده و فقیر با زنی تحصیل کرده و ثروتمند ازدواج کند، این ازدواج برای مرد فرادست همسری به شمار میآید. حال اگر مرد در طول زندگی زناشویی سرمایهی مالی اش را افزایش دهد قاعدتاً به موقعیت برابر با همسرش میرسد و پیوند آنان مستحکم تر میشود. اما اگر سرمایهی فرهنگی اش را از دست بدهد، فاصله اش با همسر بیش تر و پیوندشان شکننده تر میشود. بنابراین با توجه به این نکات میتوان تحلیل ایستای موقعیت ازدواج را با یک تحلیل پویا در تحول آن تکمیل کرد.
زن برادرهمسری (10)، خواهرزن همسری (11)
زن برادر همسری و خواهرزن همسری دو شکل ازدواج اند که هدف از آنها، سرپرستی زنی است که همسرش را از دست داده. در شکل (یا رسم) نخست مرد موظف است در صورت فوت برادرش همسر او را به عقد خود درآورد و فرزندان او را به فرزندی بپذیرد. در شکل دوم همین دربارهی خواهرزن او صدق میکند. باید توجه داشت که در جوامع باستانی و پیشاصنعتی، «بیوه» بودن، به ویژه برای زنان جوان یک موقعیت اجتماعی «نامتعارف» تلقی میشده است و جامعه تلاش میکرده از طریق چندهمسری و روشهای دیگر از وقوع آن جلوگیری میکند.اشکال دیگری از ازدواج نیز وجود داشته که امکان میداده فرد بدون فرزند صاحب فرزند شود یا فرزندخواندگی برایش ممکن شود. به طور کلی، در جوامع انسانی همواره نوعی تمایل و وسواس برای نهادینه و هنجارمندکردن پیوندهای زناشویی و روابط جنسی و نیز تولید مثل وجود داشته است.
ازدواج استراتژیک
این ازدواجها پیوندی بوده با اهداف خاص اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی. پیوند زناشویی و تشکیل خانواده همواره توانسته دو گروه اجتماعی را به یکدیگر وصل و روابط خاصی میان آنها برقرار کند. ازدواج سیاسی از شاخص ترین اشکال ازدواج استراتژیک است که در دوران باستان با هدف پیوند میان دو قدرت و پایان دادن به جنگ و یا افزایش قدرت آنها صورت میگرفته. ازدواج اقتصادی نوع دیگری است که هدفش ایجاد ساختارهای قدرتمند مهار ثروت و توزیع استراتژیک آن است.باید توجه داشت که ازدواج استراتژیک را لزوماً عوامل «بیرونی» برنامه ریزی و پیش بینی و طراحی نمی کنند، بلکه ممکن است به وسیلهی خود دو طرف، و حتی به صورتی ناخودآگاه یا کمابیش خودآگاه عملی شود. آن چه «حسابگری» یا «ازدواج منطقی» نامیده میشود، ازدواجی است که اغلب با استراتژی خاصی صورت میگیرد. این نکتهی نهایی را نیز بیفزاییم که جوامع انسانی عموماً از طریق سیستمهای نمادین و شناختی دست به نوعی «زیباسازی» میزنند تا هدف اصلی انتخاب همسر را پنهان کنند. بدین ترتیب، در آن چه «عشق» نامیده میشود همواره میتوان سهم بزرگی از استراتژی را نیز جست و جو کرد.
ازدواج و روابط جنسی
یکی از مهم ترین تحولات در قرن بیستم و به ویژه در چند دههی اخیر جداشدن رادیکال مفهوم «ازدواج» از مفهوم «روابط جنسی» است. البته در جوامع انسانی این دو مفهوم همواره وجود داشته اند، ولی اصل پذیرفته شده در بسیاری از آنها این بوده و هست که ازدواج بستر اصلی یا تنها بستر روابط جنسی است. بدین ترتیب، روابط جنسی خارج از ازدواج یا «پیرازناشویی» (12) کمابیش حاشیه ای، «گناه آلود»، غیرقانونی و غیرمتعارف شمرده میشود و یا بخشی از آسیبهای اجتماعی (همچون روسپی گری) که گاه تحمل هم میشود، همچنان که فقدان روابط جنسی و یا تجرد غیرمتعارف و نوعی نقصان محسوب میشود. در عین حال منظور از ازدواج همواره ازدواج دگرجنس گرا (13) بوده است.با این وجود، جوامع مدرن تقریباً تمام این خط کشیها را زیرپا گذاشته اند. دلیل اصلی این امر جدایی مفهوم عمیق روابط جنسی از مفهوم ازدواج است. در این تفکیک کارکرد نمادین و واقعی روابط جنسی از تولیدمثل به تولید لذت تبدیل شده و در نتیجه، کل روابط جنسی دگرگون و از همین نقطه خانواده نیز متحول شده است. امروز اشکال جدیدی از خانواده پدید آمده اند که محصول تغییر نگرش به ازدواج اند.
موضوع روابط جنسی، رابطهی انسان با کالبد دیگری و با کالبد خود، مووضع بسیار گستردهای در انسان شناسی است که تنها بخش کوچکی از آن در حوزهی ازدواج و خویشاوندی قرار میگیرد.
پینوشتها:
1. monogamy.
2. polygamy.
3. polygyny.
4. pollyandry.
5. endogamy.
6. exogamy.
7. hypogamy.
8. hypergamy.
9. isogamy.
10. levirat.
11. sororat.
12. paramatrimonial.
13. heterosexuel.
فکوهی، ناصر؛ (1391)، مبانی انسان شناسی، تهران: نشر نی، چاپ اول