ارتباط با حضرت مهدي عليه السلام در عصر غيبت (نظريه دوم)
نويسنده:خدامرلد سلیمیان
منبع:درسنامه مهدویت2-ص114تاص115
منبع:درسنامه مهدویت2-ص114تاص115
2. امکان ملاقات بدون شناخت
در اين ديدگاه، بر خلاف ديدگاه نخست، امکان ملاقات مورد پذيرش است؛ ولي وقوع ملاقات همراه شناخت آن حضرت را در اين دوران، غير قابل پذيرش و آن را با فلسفة غيبت در تعارض ميداند.
در اين ديدگاه، به طور عمده به رواياتي استناد ميشود که در آن، سخن از ديدهشدن حضرت به ميان آمده است؛ امّا تصريح شده که در آن ديدار، هرگز شناختي از حضرت صورت نميگيرد؛ بنابراين امکان ديدار هست؛ اما چون فرد، آن حضرت را نخواهد شناخت.
شيخ صدوق در کمال الدين و تمام النعمة و نيز در علل الشرايع با ذکر سند از سدير نقل کرده است که امام صادق(عليه السلام) فرمود:
إِنَّ فِي الْقَائِمِ سُنَّةً مِنْ يُوسُفَ... فما تنکر هذه الامة ان يکون الله عزّ و جلّ يَفْعَلُ بِحُجَّتِهِ مَا فَعَلَ بِيُوسُفَ أَنْ يَكُونَ يَسِيرُ فِي أَسْوَاقِهِمْ وَ يَطَأُ بُسُطَهُمْ وَ هُمْ لَا يَعْرِفُونَهُ حَتَّي يَأْذَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ أَنْ يُعَرِّفَهُمْ نَفْسَهُ كَمَا أَذِنَ لِيُوسُفَ... ؛
در قائم، سنّتي از يوسف است... چرا اين مردم منکرند که خداي تعالي با حجت خود همان کند که با يوسف کرد؟ بين ايشان گردش کند و در بازارهاي آنها راه رود و بر بساط آنها پا نهد و آنها او را نشناسند، تا آنگاه که خداي تعالي به او اذن دهد که خود را به آنها معرفي سازد؛ همانگونه که به يوسف اذن داد.... 1
برخي، اين روايت را دليلي بر امكان ملاقات و وقوع آن و نيز پذيرش ادعاي ملاقات انگاشتهاند؛ در حالي كه با كمي تأمل در مييابيم كه نه فقط چنين استفادهاي از روايت نادرست است، بلكه براي ديدگاه عدم شناخت، بهتر به كار ميآيد. چرا كه از حكايات تاريخي و روايات، هرگز به دست نميآيد تا زماني كه حضرت يوسف خود را معرفي نكرد، كسي او را با عنوان يوسف شناخته باشد.
اين پاسخ، زماني قاطعيت بيشتري مييابد كه بدانيم صريح آيه قرآن، از اين حكايت دارد كه حتي برادران يوسف كه مدتها با وي زندگي كردند، در ديدار نخست او را نشناختند.
بنابراين دست كم، با استناد به اين روايت و مانند آن، شباهت آن حضرت با يوسف اقتضا دارد كه هرگز با عنوان حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) شناخته نشود.
سخن ديگري نيز در تأييد اين ديدگاه از نايب خاص حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) محمد بن عثمان نقل شده است که ميگويد:
وَ اللَّهِ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ لَيَحْضُرُ الْمَوْسِمَ كُلَّ سَنَةٍ يَرَي النَّاسَ وَ يَعْرِفُهُمْ وَ يَرَوْنَهُ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ؛
به خدا سوگند! همانا صاحب اين امر، هر سال در موسم حج حاضر ميشود؛ مردم را ميبيند و آنها را ميشناسد و مردم، او را ميبينند؛ ولي نميشناسند.2
از اين روايات، استفاده ميشود نه فقط هنگام ملاقات که پس از آن هم، حضرت شناخته نميشود. منطقي است گفته شود کسي که هنگام ديدار، آن حضرت را نشناخته است، دليلي وجود ندارد پس از آن بگويد آن کسي را که ديده، به طور حتم حضرت بوده است. چه بسا از ملازمان آن حضرت يا يکي از اولياي الهي بوده که به دستور آن حضرت، براي رفع مشکل او اقدام كرده است. اين نکته، قابل تأمل است.
حجم روايات اين ديدگاه، بسيار کمتر از دستة نخست است؛ امّا به هر حال ميتوان ديدگاه ياد شده را از آن به دست آورد.
جمع بين دو ديدگاه ياد شده به اين صورت است که آن حضرت، از نگاه عموم مردم پنهان است و اگر اراده كند کسي آن حضرت را ببيند، او را نخواهد شناخت.
در اين ديدگاه، بر خلاف ديدگاه نخست، امکان ملاقات مورد پذيرش است؛ ولي وقوع ملاقات همراه شناخت آن حضرت را در اين دوران، غير قابل پذيرش و آن را با فلسفة غيبت در تعارض ميداند.
در اين ديدگاه، به طور عمده به رواياتي استناد ميشود که در آن، سخن از ديدهشدن حضرت به ميان آمده است؛ امّا تصريح شده که در آن ديدار، هرگز شناختي از حضرت صورت نميگيرد؛ بنابراين امکان ديدار هست؛ اما چون فرد، آن حضرت را نخواهد شناخت.
شيخ صدوق در کمال الدين و تمام النعمة و نيز در علل الشرايع با ذکر سند از سدير نقل کرده است که امام صادق(عليه السلام) فرمود:
إِنَّ فِي الْقَائِمِ سُنَّةً مِنْ يُوسُفَ... فما تنکر هذه الامة ان يکون الله عزّ و جلّ يَفْعَلُ بِحُجَّتِهِ مَا فَعَلَ بِيُوسُفَ أَنْ يَكُونَ يَسِيرُ فِي أَسْوَاقِهِمْ وَ يَطَأُ بُسُطَهُمْ وَ هُمْ لَا يَعْرِفُونَهُ حَتَّي يَأْذَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ أَنْ يُعَرِّفَهُمْ نَفْسَهُ كَمَا أَذِنَ لِيُوسُفَ... ؛
در قائم، سنّتي از يوسف است... چرا اين مردم منکرند که خداي تعالي با حجت خود همان کند که با يوسف کرد؟ بين ايشان گردش کند و در بازارهاي آنها راه رود و بر بساط آنها پا نهد و آنها او را نشناسند، تا آنگاه که خداي تعالي به او اذن دهد که خود را به آنها معرفي سازد؛ همانگونه که به يوسف اذن داد.... 1
برخي، اين روايت را دليلي بر امكان ملاقات و وقوع آن و نيز پذيرش ادعاي ملاقات انگاشتهاند؛ در حالي كه با كمي تأمل در مييابيم كه نه فقط چنين استفادهاي از روايت نادرست است، بلكه براي ديدگاه عدم شناخت، بهتر به كار ميآيد. چرا كه از حكايات تاريخي و روايات، هرگز به دست نميآيد تا زماني كه حضرت يوسف خود را معرفي نكرد، كسي او را با عنوان يوسف شناخته باشد.
اين پاسخ، زماني قاطعيت بيشتري مييابد كه بدانيم صريح آيه قرآن، از اين حكايت دارد كه حتي برادران يوسف كه مدتها با وي زندگي كردند، در ديدار نخست او را نشناختند.
بنابراين دست كم، با استناد به اين روايت و مانند آن، شباهت آن حضرت با يوسف اقتضا دارد كه هرگز با عنوان حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) شناخته نشود.
سخن ديگري نيز در تأييد اين ديدگاه از نايب خاص حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) محمد بن عثمان نقل شده است که ميگويد:
وَ اللَّهِ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ لَيَحْضُرُ الْمَوْسِمَ كُلَّ سَنَةٍ يَرَي النَّاسَ وَ يَعْرِفُهُمْ وَ يَرَوْنَهُ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ؛
به خدا سوگند! همانا صاحب اين امر، هر سال در موسم حج حاضر ميشود؛ مردم را ميبيند و آنها را ميشناسد و مردم، او را ميبينند؛ ولي نميشناسند.2
از اين روايات، استفاده ميشود نه فقط هنگام ملاقات که پس از آن هم، حضرت شناخته نميشود. منطقي است گفته شود کسي که هنگام ديدار، آن حضرت را نشناخته است، دليلي وجود ندارد پس از آن بگويد آن کسي را که ديده، به طور حتم حضرت بوده است. چه بسا از ملازمان آن حضرت يا يکي از اولياي الهي بوده که به دستور آن حضرت، براي رفع مشکل او اقدام كرده است. اين نکته، قابل تأمل است.
حجم روايات اين ديدگاه، بسيار کمتر از دستة نخست است؛ امّا به هر حال ميتوان ديدگاه ياد شده را از آن به دست آورد.
جمع بين دو ديدگاه ياد شده به اين صورت است که آن حضرت، از نگاه عموم مردم پنهان است و اگر اراده كند کسي آن حضرت را ببيند، او را نخواهد شناخت.
پي نوشت ها:
1. شيخ صدوق, کمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص144، باب 5، ح3.
2. شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص362؛ شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج2، ص520.