نویسنده: ایان مایلز
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
Stanard of living
عموماً تصور بر این است که بهبود و ارتقای رفاه جمعیت توجیه اصلی فعالیتهایی است که به قصد توسعهی اقتصادی انجام میگیرد. توسعهی اقتصادی نیز به نوبهی خود با شاخصهایی همچون تولید ناخالص ملی (GNP) ارزیابی میشود، و مقایسهی سطوح GNP یا سرانهی GNP به مبنای اصلی برآورد عملکرد و پیشرفت تطبیقی کشورها در طول زمان تبدیل شده است. با این حال، GNP سنجهی فعالیت در اقتصادهای رسمی (بامزد) است، و در ابتدا به عنوان سنجهی رفاه ساخته نشده بود. GNP نمیتواند برابری و نابرابری اجتماعی، یا تولید اقتصادی غیر رسمی، پایداری زیستمحیطی، یا سایر جنبههای مهم رفاه را بسنجد.
مفاهیم «سطح زندگی» و «استاندارد زندگی» به اوضاع و شرایط جمعیتها یا زیرگروههای جمعیتها اطلاق میشود، و در آمارهایی منعکس میشود که مستقیماً آنها را شاخصبندی میکنند نه اینکه آن را از فعالیت اقتصادی استنباط کنند. این آمارهای اجتماعی معمولاً از پژوهشهای مستقیمی به دست میآیند که به صورت پیمایشها و سرشماریهای خانوار انجام میگیرد. این پژوهشها به طور متعارف و مرسوم ناظر به مسائلی است هچون درآمد خانوار، شرایط مسکن (مثل دسترسی به سرویس بهداشتی یا سایر تسهیلات سکونتی) و داراییهای مادی (مثل مالکیت لوازم خانگی) الگوهای مصرف (ازجمله خوراک). در اکثر کشورهای صنعتی رسم معمول بر این است که بسیاری از اینگونه آمارها به وفور و به طور منظم جمعآوری میشود، هرچند که در مناطق فقیرتر جهان غالباً چنین نیست (درکشورهای کمتر صنعتی شده نیز پرسشهای خاصی که مطرح میشود ممکن است تا حدّی متفاوت باشد- برای نمونه، دسترسی به آب سالم لولهکشی ممکن است برای اکثر جمعیت مسئله باشد، و ترکیب دقیق سبد خرید ممکن است کمتر از فاصلهی افراد با سطح معیار تغذیه اهمیت داشته باشد).
«استاندارد زندگی»، عموماً برای اشاره به شرایط بالفعل زندگی بهکار میرود، هر چند که در اواسط دههی 1950 یکی از کمیتههای تخصصی ملل متحد پیشنهاد کرد که بهاین منظور از اصطلاح «سطح زندگی» استفاده شود و استاندارد زندگی برای اشاره به آرزوها و توقعات مردم در زمینهی شرایط زندگیشان اختصاص یابد. در آثار تخصصی گاهی این تمایز رعایت میشود، اما اغلب اوقات به آن توجه نمیشود؛ درهرحال در مطالعات آماری گاهی سطوح بالفعل درآمد را با سطوح درآمد لازم برای برطرف کردن نیازهای خاص مربوط به خوراک، مسکن و غیره مقایسه میکنند و سطوح مصرف نیز به وفور با معیار معینی مورد مقایسه قرار میگیرد (که معمولاً یک سطح حداقل مصرف فرضی است، البته گاهی متوسط سطح مصرف در یک گروه اجتماعی یا کشور مبنای مقایسه قرار میگیرد).
بعضی اشخاص کانون توجهاین دادهها را هنوز هم بیش از حد اقتصادگرایانه تلقی میکنند و تلاشهای زیادی صورت گرفته تا مجموعه معرفهایی طراحی شود که جنبههای وسیعتری از شرایط زندگی را در بر بگیرد، مانند دسترسی به تحصیل و خدمات تندرستی، امید به زندگی، تحرک و حتی امکانات فرهنکی. با این حال «استاندارد زندگی» در اکثر موارد به رفاه مادی محدود میشود، و به همین دلیل براساس مالکیت لوازم و دسترسی به امکانات اساسی شاخصسازی میشود.
اصطلاحات گوناگون دیگری معرفی شدهاند تا از محدودیت مفهوم «استاندارد زندگی» فراتر بروند. این تلاشها خصوصاً در دهههای پایانی قرن بیستم صورت گرفته و در آنها ابعاد زیستمحیطی شرایط زندگی نیز مد نظر قرارگرفته است؛ ابعادی همچون قرار داشتن در معرض انوع آلودگیها و خطرات زیستمحیطی، مانند مواد شیمیایی، تشعشع، مواد زائد یا زبالههای صنعتی، سروصدا و غیره. اصطلاح «کیفیت زندگی» رایجترین اصطلاح است. این اصطلاح غالباً در برابر «استاندارد زندگی» مطرح میشود تا صریحاً بر این نکته تأکید شود که زندگی چیزی بیش از برهم انباشتن کالاهاست. در این کاربرد، معنای مثبت یا ایجابی «کیفیت زندگی»، برخلاف انتقادهایی که بر محدودیت دیدگاه اقتصادگرا مطرح میشود، کاملاً باز میماند. این اصطلاح در بعضی کشورها به جنبشهای سیاسی خاصی مربوط بوده است (مثلاً جنبش اعتراض به زیادهرویهای جامعهی مصرفی). در بعضی کشورها نیز این اصطلاح دال بر تأکید گروههای دینی بر مسائل معنوی است. بهرغم این معناهای متعددی که زمینه را برای کژفهمی مهیا میکند، کارهای مهم فراوانی هم برای طراحی مجموعههای کلیتری از معرفهای اجتماعی و زیستمحیطی انجام گرفته است تا دیدگاه گستردهتری به روشهای زندگی مردم ارائه شود. مسائلی که دغدغهی مطالعات مرسوم و متعارف استاندارد زندگی بوده است همچنان در این گردآوریها لحاظ میشود، چون اهمیت بنیادی رفاه مادی در زندگی ما از بین نرفته است. بعضی از دغدغههای جدیدتر- مانند آسیبهای زیستمحیطی- نیزکاملاً میتواند بر رفاه مادی آدمیان در بلندمدّت تأثیر بگذارد؛ و بعضی از این مسائل ما را به تفکر دوباره دربارهی برداشتهای سادهلوحانه از دادههای کمّی وادار میکند که مطابق آنها بیشتر بودن یک کالا (مثلاً افزایش تصاعدی اتومبیل) حتماً بهتر از کمتر بودن آن است.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول