تأثير نهضت حسيني بر انقلاب اسلامي
از اين رو در نوشتار حاضر با در نظر گرفتن انقلاب اسلامي به عنوان تبيين كننده و تطبيق دهندهي انديشههاي اسلامي با جامعهي ايراني به بررسي تأثير نهضت حسيني بر انقلاب اسلامي با تأكيد بر مقوله شهادت خواهيم پرداخت.
غلبه اصوليون بر اخباريون، شيعيان را به دو گروه مجتهدان و مقلدان تقسيم نمود. بنابر اعتقاد اصوليون، در عصر حضور معصومين، حاكميت و اختيارات آن توسط ائمه اعمال ميگردد ولي در زمان غيبت، از يك سو به دليل حكمت الهي و اقتضاي قاعده لطف كه زمين خالي از حجت نباشد، و از سوي ديگر از آنجا كه حفظ نظم اسلامي بايد به دست كسي انجام شود كه آگاهي كاملي از احكام اسلام و قوانين آن داشته باشد، حق حاكميت اسلامي و ولايت تصرف در امور اجتماعي و سياسي برعهده جامعالشرايط گذاشته شده است. 1
از اين رو با تثبيت و نهادينه شدن اجتهاد و تقليد، عملاً جامعه شيعه به دو گروه اقليت مجتهد و اكثريت مقلد تقسيم گرديد و رهبري و هدايت ديني مردم و استنباط احكام اسلامي، به عنوان يكي از كارهاي ويژه مهم روحانيت درآمد. اين رويداد رابطهاي ناگسستني در تمام مراحل زندگي ميان مردم و روحانيت بوجود آورد كه طي آن روحانيت سعي در برقراري ارتباط با مردم و گروههاي مختلف نمود.اين ارتباط به حدي قوي شكل گرفت كه نقش روحانيت شيعه در مسائل سياسي و اجتماعي ايران در زمانهاي مختلف غير قابل انكار مينمايد. 2
بنابراين در نظام روحانيت شيعه، به واسطه وجود مسأله تقليد، نوعي رابطه معنوي ميان توده مردم و رهبران مذهبي ايجاد شده است. به طوري كه مردم تحت دستورات و نظرات رهبري قرار داشته و نوعي هم نوايي ميان آنان شكل گرفته است. اين همنوايي باعث شكلگيري قيامها، جنبشها، نهضتها و در نهايت انقلابي اسلامي گرديده است.
شهيد مطهري با اذعان به اين مطلب كه در طول تاريخ، روحانيون و علماي تسنن، سخنان و طرحهاي اصلاحي بيشتري نسبت به علماي شيعه ارائه كردهاند، معتقد است كه آنها نتوانستهاند يك حركت اصلاحي عميق بوجود بياورند. به اعتقاد شهيدمطهري علماي شيعه با اينكه كمتر در اين زمينهها حرف زدهاند در طول يكصد سال اخير حركتهايي را رهبري كردهاند كه نظير هيچ كدامشان حتي در ميان اهل سنت وجود نداشته است، چه رسد به روحانيت مسيحي و امثال اينها...3
به عقيده شهيد مطهري، اين مسئله كه روحانيت شيعه در طول تاريخ منشا حركتهاي بزرگ شده است، دو دليل عمده دارد. دليل اول ويژگي خاص فرهنگ روحانيت شيعه است. به اين معنا كه فرهنگ شيعي يك فرهنگ زنده، حركتزا و انقلاب آفرين است. اين فرهنگ كه از روش و انديشههاي امام علي (ع) تغذيه ميكند، فرهنگي است كه در تاريخ خود عاشورا، صحيفه سجاديه، دوره امامت و عصمت دويست و پنجاه ساله داردو اين در حالي است كه هيچ يك از فرهنگهاي ديگر چنين عناصر حركتزائي در خود ندارند. دليل دوم از نظر شهيد مطهري اين است كه روحانيت شيعه كه به دست ائمه شيعه پايهگذاري شده است براساس تضاد با قدرتهاي سلطهگر، انكار حقانيت پادشاهان و بينيازي از قدرتهاي حاكم پايهگذاري شده است. روحانيت شيعه از نظر معنوي متكي به خدا و از نظر اجتماعي متكي به مردم است و هيچگاه جزو دولت نبوده است. بنابراين مهمترين دليلي كه روحانيت توانسته انقلاب را رهبري كند، استقلال است و اين حقيقت كه آنها هيچگاه عضو دستگاههاي دولتي وغير دولتي نبودهاند و از آنها ابلاغ نميگرفتهاند. 4
بنابراين در مييابيم كه سنت اعتراض عليه حكومتهاي جبار، سنت شهادت، جاودانگي روح سنت بستنشيني و پناهگيري در جوار اماكن متبركه، مرثيهخواني و عزاداري براي شهيدان تاريخ و ... از جمله منابع قدرت سنتي شيعيان محسوب ميگردند5 كه بدون درك آنهانميتوان فهم درستي از انقلاب اسلامي بدست آورد.
يكي از اين مقولات، شهادتطلبي است كه پيوند ناگسستني با قيام امام حسين(ع) و واقعه عاشورا، دارد بطور يكه در طول تاريخ بهرهبرداري هرمنوتيكي روحانيان شيعه از قرآن، سنت و عاشورا، ظرفيت انقلابي گستردهاي در اختيار آنان گذاشته است.
مفاهيم شهيد و شهادت در دين اسلام از تعبير خاصي نسبت به اديان ديگر برخوردار ميباشد. شهادت، مرگي از راه كشته شدن است كه شهيد آگاهانه و بخاطر هدف مقدس و به تعبير قرآن «فيسبيلالله» انتخاب ميكند. در واقع شهدا سعادتمنداني به شمار ميآيند كه عمري را در خدمت به اسلام و مسلمين گذراندهاند و در آخر نيز عمر فاني خود را به فيض عظيمي كه دلباختگان به لقاءالله آرزو ميكنند بخشيدهاند. از اين رو آنان جايگاهي والا دارند، زيرا زندگاني خويش را در راه هدفي الهي با سرافرازي به خيل شهداي راه حق پيوند زدهاند.
در اسلام شهادت صفتي از «حيات معقول» به شمار ميرود و شهيد پس از پيامبر از مقام و جايگاهي برتر برخوردار ميباشد. از اين رو در قرآن مجيد، حدود ده آيه به صورت صريح درباره كساني كه در راه خدا كشته شدهاند وجود دارد. زنده بودن شهيد، رزق شهيد، آمرزش گناهان شهيد،ضايع نشدن عمل شهيد، مسرت وخوشحالي شهيد، وارد شدن در رحمت الهي و رستگاري شهيد از جمله مسائلي ميباشند كه در اين آيات به آنها اشاره شده است.
به مصداق آيات شريفه 169 تا 175 سوره آل عمران كه ميفرمايد: «البته نپنداريد كه شهيدان راه خدا مردهاند بلكه زنده به حيات ابدي شدند و در نزد خدا متنعم خواهند بود. آنان به فضل و رحمتي كه از خداوند نصيبشان گرديده شادمان اند و به آن مؤمنان كه هنوز به آنها نپيوستهاند و بعداً در پي آنها به راه آخرت خواهند شتافت مژده دهند كه از مردن هيچ نترسند و از فوت متاع دنيا هيچ غم مخورند. و آنها را بشارت به نعمت و فضل خدا دهند و اينكه خداوند اجر اهل ايمان را هرگز ضايع نگرداند.» 6 در دين اسلام شهيد همواره زنده است و حيات و ممات او همواره صفتي براي حيات طيبه محسوب ميگردد.
از اين رو روحانيون شيعه در طول تاريخ طي سخنرانيهاي خود با تفسير روزآمد آيات و روايات، و همچنين استفاده از نمادهاي اسلامي نظير شهادت، امام حسين، كربلا، عاشورا، پيامبر، امام ، عدالت و مفاهيم مقابل آن مانند ظلم، فساد، يزيد و ... و بيان قول، فعل و تقرير معصومان، بر افكار عمومي جامعه تأثير گذاشتهاند و فرهنگ سياسي جامعه را دچار تحول اساسي نموده و هويتسازي كردهاند.
بنابراين استفاده از عناصر شهادتطلبي و الگوي كربلا را ميتوان از جمله منابع قدرت روحانيان محسوب نمود. الگويي كه در ايام محرم قويترين نيروي ملي و بسيج اجتماعي را در اختيار روحانيت قرار ميدهد به شكلي كه تمام ملت به سوي يك سوگواري با احساسات شديد تا آن درجه سوق داده ميشوند كه باور كردن آن براي كساني كه شاهد آن نبودهاند بسيار مشكل است.
اين امر بويژه در دورانهايي كه مبارزه عليه عامل خارجي انجام ميگرفت از نتايج و اجتماع گستردهتري برخوردار ميشد. به اين صورت كه مؤلفههاي مذهب شيعه و همچنين فضايي كه در جامعه ايران نسبت به مظلوميت امام حسين وجود داشت،عامل تقويت كننده رفتار سياسي روحانيون ميگرديد. به اين ترتيب، ايدئولوژي، فرهنگي سياسي و زمينههاي تاريخي ايران، شرايطي را فراهم ميآورد كه رهبران مذهبي و روحانيون عالي رتبه بتوانند مردم را بسيج نموده و بر حوادث و رويدادهاي سياسي جامعه تأثير بگذارند.
روحانيون ميتوانستند حادثه عاشورا را بازسازي نموده و آن را با گفتمانهاي جديدي وارد عرصه سياسي ايران نمايند. از آنجايي كه سلطه خارجي براساس شرايط غير عادلانهاي ايجاد ميشود، بنابراين ميتوانستند همانند «يزيد» را در فرهنگ سياسي ايران تشابهسازي نمايند و به اين ترتيب، مردمي كه سالها در عزاي امام حسين گريه كردهاند و از قيام وي، درس غيرت و شهادت فرا گرفتهاند را وارد عرصه سياسي و اجتماعياي نمايند كه زمينهساز اعتراض عليه سلطه خارجي ميباشد.
در اين ميان امام خميني با دركي كه از دين و به تبع آن فقه سياسي و مقولات فقه سياسي داشت، مسائل را به صورت متمايزي نسبت به فقهاي پيش از خود مورد توجه قرار داد. امام خميني با اعتقاد به اينكه «زندگي سيدالشهدا، زندگي حضرت صاحب سلامالله عليه، زندگي همه انبياء عالم، همه انبيا از اول، از آدم تا حالا همهشان اين معنا بوده است كه در مقابل جور، حكومت عدل را ميخواستند درست كنند.» 7 مبارزه عليه رژيم جائر پهلوي را سرمشق زندگي خود قرار دادند.
از اين رو امام خميني، تقيه، امر به معروف و نهي از منكر، جهاد و شهادت را به صورت متفاوتي با فقهاي قبلي تفسير كرد و با توجه به ربط وثيقي كه بين اين چهار مقوله برقرار مينمود، هنگامي كه شهادت امام حسين و عاشورا و كربلا و عبارت «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» را در نظر ميگرفت، تفسيري از قيام امام حسين به دست ميداد كه ميتوانست كنش انقلابي عليه رژيم پهلوي را برانگيزاند.
در واقع امام خميني بيش از هر متاله شيعه كه داراي منزلي قابل قياس با وي باشد، خاطره كربلا را با احساس حادي از ضرورت سياسي به كار گرفته است. 8 مردمي كه در طول چهارده قرن حماسه محمد، علي، زهرا، حسين،زينب، سلمان، ابوذر و صدها هزار زن و مرد ديگر را شنيده بودند و اين حماسهها با روحشان عجين شده بود، بار ديگر همان نداي آشنا را از امام خميني شنيدند و علي و حسين را در چهره او ديدند. 9
زيرا انديشه سياسي امام به دليل خصلت ديني و ماهيت مكتبي خود، از پيوند عميق و ناگسستني با نهضت حسيني برخوردار بوده است. چرا كه از ديدگاه امام خميني اسلام تنها به عبادت و برگزاري آئينهاي ديني ختم نميشود ، بلكه دعوت وي به آگاهي و بيداري ملل جهت فهم دين،برقراري ارتباط فرد با اجتماع، برقراري ارتباطات فرهنگي، داشتن استقلال فكري و احساس مسئوليت نمودن در قبال مسائل مهم جهان اسلام و مسلمين، نشان از آميختگي اسلام با تمام وجوه زندگي انسان در قرائت ديني امام داشت.
در اين راستا امام خميني با ارايه تفسير جامع وهمه جانبه از تعاليم ديني، تلاش نمود بنيان فكري و ايدئولوژيكي جنبشهاي اسلامي را غنا و قدرت بخشد. از اين رو ايدئولوژي اسلامي در ايجاد و گسترش دامنه نفوذ و پيروزي انقلاب اسلامي نقش مهمي ايفا نمود. از اين رو بايد انقلاب ايران را به حساب آورد. زيرا مخالفت همه جانبه امام با رژيم شاهنشاهي و نفي سلطنت از سوي ايشان، به مفاهيم اساسي تشيع نظير امامت، شهادت، اطاعت از مرجعيت روحاني، ولايت فقيه و ...، رنگ و بوي ايدئولوژيكي داد و نقش بسيار مهمي در بنا نهادن سنگ انقلاب و پيش بردن آن به سمت پيروزي نهايي ايفا نمود.
در واقع ايدئولوژي تشيع كه يك حس پرخاشگري عليه ظلم و مبارزه در راه خدا و در نهايت شهادتطلبي را در پيروان خويش زنده نگاه ميدارد، با تلاش امام خميني در رأس گروههاي مذهبي بر اذهان عمومي مسلط شد و با توجه به نفود عميقي كه در سطح جامعه داشت، به وسيله شبكه بسيار وسيع روحانيت در شهرها و روستاها گسترش يافت و توانست با بسيج عمومي مردم جايگزين ايدئولوژي حاكم گردد. 10
وقتي به عبارات امام درباره عاشورا رجوع ميكنيم، ابتكار انقلابي امام را در استفاده از حادثه عاشورا مشاهده مينماييم: «تمام انبيا براي اصلاح جامعه آمدهاند و همه آنها اين مسأله را داشتند كه فرد بايد فداي جامعه بشود. سيدالشهدا روي همين ميزان خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا كرد تا جامعه اصلاح بشود.» 11
در واقع امام خميني با اعتقاد به اين امر كه قيام و شهادت سيدالشهدا(ع) بايد ملاك عمل اجتماعي مسلمانان قرار گيرد، نهضت حسيني را مبناي حركت خويش در انقلاب اسلامي قرار داد. «آنچه كه سيدالشهدا عمل كرد و آن ايده اي كه او داشت و آن راهي كه او رفت و آن پيروزي كه بعد از شهادت براي او حاصل شد و براي اسلام حاصل شد، (روحانيون) به [براي] مردم روشن كنند و بفهمانند به صد نفر، ميشود مقابله با يك همچو ظالمي داراي همه چيز كرد.» 12
از اين رو امام در مورد رسالت ملت در مقام عاشورا ميگويد: «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا بايد سرلوحه زندگي در هر روز و د رهر سرزمين باشد. همه روز بايد ملت اين معنا را داشته باشد كه امروز عاشورا است و ما بايد مقابل ظلم بايستيم و همين جا هم كربلاست و بايد نقش كربلا را پياده كنيم. انحصار به يك زمين ندارد انحصار به يك عده و افراد نميشود، همه زمينها بايد اين نقش را ايفا كنندو همه روزها»13 «اين دستور آموزنده هم تكليف است و هم مژده. تكليف از آن جهت كه مستضعفان با عدهاي قليل، عليه مستكبران با ساز و برگ مجهز و قدرت شيطاني عظيم، مأمورند چونان سرور شهيدان قيام كنند. و مژده بدين جهت كه شهيدان ما در شمار شهيدان كربلا قرار داده است.»14
امام خميني كه استقلال كشور را در عصر خود در خطر ميديد، خطاب به علما و مردم مسلمان ايران اعلام نمود كه «امروز روزي نيست كه به سيره سلف صالحان بتوان رفتار كرد، با سكوت و كناره گيري همه چيز را از دست خواهيم داد.» 15 به عقيده امام، «تكليف ماها را حضرت سيدالشيهدا معلوم كرده است: درميان جنگا ز قلت عدد نترسيد.» 16 «قيام ايشان با تعداد كم به خاطر آن بود كه عذر را از ما ساقط كند»17 «حضرت سيد الشهدا به همه آموخت كه در مقابل ظلمف در مقابل ستم، در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد.» 18
بنابر همين مقولات، منابع قدرت در انديشه امام خميني به دو دسته مادي و معنوي تقسيم ميگردند. از اين رو امام ضمن توجه به منابع مادي قدرت (مسائل نظامي دفاعي) به عنوان عوامل تأمين كننده نظم و امنيت، بيشترين اهميت را به منابع معنوي ميدادند. امام قدرت حقيقي را از آن خدا و اسلام ميدانستند و در زمينه منابع معنوي قدرت، تأكيد زيادي بر باورهاي ذهني مردم داشتند. از اين رو امام خميني امدادهاي غيبي، ايمان مردم، وحدت و روحيه شهادتطلبي را از عوامل پيروزي انقلاب اسلامي ميدانستند و معتقد بودند «عشق به شهادت و عشق به لقاءالله، پيروزي ميآورد. پيروزي را شمشير نميآورد، پيروزي را خون ميآورد.» 19
اعتقاد شهيد مطهري بر اين مبنا بود كه «جهاد اسلامي، امر به معروف و نهي از منكر، وظيفه نوعي و ديني و اجر و پاداش شهيدان گرديد و مردمي كه سالها اين آرزو را كه در زمره ياران امام حسين باشند در سر ميپروراندند و هر صبح و شام تكرار ميكردند. «يا ليتني كنت معكم فافوز فوزاً عظيما»، بناگاه خود رادر صحنهاي مشاهده كردند كه گويي حسين را به عينه ميديدند. مردم صحنههاي كربلا، حنين، بدر، احد، تبوك، و ... را در جلوي خويش ميديدند و همين باعث شد كه به پا خيزند و از سرچشمههاي عشق به خدا، وضو بسازند و يك سره بانك تكبير بر هر چه ظلم و ستمگري است بزنند.» 20
در شرايطي كه انديشهها و رفتار امام خميني، سكوت در مقابل حكومت باطل و بيتفاوت بودن نسبت به وضع موجود جامعه را بر نميتابيد، محمدرضا شاه پهلوي سعي در كنترل و يا خنثي نمودن مذهب از جهات سياسي مينمود، او كه تلاش ميكرد با اعمال فشار بر مدارس علوم ديني آنها را بيروح نگه دارد، علماي مذهبي، را «ارتجاع سياه» و مبارزين مسلمان را «عوامل مرتجعين سياه» لقب داد.
شاه كه در اوج قدرتطلبي خود از يك سو غافل از آن بودكه يك فرد شيعه مسلمان و مؤمن همه چيز را حتي مسائل و موضوعات سياسي و حكومتي را نيز در قالب مذهب و با زبان و مفاهيم مذهبي تفسير و توجيه ميكند. 21 از سوي ديگر گمان ميكرد با تبعيد امام خميني به خارج از كشور، مبارزهطلبي ايشان را نيز از صحنه تحولات آتي ايران خارج كرده است.
اين در حالي بود كه امام در آثار دوران تبعيد خود بر لزوم پايفشاري بر نهضت حسيني و احكام اسلامي بيش از پيش پاي ميفشردند: «اسلام را عرضه بداريد و درعرضه آن به مردم، نظير عاشورا به وجود بياوريد...» 22 زيرا «محرم، ماه نهضت بزرگ سيد شهيدان و سرور اولياي خداست كه با قيام خود در مقابل طاغوت، تعليم سازندگي و كوبندگي به بشر داد و راه فناي ظالم و شكستن ستمكار را به فدايي دادن و فدايي شدن دانست و اين خود سرلوحه تعليمات اسلام است براي ملت ما تا آخر دهر.» 23
با توجه به آنكه حركت سيدالشهدا (ع) يك اقدام كاملاً سياسي بود كه حضرت شرعاً خود را مكلف به آن ميدانست هدف نهايي و فلسفه و جودي اين قيام نيز تلاش براي تشكيل حكومت اسلامي بود.
در اين راه كه حضرت (ع) كاملاً به سرنوشت حركت آگاهي داشت، مصالحه و سازش با دشمن را بر خلاف مصالح اسلام و جامعه اسلامي ميپنداشت. از اين رو حتي آگاهي از شهادت نيز مانعي در سر راه امام حسين و يارانش ايجاد نكرد. زيرا سيدالشهدا (ع) در هر حال خود را پيروز ميدانست، چرا كه ملاك پيروزي، انجام تكليف مبارزه با ظلم و تلاش براي برپايي حكومت عدل بود.
بدين سان بود كه امام خميني به عنوان رهبر انقلاب، درهاي جديدي را در تحليل صحيح و بهرهبري كامل و اساسي از قيام امام حسين گشود و نهضت حسيني را سرمشق و الگوي انقلاب اسلامي قرار داد. زيرا امام خميني نيز معتقد بود كه «سيدالشهدا (ع) به تكليف شرعي الهي ميخواست عمل بكند. غلبه بكند، تكليف شرعيش را عمل كرده، مغلوب هم بشود، تكليف شرعيش را عمل كرده، قضيه تكليف است.» 24
در واقع امام خميني قيام سيدالشهدا (ع) را يك الگوي بزرگ ميداند كه از نقطه نظر فقهي و عمل به وظايف و تكاليف ديني، بايد سرمشق قرار گيرد.
تأكيد بر قيام عاشورا و فرهنگ شهادت طلبي نزد امام خميني از چنان اهميتي برخوردار بود كه ايشان حتي در وصيتنامه سياسي الهي خود نيز به تذكر در اين باب پرداختهاند: «ما مفتخريم كه ائمه معصومين ما صلوات الله و سلامه عليهم در راه تعالي دين اسلام و در راه پياده كردن قرآن كريم كه تشكيل حكومت عدل يكي از ابعاد آن است، در حبس و تبعيد به سر برده و عاقبت در راه براندازي حكومتهاي جائرانه و طاغوتيان زمان خود شهيد شدند. و ما امروز مفتخريم كه ميخواهيم مقاصد قرآن و سنت را پياده كنيم و اقشار مختلفه ملت ما در اين راه بزرگ سرنوشتساز سر از پا نشناخته، جان و مال و عزيزان خود را نثار راه خدا ميكنند.» 25
در پايان با توجه به آنچه ذكر شد در مييابيم كه انقلاب اسلامي ايران از بسياري از جهات وامدار نهضت حسيني و مقولاتي نظير شهادتطلبي عاشورايي ميباشد. در واقع اسلام به عنوان ايدئولوژي انقلاب از سوي امام خميني با مفاهيم عاشورايي آميخته شد و مردميترين انقلاب قرن بيستم را رقم زد. در اين انقلاب نفي سلطه و مبارزه با بيگانگان از يك سو و شهادتطلبي و آزادگي به شيوهي حسيني از سوي ديگر مد نظر امام خميني و مردم مسلمان ايران قرار گرفت. از اين رو نهضت حسيني به عنوان سر منشاء انقلاب، تأثير بسزايي نخست در شكلگيري مبارزات عليه رژيم پهلوي و پيروزي انقلاب اسلامي و سپس در جبهههاي جنگ عليه تجاوزگران خارجي به جاي گذاشت.
پينويسها:
1. امام خميني، شئون و اختيارات ولي فقيه، ترجمه ولايت فقيه از كتاب البيع، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلاميف 1369، ص 61.
2. نقش بارز روحانيت در تاريخ معاصر ايران را ميتوان در نهضت تنباكو، انقلاب مشروطه، لغو قرارداد 1919، مخالفت با جمهوريخواهي رضا شاه، نهضت ملي شدن صنعت نفت، قيام 15 خرداد 1342، كاپيتولاسيون سال 1343، انقلاب اسلامي و .... مشاهده نمود.
3. مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 1372، ص 179.
4. همان، صص 184 ـ 186.
5. علياصغر كاظمي، بحران نوگرايي و فرهنگ سياسي در ايران معاصر، تهران، قومس، 1376، ص 128.
6. قرآن مجيد، سوره آل عمران، آيات 169 ـ 171.
7. صحيفه نور، ج 20، ص 191.
8. حميد عنايت، تفكر نوين سياسي اسلامي، تهران، سپهر، 1362، ص 271.
9. مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 1372، صص 119ـ 121.
10. جمعي از نويسندگان، انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، قم، دفتر نشر معارف،1382، صص 140ـ 137.
11. صحيفه نور، ج 15، ص 59.
12. همان، ج 17، ص 61.
13. همان، ج 4،ص 202.
14. همان، ج 1، ص 57.
15. همان، ج 1، ص 44.
16. همان، ج 17، ص 59.
17. همان، ج 4، ص 42.
18. امام خميني(ره)، قيام عاشورا در كلام و پيام امام خميني (ره)، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، چاپ اول، بهار 1373، ص 55.
19. صحيفه نور،ج 16، صص 69ـ 70.
20. مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 1372، صص 119ـ 121.
21. همان، صص 40ـ 41.
22. ر. ك: روحالله خميني، نامهاي از امام موسوي...، ص 181.
23. صحيفه نور، ج 2، ص 11.
24. همان، ج 4، ص 16.
25. وصيت نامه سياسي ـ الهي امام خميني، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1379، ص 16.