نویسنده: شارل دولاندلن
برگردان: احمد بهمنش
برگردان: احمد بهمنش
عربستان:
عربستان که مرکز ظهور اسلام بود و مردم آن به تصرف جهان اقدام کرده بودند، بتدریج خود در عالم تنهائی و فراموشی فرو رفت و دیگر نقشی در تاریخ دنیا انجام نداد؛ بادیه نشینان به صحراها و بیابانهای خود بازگشتند، شهرهای مقدس همچنان در دست پیشوایان مذهبی باقی ماند؛ در جنوب دو دولت یمن و عمان به وجود آمد. یمن در سال 1599 به دست ترکان افتاد و سی سال بعد از قید تسلط آنها آزاد شد. عمان مدتها گرفتار حملات پرتغالیها و سپس ایرانیها بود. در قرن هجدهم، فرقه وهابیها که توسط شخصی به نام محمد در نجد پایه گذاری شده بود مدعی احیای اسلام به صورت اولیه خود شد و پادشاهان نجد با حمایت از آنها قدرت خود را به نواحی شرقی و غربی توسعه داده با ترکها روبرو شدند.ممالک قفقاز:
قفقاز رشته کوهی است طولانی، با قلههائی بلندتر از پنج هزار متر، که در قسمتهای بالا پوشیده از برف و یخ و در دامنهها مستور از جنگلهای انبوه است؛ در شمال این سلسله جبال تپههائی واقع شده و پس از آن منطقهی استپها با آب و هوای سخت قرار دارد (Ciscaucasie)؛ نواحی جنوب ناهموار و دارای درههائی است که گاه به صورت جلگهای گسترده شده و کوههای آتشفشان ارمنستان مشرف بر آن میباشند: زمستان این نواحی بسیار سخت است در حالی که سواحل دریای سیاه و دریای خزر گرم میباشند (Transcaucasie ). قدیمترین مردم این حدود از نژاد شمالی بوده و به زبانی معروف به قفقازی تکلم میکنند ولی براثر مهاجمات متعدد، عدهای ارمنی، ایرانی، عرب، ترک، و مغول... نیز در این سرزمین ساکن شده اند.ممالک قفقاز، هرگز کشور واحدی تشکیل نداده، مهمترین دولت آنها، گرجستان بود که پیش از تاریخ میلادی نیز وجود داشت؛ این مملکت چند بار مورد هجوم مسلمین قرار گرفت و در قرن دوازدهم به رهبری سلسلهای از پادشاهان گرجی به پیشرفتهائی رسید. سکنهی آن مسیحی بودند و ادبیات و هنری اصیل داشتند. پس از این، یورشهای دیگری صورت گرفت و مغولها، تیموریها، عثمانیها، ایرانیها، به نوبت بر این سرزمین حکومت کردند. در قرن هجدهم روسها در این حدود ظاهر شدند و پادشاه گرجستان برای آنکه حامی و مدافعی در برابر ترکان و ایرانیها داشته باشد، به تابعیت آنها درآمد (1783). روسها در همین ایام، قفقاز شمالی را (Ciscaucasie) به تصرف در آوردند و شیروان همچنان در دست ایرانیها بود.
ایران:
در دورهی سلطنت آخرین پادشاهان صفوی، حکومت ایران در حال ضعف بود و سرانجام افاغنهی سنی که راضی به سیادت و حکومت ایرانیان شیعی نبودند، دست به شورش زده، به ایران هجوم آوردند؛ ترکها و روسها از این پیش آمد استفاده کرده به نواحی مرزی حمله بردند. هرج و مرج به حد کمال رسیده بود و در همین موقع، نادرشاه قیام کرده مهاجمان را از خاک ایران بیرون راند و خود را پادشاه خواند (1736). سپس وارد افغانستان شده، پس از تصرف مجدد آن ناحیه به هند رفت، و خوانین خیوه و بخارا را خراجگزار خویش کرد. وی در سال 1747 درگذشت و امپراتوری وسیع و نیرومندی بجا گذاشت که جانشینان او از عهده نگاهداری آن برنیامدند. قسمت شرقی ایران به طور قطع از ایران جدا شد و دولتهای افغانستان و بلوچستان را تشکیل داد؛ سایر نواحی ایران هم براثر جنگهائی که میان مدعیان سلطنت و قاجاریان درکار بود وضع خوشی نداشت و در آتش ناامنی میسوخت.آسیای مرکزی و شمالی:
ترکستان غربی که به کشورهای متعددی تقسیم شده بود همچنان به وسیله خانهای بی رحم و سختگیر اداره میشد. سکنهی این نواحی عبارت بودند از نجبا، بازرگانان، روستائیان برده و جمعی غلام که روسی یا ایرانی بودند نخستین تلاشی که روسها برای تصرف خیوه به عمل آوردند نتیجهای نداد و امرای ترکستان غربی در پرتو وجود بیابانهای وسیع اطراف خود به حکومت خویش ادامه دادند. ولی چینیها در سال1757 ترکستان شرقی را متصرف شدند.روسها در نتیجهی اکتشافات خود، بر جزایرکوریل و سواحل دریای اخونسک دست یافتند؛ سپس از تنگه برنگ گذشته وارد آلاسکا شدند و در همین ایام به تصرف نواحی مختلف سیبری مشغول بودند.
هندوستان:
پس از مرگ اورنگ زیب، امپراتوری مغول بزرگ دچار تفرقه و نفافی شد و زمامداران این سلسله به حفظ قسمتی از اراضی امپراتوری و برتری اسمی بر امرای دیگر اکتفا کردند؛ در نتیجه این تقسیم و تجزیه سه دولت اسلامی (بنگال، عود، حیدرآباد) تشکیل یافت؛ سیخها، پنجاب را به تصرف درآورند و مهراتها که همان دراویدیهای آریائی شده بودند، به استقلال طلبی برخاسته، چندین امارت تشکیل دادند (اتحادیه مهراتها). پیشرفت آنها که بر اثر حملهی افغانها متوقف گشته بود، باردیگر شروع شد و سرانجام اختیار ادارهی امپراتوری هند به دست آنها افتاد. به این ترتیب، عکس العمل هندیان فاتح، اساس سیادت مسلمین را که مدتها به طول انجامیده بود، درهم ریخت و در زمینهی فرهنگی نیز آثار آن ظاهر شد. چون کوششهائی در زمینه ی مذهبی و فلسفی صورت گرفت و فعالیتهائی برای نزدیک کردن و ارتباط مذهب بودائی و اسلام یا عیسویت انجام یافت؛ در این زمان، هنر و ادبیات اهمیت زیادی نداشتند ولی هنوز هم معابد زیادی در دکن ساخته میشد.پیش از این به مبارزات اروپائیان در هند اشاره کردیم و گفتیم که نتیجه این برخوردها، انهدام مستعمرات فرانسوی در اواخر جنگ هفت ساله بود؛ در همین موقع قوای انگلیس به سرداری لرد کلایو (1)، بنگال را به اطاعت واداشت، در کار امرای بومی به مداخله پرداختند؛ قدرت و اختیارات انگلیسیها در زمان حکومتهاستینگز (2) افزایش یافت و در تمام جنگهائی که پیش آمد فتح با آنها بود. در زمان جنگ استقلال امریکا، قوائی برای کمک به امرای میسور، یعنی حیدرملی و تیپوصاحب اعزام داشتند.
هند و چین و مالزی:
در قرن هجدهم، بیرمانی نیرومندترین کشورهای هندوچین محسوب میشد. پادشاه این کشور، آلومپرا (3)، پگو (4) را فتح کرد و سیامیها را شکست داد. جانشینان او حملات چینیها را دفع کرده، تناسریم (5) را از سیامیها گرفتند و با انگلیسیها و فرانسویان، پس از کشمکشها و زد و خوردهائی، روابط بازرگانی برقرار کردند.سیام که از بیرمانی شکست خورده بود، نفوذ خود را برکامبوج تحمیل کرد و به این ترتیب با آنام وارد جنگ شد. اوضاع داخلی و تاریخ آنام تا این موقع قرین آرامش بود. ولی از سال 1770 تای سونها (6)، که کارشان در آغاز راهزنی بود، کشنشین و سپس سراسر آنام را به تصرف درآوردند و جنگ و کشتار و خونریزی در این سرزمین هم رواج گرفت.
در مجمع الجزایر مالزی، اختیار اغلب جزایر در دست هلندیها بود و چندین بار برای درهم شکستن پایداری بومیها با آنها جنگیدند؛ انحصار تجارت این جزایر در دست هلندیها بود و از این راه ثروت سرشاری عاید آنها میشد.
چین:
کین لونگ (7) که بزرگترین امپراتور خانواده منچو، در قرن هجدهم بود به کشورگشائی پرداخت و پس از جنگ با مغولها و تصرف مغولستان و ترکستان شرقی، تبت را که دست به شورش زده بود و همچنین نپال را به اطاعت واداشت ولی از اردوکشی به بیرمانی نتیجهای به دست نیاورد. وی در سال 1796، در87 سالگی، از مقام خود کناره گرفت در حالی که چین را به صورت امپراتوری وسیعی، که تا آن تاریخ سابقه نداشت، درآورده بود. وی با آنکه از منچوها بود تحت نفوذ تمدن چین، که مقامی عالی تر داشت، قرار گرفت. مهمترین هنر مورد توجه، سفال سازی بود که با نقوش ظریف و ساده، موضوعهای متنوع و رنگهای جدید تزیین میشد؛ ادبیات که مورد حمایت و تشویق امپراتور بود تازگی و اصالت کمتری داشت و در این موضع هم، سرودن شعر و نوشتن کتب تاریخی، اخلاقی و حقوقی مرسوم بود. ارتباط با اروپائیان بندرت و به دشواری صورت میگرفت با این حال روسها، انگلیسیها و پرتغالیهای ساکن ماکائو، با چین، روابط بازرگانی داشتند.ژاپن:
ژاپن، که حکومت آن به دست شوگونهای خانواده توکوگاوا قرار داشت همچنان به روی اروپائیان بسته بود و دور از مداخلات خارجیان در آرامش به سر میبرد. تمدن ژاپن در حال پیشرفت بود. نوشتن رمانهای عامیانه که اغلب رعایت ادب و نزاکت در آنها نمیشد، نمایشنامهها، منظومههای کوتاه با اشارات رمزی (سمبولیک) و الهام بخش، مقالات علمی و فلسفی رواج داشت. اگرچه در زمینه معماری کار تازهای جلب نظر نمیکرد ولی پیکرسازی، به آزادی توسعه مییافت و مجسمههائی از حیوانات با حالتی کاملاً زنده یا به صورتی خیالی و غیر طبیعی تهیه میشد. نقاشی بار دیگر، تحت نفوذ چین قرار گرفت و مکتبهای متعددی به وجود آمد که گاه از اسلوب خارجی و زمانی از هنر ملی قدیم، یا از طبیعت پیروی میکرد. نقاشان معروف این زمان عبارتند از کوسکن (8) با آثاری ظریف و هماهنگ، اوکیو (9) که پردههائی دقیق و ظریف داشت، سوزن (10) که در تصویو حیوانات ماهر بود، اوتامارو (11) که توانائی خود را در تصویر زنان به ثبوت رسانید و کی یوناگا (12) که نقاشیهای زیبا و جالبی بر روی چوب و مس از خود به یادگار گذاشت.افریقا:
نواحی شمال افریقا هنوز هم در دست امپراتوری عثمانی بود ولی قدرت و نفوذ چندانی در این حدود نداشت، فرمانداران (بیگها) مصر و تونس و الجزیره برای سلطان عثمانی فقط اولویت مذهبی قائل بودند. در طرابلس، سلسسله بومی کارامانلی کاملاً استقلال یافت. در مراکش، شرفای حسنی با اسپانیا وارد جنگ شدند و به اصلاحاتی از قبیل الغاء بردگی مسیحیان، ایجاد نیروی زمینی و دریائی، تجارت با خارج، دست زدند منتهی راهزنی همچنان ادامه داشت و زمامداران در نهایت بی رحمی حکومت میکردند.حبشه که در سدهی پیش در حال پیشرفت بود، براثر حکومت نامطلوب امرا (نجاشیها) و شورش قبایل دچار ضعف و انحطاط شد. قوم نیمه متمدن و بیابانگرد طوارق، بر صحرا و قسمتی از سودان تسلط یافت و به حکومت مراکشیها و قوم صنغوی (13) خاتمه داد. در قسمتهای جنوبی این نواحی، اقوام فلبه (14) به اسلام گرویدند و سیامان سرزمینهای مجاور را به اطاعت واداشتند.
کشور عربی عمان، جزیرهی زنگبار و سواحل اطراف آن را به تصرف درآورد و از حملات پرتغالیها بخوبی جلوگیری کرد. نواحی داخلی افریقای مرکزی و جنوبی در دست قبایل سیاه پوست و پادشاهان بی رحم و خونخوار آنها بود و براثر ناخوشیها، قحطیها و رواج بردگی جمعیت آن کاهش مییافت. بازرگانان عرب و اروپائی بر اثر خرید غلام به سواحل این نواحی آمده، غلامان را به امپراتوری ترک، بخصوص به امریکا میفرستادند. در جنوب افریقا، کافرها (15)، دولتی بالنسبه نیرومند، که میان دو اقیانوس قرار داشت، تشکیل دادند.
در وضع استعمار اروپائیان تغییری بروز نکرد. فرانسویان در سال 1763 ، سنگال را به انگلیسیها واگذاشتند ولی بیست سال بعد مجدداً این سرزمین را تصرف کردند انگلیسیها، قسمتهائی از سواحل گینه (ساحل طلا) و جزیرهی سنت هلن را متصرف شدند و فرانسویان، جزایر، سی شل، ایل دوفرانس (موریس)، بوربون (رئونیون) و سمتی از ماداگاسکار را گرفتند. وسیع ترین اراضی افریقا از قبیل آنگولا، موزامبیک و چندین جزیره در تصرف پرتغالیها بود و هلندیها در کاپ مستقر شده بودند.
نخستین مسافرتهائی که در داخله افریقا انجام گرفت به وسیله بروس (16) انگلیسی در حبشه و سه تن سیاح فرانسوی (از سنگال تا کاپ) آغاز شد ولی هنوز این قاره تقریباً ناشناخته و مجهول بود.
پینوشتها:
1- Clive.
2- Hasrings.
3- Alompra.
4- Pégou.
5- Tenasserim.
6- Tay- Son.
7- Kien Loung.
8- Goskin.
9- Okio.
10- Sosen.
11- Outamaro.
12- Kiyonaga.
13- Songna.
14- Foulbr.
15- Cafres.
16- Bruce.
لاندلن، شارل دو؛ (1392)، تاریخ جهانی (جلد دوم) از قرن شانزدهم تا عصر حاضر، ترجمهی احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم