نویسنده: امیرحسین الهیاری
تئودور نولدکه خاورشناس و پژوهندهی آلمانی به نقل از مقدمهی بایسنقری مینویسد:
«در سال 346 امیر ابومنصور عبدالرزاق که در آن زمان فرمانروای طوس بود دستور خویش ابومنصور العمری را بفرمود تا شاهنامهای به نثر تدوین کنند» این امر منجر به تولید شاهنامه ابومنصوری گردید.
فردوسی گذشته از این که احتمالاً شاهنامهی ابومنصوری را بنیان کار خویش قرار داده است، هم چنین برای تکمیل نوشتار خویش، از بخشهایی از داستان «بیژن و گرگین»، «اکوان دیو»، «سوگنامهی سهراب»، «هفت خوان رستم» و دیگر رزم نامههای موجود در آن دوران و نیز از کتابهای دیگری چون «اخبار رستم» و «اسکندرنامه»های گوناگون سود برده است.
هم چنین آن چه اثر او را از تمام آثار مکتوب مشابه متمایز میکند بهره بردن فردوسی از روایاتی است که بی واسطه و مستقیم از زبان آگاهان و دانایان زندهی معاصر خویش شنیده و نقل کرده است.
برای نمونه در آغاز داستان رستم و شغاد میگوید:
یکی پیر بد نامش آزاد سرو *** که با احمد سهل بودی به مَرو
دلی پر ز دانش سری پر سخن *** زبان پر زگفتارهای کهن
کجا نامه خسروان داشتی *** تن و پیکر پهلوان داشتی.
(همان: ج5، داستان رستم و شغاد، 1-4)
و یا در آغاز پادشاهی هرمز پسر نوشیروان میگوید:
یکی پیر بد مرزبان هری *** پسندیده و دیده از هر دری
جهان دیدهای نام او بود ماخ *** سخن دان و با فر و بایال و شاخ
بپرسیدمش تا چه داری به یاد *** ز هرمز که بنشست بر تخت باد
(همان: ج7، هرمزد نوشین روان، 15-18)
مقدمهی شاهنامهی ابومنصوری
در «زین الاخبار گردیزی»، «تاریخ بخارای نرشخی»، «یتیمة الدهر ثعالبی» و «احسن التقاسیم فی معرفت الاقالیم مقدسی» و هم چنین در «کامل ابن اثیر» ضمن حوادثی که در خراسان مابین سالهای 350-330 واقع میشود مکرراً نام ابومنصور محمدبن عبدالرزاق آورده شده است و گفته شده که وی را در سال 351 مسموم و مقتول کرده اند.و غریب سلسلهای است روایت این چند تن که کمر به گرد کردن تاریخ اساطیری این قوم بستند. از ابومنصور محمدبن عبدالرزاق که مسموم و مقتول گردید، از پسرش که به بخارا گرفتار شد و سرنوشتی نامعلوم یافت و از دقیقی شاعر که مقتول شد و از فردوسی که به فقر و رنج روزگار گذراند.
به هر حال از متن اصلی شاهنامهی ابومنصوری چیزی در دست نیست و از مقدمهی آن در چند کتاب ذکری آمده است و این همهی آن چیزی است که از این اثر در دست است:
1- شاهنامهی مسعودی مروزی
2- شاهنامهی ابوالمؤید بلخی
3- شاهنامهی ابوعلی بلخی
متن مقدمهی شاهنامهی ابومنصوری چنین آغاز میشود:
«سپاس و آفرین خدای را که این جهان و آن جهان را آفرید و ما بندگان را اندر جهان پدیدار کرد و نیک اندیشان را و بدکرداران را پاداش و پادافره برابر داشت و درود بر برگزیدگان و پاکان و دین داران باد خاصه بر بهترین خلق خدا محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، و بر اهل بیت و فرزندان او درود باد، آغاز کار شاهنامه از گردآوریدهی ابومنصور المعمری دستور ابومنصور عبدالرزاق عبدالله فرخ، اول ایدون گوید در این نامه که تا جهان بود مردم گرد دانش گشتهاند و سخن بزرگ داشتهاند و نیکوترین یادگاری سخن داشتهاند ...»
خدای نامک (خوتای نامک)
نام کتابی است که در بُنَدهِشن ذکر شده و لذا نمیتوان در وجود آن تردید کرد علی الخصوص که میدانیم این اثر بزرگ را که به خط و زبان پهلوی بوده است، عبدالله بن مقفع (دادبه پارسی) به عربی فصیح و بلیغ ترجمه کرده است.تألیف این کتاب به فرمان انوشیروان ساسانی آغاز شد و شامل گنجینهای از همهی آثاری بود که از دوران هخامنشی و اشکانی دربارهی تاریخ ایران بازمانده بود. آری این چنین مطالب فراگرد میآمدند تا در زمان یزدگرد سوم که به دست دهقانی دانشمند و فرزانه تدوین شدند و حاصل، کتابی شد به نام خدای نامک.
در حملهی عرب به ایران، خدای نامک در تاراجِ تیسفون به دست سعد وقاص افتاد و او متن ترجمهی عربی آن را به نظر خلیفهی دوم، عُمَر رسانید ولی در تقسیم غنایم جنگی این اثر را به سربازان حبشی دادند که پادشاه حبشه نیز دستور ترجمهی آن را به زبان حبشی صادر کرد. گویا این کتاب در هند نیز منتشر شده است.
به هر روی، خلفای متعصب اموی در سال 790 م. مترجم توانا و فرزانه را کشتند و امروز متأسفانه از این ترجمه اثری در دست نیست. البته تلاشها در جهت یافتن و یا گردآوری باقیماندههای کتاب مذکور همواره در تاریخ جریان داشته است. چنان که در مقدمهی شاهنامهی ابومنصوری آمده است عمرولیث صفاری دستور داد به هند بروند و نسخههای پراکندهی خدای نامک را که به زبان پهلوی بوده به فارسی ترجمه کنند و بیاورند.
و به راستی این همه تلاش برای چه بوده است؟ چه نیازی به وجود و حضور خدای نامک احساس میشده است؟ آیا حضور آن کتاب علاوه بر راهنما و راهبر بودنش در سروسامان بخشیدن به آیین و شایستهی اوضاع جامعه بر اساس رهنمودهای نیاکان، دستاویز بزرگی نبود برای ایجاد یک هویت ملی و جمع کردن خلق پراکندهی کشور به دور یک نقطه اتکا عطف و امید؟
شاهنامهی منثور ابوالمؤید بلخی
ابوریحان بیرونی در کتاب «الآثارالباقیه عن القرون الخالیه» و نیز عنصرالمعالی کیکاوس بن اسکندربن قابوس بن وشمگیر در «قابوس نامه» از این کتاب یاد کرده اند.شاهنامهی منظوم مسعودی مروزی
نخستین شاهنامهی منظوم، پس از حملهی اعراب به ایران است. مطهربن طاهرالمَقدسی در کتاب ارزشمند «البدء و التاریخ» از آن یاد و ابیاتی چند ذکر نموده است.شاهنامهی منثور ابوعلی محمدبن احمد بلخی
زوتن برگ (zoten berg) مستشرق آلمانی در مقدمهای که بر کتاب «غررالاخبار الملوک الفرس» ثعالبی به زبان فرانسه نوشته، مطالب شاهنامهی منثور ابوعلی بلخی را با شاهنامهی فردوسی مطابقت داده و تشابهات بسیار یافته است.نامهی خسروان (شهریار نامه)
که به گفته و تصریح خود فردوسی این کتاب را «احمدبن سهل ماهانی» به کمک کارگزارش «آزادسرو» فراهم کرده بوده است.و همهی این کتابها به نوعی نوادگان خدای نامکاند.
استاد دکتر ذبیح الله صفا در کتاب «حماسه سرایی در ایران» مینویسد:
«مهمترین اثر تاریخی و داستانی عهد ساسانی و کتابی که مطالب آن لاشک در قسمت اعظم از تواریخ مهم اسلامی متعلق به سدههای سوم و چهارم مستقیماً در تواریخ قرون بعد مع الواسطه نقل شود خدای نامک است. که اهمیت فراوان آن ما را بر آن داشت که مبحثی خاص برای آن ترتیب دهیم. اطلاع ایرانیان ساسانی از عهد اشکانیان بسیار کم بود، زیرا بر اثر دشمنی ساسانیان به این طایفه اسامی و سرگذشت پادشاهان اشکانی ثبت نمیشد و از این روی جز چند اسم و بحثهای مختصر در باب ملوک الطوایف از عهد مذکور چیزی نمیدانستهاند و از آنان به قول نولدکه جز اسم و عدد مطلبی باقی نمانده بود. شهرت کتاب خدای نامک نیز در آغاز عهد اسلامی فراوان و نسخههای متعدد آن در میان بود اما به تدریج بر اثر ترجمهی ابن مقفع (سیرالملوک العجم) و شهرت و رواج آن متن اصلی که به زبان پهلوی بود از میان رفت.
بر اثر ترجمهی خدای نامک که در قرون اولیهی هجری شهرت فراوان داشت، روایات و داستانهای ملی ایرانیان در میان مسلمین معروف و منتشر گشت و نُسَخ متعددی از آن برداشته شد و بر اثر بی مبالاتی در آن خطاها و زیادتها و نقصانها راه یافت تا به جایی که «موسی بن عیسی الکسروی» که متن او یکی از مآخذ «حمزة بن الحسن اصفهانی» بود نتوانست از میان نسخ مختلف سیرالملوک (خدای نامک) دو نسخه را با هم موافق یابد و بهرام بن مردانشاه موبد شهر شاپور برای فهمیدن آن کتاب ناچار شد بیست و اندی نسخهی کتاب خدای نامک را مقابله کند. قول «بهرام بن مردانشاه»: من بیست و اند نسخه از کتاب معروف خدای نامک را گرد آوردم تا مگر از روی آن تواریخ ملوک ایران از روزگار کیومرث نخستین بشر تا آخر روزگار عجم و انتقال پادشاهی از آنان به عرب را اصلاح کنم. » (1)
مترجمین و مهذبین خدای نامک
1- ابن مقفع2- محمدبن الجهم البرمکی
3- زادویه بن شاهویه اصفهانی
4- محمدبن بهرام بن مطیار اصفهانی
5- هشام بن قاسم اصفهانی
6- موسی بن عیسی کسروی
7- بهرام بن مردانشاه موبد شهر شاپور از بلاد فارس
8- اسحق بن یزید
9- عربی الفرخان
10- بهرام هروی مجوسی
11- بهرام بن مهران اصفهانی
پینوشت:
1- بهرام بن مردانشاه مترجم «خدای نامک» از فارسی میانه به عربی در قرنهای دو و سه قمری است. بهرام حدود بیست و چند نسخه از «خدای نامک» را گردآوری و بر اساس آنها تاریخ پادشاهان ایران را از کیومرث، نخستین انسان تا آخرین پادشاه ساسانی تدوین کرده است. روایت او به روایات سنتی زرتشتی نزدیکتر است.
منبع مقاله :الهیاری، امیرحسین؛ (1394)، سلامت در شاهنامه، تهران: نشر قطره، چاپ اول