از انديشه تا علم بومي

يكي از ويژگي هاي عصر حاضر كه آن را از ساير اعصار و قرون پيش از خود متمايز مي نمايد، موضوع علم و دانش است. علم و معرفت از جمله مفاهيم و موضوعاتي است كه جوامع بشري از ابتدا با آنها آشنا بوده اند و همواره به عنوان مؤلفه اي موثر بر زندگي بشر شناخته شده است. همواره بخش مهمي از دستورها و مباحث اديان، ايدئولوژي ها، فرهنگها و فعاليتها متوجه علم و دانش و معرفت بوده است و اين امر تا زمان ما نيز ادامه دارد.(1)
سه‌شنبه، 10 ارديبهشت 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از انديشه تا علم بومي
 از انديشه تا علم بومي
از انديشه تا علم بومي

نويسنده:دكتر رضا غلامي
منبع:مجله تخصصي توليد علم
يكي از ويژگي هاي عصر حاضر كه آن را از ساير اعصار و قرون پيش از خود متمايز مي نمايد، موضوع علم و دانش است. علم و معرفت از جمله مفاهيم و موضوعاتي است كه جوامع بشري از ابتدا با آنها آشنا بوده اند و همواره به عنوان مؤلفه اي موثر بر زندگي بشر شناخته شده است. همواره بخش مهمي از دستورها و مباحث اديان، ايدئولوژي ها، فرهنگها و فعاليتها متوجه علم و دانش و معرفت بوده است و اين امر تا زمان ما نيز ادامه دارد.(1)
اما آنچه به عنوان يكي از ويژگيهاي ممتاز دوران معاصر مي باشد (دوراني كه به عصر مدرنيسم معروف است و از قرون چهاردهم و پانزدهم ميلادي در اروپا شروع به رشد كرد و با انقلاب صنعتي و انقلاب روشنفكري فرانسه ظهور و بروز بيشتر يافت و سرانجام با عصر امپرياليسم و استعمار سراسر دنيا را فرا گرفت) مسأله علم و دانش است.
در واقع هم خود مسأله ذات و ماهيت علم و دانش و هم نوع نسبت و رابطه اي كه بشر در حيطه امور معرفتي و نوع نگاه هاي فرهنگي و تمدني با آن برقرار كرده است. نوع نگاه به علم و دانش، گسترش خيره كننده آن، تأثيرگذاري خارق العاده آن بر زندگي بشر و نتايج گوناگون حاصل از اين فرايند كه بيشتر مدنظر مي باشد، امروزه يكي از معيارهاي تقسيم بندي و طبقه بندي كشورها و جوامع و تعيين ميزان پيشرفت و توسعه يافتگي و اهميت كشورها، معيار علم و دانش است كه با توجه به كميت و كيفيت و سطح علوم و دانش در هر كشوري جايگاه كشور را در معادلات جهاني مشخص مي كنند.
در واقع، امروزه علم يكي از مهمترين مؤلفه هاي قدرت يك كشور در سطح بين المللي محسوب مي گردد و سبب مي شود آن كشور بتواند نقش مهمتري را در تحولات جامعه جهاني داشته و تأثير بيشتري بر ساير كشورها بگذارد و بدين ترتيب با شتاب و سهولت بيشتري به مقاصد هدفهاي خود برسد.
اينها همگي به اهميت و نقش علم در عصر حاضر مربوط بود، لكن حال تعريف علم و دانش چيست؟ گستره آن كدام است؟ توليد علوم وفنون داراي چه مراحل و مسيري است؟ محصولات و نتايج آن چيست؟ آيا مطلق است يا نسبي؟ عوامل مؤثر در پيشرفت علوم و دانش در جوامع مختلف از كجا پديد مي آيد؟ تحولات آن در دوران ما چگونه است؟ چرخه معرفتي وعلمي جهان چگونه است و جايگاه جوامع و تاريخ آنها چگونه در اين چرخه تعريف مي گردد؟ علم مقدس و ارزشي چيست و بسياري سؤالهاي ديگر كه پيرامون علم و كاركرد آن در دنياي معاصر مطرح مي گردد، همگي از جمله مسائلي هستند كه انديشمندان متعددي را در سراسر جهان به خود مشغول كرده و پاسخهاي زيادي نيز به اين سؤالها داده شده است.
اما نكته مهم براي ما آن است كه انديشمندان هر كشوري هنگامي كه به اين سؤالها به گونه اي بومي و از درون و با نگاه اصيل و به مقتضاي نيازها و واقعيات جامعه خود توجه كنند، آنگاه است كه مي توانند جايگاه كشور و جامعه خود را در اين عرصه و اين چرخه عظيم دانش بشر در جامعه بزرگ و پيچيده امروزي مشخص نمايند و آنگاه با خود آگاهي، هدفهاي متناسب را مشخص و مسير حركت را معين نمايند، و با چشماني باز طي طريق نمايند، به گونه اي كه بتواند كشور و مردم و فرهنگ خود را در هياهوي دنياي پرسروصداي معاصر به ساحل امن و تعادل دلخواه برسانند.
از همين جاست كه بسياري دغدغه ها و حركتها شروع مي شود و هركدام به قدر عمق و پايداري خود مؤثر واقع مي شوند. در كشور ما نيز با توجه به پيشينه بسيار درخشاني كه در زمينه علم و فرهنگ و فرهيختگي وجود دارد، همواره اين ظرفيت عظيم معرفتي مورد توجه است و توقع مي رود بر اثر يك نوع خودباوري و به خود آمدن تاريخي و جمعي، تحولي عظيم رخ دهد و مثل هميشه تاريخ كه تحولات ايران زمين بر تحولات و حركتهاي وسيع جهاني در زمينه علم و معرفت تأثير گذاشته است، مؤثر باشد و حتي مسير حركت جهاني كاروان علم و دانش و معرفت را در بسياري از ساحتها تغيير دهد.
پشتوانه عظيم و درخشان تمدن مسلمين در قرنهاي متمادي و بويژه معارف ناب و خارق العاده و عميق تفكر شيعي كه با نبوغ و همت و زمينه معرفتي و فرهنگي قوم ايراني نيز همراه گشته است و ما آن را نظام معرفتي ايراني- اسلامي يا بهتر بگوييم ايراني- شيعي مي ناميم و همچنين تجربيات ساير جوامع اسلامي كه در اختيار و مورد تحليل ما بوده و هست، همگي خبر از يك حركت مستمر، آرام و بسيار منعطف درلايه هاي زيرين معرفتي، فرهنگي و تمدني مي دهد كه به اعتقاد برخي بزرگان، بايد كم كم به انتظار بروز و ظهور موج گونه آن در جهان علم و دانش و معرفت باشيم تا بشر ره گم كرده و جهان تاريك دوران ما را به نور علم و معرفت ايراني- شيعي خود منور و روشن سازد.
آنچه باعث واضح تر شدن اين مباحث و پرداختن هرچه بيشتر به آنها شده، وقوع انقلاب اسلامي ايران است. انقلاب اسلامي تنها يك انقلاب سياسي كه به جايگزيني يك نظام سياسي به جاي نظام ديگر منجر شود، نيست. انقلاب اسلامي ايران در واقع يك انقلاب معرفتي در جهان ما به شمار مي رود و حقيقت آن چيزي نيست جز خيزش عظيم معرفتي وعلمي جريان نرم و آرام تفكر شيعي و ايراني.
انقلاب اسلامي ايران نگاه ها را نسبت به بسياري از مسائل از جمله مسائل سياسي، اقتصادي، نظامي و... تغيير داده است؛ لكن توليد تئوريهاي جديد اجتماعي و معرفتي، يكي از مهمترين و چشمگيرترين نتايج اين خيزش بزرگ مي باشد، حركتي رو به جلو كه تنها به نفي و نقد محض مباني و ساختار فرهنگ و تمدن منحط غربي كه برگرفته از نفسانيت انسان منحرف و از عالم بالا بريده مي باشد، نيست. انقلابي معرفتي و فرهنگي با تغيير نگاهي جامع كه تمام ساحتهاي زندگي بشر را مورد توجه قرار داده و سنگرها را يكي پس از ديگري فتح مي كند.
آنچه امروزه بيشتر تحت عنوان نهضت نرم افزاري توليد علم مطرح مي گردد نيز نه ايده اي جديد بلكه تجديد حركت و بازتعريف به روز و بسيار مترقي از همان نرم افزار جامع و پوياي تفكر و حتي عرفان وانديشه اشراقي شيعي و ايراني است كه جنبه ديگري از جنبه هاي انقلاب معرفتي ايران و تاريخ تفكر اسلامي را نمايان مي سازد.
امروزه در مجامع گوناگون نقدهاي زيادي تحت عناوين و موضوعات مختلف بر بنيانهاي علوم غربي و مكاتب متعدد آن وارد مي گردد كه بسياري از اين نقدها نيز توسط خود انديشمندان غربي صورت مي گيرد. لكن اغلب آنها تلاشي در جهت نجات فرهنگ و تمدن وعلوم و معرفت غربي از گرداب مشكلات و مسائل روزافزوني است كه با آنها درگيرند. همين امر در واقع محل جدايي تفكر انقلابي ما از اين سنخ انديشه هاي منتقد غربي است، زيرا در بستر تفكر انقلاب اسلامي كه در واقع نماد آن تفكر اشراقي و معرفتي شيعي مي باشد، وقتي صحبت از توليد علم و شكستن مرزهاي علوم مي شود نگاهي بس عظيم تر و گسترده تر نسبت به مباني و وجوه مختلف در اين زمينه مطرح است، ديدگاهي كه ويژگي عمده آن سازنده و مثبت بودن آن است تا مخرب و منفي بودن و نقد محض.حال كه به جد صحبت از موضوع علم و توليد علم مي شود، سؤالي كه ذهن را به خود مشغول مي سازد آن است كه توليد كدام علم و چگونه و با چه مكانيسمي؟ براساس چه طرح و نقشه و روش شناسي؟ آيا توليد علم و كسب علم و طي طريق در اين مسير فقط منحصر به پيروي از علوم مدرن موجود و سعي در رسيدن به اين قافله مي شود؟ شايد بتوان اين سؤال را كاربردي ترين مسأله اي دانست كه بايد در ابتداي بحث از علم و دانش و توليد آن در كشورمان مطرح و سعي شود پاسخ مقتضي و متناسب به آن ارائه گردد. اصولاً هيچ مسأله و امر مبهمي روشن نمي شود و هيچ مطلبي پيش نمي رود مگر با طرح پرسشهاي مربوط و اساسي در آن زمينه و ارائه راه حلها و بحثهاي كارآمد و ناظر به مسأله.
هرچند در اين نوشتار مجال كافي براي دستيابي به پاسخهاي قطعي و جامع و مانع براي اين سؤال ها نباشد، اما مي توان برخي نكات و نظرها را در جهت روشن تر شدن فضاي بحث و نزديك تر شدن به جواب مطرح نمود.
حال، يكي از مبنايي ترين نكات در اينجا آن است كه بدانيم اصولا علم و دانش در زندگي انسان و جامعه انساني چه نقشي دارد؟ ساده تر بگوييم،علم و دانش و معرفت به چه كار بشر مي آيد؟ ابتدايي ترين پاسخ كه به ذهن مي آيد آن است كه علم و دانش موجب قدرتمند شدن انسان مي گردد.
علم درمقابله با سختي ها و گذر از مشكلات سبب مجهز شدن انسان مي گردد و به عنوان ابزاري براي اوست تا به رفع نيازهاي خود بپردازد و در جهت خواستها و هدفهاي خود پيش رود.
همان طور كه انگيزه بسياري فعاليتهاي بشري همواره رفع نيازهاي خود بوده، نيازهايي كه گاه مادي و گاه معنوي اند و به هرحال از نوع جنس آدميزاد برمي خيزند: «احتياج ما در اختراع و ابداع و كشف است» پس مشخص مي گردد كه پاسخ به مسأله ابتدايي ما يعني اين سؤال كه «علم و دانش به چه كار مي آيد و چه نقشي در زندگي انسان دارد؟» مسبوق به روشن شدن اين بحث مي گردد كه ما چه نيازهايي داريم و اينكه نوع نيازهاي ما نوع ابزارها را مشخص مي سازد. مثلا وقتي انسان تشنه است و به آب نياز دارد، متوسل به آب مي گردد، لذا جهت حركت او و خواست او و انگيزه او در جهت رسيدن به آب شكل مي گيرد نه چيزديگر. با همين مثال ساده مي توان ديد كه چگونه ساختار نيازمنديهاي انسان و جامعه انساني به فعاليتها وافكار و انگيزه ها و نيروهاي او جهت مي دهد، ابزارها را تعريف مي نمايد و دورنماي راهها را مشخص مي كند. پس بهتر است دايره بحث را محدود كرده و بر شناخت و آگاهي نسبت به نيازهاي بشر و نيازهاي جوامع انساني متمركز نماييم.
سؤال جالبي كه در اينجا ذهن را به خود مشغول مي نمايد، سؤالي مبنايي تر است. خود ساختار نياز در انسان و زندگي او و جامعه او تعريفش را از كجا مي گيرد؟ يعني چگونه و كدام مرجع يا مراجع اين نيازها را تعريف مي نمايند؟ تا آنگاه بر مبناي آنها ابزار پاسخگويي يعني علم و... مشخص شده و تعريف شوند و جهت دار گردند؟ قبل از پاسخ به اين سؤال يك نگاه و سير ساده و سطحي به خصوصيات جوامع و گروه هاي انساني در طول تاريخ و در دوران ما در ميان جوامع گوناگون ما را به اقيانوسي از نيازها و خواستها و اولويتهاي مختلف رهنمون مي سازد.
اگر دقت شود، مي بينيم كه جوامع انساني و نژادها و گروه ها علاوه بر تفاوت در رنگ و جغرافيا و زبان و... در نوع علايق و نوع اولويتها و خواستها و حتي مفاهيمي كه با آنها ذهن خود را شكل مي دهند، نوع فرهنگ و معماري وهنر و ادبيات حتي سليقه ها و... هزاران مورد ديگر با يكديگر متفاوتند. اغلب اين تفاوتها جنبه نرم افزاري دارند و هنگامي كه بروز كنند، جنبه سخت افزاري آنها نيز در قالبهاي گوناگون مشخص مي شود. آنچه با بيان اين نكته كوچك مشخص مي گردد، تفاوت چشمگير نظام نيازمنديها و تعريف نياز و جهت دهي آنهاست. از شرق تا غرب جهان مجموعه اي متنوع و رنگارنگ از تعريفها و نيازها نمايانند كه هر كدام هم ابزار رفع خود را مي طلبند. حال اگر اين دو مقدمه را كنار هم در نظر بگيريم آشكار مي گردد كه علوم هم كه عمده ترين ابزار مبنايي رفع نيازهاي بشري و جوامع مي باشد (اعم از علوم انساني يا علوم فني) مي تواند با تنوع و كثرت نيازهاي مختلف، داراي تعاريف و يا حداقل اولويتهاي مختلف باشد.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط