روايت تطبيقى انقلابهاى فرانسه ، روسيه و ايران
به جاى مقدمه :” جامعه ما بعد از پيروزى انقلاب اسلامى احساس هويت کرد يعنى شخصيت خودش را بازيافت . ما بهعنوان جزء نودونهم درامواج حرکات جهانى غرق و گم بوديم . انقلاب ما را زنده کرد و به ما شخصيت داد . انقلاب به ما آموخت که يک ملت مىتواند در اساسىترين مسائل جهانى سخن و موضوعى داشته باشد و آن را با صراحت وبدون توجه به اينکه قدرتمندان وقلدرهاى عالم چه مىخواهند ابراز کند و پاى آن بايستد . ارزش يک ملت در جامعه بينالملل به اين چيزهاست ،نه به دنبالهروى کورکورانه .”
رهبر معظم انقلاب
چنانچه مىدانيم پيروزى انقلاب اسلامى ايران چه در داخل و چه در خارج ازکشور ناظران را با پديدهاى تازه در صحنه سياسى جهان روبرو ساخت. اين پديده بنا به ماهيت ،اهداف و سرشت خود درهيچ يک از معيارهاى سياسى جهان نمىگنجد. از اينرو شناخت عميق وهمه جانبه وجوه،ايدئولوژى ، بازتاب ، دستاوردهاى فرهنگى اجتماعى واقتصادى ، ويژگىهاى رهبرى و شيوههاى مبارزاتى در آن ،همواره در دو دهه گذشته مورد توجه واعتنا بوده است. اين توجه واعتنا بيانگر آن است که انقلاب اسلامى ايران بهعنوان يکى از موثرترين پديدههاى دهههاى پايانى قرن بيستم تاثيرات و بازتابهاى گستردهاى در ايران ، منطقه و جهان داشته واز ابعاد گوناگون مورد توجه و مطالعه صاحبنظران ،ناظران،سياستمداران و نظريهپردازان ايرانى و غيرايرانى واقع شده است.
انقلاب کبير فرانسه(1789 ) در يک نگاه
قرن هفدهم و هجدهم ميلادى حکومتهاى سلطنتى زمام امور فرانسه را در دست داشتند . طى سالهاى پيش از انقلاب به علت ولخرجىهاى دربار و جنگهاى طولانى هفت ساله اوضاع اقتصادى واجتماعى کشور بسيار وخيم بود . در چنين شرايطى لويى پانزدهم در سال1774 به حکومت رسيد . وى فردى جوان و فاقد تجربه براى اداره کشورى نابسمان بود . اين امر زمينه نفوذ ملکه و درباريان درامور را فراهم کرد. بىلياقتى شاه و فساد درباريان که هزينههاى آن بر مردم تحميل مىشد زمينههاى انقلاب دراين کشور را فراهم ساخت. در سال 1789 فشارهاى شديد اقتصادى از يکسو وزمستان سخت و طاقت فرسا از سوى ديگر باعث شد مردم پاريس تحت تاثير جريانهاى روشنفکرى به خيابانها بريزند و شورش کنند . پس از درگيرىهاى مسلحانه کنترل پاريس به دست مردم افتاد و زندان باسيل که مظهر حکومت استبدادى بود سقوط کرد و پادشاه فرانسه تسليم گرديد و حکومت سلطنتى مشروطه برقرارشد . وقايع واتفاقات چهارسال بعدى به سقوط سلطنت واعدام لويى شانزدهم و تشکيل حکومت جمهورى انجاميد.
انقلاب روسيه (اکتبر 1917 م) در يک نگاه
از سال 1613 ميلادى خاندان رومانف با لقب تزار در روسيه حکومت مىکردند محروميتهاى اقتصادى، فشارهاى شديد سياسى ، تفاوتهاى طبقاتى ،استبداد تزارى ، نارضايتى دهقانانى که از مالکيت زمين بىبهره بودند و رشد سريع طبقه کارگر اوضاع اين کشور را نابسامان کرد . از طرفى شکست روسيه در جنگ 1905 با ژاپن و رشد انديشههاى روشنفکرى بويژه مارکسيسم موجب شد تا علىرغم تلاشهاى الکساندر دوم، زمينههاى انقلاب فراهم آيد.شورشهاى عمومى وعدم تمکين ارتش ،بلشويکها را به قدرت رساند واتحاد جماهير شوروى سوسياليستى تشکيل گرديد .
انقلاب اسلامى ايران( 1979 م) در يک نگاه
با انحراف مشروطيت در دوره قاجار ،رضا خان پهلوى از افسران قزاق به کمک انگليسىها سلسله پهلوى را تشکيل داد. پس ازوى فرزندش محمدرضا به سلطنت رسيد. وى در جريان مبارزات مردمى 1332 از ايران فرارکرد ولى با کودتاى 28مرداد که به کمک عوامل آمريکا انجام شد به ايران بازگشت. تصويب لوايح اصلاحات شاه که منافع ملى ومذهبى مردم را ناديده مىگرفت ( بويژه کاپيتولاسيون ) اعتراض مراجع دينى بخصوص امام خميني(ره) را برانگيخت. اين اعتراض منجر به بازداشت ايشان در سال 1342 گرديد. رژيم با کشتارهاى وسيع در 15 خرداد 1342 تلاش کرد قيام مردم را فرونشاند . پس از اين حادثه ادامه مبارزات توسط امام خميني(ره) منجر به تبعيد وى شد. حکومت شاه بر اساس استبداد فردى توام با وابستگى خارجى و فساد سياسى سعى در حذف تدريجى اسلام از صحنه اجتماعى داشت . اين مسئله موجب ناخشنودى مردم از حکومت پهلوى گرديد. سرانجام طى سالهاى 55 تا 57 پس از يک دهه مبارزه تبليغ ايدئولوژيک امام خميني، اعتراضات مردمى به رژيم گسترش يافت و در نهايت پس از فرار شاه در دى ماه 57 و بازگشت رهبر انقلاب مردمى ايران ،در 22 بهمن ماه 1357 در کمال ناباورى محافل بينالمللي،رژيم شاهنشاهى ساقط و حکومت جمهورى اسلامى تشکيل گرديد.
سه انقلاب، حاکم پيشين
فرانسه: لويى شانزدهم ابتدا از حکومت کنار رفت و سپس در حوادثى در سال1793 کشته شد. وى بسيار سست اراده بود و توان تصميمگيرى نداشت. او ادعا مىکرد قصد بهبود وضع زندگى مردم را داردولى دارايى فرانسه را به باد داد و به تيره بختى مردم فرانسه افزود.
روسيه: نيکلاى دوم در بحبوحه انقلاب استعفا داد وسرانجام ترور گرديد
نيکلاى فردى ذاتا ساده وخوش قلب ولى سست اراده ،دهن بين و هميشه در حال ترديد بود. ميگسارىهاى مفرط ،ولخرجىهاى فراوان و وضعيت روحى ضعيف او ، باعث بىاعتمادى مردم شده بود. اطرافيان چاپلوس و فرصت طلب وى او را از مسائل امپراتورىاش بىاطلاع نگه داشته بودند . به طورى که پس از يکشنبه خونين1905 نمىدانست که مردم او را “نيکلاى خون آشام” مىنامند.
ايران: محمدرضا پهلوى پس از خروج از ايران در دى ماه 1357 و پس از چند سال آوارگى در مصر مرد. وى به گفته اطرافيان نزديکاش انسانى عياش ،پول دوست و مستبد بود. در تمام دوران حاکميتاش وابستگى شديدى به انگليس و بعدها ايالات متحده داشت وى همانند پدرش با سياستهاى مختلف فرهنگ مذهبى مردم ايران را تحقير مىنمود و تقليد از غرب را ترقى مىشمرد وهمين عوامل منجر به نفرت عمومى مردم و روحانيون و روشنفکران از وى گرديده بود.
سه انقلاب زمينههاى سياسى - اقتصادي
فرانسه: هزينه سنگين جنگهاى طولانى هفت ساله و ولخرجىهاى درباريان باعث شده بود خزانه دولت تهى گردد واز سويى ديگر با بروز قحطى غله و کمبود شديد درآمد، بىکفايتى پادشاه در اداره امور ، فساد شديد سياسى ، نفوذ و دخالتهاى کليسا ،نهادهاى سياسى از هم گسيخته بودندو نارضايتىهاى عمومى گسترش يافته بود.
روسيه: شکستهاى پىدر پى در جبهههاى جنگ منجر شد که تزار 15 ميليون کارگر را به جنگ اعزام نمايد. اين امر تعطيلى کارخانهها ،رکود شديد صنعتى و اقتصادى وکمبود نان را در پى داشت. بىکفايتى نيکلاى دوم در کنترل بحران اوضاع نابسامانى را ايجاد کرده بود که در آن بيشترين فشار به دهقانان و کارگران وارد مىآمد اين شرايط به همراه خشونتهاى پليس تزارى براى کنترل امور ،نفرت عميقى از خاندان رومانف در ميان مردم ايجاد کرده بود.
ايران : افزايش ناگهانى درآمد نفت و اعطاى وامهاى کلان از طرف کشورهاى خارجى ،افزايش واردات را درپى داشت که باعث فراوانى ارزاق ووجود ذخاير کافى در فرانسه شده بود . ولخرجىهاى درباريان و تضادهاى طبقاتى در کنار حذف مخالفين توسط شاه و سلطه سيستم پليسى با اتکا به ساواک از يکسو و سياستهاى ضد مذهبى شاه از سويى ديگر موجب شد که علىرغم بهبود نسبى وضعيت اقتصادى کشور نارضايتى عمومى از شاه در لايههاى مختلف ايجاد شود .
سه انقلاب وضعيت نظامى حکومت پيشين
فرانسه: وقوع جنگهاى طولانى به مدت 28 سال سرخوردگى نظاميان و افسران را به همراه داشت . بىکفايتى فرماندهان و وابستگى افسران به گروههاى بورژوازى از سويى و فقدان ابزارهاى لازم براى فشار بر مردم ارتش فرانسه را ضعيف کرده و از تسلط پادشاه بر امور کاسته بود.
روسيه: شکست در جنگ با ژاپن در 1905 و کشته شدن هزاران سرباز روسى درجبهههاى جنگ با آلمان که ريشه در سوء تدبيرهاى تزار در جنگ داشت در کنار فشارهايى که به دليل وضعيت نابسامانى معيشتى بر ارتش وارد مىآمد شرايطى را پديد آوردکه شورش سربازان پادگان پتروگراد و الحاق آنان به تظاهر کنندگان عليه تزار را در پى داشت. از اين روى ارتش روسيه بهعنوان يکى از عوامل شتاب زاى انقلاب اکتبر 1917 عمل کرد.
ايران : ارتش ايران از زمان قاجار در هيچ جنگى شرکت نکرده بود که سازمان ادارى و نظامى آن راتضعيف کند . مطرح شدن شاه بهعنوان ژاندارم منطقه از سوى کارتر رئيس جمهور وقت آمريکا تسليح و تجهيز ارتش با سلاحهاى مدرن وحضور مستشاران نظامى آمريکا در ايران را در پى داشت . وجود گارد شاهنشاهى و سيستم پليس مخفى ساواک، شاه را به همه امور امنيتى ايران مسلط کرده بود به گونهاى که برخورد نظامى خشن با مخالفين امرى عادى در رژيم پهلوى محسوب شد .
سه انقلاب ،حمايت قدرتهاى بزرگ از حکومت پيشين
فرانسه: در زمان وقوع انقلاب فرانسه رقابت شديد سياسى ،اقتصادى و نظامى بين قطبهاى قدرت اروپايى درجريان بود از اين روى انگليس از بحران داخلى فرانسه که منجر به تضعيف قدرت سياسى آن مىشد خشنود بود. روسيه نيز در کنار اتريش سرگرم تجزيه لهستان بود و تضعيف لويى شانزدهم را در راستاى منافع خود مىديد بنابراين نه تنها کسى از پادشاه فرانسه در برابر انقلاب پشتيبانى نکرد بلکه همسايگان تا حدودى زمينه فعاليت انقلابيون را فراهم آوردند.
روسيه : پيش از انقلاب 1917 روسيه جنگ جهانى اول اروپا را به دو گروه متفقين و متحدين تقسيم کرده بود . آمريکا نيز در اين دوران در انزواى بينالمللى قرار داشت . از اينرو هنگام بحران داخلى روسيه اين کشور به علت درگيرى همپيمانانش در جنگ بىحامى مانده بود. البته انقلابيون توسط نيروهاى متحدين که در برترى نسبى در جبهههاى نبرد بودند حمايت مىشدند.
ايران : آمريکا ومتحدانش با انگيزه جلوگيرى از نفوذ کمونيسم از رژيم پهلوى حمايت مىکردند . شوروى نيز که ايران را در نزديکى مرزهاى خود مىديد سعى داشت با انعقاد قراردادهاى تجارى و اقتصادى خود را به ايران نزديک کند. در مجموع رژيم پهلوى از حمايت مادى ومعنوى قدرتهاى بزرگ جهان برخوردار بود. حمايت تبليغاتى رسانههاى جمعى غرب از شاه در مقابل انقلابيون نمونه مشهود اين امر است .
سه انقلاب ، ايدئولوژي
فرانسه :محور اصلى انقلاب فرانسه را مىتوان اعتراض به حاکميت مطلق پادشاهان ظالم مورد حمايت کليسا دانست. گسترش انديشههاى ليبراليستى دکارت مبنى بر آزاديخواهى و مبارزه با هرگونه محدوديت براى مردم باعث شدکه ليبراليسم به ايدئولوژى اصلى انقلاب فرانسه تبديل شود . البته مردم عادى ارتباط و آشنايى چندانى با اين عقايد نداشتند . پس از انقلاب فرانسه اين انديشهها بناى مدرنيته را در اروپا بنيان نهاد که دين را از عرصه اداره امور جامعه کنار زد.
روسيه : مارکسيسم که به اصالت ماده متکى بود واز برترى طبقه کارگر سخن مىگفت انديشه حاکم بر انقلاب روسيه به شمار مىآيد . اين ايدئولوژى به اصالت جمع معتقد است ودين را افيون تودهها مىخواند و ضديت با مذهب از ويژگىهاى بارز آن است . انديشههاى مارکسيستى در روسيه يک عقيده وارداتى محسوب مىشد و سابقه طولانى و نفوذ عميقى در فرهنگ مردم نداشت.
ايران : در عصرى که آن رادوران پايان ايدئولوژىها مىنامند ،امام خمينى با شناختى دقيق از عمق نفوذ اسلام و فقه شيعى در فرهنگ مردم ايران ، تز جدايى دين از سياست را مورد حمله قرار داد وانقلابى را بنيانگذارد که با جان مايههاى مذهبى در پى برسرکارآوردن حاکميتى مبتنى بر وحى است.
سه انقلاب، شيوه جنبش
فرانسه: مجموعه تحولات فرانسه از نيمه قرن 18 که با اعتصابات پارلمانى و درگيرىهاى طبقاتى اشراف آغاز شده بود با تشديد فشارهاى مالياتى نارضايتىها را افزايش داد ومنجر به طغيان عمومى مردم پاريس شد. مردم پايتخت با مسلح شدن به سلاح گرم و درگيرىهاى خونين با طرفداران لويى که اوج آن در تصرف زندان باسيل بود مبارزات خود را تا تسليم شدن شاه پى گرفتند .
روسيه : انقلاب روسيه دو تحول در فوريه و اکتبر 1917 داشت. در تحولات فوريه مبارزات با اعتصابها و اعتراضات گسترده کارگران آغاز شد. با طغيان نظاميان ناراضى ،درگيرىهاى خونينى درمسکو و سنپيترزبورگ روى داد . هزاران تن از انقلابيون و هواداران تزار دراين درگيرىها جان باختند.اين جريانات منجر شد سوسياليستهاى انقلابى و بلشويکهاو منشويکها شوراهاى دولت موقت را تشکيل دهند در تحولات اکتبر،بلشويکها با ادامه درگيرىهاى نظامى اغتشاشات کارگران وتبليغات خود قدرت را به دست گرفتند.
ايران : راهبرد جنبش انقلاب اسلامى ايران همواره مبتنى بر تظاهرات و حضور گسترده مردمى ذيل شعار وحدت کلمه بود. پس از کشتار 15 خرداد 1342 و با توجه به مخالفتهاى رهبرى انقلاب با اقدامات مسلحانه مبارزات ،صورتى ايدئولوژيک به خود گرفت . در سال 1356بار ديگر اعتصابات و تظاهرات مردمى اوج گرفت . تقريبا در روزهاى پايانى انقلاب که حکومت نظامى رژيم پهلوى با به کارگيرى نيروى انتظامى سعى در کنترل اوضاع داشت درگيرىهاى خيابانى در چند شهر بزرگ رخ دادکه با تدابير وحضور گسترده مردم در راهپيمايى 22 بهمن 1357 حکومت نظامى شکست خورد و انقلاب پيروز شد.
سه انقلاب ، رهبران
فرانسه: شايد بتوان “گابريل ميرابو “ را اولين رهبر انقلاب فرانسه ناميد. اين اشراف زاده فرانسوى در اعتراض به پادشاه وقت در مجلس تحصن کرد. جمهوريخواهان به رهبرى “ لافايت” و مشروطه خواهان به رهبرى “ دوک اورلئان” برادرزاده شاه کسانى بودند که حوادث اصلى انقلاب را پيش از 1789 رقم زدند. طبقه متوسط پس از 1789 تا قتل لويى در تحولات نقش موثر داشتند .اغلب رهبران فرانسه در درگيرىهاى منجربه قتل لويى و پس از آن به دست يکديگر به قتل رسيدند. سرانجام در 1799 ناپلئون قدرت را از آن خود کرد و با سرکوب رقيبان 15 سال بر اريکه حکومت نشست.
روسيه: شورشهاى اوليه منجر به “ پيروزى فوريه” را فرد خاصى رهبرى نمىکرد. در تحولات بعدى لنين رهبر حزب بلشويک درکنار تروستکى ، استالين ، بوخارين و زينووف رهبرى حرکتهاى عمومى را برعهده داشتند.
اغلب رهبران انقلاب روسيه از روشنفکران ونظاميان طبقه متوسط بودند.
پس از مرگ لنين ،استالين براى تثبيت قدرت خود ديگر رهبران انقلابى را به قتل رساند.
ايران : انقلاب اسلامى ايران در شکل گيرى ، تداوم و پيروزى توسط امام خميني(ره) رهبرى شد. وى تنهاد ايدئولوگ موثر در انقلاب بود. البته در طول سالهاى انقلاب متفکران وتئوريسينهايى چون شهيد مطهري،شريعتى ، شهيد بهشتى و روحانيونى چون آيت الله طالقاني،سيد على خامنهاى درکنار نيروهاى ملى مذهبى از جمله مهندس بازرگان و ...در پيشبرد انقلاب موثربودند . اما حرکتهاى عمومى را امام شکل مىداد واين در تظاهراتهاى عمومى و شعارهاى مردم مشهود است.