تنگنای ایجاد شده توسط ظهور گسترده و اغماض ناپذیر کثرت همراه با الزامات فلسفی اعتقاد به اصالت وجود سبب شده است که مسئلهی «وحدت و کثرت وجود» پس از بحث اصالت وجود بالاترین مقام را در حکمت متعالیه اشغال کند؛ در حقیقت، پس از اینکه برای فلسفه معلوم شد که در هر شیء دو حیثیت وجود و ماهیت است، این دو حیثیت علیرغم تفکیک ذهنی شناسندگان در جهان واقعی با هم متحد است و یک شیء است و پس از اینکه معلوم شد که آنچه در مصداق واقعی اشیاء یعنی «عین خارج» اصیل است و منشأ اثر وجود است و ماهیت اعتباری است و منشأ اثر نیست؛ اکنون نوبت آن است که معلوم شود آیا با توجه به تنوع و گوناگونیهای موجود در جهان، این وجود، اصیل واحد یا کثیر است؟
گفته میشود پاسخ این سؤال در نزد برخی عرفا وحدت محض واقعیت است؛ به نحوی که هیچ نوع کثرتی در وجود نیست. برای ایشان قابل تصور است که گفته شود: پاسخ آن در نزد برخی از طرفداران فلسفه منشأ کثرت محض است؛ ولی در نزد حکمای ایران باستان (فهلویون) و فلسفهی اشراق و بالتبع فلسفهی اشراق در حکمت متعالیه، اعتقاد بر وحدت در عین کثرت یا وحدت تشکیکیه وجود است.
الفهلویون الوجود عندهم *** حقیقة ذات تشکک تعمّ
مراتبا غنی و فقرا تختلف *** کالنور حیثما تقوی و ضعف (1)
وجود در نزد حکمای قدیم ایران حقیقتی دارای مراتب است که مراتب مختلفی را از جهت فقر و غنا شامل است؛ مثل نور که ضعف و قوت دارد؛ یعنی حقیقت وجود یک حقیقت است، ولی یک حقیقت تشکیکی که صاحب مرتبههای متعدد و درجات مختلف است. اختلاف این مرتبهها که با یکدیگر مربوط میشود، به شدت و ضعف وجودی یا کمال و نقص وجودی آنها و جهت اشتراک این مرتبهها با یکدیگر دقیقاً همان جهت اختلاف آنهاست؛ همچون نور که اختلاف نور شدید با نور ضعیف در شدت و ضعف نور آنهاست؛ چه اینکه اشتراک آن دو نیز باز همان نور آنهاست. در نور ضعیف و شدید هیچ عامل دیگری غیر از نور دخالت ندارد و سبب شدت و ضعف آنها نمیشود. اعتقاد به وحدت وجود که به طور ضمنی در اولین گامهای فلسفه، یعنی تصدیق «اشتراک معنوی وجود» با نظریهی اصالت وجود همراه شده ناشی از این است که مفهوم واحد وجود، اگر با معنای یکسانی برای همهی موجودات به کار رود و این مفهوم صرفاً یک اشتراک لفظی نباشد؛ پس نمیتواند کثرت را تحمل کند؛ چون کثرت وجود منجر به حذف جهت اشتراک میان موجودات میشود؛ در این صورت، لازم است یک مفهوم واحد، یعنی وجود از موجودات ذاتاً متباین انتزاع شده و در موجودات ذاتاً متباین هم صدق کند که این محال است.
«اگر موجودات حقایق متباین باشند و هیچگونه وجه مشترکی میان آنها نباشد، پس خصوصیتی که در هر کدام هست، در هیچ کدام دیگر نیست و در این صورت، اگر هیچ یک از خصوصیات متباین در انتزاع و انطباق مفهوم وجود دخالت نداشته باشد، لازم میآید انتزاع و انطباق مفاهیم و معانی و مصادیق گزاف و بلا جهت باشد و اگر یکی بالخصوص دخالت داشته باشد، لازم میآید بر غیر او صدق نکند و اگر فرض کنیم همه با هم دخالت دارند، میبایست بر هیچ کدام به تنهایی صدق نکند و همه این توالی و لوازم فاسد است.» (2)
صدرا بحث وحدت و کثرت را در وجود از طریق اثبات تساوق وجود و وحدت آغاز میکند و معتقد است که وحدت و وجود دو کلمهای است که از نظر لفظی و همچنین از نظر مفهومی متمایز است و مترادفی میان آنها نیست؛ ولی این دو مفهوم نامترادف البته مساوقت دارند.
«اعلم ان الوحدة رفیق الوجود تدور معه حیثما دار اذهما متساویان فی الصدق علی الاشیاء فکل ما یقال علیه انه موجود یقال علیه انه واحد و توافقه ایضا فی القوة و الضعف... بل هما واحد بحسب الذات لا بحسب المفهوم.» (3)
«بدان که وحدت رفیق وجود است؛ به این معنا که هر جا وجود باشد، وحدت (نیز) هست، رفاقت به معنای اطلاق موجود تساوی در حیثیت صدق بر اشیاء است (مساوقت فلسفی نه مساوات منطقی، (4) پس به هر چه بتوان اطلاق موجود نمود، میتوان به او اطلاق واحد نیز کرد و توافق در قوت و ضعف نیز میان وحدت و وجود برقرار است. هرچه وجودش قویتر است، وحدت او نیز قویتر است و هر حکمی که برای وجود باشد، برای وحدت هم هست و با این حال، وحدت و وجود علیرغم یگانگیشان در مصداق و حیثیت صدق و همچنین علیرغم موافقتشان در شدت و ضعف و توافقشان در احکام، از نظر لفظ و مفهوم مترادف نیست و معانی ممتازی دارد. یکی از احکامی که میان وحدت و وجود یکسان است، بداهت مفهومی آنهاست.» (5)
یکی دیگر از احکام مشترک میان وحدت و وجود (6) این است که هیچ کدام آنها محتاج به عامل اضافی برای تحقق نیست؛ یعنی نه وجود در تحقق یافتن محتاج وجودی دیگر است و نه واحد برای واحد شدن محتاج به وحدتی اضافی است؛ بلکه هم وجود فی نفسه وجود است و هم واحد به ذات خود واحد است. سومین و مهمترین حکم مشترک میان این دو رفیق، یعنی وحدت و وجود، حکم تشکیک است. اساساً حقیقت وجود و وحدت شاید حقیقت تشکیکی است؛ ولی نکته مهم این که الزاماً تشکیک در وحدت به تشکیک در کثرت منجر میشود و این همان معنای وحدت در کثرت و کثرت در وحدت است که به در حکمت متعالیه برای وجود این اصل اثبات شد و در حقیقت، دو تشکیک متباین در کار نیست، بلکه یک تشکیک است که اصالتاً از وحدت و تبعاً به کثرت مستند میشود، مراتب کثرت مستقل از مراتب وحدت نیست؛ در نتیجه، وجود حقیقت واحدی است که تشکیک دارد و صاحب درجات متعدد و مراتب مختلف است. این تشکیک وجود است که کثرت را به دنبال میآورد. کثرت در کم، کثرت در حد، کثرت در تعریف، کثرت در قوه و فعل، کثرت در تقسیمات وجودی نظیر ذهنی و عینی واجب و ممکن، رابط و مستقل و... البته شدیدترین مرتبهی وحدت از آن واحد حقیقی است که هیچ کثرتی را نمیپذیرد و وحدت عین ذات اوست.
«[نتیجه اینکه] وحدت و هویت مشخص و وجود مساوق با یکدیگر هستند؛ یعنی مصداق و حیثیت صدق آنها یگانه و مفاهیم آن که به اعتبار ذهن حاصل میشوند، مغایر است.» (7)
با تصدیق مساوقت وحدت با وجود، باید تعدد در وجود را منحصر به تشکیک آن دانست؛ چه اینکه تعدد در وحدت، یعنی کثرت نیز منحصر به تشکیک آن است و وجود مساوق با وحدت عامل ایجاد اتجاد میان کثرتهاست و کثرتها را به وحدت میرساند. در زبان فلسفی وجود مساوق با وحدتی که میان دو طرف یک کثرت اتحاد برقرار کند، «هو هویت» نام دارد. چنین وحدتی یا بیرون از طرفین کثرت و عارضی است، یا درون آنها و ذاتی است یا برای یکی درونی و ذاتی و برای دیگری بیرونی و عارضی است؛ بنابراین، اگر هو هویت یا وجود مساوق با وحدت به هر دو طرف کثرت بالذات مستند شود، دو طرف بالذات به وجود واحدی موجود میگردد؛ نظیر گزارهی «انسان حیوان است» و اگر هو هویت برای یکی از طرفین کثرت ذاتی باشد، اسناد وجود به آن (که معمولاً موضوع گزاره است) ذاتی و به طرف مقابل (که معمولاً محمول گزاره است) عارضی است؛ نظیر انسان نویسنده و اگر حالت سوم باشد که عامل وحدت عامل خارج از طرفین کثرت باشد، پس به شیء سومی مستند است که آن شیء سوم محل اتحاد این دو طرف است؛ نظیر نویسندهی متحرک که انسان جهت سوم اتحاد نویسنده و متحرک است؛ پس کثرتها بر سه حالت به وسیلهی وجود به وحدت میرسند: یا وجود واحد به هر دو طرف بالذات مستند میشود؛ یا به یکی بالذات و به دیگری بالغرض مستند میشود و یا به اینکه به دو طرف بالعرض مستند میباشد. حالت دوم و سوم البته اتحاد عرض با جوهر است که اعراض مستقل از جوهر نیستند، بلکه در حکمت متعالیه و طبق اصل حرکت جوهری اعراض نحوهی وجود جوهر میباشند؛ یعنی مثلاً نویسندگی و تحرک نحوههای وجود جوهر انسان میباشند؛ بنابراین، هویت به خودی خود یک حقیقت مقول به تشکیک است و در مقابل، کثرات نیز تقابل و غیریت ذاتی ندارند؛ بلکه تقابل آنها مقول به تشکیک است؛ (8)
«[زیرا بر مبنای نظریه تشکیک وجود] مابهالاختلاف مراتب حقیقت مشککه هستی به مابهالاتحاد آنها بازگشت میکند و مفاهیمی که از هر مرتبه انتزاع میشود، اگرچه در مقام مفهوم مغایر هستند، در مقام مصداق مساوق با یکدیگر میباشند؛ یعنی حیثیت صدق آنها یکسان است.» (9)بنابراین، غیریت و بیگانگی ذاتی در میان کثرتهای موجود جهان نیست و در نتیجه تقابل وحدت و کثرت براساس نظریهی وحدت تشکیکیه وجود از نوع هیچ یک از تقابلهای مفروض و مرسوم، یعنی تقابل عدم و ملکه، تضاد، تضایف و یا تقابل سلب و ایجاب نیست؛ چون در حقیقت همهی انواع چهارگانه مفروض تقابل به تقابل سلب و ایجاب بازگشت میکند که لزوماً یکی از طرفین تقابل سلبی است و این در حالی است که هم وحدت و هم کثرت وجودی است. در صورتی که هیچ یک از تقابلهای مفروض میان وحدت و کثرت قابل تصور نباشد، بنابراین، وحدت کثرت را طرد نمیکند؛ بلکه تمایز مراتب تشکیکی یک تمایز احاطی است.
«[و]وحدت مشرف بر کثرت و مفهوم آن است.» (10)
بدین ترتیب، نظریهی حقیقت تشکیکیه وجود، نه به وحدت محض وجود فتوا میدهد که در آن کثرت، مغفول است و نه کثرت وجود را صرفاً مدنظر قرار میدهد که وحدت و یگانگی سراسری عالم در آن مغفول است، بلکه هم وحدت را حقیقی میداند و هم کثرت از منظر حقیقت تشکیکه وجوه کثرت پیامد نگاه احول نیستی آن گونه که مولانا معتقد است، سراب هم نیست، بلکه واقعی است؛ ولی کثرت واقعی لازمه تشکیکی بودن وجود است.
«آری اساس حکمت متعالیه بر تشکیک وجود است که در سراسر آن کثرت حقیقی آمیخته با وحدت حقیقی است.» (11)
پینوشتها:
1. منظومه حاج ملا هادی سبزواری، غرر 6 وحدت و کثرت وجود؛ رک. مطهری، شرح مبسوط منظومه، ج 1، ص 46.
2. مطهری، شرح منظومه، ج 1، ص 50.
3. صدرالمتألهین، الاسفار الاربعه، مرحله 5 (وحدت و کثرت)، فصل 1 (فی الواحد و الکثیر).
4. مساوقت با مساوات تفاوت دارد، تفاوت آنها در این است که در مساوقت لفظ مفهوم دوگانه، ولی مصداق و حیثیت صدق آنها یگانه است، ولی در تساوی هم لفظ و مفهوم طرفین تساوی متعدد است و هم حیثیت صدق آنها تنها طرف تساوق مصداق آن دو یکی است.
5. رک. همان، فریده اول، غرر اول، صص 19-23 و رک. جوادی آملی، شرح حکمت متعالیه، بخش دوم از جلد دوم، صص 14-17.
6. رک. جوادی آملی، شرح حکمت متعالیه، بخش دوم از جلد دوم، صص 33-53 (برای اطلاع دربارهی مشابهتها و مشترکات وجود و وحدت).
7. همان، ص 51.
8. رک. اسفار، فصل 4 (فی بعض احکام الوحدة و الکثرة) مرحله 5 (وحدة و کثرة) و فصل 6 (فی بیان اصناف التقابل و احکام کل منها).
9. جوادی آملی، شرح حکمت متعالیه، ب 2، ج 2، صص 305-306.
10. همان، ب 2، ج 2، ص 260.
11. همان، ب 5، ج 2، ص 39.
علمالهدی، جمیله؛ (1384)، مبانی تربیت اسلامی و برنامهریزی درسی «براساس فلسفهی صدرا»، تهران: انتشارات امام صادق (علیه السلام)، چاپ اول