عملیات محرم مولود شهدای 25 آبان

عملیات محرم از آغاز بوی کربلا می‌داد. بچه ها در این عملیات جور دیگر بودند؛ کربلا حس می‌شد و رزمندگان حسینی شده بودند. تمام طراحی و شناسایی‌ها انجام شد. فرماندهان از رده‌ی تیپ تا دسته، نسبت به عملیات توجیه شدند.
سه‌شنبه، 19 آبان 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عملیات محرم مولود شهدای 25 آبان
عملیات محرم مولود شهدای 25 آبان

 






 


عملیات محرم از آغاز بوی کربلا می‌داد. بچه ها در این عملیات جور دیگر بودند؛ کربلا حس می‌شد و رزمندگان حسینی شده بودند. تمام طراحی و شناسایی‌ها انجام شد. فرماندهان از رده‌ی تیپ تا دسته، نسبت به عملیات توجیه شدند. رزمندگان آمادگی لازم را پیدا کردند و در بعدازظهر روز 9/8/1361 گردان‌ها یکی پس از دیگری به راه افتادند. تا پس از غروب خورشید، بر سیاهی‌ها و تاریکی‌ها یورش برند.
آسمان در هم فرو رفت و خورشید در پس ابرها مخفی شد. نم نم باران بچه‌ها را بدرقه می‌کرد. آرام آرام به بارش باران اضافه می‌شد. وقتی هوا کاملاً تاریک شد، رزمندگان پشت خط، آماده فرمان از قرارگاه ایستادند. بارش باران بسیار تند شد و از بین شیارها و تپه‌ها جویبارهایی روانه گشت. رودخانه «چیخاب» و «دویرج» در پیش بود و نیروها و سیلاب‌ها هم هر دو به سمت دویرج در حرکت بودند. بعضی از فرماندهان و نیروها بر آب پیشی گرفتند و خود را به آن سوی رودخانه‌ها رساندند و گروهی ماندند.
هوا تاریک بود جز چند نفری که درکنار رودخانه، منتظر عبور بودند. کسی فرو رفتن بچه‌ها را نمی‌دید. آنها برای یک لحظه هم توّقف نکردند. چون فرمان به حرکت و عبور بود. خبر طغیان رودخانه به قرارگاه رسید. امّا همچنان تأکید بر گذر از رودخانه بود؛ تا این‌که فرماندهان یکی پس از دیگری بر ساحل رودخانه حاضر شدند و دیگر عبور را مصلحت ندیدند. اما کمی دیر شد و حدود دو گردان، در رودخانه غرق شدند. التهاب رودخانه به سنگر فرماندهی و قرارگاه رسید. همه به فکر چاره‌ای بودند و در این‌جا، چاره‌ای جز توقف نبود. این محور با یک روز تأخیر و از دست دادن دو گردان، عملیات را ادامه داد. رودخانه فتح شد. «جبل الحمرین» فتح شد. «تپه 175 »با تمام افت و خیزهایش و تمام مقاومت و جنگ تن به تن به دست رزمندگان افتاد.« زبیدات» و «شرهانی» تسلیم نیروهای اسلام شد. و عملیات تا آخر آبان ماه ادامه یافت. رودخانه «دویرج» به خون خانه تبدیل شد. آب که فرونشست، در بین گل و لای و شن زارها پیکر لاله‌ها جمع آوری گردید و این بار« دویرج» بود که لاله‌ها را دسته دسته می‌چید تا به ملت ایران و مردم اصفهان هدیه دهد.
 
سید علی بنی لوحی از آمار شهدای محرم می‌گوید:
«...در عملیات محرم 4500 شهید و مجروح دادیم که از میان آنها 1250 شهید بودند که750 نفر آنها مربوط به شهر اصفهان بود. منطقه چم سری و چم هندی منطقه عظیمی است؛ چون میعادگاه حدود 750 نفر از بچه‌های مظلوم و حماسه آفرین اصفهان است. عملیات محرم چون در ایّام عاشورا انجام گرفت، رزمندگان حال و هوای کربلایی داشتند. می‌شد گفت : رزمندگان این عملیات نسبت به رزمندگان عملیات‌های دیگر حسینی‌تر و حسینی وارتر شهید شدند. آن زمان شهدا را از یک منطقه جمع‌آوری کرده و در سوله‌ای نزدیک اندیمشک جمع کردند و تعدادشان بسیار زیاد بود. از استان‌های مختلفی بودند وقتی آمار گرفتیم روز دوم و سوم، دیدیم که شهدای اصفهان حدود 750 نفر هستند. به واسطه مسئولیت آن زمان، دیدیم اگر 750 شهید را با هم بفرستیم اصفهان، مردم طاقت و تحمّل این همه شهید را ندارند. موضوع را با «حاج حسین خرازی» مطرح کردیم و ایشان هم به اصطلاح تاکیدش روی همین مسئله بود. تصمیم گرفتیم شهدا را در دو نوبت بفرستیم.330 شهید مرحله اول که تشییع شد و حماسه به وجود آمد 3 یا 4 روز بعد 250 شهید دیگر تشییع شدند و حماسه بز رگ آفریده شد... ».
 
و 25 آبان سال 1361کاروان شهدای محرم به اصفهان بازگشت. تعداد شهدا بیش از تصوّر بود. فرماندهی لشکر امام حسین علیه السلام از طاقت و تحمّل مردم اصفهان در اندیشه بود که حاج حسین خرازی گفت: آنها را در دو یا سه نوبت بفرستید. اولین کاروان در 24 آبان به اصفهان رسید. کوچه‌ها و خیابان‌ها از حجله شهدا آزین بسته شده بود. مساجد همه پذیرای شهدا بودند. در هر محله و کوی و برزن التهاب بود و روحیه بالا و وصف ناشدنی مردم و پدر و مادر شهیدان شگفت‌آور بود.
 
مرتضی قربانی 25 آبان سال 1361 را چنین توصیف می‌کند:
«... 25 آبان یک حماسه است و حماسه را ما آفریدیم، مردم ما آفریدند. اسلام حماسه دارد، شهید داده دارد، مسلمان شدن شوخی نیست، امتحان دارد. 25 آبان یک امتحان بود. این مردم ما سرآمد هستند. خدا می‌فرماید: اِنْ تَنْصُرالله یَنْصُرْکمْ. امروز که بیداری اسلامی فراگیر شده مال همان حماسه است. اگر مردم اصفهان 370 تا 1000 شهید را در یک هفته نداشتند، قطعاً ما به پیروزی نمی‌رسیدیم. آنجا که امام فرمودند: «در کجای دنیا جایی را پیدا می کنید که یک روز 370 نفر را تشییع جنازه کنند و اصفهان سرآمد توی کشور است». داستان که نیست، قصه که نیست، حقیقت است. در عمل نشان دادند ما مسلمانیم و پای این مسلمانی‌مان باید مردانه بایستیم؛ همان‌طور که در 25 آبان ایستادیم ...»

آن شب در تمام مساجد زیارت عاشورا به میزبانی شهدا برگزار شد و تا صبح پروانه‌ها درآتش شوق می‌سوختند. همه آرام بودند و اصفهان در سکوتی پر معنا شب را گذراند و تنها نغمه شهید و صدای بال فرشتگان در فضای معطّر اصفهان به گوش می رسید.
صبح روز موعود فرا رسید: 25/8/ 1361،370 تابوت بر روی دستان مردم به سوی میدان امام در حرکت بود. شهدا را از محلّه‌ها و خیابان‌ها تشییع کردند. حال و هوای آن روز قابل توصیف نبود. دوربین‎‌ها از کار افتاد تا تصویر و فیلم آن نیز در تاریخ پنهان بماند؛ زیراکه طاقت دیدن نداشت. میدان امام مملو از جمعیّت بود. همه و همه آمدند تا شهدا را تشییع کنند.
 
علی ردانی از روز حماسه 25 آبان سال 1361 می‌گوید:
«... روز 25 آبان را به عنوان روز حماسه رزمندگان اصفهان یا حماسه اصفهانی‌ها نامیدند. اگر عملیات محرم سال 1361 شمسی را با محرم 60 قمری و جریان عاشورا مقایسه کنیم، شهدای والا مقام این عملیات عظیم، همیشه در نظر و اذهان مردم جاوید و زنده می‌مانند. با توجه به این‌که ما در منطقه بودیم و بعدها از طریق فیلم و گزارش آن صحنه عظیم تشییع جنازه شهدا ی عظیم القدر عملیات محرم را دیدیم بسیار تکان دهنده بود. در مقابل خیل عظیم ملت در این مراسم امام امت پیام دادند و مردم لبیک گفتند و لبیک مردم اصفهان در همه عملیات‌ها حرف اول را می‌زد؛ در سخت‌ترین عملیات‌ها و شرایط، رزمندگان اصفهان برای عملیات انتخاب می‌شدند و بلا استثناء در همه عملیات‌ها اصفهانی‌ها درخشیدند و از شجاع‌ترین و مؤمن‌ترین رزمندگان جنگ بودند...»
 
روز سه شنبه 25 آبان سال 1361، روز حماسه مردم بود؛ مدارس، ادارات، کارخانه‌ها و بازارها تعطیل شد. میدان امام وخیابان های اطراف آن مملو از جمعیت بود. علما و انبوه مردم اصفهان، نمازی پرشکوه بر پیکر مطهّر شهدا اقامه کردند و سپس پیام امام امّت قرائت گردید. مردم جان گرفتند و مقاوم‌تر شدند. تابوت‌های شهدا در بازارچه پشت عالی قاپو بود. از بلندگو نام شهدا یکی یکی خوانده شد و آنها همچون ستاره در آسمان اصفهان و بر روی دستان پر مهر و وفادار مردم می‌درخشیدند و به پیش می‌رفتند تا به گلزار شهدا برسند. هنوز بلندگو نام شهید می‌خواند که اولین تابوت در گلزار شهدا بر زمین نشست. گلستان نیز کربلایی بود. زمین تاب تحمّل نداشت و آرام آرام شهدا را پذیرا می‌شد و این پذیرایی ساعت‌ها به طول انجامید، آری این سخن از ازل بود که « اِنّاعَرَضْنَا الاَمانَه عَلَی السّمواتِ و الْاَرْضِ وَ الْجِبالِ فَابَیْنَ اَنْ یَحْمِلنَا وَ اشْفَقْنَ مِنْهَا .....» و اینجا بود که 25 آبان یک حماسه شد؛ حماسه‌ای جاویدان از مردم مقاوم و پایدار و این روز را پاس می‌داریم تا مقاومت، ایثار، گذشت و تمام ارزش‌های دینی را از یادها نبریم و شرمنده شهدای 25 آبان نباشیم.

منبع مقاله : shohada-esf.ir



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط