در شاهنامه ستایش و بزرگداشت خرد جایگاه بسیار مهمی را داراست. فردوسی برایاین غریزهی بینظیر انسانی اهمیت زیادی قائل بوده در سراسر اثر به آن توجه زیاد نشان میدهد. بیسبب نیست که در سرآغاز شاهاثر که به نعمت پروردگار عالم اختصاص داده شده است، فردوسی از صنعت و آفریدههای خداوند پیش از همه فقط خرد را انتخاب و بر آن تأکید نموده، حتی در مصراع اول نخست بیت مثنوی جای میدهد:
به نام خداوند جان و خرد *** کزین برتر اندیشه برنگذرد
تأکید فردوسی به اهمیت خود در آغاز شاهنامه توجه بسیاری دانشمندان را به خود جلب نموده است. از جمله دبیر کل وقت سازمان جهانی یونسکو فدریکو مایور در کنگرهی بین المللی بزرگداشت فردوسی و «هزارهی تدوین شاهنامه» که ماه دسامبر سال 1990 در تهران برگزار گردید از مصراع اول این حماسهی بزرگ خیلی مؤثر گشته سخنرانی خود را با چنین کلام پرهیجان شروع کرده بود:
«به نام خداوند جان و خرد
شاهنامه این اثر ادبی فناناپذیر با چنین شکوهی آغاز میشود. در این اثر جاودانه بیدرنگ در پی ستایش پروردگار در همان نخستین صفحه به ابیاتی برمیخوریم که لحظهای ما را حیران و شگفت زده بر جای میگذارد، زیرا که به طرزی غیرمنتظره با مدح خرد روبرو میشویم.
آیا چنین چیزی در خور تصور است؟ هزار سال پیش از رنسانس غرب، سدهها پیش از قرن هجدهم، قرن روشنگری، پیش از تولد دکارت و تولد ولتر یک شاعرایرانی فراتر از هر چیز اندیشه و خرد را ستوده است. شاعر ایرانی این ستایش را با چنان اعتقاد، با چنان شور و جدی بیان میکند که خواننده را بیاختیار شیفتهی خود میسازد.» (1)
سپس او اندیشههای خود راجع به مفهوم خرد در شاهنامه را بیان میکند که خیلی جالب بوده جهت درک مسئله کمک میرساند: «خردی که فردوسی به توصیف آن پرداخته به معنای قوهی ادراک به تنهایی نیست، بلکه قابلیت شناخت نیکیهاست، حکمتی ژرف و پهناور است، آرامش و طمأنینه است که از درون برمیخیزد و زادهی تسلط بر نفس است. این مفهوم زیبا در سراسر شاهنامه چون خورشید تابان است. این نفخهای است که به شاهنامه روح بخشیده است و خصلتی است که شاهنامه آن را به اعلا درجه میستاید. در جهان و در تاریخ کمتر اثری چون شاهنامه دیده شده است که این چنین مظهر هویت ملی گردد.» (2)
شرکت کنندهی دیگر کنگره مذکور دانشمند اردنی سلمان البدور نیز در سخنرانی خود «جنبههایی از حکمت و فلسفه در شعر فردوسی» راجع به عقل و خرد در شاهنامه بحث گشاده به بزرگداشت آنها درست اشاره میکند، و در خصوص مفهوم عقل و خرد در اثر یک جانبه اظهار اندیشه میکند: «از گفتهی فردوسی این مطلب استنباط میشود که او به این امر اعتقاد داشته که لذت حقیقی لذت عقلی است و مانند حکمای مسلمان لذت عقل را از لذت جسمی متمایز دانسته، چون دوام آن بیشتر و دامنهی آن وسیعتر است.
ناگفته نماند که فردوسی به بُعد انتولوژیک عقل هم اشاره میکند و عقل را مخلوق و صادر اول دانسته است و میگوید:
نخست آفرینش خرد را شناس
فردوسی در اینجا مشخص نمیکند عقل کدام است، عقل به معنی لوگوس که عبارت است از نظم و ترتیبی که در جهان هست یا عقل به معنی اخص که در خود انسان است و نشانه از نظم و ترتیب کلی جهان میباشد. اما به هر صورت نشانهای از اینکه فردوسی به عقل اعتقاد داشته در دست نمیباشد. (3)
طوری که میبینیم محقق به این مسئله تعمق نکرده از بیتهای اول مثنوی چون یک رسالهی فلسفی تعریف صحیح مفهوم عقل را جسته است و به نظر نگرفته است که شاهنامه اثر بدیعی است و در چنین آثار اندیشههای ادیب توسط صور خیال وتصویرهای بدیعی و کلام شاعرانه نه مفهوم و ملاحظات علمی و منطقی ارائه میشوند. گذشته از این طوری که قبلاً ذکر شد فردوسی شرح و ستایش خرد را نه فقط در فصل اول شاهنامه بلکه در سراسر اثر گسترش داده است و به وسیلهی بیت و پارههای جداگانه و سیمای قهرمانان و موبدان، پند و اندرزهای حکیمانه، صور خیال و تصویرهای رنگین ماهیت آن را بازگو کرده است.
فردوسی بیهوده شاهاثر خود را با ستایش و بزرگداشت خرد آغاز نکرده است. واقعاً خرد جوهر هستی انسان بوده سیمای معنوی او را تعیین میسازد. خرد چراغی است که در زندگی روزمره راه انسان را روشن و او را به راه راست حیات رهنمون میسازد.
با کمک عقل و خرد است که انسان نیک را از بد جدا میکند و به عدل و داد میگراید. همهی کارهای نیک انسان از این مایهی اصلی تغذیه میشود. از اینجاست که شاعر مقام خود را در زندگی انسان از همه بالاتر دانسته آن را والاترین عطای خداوند میشمارد. شاعر انسانی را که دارای این پدیدهی الهی بوده با سعی و کوشش و فراگیری دانش آن را رشد و توسعه میدهد از همه قدرتمندتر میداند:
توانا بود هر که دانا بود *** به دانش دل پیر برنا بود
فردوسی به این قناعت نکرده برای روشن و واضحتر بیان کردن ماهیت خرد و ارزشهای والای آن در حیات انسان فصل خاصی را تحت عنوان «گفتار اندر ستایش خرد» جدا مینماید. در این فصل شاعر سعی کرده است که توجه انسان را به این هدیهی الهی جلب نماید، و بزرگداشت و کاربرد آن را در زندگی تلقین سازد، با این هدف او اول ارزشهای بلند خرد را چون مایهی اصلی هستی انسان، راهنمایی آن در پیشرفت و شادکامیهای زندگی بیان مینماید:
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد *** ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای *** خرد دست گیرد به هر دو سرای
انسانی که به این مایهی زندگی ناسپاسی میکند، به قدرش نمیرسد، از آن دوری جسته، بهر بهبودی حیات بهره نمیگیرد، سرانجام به خواری و زاری مبتلا خواهد شد. انسان بیرهنمایی و مدد عقل نمیتواند راه درست زندگی را پیدا نماید و مشکلات و دشواریها را پشت سر گذارد. هر فردی که از این سرمایهی معنوی کمتر برخوردار است، در زندگی به گمراهیها راه میدهد، عنان و اختیار نفس را نمیتواند اداره کند و به خود و به یاران و انسانهای دیگر مشکلات زیادی را پیش میآورد. اگر عقل و خرد شخص تیره و نقص دار باشد، هیچ گاه او به مطلب نخواهد رسید و شادمان و سعادتمند نخواهد شد:
ازو شادمانی و زویت غمی است *** و زویت فضولی و زویت کمی است
خرد تیره و مرد روشن روان *** نباشد همی شادمان یک زمان
طوری که از نخستین مصراع مثنوی هم پیداست شاعر خود را با جان توأمان میداند و هر دو را هدیهی الهی میشمارد. بنابراین انسان باید این هدیه را همیشه پاک دارد و در پی تکمیل و توسعهی آن باشد و از روی فرمودههایش عمل کند. هر کاری که بیرهنمایی خرد است حتماً پشیمانی به بار میآورد. زیرا خرد دیدهی جان انسان است:
کسی کو خرد را ندارد به پیش *** دلش گردد از کردهی خویش ریش
هوشیوار دیوانه خواند ورا *** همان خویش بیگانه خواند ورا
از اویی به هر دو سرای ارجمند *** شکسته خرد پای دارد به بند
خرد چشم جان است چون بنگری *** تو بیچشم شادان جهان نسپری
نخست آفرینش خرد را شناس *** نگهبان جان است و آن سه پاس (4)
فردوسی هنگام شرح مسئلهی پیدایش عالم و آدم نیز نقش خود را در شکل انسان و برتری دادن به او از تمام آفریدههای دیگر تأکید میکند. انسان فقط با مدد خرد، بندهای طبیعت و حیات را میگشاید، راه حل مشکلات زندگی را پیدا مینماید، حیوانات را رام کرده مطیع خود میسازد:
چو فرجام شد مردم آمد پدید *** شد آن بندها را سراسر کلید
به بالا چو بر شد چو سرو بلند *** به گفتار خوب و خرد کاربند
پذیرندهی هوش و رأی و خرد *** مر او را دد و دام فرمان برد
ز راه خرد بنگری اندکی *** که مردم به معنی چه باشد یکی
ولی قدرت و توانایی، سرفرازی و والامقامی انسان تنها با خرد فطری میسر نمیگردد. انسان باید در زندگی، خرد ازلی خود را با آموزش دانش تکمیل دهد، که این به آسانی دست نمیدهد و رنج و عذابهای زیادی را تقاضا دارد. از این رو شاعر انسان را به رنج بردن در راه دانش آموزی دعوت میکند و این را وسیلهی رهایی از همه زشتیها و بدیها نیز میداند:
ترا از دو گیتی برآوردهاند *** به چندین میانجی بپروردهاند
به رنج اندر آری تنت را رواست *** که خود رنج بردن ز دانش سزاست
انسان و خرد این دو آفریدهی پروردگار در شاهنامه با هم سخت مربوطند و یکی بیدیگری وجود ندارد، از یک سو انسان برای تشکل و تکامل خو از خرد بهره میگیرد، از طرف دیگر او باید برای رشد و توسعهی خرد نیز پیوسته کوشا باشد و در این راه از بحر بی کنار دانش مدام برخوردار گردد:
تویی کردهی کردگار جهان *** نبینی همی آشکار و نهان
به گفتار دانندگان راه جوی *** به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
ز هر دانشی چون سخن بشنوی *** ز آموختن یک زمان نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سخن *** بدانی که دانش نیاید به بن
دانش از نظر فردوسی یاور و مددکار خرد است که پیوسته آن را غذا و نیرو میبخشد. از اینجاست که او هم مانند معاصر بزرگش ابوعبدالله رودکی دانش را جوشن میداند که انسان را از همهی خطرهای نیروهای زشتی ایمن میدارد. این مطلب را شاعر از زبان هرمزد بیان میکند:
به دانش بود مرد را ایمنی *** ببندت ز بد دست اهرمنی
فردوسی در سراسر شاهنامه عطای خداوندی بودن خرد را بارها تأکید نموده پاک و بیآلایش و از همه گونه بدیها دور داشتن آن را تلقین میکند. از جمله در بیت زیر برای باز هم مؤثرتر بیان کردن مطلب، آن را از زبان بزرگمهر حکیم که رمز ناصحان خردمند است، بازگو مینماید:
خرد مرد را خلعت ایزدی است *** ز اندیشه دور است و دور از بدی است
خرد در شاهنامه با خصلتهای حمیدهی انسانی پیوسته است. هر کار خوب و درستی که انسان در زندگی انجام میدهد با خرد او مربوط است. اخلاق نیک و حمیدهی انسان سازندگی و نکوکاریاش نشانگر خرد والای اوست. نیکی و نکوکاری که از نظر فردوسی از مهمترین خصلتهای انسان میباشد با خرد نه تنها رابطهی ناگسستنی دارد بلکه آنها مرادف همدیگر نیز هستند. بنابراین در ضمن صحبت فرستادهی رومی با موبدان بهرام، شاعر مفهوم خود را شرح داده چند خصلت نیک انسانی را چون مهر و وفا، راستی و زیرکی، بردباری و رازداری بیان نموده، آنها را تجلی خرد در زندگی و حتی نامهای دیگر آن میداند و به همین وسیله خرد را والاترین صفت و سرمنشأ اخلاق نیک انسان میشمارد:
تو چیزی مدان کز خرد برتر است *** خرد بر همه نیکویها سر است
از این رو نکوکاری و خوب رفتاری انسان پیش از همه با خرد او وابسته است. هر قدر خرد و دانش انسان افزونتر باشد، همان قدر خلق و رفتار او بهتر خواهد شد:
کسی کو به دانش توانگر بود *** ز گفتار کردار بهتر بود
خرد انسان را تنها به کارهای نیک رهنمون میسازد، بیخردی باشد او را به زشتی و بدکاریها خواهد برد:
هر آن کس که گردد ز راه خرد *** سرانجام پیچد ز کردار بد
در زندگی نیکی و بدی همیشه با هم وجود دارند. انسانی که صاحب خرد است راه نیک را پیش میگیرد و به خشم و غضب، کینه و پرخاش که پدیدههای بدیاند تمایل پیدا نمیکند:
بد و نیک بر ما همی بگذرد *** نباشد دژم هر که دارد خرد
فردوسی به زمانه و گردش روزگار که همیشه برخلاف مردم نیک است اعتماد ندارد و علاج رهایی را از فریب و نیرنگ بازیهای دهر در خرد و دانش انسان میداند:
کرا در جهان هست هوش و خرد *** کجا او فریب زمان میبرد
از نظر شاعر سخن نیز آنگاه ارزشی پیدا میکند و به گوینده و شنونده تأثیر و لذت میبخشد که با خرد آمیخته باشد:
سخن چون برابر شود با خرد *** روان سراینده رامش برد
هر چند سخن در حیات انسان و جامعه نقشی بزرگ دارد ولی با این همه از خرد بالاتر نیست. از اینجاست که شاعر خود را به شاه و زبان را به پهلوانی که در خدمت اوست، مانند میکند:
خرد شاه باید، زبان پهلوان *** چو خواهی که بیرنج باشد روان
خرد برای هر فرد مایهی اصلی و جوهر هستی است که بیآن حیات معنیای ندارد، در شاهنامه همچنین تأکید میشود که خرد به خصوص برای شاهان و حاکمان خیلی ضروری است. حاکم و سروری که دارای خرد نباشد با همهی صفتهای دیگر حمیده از عهدهی ادارهی ملک و راهنمایی مردم نمیتواند برآید. از اینجاست که معیار اساسی فردوسی در ارزیابی شاهان پیش از همه خرد آنها میباشد. عدالت و صداقت شاهان، استواری و پایداری حکومت آنها برخاسته از خردشان است. یکی از اولین شاهان اساطیری که در شاهنامه به تفصیل تصویر شده است هوشنگ است که از ابتدا فردوسی او را چون شاه با خرد و با فرهنگ قلمداد میکند. یا خود (=همچنین) پس از کشته شدن نوذر برای انتخاب شاه خیلی جستجو میکنند و نهایت زو تهماسب را که از تبار فریدون بوده صاحب خرد است به تخت دعوت مینمایند. کیخسرو پس از مبارزه و نبردهای زیاد بر افراسیاب و لشکریان تورانی ظفر میکند و قصاص پدرش سیاووش را ستانده، توران را از بدی پاک میسازد. با این همه او را احساس ناامیدی فرا میگیرد تا به بدی و کجی راه ندهد که در آینده از بدیهای او یاد نکنند، با این هدف او از خداوند طلب میکند که به او خرد بخشد. زیرا فقط خرد انسان را از همه گونه بدیها ایمن میدارد:
نگه دار و چندی خرد ده مرا *** هم اندیشهی نیک و بد ده مرا
فردوسی یکی از سببهای خودکامگی و مغروری و نابرابری و به پشیمانی دچار شدن شاهان اساطیری مقتدری چون جمشید و کاووس را از کم خردی آنها میداند. در تصویر شاهان تاریخی نیز فردوسی پیش از همه به خرد آنها توجه خاص ظاهر مینماید. او از زبان بهرام در ضمن نامهاش به شاه هند شنگل به ارزش بلند خرد در نگهداری انسان از همه گونه بدی و بلاها اشاره نموده، ضرورت آن را برای شاهان تأکید میسازد و به تاج شاهان مانند میکند:
فزون از خرد نیست اندر جهان *** فروزندهی کهتران و مهان
هر آن کس که او شاد شد از خرد *** جهان را به کردار بد نسپرد...
نخستین نشان خرد آن بود *** که از بد همه ساله ترسان بود
بداند تن خویش را در نهان *** به چشم خرد جست باید جهان
خرد افسر شهریاران بود *** خرد زیور نامداران بود
طوری که معلوم است شاهنامه تنها عبارت از تصویر قهرمانی شاهان و قدرت نمایی پهلوانان، جنگ و نبردها و کشورگشاییهای آنان نیست، این شاهاثری است که از جنبههای گوناگون زندگی، مسائل عمدهی هستی انسان، ماهیت عالم و آدم، حکمت روزگار و دیگر مسائل مهم حیات حکایت میکند. خود فردوسی هم در آغاز داستان تأکید مینماید که اثر او عبارت از بیان روایات دروغ نیست و از راه خرد میتوان از آن بهرههای فراوان گرفت:
مر این را دروغ و فسانه مدان *** به یکسان روشن زمانه مدان
ازو هرچه اندر خورد با خرد *** دگر بر ره رمز معنی برد
شاعر هر چند از روایات و اساطیر کهن سخن میراند ولی آن را از حقیقت دور نمیداند. هدف و مرام او از بیان روایات افسانهای پیش از همه آشکار ساختن حقیقت حیات است. از اینجاست که او خواننده را به دریافت رمزهای داستانش که از واقعیت زندگی بازگو میکنند دعوت مینماید. درک حقیقت زندگی را نیز شاعر به خرد انسان وابسته میداند. شخصی که از خرد بهرهی کافی ندارد، زود از راه نیک بیرون میرود و به کارهای ناشایسته دست میزند. فردوسی در مثال ضحاک نشان میدهد که چه طور یک جوان نیک دل ولی مغزش از دانش و خرد تهی زود به سخنهای زیبای ابلیس فریفته شده از راه نیک به راه بد میرود.
در شاهنامه خرد که مایهی ازلی و خداداد است، بیتغییر نمیماند و در نتیجهی آموزش و پرورش رشد و کمال مییابد، یعنی آن نیاز به آموزگار و پرستار دارد. بیسبب نیست که افراسیاب خبر زاده شدن کیخسرو را شنیده فرمان میدهد که او را به نزد شبانان به کوه فرستند تا که خردش توسعه و تکامل نیابد، از خردی در محیط دور از فرهنگ و دانش بزرگ شود و از اصل خود و حادثههای خونینی که نسبت به پدرش سیاووش روا دیده است، آگاهی نیابد:
مداریش اندر میان گروه *** فرستید نزد شبانان به کوه
بدان تا نداند که من خود کیم *** بدیشان سپرده ز بهر چیم
نیاموزد از کس خرد با نژاد *** ز کار گذشته نیایدش یاد
فردوسی در تشکل انسان و رشد و توسعهی خرد او نقش تربیت و حکمت را خیلی بزرگ میداند. حکمت عملی که در اساس دانش و خرد و تجربهی روزگار انسان در طول قرنها حاصل میگردد با مرور زمان صیقل دیده به یک وسیلهی مهم تربیتی تبدیل مییابد. در شاهنامه از این وسیله در موردهای گوناگون خیلی ماهرانه استفاده شده است. طوری که از مثالهای ذکر شده هم پیداست، اکثر پندهای حکیمانهی فردوسی از ستایش خرد و آموزش دانش و امثال اینها عبارتند که به بیان خود شاعر «پند خرد» میباشد و روی تافتن و به کار نگرفتن آن انسان را به رنج و عذابها و پیشمانی گرفتار خواهد کرد:
ز پند خرد گر بگردد سرش *** پشیمانی آید ز گیتی برش
فردوسی اکثر پند و اندرزهای خود را از زبان فیلسوفان و موبدان که در شاهنامه تمثال خردمندانند، بیان نموده تأثیر و درک آن پندها را بیشتر و افزونتر کرده است. شاعر به خصوص از گنج شایگان پند و اندرزهای ایران باستان پندنامهی بزرگمهر استفادهی فراوان نموده از جمله از زبان بزرگمهر حکیم دربارهی مقام دانش و خرد در حیات انسان آورده است:
ز دانش چو جان ترا مایه نیست *** به از خاموشی هیچ پیرایه نیست
چو بر دانش خویش مهر آوری *** خرد را ز تو بگسلد داوری...
مدارا خرد را برادر بود *** خرد بر سر جان چو افسر بود ...
فروتن بود شه که دانا بود *** به دانش بزرگ و توانا بود
ولی فردوسی تنها با اندرزهای حکیمانه که شاهنامه سرشار از آنهاست قناعت نمیکند و با قهرمانان خود نیز به مردم پند میدهد، راه و روش درست زندگی را پیشنهاد مینماید و به کارهای نیک و حمیده رهنمایی میکند. همچنین در شاهنامه یک سلسله سیمای اشخاص خردمند آفریده شدهاند که با اندیشه و رفتار نیک خود نمونهی عبرت و شایستهی پیروی دیگرانند. ازاین رو ادبیات شناس تاجیک شادی اسرار بر حق تأکید کرده بود که مراد فردوسی از شخص خردمند انسان کامل است: «شاعر تحت مفهوم "خرد" والاترین خصلتهای انسانی و زیر مفهوم "خردمند" انسان کامل را در نظر دارد». (5)
فردوسی خردمندی را با نکوکاری برابر میداند، زیرا او باور دارد که شخص با خرد همیشه از روی عقل عمل خواهد کرد. شخص عاقل آگاه است که سزاوار اعمال خود مکافات عمل خواهد دید:
تو چندان که باشی سخنگوی باش *** خردمند باش و نکوخوی باش...
نگر تا چه کاری همان بدروی *** سخن هرچه گویی همان بشنوی
هر قدر انسان خردمندتر باشد از نظر فردوسی همان قدر اعتبارش بلند گشته به خداوند نزدیکتر میشود. از این رو انسان خردمند باید مقام و مرتبهی بلند داشته باشد و مخصوصاً حاکمان وظیفه دارند که احترام آنها را به جای آورند و از دانش آنها بهره گیرند:
همی پادشاهی که دارد خرد *** ز گفت خردمند رامش برد
به یزدان خردمند نزدیکتر *** بداندیش را روز تاریکتر
فردوسی در هر مورد بر خردمندی به عنوان والاترین صفت قهرمانانش تأکید مینماید. فریدون در پیام خود به شاه یمن فرزندان خود را معرفی کرده پیش از همه خردمندی آنها را گوشزد مینماید:
سه فرزند شایستهی تاج و گاه *** خردمند و با دانش و دستگاه
او همچنین خرد را از مال و ثروت اولاتر دانسته فرزندانش را چون خردمند به کمال رسانده است:
زبان راستی را بیاراسته *** خرد خواسته گنج ناخواسته
همهی قهرمانان خوب شاهنامه پیش از همه با خردمندی خود ممتازند. از جمله چهار فرزند کیقباد هم مانند پدر خردمند میباشند:
پسر بد مر او را خردمند چار *** که بودند از او در جهان یادگار
فردوسی خردمندی را از حمیدهترین خصلتهای انسانی دانسته هر کس را که از این صفت عاری باشد ناکامل میشمارد. مثلاً سرلشکر توس با همهی پهلوانی و هنرمندی از خردمندی دور است، از اینجاست که همیشه مورد سرزنش قرار میگیرد. پهلوان بهرام او را به فرود این طور شناسایی مینماید:
ولیکن سپهبد خردمند نیست *** سر و مغز او از در پند نیست
هنر دارد و خواسته، هم نژاد *** نیارد همی بر لب از شاه یاد
شاعر حتی پهلوانی را که صاحب خرد نیست مرده میداند.
درخشانترین سیمای انسان در شاهنامه رستم است، که پیش از دیگر پهلوانان و قهرمانان و حتی شاهان توجه فردوسی را به خود جلب نموده است. ولی رستم در اثر نه تنها نمونهی برجستهی انسان توانا و قدرتمند، جسور و دلیر، شجاع و بیباک و پهلوان و جنگاور بینظیر است، بلکه تمثال انسان باخرد و دانشمند نیز هست. بیسبب نیست که در آغاز داستان کاموس کشانی فردوسی پس از ستایش خداوند از رستم یاد میکند و صفتهای او را بدین منوال ذکر مینماید:
شگفتی به گیتی ز رستم بسی است *** کزو داستان در دل هر کسی است
به خشکی چو نیل و به دریا نهنگ *** خردمند و بیداردل مرد جنگ
سرمایهی مردی و جنگ از اوست *** خردمندی و دانش و سنگ از اوست
بزرگی رستم فقط در تن و قوهی توانا، شجاعت و دلیری بیهمتای او نیست، بلکه همچنین در خردمندی و بشردوستی وی نیز هست. رستم اساساً برای دفاع وطن از دشمنان، جنگ و محاربه میکند و در این مورد از روی خرد عمل مینماید:
تهمتن چو از خواب بیدار شد *** سر پر خرد پر ز پیکار شد
ولی حرص جنگ گاه پهلوان خردمندی چون رستم را نیز از خرد دور میسازد و این باعث سر زدن فاجعهی بزرگ کشتن فرزند میگردد. فردوسی این لحظهی جان گداز را تصویر نموده با تأسف عمیق تأکید میکند که هرگاه خرد از انسان دور شد او حتی از حیوان هم ذلیل و پستتر میشود:
از این در یکی را نجنبید مهر *** خرد دور بود، مهر ننمود چهر
همی بچه را بازداند ستور *** چه ماهی به دریا چه در دشت گور
نداند همی مردم از رنج آز *** یکی دشمنی را ز فرزند باز
به این ترتیب در شاهنامه خرد در مقابل جنگ قرار داده شده است. شخص خردمند همیشه نه به جنگ و خونریزی بلکه به صلح و نکوکاری میل میکند. فردوسی در مثال دو برادر تورانی اغریرث و افراسیاب این مطلب را خیلی برجسته ارائه نموده است. اغریرث خردمند و نکوکار هم با عمل خیرخواهانهاش و هم با توصیه و راهنماییها همه را به نیکی دعوت میکند. برخلاف او افراسیاب از خرد دور است و همیشه در اندیشهی جنگ و خونریزی است:
یکی پر ز آتش، یکی پر خرد *** خرد بر سر دیو کی در خورد
اغریرث تا آخر عمر سعی میکند که برادر کم خرد خود را به راه راست حیات رهنمون سازد. فردوسی توسط سیمای اغریرث یکی از وسیلههای مهم جلوگیری جنگ بودن خرد و خردمندی را نشان داده است. شاعر تأکید میکند که شخص خردمند هیچ گاه جنگجویی نمیکند. خرد و جنگ با هم سازش ندارند. جایی که کین و جنگ است خرد رخت میبندد. اغریرث هم سرلشکر است ولی برخلاف اکثر لشکرکشان دیگر صاحب خرد و نیک خواه است. او در هر مورد راه صلح و آسایش را پیش میگیرد. هنگامیکه افراسیاب با دل پر از کین و سر پرشتاب به نزد پدرش پشنگ آمده هرچه زودتر به ایران زمین لشکر کشیدن را طلب میکند، اغریرث با دل پر اندیشه به پدر و برادر جنگجویش چنین توصیه میکند:
اگر ما نشوریم بهتر بود *** کز این جنبش آشوب کشور بود
در مورد دیگر اغریرث با خرد در محاربهی ساری بدون مقابله لشکر را به ایرانیان میسپارد ومردم زیادی را از مرگ میرهاند. در سیمای اغریرث، شاعر لشکرکشی را تصویر کرده است که از روی عقل و خرد عمل نموده پیش از همه منفعت مردم و وطن را به نظر میگیرد. او علیه همه گونه نیروهای زشت مبارزه میبرد، ولی مخالف جنگی است که بهر کلاه و منصب پیش گرفته شده است.
بدین منوال شرح و توضیح اخلاقی و بدیعی خرد و خردمندی در سراسر شاهنامه با راه و وسیلههای گوناگون صورت گرفته است و «فردوسی چنان که سزاوار مردی دانشمند و دانش دوست است، در منظومهی بینظیر خویش هرجا که توانست از بزرگداشت خرد و دانش دریغ نکرده و از آن به نیکی نام برده و آن را مایهی فلاح دانسته و از هر چه ایزد داد بهتر و برتر شمرده است». (6)
از توضیحات فوق پی بردن دشوار نیست که اندیشههای فردوسی حکیم از فلسفه و دانش وسیع خلقهای گوناگون منشأ میگیرد که تعیین جدی آن تا حال متأسفانه شروع نشده است و تدقیق جداگانهی محققان را تقاضا مینماید. حال حاضر فقط همین را باید گفت که در اندیشهی فردوسی دربارهی خرد و خردمند تأثیر یا هماهنگی را با عقاید فیلسوفان یونان قدیم به خصوص سقراط و ارسطو و متکلمان شرق که عقل را گوهر حیات انسان میدانستند، میتوان مشاهده کرد. شباهت زیادی میان پارههای شاهنامه و مینوی خرد موجود است که از آگاهی کامل فردوسی از آثار آیین زردشتی گواهی میدهد. همین گونه شباهت را میان اندیشهی فردوسی با عقاید زروانیه و مشاعیه و معتزله برین فرقه و جریانهای مذهبی و دینی و فلسفی ایران باستان و اسلام میتوان مشاهده کرد. اندیشهی فردوسی دربارهی خرد همچنین از یک زمره آیتهای قرآن کریم و احادیث پیغمبر و پندهای علی و دیگر ائمهی دینی منشأ گرفتهاند. (7)
به این ترتیب فردوسی با استفاده از افکار و اندیشههای اخلاقی و فلسفی مردمان گوناگون و حکمت روزگار خرد را چون سرمایهی اصلی حیات انسان ستایش نموده، چون حکیم بزرگ پند میدهد که انسان باید همهی عمل و رفتار خود را بر پایهی خرد انجام دهد و بیمشورت با این هدیهی الهی کاری را به سامان نرساند. این نکته در همهی زمانها مهم و ضروری است به خصوص امروز که جامعهی ما نیازمند انسانهای عاقل و خردمند است، نیازمند آن است که همهی کارها از روی عقل و خرد انجام یابند.
پینوشتها:
1. متن سخنرانی مدیر کل سازمان جهانی یونسکو به مناسبت برگزاری کنگرهی جهانی بزرگداشت فردوسی، دانشگاه تهران، دی 1369، ص 20.
2. همان، ص 1-2.
3. سلمان البدور، «جنبههایی از حکمت و فلسفه در شاهنامهی فردوسی»، مجلهی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، ش 2، 1371، ص 77.
4. در شاهنامهی چاپ دوشنبه «سه پاس» در شکل «سپاس» درج شده است که غلط است. زیرا شاعر خرد را نگهبان سه پاس، یعنی گوش، چشم، زبان دانسته در بیتهای بعد به آنها اشاره کرده است.
5. شادی اسرار، دریای اندرز و حکمت، در کتاب شاهبیتهای شاهنامه، دوشنبه، 1990، ص 11.
6. ذبیح الله صفا، حماسه سرایی در ایران، تهران، چاپ دوم 1333، ص 258.
7. در این باره ر ک. هاشم فرد، «عقل در اول شاهنامه فردوسی»، ویژه نامهی کنگرهی جهانی هزارهی تدوین شاهنامه، ش 4، 1369، ص 4-7؛ محمد شاهرخی، «خرد رهنما و خرد دلگشای»، کیهان هوایی، 16 ژانویه، 1991، ص 16.
ملااحمد، میرزا؛ (1388)، بیا تا جهان را به بد نسپریم (پیام اخلاقی حکیم ابوالقاسم فردوسی)، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول