نویسنده: رادریک سی. آگلی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
Internationalism
اصرار بر اینکه مسائل اجتماعی و سیاسی را باید از دیدگاهی فراتر از هر دولت و کشور خاصی مورد ملاحظه قرار داد، نکتهی تازهای نیست. هینسلی (Hinsley, 1963) تاریخ نظریههای بینالمللگرایی خود را با پادشاه دانته آغاز میکند که تصور میرود در سال 1310 میلادی نوشته شده باشد. در قرن بیستم، بینالمللگرایی سه مسیر مختلف و البته مرتبط را پیموده است: در پیش گرفتن اقداماتی در بین مرزهای دولتها توسط کسانی که منافع و عقاید مشترکی دارند (که گاهی «فراملیگرایی» نامیده میشود)؛ مخالفت با سیاستهای محدود ملیگرایانهای همچون حمایت از تولیدات داخلی، که از دیدگاه بنتامی (1) صورت میگیرد؛ و حمایت از ایجاد، حفظ و تقویت نهادهای بینالمللی.
به لحاظ اخلاقی، مجادلهی اصلی بین کسانی بوده است که معتقدند «دولت از پایه و اساس نقطهی پیوند تکالیف خاص و عام است» (Paskins, 1978, p. 163)، و کسانی که معتقدند جامعهی بینالمللی باید به قسمتی ساخت بیابد که حقوق و وظایفی را منعکس کند که «هر یک از اعضای بنیآدم میتوانند از دیگران انتظار داشته باشند» (Linklater, 1982, p. 9)، و همهی «اخلاقیات خاصگرایانه» را «صورتی از فهم بشری میدانند که با گذشت زمان پشت سرگذاشته میشود چون آدمیان به ماهیت توانایی خویش - فرماییشان پی میبرند» (ibid., p. 137).
بهترین مثال مسیر فراملیگرایانه، مارکسیسم است که مطابق شکل اولیهاش دولت فقط ابزاری در دست بورژوازی است و «کارگران هیچ میهنی ندارند»، اما وقوع جنگ جهانی اول نشان داد که پایههای همبستگی بینالمللی پرولتاریا تا چه حد متزلزل است. هنگامی که انقلاب اکتبر 1917 در روسیه نتوانست موجب قیام کارگران در سراسر دنیای سرمایه داری شود، بینالمللگرایی در بینالملل دوم (1889) و بینالمللهای بعدی بیشتر جنبهی عملی و کاربردی پیدا کرد تا جنبههای رادیکال؛ و نمایندگی مستقیم کارگران در سازمان بینالمللی کار مجالی برای سوسیالیستها فراهم ساخت تا به همکاریهای فراملی بپردازند. در مقابل، بینالملل سوم که لنین تأسیس کرد، به مجرایی تبدیل شد که اتحاد جماهیر شوروی از طریق آن احزاب کمونیست سایر نقاط جهان را کنترل میکرد، تا اینکه مداخلههای شوروی در مجارستان (در 1956) و آشکارتر از آن در چکسلواکی (در 1968) موجب قطع این سرسپردگی اکثر مارکسیستهای غربی شد. شکلهای غیر مارکسیستی فراملیگرایی در اواخر قرن بیستم شامل مؤسسههای خیریه و جنبشهایی نظیر آکسفام (2)، خلع سلاح هستهای اروپا، و صلح سبز بوده است.
در وهلهی دوم، مسیر «بنتامی» در قرن بیستم با چالشهای فزایندهای روبهرو شده است و از جنبهی اقتصادی فقط ملیگراها نبودهاند که به آن حمله میکردهاند. بین دو جنگ جهانی، در گردهماییهای اتحادیهی ملل تقاضاهای مکرری برای کاهش سراسری تعرفههای گمرکی به عمل میآمد که مثال بارز آن «اتوپیاگرایی» ئی. اچ. کار بود (Carr, 1939) (ــ روابط بینالملل). طرفداران کینزگرایی نیز تجارت آزاد را در فقدان مدیریت اقتصاد بینالمللی با روشها و ابزارهای کافی برای حفظ تقاضای مؤثر، غلط و بیراهه میپنداشتند؛ این دیدگاه در قالب نهادهایی تجسم یافت که در برتون وودز ایجاد شدند تا اقتصاد بینالملل را بعد از جنگ جهانی دوم مدیریت کنند، جان مینارد کینز به تأسیس آنها کمک زیادی کرد. جنبهی دیگری از این شکل بینالمللگرایی، یعنی اصل آزادی عبور از مرزها، نیز مجبور به مقابله با کنترلهای فزایندهی مهاجرت و موانع نفوذناپذیر اعطای پناهندگی به آوارگان بوده است.
در اوایل قرن بیستم، کسانی که مسیر «نهادی» به سمت بینالمللگرایی را در پیش گرفته بودند (نک. Woolfe, 1916; Angell, 1908) معمولاً صلح را هدف خود میدانستند، ولی همانطور که قبلاً گفته شد، سازمانهای تازه تأسیس عموماً اهداف و وظایف دیگری را دنبال میکردند. با ظهور دولتهای جدید، که تقریباً همهی آنها توسعه نیافته بودند، و ورود سیلآسای آنها به سازمان ملل پس از 1950، بینالمللگرایان برای پیشبرد «توسعه» و اصلاح سوگیریهای موجود نظام اقتصادی، متوجه این سازمانهای بینالمللی شدند (ـــ توسعه و توسعهنیافتگی). در سالهای بعدی قرن بیستم، بینالمللگرایی «نهادی»، رعایت جهانی حقوق بشر، حفاظت از محیط زیست و مدیریت منابع دریایی را که «میراث مشترک نوع بشر» دانسته میشود، به علایق و دغدغههای پیشین خود اضافه کرده است.
پینوشتها:
1. منسوب به جرمی بنتام (1748-1832) فیلسوف فایده باور انگلیسی که بیشترین سعادت برای بیشترین تعداد انسانها را بالاترین معیار حقیقت میدانست. - م.
2. کمیتهی مبارزه با خشکسالی آکسفورد؛ تأسیس به سال 1942 در انگلستان.
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوماجتماعی قرن بیستم، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول