گل عاطفه
نويسنده:طيبّه شاماني
منبع:ماهنامه موعود
منبع:ماهنامه موعود
در لطافت، تو گل عاطفه را ميماني
در نگاهت مگر آيينه شده زنداني
در نگاهت مگر آيينه شده زنداني
اي كه با دست پر از مهر به هنگام نياز،
درد و غم را ز دل غمزدهام ميراني
درد و غم را ز دل غمزدهام ميراني
تو چه خوبي! تو چه پاكي! چه سخاوتمندي!
در دلت مهر و صفا آمده بر مهماني
در دلت مهر و صفا آمده بر مهماني
هر سحر من غزل چشم تو را ميخوانم
بي تو من هستم و يك چشم و دل باراني
بي تو من هستم و يك چشم و دل باراني
گو مرا ـ آية عرفان! ـ همه شب تا به سحر،
تو چه تصنيف به محراب دعا ميخواني؟
تو چه تصنيف به محراب دعا ميخواني؟
من كه هر شب به اميد تو غزل ميگويم،
تا كه روزي به تو تقديم كنم؛ ميداني
تا كه روزي به تو تقديم كنم؛ ميداني
گشتهام در غم هجران شما زنداني
بي تو من هستم و يك چشم و دل باراني
بي تو من هستم و يك چشم و دل باراني