آغاز و انجام جلسه‌ی قصه‌گویی

گشایش و اختتام جلسات قصه‌گویی از اهمیت خاصی برخوردار است، چنان که در میان بسیاری از اقوام، جملات آهنگین خاصی برای شروع و اختتام جلسات قصه‌خوانی رواج یافته است: بیان جمله‌هایی چون «یکی بود، یکی نبود و ...»...
جمعه، 24 مهر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آغاز و انجام جلسه‌ی قصه‌گویی
 آغاز و انجام جلسه‌ی قصه‌گویی

 

نویسنده: محمد حنیف




 

گشایش و اختتام جلسات قصه‌گویی از اهمیت خاصی برخوردار است، چنان که در میان بسیاری از اقوام، جملات آهنگین خاصی برای شروع و اختتام جلسات قصه‌خوانی رواج یافته است: بیان جمله‌هایی چون «یکی بود، یکی نبود و ...» و «بود و بود و بود ...» و نوعی آمادگی روانی برای مخاطب و قصه‌گو به وجود می‌آورد. این امر در قصه‌گویی تماشاخانه‌ای هم به گونه‌ای دیگر اعمال می‌شود. «اکثر تماشاخانه‌ها پرده را برای آگاه کردن تماشاچی از این نکته که چیزی آغاز می‌شود یا پایان می‌گیرد و نیز همچون یک شاگرد روان‌شناختی برای القای این نکته به تماشاچی یا شنونده که باید موقتاً واقعیت یا زمان را فراموش کنند، به کار می‌گیرند. هم‌چنین بیشتر قصه‌گویان نیز حرکات و جمله‌های معینی را برای گشایش یا ختم برنامه به کار می‌گیرند تا شنوندگانشان را آماده سازند.» (1)
ایجاد شور و حال مناسب برای قصه‌گویی با روش‌های دیگر نیز امکان‌پذیر است. یکی از روش‌ها، رو به رو شدن ناگهانی قصه‌گو و مخاطبان است. هرچند برخی بر این عقیده‌اند که آشنا بودن قصه‌گو در بهبود روند کار قصه‌گویی مفید است، اما «جک زایپس» بر این عقیده نیست. او معتقد است «ملاقات با کودکان قبل از آغاز برنامه‌ی قصه‌گویی الزامی نیست، ملاقات با معلم و همکاری برای تعیین برخی از رهنمودهای موقتی مهم‌تر است. هنگامی که قصه‌گو برای اولین بار بدون معارفه‌ی رسمی وارد کلاس می‌شود: «شوک و شگفتی» خاصی به وجود می‌آید. کنجکاوی کودکان برانگیخته می‌شود. می‌خواهند غریبه را بشناسند. تازه وارد می‌تواند آنان را شگفت‌زده کند و امیدوارشان کند که برنامه‌ها و عادات روزمره‌ی آنان را در هم می‌شکند.» (2) زایپس در بحثی با عنوان دگرگون کردن کلاس درس، تجربه‌هایش را در مورد آغاز جلسه‌ی قصه‌گویی چنین بیان می‌کند: وقتی برای اولین بار وارد کلاس درس می‌شوم، به طور معمول چند کلمه‌ای از خود می‌گویم و بسته به تعداد دانش‌آموزان از کودکان می‌خواهم نام خود را بگویند و چیزی از خود تعریف کنند. البته بیشتر اوقات، تعداد افراد کلاس بیشتر از آن است که بتوانم چنین کاری کنم. در نتیجه پس از معرفی کردن خود، از کودکان می‌خواهم که با گذاشتن میز و صندلی‌ها به یک طرف، محوطه‌ای باز کنند. در صورتی که نتوان میز و صندلی‌ها را جابه جا کرد، از معلم می‌خواهم تا اتاقی که فضایی کافی برای نمایش داشته باشد، در اختیار من بگذارد. البته ترجیح می‌دهم که در کلاس خودشان نمایش دهم. زیرا محیط آشنایی برای کودکان است. جایی است که می‌خواهم به کمک آنان آن را تغییر دهم و محیطی آشنا را به ناآشنا بدل کنم. قصه‌گویی و نمایش‌های خلاق تأثیر زیادی دارد و کودکان را قادر می‌کند تا از خود فاصله بگیرند و فردی جدید شوند.
پس از این که فضای کلاس باز شد، روی زمین می‌نشینم و کودکان دایره‌وار را در کنار من می‌نشینند، به نحوی که بتوانم صورت همه‌ی آنان را ببینم. از آن جا که آنان کوچک‌تر از من هستند، تا آنجا که ممکن است خود را در حد آنان خم می‌کنم. ایستادن در مقابل کودکان را دوست ندارم، مگر این که همه ایستاده باشیم یا مجبور باشم حرکت کنم. وقتی که همه جمع شدیم شروع به گفتن قصه‌ای می‌کنم که آنها هم در آن شرکت کنند تا به وسیله‌ی آن هم چنان هوشیار بمانند و خود را بخشی از فرایند قصه احساس کنند. پس از تمام شدن قصه، دو سه قصه‌ی دیگر تعریف می‌کنم که در حول و حوش همان موضوع‌اند، اما با هم متناقض‌اند یا به جنبه‌های متفاوتی می‌پردازند. اگرچه ممکن است کودکان انتقادی به قصه‌ها یا سؤالی درباره‌ی آنها داشته باشند و بخواهند توضیح بیشتری برایشان داده شود، اما همیشه آنان را تشویق به این کار نمی‌کنم. البته سؤالات آنان را پاسخ می‌دهم، اما حتی اگر آنان به دلیل تناقض‌ها و تفاوت‌های قصه‌ها گیج شوند، قصه‌ها را برایشان معنا و تفسیر نمی‌کنم. هدف من این نیست که ببینم آیا آنان منطق قصه را درک کرده‌اند یا نه. بلکه آنان با طرح قصه کلنجار می‌روند و در خلال این کار، مهارت‌های شناختی خود را رشد می‌دهند.
پس از این که بچه‌ها به قصه‌ها گوش کردند، از آنان می‌پرسم که آیا مایل به اجرای نمایش هستند؟ پاسخ همیشه «بله»‌ای پرطنین است، به خصوص از جانب گروه سنی شش تا ده سال، فقط تعداد معدودی سکوت می‌کنند. برخی اوقات آنان را با تمرینات عضلانی آشنا می‌کنم تا آدرنالین در خون جریان پیدا کند. برخی از روش‌های بنیادی حرکت را به ایشان آموزش می‌دهم. به غیر از کتاب بدیهه‌گویی در تئاتر و بازی‌های نمایشی برای کلاس درس، نوشته‌ی ویولاسپولین (3)، کتاب‌های مناسب دیگری برای اجرای خلاقانه‌ی نمایش‌ها در کلاس درس وجود دارند که از این قرارند: نمی‌توانی بگویی، نمی‌توانی بازی کنی، نوشته‌ی ویویان پالی (4)، کاربرد نمایش در کلاس درس، نوشته‌ی جان مک ری (5)، تئاتر بازی کنیم: اجرای نمایش با جوانان، نوشته‌ی هربرت کهل (6) و وقتی که قصه‌ها به مدرسه می‌آیند، نوشته‌ی پاتسی کوپر.
به نمایش درآوردن قصه‌ها می‌تواند منجر به بروز اختلاف در کلاس درس بشود. پس لازم است که قصه‌گو قوانینی در نظر بگیرد، قوانینی مانند تعویض نقش‌ها و هم چنین طرح این موضوع که وقتی کالس‌ها در حال «اجرا کردن» نمایش نامه‌های خود هستند، شنونده‌ی خوبی بودن تا چه حد مهم است. پاتسی کوپر می‌نویسد:
اصلاحات و قواعد اصلی را به زبانی آشنا تبیین کنید. مثلاً بگویید: «داخل دایره محل نمایش ماست». واژه‌هایی چون «نویسنده»، «هنرپیشه» و «ایفای نقش» احتمالاً به توضیح نیاز دارند. لازم نیست همه چیز را برایشان توضیح دهید. به هر حال در اولین جلسات اجرای نمایش، فرصت‌هایی برای مطرح کردن واژه‌هایی چون «دیالوگ»، «خارج از صحنه‌ی نمایش» و دیگر واژه‌هایی نمایشی پیدا می‌شود. در نظر گرفتن قانون «تماس بدنی ممنوع» به هنگام نمایش مفید است. کودکان خردسال به هنگام ایفای نقش پرخاشگرانه، همیشه خود را مهار نمی‌کنند و وجود قانون تماس بدنی ممنوع، به حل این مشکل کمک می‌کند.
در بیشتر موارد، به شیوه‌ی اجرای نمایش کودکان اعتماد می‌کنم. من قصد ندارم از آنان هنرپیشه بسازم، فقط آنها را راهنمایی و راهبری می‌کنم. چون معمولاً تعداد دانش‌آموزان زیاد است، آنان را به دو یا سه گروه تقسیم می‌کنم و تا جایی که بتوانم (اغلب با کمک معلم) نقش را به صورت نوبتی به افراد داوطلب محول می‌کنم. اغلب یکی از کودکان کارگردان و راوی می‌شود، وظیفه‌ی او حفظ تداوم قصه است. اگر برای همه‌ی کودکان نقشی وجود نداشته باشد نقش‌هایی جدید در نظر می‌گیرم. ممکن است در طول اولین جلسه در حرکت‌ها و واژه‌ها کمی آنان را راهنمایی کنم، اما انجام این کار در جلسات بعد ضروری نیست. کسانی که در نمایش شرکت ندارند، تماشاچی می‌شوند و بازیگران در «صحنه» با استفاد هاز اشیای داخل کلاس وسایل ضروری برای نمایش را فراهم می‌کنند.
پس از این که گروه‌ها به نوبت قصه‌های متعددی را به نمایش درآوردند، از کودکان می‌خواهم تا میزها و صندلی‌ها را سر جای خود بگذارند و به آنان برای نوشتن و نقاشی کردن، کاغذ و مدادشمعی و مدادرنگی می‌دهم. در این مرحله از کودکان می‌خواهم تا از میان قصه‌هایی که گفته‌ام، موضوع مورد علاقه‌ی خود را انتخاب کنند و چیزی درباره‌ی آن بنویسند یا نقاشی کنند و یا مطابق سنشان، از آنان می‌خواهم روایت خود را از یکی از قصه‌ها بنویسند و تا آن جا که می‌توانند آن را تغییر دهند. علاوه بر تأکیدی که بر نمایش خلاق دارم، همیشه در جلسات خود نقاشی هم می‌گنجانم، چرا که برخی از کودکان در بیان خود در قالب واژه‌ها با مشکل روبه رو می‌شوند، اما در بیان بصری مشکل ندارند. ادوارد دبونو (7) در کتاب کودکان مشکلات را حل می‌کنند به همین مسئله اشاره می‌کند.
کودکان خردسال نمی‌توانند همیشه عقاید خود را در قالب کلمات خوب بیان کنند و حیف است که بخواهیم آنان برای بیان مطالب، به کلمات محدود شوند. فهمیدن کلمات گاهی دشوار است و برای تعبیر معنای آنها ممکن است مجبور شویم به حدس متوسل شویم، ولی نقاشی، واضح و نسبتاً بدون ابهام است. برای نقاشی کردن لازم است آدم موضوع مشخصی را در نظر بگیرد. در نقاشی نمی‌توان گفت آجرها سریع‌تر از حد معمول چیده شده‌اند، زیرا مجبورید کاری را که انجام شده است، دقیقاً نشان دهید نقاشی امتیازات دیگری نیز دارد. با نقاشی کل موضوع به یکباره دیده می‌شود و بعد می‌توان با اضافات، تغییر و تبدیل، اصلاح، و غیره روی آن کار کرد.
قصه‌گو می‌تواند در کنار نقاشی، بازی‌های فراوانی مثل بازی «چه می‌شد اگر؟»، شعرخوانی، کارت‌بازی و غیره را در جلسه ارایه کند. در این جا همکاری‌های دیگران، مثلاً دو یا سه کودک بزرگ‌تر، والدین یا معلم‌های دیگر مؤثر است. ممکن است در هجی کردن کلمه‌ای، درک مفاهیم و امثال اینها نیاز به کمک باشد. به هر حال هرگز کسی را وادار به شرکت نمی‌کنم و تأکیدی بر درست هجی کردن و صحت دستور زبان ندارم. چون کودکان با سرعت‌های متفاوتی کار می‌کنند، بر تمام کردن نقاشی نیز تأکید نمی‌کنم. کودکانی را که سریع‌تر از بقیه کار خود را تمام می‌کنند تشویق می‌کنم تا صحنه‌ی دیگری از نمایش را نقاشی کنند یا توضیحات بیشتری را درباره‌ی نمایش بنویسند. البته پس از مدت معینی از داوطلبان می‌خواهم قصه‌ی خود را بخوانند و نقاشی خود را نشان دهند، حتی اگر کارشان را تمام شده به حساب نیاورند. قصه‌هایی که در جلسه‌ای خاص آورده می‌شود راه تحقیق و تفحص را به خصوص برای کودکان بزرگ‌تر، باز می‌کنند. در برخی موارد می‌توان کودکان سنین بالاتر را به گردآوردن افسانه‌ها و قصه‌های یک جامعه یا منطقه‌ی بخصوص و تدوین کتابی یا اجرای نمایش‌هایی بر اساس کار دسته جمعی تشویق کرد.
جلسه‌ی قصه‌گویی که آن را به طور خلاصه بیان کردم، معمولاً یک ساعت و نیم تا دو ساعت به طول می‌انجامد. در جلسه‌ی مشورتی با معلم، احتمالاً مطالبی را مطرح کرده‌ام که او را در جلسات بعدی قادر به ادامه‌ی کار با کودکان می‌کند. تصاویر کارتونی رد صورتی مفید است که سبب شود کودکان در خواندن، نوشتن و نقاشی کردن، به هر حالتی که خواهان آن‌اند احساس آزادی کنند. با این کار می‌توان به کودکان، در بیان کلامی و همکاری با یکدیگر کمک کرد. بیان کلامی و همکاری، در فرایند بدیهه‌سرایی و نمایش خلاق آموخته می‌شوند. کارهای بعدی به عهده‌ی معلم است که تعیین کند چه چیزهایی برای برنامه‌ی درسی کلاس مهم است.
جلسات قصه‌گویی، چارچوبی انعطاف‌پذیر دارد و همان طور که نشان خواهم داد، می‌توانند شیوه‌های بسیار متفاوتی داشته باشند. این جلسات چارچوبی برای شروع کار طولانی مدت با معلم و کودکان فراهم می‌کنند، به شرط این که قصه‌گو بتواند در طول دوره‌ی معینی با کلاس کار کند. چنانچه امکان اجرای بیش از یک جلسه‌ی قصه‌گویی وجود نداشته باشد، جلسه‌ای که قصه‌گو مجری آن است الگویی برای معلم‌ها می‌شود، زیرا به اعتقاد من معلم‌ها می‌توانند خود قصه‌گوی کودکان باشد. (8)
هم چنان که هدف از قصه‌گویی، آموزش غیرمستقیم است، نتیجه‌گیری از قصه نیز باید به طور غیرمستقیم انجام گیرد. به همین دلیل هرگز نباید بعد از اتمام قصه، از مخاطبان خود بخواهیم تا نتیجه‌ی داستان را مستقیماً بیان کنند. قصه‌گو قبل از قصه به طور غیرمستقیم اشاره‌ای به موضوع قصه می‌کند. سپس بعد از اتمام جلسه‌ی قصه‌خوانی و حتی در روزهای بعد با اشاره‌ای به اعمال شخصیت‌های داستانی به بررسی غیرمستقیم داستان و بیان آن می‌پردازد.
فرهنگ عامه برای پایان قصه نیز جملات خاصی دارد. بعضی مناطق از جمله آهنگینی چون: «بالا رفتیم ماست بود، پایین آمدیم دوغ بود، قصه‌ی ما دروغ بود» و شکل‌های دیگر این جمله استفاده می‌کنند.
بعضی نیز می‌گویند، چنان که پسر پادشاه (یا هر قهرمان مثبت دیگر قصه) به آرزویش رسید، هر دوستی (به آرزویش برسد). چنان که وزیر حیله‌گر (یا هر ضد قهرمان دیگری) نابود شد هر دشمنی. برخی نیز با استفاده از گوشی محلی خود می‌گوید:
ای دَسم پرو i dassam parru
او دَسم پرو o dassam parru
هرچه گفتم har ci goftem
همه‌اش دُرو hamas duru
یعنی این دستم پارچه، آن دستم پارچه، هرچه گفتم همه‌اش دروغ.
بررسی یکی از قصه‌های سنتی اروپا به نام «فلوت زن رنگارنگ هملین» می‌تواند فعالیت‌هایی را که قصه‌گو در آغاز و انجام و حتی در جریان خواندن قصه انجام می‌دهد، به صورت عملی نشان دهد. این فعالیت هرچند با هدف اصلی آموزش زبان غیربومی انجام می‌گیرد، اما یقیناً می‌تواند در جریان کار قصه‌گویی راهنمای قصه‌گو باشد. (8)
«فلوت زن رنگارنگ هملین» از مشهورترین قصه‌های اروپایی است. این قصه به دو شکل شفاهی و کتبی از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. هملین یکی از شهرهای شمال آلمان است که طبق این قصه، اتفاقات در آن جا به وقوع پیوسته است. قصه در سراسر جهان مشهور است. بنابراین امکان دارد دانش‌آموزان کلاس قبلاً آن را شنیده باشند.

فعالیت 1

اول بگذارید دانش‌آموزان آنچه را از قصه به خاطر دارند برایتان بازگو کنند، ولی اجازه دهید حرف‌هایشان را بیشتر با زبان محلی خودشان بگویند تا با زبان انگلیسی (9). آنها احتمالاً برداشت شخصیت خودشان از داستان را بیان خواهند کرد و شما بعداً آن را با برداشت خودتان از داستان مقایسه خواهید کرد. پایان داستان می‌تواند سبب بروز برخی مخالفت‌ها شود، چنان که در برخی روایت‌ها ذکر نمی‌شود که پسری فلج در مقام قاصد رخدادهای مربوط به بچه‌ها را برای اهالی شهر بازگو می‌کند. شرحی که بیان خواهد شد، شامل این بخش از داستان- پسری فلج در مقام پیک- است. بنابراین مطمئن شوید که دانش‌آموزان کلاس، قبل از این که داستان به انگلیسی گفته شود، تمام قصه را به زبان خودشان فهمیده‌اند.
به محض این که همه‌ی دانش‌آموزان در مورد محتوای قصه موافقت کردند، کلاس را به چند گروه تقسیم کنید و از آنها بخواهید کارت‌هایی را که نشان دهنده‌ی شخصیت‌ها و مکان‌های داستان است برای جلسه قصه‌گویی خودشان آماده کنند. این کارت‌ها باید به اندازه‌ای بزرگ باشد که دانش آموزان میزهای آخر کلاس نیز به راحتی قادر به مشاهده‌ی آن باشند. پس از این، قصه‌گو باید در مورد شخصیت‌ها و مکان‌هایی که نیاز به روشن شدن دارند، توضیح دهد: شهردار، فلوت‌زن، مردم شهر، بچه‌ها، موش‌ها، بچه‌ی فلج، شهر، رودخانه، پل و کوهستان.

فعالیت 2

شخصیت‌های داستانی ذیل را به کلاس معرفی کنید:
شهردار
فلوت زن رنگارنگ
اهالی شهر
بچه‌ها
موش‌ها
بچه فلج
ممکن است بچه‌ها در فهمیدن این که چرا فوت زن در نام داستان، فلوت زن رنگارنگ نامیده می‌شود، دچار مشکل شوند، در این صورت معنی رنگارنگ را توضیح دهید (کسی که لباس‌های رنگارنگ و درخشان می‌پوشد).
بگذارید دانش‌آموزان به زبان انگلیسی [زبانی که قرار است یاد بگیرند]، درباره‌ی مکان داستان حرف بزنند. شهر هملین که به وسیله‌ی رودخانه و یک رشته کوه در شرق آن محاصره شده است. کارت‌ها را مطابق این مکان‌ها به دانش‌آموزان کلاس نشان دهید. به عنوان یک فعالیت فوق‌العاده نیز می‌توانید از دانش‌آموزان بخواهید موقعیت هملین را روی نقشه‌ی جهان تعیین کنند.
به انگلیسی سؤالاتی نظیر سؤالات زیر را از دانش‌آموزان بپرسید:
- چند شخصیت اصلی در این داستان وجود دارد:
- مکانی که داستان در آن اتفاق می‌افتد کجاست؟
- کوه کجا قرار گرفته است؟
- در زبان شما به لغت‌های شهردار، اهالی شهرف فلوت زن، بچه‌ی فلج، موش‌ها چه می‌گویند؟
حال داستان را برای دانش‌آموزان تعریف کنید، اما انتظار نداشته باشید که آنان با یک بار شنیدن داستان، همه چیز را بفهمند، بین داستان و زندگی پیوندی برقرار کنید و با استفاده از صدا و اشاراتی نشان دهید در قصه چه اتفاقی رخ داده است. حرکات بدنی (فیزیکی) داستان را مانند سپس دوید، داخل ... پرید، در طول ... راه رفت و ... نمایش دهید.
وقتی نام شخصیت‌ها یا مکان‌ها در داستان می‌آید، با تأکید و تعلل مقتضی روی کارت‌ها، به روشن شدن معانی داستان کمک کنید.
به تفاوت‌های زبانی مثل آهنگ کلام ... در داستان بیشتر توجه کنید. می‌توانید قبل از شروع قصه‌گویی، کلمات و ترجمه‌ی آنها را روی تابلو بنویسید و سپس اجازه دهید دانش‌آموزانی که در یادگیری دچار مشکل شده اند، سؤالاتشان را طرح نمایند. برای سهولت ادراک دانش‌آموزان، داستان در زمان حال ساده نوشته شده است. داستان‌هایی که با کلام گزارش می‌شوند، برای یادگیرندگان سطح پایین، مشکلات زیادی می‌آفرینند. در این قسمت برای آسان کردن فهم دانش‌آموزان و برای استفاده در فعالیت‌های بعدی، داستان به سیزده قسمت تقسیم شده است.

فلوت زن رنگارنگ هملین

این شهر هملین است. هملین در آلمان قرار دارد. اهالی شهر یک مشکل بزرگ دارند. مشکل آنان این است که موش‌ها همه جای شهر را فرا گرفته‌اند.
اهالی شهر می‌گویند: موش‌ها همه جا را پر کرده‌اند، ما می‌خواهیم پیش شهردار برویم. او باید به ما کمک کند.
شهردار می‌گوید: من موش‌ها را دوست ندارم، اما چه کاری از دست من بر می‌آید؟ من نمی‌توانم موش‌ها را از شهر بیرون کنم.
اهالی شهر عصبانی هستند.
مردی غریبه وارد شهر می‌شود و می‌خواهد شهردار را ببیند. او فلوت زن رنگارنگ است.
فلوت زن رنگارنگ به شهردار می‌گوید: اگر شما را از دست موش‌ها خلاص کنم، مقداری پول به من می‌دهید؟
شهردار پاسخ می‌دهد: بله، حتماً فلوت زن رنگارنگ خوشحال می‌شود.
فلوت زن رنگارنگ شروع به نواختن یک آهنگ می‌کند، ناگهان همه‌ی موش‌ها دنبال فلوت زن راه می‌افتند. وقتی همه‌ی موش‌های شهر به دنبال فلوت زن از شهر بیرون می‌روند، فلوت زن رنگارنگ به داخل رودخانه می‌رود.
همه‌ی موش‌ها به دنبال فلوت زن به داخل روخانه می‌پرند و غرق می‌شوند.
فلوت زن رنگارنگ به شهردار می‌گوید: دیگر هیچ موشی در هیچ جای شهر نمانده است، لطفاً پول مرا بدهید.
شهردار پاسخ می‌دهد: نه، برو گم شو! ما تو را به این جا احضار نکرده‌ایم. پولی را که می‌خواهیم نمی‌دهم.
فلوت زن شروع به نواختن آهنگ دیگری می‌کند، این بار بچه‌های شهر هملین با شنیدن آهنگ به دنبال فلوت زن راه می‌افتند.
همه‌ی بچه‌ها به دنبال فلوت زن رنگارنگ از شهر بیرون می‌روند. حتی کودک فلجی هم که نمی‌تواند به سرعت بدود به دنبال بچه‌ها به راه می‌افتد. بچه‌ها از روی پل عبور می‌کنند.
بچه‌ها بدون لحظه‌ای توقف به سوی کوه می‌روند، کوه دهان باز می‌کند و فلوت زن رنگارنگ به داخل کوه قدم می‌گذارد، بچه‌ها نیز به دنبال فلوت زن وارد دهانه‌ی کوه می‌شوند.
کودک فلج نیز می‌خواهد همانند دیگر بچه‌ها به داخل کوه قدم بگذارد، ولی کوه به سرعت بسته می‌شود و کودک فلج با کمک عصای خود به خانه بر می‌گردد.
جز یک کودک، هیچ بچه‌ای در هملین نمی‌ماند، شهردار باید بدهی فلوت‌زن رنگارنگ را می‌پرداخت.
قصه را دو و یا حتی سه بار برای بچه‌ها بیان کنید و آن قدر این کار را تکرار کنید تا دانش آموزان همه‌ی داستان را بفهمند.

فعالیت 1

دانش‌آموزان می‌توانند این فعالیت را در حالی که شما برای آنها قصه‌گویی می‌کنید، به جای تکلیف انجام دهند. بهتر است این فعالیت در خلال دومین مرحله‌ی بازگویی قصه انجام گیرد. این فعالیت می‌تواند عامل کنترل کننده‌ای برای درک مطلب داستان باشد.
روش انجام این فعالیت چنین است: از صفحه‌ی «چه کسی چه کاری را انجام داد» (به صفحات بعد مراجعه شود) کپی بگیرید. به دانش‌آموزان امکان دهید تصمیم بگیرند کدام یک از سه شخصیت در طرف چپ ستون و کدام یک در طرف راست ستون، نمایش را اجرا کنند.
مطمئن شوید که دانش‌آموزان با تمرکز روی «چه کسی چه کاری را در کدام صحنه‌ی قصه انجام داد؟» داستان را فهمیده‌اند. راه دیگر بهره‌برداری از این فعالیت تقسیم کلاس به سه گروه و نام‌گذاری هرگروه به نام یکی از شخصیت‌های نوشته شده روی کارت است. هر زمان که اسم یک شخصیت در داستان ذکر شد، نماینده‌ی شخصیت باید، کارتش را بالا بگیرد.
چه کسی چه کاری را انجام می‌دهد؟
1- شهردار
فلوت زن رنگارنگ موش‌ها را بیرون خواهد کرد
مردم
2- مردم
فلوت‌زن رنگارنگ می‌گوید: من موش‌ها را دوست ندارم.
شهردار
3- شهردار
فلوت‌زن رنگارنگ وارد شهر می‌شود.
مردم
4- فوت‌زن رنگارنگ می‌گوید: اگر موش‌ها را از شهر بیرون کنم،
شهردار آیا مقداری پول به من خواهید داد؟
مردم
5- موش‌ها
فلوت‌زن رنگارن به داخل رودخانه می‌پرند و غرق می‌شوند.
بچه‌ها
6- فلوت‌زن رنگارنگ
شهردار می‌گوید: پولی را که می‌خواهی به تو نمی‌دهم.
موش‌ها
7- موش‌ها
فلوت‌زن رنگارنگ آهنگ متفاوتی می‌نوازد.
بچه‌ها
8- بچه‌ها به درون کوه قدم می‌گذارند.
موش‌ها
مردم
9- فلوت‌زن رنگارنگ
پسر فلج می‌خواهد وارد کوه شود، ولی کوه بسته می‌شود.
شهردار
10- پسر فلج
بچه‌ها باید پول فلوت‌زن را می‌پرداخت.
شهردار

فعالیت 2

هدف از این فعالیت این است که دانش‌آموزان قصه را بیان کنند. کلاس را به گروه‌های دوتایی یا سه تایی تقسیم کنید. کپی سیزده قسمت داستان را به همان شکلی که در صفحات پیشین آمد، به طور اتفاقی و بی‌هدف در اختیار دانش‌آموزان قرار دهید. تصاویر کارت‌ها را یکی پس از دیگری روبه روی دانش‌آموزان بگیرید تا به خاطر بیاورند که چه اتفاقی در داستان رخ داده است. به اندازه‌ی کافی به آنها فرصت دهید تا تصمیم بگیرند که در قالب کدام شخصیت ظاهر شوند و سپس اجازه دهید داستان را به صورت چرخشی و بخش بخش بخوانند. فقط دوازده بخش از سیزده بخش را به دانش‌آموزان بدهید به طوری که داستان در یک مرحله قطع شود. با این روش همه‌ی افراد کلاس مجبور می‌شوند قسمت غایب داستان را پیدا کنند. اگر دانش‌آموزان کارت‌ها را برای هر یک از بخش‌های داستان ساخته‌اند، می‌توانند کپی‌های بخش‌هایشان را چنان که گفته شد، جای شخصیت‌های صحیح قرار دهند.

فعالیت 3

دانش‌آموزان می‌توانند این فعالیت را بدون انجام دادن فعالیت قبلی شروع کنند. هدف فعالیت هم داستان‌گویی دانش‌آموزان کلاس است، اما در این فعالیت، تصاویر بخش‌های مختلف در مقابل دانش‌آموزان قرار نمی‌گیرد، بلکه دانش‌آموزان فهرست کلمات نوشته شده را به مثابه راهنما، پیش‌روی خود قرار می‌دهند.
1- شهر
2- مردم
3- شهردار
4- فلوت‌زن رنگارنگ
5- فلوت‌زن رنگارنگ/ شهردار
6- آهنگ
7- آب
8- پول نیست
9- آهنگ
10- بچه‌ها
11- کوه
12- پسر فلج
13- پایان
کلاس را به سیزده گروه تقسیم کنید و به هر گروه یک شماره و یک کلیدواژه یا شخصیت بدهید. به گروه برای نوشتن بخش‌های خودشان، وقت کافی بدهید، ولی به آنها اطمینان دهید که نیاز نیست عبارات دقیقاً مانند عبارات قصه باشد.
در نهایت به دانش‌آموزان اجازه دهید، داستان را بر اساس آنچه روی تخته نوشته شده است، بخوانند. دانش‌آموزان می‌توانند این فعالیت را سریع‌تر و بیشتر به صورت خودجوش انجام دهند. هر چه دانش‌آموزان این فعالیت را بیشتر انجام دهند، بعضی افراد، چیزهایی درباره‌ی داستان به یاد خواهند آورد. در این صورت بگذارید آن را برای دیگران بگویند. اگر دانش‌آموزان نتوانستند چیزی از داستان به خاطر بیاورند، به آنها بیشتر کمک کنید. می‌توانید تعدادی از اولین کلمات بعضی بخش‌ها را دوباره بخوانید، یا نشان دهید که شماره‌ی روی تابلو، مطابق با کدام بخش داستان است.

پی‌نوشت‌ها:

1. پلووسکی، آن: پیشین، ص 159.
2. زایپس، جک: پیشین، ص 35.
3. viola spolin
4. vivian paley
5. John Mcrae
6. Herbert kohl
7. Edward deBono
8. zaro, Juan Jesus: storytelling (Handbooks for the English classrom), sagrario salaberri Heinemann publishers (oxford) Ltd 1995, p. 14 until 20.
9. بحث زبان در مطالبی که نقل می‌شود، مربوط به آموزش زبان انگلیسی از طریق قصه‌گویی است و اگر اشاراتی به زبان انگلیسی می‌شود به همین دلیل است.

منبع مقاله :
حنیف، محمد؛ (1389)، قصه‌گویی در رادیو و تلویزیون، تهران: انتشارات صدا و سیما، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط