دیدگاه‌های ارسطو درباره‌ی انسان و تعریف او (1)

جهان افلاطون، جهان ارسطو هم بود. ارسطو كه در سال 384ق م، زاده شد در آكادمی، [همان] درسگاهِ فلسفه‌ای كه افلاطون در آتن بنیان نهاد، شاگرد افلاطون بود. وی در حدود بیست سال در آنجا ماند و فقط پس از مرگ افلاطون آنجا
يکشنبه، 8 آذر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دیدگاه‌های ارسطو درباره‌ی انسان و تعریف او (1)
 دیدگاه‌های ارسطو درباره‌ی انسان و تعریف او (1)

 

نویسنده: راجر تریگ
مترجم: جمعی از مترجمان



 

زمینه

جهان افلاطون، جهان ارسطو هم بود. ارسطو كه در سال 384ق م، زاده شد در آكادمی، [همان] درسگاهِ فلسفه‌ای كه افلاطون در آتن بنیان نهاد، شاگرد افلاطون بود. وی در حدود بیست سال در آنجا ماند و فقط پس از مرگ افلاطون آنجا را ترك گفت. سرانجام، به آتن بازگشت تا یك درسگاهِ جدید مخصوص به خود را كه لوكئوم (1) یا راهروی سرپوشیده (2) نام گرفت، بنیان نهد. ارسطو در برهه‌ای از دوران میانسالی خود برای پسر نوجوان شاه فیلپ مقدونی نقش مربی را ایفا كرد. از آنجا كه این پسر بایست اسكندر كبیر، یكی از شخصیت‌های بزرگ تاریخ می‌شد، این مقام [مربی گری] مقام مهّمی بود. مهم‌تر از آن اینكه از یك نظرگاه فلسفی، [می‌توان گفت كه] آرای ارسطو [از این طریق] به كمال رسید و از جهات مهمی با آرای افلاطون اختلاف پیدا كرد.
ارسطو مجموعه‌ی آثار عظیمی از خود به جای گذاشت كه شاید تصور رود كه خلاصه‌هایی از درس‌های وی در لوكئوم هستند و نه مكتوبات ادیبانه‌ی منقّحش. وی درباره‌ی موضوعات علمی و سیاست مقایسه‌ای و نیز درباره‌ی موضوعات نظری‌تر قلم زده است. تقسیم بندی‌های [رایج] میان موضوعات كه [امروزه] آنها را مسلّم می‌گیریم، عمدتاً مرهونِ [تقسیم بندیِ] ارسطو هستند. كتاب وی، مابعدالطبیعه، صرفاً به این دلیل چنین نامیده شد كه پس از [كتاب] طبیعیّات قرار گرفته است («متا Meta» به معنی «مابعد» است). با وجود این، موضوع اصلی آن را هنوز هم «مابعدالطبیعه» می‌دانند. مقولات اساسی اندیشه كه درونمایه‌ی فهمِ عُرفی به نظر می‌رسند، از حیث خاستگاهِ خودشان غالباً مرهونِ [اندیشه ورزی‌های] ارسطو هستند. نفس عقیده به چنین مقوله بندی‌ای، [درواقع] عقیده‌ی ارسطو است، و او بود كه بر اهمیت «جوهر» تأكید ورزید. در مواجهه با مشكل یك جهان متغیر، كه اسلاف ارسطو نیز با آن درگیر بودند، وی میان موضوع تغیّر و نحوه‌ی تغیّر، كه موضوع تغیّر در عین اینكه هنوز هم به حال [و حقیقت] خود باقی است ممكن است كه از طریق آن تغیّر پذیرد، دقیقاً فرق نهاد. فی المثل، ممكن است كه رنگ چیزی تغیّر پذیرد، اما از این رهگذر از موجودیّت ساقط نشود. [در این صورت]، جوهرِ [ آن چیز] پایدار است.
رویكرد ارسطو در مقایسه با رویكرد افلاطون، واقع بینانه‌تر و كمتر رازآمیز بود. وی منكر این بود كه بتوان «صور» [=مُثُل] را در ساحتِ متعالی‌تری از هستی [از محسوسات] جدا ساخت و [سپس] آنها را در درون جهان [محسوسات]، و نه به موازات آن، جای داد. صورت یك مجسمه در جهانی متعالی قرار ندارد، بلكه «در» مجسمه است و عبارت از وضع و حالی است كه ماده‌ی یك چیز در آن تعیّن می‌یابد. یك صورت از آن حیث كه مصادیق مختلفی می‌تواند داشت، هنوز هم یك [مفهوم] كلی است، همچنانكه [فی المثل] روگرفت‌های متعددی از یك مجسمه وجود می‌توانند داشت. صورت است كه مجسمه را مجسّمه می‌سازد و بدون صورت، صرفاً قطعه‌ی بی‌شكلی از، مثلاً، مفرغ وجود خواهد داشت. ارسطو اذعان می‌كند كه صور بر روی یكدیگر قرار می‌توانند گرفت. وی اذعان می‌كند كه مفرغ، خودش، پیشاپیش متعیّن است. با وجود این، در بنیاد [هر چیزی]، اصولاً ماده‌‌ی اُولی قرار دارد كه كاملاً نامتعیّن است. هر آنچه می‌بینیم، آمیزه‌ای از مادّه و صورت است. هر جوهری محصول این دو چیز است.
اساسی‌ترین چیز در اندیشه ارسطو نظریه‌ی وی درباره‌ی تعلیل (3) است (4) كه از انگاره‌ی امروزیِ تعلیل عام‌تر است. ارسطو به جهتی كه برای طبیعت یك چیز هست؛ یعنی، به شروط ضروری چیستیِ آن چیز، نظر داشت. وی هم بر علّت مادی- آنچه یك چیز از آن ساخته می‌شود- و هم بر علّت صوری- وضع و حالی كه یك چیز در آن تعیّن می‌یابد- تأكید می‌ورزید. او یك علّت فاعلی را نیز مسلّم می‌گرفت كه با آنچه تعلیل می‌نامیم، منطبق‌تر است و ناظر به منشأ تغییر است. یك صنعتگر علّت فاعلی چیزی است كه‌ [به دست او] ساخته می‌شود؛ و ارسطو معتقد بود كه به این معنی، پدر علّت فرزند است. مهم‌ترین علّت در نظر ارسطو علّت «غایی» است. این علتْ ناظر به چیزی است كه چیزی از برایِ آن انجام می‌گیرد. ارسطو مثال قدمْ زنی برای سالم بودن را ذكر می‌كند كه در آن، سلامت علّت غایی قدمْ زنی است. وی با این تصور از هدف یا غایت (5) التزام خویش به یك نگرش غایت شناسانه را نشان داد، و در همه چیز و نه فقط در كنش‌های قصد آمیز مردم در جست و جوی هدفی برآمد. به نظر ارسطو، شایسته است كه در جست و جوی غایت یا هدف آدمیان برآییم. وی از این حیث با مبارزه‌ی سقراط و افلاطون با نگرش‌های سوفسطاییان موافق بود. ذهن و هدف، به رغم ردّ دو جهان افلاطون به وسیله‌ی ارسطو، همانقدر كه برای افلاطون مهم بودند، برای ارسطو نیز مهم بودند.
ارسطو آماده بود تا براساس این مبنا كه دولتشهر (6) مجموعه‌ای كاملاً به هم پیوسته است، به شیوه‌ای كه در پرتو نقّادی وی از رأی افلاطون درباره‌ی دولتشهر به عنوان مجموعه‌ای انداموار كاملاً ایضاح شده باشد، واقعیت تنوّع و تفرّد را [مشتاقانه] بپذیرد. وی خاطرنشان می‌سازد كه یك جمعیتگاه (7) از انواع بسیار مختلفی از مردم تشكیل می‌شود و می‌گوید:
"«مرحله‌ای وجود دارد كه در آن ممكن است كه یك دولتشهر به چنان مرتبه‌ای از اتحاد دست یابد كه دیگر دولتشهر نباشد، یا اینكه در آن مرحله بی‌آنكه واقعاً از وجود داشتن بازایستد، همانند چند صدای هماهنگ كه به صدای واحدی مبدّل شوند، از شأن و منزلت فروتری برخوردار خواهد شد.» (ارسطو، سیاست، ب 1263، ترجمه‌ی [ویلیام دیوید] راس)."
دولتشهر، درواقع، مجموعه‌ای است «كه می‌باید متحد گردد و در پرتو تعلیم و تربیت به یك اجتماع مبدل شود.»
در نگرش ارسطو، به این جهان كه به عقیده‌ی وی نه آغازی و نه انجامی دارد، بسیار بیشتر از نگرشِ افلاطون پرداخته شده است. این جهان نه مخلوق است و نه به سوی حالتی كامل پیش می‌رود، هرچند كه ارسطو عقیده به یك علّت غایی فرجامین؛ ‍[یعنی] محرك نامتحرك، را كه «جاوید، حركت‌ناپذیر و مستقل از اشیای محسوس است» (8)، اتخاذ كرده است. ارسطو صریحاً بر ضدّ عقیده به مثال [=صورت] خیر استدلال می‌كرد و بویژه درباره‌ی بی‌ارتباطی مثال [=صورت] خیر با دلمشغولی‌های واقعیِ زندگی به استدلال می‌پرداخت. (9) به عقیده‌ی وی، داشتن تصوّری از «خود خیر» یك پزشك را یاری نخواهد كرد. وی حتی سلامت را برای خود آن بررسی نمی‌كند، بلكه به سلامت انسانی و بویژه به سلامت فردی علاقه‌مند است. بالاتر از همه اینكه، پزشك افراد را بهبود می‌بخشد. مطمئناً تصوّر جاودانگی، ارسطو را كمتر از افلاطون برمی‌انگیزد. افلاطون آنچه را كه دارای بیشترین ارزش است با آنچه پایدار بماند، پیوند داده بود. امّا ارسطو این را نادیده می‌گیرد و درباره‌ی «خیر» می‌گوید كه هیچ خیر بیشتری در جاودانه ماندن وجود نخواهد داشت. وی می‌افزاید كه یك چیز به موجب پایدار ماندن در زمانی طولانی نسبت به چیزی كه در طیّ یك روز از بین می‌رود، اصلاً سفیدتر نیست.
با وجود این، آرزوی جاودانگی را در سر پرورانیدن و احساس اینكه «هر آنچه نپاید، دلبستگی را نشاید» در میان آدمیان بسیار رایج است. این اندیشه كه زیستن به شیوه‌ای انسانی، همانند این است كه در حالی كه امواج به سرعت می‌آیند، بر شن‌های كنار دریا مطالبی بنویسیم، همواره بسیاری از مردم را به وحشت انداخته است. همه‌ی آثار وجود ما به زودی محو خواهند شد. معنی آتی اضمحلال و زوال آجل و ناپایداری غالباً برای بعضی از مردم تحمل ناپذیر شده است. آگاهی از مرگ آجل خودمان و متعاقب آن، اعتقاد به اینكه هر چیزی می‌باید سرانجام بی‌معنی باشد، یك تجربه‌ی انسانی اساسی است. جمیع نظریات مربوط به طبیعت انسانی می‌باید این مطلب را جدّی بگیرند. با این همه، افلاطون و ارسطو درباره‌ی این موضوع، به رغم تصور افراطی‌شان از محوریّت هدف، با یكدیگر اتفاق نظر داشتند. ارسطو، بی‌آنكه به اهمیّت دادن به معیارهای جاوید به عنوان خاستگاه‌های معنی و ارزش نیازی احساس كند، به مسأله تغیّر [موجود] در درون جهان اشتغال خاطر داشت. به نظر وی، حقیقت مستلزم ثبات نیست.

جایگاه ما در جهان

آگاهی ارسطو از اهمیت تفاوت‌های موجود در جهان، خواه [تفاوت‌های] میان مردم در یك دولتشهر یا [تفاوت‌های] میان دولتشهرها، وی را به سوی نسبی گروی سوق نداد. وی در هر چیزی هدفی می‌جست. ارسطو توضیح می‌دهد كه اجتماعی از خانواده‌ها در یك دهكده چگونه در پی خانواده‌ای كه برای نخستین بار به وجود آمده بود، پدید آمده‌اند. [سپس] دهكده‌های متعدد در قالب اجتماع واحدی (یك زیستگاه اجتماعی بزرگ و متكی به خود) (10) كه بزرگی آن برای خودْبسنده بودنش كافی است، با یكدیگر متحد می‌شوند. آنگاه، ارسطو استدلال می‌كند كه اگر صورت‌های پیشین جامعه طبیعی‌اند، دولتشهر نیز چنین است؛ چرا كه دولتشهر «غایتِ» آن صورت‌هاست. وی می‌افزاید كه طبیعتِ یك چیز غایت آن است. (طبیعت، غایت خویش است) در ادامه می‌گوید:
"از همین رو، آنچه را كه كامل‌ترین حالت هر چیزی است (11) طبیعت آن چیز می‌نامیم؛ خواه از یك انسان سخن گوییم یا از خانه یا از یك خانواده. علاوه بر این، علّت غایی و غایت یك چیز خیر اعلای آن چیز است، و خودْبسنده بودنْ غایت و خیر اعلا است. بدین ترتیب، بدیهی است كه دولتشهر آفریده‌ی طبیعت است، و اینكه انسان، بالطبع، حیوانی سیاسی است. (12)"
ارسطو با فرق نهادن میان انسان و زنبوران عسل به عنوان حیوانات گروه‌زی بر این نكته‌ی اخیر تأكید می‌ورزد. وی به واقعیتی اساسی كه فیلسوفان دائماً از آن سخن می‌گویند، بذل توجه می‌كند؛ و آن [واقعیت اساسی‌] عبارت است از اینكه از میان حیوانات فقط ما [انسان‌ها] از قدرت تكلم برخورداریم. به عقیده‌ی ارسطو، این مطلب اهمیت ویژه‌ای دارد؛ زیرا آن بدین معناست كه ما در واكنش به لذت و الم، برخلاف برخی از حیوانات، فقط صداهایی از خودمان بروز نمی‌دهیم. به نظر ارسطو، این امر در هر اجتماعی، اعمّ از خانواده یا دولتشهر، مهمّ است. این امر ما را مجاز می‌سازد كه به زبان اخلاق از آنچه عادلانه و ناعادلانه، و خوب و بد است سخن بگوییم. ارسطو هدف یا كاركرد یك موجود زنده یا یك نهادِ [اجتماعی] را با آنچه برای آن خوب است، پیوند داده است. طبیعت، آن موجود زنده یا آن نهادِ [اجتماعی] را بدان گونه ساخته است و عقل می‌تواند آنچه را كه برای آن درست است، كشف كند. پس، مطالعه‌ی سیاست و حقوق را از فهم هدفِ اخلاقیِ آنها نمی‌توان جدا ساخت. وی رساله‌ی مشهور خویش درباره‌ی اخلاق، یعنی اخلاق نیكوماخوسی، را با گفتن این مطلب آغاز می‌كند كه پژوهش وی شاخه‌ای از دانش سیاسی است، چرا كه هدفِ سیاست، خیر آدمی است. ارسطو هرگز قادر نبوده است كه گرایش امروزین به جدا ساختن «واقعیت‌ها» از «ارزش‌ها» را بفهمد، تا اینكه كه علم سیاست، و در حقیقتْ علم الاجتماع به معنای عامّ آن، را از شائبه‌ی التزام اخلاقی عاری سازد. به نظر وی، طبیعت اجتماع با آنچه برای آن خوب است، به طرز پیچیده‌ای گره خورده است.
فرد به اتكای خودش نمی‌تواند وجود داشته باشد؛ و بنابراین، طبیعتْ تشكیلات سیاسی‌ای را پدید آورده است كه در آنها نوعی تقسیم كار و در نتیجه، طبقاتی وجود دارند. به گفته‌ی ارسطو، هر آن كه نمی‌تواند در جامعه زیست كند، در زمره‌ی خدایان یا حیوانات است. نوعی غریزه‌ی اجتماعی زیستن در ما نهاده شده است، هرچند كه این بدان معنا نیست كه مردم همواره با یكدیگر همكاری خواهند كرد. ارسطو میان آنچه ممكن است بالقوّه وجود داشته باشد و آنچه بالفعل وجود دارد، فرق می‌گذاشت. یك دانه‌ی بلوط یك درخت بلوطِ بالقوه است، هرچند كه آن هنوز یك درخت بلوط نیست. بالقوه چیزی بودن و چیز دیگری نبودن، جزئی از طبیعت یك شیء است. فی المثل، دانه‌ی بلوط، یك درخت سیب بالقوّه نیست، چه رسد به اینكه یك اسب یا یك گاو باشد. با وجود این، یك دانه‌ی بلوط به خودی خود به صورت درختی بزرگ و بارور درنخواهد آمد. برای آنكه آن دانه‌ی بلوط به صورت درختی بزرگ و بارور درآید، شرایط مناسبی لازم است تا آن دانه در پرتو آنها رشد كند. همچنین، صِرف اینكه آدمیان بالطبع اجتماعی‌اند، بدین معنا نیست كه آنان همواره چنین خواهند بود. آدمیان به شرایط مناسبی نیاز دارند تا در پرتو آنها رشد كنند. به همین دلیل است كه ارسطو اظهار می‌كند كه «كسی كه برای نخستین بار دولتشهر را بنیان نهاده است، بزرگ‌ترین نیكوكاران است.» دولتشهر محیط مناسبی را برای مردم فراهم می‌سازد تا [در آن] طبیعتشان را شكوفا سازند. ارسطو بارها گفته است كه «طبیعت كار بیهوده نمی‌كند.» نوع بشر و اجتماعاتی كه آدمیان در آن زیست می‌كنند، غایت خاصی دارند؛ اما بر ماست كه به مدد عقلمان در جست و جوی آن غایت برآییم. ارسطو می‌گوید كه آدمیان بهترین حیوانات هستند، به شرط آنكه به هدف خاصشان نایل شوند؛ اما در صورتی كه از قانون و عدالت دوری بجویند، بدترین همه‌ی حیوانات هستند. تاریخ [نیز] غالباً درستی این مطلب را به اثبات رسانده است.
مقایسه‌ی مفاهیم طبیعت (physis) و قانون (nomos) نشان می‌دهد كه ارسطو در رد جداسازی این دو مفهوم به دست سوفسطاییان مصمّم بود. تأكید وی بر غرایز اجتماعی‌ای كه در ما نهاده شده‌اند، نشان می‌دهد كه وی قایل به این نیست كه قانون، یا عرف، به هر معنایی، غیرطبیعی یا گزافی باشد. كاركرد قانون، یا عرف، كامل ساختن طبیعت ما است، نه اینكه در تضاد با آن باشد. طبیعت ما به قانون یا عرف نیاز دارد. ارسطو تصّور می‌كرد كه سه چیز مردان را نیك و فضیلتمند ساخته است (و فقط مردان می‌خواهند شهروند باشند) (13). این سه چیز عبارت‌اند از: طبیعت، عُرف و عقل. وی تأكید می‌كرد كه هریك از این سه چیز باید با یكدیگر هماهنگ باشند، و این امر به این نتیجه منتهی می‌شود كه شهروندان می‌باید برای پاسداری از منافع مشترك تربیت شوند. در نظر ارسطو، یك مدینه فقط هنگامی فضیلتمند می‌تواند شد كه شهروندانش، كه در حكومت سهیم‌اند، فضیلتمند باشند. به همین دلیل است كه وی سیاست و اخلاق را به یكدیگر پیوند می‌داد.
ارسطو تكیه كردن بر عادت یا عرف برای كمك به ایجاد محیط سالم را برای دولت- شهر ضروری می‌دانست. فرد می‌باید از منش خاصّی كه از طریق تعلیم و تربیت پرورش می‌یابد، برخوردار باشد تا اینكه به یك زندگی فضیلت آمیز خوگر شود، در حالی كه یك دولتشهر می‌باید تضمین كند كه قوانین درستی دارد و براساس مبنایی عقلانی عمل می‌كند. ارسطو درباره‌ی اهمیت حكومت قانون هیچ تردیدی نداشت. وی اظهار می‌كند كه مردم از اینكه سایر مردم با آنها به مخالفت برمی‌خیزند، ممكن است بیزار باشند، اما قانون در وضع كردن آنچه درست است، ظالمانه نیست. (14) مجموعه‌ای از قوانین عام، در مقایسه اِعمال اراده‌ی یك شخص خاص، كه صرفاً موجب رنجش خاطر خواهد شد، بهتر عمل خواهد كرد.
ارسطو تعامل ظریفی را میان عدالت طبیعی و قانون تشخیص داد. وی از اختلاف عظیمی كه عملاً میان قانون نامه‌های مختلف وجود دارد و نیز از قوانین متفاوتی كه در جاهای مختلف وجود دارند، نیك آگاه بود. بنابراین، وی تمایزی میان عدالت طبیعی و حقوقی قایل شد، به طوری كه [از نظر وی] لازم نیست كه قوانین در همه جا یكسان باشند. (15) با توجه به شرایط خاص، گونه گونی‌هایی وجود می‌توانند داشت، و در مواردی صورت بالفعل قانون نیازی به ماده ندارد. در موردی قانون ممكن است كه مستلزم قربانی كردن دو گوسفند باشد و در موردی دیگر قربانی ساختن یك بُز را ایجاب كند. مثال امروزی رانندگی كردن در هریك از طرفین جادّه را در نظر بگیرید. [در این مورد] لازم است كه همه از قانون واحدی پیروی كنند، اما قول به اینكه رانندگی كردن از سمت چپ در مقایسه با سمت راست، درست‌تر یا عادلانه‌تر است [قولی] بی‌معناست. با این همه، خود ارسطو درمی‌یابد كه بر سر معتقد ساختن برخی به اینكه هر قانونی، همانند قوانین راهنمایی و رانندگی، قرارداد صِرف است، اختلاف [نظرهایی] هست. وی مثال قوانین فیزیكی را مطرح می‌كند كه براساس آن «آتش هم در اینجا می‌سوزاند و هم در [سرزمین] پارس». قوانین فیزیكی در همه جا از قوّت یكسانی برخوردارند، ولی به نظر می‌رسد كه قوانین مربوط به عدالت، به یك معنا، از چنان قوّتی برخوردار نیستند. ما نمی‌توانیم طبیعتِ آتش را دگرگون سازیم، اما به نظر می‌رسد كه در مخالفت ورزیدن با آنچه بنا بر ادّعای ارسطو طبیعت انسانی است، آزاد باشیم. با وجود این، ارسطو باز هم می‌خواهد كه بر آنچه برای هر موجود زنده و هر نهاد [اجتماعی]، طبیعی و بنابراین نیك است، صحّه گذارد. ساختارها دگرگون می‌شوند، ولی ارسطو تأكید می‌ورزد كه «فقط یك ساختار وجود دارد كه در همه جا بالطبع بهترین ساختار است». مردم می‌توانند به طور فردی و به شیوه‌ی جمعی به نحوی غیرعقلانی و غیراخلاقی عمل كنند. ارسطو ادعا می‌كند كه چنین رفتار ناسنجیده‌ای مخصوص ذهنیّت بردگان و خاصّ حیوانات است. آدمیان نباید بدین گونه عمل كنند. همه‌ی مردم می‌توانند به گونه‌ی تبهكارانه‌ای عمل كنند، اما طبیعتْ آنها را به چنین چیزی رهنمون نساخته است. مخالفت ورزیدن با طبیعت فقط به عامل زیان می‌تواند زد، در حالی كه همگام شدن با آن به سوی بهروزی آدمی، یا سعادت، راهبر خواهد بود.
جایگاه ما در جهان تحت سیطره‌ی نقش ما در جامعه‌ی انسانی قرار دارد. به نظر ارسطو، آدمیان موجودیتشان را مشروط به موقعیت سیاسی‌شان می‌یابند. این بدان معنا نیست كه آنان بر وفق جامعه قالب بندی می‌شوند، بلكه بدین معناست كه بهروزی هر فرد را نمی‌توان از بهروزی اجتماع سیاسی (16) یا "مدینه" جدا ساخت. محیط سیاسی، محیطی اخلاقی نیز هست. هر مدینه‌ای، اجتماعی با یك هدف مشترك و یك غایت اخلاقی مشترك است. ارسطو در حالی كه به تفاوت‌های چشمگیر میان افراد اذعان می‌كند، در این آرمان آزادیخواهانه‌ی امروزی كه بگذاریم هر شخصی درباره‌ی اهداف خودش تصمیم بگیرد، سهیم نیست. چنین آزادی فردی مفرطی، به نظر ارسطو، نه فقط مخرّب ایده‌ی اجتماع بوده، بلكه به معنای مخالفت ورزیدن با خود عقل نیز بوده است. هر اجتماعی می‌باید از آنچه نیك است، تصور مشتركی داشته باشد. افراد در تنهایی و انزوا نمی‌توانند به «زندگی خوب» نایل شوند.

ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

1.Lyceum
2.peripatos (جایگاه مشائین)
3.Causatian
4.Aristotle,physics,194b
5.telos
6.State: متناسب با این اصطلاح، در متن حاضر گاهی لفظ «دولتشهر»، گاهی واژه‌ی «مدینه» و گاهی هم كلمه‌ی «حكومت» را در ترجمه‌ی آن به كار برده‌ایم-م.
7.Population
8.Aristotle,Metaphysics,107 3a
9.Aristotle,Nicomachean Ethics,1096b
10.Koinonia
11.از آنجا كه در متن انگلیسی مورد استناد مؤلف از كتاب «سیاست» ارسطو، ساختار این جمله پیرو مبهم و نارسا به نظر می‌رسید، مترجم با رجوع به ترجمه‌ی انگلیسی دیگری با مشخصات زیر به ترجمه‌ی جمله‌ی فوق مبادرت ورزید:
A treatise on government(or,the politics of Aristotal),translated by:William Ellis,London,Everyman`s Library,8th.impression,1941,p.3)1252b)
12.Politics,1252b
13.Ibid,1332a
14.Nicomachean Ethics,1180a
15.Ibid,1134b
16.Polis

منبع مقاله :
تریگ، راجر، (1382)، دیدگاه‌هایی درباره‌ی سرشت آدمی (رویكردی تاریخی)، ترجمه جمعی از مترجمان، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
play_arrow
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
play_arrow
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
play_arrow
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
play_arrow
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
play_arrow
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
play_arrow
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
play_arrow
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
play_arrow
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
play_arrow
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
play_arrow
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
play_arrow
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
play_arrow
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
play_arrow
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها
play_arrow
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها