دولت‎هاي شيعي در ايران

ايرانيان در زمان خليفه دوم، اسلام را رسماً پذيرفتند و پس از مدتي گرايش خاصي از آن را (‌اسلام شيعي) پسنديدند. پذيرش تشيع به وسيله ايرانيان، پيامد عواملي از قبيل سازگاري باورها و اعتقادات ايرانيان با مذهب تشيع، فعاليت علويان و شيعيان در محدوده جفرافيايي ايرانيان و ... بود از آن‌جا كه ايرانيان استعداد پذيرش آموزه‌هاي شيعي را داشتند، مذهب تشيع به تدريج گسترش يافت و در مواردي بصورت دولت رسمي نمود پيدا كرد كه به دولت‌هاي شيعي تشكيل شده در ايران به طور خلاصه مي‌پردازيم.
دوشنبه، 13 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دولت‎هاي شيعي در ايران
دولت‎هاي شيعي در ايران
دولت‎هاي شيعي در ايران
نويسنده:مختار اصلاني
منبع:سايت انديشه قم
ايرانيان در زمان خليفه دوم، اسلام را رسماً پذيرفتند و پس از مدتي گرايش خاصي از آن را (‌اسلام شيعي) پسنديدند. پذيرش تشيع به وسيله ايرانيان، پيامد عواملي از قبيل سازگاري باورها و اعتقادات ايرانيان با مذهب تشيع، فعاليت علويان و شيعيان در محدوده جفرافيايي ايرانيان و ... بود از آن‌جا كه ايرانيان استعداد پذيرش آموزه‌هاي شيعي را داشتند، مذهب تشيع به تدريج گسترش يافت و در مواردي بصورت دولت رسمي نمود پيدا كرد كه به دولت‌هاي شيعي تشكيل شده در ايران به طور خلاصه مي‌پردازيم.

دولت شيعي طبرستان

فشار خلفاي عباسي به سادات علوي موجب مهاجرت آنان به سوي ايران شد. در ايران نيز مناطق شمالي بهترين جا براي استقرار آنان بود. مردم نيز به سادات علوي گرايش داشته و همين گرايش زمينه‌ساز حضور علويان در منطقه و قيام آنان عليه حاكمان عباسي شد. منطقه ديلم و مناطق شمالي ايران، از نظر جغرافيايي، سياسي و امنيتي آمادگي ايجاد يك نهضت شيعي، نه الزاماً شيعه دوازده امامي را داشت. البته آشنايي بيشتر مردم كرانه‌هاي درياي مازندران با تشيع در قرن سوم ه‍. ق بود كه به قيام و استقلال اين سرزمين انجاميد. در قرن سوم، به ويژه زمان متوكل، علويان مورد تعقيب بودند فرزندان اهل‌بيت به مناطق دور دست و امن،‌ مانند كرانه‌هاي درياي مازندران پناه مي‌بردند.[1]
محمدبن زيد پس از آن كه توانست با قيام‌هاي متعدد، حكومت خود را در طبرستان مستقر سازد از علويان حمايت كرد.[2]
محمدبن زيد نخستين كسي بود كه بنايي بر قبر علي ـ عليه السلام ـ و امام حسين ـ عليه السلام ـ بناكرد و در اين راه بيست هزار دينار خرج كرد. وي هر سال سي هزار درهم به مشاهد علي ـ عليه السلام ـ و حسنين ـ عليهم السلام ـ و ساير اقرباي خويش مي‌فرستاد.[3]
در كتاب تاريخ طبرستان آمده است: « محمدبن زيد اقدام به تشكيل حكومت نكرد بلكه وي زماني كه گروهي از بزرگان ديلم نزد وي رفتند از پذيرش حكومت خودداري ورزيد و حسن بن زيد معروف به «حالب الحجاره» را كه در ري ساكن بود معرفي كرد و نمايندگان مردم نزد وي در ري رفتند و حسن‌بن زيد دعوت آنان را پذيرفت و در 25 ماه رمضان سال 250 ه‍. ق به دعوت مردم رويان و كلاي، عازم طبرستان شد. سادات آن ديار و بزرگان شهر، مقدمش را گرامي داشتند و به استقبال وي شتافتند و براساس كتاب خدا و سنت رسول الله و امر به معروف و نهي از منكر با وي بيعت كردند.»[4]
حكومت علويان كه از سال 250 ه‍. ق در مناطق مختلف شمال ايران آغاز شده بود تا سال 316 ادامه يافت.

دولت آل بويه

در آستانه قرن چهارم دولت عباسي به دلايل چندي رو به ضعف گذاشت و در همين زمان پسران بويه ماهيگير در مناطق مختلف ايران حاكميت پيدا كردند آنان پس از استقرار در شهرهاي ري، اصفهان و شيراز به سوي بغداد، مركز حكومت عباسي حركت كردند و خلافت و شخص خليفه را در اختيار گرفتند. علامه مجلسي در بحارالانوار حديثي از امام علي ـ عليه السلام ـ نقل مي‌كند كه براساس آن، حضرت خبرِ به حكومت رسيدن آل ديالمه را داده است. حضرت مي‌فرمايد: «يخرج من ديلمان بنو الصياد ... ثم استوي امرُهُم حتي يملكوا الزوراء و يخلموا الخلفاء»[5] از ديلم پسران ماهيگير، ‌خروج و ظهور مي‌كنند سپس حكومت ‌آن‌ها برقرار مي‌گردد و تا سرزمين زوراء (بغداد) در تسخير آن‌ها در مي‌آيد و خلفاي عباسي بر كنار مي‌شوند.
شخصي پرسيد: آن‌ها چه‌قدر حكومت مي‌كنند؟ امام فرمود: صد و اندي سال.
آل‌بويه با تصرف بغداد بر تمام مسلمانان شيعه و سني حكومت مي‌كردند، بنابراين جهت تحكيم قدرت سياسي و ديني خود تأييد خليفه را لازم مي‌دانستند.
در گرايش آل‌بويه به مذهب تشيع شكي نيست، آن‌چه محل ترديد است نوع تشيع آنان است كه آيا تشيع آنان اعتقادي (اثني عشري) بود يا به فرقه‌هاي ديگر شيعي تعلق داشتند يا داراي تشيع سياسي و مبارز بودند. و آموزه‌هاي مذهبي خويش را چه‌ مقدار در سياست و حكومت‌داري دخالت مي‌دادند.
بايد به اجمال گفت آنان با دستگاه خلافت سني مدارا مي‌كردند و از همين رويكرد نيز سودي به حال آل‌بويه مي‌رسيد، زيرا كليه مسلمانان سلطنت آل‌بويه را بر مسلمين مي‌پذيرفتند. ولي از لحاظ مذهب و گرايش‌هاي اعتقادي نشانه‌ها و قرائن بسيار گوياي آن است كه آنان به مذهب شيعه اثني‌ عشري تعلق داشتند. قرائني مثل:
الف. معزالدوله، از رهبران آل‌بويه، مسائل فقهي و حكومتي خود را از ابن جنيد اسكافي، ‌از علماي طراز اول شيعه اماميه، دريافت و كشور را براساس ديدگاه‌هاي فقهي و حكومتي او اداره مي‌كرد.[6]
ب. صاحب بن عباد، از علماي شيعه امامي، وزير مؤيدالدوله ديلمي بود و با اختيارات وسيع به امور مسلمانان به خصوص شيعيان رسيدگي مي‌كرد.[7]
ج. ركن‌الدوله ديلمي، از حاكمان آل بويه باشيخ صدوق مناسبات گرمي داشت.[8]
د. برگزاري مراسم عيد غدير و عاشوراي حسيني كه مختص شيعيان اثني عشري است، در زمان حكومت آل بويه گوياي شيعه بودن آنان است. در برخي منابع آمده است كه معزالدوله در سال 352 ه‍. ق در بغداد مقر خلافت عباسي مراسم عاشورا برگزار كرد و مورد استقبال شيعان قرار گرفت.[9]
ابن كثير در كتاب خود درباره علل ناتواني اهل سنت و خلفا در جلوگيري از اين مراسم مي‌نويسد: «لكثرة التشيع و ظهورهم و كون السلطان معهم»[10] زيرا تشيع گسترش يافته و آشكار شده بود و سلطان هم با آنان بود.
قرن چهارم ه‍‌. ق دوره گسترش تشيع در جهان اسلام است. اين گسترش معلول عوامل گوناگون است كه تشكيل چهار دولت شيعي با فرقه‌هاي مختلف فاطميان در مصر، آل بويه در ايران و عراق، دولت حمداني‌ها در شامات و دولت زيدي‌ها در يمن از جمله آن‌ها است. به اعتراف برخي مورخان، در زمان حكومت آل‌بويه در ايران و عراق شعارهاي شيعي آشكارا رواج يافت و مي‌توان گفت كه در ايران مرحله بسيار مهمي براي مذهب تشيع به وجود آمد كه تا آن زمان سابقه نداشت. ابن اثير مي‌نويسد:
در سال 351 ه‍. ق به دستور معزالدوله بر در مساجد تحت حاكميت آل بويه نوشتند: «خداوند لعنت كند معاويه پسر ابي‌سفيان را و لعنت كند كسي را كه فدك را از فاطمه غصب كرد و كسي را كه مانع از دفن حسن در كنار قبر جدش شد و كسي كه ابوذر غفاري را تبعيد كرد و ... »[11]
با تشكيل دولت آل‌بويه و تسلط آنان بر خليفه و مقر خلافت، امنيت نسبي براي شيعيان در سرزمين‌هاي تحت حاكميت آل‌بويه به وجود آمد و آنان با استفاده از اين فرصت در صدد ترويج شيعه برآمدند؛ به گونه‌اي كه طي حكومت 126 ساله عقايد شيعي به شيوه‌هاي مختلف رواج پيدا كرد و علماي بزرگ شيعه مانند ثقة الاسلام كليني، شيخ صدوق، شيخ مفيد، با استفاده از تمام امكانات به وجود آمده با قلم و بيان به نشر مذهب تشيع پرداختند.

دولت ايلخانيان مغول

پس از سقوط آل‌بويه، حاكمان سني مذهب بر ايران حكومت مي‌كردند و در اين دوره تشيع به وسيله عالمان شيعي رواج داده مي‌شد. به خاطر وجود دانشمندان شيعي و نقش آنان در اداره جامعه اسلامي،‌ آخرين خليفه عباسي نيز وزيري شيعي به ‌نام ابن‌العلقمي برگزيد كه با خواجه نصيرالدين طوسي همكاري و مشاوره داشت. با حمله مغولان به رهبري هلاكوخان به بغداد در سال 656، خلافت عباسي و به دنبال آن حكومت‌هاي محلي تابع خلافت بغداد سقوط كردند و ايلخانان مغول به تثبيت و گسترش حاكميت خود در سرزمين‌هاي اسلامي پرداختند.
با گذشت زمان، حاكمان ايلخاني با فرهنگ اسلام آشنا شدند و اسلام را پذيرفتند، ‌هرچند گفته مي‌شود هلاكوخان بر مذهب شرك خود از دنيا رفت. آن‌ها كه اسلام را پذيرفتند سعي كردند موضع ميانه‌اي نسبت به دو گرايش شيعه و اهل‌سنت داشته باشند. غازان خان كه از سال 694 تا 709 حكومت مغولان را در اختيار داشت متمايل به مذهب تشيع بود و اجمالاً مورخان پذيرفتند كه دوستدار اهل‌بيت بود. برخي از نويسندگان نيز معتقدند مذهب تشيع را به نوعي در آن زمان رسميت داده است.[12]
پس از مرگ غازان خان در سال 709 ه‍. ق وليعهد وي كه برادرش نيز بود به رياست حكومت دست يافت وي خود را «الجايتو» لقب داد كه در زبان مغولي به معناي «سلطان بزرگ» و در فارسي به مفهوم و معناي «خدابنده» مي‌باشد از اين رو به حاكم ايلخاني سلطان محمد خدابنده مي‌گفتند.[13]
قبل از استقرار مغولان، مناظره و مباحثه ميان فرقه‌ها و مذاهب اسلامي آغاز شده بود. سلطان هم كه شاهد اين مناظرات مخصوصاً بين شيعه و سني بود نمي‌توانست از اين مباحث نتيجه‌اي بگيرد تا اين‌كه خوابي در عظمت علي ـ عليه السلام ـ مي‌بيند و بعد از بيدار شدن مي‌گويد: دانستم كه حال چيست و يقين پيدا كردم كه مذهب شيعه بر ديگر مذاهب غالب است و در آن هيچ شك و شبهه‌اي نيست، دانسته و با تحقيق اين مذهب را اختيار كردم تا ناجي و رستگار باشم و ديگر مذاهب را رد كردم تا هالك و زيان كار نباشم.[14]
علاقه سلطان محمد خدابنده به تشيع و همين‌طور به دست آوردن اطلاعات بيشتر از اين آيين, موجب شد علماي شيعه را از عراق به ايران فراخواند و موجبات رشد اين مذهب را فراهم آورد. پس از آن كه سلطان مغول مذهب شيعه را پذيرفت، خبر گرويدن وي در سراسر ممالك اسلامي انتشار يافت و تلاش شد مردم نيز به اين آيين درآيند و در صورت سرپيچي تأديب شوند.
در بعضي از شهرها سلطان با مقاومت مردم مواجه شد. به نظر مي‌رسد، ‌مقاومت در برابر گسترش تشيع در تمام شهرها بوده است به گونه‌اي كه سلطان محمد خدابنده در پايان رساله خود، شيعه شدن را امري اختياري مي‌داند و نسبت به كساني كه اين مذهب را اختيار نكنند، اجبار روا نمي‌دارد. او مي‌نويسد: هركه نيكبخت باشد قبول كند و هركه نخواهد بر وي حكمي و زوري نيست... .[15]
تشيع سلطان محمد خدابنده، نقطه عطفي در تاريخ تشيع ايران بود و موجب استحكام و رونق تشيع در اين عصر و در نهايت زمينه‌ساز رسميت يافتن آن در زمان صفويان شد. به دستور خدابنده علاوه بر ضرب سكه به نام علي ـ عليه السلام ـ و اولادش و خواندن خطبه به نام رسول و خاندانش، نام ائمه در كتيبه‌هاي مساجد و بارگاه‌هاي عرفا و امامزادگان و... نوشته شد.

امراي سربدار

در قسمتي از خراسان و حوالي شهر سبزوار، سلسله‌اي در سال 738 ه‍. ق با تصرف شهر سبزوار دولتي تشكيل دادند كه از شرق تا نيشابور و از غرب تا دامغان و گرگان پيش رفت. امراي سربدار سياست مذهبي خود را طرفداري از طريقت حق كه همان مذهب شيعه است اعلام كردند و سبزوار را كه از قديم مردم آن به تشيع اشتهار داشتند، مركز حكومت خود قرار دادند. آنان با دراويش و مرداني كه به دوستي با آل علي مشهور بودند، رابطه برقرار كردند. شعرا را به مديحه سرايي اهل‌بيت تشويق كردند و با برخي علماي شيعه در خارج از ايران، به خصوص در جبل عامل لبنان كه مركز مهم تشيع بود، باب مكاتبه و مراوده را گشودند و از آنان دعوت كردند جهت هدايت و اجراي شعائر مذهب تشيع به خراسان بيايند. بر اثر همين دعوت‌ها بود كه فقيه اهل‌بيت «شهيد اول» كتاب مشهور خود «اللمعة الدمشقيه» را با نام خواجه علي مؤيد سربداري تأليف كرد و به خراسان فرستاد تا شيعيان بر طبق فتواهاي او عمل كنند.[16]
هرچند درباره شيعه امامي بودن اين سلسله بحث و گفتگوها زياد است. ولي اجمالاً مي‌توان گفت كه گرايش شيعي در آنان قوي بود و به ‌عنوان مبلِّغ شيعه نيز شناخته شده‌اند.

دولت قراقويونلوها

همزمان با اواخر دوره تيموريان، حكومت‌هايي در قسمت غربي و شمال غربي ايران توسط قراقويونلوها بنا شد. اين حكومت كوتاه مدت در محدوده مكاني آذربايجان و عراق، مي‌تواند در تاريخ تشيع ايران نقطه مثبتي تلقي شود.
آنان با داشتن تمايلات، باورها و اعتقادات شيعي، زمينه باروري و ظهور مذهب تشيع را به منزله مذهب رسمي حكومت صفويه فراهم ساختند. تبريز كه در زمان «اولجايتو» مركز حكومت ايلخاني محسوب مي‌شد، با تصميم وي به رسمي كردن مذهب تشيع، آمادگي يافت تا در زمان‌هاي بعد نيز مهد تشيع ايران باشد. حضور قراقويونلوها در آذربايجان و تبريز، ‌محيط مناسبي براي پذيرش شيعه فراهم ساخت.[17]
«قرايوسف» (810 ـ 823 ه‍. ق) بنيانگذار حكومت قراقويونلوها به داشتن تمايلات شيعي معروف بود و نفوذ تشيع در زمان او كه حكومتش همزمان با شاهرخ تيموري بود، ‌در عدم اطاعت مردم تبريز و ساوه و پيروي از قراقويونلوها در قالب سياسي تجلي يافت. در زمان «جهانشاه قراقويونلو» شهرت‌شان در داشتن تمايلات شيعي چنان بود كه وقتي تيمور به جانب ساوه و قم تاخت مردم اين شهرها به اين‌ها النّجا نمودند و تركمانان اين دو شهر را به سلطه گرفتند.[18]

دولت صفوي

تشكيل دولت صفوي در اوايل قرن دهم ه‍. ق از رويدادهاي مهم تاريخ تشيع ايران است. پيدايش اين دولت كه بايد آن را سر‌آغاز عصر تازه‌اي در حيات سياسي و مذهبي ايران دانست، موجب استقلال ايران براساس مذهب رسمي تشيع و سازمان اداري نسبتاً متمركز شد. قبل از ظهور صفويان گروه‌ها و اقوام مختلفي در ايران حكومت مي‌كردند و هيچ‌گونه تمركز اداري به‌عنوان دولت ملي وجود نداشت. ايجاد دولت صفوي نقطه اوج نهضت‌هايي بود كه طرفداري از تشيع عليه حكومت‌هاي بني‌اميه و بني‌عباس و قدرت‌هاي همسوي آنان صورت گرفت.
شيخ صفي‌الدين اسحاق اردبيلي، نياي بزرگ صفويان و پيشواي فرقه صفويه، در عصر ايلخاني زندگي مي‌كرد و معاصر غازان خان و سلطان ابوسعيد بهادرخان بود. از سال 700 ه‍. ق شيخ صفي الدين به ارشاد مردم اردبيل و اطراف پرداخت تا حدي كه نفوذ وي در شهرهاي گيلان، آذربايجان و آناتولي تركيه گسترش يافت. از اوائل قرن هشتم تا 830 ه‍. ق رهبران طريقت صفوي كوشش خود را تنها صرف تبليغ و ارشاد مريدان خود در مناطق دور و نزديك مي‌كردند تا اين‌كه اعتبار و قدرت فرقه صفويه ميان عشاير محروم و تهي‌دست آناتولي و شامات بالا گرفت. از سال 835 كه شيخ جنيد رهبري خانقاه طريقت صفوي را برعهده گرفت خانقاه‌شان انحصاراً به تبليغ مذهب تشيع پرداخت.
بروز اختلاف بين حكام سلسله‌هاي آق‌قويونلو و قراقويونلو و موقعيت خانقاه در اين كشمكش موجب شد طريقت صفوي علاوه بر ارشاد و تبليغ به جريان‌هاي سياسي و نظامي وقت كشانده شود. مبارزه شيوخ طريقت صفوي با حاكمان وقت ادامه داشت تا اين‌كه شاه اسماعيل در سال 905 ه‍. ق در حالي كه تنها دوازده سال داشت، ‌نهضت خود را آغاز كرد و در سال بعد شهر تبريز را فتح و دولت صفوي را تأسيس كرد.[19]
شاه اسماعيل بعد از نخستين حمله پيروز خود، دستور داد خطيب شهر خطبه ائمه اثني‌عشر را بخواند و مذهب دوازده امامي به‌عنوان مذهب رسمي كشور اعلام شد. پيدايش دولت صفوي و ايستادگي آن در برابر دولت سني عثماني سبب برافروخته شدن آتش منازعات مذهبي شد. صفويان پس از استقرار در مبارزه با اهل‌سنت به نوعي دست به انتقام‌جويي زدند زيرا قبل از آن اعدام شيعيان در قلمرو حاكميت اهل‌سنت و عثماني امري رايج بود.
سياست صفويان به رهبري شاه اسماعيل در رسميت دادن به تشيع اثني‌عشري، با مقاومت چنداني روبرو نشد. حال اين مسأله به خاطر برخورد تند شاه با مخالفان بود، يا زمينه‌هاي فراواني براي تشيع وجود داشت، چندان تأثيري در نتيجه كار نداشت، زيرا مردم ايران به هر دليل، مذهب تشيع را به راحتي پذيرفتند. التبه تشيع مردم در زمان صفويه به صورت تدريجي به تكامل رسيد. اين روند از زمان شاه اسماعيل آغاز شد و زمان شاه عباس نيز اين حركت تدريجي ادامه داشت به‌طوري كه در دو منطقه سرخه سمنان سنگ نوشته‌هايي از شاه عباس بر جاي مانده كه اگر كسي شيعه شود از ماليات معاف خواهد بود.[20]
شاه اسماعيل صفوي براي تقويت بنيان تشيع در ايران، علماي دوازده امامي شيعه از شامات، بحرين و سرزمين‌هاي شمال شرقي عربستان و عراق را به ايران دعوت كرد. البته موفقيت اين مذهب نه فقط از قدرت سلسله صفويان بلكه از جاذبه‌هاي ديني ـ ذاتي خود مذهب نيز نشأت مي‌گرفت.
صفويان براي تثبيت آموزه‌هاي شيعي در شعائر و مراسم مذهبي از خلفاي نخستين با مذمت ياد مي‌كردند. در اين دوره زيارتگاه صوفيان تخريب و زيارتگاه سادات و امامزادگان جاي آن‌ها را گرفت. مراسم سوگواري به‌صورت دسته جمعي شامل زنجيرزني، شبيه‌خواني و روضه خواني، همگي گوياي اقدامات صفويان در راستاي تثبيت اعتقادي شيعي دوازده امامي است.
بعد از دولت صفوي تشيع به‌عنوان يك مذهب رسمي در چارچوب يك نظام سياسي مورد قبول در جهان مطرح شد و با استمرار حكومت‌هاي مختلف مثل زنديه، افشاريه، قاجاريه و ... كه همگي تشيع را به‌‌عنوان يك اصل مسلم و حياتي براي قدرت خود مي‌ديدند همراه به‌عنوان يك نظام سياسي مطرح بوده و تاكنون حضور جدي در جهان داشته است.

پی نوشت ها:

[1] . بهاءالدين محمد بن حسن، تاريخ طبرستان، تصحيح عباس اقبال، ج 2، ص 224.
[2] . ابن اثير، الكامل في التاريخ، ‌دار صادر، بيروت، ج 4، ص 474.
[3] . رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، انتشارات انصاريان، قم، ج1، ص 296.
[4] . تاريخ طبرستان، ص 442.
[5] . مجلسي، بحارالانوار، ج 41،‌ ص25.
[6] . قاضي نورالله شوشتري، مجالس المؤمنين، كتاب فروشي اسلاميه، ج 1، ص 439.
[7] . شيخ ‌عباس قمي، سفينة البحار، دارالاسوه، تهران، ج2، ص 13.
[8] . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، انتشارات جهان، ج 2، ص 263.
[9] . ابن‌عماد، شذرات الذهب، دار احياء التراث العربي (بيروت)، ج 3، ص 49.
[10] . ابن‌كثير، البداية و النهاية، دارالكتب العلميه، بيروت، ج 11، ص 243.
[11] . ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج 11، ص 327.
[12] . قاشاني، تاريخ الجايتو، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ص 91.
[13] . علامه سيدمحسن امين، اعيان الشيعه، دارالتعارف، بيروت، ج5، ص 99.
[14] . علي شيرخاني، تشيع و گسترش آن در ايران، دفتر نشر معارف، ص 107.
[15] . نشريه دانشكده ادبيات تبريز، سال 1352، ش 106.
[16] . يعقوب آژند، قيام شيعي سربدار.
[17] . ديار بكر، ص 89.
[18] . پروين تركمني آذر، تاريخ سياسي شيعيان در ايران، ص 231.
[19] . هنيس والتر، تشكيل دولت ملي در ايران، ترجمه كيكاوس جهان‌داري.
[20] . رسول جعفريان، تايخ تشيع در ايران، ص 760.





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط