سعدی در تاجیکستان

نام پاک شیخ سعدی برای هر یک فرد تاجیک، چه خاص و چه عام، آشنا و گرامی است. آن‌چنان که نام استاد رودکی و حکیم فردوسی، حکیم ناصر‌خسرو و حکیم عمر خیام، حکیم نظامی و شیخ عطار، خواجه کمال و خواجه حافظ،
جمعه، 10 مهر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سعدی در تاجیکستان
سعدی در تاجیکستان

 

نویسنده: دکتر رحیم مسلمانیان قبادیانی




 

شنیدم که بگریست دانای وخش *** که: یارب، مر این بنده را توبه بخش!

نام پاک شیخ سعدی برای هر یک فرد تاجیک، چه خاص و چه عام، آشنا و گرامی است. (1) آن‌چنان که نام استاد رودکی و حکیم فردوسی، حکیم ناصر‌خسرو و حکیم عمر خیام، حکیم نظامی و شیخ عطار، خواجه کمال و خواجه حافظ، و... آشنا و گرامی است.
این گفته، یعنی آشنایی و گرامی بودنِ شیخ سعدی، هیچ مبالغه ندارد، برای زیبِ سخن هم نیست، و به خاطرِ خوشامد پیش روی شیرازیانِ گرم‌رو هم نیست. بلکه حقیقتی است که هر یک سفر کرده به فرارود، خود به چشمش دیده و به دل احساس نموده است، و تأیید خواهد کرد، و این پدیده‌ی پسندیده ریشه‌ای توانا داشته است، و هم واسطه‌ای کارساز.
ریشه، جای گفت‌وگو ندارد، سخنِ نغز و پرمغزِ خودِ شیخ اجل بوده است که به هر فرد (به اصطلاح) معتدل، بی‌تأثیر نمی‌باشد. درست، همان سخنی که شیخِ ما جایگاهش را، در میان آفریده‌های خداوند، پس از جان، دومین می‌داند (توجه شود به مطلع بوستان).
و اما واسطه‌ی کارساز در ایجادِ عشقِ همگانی به شیخ سعدی این است که در پی کوشش‌های مصرانه‌ی علامه صدرالدین عینی، استادان عبدالسلام دیهاتی، سید رضا علی‌زاد، عبدالغنی میرزایف، خالق میرزازاده، و... تعلیمِ پیوسته‌ی روزگار و آثار بزرگان جهانی ایرانی، سال‌های سی‌ام سده‌ی بیست میلادی، در برنامه‌های درسی (هر سه مرحله: ابتدایی، رهنمایی و میانه) گنجانده شد. دلیل دلبستگی به توس و نیشابور، شیراز و تبریز، و... در مجموع: ایران بهشتی - این بوده است که هر یکی از افرادش (2) در سه بخش مهم از عمر خویش، یعنی کودکی و نوجوانی و جوانی، مکرر سه بار با نام و روزگار و آثار بزرگانِ این سرزمین آشنا شده‌اند؛ همان بزرگانی که آثار جاودانه به زبانِ خودِ آن قوم، به میراث گذاشته‌اند.
افتخار آشنا کردنِ مردم تاجیک با زندگی و سروده‌های شیخ سعدی، در دوره‌ی شوروی، به علامه عینی تعلق دارد. وی هنوز در ابتدای سال‌های سی‌ام سده‌ی بیست میلادی مقاله‌ای نوشت و به چاپ رساند، در سال 1940 / 1319 رساله‌ای با نام «شیخ مصلح‌الدین سعدی شیرازی» تألیف نمود که در 1942 / 1321 چاپ و نشر شد. (3) وی در سال 1945 / 1324 بوستان را همراه با پیشگفتار و توضیحات به طبع رساند.
نویسنده‌ی نامی تاجیک، روانشاد، استاد ساتم خان الوغ‌زاده که ادیبی دانشمند و دقیق‌بین بود و آثار ارزشمند بدیعی درباره‌ی رودکی و بوعلی و فردوسی و دیگران به میراث گذاشت، بخش سعدی را برای تذکره‌ی جامع نمونه‌های ادبیات تاجیک نوشت. (4) استاد الوغ‌زاده سخنی از زندگی و آثار شاعر به میان آورده، چهار غزل، بخش‌هایی از گلستان و چند بیتِ پند و اندرز را به عنوان نمونه درج کرده بود که جهت عامه‌ی خوانندگان مفید آمد.
کار برگردان (به خط سریلی تاجیکی) و چاپ آثار شاعر بزرگ از سالهای پنجاهم سده‌ی بیست میلادی سرعتی بیشتر پیدا کرد. چنانچه سال 1956 / 1335 منتخب کلیات به چاپ رسید که عبدالسلام دیهاتی و ابراهیم علی‌زاده تهیه کرده‌اند؛ گلستان بارها، چه در شکل گزیده و چه به طور کامل، از چاپ درآمد؛ سال 1979 / 1358 گزیده‌ای از غزلیات شاعر به دست خوانندگان رسید.
کار مهم دیگری که در تاجیکستان صورت گرفت، این بود که با هدفِ آشنا کردن خوانندگان خلق‌های دیگر اتحاد جماهیر شوروی سابق، آثار بزرگ به زبان روسی ترجمه و نشر شد، چنانچه در دوشنبه گزیده‌ای در سال 1949 / 1328 و پس از پنج سال دیگر (1954 / 1333) گزیده‌ی دیگری چاپ و منتشر می‌گردد.
همزمان، در مسکو، کارهای بررسی و تعلیق و ترجمه و چاپ آثار شیخ سعدی رُشد و رونقی پیدا کرد که نظیر ندارد. چنانچه به زبان روسی گلستان (1957 / 1336)، بوستان و شعرها (1922 / 1341) از چاپ بیرون آمدند؛ سال 1958 / 1337 تحقیقات جدی دکتر رستم علی‌یف با عنوان سعدی و گلستان او چاپ و نشر شد و سالی بعد (1959 / 1338) متن علمی و انتقادی این شاه‌اثر، به اهتمام همین «علی‌یف» به طبع رسید که به اعتراف همگان، «بهترین» ارزیابی شد. جز اینها، ‌صدها نمونه از آثار شیخ سعدی به روسی و زبان‌های خلق‌های دیگر اتحاد شوروی سابق ترجمه و نشر شدند، دهها کتاب و مقاله در نشریه‌های گوناگون به طبع رسیدند.
باید گفت، مرکز اصلی این همه کارهای نیک و شایسته در مورد کل بزرگان ادب و فرهنگ پیشین، انستیتوی خاورشناسی فرهنگستان علوم اتحاد جماهیر شوروی سابق بود که بر آن دولتمرد نیکنام و دانشمند فرزانه‌ی تاجیک، آکادیمسین باباجان غفوروف ریاست می‌کرد.
پژوهشگران تاجیک به بررسی و ترجمه و انتشار آثار سعدی به زبان‌های اروپایی نیز مشغول شده‌اند که جهت نمونه تنها به کار دکتر شاکر مختار در مورد گلستان به فرانسه‌یی اشارت می‌شود.
در زمینه‌ی زندگی و آثار شیخ ما، اقدام بزرگی در تاشکند انجام شد. چنانچه بوستان (در 1960 / 1339) و گلستان (در 1968 / 1347) به زبان ازبکی طبع و نشر شدند؛ ایران‌شناسِ معروف، دارنده‌ی جایزه‌ی بین‌المللی فردوسی، پروفسور شاه اسلام شاه محمدوف کتابی از روزگار و آثار شاعر، با نام سعدی شیرازی نوشت و منتشر ساخت (1964 / 1343).
از پژوهشگران تاجیک، در سال‌های هفتادم و هشتادم میلادی، دو تن بیشتر کار کردند: روانشاد، دکتر «نظیره بانو قهاراوا» و دکتر «ناظرجان عرب‌زاده». (5) بانو «قهاراوا» به بررسی غزلیات شاعر پرداخت، گزیده‌ی زیبایی مرتب کرد، و اما متأسفانه، اجل امان نداد که پژوهش‌های خود را به سامان برساند. دکتر عرب‌زاده (6) سال 1968 / 1347 کتاب «عقیده‌های اخلاقی سعدی» را به زبان به چاپ رساند که خوش پذیرفته شد. وی این کتاب را سال 1981 / 1360 با تصحیح و تکمیلی دیگر، به زبان فارسی تاجیکی چاپ و نشر کرد. و مقاله‌ی مفصل و جداگانه‌ای که در دانشنامه‌ی بزرگ تاجیکان آمده است، به قلم همین دو تعلق دارد. (7)
شایسته‌ی تأکید است که هم در بررسی، و هم چاپ و نشر آثار شیخ سعدی، کار شادروان، دکتر صحاب‌الدین صدیق‌وف بلندترین دستاورد محسوب می‌شود. وی آثار شیخ شیراز را از نو تصحیح نمود و در چهار جلد، با پیشگفتاری کامل، سال‌های 1988 – 1990 (1367-1369) در دوشنبه منتشر کرد. (8)
کار دکتر صدیق‌وف بیشتر از این دو جنبه جالب توجه است: نخست – زندگی‌نامه‌ی کامل و صحیح شاعر بزرگ را برای خوانندگان تاجیک پیشکش کرده است؛ دیگری – اینکه به جز از چاپ‌های تهران، نسخه‌های خطی قدیم و معتمد را که در گنجینه‌ی دست‌نویس‌های به نام «میرزایف» فرهنگستان علوم تاجیکستان به شماره‌های 503 و 421 نگهداری می‌شوند، مورد استفاده قرار داده است. بویژه نسخه‌ی خطی 503 که پس از ده پانزده سالِ فوتِ شاعر کتابت شده است. (9) بسیار جای‌های دیوان را کامل‌تر کرده است. به عنوان نمونه سه مثال حواله می‌شود.
1. در چاپ تهران:

علی‌الخصوص که سعدی مجال قُرب تو یافت، *** حقیقت است که فکرت مع‌الزمان ماند (10)
در نسخه‌ی دوشنبه به جای «فکرت» واژه‌ی «ذکرت» آمده است که با معنی بیت سازگارتر می‌نماید.
2. در چاپ تهران :

چنان از خمر و زمر و نای و ناقوس *** نمی‌ترسم که از زهدِ ریایی (11)

واژه‌ی «زمر» (نای زدن) در بستر معنی جای ندارد، چرا که به دنبال «نای» هم آمده است. و اما در نسخه‌ی 503 به جای «زمر» «چنگ» آمده که مناسب می‌باشد.
3. در چاپ تهران:

در آن حرم که نهندش چهار بالش حرمت *** جز آستان نرسد خواجگان صدرنشین را
(متن کامل دیوان، ص 682)

در معنی این بیت «حرمت» گنجایش دارد و اما واژه‌ی «حشمت» که در نسخه‌ی خطی دوشنبه موجود است، سازگارتر می‌نماید، چراکه سخن از اسباب حشمت می‌رود.
این حال، یعنی وجودِ نسخه‌های خطی معتمدتر در تاجیکستان، موضوعی را پیش می‌نهد که آثار شیخ سعدی از نو تصحیح و تکمیل شود. با همت بنیاد گرامی فارس‌شناسی در شیرازِ جنت مکان، امید می‌رود که این کار نیک هرچه زودتر و بهتر انجام یابد. از جانب خود اطمینان خاطر می‌دهیم که پژوهشگران تاجیک شرکت در این کار را مایه‌ی افتخار می‌دانند. (12)
حضور عزیزان این هم عرض شود که اسبابِ گرایشِ سخت و دلپذیر تاجیکان به شیخ سعدی و آثار وی، تنها شیرینی و پُر مغزی سخن وی نیست، باز به خاطر این هم هست که شاعر گرانمایه، خجند و خوارزم، سمرقند و مرو، بخارا و جیحون و دیگر گوشه و عناصر سرزمین فرارود را به نیکی و شادی بارها یاد کرده است. زیاده از این، شیخ ما، نام قوم تاجیک را هم با مهر و اخلاص به زبان گرفته است. چنانکه توجه فرمایید به این چند نمونه :
در باب نخست از بوستان حکایتی از دانشمندی هست که جهان گشته و از جمله سرزمین‌های «عرب»، «ترک»، «تاجیک» و «روم» دیده است. چهار بیتِ اولِ این حکایت چنین است:

ز دریای عمان برآمد کسی *** سفر کرده هامون و دریا بسی
عرب دیده و ترک و تاجیک و روم *** ز هر جنس در نفسِ پاکش علوم
جهان گشته و دانش اندوخته، *** سفر کرده و صحبت آموخته
به هیکل قوی، چون تناور درخت، *** ولیکن فرو مانده، بی‌برگ سخت
(متن کامل دیوان، ص 160)

شاعرِ شیرین سخن غزلی نغز دارد، در هشت بیت؛ و در آن «روی تاجیکانه» را بالاتر از «چهره‌ی ترکان یغمایی» می‌داند. این است آن غزل شیوا:

تا کی‌ای دلبر، دلِ من بارِ تنهایی کشد؟ *** ترسم، از تنهایی احوالم به رسوایی کشد!
کی شکیبایی توان کردن، چو عقل از دست رفت؟! *** عاقلی باید که پای اندر شکیبایی کشد!
سرو بالای من، ار چون گُل آیی در چمن، *** خاکِ پایت نرگس اندر چشم بینایی کشد.
روی تاجیکانه‌ات بنمای، تا داغ حبش *** آسمان بر چهره‌ی ترکان یغمایی کشد.
شهد ریزی، چون دهانت دم به شیرینی زند! *** فتنه‌انگیزی، چو زلفت سر به رعنایی کشد!
دل نماند بعد از این با کس که گر خود آهن است، *** ساحرِ چشمش به مغناطیس زیبایی کشد.
خود هنوزم پسته‌ی خندان عقیقین نقطه‌ای است *** باش تا گِرْدَش قضا پرگار مینایی کشد.
سعدیا، دم درکش، ار دیوانه خوانندت که عشق *** گرچه از صاحبدلی خیزد، به شیدایی کشد!
(غزلیات سعدی، ص 466)

مثال سوم و آخرین. در ترجیع‌بند معروف «بنشینم و صبر پیش گیرم»، یک معنی نازک، شاعرانه اشاره شده؛ و آن این است که قهرمان غنایی (لیریکی) خود را «تاجیک» می‌شمارد و «حریف» بی‌رحم را «ترک». بند چهارم از آن شعرِ دلکش این است:

گفتار خوش و لبان باریک *** ما أَطْیَبُ فاکَ جلَّ باریک (13)
از روی تو ماه آسمان را *** شرم آمد و شد هلال باریک
یا قاتِلَتی بِسَیْفِ لَحْظٍ *** واللهِ قَتَلْتَنی بِهاتیک (14)
از بهر خدا که مالکان، جَوْر *** چندین نکنند بر ممالیک
شاید که به پادشه بگویند: *** «ترک تو بریخت خون تاجیک!»
دانی که چه شب گذشت بر من؟ *** لایأْتِ بِمِثْلِها اعادیک (15)
با این همه، گر حیات باشد، *** هم روز شود شبان تاریک
فی الجمله نماند صبر و آرام *** کَمْ‌تر جرنی وَکَمْ أُُداریک (16)
دردا که به خیره عمر بگذشت ***‌ای دل، تو مرا کمی گذاریک
بنشینم و صبر پیش گیرم، *** دنباله‌ی کار خویش گیرم!
(غزلیات سعدی، ص 663)

به طوری که اشاره شد، شیخ سعدی نقاطی از فرارود را بارها گرم یاد کرده است. یکی از آن تلمیحاتِ دلکش که شیخ را برای تاجیکان، امروز باز هم گرامی‌تر و محبوب‌تر کرده است، «وَخْش» است. شاعر در باب چهارم از بوستان حکایتی جالب دارد که قهرمان آن «دانای وخش» از «خاک وخش» می‌باشد. این است آن حکایت:

شنیدم که در خاک وخش از مِهان *** یکی بود در کُنج خلوت نهان:
مجرد به معنی، نه عارف به دلق *** که بیرون کُند دست حاجت به خلق.
سعادت گشاده دری سوی او، *** در از دیگران بسته بر روی او،
زبان آوری بی‌خرد سعی کرد، *** ز شوخی به بد گفتنِ نیکمرد
که: «زنهار از این مکر و دستان و ریو *** بجای «سلیمان» نشستن چو دیو
دمادم بشویند چون گربه روی *** طمع کرده در صیدِ موشانِ کوی
ریاضت‌کش از بهر نام و غرور *** که طبع تهی را روَد بانگ دور».
همی گفت و خلقی بر او انجمن *** بر ایشان تفرج‌کنان مرد و زن،
شنیدم که بگریست دانای وخش *** که: «یارب، مر این بنده را توبه بخش!
و گر راست گفت، ‌ای خداوند پاک *** مرا توبه ده، تا نگردم هلاک!
پسند آمد از عیب‌جوی خودم *** که معلوم من کرد خوی بدم!»
گر آنی که دشمنت گوید، مرنج! *** وگر نیستی، گو: «برو، باد سنج!»
اگر ابلهی مشک را «گنده» گفت، *** تو مجموع باش، او پراکنده گفت.
وگر می‌رَوَد در پیاز این سخن، *** چنین است، گو: «گنده مغزی مکن!»
نگیرد خردمند روشن ضمیر *** زبان بندِ دشمن ز هنگامه گیر.
نه آیین عقل است و رای و خرد *** که دانا فریب مشعبد خُرد،
پسِ کارِ خویش آنکه عاقل، نشست، *** زبانِ بداندیش بر خود ببست.
تو نیکو روش باش، تا بدسگال *** نیابد به نقص تو گفتن مجال،
چو دشوارت آمد ز دشمن سخن، *** نگر، تا چه عیبت گرفت، آن مکن!
جز آن کس ندانم نکوگوی من *** که روشن کند بر من آهوی (17) من.
(متن کامل دیوان، ص 260-261)

«خاک وخش»، بی گمان «وخشان زمین» است – سرزمینی واقع در تاجیکستان، در کنار رودخانه‌ی «وَخْش» یا «وخش آب» که در عهد باستان Oaxwo-Oxwo (18) می‌گفته‌اند و در اوستا هم آمده است.
و اما «دانای وخش» روشن نیست که آن کیست. تخمین‌هایی میان مردم هستند که این مرد دانا، پیامبر خدا «زردشت» باشد، و یا حضرت بُرخ ولی که آرامگاهش در کنار یکی از شاخاب‌های «وخش» هنوز هم زیارتگاه مردمان است. به حدس شاعر محمدعلی عجمی (19)، حکیم ناصرخسرو قبادیانی هم می‌تواند باشد که پس از تحولات کلی در اندیشه، از زندگی بی‌پروای خود پاک برید و به مبارزِ متین‌ِ داد و راستی تبدیل یافت. وی می‌تواند یکی از دانشمندان آن روزگار و یا حتی از دوستان شاعر باشد که هنگام سفرهایش پیدا کرده است. همچنین این «دانای وخش» می‌تواند جز از این حدس و گمان‌ها باشد، یعنی قهرمانی که خودِ شاعر بزرگ در اندیشه‌ی شاعرانه پرورده است.
بی‌شک، جلبِ توجهِ پژوهشگران گرامی به این موضوع مهم می‌نماید، چراکه روشن کردنِ خُردترین جزئیات آثار برزگان پیشین، و از جمله شیخ اجلّ، بر نفع بهبودی فرهنگی و اجتماعی حیاتِ امروزی و فردایی خودِ ماست. و اما مهم‌تر از این، جلبِ توجهِ عزیزان بر این است که در همان «خاک وخش» امروز چه می‌گذرد؟ و باز هم مهم‌تر آن است که نسبتِ «خاک وخش» امروز چه باشد کرد، تا فردای مطلوب داشته باشد؟
آنچه در «خاک وخش» گذشت و می‌گذرد، با یک سخن این است که درازدستانِ بیگانه، با سوء استفاده از عناصر کم آگاهِ خودی، آتش فتنه‌ای دردادند که هنوز بدرستی خاموش نگشته است، چرا که درازدستان بیگانه هنوز از غرض‌های بدِ خود دست نکشیده‌اند و عناصر خودی نیز از خوابِ گرانِ غفلت بدرستی بیدار نشده‌اند.
راه، تنها همین است که این «دانای وخش» هرچه زودتر دوباره سر بردارد و توبه کند. و در این کار شرافتمندانه، وارثان و نامبرداران شیخ سعدی می‌توانند سهیم باشند؛ البته که با شمشیر زنگ نزن فرهنگ و اندیشه.

پی‌نوشت‌ها:

1. چاپ شده در: ندای قمس، 1379، شماره‌ی 357، 26 اردیبهشت؛ فصلنامه‌ی هنر، پاییز 1379، ص 54-59.
2. در مکتب خواندن و سواد داشتنِ همگان حتمی بود.
3. نک: Sadriddīn Ayni. Kulliyāt, j. 11, kitābi 2. Dushanbe, 1963
4. Namunahāi adabiyāti tājīk, Dushanbe, 1940, s. 103-116.
5. شرف همدرسی با اینان را در دانشگاه دولتی تاجیکستان بنده یافته است.
6. وی. پیشتر با امضای «قلمت‌وف» می‌نوشت.
7. Ensiklāpediyai Sāvetii Tājīk, j. 6. Dushanbe, 1986, s. 629-632.
8. انتشارات ادیب، ج 1، 1988، 432 ص؛ ج 2، 1989، 416، ص؛ ج 3، 1990، 368 ص؛ ج 4، 1990، 304 ص. تعداد هر یکی از جلدها چهارده هزار نسخه است.
9. درباره‌ی این نسخه‌ی نک: Katalāg Vāstāehnikh rukāpisey AN Tadž. SSR, t. 2. Dānish, Dushanbe: 1968, s. 118 – 119, N 45-43.
10. متن کامل دیوان شیخ اجل سعدی. شیرازی، به کوشش دکتر مظاهر مصفا. تهران: کانون معرفت، 1340، ص 699.
11. غزلیات سعدی. به تصحیح حبیب یغمایی. تهران: مؤسسه‌ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1361، ص 375.
12. رئیس جمهوری اسلامی ایران جناب آقای خاتمی، سال 1381 ه‍. / 2003 م. که میهمان تاجیکستان بودند، این نسخه‌ی قدیم‌ترین را ملاحظه فرمودند و چاپ عکسی آن را در تهران مصلحت دادند.
13. «چه پاکیزه است دهان تو، بزرگ است آفریدگار».
14. «‌ای آنکه مرا به تیغ نگاه می‌کُشی، به خدا که مرا با آن کُشتی!»
15. «بر دشمنان تو آن‌گونه نگذرد!»
16. «چه قدر مرا می‌رانی، و من با تو مدارا می‌کنم».
17. عیب، بیماری.
18. Ensiklāpediyai Sāvetii Tājik, j. 1. Dushanbe, 1978, s. 593.
19. در گفت‌وگویی که 29 فروردین 1377 (98/4/18) در تهران جای داشت.

منبع مقاله:
مسلمانیان قبادیانی، رحیم؛ (1383)، پارسی دری، تهران: امیرکبیر، اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما