شاهنامهی بیزوال ابوالقاسم فردوسی را گاه به کاخی بیگزند و کوهی سربلند، گاه به اقیانوس بیکنار و آسمان بیکران مانند کرده، و زمانی آن را بزرگترین حماسهی ملی ایران و جهان در همهی ادوار و زمانها دانستهاند.
آری، این شاهاثر، کاخ پرشکوهی است که از باد و باران و آفتاب سوزان و حمله و تاراج گریهای یغماگران ویران نگشته است. اقیانوس بزرگی است که دارای پهنای گسترده و ژرفای زیادی است و در خود دُرهای فراوانی دارد.
آری، این شاهکار بیزوال نظم، کوه بلندی است که گنجهای شایگانی در سینه نهان دارد، آسمان بیکرانی است که پر از ستارههای درخشان است. ولی پژوهشگران این شاهکار ناتکرار ملی، غواصان، کوهنوردان، ستاره شناسان و قلعه گشایان هنر، بیشتر مفتون فخامت و بزرگی ظاهری آن گشته، به گنجها و درخشش باطنی آن کمتر توجه کردهاند و در تعیین ارزشهای والای دردانههای گران بهای این اقیانوس نظم یعنی اندیشههای بلند اخلاقی شاعر، توجه جدی ننموده و به اشارهها بسنده کردهاند.
اکثر دانشمندانی که راجع به مقام فردوسی و اهمیت شاهنامهی او سخن راندهاند، بر ارزش بلند اندیشههای اخلاقی شاعر و پند و اندرزهای اثر وی تأکید نمودهاند. از جمله سید حسن تقی زاده فردوسی را پاک اخلاقترین شاعر فارسی گوی میداند که واقعاً درست است، زیرا در این اثر بزرگ فقط اخلاق خوب و پسندیدهی انسانی تشویق شده و نه تنها از تصویرهای ناپسند و شهوت انگیز خالی است، بلکه دشنام و سخن قبیحی هم در آن به نظر نمیرسد. از این رو در این سخنان تقی زاده هیچ مبالغهای نیست: «اخلاق فردوسی بسیار عالی و خوب بوده و بلکه میتوان گفت در میان جمیع شعرای ایران کسی به پاکی اخلاق وی نبوده، از گدایی و مدح گویی برای پول و تملق بیمعنی مبرا بوده و دایماً در نصایح خود بر ضد مردم آزاری و دروغ گویی حرف میزند. در وطن دوستی و محبت پرشور به قوم و نژاد خود و تعظیم ایران قدیم و ستایش مفاخر آن پیمانهی عشقش لبریز بود». (1)
دانشمند دیگر ایرانی، محمدعلی فروغی نیز ارزشهای والای شاهنامه و فضیلتهای فردوسی را یادآور شده، دربارهی شخصیت او اندیشههای فوق را تکرار مینماید: «کلیتاً فردوسی مردی است به غایت اخلاقی با نظر بلند و قلب رقیق و حس لطیف و ذوق سلیم و طبع حکیم؛ همواره از قضایا تنبه حاصل میکند و خواننده را متوجه میسازد که کار بد نتیجهی بد میدهد و راه کج انسان را به مقصد نمیرساند». (2)
برای علی اکبر دهخدا نیز پیش از همه همین جهت اخلاقی شخصیت فردوسی مهم میباشد: «یکی از بزرگترین امتیازهای فردوسی ایمان و اصول اخلاقی است. فردوسی هرگز لفظ رکیک و سخن ناپسند در کتاب خود نیاورده... اندرزهای گران بهای او گاه با چنان بیان مؤثری سروده شده است که خواننده نمیتواند خود را از تأثیر آن برکنار دارد». (3)
سعید نفیسی، فردوسی را یکی از دو سه تن ادیبان بزرگ جهان دانسته، او را معلم اخلاق و نصیحتگر خردمند نامیده است: «اما فردوسی شاعر همه کس و همه جاست، هم در رزم جای دارد، هم در بزم، هم معلم اخلاق است و هم مصور رذایل و پستیهای آدمی، هم متفکر صاحب اندیشه و اندرزگویی خردمند است و هم داستان سرایی فرح انگیز اندوه زدای ...». (4)
ولی دانشمندانی نیز هستند که این ارزشهای والای اخلاقی شاهنامهی فردوسی را نادیده گرفتهاند و آن را سراسر عبارت از قصهها و روایات دانستهاند که از منابع پیشین نقل شده است. از جمله عبدالرئوف فطرت در رساله اش، شاهنامه را همچون یک جنگ نامه ارزیابی کرده، نوشته است: «فردوسی یگانه شاعر فارسی زبان است و یکی از بهترین شاعران دنیا، لیکن فقط در ساحهی جنگ نامه نویسی».
در واقع شاهنامهی فردوسی بیش از شصت داستان و قصهی اساطیری و تاریخی را فرا میگیرد که شامل جنگ و کارنامههای قهرمانان و پهلوانان و شاهان میشود، ولی شاعر خود را فقط به قصه پردازی محدود ننموده است و در ضمن داستانها و به ویژه در آغاز و پایان هر داستان، اندیشههای عمیق فلسفی و اخلاقی را بیان کرده است که در موردش بررسی خواهد شد.
اگر تمام ابیات و پارههای پندآمیز شاهنامه گردآوری شود، مجموعهی بزرگی فراهم میگردد که تقریباً ده درصد حجم عمومی این شاهاثر را تشکیل خواهد داد.
دیگر اینکه قصهها و روایات نقل شده فقط برای افسانه پردازی نبوده و هر یکی دارای آرمانهای والای انسانی، ملی و هدفهای عالیاند.
چنان که در موردش خواهیم گفت بعضی روایتهای شاهنامه حتی معنیهای رمزی داشته، اوضاع و احوال زمان شاعر را هم بازتاب مینمایند.
خود فردوسی هم گویا میدانست که ممکن است پارهای از خواص یا عوام خوانندگان و محققان اثرش، ماهیت و درون مایهی سخنان او را درنیابند، چنان که شاعران مدح پردازی چون فرخی و عنصری عمداً برای خوشامد سلطان محمود، داستانهای او را افسانه خواندند. (5) بنابراین او از پیش به روشنی پاسخ آنها را داده بود:
تو این را دروغ و فسانه مدان *** به یکسان رَوِشن (6) زمانه مدان
ازو هرچه اندر خورد با خرد *** دگر بر ره رمز و معنی برد
بیتهای مذکور که در مقدمهی شاهنامه آمده است، چون کلیدی برای گشودن چیستی درونمایهی این شاهاثر خدمت میکند.
فردوسی آشکارا تأکید نموده است که هدف او از تألیف شاهنامه قصه پردازی و افسانه گویی نیست. شاعر با داستانهای خود خواسته است بزرگی فرهنگ ایران باستان را نشان دهد و از راه رمز و کنایه حکومت داران زمانش را از رویدادهای ناخوشایند آگاه گرداند و به آنان هشدار دهد.
فردوسی هنگام سرودن شاهنامه خطر نفوذ اجنبی که وطن را تهدید مینمود، احساس میکرد.
بنابراین سعی مینمود که به شاهان و حاکمان از جمله امیران، سپهسالاران و لشکریان سامانی و کل هم میهنان هشدار دهد که در حفظ استقلال کشور در غفلت نمانند. او راه نجات را در یکپارچگی و یگانگی کشور و هم رأیی مردم میدید و این را در جنگ نامه و قصههای اساطیری آشکار میکرد. ولی متأسفانه فریادهای رمزآمیز شاعر به گوش حاکمانی خودخواه و خودکامه نرسید و هنگامی که انشای شاهنامه به پایان رسید، حاکمان قراخانی و غزنوی حکومت را غصب کرده بودند.
متأسفانه، هنوز هم محققان به این رمزهای شاهنامه توجه جدی نکردهاند. فقط برخی از دانشمندان چون منوچهر مرتضوی به اشارهای کوتاه بسنده کردهاند: «راز سرگذشت و سرنوشت بشر، مبارزهی بیپایان خیر و شر، حاکمیت متعادل قانون جبر سهمگین آفرینش و اختیار محدود انسان، ارتباط مستقیم تأیید الهی با کیفیت پندار و کردار انسان، تداوم هویت ایرانی و پیکار ایران و ایرانیان و بالاخره ضرورت آگاهی ایرانیان از نشیب و فراز پیام اساسی و کلی "شاهنامه" محسوب میشود». (7)
در واقع هدف اصلی فردوسی از انشای شاهاثر، نه افسانه گویی و جنگ نامه نویسی، بلکه نشان دادن سبق تاریخ در قالب ایران باستان و پند و اندرز دادن به انسان است. بیسبب نیست که پند و نصیحت و اندیشههای اخلاقی سراسر شاهنامه را فرا گرفتهاند و پیدا کردن داستانی و حتی ورقی از آن که حاوی اندرزی نباشد، دشوار است.
قدمعلی سرامی بر اثر تحقیق عمیق شکل شناسی شاهنامه به چنین نتیجهای رسیده است که گفتههای فوق را قوت میبخشد: «تقریباً هیچ یک از داستانهای "شاهنامه" خالی از پند و اندرز نیست. حتی اگر درون مایهی داستان جنبهی اخلاقی نداشته باشد، باز در لابه لای آن فردوسی یا قهرمانان اثر او پیامهای اخلاقی را بازگو کردهاند. "شاهنامه" در کل ستایش خیر و نیکی و نکوهش شر و بدی است». (8)
دانشمند معروف بدیعالزمان فروزانفر، ضمن مقایسهی شاهنامهی فردوسی با گشتاسبنامهی دقیقی یکی از تفاوتهای اساسی این دو اثر را پیش از همه در جنبهی اخلاقی شاهنامه و هدفمند بودن آن میداند که نکتهی کاملاً صحیح و خیلی جالبیاست: «ادبیات "گشتاسبنامه" دقیقی در مقابل "شاهنامهی" فردوسی چندان قدر و قیمت ندارد و چون به نظر تأمل در این دو نگریسته شود و حکایات و قصصی که تقریباً دارای یک اساس و یک حال است، با هم مقایسه گردد، تصدیق خواهد شد که نسبت طبع دقیقی با فردوسی نسبت قطره و دریاست. زیرا ابیات دقیقی فقط قصهی منظوم است و بر خواننده روشن است که شاعر جز نظم داستان نظری نداشته و از تحقیق و حکمت و وعظ در آن اثری دیده نمیشود، چنان که فردوسی در اغلب مواقع به نکات اخلاقی اشاره میکند و در ابتدای داستانها مقدمهی فلسفی یا ادبی به مناسبت قصه قرار میدهد و تا موقعی به دست آورد، احساسات ایران پرستی خود را به شکلهای گوناگون جلوهگر میسازد... ولی دقیقی در این گونه موارد به اندک اشارتی قانع است و فقط دریغ میکند و میگذرد. مثل اینکه مقصد فردوسی تهذیب اخلاق و تربیت نفس و زنده کردن ایران است و داستان سرایی را وسیلهی اجرای خیال و ترویج مقصود شمرده و بدین جهت داستان سرایی میکند، بر خلاف دقیقی که فقط میخواهد داستان منظوم و موزون شود. باری فردوسی دارای مقصود است و دقیقی مقصود ندارد». (9)
پند و اندرزهای حکیمانهی فردوسی، همه واقعی و حیاتی بوده، از روزگار مردم، تاریخ و سرگذشت، آرمان و آرزوهای آنها منشأ میگیرند. از این جاست که خود شاعر عالم را سراسر پند و حکمت میداند:
جهان سر به سر حکمت و عبرت است *** چرا بهرهی ما همه غفلت است؟
به پند و اندرزهای فردوسی دانشمندان بهای بسیار بلند دادهاند که با چندی از اندیشههای آنها آشنا شدیم، از جمله دانشمند پاکستانی حافظ محمودخان شیرانی به ارزش والای اندرزهای شاهنامهی فردوسی اشاره کرده، نوشته است: «"شاهنامه" سراسر پند و حکمت است، اما همهی آنها در چهار نکته خلاصه میشود و همین چهار چیز اساس فلسفهی اوست:
1. خدا را پرستش کنید.
2. مرگ را همواره در یاد داشته باشید.
3. نیکی کنید.
4. هیچ کس را آزار ندهید». (10)
ولی تحلیل و تحقیق پند و اندرزهای فردوسی نشان میدهد که دایرهی موضوعات آنها به آن چهار نکته محدود نبوده، مسائل گوناگون اخلاقی را فرا میگیرد.
فردوسی انسان را در مرکز شاهاثر خود قرار داده و همهی جنبههای شخصیت او را تصویر کرده و سپس ستایش یا مذمت نموده است. اندیشهی انسان دوستی از ابتدا تا انتهای شاهنامه چون رشتهی زرین، دردانههای پند و اندرز را به هم وصل مینماید، همان گونه که خاورشناس معروف ن. ا. کنراد تأیید کرده بود: «اندیشهی انسان دوستی از لحاظ ارزش اجتماعی، بلندترین پایگاه اخلاقی معیار عالی پیشرفت واقعی انسان است».
در شاهنامهی فردوسی بیان پند و اندرزها و اندیشههای اخلاقی به انسان سخت مربوطند و از آن جدا نیستند. هم ستایش خصلتهای نیک و پسندیده و هم نکوهش خصلتهای بد، رفتار و گفتار قهرمانان اثر از اندیشههای بشردوستی خود شاعر منشأ میگیرند. «"شاهنامه" با مضمون انسان دوستی خود در زمرهی بزرگترین آثار ادبیات جهان که از نسلی به نسل دیگر رسیده است، شمرده میشود».
ویژگی دیگر اندیشههای اخلاقی و پند و اندرزهای فردوسی در شاهنامه آن است که آنها فقط جنبهی محدود ملی و محلی ندارند. هر چند شاهنامه در واقع بازگو کنندهی روح والای مردمان ایرانی و هویت آنهاست، با این همه، پند و اندرزهای حکیمانهی آن جنبهی قوی عمومی دارند و به همهی افراد بشر، صرف نظر از قوم و تبار، عرق و نژاد، دین و آیین، زبان و فرهنگ مربوط است. از اینجاست که این شاهاثر با آن همه بزرگی حجم، به زبانهای بسیار مشهور دنیا ترجمه و نشر شده و در ردیف پسندیدهترین آثار در گنجینهی زرین ادبیات عالم جای گرفته است.
همین ارزشهای والای اخلاقیاند که باعث ماندگاری این شاهاثر گردیده و آن را در مدار گفتگوی فرهنگها و تمدنها قرار داده است و امروز و فردا نیز میتواند در این زمینه سهم بزرگی گذارد.
متأسفانه، به این جنبهی مهم شاهنامهی فردوسی که در واقع ماهیت این حماسهی بزرگ را آشکار میسازد، محققان توجه لازم مبذول نداشتهاند.
بررسی همه جانبه و ژرف این موضوع نه تنها برای شناخت شاهنامه خیلی مهم است، بلکه در تربیت معنوی و اخلاقی مردم نیز سودمند میباشد.
پینوشتها:
1. سید حسن تقی زاده، مشاهیر شعرای ایران، در کتاب سخنان گزیده دربارهی فردوسی و شاهنامهی او، گردآورنده ضیاءالدین سجادی، تهران، سروش، 1371، ص 28.
2. محمدعلی فروغی، «مقام فردوسی و اهمیت شاهنامه»، هزارهی فردوسی، تهران، 1322، ص 340.
3. علی اکبر دهخده، لغت نامه، ج 10، تهران، 1372، ص 150-156.
4. سخنان گزیده دربارهی فردوسی و شاهنامهی او، گردآورنده ضیاءالدین سجادی، تهران، سروش، 1371، ص 27.
5. مثلاً عنصری در ضمن قصیدهای نوشته است:
اگر ز دجله فریدون گذشت بیکشتی *** به «شاهنامه» مر این را حکایت است سمر
فرخی هم دربارهی شاهنامه فرموده است:
گفتا که «شاهنامه» دروغ است سر به سر *** گفتم تو راست گیر و دروغ از میان بکاه
6. رَوِشن (RAVESHN) اسم مصدر از رفتن، به معنای «شیوه»، روش زمانه در معنای طریق و شیوهی زمانه. در شاهنامههای قدیم غالباً این کلمه را یا به صورت «روش» و یا روشَن (تابناک، نورانی) آوردهاند که در هر دو صورت هم نادرست است و هم بدون معنی، و وزن شعر را هم خراب میکند- و.
7. منوچهر مرتضوی، فردوسی و شاهنامه، چاپ دوم، تهران، 1372، ص 100.
8. قدمعلی سرامی، از رنگ گل تا رنج خار (شکل شناسی قصههای شاهنامه)، تهران، 1368، ص 62.
9. بدیع الزمان فروزانفر، مباحثی از تاریخ ادبیات ایران، با مقدمه، توضیحات و تعلیقات عنایت الله مجیدی، تهران، 1354، ص 55.
10. حافظ محمودخان شیرانی، در شناخت فردوسی، ترجمهی شاهد چوهدری، تهران، 1369، ص 311.
ملااحمد، میرزا؛ (1388)، بیا تا جهان را به بد نسپریم (پیام اخلاقی حکیم ابوالقاسم فردوسی)، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول