راستی در شاهنامه

راستی یکی از خصلت‌های پسندیده‌ی انسانی است که در شاهنامه‌ی فردوسی مورد ستایش و ترغیب قرار گرفته است. شاعر راستی و درستکاری را از مهم‌ترین فضیلت‌های انسان دانسته سبب کار پیروزی و خوشبختی او می‌شمارد. از...
دوشنبه، 25 آبان 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
راستی در شاهنامه
 راستی در شاهنامه

 

نویسنده: میرزا ملااحمد




 

راستی یکی از خصلت‌های پسندیده‌ی انسانی است که در شاهنامه‌ی فردوسی مورد ستایش و ترغیب قرار گرفته است. شاعر راستی و درستکاری را از مهم‌ترین فضیلت‌های انسان دانسته سبب کار پیروزی و خوشبختی او می‌شمارد. از نگاه او انسان جاودانی نیست و بهتر است که راستی را توشه‌ی راه حیات خود قرار بدهد:

نماند بر این خاک جاوید کس *** ترا توشه از راستی باد و بس

از راستی نه به خود کس و نه به دیگران ضرری نخواهد رسید. راستی برای همه خوبی به بار می‌آورد، ولی کژی و کژرفتاری فقط بدی و ضرر به بار خواهد آورد. از این رو باید همیشه به راستی گروید:

هنر مردمی باشد و راستی *** ز کژی بود کمی و کاستی

فردوسی در همه‌ی حالت‌های زندگی بی‌هیچ دودلی انتخاب کردن راه راست را تلقین می‌نماید:

همه راستی جوی و فرزانگی *** وزو دور باد آز و دیوانگی

شاعر پیش گرفتن راستی را در همه کار و در همه‌ی جبهه‌های زندگی ضروری می‌داند. انسان نه تنها در کار، عمل ، رفتار و کردار بلکه در سخن و گفتار و اندیشه و پندار نیز باید راستی را پیش گیرد. شاعر بیان راست را تقاضا نموده آن را در برابر دروغ و کژی می‌گذارد:

به هر کار در پیشه کن راستی *** چو خواهی که نفزایدت کاستی
سخن هر چه پرسم همه راست گوی *** به کژی مکن رأی و چاره مجوی
به گیتی به از راستی پیشه نیست *** ز کژی بتر هیچ اندیشه نیست

فردوسی پایداری و استواری جهان را از وجود آرمان راستکار می‌داند:

چو گیتی تهی ماند از راستان *** تو ایدر به بودن مزن داستان

در سراسر شاهنامه از سودمندی راستی و زیانمندی کژی سخن رفته است. راستی همیشه برای انسان خوشنودی می‌آورد و باعث خوشبختی او می‌گردد:

چو با راستی باشی و مردمی *** نبینی به جز خوبی و خرمی

کسی که راستی را پیشه کرده است، به مردم نیکی خواهد کرد و برای آبادی جهان مساعدت خواهد نمود:

اگر پیشه دارد دلت راستی *** چنان دان که گیتی تو آراستی

راستی در شاهنامه همیشه به کژی و کاستی مقابل گذاشته شده است، هرجا که راستی باشد، برای کژی جای نمی‌ماند:

به گیتی به از راستی پیشه نیست *** ز کژی بتر (1) هیچ اندیشه نیست

هرگاه که در زندگی راستی سست و ضعیف گردد، کژی و کاستی افزایش و گسترش می‌یابد:

چو زیر اندر آمد سر راستی *** پدید آمد از هر سویی کاستی

فردوسی همچنین راستی را مقابل دروغ گذاشته است، شاعر راستی را تلقین نموده دروغ گویی را سخت مذمت کرده است، او دروغ را مخصوصاً برای شاهان ناشایست دانسته است:

زبان را نگردان به گرد دروغ *** چو خواهی که تخت از تو گیرد فروغ

انوشیروان عادل در ضمن پندهای خود کژی و کاستی را خصلت اهریمنی دانسته راستی را تلقین می‌سازد:

نفرمود ما را به جز راستی *** که دیو آورد کژی و کاستی

در نظر بزرگمهر هم راستی بهترین گوهر است:

به از راستی در جهان کار نیست *** از این به گهر با جهان دار نیست

راستی باید زینت و آرایش تخت و تاج شاهان و خصلت اساسی آنان گشته در اداره‌ی عادلانه‌ی ملک مساعدت نماید. از اینجاست که فردوسی در هر مورد شاهان را به راستی و راستکاری دعوت می‌کند:

همه راستی باید آراستن *** ز کژی دل خویش پیراستن
ز شاه جهان دار جز راستی *** نزیبد که دیو آورد کاستی

در شاهنامه راستی با دانش و خرد رابطه‌ی تنگاتنگ دارد. در واقع انسانی که صاحب دانش و خرد است می‌تواند راه درست را در زندگی پیش گیرد. خرد و دانش را شاعر زمینه‌ی راستی می‌داند.
فردوسی دانش و راستی را برای هر انسان ضروری می‌داند:

ره دانش گیر و سپس راستی *** که از این نگیرد کسی کاستی

شاعر پند می‌دهد که انسان باید همیشه به راه راست رود:

بر این پند من باش و مگذار از این *** به جز بر ره راست مسپر زمین

فردوسی راستی را برای همه، هم شاه و هم فقیر ضروری می‌شمارد و آن را فرموده‌ی خداوند می‌داند:

به یزدان رسی شاه و کهتر یکیست *** کسی را جز از بندگی کار نیست
نفرمود ما را جز از راستی *** که دیو آورد کژی و کاستی

به اندیشه‌ی شاعر دین همیشه راستی را تلقین می‌کند و اهل دین نیز باید فقط راستی جویند و به ریاکاری و سوءاستفاده از دین راه ندهند:

جز از راستی هر که جوید ز دین *** بر او باد نفرین بی‌آفرین

در بیت مذکور شاعر اعتراض قطعی و نفرت سخت را به ریاکاران آشکارا بیان کرده است که بی‌سبب نیست. فردوسی از کردار ناشایست زمامداران خلافت به خصوص بنی امیه آگاهی خوب داشت و پیگردها و خوی غاصبانه‌ی سلطان محمود را با استفاده از غزوات و سیاست دینی مشاهده می‌نمود. از شور و احساس شدیدی که در بیت مذکور ارائه شده است، به راحتی می‌توان پی برد که او در ارتباط با رویدادهای دوران خود آن را سروده. این اعتراض سخت شاعر بشردوست است علیه آن‌هایی که از دین جهت غرض‌های ناپاک سیاسی و شخصی استفاده می‌نمودند.
راستی در شاهنامه‌ی فردوسی با نیکی و نیکوکاری و مردمی و عدالت نیز سخت مربوط بوده گاه چون مرادف آن‌ها استفاده می‌شود:

سرمایه‌ی مردمی راستیست *** ز تیزی و کژی بباید گریست
همه راست گویید و نیکی کنید *** دل نیک پی مردمان نشکنید

از راستی هم به انسان چون از نیکی و نکوکاری فقط خرمی و منفعت می‌رسد:

چو با راستی باشی و مردمی *** نبینی جز از خوبی و خرمی

چنین اندیشه‌ها را راجع به ارزش و منفعت راستی در آثار شاعران و نویسندگان عصرهای گوناگون می‌توان مشاهده کرد. اینجا از تحلیل تطبیقی آن‌ها با ابیات شاهنامه‌ی فردوسی خودداری نموده، تنها به نقل چندی از آن‌ها اکتفا می‌نماییم تا روشن شود که اندیشه‌های فردوسی چه گسترش و وسعت پیدا کرده‌اند:

گر کژی را شقاوت است اثر *** راستی را سعادت است اثر
(سنایی غزنوی)
دلت را راست کن گر راست کاری *** که هست از راست کاری رستگاری
(ناصر خسرو)
از کژی افتی به کم و کاستی *** از همه غم رستی، اگر راستی
(نظامی گنجوی)
دلا گر کنی راستی اختیار *** شود خلق دنیا ترا دوستدار
(سعدی شیرازی)
به از راستی در جهان کار نیست *** که در گلبن راستی خار نیست
(سعدی شیرازی)
اگر خواهی نکو باشی نکو باش *** همیشه راستکار و راستگو باش
(امیر خسرو دهلوی)
سخن را زیوزی چون راستی نیست *** جمال مه به جز ناکاستی نیست
(عبدالرحمان جامی)
راستان را بد و بلا نرسد *** مرد کج رو به هیچ جا نرسد
(کمال الدین بنایی)
راستی را نبود هیچ زوالی به جهان *** سرو اگر خشک شود باز عصا می‌گردد
(سیدای نسفی)

راستی در اخلاق ایران باستان نیز مقام بلند داشته است و بی‌سبب نیست که در یسنای اوستا اساس آن آیین دانسته شده است: «ای مزدا پایه‌ی آیین ما به روی راستی نهاده شده، از این جهت سودبخش است.» (2)
شاعران قرن‌های نهم و دهم میلادی و همزمانان فردوسی نیز راستی و راستکاری را ستوده‌اند. از جمله ابوشکور بلخی راستی را اساس پایداری جهان دانسته است:

به کژی و ناراستی کم گرای *** جهان از پی راستی شد به پای

طوری که از ابیات و اقتباس‌های مذکور برمی‌آید فردوسی از اندیشه‌های اخلاقی گذشتگان آگاه بوده، افکار او نیز به شاعران قرون بعد اثر داشته است. فردوسی در شاهنامه اندیشه‌ی راستی را نیز نه تنها توسط پند و اندرزهای حکیمانه با بیت‌های جداگانه بیان کرده است، بلکه در سیمای یک زمره شاهان و قهرمانان هم تجسم نموده است. کیومرث و هوشنگ، فریدون و منوچهر، ایرج و سیاووش، کیخسرو و انوشیروان، بهرام گور و بهرام چوبینه، رستم و سهراب، کاوه و مزدک، گودرز و اغریرث، سیندخت و رودابه، تهمینه و فرنگیس، گردآفرید و منیژه و ده‌ها قهرمانان و پهلوانان دیگر مانند این‌ها راستی را پیشه کرده‌اند. از جمله فریدون فرخ و نیکوکار نه تنها خود راستکار بود بلکه همیشه راستی را به دیگران هم تلقین می‌نمود. او به فرزندان ناخلف خود سلم و تور چنین خطاب می‌کند:

همه راستی خواستم زین سخن *** ز کژی نه سر بد مر این را نه بن

بدین منوال راستی در ردیف نیکی و نیکوکاری، میهن دوستی و دادگستری، خرد و دوستی از ارکان اساسی اندیشه‌های اخلاقی فردوسی بوده در سراسر شاهنامه با وسیله‌های گوناگون ارائه شده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. بتر: مخفف «بدتر».
2. دینشاه ایرانی، اخلاق ایران باستان، چاپ چهارم، تهراتن، 1353، ص 43.

منبع مقاله :
ملااحمد، میرزا؛ (1388)، بیا تا جهان را به بد نسپریم (پیام اخلاقی حکیم ابوالقاسم فردوسی)، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط