نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی
شاید شما هم مثل من یا مثل بسیاری از مردم که از صبح علی الطّلوع تا انتهای شب در کوی و برزن در رفت و آمد هستند، احساس بدِ ندانم به کجایی، بلاتکلیفی و تغییر اوضاع و احوال و شرایط پیرامونی را تجربه کرده باشید. بیماری مزمنی که مثل زخمِ پایِ مبتلا به دیابت، آرامش، ثبات و قرار را از آدمی میگیرد و به جای آن غلق و بیقراری را مینشاند؛ آسودگی خیال و ذهن را میسوزاند و مجال تصمیم گیری، برنامه ریزی و مدیریّت زمان را از بین میبرد.
مطالعهی دقیق و دوبارهی این بند، خواننده را یادآور جریان میکند که اگرچه جماعتی نادانسته بدان دامن میزنند؛ امّا به عنوان اتّفاقی ساده نمیتوان بدل نگریست. چنان که دامنه و ژرفای تأثیر آن هم کم نیست.
استراتژی ناامن سازی جریان پیچیدهای است که استعمار نو آن را برای ساکنان کشورهای غیر غربی (آسیا، آفریقا، شبه قارهی هند و ...) رقم میزند و مناسبات فردی و اجتماعی آنها را آلوده میسازد، تا هیچ گاه مجال پرسش از خصم، تجربهی ثبات و سیری رشد یابنده در مناسبات مادّی و فرهنگی را نیابند. از همین روست که کشمکش و بحران، روزیِ دائمی مردم آفت زده و مبتلای - به اصطلاح غربیها - توسعه نیافتگی، جهان سومی شده است.
در طول تاریخ، هیچ کلاهی به بزرگی و گشادی کلاه دمکراسی و لیبرالیسم ملحدانه بر سر مردم جهان نرفته است. دیوی که در صورت یک پری رو جلوه کرد تا تغییر، جنجال و هیجان در مناسبات اجتماعی و سیاسی چشمها را بر سکّان داران پشت پردهی سازمانهای مخفی و استعماری ببندد؛ هم آنان که در کار و اندیشهی قدرت بلامنازعه و حکومت جهانی، حتّی برای لحظهای همان به اصطلاح دمکراسی، تساوی آراء و حتّی جمهوریّت را پذیرا نیستند.
کدام انسان منصفی میتواند بر سلطهی بلامنازعه، مستمر قدرتمند و نسل در نسل الیگارشی زرسالاران یهودی بر مقدورات و مقدّرات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و رسانهای غرب نام جمهوریّت بگذارد و آن را متّهم به داشتن نظامی دمکراتیک کند؟ امیدوارم خوانندهی محترم گمان نکند نگارنده هوادار و طالب استبداد، رژیم سلطنتی یا فاشیسم است، یا آنکه خدای ناکرده مهندسان علم بیوتکنولوژی، ژن تمامیّت خواهی مادرزادی به او تزریق کرده و او را طالب و شیفتهی دیکتاتوری ساختهاند. سخن وجهی دیگر دارد؛ بگذریم.
از تنش و تغییر دائمی در مناسبات و شرایط اجتماعی و تبعات آن میگفتم. روزنامهها پا به پای برخی سیاستمداران کم تجربه، در وقت مشاهدهی پیامدهای تغییرات بیمبنا و اصول، هماره از عوامل بیرونی و درونی مؤثّر در تنش و تغییر میگویند و گاه برای برون فکنی، با شکستن همهی کاسه و کوزهها بر سر عوامل بیرونی آدرس غلط میدهند و باعث و بانی را عوامل بیرونی معرفی میکنند؛ اگرچه آن بیرونیها به تبع آن استراتژی که عرض کردم، به صورت مادرزادی سر در پی این ماجرا دارند؛ امّا بیگانگان هماره زمینهها و بستر مناسب عمل را از میان عوامل و شرایط درونی جوامع غیر غربی وام میستانند. این دو را باید از هم تفکیک کرد.
روزی در پایان یک جلسهی طولانی دانشگاهی، خطاب به جوانی که سرمست از عضویت در شورای شهر خودش بود، گفتم: ای عزیز! سخنی حکمت آمیز را از حکیمی چینی برایت میگویم و امیدوارم آن را هماره در گوش جان داشته باشی! آن حکیم گفته بود:
مردم را سه حق بر گردن حاکم است. اوّل نان، دوم امنیّت و سوم اعتمادِ به حاکم و گفته بود:
اگر حاکمی در وقت اضطرار بر سر دو راهی گزینش «نام مردم» یا «حفظ امنیّت مردم» درماند، شایسته است امنیّت را بر نان مقدّم بدارد؛ زیرا هرگاه مردم در امنیّت به سر برند، بدون نان هم در کنار حاکم و امیر خود میمانند و اگر از بدِ روزگار حاکم بر سر دو راهی گزینش «امنیّت مردم» یا «حفظ اعتمادِ آنها به حاکم» درماند، اعتماد مردم را بر امنیّت آنان مقدّم بدارد؛ زیرا هرگاه مردم به حاکم و امیر خود اعتماد داشته باشند، در فقر و ناامنی نیز در کنار او میمانند و رهایش نمیکنند. امان از روزی که مردم سومی را از دست بدهند ... یعنی اعتماد به حاکم را.
از همین روست که اعتماد مردم به حاکمان سیبل و هدف مهمّی است که دشمن بیرونی با تمام دقّت و قوا آن را نشان میرود. آن هم در کشورهای مستقل که ساکنانش مقابله با دولتهای استعماری و استکباری آخر الزّمانی را مقصود خود ساختهاند.
تغییر و دیگرگونی غیر معقول و پی در پیِ غیر ضروری، چون سمّی مهلک همهی امنیّت و اعتماد را از میان مردم میبرد؛ ورنه همه میدانند که تغییر اقتضای پیشرفت است.
این تغییرات به هر دلیلی که حادث شوند، لایههای مختلف حیات مادّی و فرهنگی را از خود متأثّر میسازند. گاهی تنها در گسترهی «تاکتیک»ها میمانند؛ امری که به دلیل تغییر شرایط و امکانات لازم میآید؛ امّا گاهی این تغییرات دامن استراتژیها را هم میگیرند اگرچه در موقعیّتهای بسیار خطیر و حیاتی، گریزی از این امر هم نیست؛ امّا تغییر پی در پی تاکتیکها، تصمیمها، مقرّرات و مدیریّتها؛ تردید، تلوّن و احساس ناامنی را در میان لایهها و سطوح حیات فردی و اجتماعی مردم وارد میسازد.
نباید از خاطر برد که تغییراتِ فاقد منطق، عجولانه و پی در پی، در خود و با خود پیامدهای زیر را دارا است:
1. بروز ناامنی؛
2. فوران ناشکیبایی؛
3. فرصت سوزی؛
4. فرصتیابی خصم؛
5. گشایش روزنهی فرصت طلبی طمّاعان و ... .
عموم فراریان از بند و زندان، خلاصی خود را مرهون زمان غفلت یعنی، زمان تغییر پُست نگهبانیاند.
هیچ به اوضاع آشفتهی رفت وآمد وسایط نقلیه در سطح شهرها، بیقراری بازار و شرایط اقتصادی، راهروهای پُر ازدحام محاکم قضایی، شلوغی نواحی و مناطق شهرداریها و حتّی صفوف طویل داوطلبان شغل در سازمانهای دولتی و ... دقّت کردهاید؟ بیگمان شما هم از اینکه هیچ چیز فرصت قوام و دوام نمییابد و دوباره کاری مرسوم و عادت شده، هزینههای گزافی را بر مردم تحمیل میکند، در رنج و ناراحتی هستید! ممکن است بخشهایی از ناهنجاریها متوجّه عواملی چون:
1. سکوت قانون؛
2. نحوهی اجرای قوانین؛
3. نحوهی نظارت و کنترل بر اجرای قانون؛
4. ضعف قدرت مجریان؛
5. عدم استمرار و مداومت در اجرا؛
6. بیثباتی عمل مجریان؛
7. و بالأخره تغییر دائمی مجریان،
باشد، امّا به هر صورت در هر یک از این موارد، زمینههای بروز تغییر و ناهنجاری وجود دارد، همان که رکن سوم، یعنی اعتماد مردم به حاکمان را متزلزل میسازد.
نباید از یاد برد که ترتیب و تنظیم مناسبات عمومی مردم، مسدود شدن روزنهی رخنه و نفوذ خصم، حفظ ثبات و بالاخره آرامش و ثبات روانی مردم برای مدّتی دراز در گرو:
1. جعل قوانین شایسته برای عموم مناسبات؛
2. نهادینه شدن قوانین و قانون گرایی؛
3. ثبات مقرّرات؛
4. مداومت در اعمال قانون و اجرای آن توسط مجریان است.
در میان ما، همواره پنج موضوع: حرکتهای سینوسی مجریان، تبصرهها و مادّههای نهفته در لابه لای قوانین (که هماره نقش گریزگاه را ایفاء میکنند) جماعتی که برای خود شأنی فراقانونی قائلند، فقدان نظام نظارت کنندهی امین و ملاحظات فامیلی و حزبی، به جان عالیترین قوانین میافتند و چون موریانه آن را از درون میپوسانند.
نباید فراموش کرد که احساس ناامنی بیشتر از خود ناامنی، فضا، مناسبات و روابط مردم را آلوده و آسیب پذیر میسازد. شاید به دلیل تجربهی مکرّر و تقریباً نهادینه شدهی موارد یاد شده باشد که مردم، در وقت مواجهه با مشکلات، از طیّ مسیر و تجربهی مجاری قانونی سر باز میزنند؛ در حالی که خودشان هیچ جرمی مرتکب نشدهاند. از همین رو در وقت مواجهه با مشکلات، ابتدا به ساکن، سر در پی یافتن واسطه، دلّال و پشتیبان میگذارند؛ در حالی که اساساً قوانین برای برطرف ساختن موانع، تنظیم روابط، تسهیل مناسبات و دفع مضرّات جعل میشوند.
جعل، اجرا و نهادینه کردن قوانین بد، صدها مرتبه بهتر است از جعل قوانین خوب، امّا اجرای بد. گاهی مردم از انتخاب شدن یک هنر پیشه یا نوازندهی ساز به عنوان رئیس جمهور یا وزیر در یکی از کشورهای غربی در عجب میآیند و نظامهای سیاسی آنها را به سخره میگیرند. آنها از این نکته غفلت میکنند، آنها نمیدانند که در غرب این عروسکهای خیمه شب بازی هیچ کارهاند. استراتژیستهای پشت پرده، صاحبان کمپانیهای بزرگ و اعضای بیلدربرگ پختهتر و کاردانتر از آن هستند که زمام سلطنت و حکومت دولتها را به دست چند هنر پیشه یا جوان نوخط بسپارند و امید تأسیس حکومت جهانی را هم در دل بپرورند.
آنان رندانه، با انتقال همهی بحرانها به بیرون از سرزمین خود، حفظ ثبات و کنترل جدّی مناسبات، تنش و تغییر و احساس ناامنی اجتماعی را بدل به ثبات و احساس امنیّت کردند و با یک نظام کنترلی پنهان و پوشیده، امّا پر قدرت و مستبد به کار و بار امارت و حکمرانی بر جهان مشغول آمدند. در میان ما همه چیز، همه وقت و همه جا در حال تغییر و دگرگونی است. از همین جاست که به عنوان مثال، به رغم افزایش دائمی هزینهی نقدی جرایم و افزایش شحنهها، آشفتگی بیپایان در صحن شهر مشاهده میشود.
جرایم به دلیل تغییر در کیفیّت اجرا و نهادینه نشدن مقرّرات به زودی همهی کارایی خود را از دست میدهند و از بازدارندگی در میمانند؛ چنان که همه میدانند با پرداخت جریمه میتوانند به تکرار و استمرار جرم دوام و بقا ببخشند. آنها بر حسب تجربه دریافتهاند که بعد از بالا گرفتن موج بگیر و ببندها - در هر زمینه و موضوعی - به زودی فروکش موج را تجربه خواهند کرد. بیش از مردم، مجرمان از این فراز و فرود بهره میبرند. در همان زمان هم تبصرهها و مادّهها و واسطهها، کارکرد ویژهی خود را دارند.
القصّه؛
* ما را مبتلا و معتاد به تغییر کردهاند. غفلت ما از نحوهی آغاز و انجام کار نیز ما را مبتلای این همه تغییر کرده است.
این تغییرات ناشی از عدم تسلّط مدیران بر امور، فقدان تخصّص و توانایی و بیتجربگی آنها است؛ ناشی از غفلت دراز مدّت ما از ضرورت اندیشه دربارهی تربیت مدیران است.
مدیران نوخط؛ ارائهی فهرستی از تاکتیکها و اجرای آن همه را به مثابه اتّخاذ استراتژی و محقّق شدن آن میپندارند و ناگزیر تن به تغییر میدهند و تبعات آن را تاب میآورند. این بخش از تغییرات از خلأ مطالعات استراتژیک در مدیریّت حاصل میشود.
* برخی مدیران برای در امان ماندن از نقد و سؤال و به دلیل کوتاهی دورهی عمر مدیریّتها، تاکتیک را به جای استراتژی قالب کرده، همهی سرمایهها و فرصتها را در راهش هزینه میکنند.
این همه مرهون اختلاط و تسرّی جریانهای حزبی و خطّی از بالاترین سطح مدیریّت تا پایینترین آنها، در بدنهی نظام اجتماعی است. مدیریّت فامیلی و حزبی چشم خود را بر هر گونه توانایی و کارشناسی خبرگان میبندد.
* برخی به امید ماندن روی خطّ خبر و سوء استفاده از رسانهها و تریبونها مسبّب بروز موجی از هیجان در جامعه میشوند. جز اینها، مدیریّت مناسبات جامعهای که هیچ معیاری حرفهای برای گزینش مدیران ندارد و مدیریّت و مسئولیّتها هیچ سؤال کننده، محتسب و حتّی کمترین تاوان و توبیخی در پی ندارد، یک فرصت است. باید آن را پاس داشت و به سرعت در مراتبش طیّ طریق کرد؛ حتّی به بهای هزینهی تمامیّت یک سازمان برای ماندن در سر خطّ خبرهای رسانهها.
* دشمن خارجی از همهی ابزارها و حیلهها برای متغیّر و متزلزل ساختن ارکان یک نظام مستقل و براندازی آن بهره میجوید و تغییر را بر حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی یک ملّت مستولی میسازد.
عزیزی فرزانه از روی مزاح میگفت:
ای کاش امکان تصویب لایحه یا قانونی فراهم میآمد تا طیّ آن برای مدّت یک دورهی چهار ساله، همهی وابستگان سببی و نسبی مدیران ارشد، تا سه حلقهی پیرامون مشمول دریافت مقرّری مکفی و البتّه بدون تکلیف و وظیفهی رسمی میشدند تا در پی آن مجموعهی نظام اجتماعی و سیاسی، نفسی تازه میکرد و ناگزیر به پرداخته هزینهی گزاف آزمون و خطای مدیران نوخط نمیشد.
ذکر این مورد به این منظور بود تا دانسته شود، ما خود زمینهساز سوء استفادهی خصم و کارگر افتادن ترفندهایش را فراهم میآورد؛ وگرنه دشمن برای متزلزل ساختن رقیب، ناگزیر به استفاده از همهی ظرفیّتهاست. با این همه نباید از این نکته غفلت کرد که جوانان را حکمت و تدبیر پیران باید.
امروزه در غرب، استراتژیستها گرد آمده حول میز «شورای روابط خارجی امریکا»، اعضای «کمیسیون سه جانبه» برای مدیریّت جهان، سران مخفی «بیلدربرگ» و بنّایان اعظم «لژهای ماسونی» مستبد، قاطع، بیترحّم، و شیطانی آرای نافذ خود را بر سیاست مدارن شیک و حاضر در صحنه، دیکته میکنند تا حیات ظالمانهی تمدّن رو به زوال لیبرال سرمایه داری را تداوم ببخشند. این ماییم که میبایست هوشیارانه به جهان پیرامون بنگریم. پیامدهای تحقّق استراتژی ناامن سازی و تغییر را دریابیم و از غلتیدن در آن، خود و جامعه را در امان نگه داریم.
رکن ثابت و مقتدر حقیقی و ستون قائم و نگه دارندهی هستی به اذن الله، حضرت مولانا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که همراه با توکّل و توسّل به ایشان میبایست عقل تدبیرگری را بر پای شتر سرکش تغییر ببندیم تا طوفان فروکش کند، زمین و آسمان آرام گیرد، امان و امن زمین برسد و زمینههای تأسیس دولت با ثبات کریمهاش مهیّا شود. إن شاء الله.
منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، زنجیرهای نامرئی، تهران: هلال، چاپ اول
مطالعهی دقیق و دوبارهی این بند، خواننده را یادآور جریان میکند که اگرچه جماعتی نادانسته بدان دامن میزنند؛ امّا به عنوان اتّفاقی ساده نمیتوان بدل نگریست. چنان که دامنه و ژرفای تأثیر آن هم کم نیست.
استراتژی ناامن سازی جریان پیچیدهای است که استعمار نو آن را برای ساکنان کشورهای غیر غربی (آسیا، آفریقا، شبه قارهی هند و ...) رقم میزند و مناسبات فردی و اجتماعی آنها را آلوده میسازد، تا هیچ گاه مجال پرسش از خصم، تجربهی ثبات و سیری رشد یابنده در مناسبات مادّی و فرهنگی را نیابند. از همین روست که کشمکش و بحران، روزیِ دائمی مردم آفت زده و مبتلای - به اصطلاح غربیها - توسعه نیافتگی، جهان سومی شده است.
در طول تاریخ، هیچ کلاهی به بزرگی و گشادی کلاه دمکراسی و لیبرالیسم ملحدانه بر سر مردم جهان نرفته است. دیوی که در صورت یک پری رو جلوه کرد تا تغییر، جنجال و هیجان در مناسبات اجتماعی و سیاسی چشمها را بر سکّان داران پشت پردهی سازمانهای مخفی و استعماری ببندد؛ هم آنان که در کار و اندیشهی قدرت بلامنازعه و حکومت جهانی، حتّی برای لحظهای همان به اصطلاح دمکراسی، تساوی آراء و حتّی جمهوریّت را پذیرا نیستند.
کدام انسان منصفی میتواند بر سلطهی بلامنازعه، مستمر قدرتمند و نسل در نسل الیگارشی زرسالاران یهودی بر مقدورات و مقدّرات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و رسانهای غرب نام جمهوریّت بگذارد و آن را متّهم به داشتن نظامی دمکراتیک کند؟ امیدوارم خوانندهی محترم گمان نکند نگارنده هوادار و طالب استبداد، رژیم سلطنتی یا فاشیسم است، یا آنکه خدای ناکرده مهندسان علم بیوتکنولوژی، ژن تمامیّت خواهی مادرزادی به او تزریق کرده و او را طالب و شیفتهی دیکتاتوری ساختهاند. سخن وجهی دیگر دارد؛ بگذریم.
از تنش و تغییر دائمی در مناسبات و شرایط اجتماعی و تبعات آن میگفتم. روزنامهها پا به پای برخی سیاستمداران کم تجربه، در وقت مشاهدهی پیامدهای تغییرات بیمبنا و اصول، هماره از عوامل بیرونی و درونی مؤثّر در تنش و تغییر میگویند و گاه برای برون فکنی، با شکستن همهی کاسه و کوزهها بر سر عوامل بیرونی آدرس غلط میدهند و باعث و بانی را عوامل بیرونی معرفی میکنند؛ اگرچه آن بیرونیها به تبع آن استراتژی که عرض کردم، به صورت مادرزادی سر در پی این ماجرا دارند؛ امّا بیگانگان هماره زمینهها و بستر مناسب عمل را از میان عوامل و شرایط درونی جوامع غیر غربی وام میستانند. این دو را باید از هم تفکیک کرد.
روزی در پایان یک جلسهی طولانی دانشگاهی، خطاب به جوانی که سرمست از عضویت در شورای شهر خودش بود، گفتم: ای عزیز! سخنی حکمت آمیز را از حکیمی چینی برایت میگویم و امیدوارم آن را هماره در گوش جان داشته باشی! آن حکیم گفته بود:
مردم را سه حق بر گردن حاکم است. اوّل نان، دوم امنیّت و سوم اعتمادِ به حاکم و گفته بود:
اگر حاکمی در وقت اضطرار بر سر دو راهی گزینش «نام مردم» یا «حفظ امنیّت مردم» درماند، شایسته است امنیّت را بر نان مقدّم بدارد؛ زیرا هرگاه مردم در امنیّت به سر برند، بدون نان هم در کنار حاکم و امیر خود میمانند و اگر از بدِ روزگار حاکم بر سر دو راهی گزینش «امنیّت مردم» یا «حفظ اعتمادِ آنها به حاکم» درماند، اعتماد مردم را بر امنیّت آنان مقدّم بدارد؛ زیرا هرگاه مردم به حاکم و امیر خود اعتماد داشته باشند، در فقر و ناامنی نیز در کنار او میمانند و رهایش نمیکنند. امان از روزی که مردم سومی را از دست بدهند ... یعنی اعتماد به حاکم را.
از همین روست که اعتماد مردم به حاکمان سیبل و هدف مهمّی است که دشمن بیرونی با تمام دقّت و قوا آن را نشان میرود. آن هم در کشورهای مستقل که ساکنانش مقابله با دولتهای استعماری و استکباری آخر الزّمانی را مقصود خود ساختهاند.
تغییر و دیگرگونی غیر معقول و پی در پیِ غیر ضروری، چون سمّی مهلک همهی امنیّت و اعتماد را از میان مردم میبرد؛ ورنه همه میدانند که تغییر اقتضای پیشرفت است.
این تغییرات به هر دلیلی که حادث شوند، لایههای مختلف حیات مادّی و فرهنگی را از خود متأثّر میسازند. گاهی تنها در گسترهی «تاکتیک»ها میمانند؛ امری که به دلیل تغییر شرایط و امکانات لازم میآید؛ امّا گاهی این تغییرات دامن استراتژیها را هم میگیرند اگرچه در موقعیّتهای بسیار خطیر و حیاتی، گریزی از این امر هم نیست؛ امّا تغییر پی در پی تاکتیکها، تصمیمها، مقرّرات و مدیریّتها؛ تردید، تلوّن و احساس ناامنی را در میان لایهها و سطوح حیات فردی و اجتماعی مردم وارد میسازد.
نباید از خاطر برد که تغییراتِ فاقد منطق، عجولانه و پی در پی، در خود و با خود پیامدهای زیر را دارا است:
1. بروز ناامنی؛
2. فوران ناشکیبایی؛
3. فرصت سوزی؛
4. فرصتیابی خصم؛
5. گشایش روزنهی فرصت طلبی طمّاعان و ... .
عموم فراریان از بند و زندان، خلاصی خود را مرهون زمان غفلت یعنی، زمان تغییر پُست نگهبانیاند.
هیچ به اوضاع آشفتهی رفت وآمد وسایط نقلیه در سطح شهرها، بیقراری بازار و شرایط اقتصادی، راهروهای پُر ازدحام محاکم قضایی، شلوغی نواحی و مناطق شهرداریها و حتّی صفوف طویل داوطلبان شغل در سازمانهای دولتی و ... دقّت کردهاید؟ بیگمان شما هم از اینکه هیچ چیز فرصت قوام و دوام نمییابد و دوباره کاری مرسوم و عادت شده، هزینههای گزافی را بر مردم تحمیل میکند، در رنج و ناراحتی هستید! ممکن است بخشهایی از ناهنجاریها متوجّه عواملی چون:
1. سکوت قانون؛
2. نحوهی اجرای قوانین؛
3. نحوهی نظارت و کنترل بر اجرای قانون؛
4. ضعف قدرت مجریان؛
5. عدم استمرار و مداومت در اجرا؛
6. بیثباتی عمل مجریان؛
7. و بالأخره تغییر دائمی مجریان،
باشد، امّا به هر صورت در هر یک از این موارد، زمینههای بروز تغییر و ناهنجاری وجود دارد، همان که رکن سوم، یعنی اعتماد مردم به حاکمان را متزلزل میسازد.
نباید از یاد برد که ترتیب و تنظیم مناسبات عمومی مردم، مسدود شدن روزنهی رخنه و نفوذ خصم، حفظ ثبات و بالاخره آرامش و ثبات روانی مردم برای مدّتی دراز در گرو:
1. جعل قوانین شایسته برای عموم مناسبات؛
2. نهادینه شدن قوانین و قانون گرایی؛
3. ثبات مقرّرات؛
4. مداومت در اعمال قانون و اجرای آن توسط مجریان است.
در میان ما، همواره پنج موضوع: حرکتهای سینوسی مجریان، تبصرهها و مادّههای نهفته در لابه لای قوانین (که هماره نقش گریزگاه را ایفاء میکنند) جماعتی که برای خود شأنی فراقانونی قائلند، فقدان نظام نظارت کنندهی امین و ملاحظات فامیلی و حزبی، به جان عالیترین قوانین میافتند و چون موریانه آن را از درون میپوسانند.
نباید فراموش کرد که احساس ناامنی بیشتر از خود ناامنی، فضا، مناسبات و روابط مردم را آلوده و آسیب پذیر میسازد. شاید به دلیل تجربهی مکرّر و تقریباً نهادینه شدهی موارد یاد شده باشد که مردم، در وقت مواجهه با مشکلات، از طیّ مسیر و تجربهی مجاری قانونی سر باز میزنند؛ در حالی که خودشان هیچ جرمی مرتکب نشدهاند. از همین رو در وقت مواجهه با مشکلات، ابتدا به ساکن، سر در پی یافتن واسطه، دلّال و پشتیبان میگذارند؛ در حالی که اساساً قوانین برای برطرف ساختن موانع، تنظیم روابط، تسهیل مناسبات و دفع مضرّات جعل میشوند.
جعل، اجرا و نهادینه کردن قوانین بد، صدها مرتبه بهتر است از جعل قوانین خوب، امّا اجرای بد. گاهی مردم از انتخاب شدن یک هنر پیشه یا نوازندهی ساز به عنوان رئیس جمهور یا وزیر در یکی از کشورهای غربی در عجب میآیند و نظامهای سیاسی آنها را به سخره میگیرند. آنها از این نکته غفلت میکنند، آنها نمیدانند که در غرب این عروسکهای خیمه شب بازی هیچ کارهاند. استراتژیستهای پشت پرده، صاحبان کمپانیهای بزرگ و اعضای بیلدربرگ پختهتر و کاردانتر از آن هستند که زمام سلطنت و حکومت دولتها را به دست چند هنر پیشه یا جوان نوخط بسپارند و امید تأسیس حکومت جهانی را هم در دل بپرورند.
آنان رندانه، با انتقال همهی بحرانها به بیرون از سرزمین خود، حفظ ثبات و کنترل جدّی مناسبات، تنش و تغییر و احساس ناامنی اجتماعی را بدل به ثبات و احساس امنیّت کردند و با یک نظام کنترلی پنهان و پوشیده، امّا پر قدرت و مستبد به کار و بار امارت و حکمرانی بر جهان مشغول آمدند. در میان ما همه چیز، همه وقت و همه جا در حال تغییر و دگرگونی است. از همین جاست که به عنوان مثال، به رغم افزایش دائمی هزینهی نقدی جرایم و افزایش شحنهها، آشفتگی بیپایان در صحن شهر مشاهده میشود.
جرایم به دلیل تغییر در کیفیّت اجرا و نهادینه نشدن مقرّرات به زودی همهی کارایی خود را از دست میدهند و از بازدارندگی در میمانند؛ چنان که همه میدانند با پرداخت جریمه میتوانند به تکرار و استمرار جرم دوام و بقا ببخشند. آنها بر حسب تجربه دریافتهاند که بعد از بالا گرفتن موج بگیر و ببندها - در هر زمینه و موضوعی - به زودی فروکش موج را تجربه خواهند کرد. بیش از مردم، مجرمان از این فراز و فرود بهره میبرند. در همان زمان هم تبصرهها و مادّهها و واسطهها، کارکرد ویژهی خود را دارند.
القصّه؛
* ما را مبتلا و معتاد به تغییر کردهاند. غفلت ما از نحوهی آغاز و انجام کار نیز ما را مبتلای این همه تغییر کرده است.
این تغییرات ناشی از عدم تسلّط مدیران بر امور، فقدان تخصّص و توانایی و بیتجربگی آنها است؛ ناشی از غفلت دراز مدّت ما از ضرورت اندیشه دربارهی تربیت مدیران است.
مدیران نوخط؛ ارائهی فهرستی از تاکتیکها و اجرای آن همه را به مثابه اتّخاذ استراتژی و محقّق شدن آن میپندارند و ناگزیر تن به تغییر میدهند و تبعات آن را تاب میآورند. این بخش از تغییرات از خلأ مطالعات استراتژیک در مدیریّت حاصل میشود.
* برخی مدیران برای در امان ماندن از نقد و سؤال و به دلیل کوتاهی دورهی عمر مدیریّتها، تاکتیک را به جای استراتژی قالب کرده، همهی سرمایهها و فرصتها را در راهش هزینه میکنند.
این همه مرهون اختلاط و تسرّی جریانهای حزبی و خطّی از بالاترین سطح مدیریّت تا پایینترین آنها، در بدنهی نظام اجتماعی است. مدیریّت فامیلی و حزبی چشم خود را بر هر گونه توانایی و کارشناسی خبرگان میبندد.
* برخی به امید ماندن روی خطّ خبر و سوء استفاده از رسانهها و تریبونها مسبّب بروز موجی از هیجان در جامعه میشوند. جز اینها، مدیریّت مناسبات جامعهای که هیچ معیاری حرفهای برای گزینش مدیران ندارد و مدیریّت و مسئولیّتها هیچ سؤال کننده، محتسب و حتّی کمترین تاوان و توبیخی در پی ندارد، یک فرصت است. باید آن را پاس داشت و به سرعت در مراتبش طیّ طریق کرد؛ حتّی به بهای هزینهی تمامیّت یک سازمان برای ماندن در سر خطّ خبرهای رسانهها.
* دشمن خارجی از همهی ابزارها و حیلهها برای متغیّر و متزلزل ساختن ارکان یک نظام مستقل و براندازی آن بهره میجوید و تغییر را بر حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی یک ملّت مستولی میسازد.
عزیزی فرزانه از روی مزاح میگفت:
ای کاش امکان تصویب لایحه یا قانونی فراهم میآمد تا طیّ آن برای مدّت یک دورهی چهار ساله، همهی وابستگان سببی و نسبی مدیران ارشد، تا سه حلقهی پیرامون مشمول دریافت مقرّری مکفی و البتّه بدون تکلیف و وظیفهی رسمی میشدند تا در پی آن مجموعهی نظام اجتماعی و سیاسی، نفسی تازه میکرد و ناگزیر به پرداخته هزینهی گزاف آزمون و خطای مدیران نوخط نمیشد.
ذکر این مورد به این منظور بود تا دانسته شود، ما خود زمینهساز سوء استفادهی خصم و کارگر افتادن ترفندهایش را فراهم میآورد؛ وگرنه دشمن برای متزلزل ساختن رقیب، ناگزیر به استفاده از همهی ظرفیّتهاست. با این همه نباید از این نکته غفلت کرد که جوانان را حکمت و تدبیر پیران باید.
امروزه در غرب، استراتژیستها گرد آمده حول میز «شورای روابط خارجی امریکا»، اعضای «کمیسیون سه جانبه» برای مدیریّت جهان، سران مخفی «بیلدربرگ» و بنّایان اعظم «لژهای ماسونی» مستبد، قاطع، بیترحّم، و شیطانی آرای نافذ خود را بر سیاست مدارن شیک و حاضر در صحنه، دیکته میکنند تا حیات ظالمانهی تمدّن رو به زوال لیبرال سرمایه داری را تداوم ببخشند. این ماییم که میبایست هوشیارانه به جهان پیرامون بنگریم. پیامدهای تحقّق استراتژی ناامن سازی و تغییر را دریابیم و از غلتیدن در آن، خود و جامعه را در امان نگه داریم.
رکن ثابت و مقتدر حقیقی و ستون قائم و نگه دارندهی هستی به اذن الله، حضرت مولانا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که همراه با توکّل و توسّل به ایشان میبایست عقل تدبیرگری را بر پای شتر سرکش تغییر ببندیم تا طوفان فروکش کند، زمین و آسمان آرام گیرد، امان و امن زمین برسد و زمینههای تأسیس دولت با ثبات کریمهاش مهیّا شود. إن شاء الله.
منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، زنجیرهای نامرئی، تهران: هلال، چاپ اول