بايسته هاي سلوك منتظر

مداومت بر عرض طاعت و تبعيت، تجديد عهد و بيعت، و اظهار مودت و محبت نسبت به حضرت ولي عصر، ناموس اكبر، بقيةالله، صاحب غيبت الهيه، وارث انبيا و ائمه، آيت عظمي، امام زمان ـ ارواحنا و ارواح العالمين له الفداـ و توسل به او و استشفاع از او از اركان اصليه در سلوك عبودي، و در سفر الي الحق است.
سه‌شنبه، 21 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بايسته هاي سلوك منتظر
بايسته هاي سلوك منتظر
بايسته هاي سلوك منتظر

نويسنده:
منبع:ماهنامه موعود
مداومت بر عرض طاعت و تبعيت، تجديد عهد و بيعت، و اظهار مودت و محبت نسبت به حضرت ولي عصر، ناموس اكبر، بقيةالله، صاحب غيبت الهيه، وارث انبيا و ائمه، آيت عظمي، امام زمان ـ ارواحنا و ارواح العالمين له الفداـ و توسل به او و استشفاع از او از اركان اصليه در سلوك عبودي، و در سفر الي الحق است.
سالك بايد در هر شب و روز يعني در هر بيست و چهار ساعت لااقل يك بار به اين امر بپردازد و وظيفة خود را در اين باب بجا بياورد و جانب حضرت معبود را در خصوص اين امر مراقبت كند كه او خود طاعت و تبعيت از امام، عهد و بيعت با امام، مودت و محبت نسبت به امام و نيز توسل و استشفاع از امام را دستور داده و بر آن تأكيد فرموده است.
لازم است لااقل هر روز صبح بعد از اينكه نماز صبح را بجا آورد، بعد از تسبيح حضرت زهرا(س) و بعد از دعاي صباح، دعاي عهد را با حضور قلب بخواند و بر آن مداومت كند و دعاي ندبه را نيز روزهاي جمعه با حضور بخواند و بر آن هم مداومت داشته باشد.

ولايت مطلقه و وساطت

لازم است به اين حقيقت به دقت توجه داشته باشيم كه مقام ولايت مطلقه را خداي متعال واسطة فيض و افاضه قرار داده است و نزول فيوض و بركات الهيه بر همة موجودات و بر انسان‌ها و همچنين صعود همة موجودات و انسان‌ها به سوي پروردگار از طريق مقام ولايت مطلقه و به وساطت آن است.
حامل ولايت مطلقه، خليفة اعظم حق است و اوست قطب اقطاب، انسان كبير و آدم حقيقي كه مسجود ملائكه است و اوست مخلوق اول و از او در مجالي مختلف به «قلم اعلي»، «عقل» و «روح اعظم» تعبير آورده مي‌شود.
حامل ولايت مطلقه را عقول جزئيه، آنچنان كه هست نمي‌توانند بشناسند و صاحبان كشف بالا هم هر كدام به اندازة خود مي‌توانند بشناسند، يعني بسيار جزئي و نه آنچنان كه بايد.
رسول اكرم و ساير معصومين، از جمله حضرت بقيةالله‌الاظم(ص) صاحبان ولايت مطلقه و حاملان آن هستند.
حضرت بقيةالله ـ ارواحنا لتراب مقدمه القداـ وليّ زمان و حجت عصر است و واسطة نزول فيض از حق و صعود خلق به سوي حق مي‌باشد.
در مقام نزول فيض حق، آنچه از افاضات ربوبي به سالك مي‌رسد از طريق آن حضرت است، چه خود سالك بداند و چه نداند، چه توجه داشته باشد و چه توجه نداشته باشد.
در دعاي ندبه چنين مي‌خوانيم:
أين السّبب المتّصل بين الأرض و السّماء.
يعني، كجاست سيد من و مولاي من، آن سبب متصل بين زمين و آسمان و آن وسيلة ارتباط زمين با آسمان و واسطه‌اي كه فيض آسماني از طريق او به زمين و اهل آن مي‌رسد؟
و در مقام صعود و عروج الي الله هم سالك هر قدمي به سوي مقصد بردارد، هر قرب و منزلتي را نايل آيد و هر مقام و مرتبه‌اي را برسد، همه از طريق آن حضرت، به امامت او، به وسيلةاو، و به وساطت اوست، چه بداند و چه نداند، چه توجه داشته باشد و چه توجه نداشته باشد.
در همين دعا مي‌خوانيم:
أين باب‌الله الّذي منه يؤتي.
يعني، كجاست سيد من و مولاي من، آن باب‌الله كه از آن بايد به خدا و به جوار قدس او روي آورد؟

تذكرات لازم در اين مقام

اولاً بايد سالك به آن حضرت محبت سخت داشته باشد و از فراق آن حضرت در حزن و اندوه بوده،‌ و شب و روز در آرزوي زيارت جمال او باشد و با دل سوخته از خداي متعال اين مسئلت را داشته باشد كه وي را منت بگذارد و از اين نعمت او را بهره‌مند بگرداند.
شهود جمال او شهود وجه‌الله است، و آرزوي مشتاقان و مقصد عارفان و آرامش سوختگان.
مگر نمي‌خواني و مگر نمي‌گويي در دعاي ندبه كه:
أين وجه‌الله الّذي إليه يتوجّه الأولياء؟
يعني، كجاست آن وجه‌اللّهي كه اوليا و دوستداران حق به سوي او متوجه مي‌شوند و به او روي مي‌آورند؟
گل عزيز است غنيمت شمريدش صحبت
كه به باغ آمد از اين راه و از آن خواهد شد
اين تطاول كه كشيد از غم هجران بلبل
تا سـراپردة گل نعـره زنان خواهد شد1
و مگر از زبان مشتاقان عارف، و عارفان مشتاق در همين دعا نمي‌گويي:
اللّهمّ أنت كشّاف الكرب و البلوي و إليك أستعدي فعندك العدوي و أنت ربّ الآخرة و الدّنيا، فأغث يا غياث المستغيثين عبيدك المبتلي و أره سيّده يا شديد القوي و أزل عنه به الأسي و الجوي و برّد غليله يا من علي العرش استوي و من إليه الرّجعي و المنتهي، اللّهمّ و نحن عبيدك التّائقون الي وليّك المذكّر بك و بنبيّك... .
يعني، اي خدا، تويي برطرف‌كنندة گرفتاري‌ها و اندوه دل‌ها، و من به تو روي آورده و داد دل از تو مي‌خواهم كه داد دل‌ها نزد تو مي‌باشد، و تويي پروردگار دنيا و آخرت، پس اي فريادرس فريادخواهان، به فرياد بندة ضعيف گرفتار به بلا و ستم و هجران و فراق برس و مولا و سيد او را، اي خداي توانا، براي او ظاهر بگردان و به او بنما و با اين امر اندوه و سوز دل او را برطرف بفرما و سوزش دل او را فرو نشان، اي خدايي كه بر عرش هستي استقرار داري و بازگشت و منتهاي همه به سوي توست، خدايا ما بندگان تو مشتاق زيارت وليّ تو كه يادآور تو و پيامبر تو مي‌باشد هستيم... .
و بالاخره، چگونه مي‌شود سالك صادق، و مشتاق لقاي حضرت معبود، به لقا و شهود جلوة تامّ جمال و جلال او كه جلوة اسم اعظم او و وجه اوست، مشتاق نباشد؟!
در بشر روپوش گشته‌ست آفتاب
فهـم كن والله اعـلم بالصّـواب2
و ثانياً بايد جهت تعجيل فرج آن حضرت، براي اعلاي كلمة توحيد، احياي معالم دين و اهل آن، اعاده ملّت وشريعت، اماتة باطل، محو پايه‌هاي شرك و نفاق، قطع ريشه‌هاي دسيسه و بدعت، نابودي اهل طغيان و عصيان، در هم شكستن شوكت ستمكاران، از ميان برداشتن متكبّران و سركشان، ريشه‌كن ساختن ملحدان و معاندان و گمراه‌كنندگان، به خاك ذلت نشاندن دشمنان، تطهير زمين از باطل و اهل آن، و استقرار عدل و توحيد در همه جا، با اصرار و سوز دل دعا كند، و دردمندانه از خداي متعال فرج آن حضرت را بخواهد كه وي را از اعوان و انصار حضرتش و از سبقت‌كنندگان به سوي او و طاعت او قرار دهد و بر اين دعا نيز اصرار و مداومت كند، كه اين عنايت بزرگي است از خداي متعال.
و ثالثاً بايد در «توسل» به آن حضرت و «استشفاع» از او بكوشد و سعي نمايد نظر خاص حضرتش را به خود جلب كند كه نظر خاص او به اذن الله كارساز، راه‌گشا و حل‌كنندة مشكلات طريق است و سالك نبايد از آن غفلت داشته باشد. و بايد بداند كه مشكل‌ها از اين طريق حل مي‌شود، عنايت‌هاي ربوبي از اين طريق كسب مي‌گردد و فتح باب‌ها همه را از اين راه است، و اين، مشيت حضرت حق، و ارادة جناب او است؛
بكم فتح ‌الله و بكم يختم...فازالفائزون بولايتكم... إن ذكر الخير كنتم أوّله و أصله و فرعه و معدنه و مأويه و منتهاه.3
[به واسطة شما خداوند گشود و به واسطة شما پايان مي‌بخشد... دست‌يابندگان به ولايتتان رستگار شدند... هر خيري كه بيان شود، شما ابتدا و اصل و فرع و معدن و جايگاه و انتهاي آن هستيد.]
و به عبارتي، اگر نظر خاص حضرتش را كسب كند به فيض عظيمي خواهد رسيد زيرا كه نظر او حامل نظر حضرت حق است.
گفت لاينظر إلي تصويركم
فابتغوا ذاالقلب في تدبيركم
من ز صاحب دل كنم در تو نظر
نه به نقش سجده و ايثار زر4
بنابراين، لازم است در توسل و استشفاع از آن حضرت اصرار داشته باشد تا حضرتش او را قبول كند، به او رأفت كند و براي او نزد خداي متعال شفاعت نمايد كه خدا او را به آنچه رضوانش در آن مي‌باشد هدايت كند و موفق بدارد و او را مجذوب به سوي خود بگرداند، و خلاصه او را قبول نموده به جوار خود بخواند.
بايد توجه داشت كه ما آن صلاحيت را نداريم روي به ساحت قدس حضرت معبود بياوريم زيرا ساحت او بسيار بالا و بسيار پاك است و روي ما در باطن امر بسيار ظلماني و بسيار آلوده . بايد به وجاهت وجه بندة صالح او به سوي او روي بياوريم، و به ساحت قدس او متوجه شويم؛
يا سيّدنا و مولانا إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بك إلي الله و قدّمناك بين يدي حاجاتنا، يا وجيهاً عندالله إشفع لنا عندالله.5
و اين حقيقتي است كه تأمل در دعاها و زيارت‌ها و مناجات‌ها ما را به آن هدايت مي‌كند.
در هر صورت، در توسل و استشفاع، در جلب نظر، در كسب رأفت، و در تحصيل رضايت آن حضرت بايد جديت كامل داشته باشد و در اين باب مسامحه نكند. بسا ساعتي خوب به توسل و استشفاع بپردازد و موفق شود نظر خاص آن حضرت را به خود معطوف بدارد و رأفت و رضايت او را به دست آورد و حضرتش نزد خداي متعال براي او شفاعتي كند كه بر اثر آن جذبات و عنايات خاصة ربوبي شامل حال او گرديده و در يك ساعت به فضل بزرگي نايل آيد كه در يك سال مجاهدت عبودي به آن نايل نمي‌شد و بلكه در سال‌ها.
البته اين توفيق هم از خداست و او بايد منت گذارد و انسان را به چنين توسل و استشفاع كه آثار و بركات بالايي را در بر دارد موفق بفرمايد؛
و امنن علينا برضاه وهب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خيره ماننال به سعةً من رحمتك و فوزاً عندك.6
[و بر ما به وسيلة رضايت آن حضرت(ع) منت نه و رأفت و رحمت و دعا و خير او را نصيبمان فرما تا بدان وسيله به وسعتي از رحمت و فوز در نزدت نائل شويم.]
سخن اين است كه بايد به هر حيله‌اي است در دل آن حضرت راه يافت، و در قلب شريف او براي خود جايي پيدا كرد كه قلب او قلب است و مورد نظر حق، قلبي كه خداي متعال مي‌خواهد، قلبي كه مجلاي جمال و جلال اوست، قلبي كه اصل ايجاد و خلقت براي آن است، قلبي كه خدا جمال خود را در آن نهاده، و عشق او به خود و جمال خود، عشق به آن را كه آيينة جمال اوست در بر دارد و اين قلب، محبوب جناب اوست و هر كه به هر اندازه در اين قلب براي خد حساب باز كرده باشد، به همان اندازه مشمول نظر خواهد بود، و از رأفت حق برخوردار. (دقت شود)
مگر نخوانده‌اي اين آيات را كه:
يوم لاينفع مال و لابنون إلّا من أتي الله بقلب سليم.7
[روزي كه هيچ مال و فرزندي سود نمي‌دهد مگر كسي كه دلي پاك به سوي خدا بياورد.]
و مگر از اين آيات به اين حقيقت نرسيده‌اي كه حضرت معبود جلّ شأنه فقط به قلبي نظر دارد كه درآن جز او نيست؟
من و تو بايد سعي كنيم براي خود در چنين قلبي كه «قلب» است جايي پيدا كنيم، و از رأفت آن براي خود سهمي.
در اينجا به اين اشعار از مولوي هم خوب دقت كن كه:
صد جوال زر بياري اي غني
حق بگويد دل بيار اي منحني
گر ز تو راضي‌ست دل من راضيم
ور ز تو معرض بود اعراضيم
ننگرم در تو در آن دل بنگرم
تحفه آن را آر اي جان در برم
با تو چون است؟ هستم من چنان
زير پاي مادران باشد جنان
مادر و بابا و اصل خلق اوست
اي خنك آن كس كه دل داند ز پوست
تو بگويي نك دل آوردم به تو
گويدت اين دل نيرزد يك تسو
آن دلي آور كه قطب عالم است
جان جان جان جان آدم است
از براي آن دل پر نور و برّ
هست آن سلطان دل‌ها منتظر8
مداومت بر عرض طاعت و تبعيت، تجديد عهد و بيعت، و اظهار مودت و محبت نسبت به همة حضرات معصومين(ع)
امر ديگر، مداومت بر عرض طاعت و تبعيت، تجديد عهد و بيعت، و اظهار مودت و محبت نسبت به همة حضرات معصومين(ص)، و توسل به آنان و استشفاع از آنان است. اين امر نيز از اركان اصليه در سلوك عبودي، و در سفر الي الحق است.
سالك بايد وظيفة خود در اين باب را به جا بياورد و بر اين مداومت داشته باشد و جانب حضرت معبود را در خصوص اين امر، مراقبت كند كه او خود طاعت و تبعيت از آنان، عهد و بيعت با آنان، مودت و محبت نسبت به آنان و توسل و استشفاع از آنان را دستور و بر آن تأكيد فرموده است.

محبت حضرات معصومين

همة معصومين(ص) نور واحد هستند و همه صاحبان ولايت مطلقه، وسايط فيض حق، و طرائق الي الحق مي‌باشند. محبت سالك نسبت به آنان، و اشتياق وي به زيارت و لقاي آنان هر چه شديدتر و حزن و اندوه وي از فراق آنان هر چه بيشتر باشد، به همان اندازه از بركات اين «محبت و اشتياق» بهره‌مند خواهد شد. پيداست هر چه صلاحيت روح سالك از جهت تقوا و پاكي، از جهت التزام به صراط مستقيم قرآني و از جهت اطاعت و تبعيت از آنان بيشتر باشد، بركات اين «محبت و اشتياق» هم بيشتر خواهد بود.
بر اثر «محبت» و «اشتياق» نسبت به آنان، روح سالك به سوي آنان كشيده مي‌شود، و با ارواح پاكشان نوعي اتحاد مي‌يابد، اتحاد يا نزديكي مخصوصي كه متضمن آثار و بركات بسيار بالايي است و نتايج و عوايدي در بر دارد كه در وصف نيايد و در فكر نگنجد.
ارباب بصيرت مي‌دانند كه اين اتحاد يا نزديكي مخصوص، در اصل به صورت فناي روح سالك در ارواح طيبة آنان مي‌باشد و هر چه سنخيت كامل‌تر و محبت شديدتر باشد، انجذاب و اتحاد هم كامل‌تر و در نتيجه فنا نيز كامل‌تر خواهد بود، و هر چه فنا كامل‌تر باشد، صعود روح و اقبال آن به سوي حضرت معبود بيشتر خواهد شد، زيرا كه روح با ارواح آنان يكي شده و ارواح آنان هم اقبال محض به حضرت حق، و فاني في الحقّ، و باقي الحقّ است.
گويي نور ضعيفي كه روشنايي كمي دارد و از تيرگي‌هاي زيادي برخوردار است، با نور بسيار روشن و كاملي كه هيچ گونه ضعف و تيرگي در آن نيست وحدت يافته، و نور كامل به آن غالب و قاهر گشته، و آن را احاطه نموده، و ضعف‌ها و تيرگي‌هاي آنرا از ميان برده و كاملش گردانيده است. هر چه اين نور ضعيف به نور كامل نزديك‌تر شود و با آن وحدت بيشتر يابد و در آن مستغرق باشد، به همان اندازه غلبه و احاطة نور كامل به آن بيشتر خواهد بود، تا جايي كه وحدت كاملاً تحقق يابد، و فنا حاصل گردد كه در اين صورت، نور ضعيف با حفظ تبعيت و فنا، و در مرتبة خود، از ضيا و روشني نور كامل، و از آثار وجودي آن، بر اثر فناي در آن، برخوردار خواهد بود، كه از آن جمله است انجذاب الي الله.
البته اشتباه نشود كه سخن در محبت عاملان و سالكان نسبت به حضرات معصومين است، نه در محبت بي‌حقيقت و ادعايي جاهلاني كه چندان پابند عمل و تبعيت از آنان نيستند، و دعوي محبت آنان دارند كه جز دعوي نيست.

ولايت حضرات معصومين

ولايت آنان، يعني اطاعت و تبعيت از آنان، و ارتباط باطني و قرب روحي به آنان، و تحصيل نظر آنان، داراي اسرار عميقه و بركات عاليه‌اي است كه در وصف نمي‌آيد.
در زيارت جامعة كبيره مي‌خوانيم:
وجعل صلوتنا عليكم و ماخصّنا به من ولايتكم طيباً لخلقنا و طهارةً لأنفسنا و تزكيةً لنا و كفّارةً لذنوبنا.
يعني، و خداي متعال قرار داد صلوات ما بر شما، و نعمت ولايت شما را كه به ما عنايت فرموده است، وسيلة پاكي خلقت ما، وسيلة طهارت نفوس ما، وسيلة تزكية ما، و وسيلة از ميان رفتن گناهان ما.
دقت و تأمل در اين جملات را به عهدة عارفان نكته‌سنج، و عاملان عارف كه از قيد و بند فكر محدود نجات يافته، و در افق حيات و علم بالا قرار گرفته و از ادراك دل برخوردار گشته‌اند مي‌گذاريم.
در هر صورت، اسرار و بركات ولايت آنان، آنچنان كه هست، در قالب الفاظ و در محدودة مفاهيم ذهنيه نمي‌گنجد و بايد با قدم مجاهدت به آنها رسيد، آن هم در حدي كه امكان آن هست، و نه آنچنان كه هست.
صاحبدلان آگاه تا حدودي از اين اسرار و بركات باخبرند، و دل مردگان بي‌خبر از آنها در غفلت و حجابند.
آية شريفه:
اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي.9
[امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم.]
در اين باب اشارت‌ها براي اهل اشارت و هدايت‌ها براي اهل معرفت دارد.
به طوري كه از اكثر اشارت‌ها و هدايت‌هاي اين آيه و آيات ديگر در باب ولايت و اسرار و بركات آن نيز در غفلت مانده و محروم شده‌ايم، و در نتيجه، از آنچه مي‌بايست بيابيم و با يافتن آن با دواهاي دردهاي خود آشنا شويم، دور افتاده و بي‌خبر مانده‌ايم.
ز اندرونم صد خموشي خوش نفس
دست بر لب مي‌نهد يعني كه بس
خامشي بحر است و گفتن همچو جُو
بحر مي‌جويد تو را، جُو را مجو
از اشارت‌هاي دريا سرمتاب
ختم كن والله اعلم بالصواب10
مشكلات طريق و موانع راه را مي‌بايست با استفاده از نعمت‌ولايت از ميان برمي‌داشتيم، و نيز مي‌بايست با استفاده از اين نعمت بزرگ الهي زاد و توشة لازم در طي طريق را به دست مي‌آورديم. ولي متأسفانه بر اثر جهل و نداشتن شناخت لازم در خصوص همين نعمت بزرگ و در خصوص اشارت‌هاي قرآني مربوط به آن، از استفاده از اين نعمت الهي محروم شده و نتوانسته‌ايم مشكلات طريق را به‌دست آوريم و در مدارج عبوديت پيش برويم. و اگر شناختي هم داشته‌ايم، بسيار ناقص و سطحي بوده و عوايد چنداني نداشته است.
اي عجب كه جان به زندان اندر است
وآنگهي مفتاح زندانش به دست11
صاحبان ولايت مطلقه، يعني حضرات معصومين(ص) اولياي قافلة توحيد، و سروران اين قافله در حركت و سير الي الله هستند. بايد با ولايت آنان قدم در ميدان توحيد گذاشت و بايد به امامت آنان به راه افتاد، والّا در اين ميدان پرمخاطره و در اين راه پرفراز و نشيب، بي‌ولايت آنان و بدون دستگيري آنان نمي‌شود راه به جايي برد.
اصل لشكر بي‌گمان سرور بود
قوم بي‌سرور تن بي‌سر بود
اين همه كه مرده و پژمرده‌اي
ز آن بود كه ترك سرور كرده‌اي12
اين جملات را نيز در جامعة كبيره مي‌خوانيم:
سعد من والاكم و هلك من عاداكم و خاب من جحدكم و ضلّ من فارقكم و فاز من تمسّك بكم و أمن من لجأ إليكم و سلم من صدّقكم و هدي من اعتصم بكم.13
يعني، هر كس ولايت شما را گردن نهاد، به سعادت رسيد و هر كس با شما دشمني نمود، به هلاكت افتاد و هر كه شما را انكار كرد، به خسران رسيد و هر كه از شما جدا گرديد، گمراه شد و هر كه به شما تمسك جست، فائز شد و هر كه به شما پناه آورد، ايمن گرديد و هر كه شما را تصديق نمود، مصون ماند و هر كه دست به دامن شما زد، به مقصد هدايت شد.
آبي كه خضر حيات ازو يافت
در ميكده جو كه جام دارد
سر رشتة جان به جام بگذار
كاين رشته ازو نظام دارد14
آنان در عين اينكه مخلوق خدا، بندگان او، فقر محض در پيشگاه او، محتاج او، خاشع و خاضع در برابر او، خائف از او، اميدوار به عفو و مغفرت او هستند، در عين حال، به لحاظ منزلت بالايي كه در مقام عبوديت، و در مقام فنا و توحيد حق دارند، منزلتي كه خدا به آنان عنايت كرده است، ابواب الهي مي‌باشند، و از طريق آنان بايد روي به حضرت مقصود آورد و آنانند رحمت موصوله، آيت مخزونه، امانت محفوظه، صراط أقوم، و بقيةالله.

جلب رضايت حضرات معصومين

«رضايت» آنان اگر به دست آيد، به هر اندازه به دست آمده باشد، به همان اندازه هم حجب را از ميان برمي‌دارد، ذنوب را برطرف مي‌كند، و فاصلة بين سالك و حضرت معبود را كنار مي‌زند. و اين را سرّي است بسيار عميق، سر عميقي كه خبر از اسرار نهفته در قلوب شريفة آنان مي‌دهد.
سرّ موجود در رضايت آنان را نمي‌شود به بيان آورد، و نمي‌شود با عقل جزئي و فكر محدود به آن رسيد، و محرمان اسرارند كه در حدّ خود مي‌توانند اين سر عميق را بيابند.
اين چه رضايتي است كه حجاب افكن، و گناه‌سوز است؟ و چه رمز يا رموزي در آن است؟
هر چه باشد، رضايتي كه از دل‌هاي پاك آنان سر مي‌زند، رضايت حضرت حق را در بر دارد، و حامل رضاي اوست، و رضاي جناب او در رضاي اين دل‌هاست. پيداست كه رضاي او حجاب سوز و گناه‌سوز است، و فاصله‌ها را از ميان برمي‌دارد.
در اين جملات از جامعة كبيره دقت مي‌كنيم:
يا أولياءالله إنّ بيني و بين الله عزّوجلّ ذنوباً لايأتي عليها إلّا رضاكم، فبحقّ من ائتمنكم علي سرّه و استرعاكم أمر خلقه و قرن طاعتكم بطاعته لمّا استوهبتم ذنوبي و كنتم شفعائي.
يعني، اي اولياي خدا، بين من و بين خداي عزوجل گناهاني هست كه جز رضا و خشنودي شما آن گناهان را از ميان بر نمي‌دارد. پس، شما را قسم مي‌دهم به حق آن خدايي كه شما را امين سر خود گردانيد، و محافظت امر خلق خود را به شما واگذار نمود، و طاعت شما را مقرون به طاعت خود فرمود، كه نزد خدا براي من شفاعت كنيد، و از او بخشش گناهانم را بخواهيد.
البته اين «رضايت» به آساني به دست نمي‌آيد و صلاحيت لازم دارد و اين صلاحيت هم جز با اطاعت از خداي متعال و عمل به دستورات او حاصل نمي‌شود. با التزام به همة واجبات، و اجتناب از همة محرمات، و ترك همة معاصي، چه در باب حركات و اعمال، و چه در باب خصال و اوصاف، مي‌توان چنين صلاحيتي را به دست آورد.
اين صلاحيت را با حرف، با ادعا، با خيال‌بافي، با محبت خشك و خالي، و با هيچ چيز ديگري نمي‌شود كسب كرد، جز آنچه گفتيم.
بايد هوشيار باشيم، و فريب بعضي از فريب‌خورده‌ها را نخوريم كه در عالم خيال و وهم خويش، بدون اينكه عملاً ملتزم به دستورات الهي باشند، و با آلودگي‌ها و انحراف‌ها، گمان مي‌كنند مي‌شود رضايت حضرات معصومين(ص) را تحصيل نمود، و نظر آنان را جلب كرد، و مشمول توجهات خاصة آنان شد.
سخن در اين باب بسيار است، و گفتني‌ها زياد، و متأسفانه مجال گفتن بسيار كم. در هر صورت، آنچه لازم بود گفته شد، و در همين اشارة اجمالي بيان گرديد، و براي سالكان صادق كافي است.
اين فريب خورده‌ها هم بايد بدانند جز التزام عملي به دستورات الهي و به صراط مستقيم قرآني از يك سو، و التزام به ولايت صاحبان ولايت مطلقه از سوي ديگر، راه ديگري وجود ندارد، و هر كدام از اين دو نباشد، راه به جايي نتوان برد.اينها با كمي تأمل مي‌توانند بفهمند كه نمي‌شود حضرات معصومين از كسي كه خداي متعال از او راضي نيست راضي باشند، و نمي‌شود كسي را كه خدا دوست ندارد دوست بدارند، و اين هم واضح است كه خداوند از كسي كه قيد طاعت و عبوديت او را به گردن نمي‌نهند، و راه عصيان و مخالفت در پيش مي‌گيرد، و اوامر و نواهي او را امتثال نمي‌كند، و با جناب او به مقام مخالفت بر مي‌آيد راضي نيست و او را دوست ندارد.
به سخن اصلي خود برگرديم و بر آن تأكيد كنيم، و آن اينكه:
سالك بايد بر عرض طاعت و تبعيت، تجديد عهد و بيعت، و اظهار مودت و محبت نسبت به همة حضرات معصومين(ص) و توسل به آنان، و استشفاع از آنان مداومت كند، و در تحصيل رضا و خشنودي، و توجه و نظر خاص آنان بكوشد. بسا كه با به دست آوردن رضايت و تحصيل نظر آنان، چنان از عنايات برخوردار نمي‌شد. و بسا كه با توسل خوب و با استشفاع خوب بتواند توجه كارساز آنان را به دست بياورد، و مشمول الطافي از پروردگار متعال باشد كه مشكل‌ها را حل مي‌كند، و راه را به روي او مي‌گشايد و آن مي‌شود كه در وصف نمي‌آيد.
سالك مي‌تواند در مقام توسل به معصومين و استشفاع از آنان، از زيارات مخصوصه، يا از توسلات و زيارات جامعه كه وارد شده است استفاده كند.

پی نوشتها:

* برگرفته از: كتاب مقالات، صص 123ـ 111.
1. ديوان حافظ.
2. دفتر اول مثنوي.
3. فرازهايي از «زيارت جامعة كبيره».
4. دفتر پنجم مثنوي.
5. فرازي از «دعاي توسل».
6. فرازي از «دعاي ندبه».
7. سورة شعرا (26)، آية 88 و 89.
8. دفتر پنجم مثنوي.
9. سورة مائده (5)، آية 3.
10. دفتر چهارم مثنوي.
11. همان.
12. همان.
13. فرازي از «زيارت جامعة كبيره».
14. ديوان حافظ.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.