مقدمه
امام رضا (علیه السلام) در میان مامان اهل بیت (علیهم السلام) دارای سیرهای استثنایی است و آن جنبه خاص در زندگی حضرت، پذیرش ولایت عهدی مأمون است که بحثهای دامنه داری را در خصوص حکمت این پذیرش موجب شده است. اگر چه نوشتار حاضر نه در مقام پاسخگویی به این چرایی است و نه حجم محدود آن ظرفیت چنین بحثی را دارد، اما یک امر در این میان مسلم است؛ آن این است که پذیرش ولایت عهدی از سوی حضرت و آمدن ایشان به خراسان- با وجود تمام انگیزههایی که برای مأمون از این دعوت وجود داشته و با وجود همه عواملی که حضرت را به پذیرش وادار ساخته است- یک نتیجه عملی و انکارناپذیر دارد؛ این ثمره، همانا پدید آمدن یک زمینه همگرایی و همراهی میان امت اسلامی پس از سالها جنگ و تنازع میان آنان بوده است، جنگ میان امین و مأمون که نه تنها در سطح رهبران، جنگ بین دو برادر بود، بلکه در سطح عامه مردم به مصداق ضرب المثل «الناس علی دین ملوکهم»، زمینه ساز تفرقهای خانمان سوز شده بود.در مراجعهای به احادیث حضرت چه در قالب دعا، چه مناظره و چه قالبهای دیگر، مسئله وحدت امت اسلامی، همواره یکی از موضوعاتی بوده که در بوته توجه حضرت قرار داشته و عموماً برای دست یافتن به این وحدت، یک محور معرفی شده است: بازگشت به سنت نبوی و پایداری برآن. با وجود آن که امام (علیه السلام) خود یکی از پیشوایان معصوم اهل بیت (علیهم السلام) است و در جای جای کلمات بر جای مانده از ایشان، بر جایگاه امامت و اهل بیت (علیهم السلام) تأکیدهای فراوان دیده میشد، اما این حجم از تأکید بر سنت نبوی و مطرح کردن سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان سرچشمه معارف دینی که معارف اهل بیت (علیهم السلام) نیز جویباری روان شده از همان سرچشمه است، بیش از ائمه پیشین (علیهم السلام) در کلام امام رضا (علیه السلام) دیده میشود. به تعبیر دیگر باید گفت در کلام حضرت، سنت نبوی به گونهای ویژه پررنگ شده، طوری که بتواند به عنوان محودی برای وحدت امت، ایفای نقش کند. با وجود آن که بازگشت معارف اهل بیت (علیهم السلام) به کلام خدا و سنت نبوی، از باورهای ریشه دار امامیه است، ولی برجسته کردن و نشان دادن این باور از بعدی وحدت گرایانه از ویژگیهای امام رضا (علیه السلام) در آموزههای خود است. بر این پایه میتوان ادعا کرد که گفتار حضرت در راستای سیره عملی متمرکز بر همگرا ساختن امت بوده و اگر یک روی این سکه، پذیرفتن ولایت عهدی از سوی آن حضرت بوده، روی دیگرش در آموزههای گفتاری حضرت بازتاب یافته است.
گفتار و کردار امام رضا (علیه السلام) در شرایط پرالتهاب مسلمانان در اواخر سده دوم هجری، آن امام بزرگوار را به پیشوایی از فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای همگی مسلمانان مبدل ساخته بود که میتوانست بدعتها را بزداید و سنت نبوی را احیا کند؛ همین برداشت از شخصیت حضرت بود که در طول سفر ایشان به خراسان، در ایستگاههای مختلف از ری گرفته تا نیشابور، صدها و صدها محدث از اهل حدیث را به گرد خود آورد تا از او حدیث شنوند. (ابن بابویه، 1404، ج1، ص144، 148، 199)، به طوری که نام مشاهیری از اصحاب حدیث چون احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه در شمار اصحاب و حدیث شنیدگان از حضرت به ثبت آمده است. (طوسی، 1415، ص 351)
با وجود آن که این نقد بر اصحاب حدیث همچنان باقی است که با وجود حاضر بودن بسیاری از آنان در محافل امامان، از جمله امام صادق (علیه السلام) از نقل احادیث آن حضرت طفره رفتهاند، ولی این نکته در جای خود شایان توجه است که با به عرصه آمدن امام رضا (علیه السلام) این رویکرد تغییر یافته و نقل روایاتی از طریق امام رضا (علیه السلام) از پدرانش در منابع حدیثی اهل سنت، از جمله برخی از صحاح سته رایج شده است. در واقع آنچه از حدیث امام صادق و کاظم (علیه السلام) در کتب آنان نقش بسته، همان است که از طریق امام رضا (علیه السلام) نقل شده است. (مثلاً ابن ماجه، 1952، ج1، ص 25؛ دارقطنی، 1386، ج2، ص 140؛ ابوالشیخ، 1412، ج4، ص 112؛ بیهقی، 1414، ج8، ص 183؛ بیهقی، 1410، ج6، ص 256؛ ابونعیم، 1351، ج1، ص 85، ج3، ص 192؛ خطیب، 1349، ج1، ص 255، جم؛ خطیب، 1407، ج2، ص 454؛ قاضی قضاعی، 1407، ج2، ص 324؛ ابن عساکر، 1415، ج5، ص 362، جم) سند روایت امام رضا (علیه السلام) از پدرانش از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همان سندی است که به دستور یکی از امیران سامانی به طلا نوشته و در گور همراه او نهاده شد. (اربلی، 1405، ج3، ص 102؛ زرندی، معارج...، 159) و از همان جا به سلسلة الذهب شهرت گرفت. برخی از نقادان حدیث اهل سنت درباره آن این جمله مشهور را گفتند که «اگر این سند بر مجنونی خوانده شود، شفا خواهد گرفت. » (ابن ماجه، 1952، ج1، ص 25؛ ابونعیم، 1351، ج3، ص 192؛ سبط ابن جوزی، 1383، ص 352)
زبان دعا و ادعیه مأثور نیز خود مسئلهای قابل توجه است؛ این سنت که دعاهایی از یک معصوم صادر گردد و به عنوان سنت و اثر از سوی دیگر مسلمین حفظ و تکرار شود، پدیده است که نمونههایش در ادعیه مأثور از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز دیده میشود، اما این سنت در ادعیه مضبوط از امام زین العابدین (علیه السلام) به اوج خود رسیده است و ادعیه رضوی نیز در همان راستاست. در واقع باید توجه داشت که زبان دعا زبانی غیر مستقیم است، هر آنچه گفته میشود، خطاب به خداوند باری است و در ظاهر امر، انسانی مخاطب دعا نیست؛ اما غور در مضمون ادعیه مأثور نشان میدهد که این متون آکنده از آموزههای اعتقادی، اخلاقی و دستور زندگی است.
همین ویژگی موجب میشود تا دعا به عنوان گونهای بیان که دارای زبانی غیر مستقیم است، هم بتواند از آن رو که اندرز مستقیم نیست در مخاطبان اثرگذاری بیشتر داشته باشد، و هم از آن رو که به ظاهر قصد اعلام چیزی را ندارد، در شرایط تقیه و اوضاع نابسامان اجتماعی و سیاسی، به عنوان یک پوشش برای اشاعه تعالیم مورد استفاده قرار گیرد. در واقع همین کارکرد دعاست که امام زین العابدین (علیه السلام) را در شرایط بسیار دشوار پس از عاشورا به سوی تعلیمِ دعاگونه سوق داده است. با این مقدمه در ادعیه به طور کلی و در ادعیه رضوی به طور خاص، میتوان انتظار داشت مطالبی بیان شود که بناست در اعماق وجود انسانها اثر گذارد و از قیل و قال مجادلات روزمره به دور باشد. در واقع با مطالعه محتوایی در ادعیه منقول از امام رضا (علیه السلام) است که میتوان پی برد، مسئله وحدت امت و تکیه بر سنت نبوی به مثابه محوری برای این اتحاد تا چه اندازه برای حضرت اهمیت داشته و تا چه حد، در تعالیم ایشان عمق داشته است.
1. مسئله سنت و بدعت در عصر امام رضا (علیه السلام)
در خصوص پیروی از سنت و پایداری بر اصول آن، در عصر صحابه دو جریان در عرض یکدیگر وجود داشته که عقبه آنها تا عصر تابعین دوام یافته است: در رأس جریان قویتر امام علی (علیه السلام) و شخصیتهایی از برجستگان صحابه چون ابن مسعود و ابن عباس قرار داشتند که هر رسمیجز آنچه پیامبر نهاده بود را بدعت میشمردند و از این که سنتی جر سنت نبوی را معتبر شمارند، پرهیز داشتند. جریان دیگر مربوط به کسانی بود که سنت خلفا را در کنار سنت نبوی معتبر میشمردند و بدعت را نقطه مقابل مجموع سنت پیامبر و سیره شیخین (بعدها در حدی وسیعتر خلفای نخستین) میشمردند. شاخص جریان اخیر عرباض بن ساریه از صغار صحابه سکنا گرفته در شام است که خطبه نبوی در نکوهش «محدثات» را به تعبیری نقل میکرد که تأییدی بر سنت نهاده شده از سوی «خلفای نخستین» نیز باشد. ) (دارمی، 1407، ج1، ص 57؛ ترمذی، ج5، ص 44؛ ابوداوود، 1369، ج4، ص200؛ ابن ماجه، 1952، ج1، ص 15-16؛ حاکم نیشابوری، 1334، ج1، ص 174-176) حتی فراتر از خلفا، گاه برخی از امیران خلفای نخستین که در شمار صحابه نامبردار بودند نیز رسومی را نهادند که شبهه افزودن آنها به سنت وجود داشت؛ از جمله کسانی چون خالد بن ولید و سعد بن ابی وقاص رسومی چون «نماز فتح»، یا تثویب در اذان را پدید آوردند. (2) که نه تنها در طی سده نخستین متداول شد، بلکه بعدها در فروع فقهی اهل سنت نیز جای خود را پیدا کرد.آنچه به عنوان یک برداشت کلی از موضع گیریهای صحابه میتواند مطرح شود، نگرانی آنان از رشد فزاینده بدعتها و به فراموشی سپردن سنتهاست. (3) و پرواضح است که با فاصله گرفتن از عصر صحابه و وارد شدن در سده دوم هجری، این نگرانی برای افراد حساس به حفظ سنت نبوی، بسیار گستردهتر از پیش بوده است. در حکایات پرشمار برجای مانده از تابعین و اتباع تابعین، به خوبی آشکار میشود که میزان نگرانی درباره سنت در عصر آنان چه اندازه بوده و همین انگیزه، بزرگانی از تابعین را واداشته تا مردم را به رسوا کردن اهل بدعت و طرد آنان از جامعه فراخوانند. (4) شواهد تاریخی نشان از آن دارد که در اواخر سده دوم هجری، برخی از بدعتها از چنان رواج و مقبولیتی در میان عامه مردم برخوردار شده بود که سنت پیشین را کاملاً فرو پوشیده بود. (5)
در طی سده دوم هجری، در شرایطی که مذاهب مختلف در حال شکل گیری بودند، مسئله پیروی از سنت و مخالفت با بدعت میتوانست معیاری برای ارزیابی و نقد مذاهب در مبانی و عملکردشان باشد. در همین سده است که مذاهب ماندگار فقهی چون حنفیه، مالکیه و شافعیه پدید آمدند و هم برخی از مذاهب مانند ثوریه و اوزاعیه که تا چند قرنی پیروانی داشتند. همچنین جریانهای بزرگ کلامی مانند معتزله از همان قرن آغاز شدند و زمینه ساز چالشهای گسترده اعتقادی در آن سده گشتند، چالشهایی که در اوایل سده 3ق، به خشونت و تفتیش عقاید انجامید. اما باید دید درک آن عصر از سنت و بدعت چه بود که اجازه میداد تا این حد تشتت در مذاهب پدید آید و تا چه اندازه بنیان گزاران این مذاهب میپذیرفتند که از راه سنت دور شده و راه بدعت در پیش گرفته بودند؟ در واقع پیروی از سنت در آن عصر به شعاری مبدل شده بود که گروههای متخاصم همه مدعی آن بودند و بدعتهای اعتقادی و عملی به اندازهای رواج یافته بود که مرزهای سنت و بدعت تیره گشته بود.
به خصوص آن اندازه که به صاحبان قدرت مربوط میشد، آنان آزادانه بدعتهای خود را مینهادند و مواردی مانند نقد کردار معاویه از سوی ابن شهاب زهری و اینکه وی عملکرد معاویه در داوری به «شاهد و یمین» را یک بدعت ارزیابی کرد. (ابن ابی شیبه، 1409، ج5، ص4، ج7، ص 250)، از جمله نمونههای محدودی است که اینگونه نقادی نسبت به بدعت خلفا و اصحاب قدرت صورت گرفته باشد.
در دوره اموی بدعتها روی به افزایش نهاد و امویان نه تنها در پارهای از مسائل حقوقی، بلکه در برخی عبادات نیز رسومی نهادند که از سوی صحابه و تابعین بدعت تلقی میشد. (6) در میان خلفای اموی معاویه، (7) عبدالملک بن مروان (8) و ولید بن عبدالملک (نسایی، 1348، ج7، ص 129) به ایجاد چنین بدعتهایی شهرت داشتند؛ تا آنجا که در اواخر عصر اموی، یزید بن ولید (حک، 126ق) به عنوان خلیفه خود از آفت بدعت و تغییر سنت شکوه کرده است. (9)
گونه دیگر از دور شدن از سنت، بدعتهای عامه پسند بود که کسی را یارای مقاومت در برابر آن نبود؛ هم از این روست که در گفتمان اواخر سده نخست و در طول سده دوم هجری، گاه عملی که با شیوه معمول میان مردم متفاوت بوده، صرفاً به همین دلیل «بدعت» خوانده میشد. (10) گویی عمل رایج در میان مردم عین سنت است. تنها موارد محدودی سراغ داریم که فقیهی بی اعتنا به مشهورات، با ریشهیابی در روایاتی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا صحابه در اختیار داشت، رسمی شایع در میان مردم را تخطئه کند و آن را خلاف سنت قلمداد نماید. (11) حتی در برخی مذاهب فقهی، مانند مذهب مالک بن انس، سیره اهل مدینه به عنوان یک دلیل فقهی بارها و بارها مورد استناد قرار گرفته است. (مالک بن انس، 1370، ج1، ص 71، جم)، گویی سیره معمول نزد مردم مدینه، آینه تمام نمای سنت نبوی است.
در اوایل عصر عباسی، ابن مقفع در نوشته مشهورش رسالة الصحابة که خطاب به منصور نوشته، حوزه تدبیر خلیفه را محدود کرده و مداخله در «عزائم فرائض و حدود که خداوند برای احدی در آنها مجالی برای تصرف نگذارده است» را بر خلیفه ممنوع شمرده. (12) و گامهایی مشابه نیز از سوی کسی چون قاضی ابویوسف، سامان دهنده دستگاه قضایی عباسیان برداشته شد. (13) در مجموع چنین مینماید که در دوره متقدم عباسی که دوره امام رضا (علیه السلام) نیز هست، نقش خلیفه در ایجاد بدعتهای دینی از سوی اهل علم مهار شده بود و به دلایل گوناگون اجتماعی و سیاسی، خلفا خود نیز ترجیح داشتند تا به عنوان زنده دارنده سنت و مخالف بدعت شناخته شوند.
اگر به دو خاستگاه بدعتها، یعنی صاحبان قدرت و عامه مردم بازگردیم، در این دوره عامه مردم بودند که بیشترین نقش را در فراموشی سنتها و نهادن بدعتها ایفا کردند. در این باره شواهد بسیاری از رخداد بدعتها از خلال اشارات شاعرانی در دست است که در سده دوم هجری میزیستهاند و از آن میان بیتی از ابوالعتاهیه در خور یادکرد است، حاکی از آن که فساد دین تا آن اندازه در میان مردم بالا گرفته که اگر فردی با دین صالح را بینند، او راب دعت گزار انگارند. (14)
شاید به نوعی تأثیر این عامه پذیری را بتوان در برخی از نظریه پردازیهای اواخر سده دوم هجری نیز بازجست. فقیهی چون محمد بن ادریس شافعی معاصر امام رضا (علیه السلام) که گسترش بیش از حد دایره سنت را به عنوان یک معضل دریافته بود و به عنوان یکی از پیشگامان تضییق دایره سنت در فقه اهل سنت شناخته میشود. (پاکتچی، 1383، ص 328-329)، در راستای نظری سازی اندیشه فقهی اصحاب حدیث، به خصوص تحت تأثیر روایات مربوط به نماز تراویح و تعبیر «نعمت البدعة» از خلیفه دوم، بدعت را به دو گونه «بدعت ستوده» و «بدعت نکوهیده» تقسیم کرده است. (15) اکنون مفهومیدر فضای محاورات دینی مطرح شده بود که در عین تضییق دایره سنت، به طیفی از بدعتها اجازه حضور میداد؛ بدعت ستودهای که میتوانست تأویل پذیر و هم پرسش برانگیز باشد، بدعتی که بنیان گذار آن حق ویژهای دارد، یا بدعتی که در یک داوری مستقل از سنت نبوی- شاید داوری عامه مردم- پذیرفتنی و ستودنی است.
با توجه به آنچه در خصوص تفرق مذاهب و تشکلهای مذهبی در سده دوم هجری گفته شد و آنچه در خصوص دور شدن از سنت نبوی و گرایش به بدعت گفته شد، میتوان درک کرد که چگونه در آموزه امام رضا (علیه السلام) از سویی سنت نبوی به عنوان محوری برای همگرایی مسلمانان و حفظ یکپارچگی امت مطرح شده و از سوی دیگر این نگرانی وجود دارد که معنای سنت به درستی درک نشود. در واقع از همین روست که در کلمات حضرت و از جمله در ادعیه وی که موضوع مطالعه در مقاله حاضر است، همراه بر این نکته تأکید میشود که مضاف الیه سنت، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است و حتی این نکته به ظاهر واضح، یادآوری میشود که اسلام دینی است که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را آورده است. تأکید بر این که تعالیم اهل بیت (علیهم السلام) در راستای سنت و تعلیم نبوی است، در واقع از آن رو انجام میگیرد که بتواند زمینهای برای نفی هرگونه تعلیم و سنت باشد که انتساب به کسی جز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد.
2. محوریت دین خدا و سنت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)
در راستای آنچه در خصوص شرایط عصر امام رضا (علیه السلام) گفته شد، اکنون میتوان بازتابهای سنت و محوریت آن را در ادعیه حضرت پیجویی کرد. (16) از جمله جا دارد به دعایی اشاره شود که گفته میشود حضرت پس از اکراه و مجبور شدن به قبول ولایت عهدی بر زبان رانده است؛ در آغاز این دعا، سخن از نهی قرآنی از انداختن خود به مهلکه است (بقره، 195) و اینکه چگونه مأمون با تهدید و اضطرار حضرت را به پذیرش این منصب وادار ساخته است، مانند اضطراری که پیشتر حضرت یوسف و دانیال (علیه السلام) را وادار به پذیرش منصب از جانب حکام وقت ساخته بود؛ اما این دعا لاحقهای دارد که در آن، امام رضا (علیه السلام) دو هدف غایی از پذیرش این منصب را ذکر کرده است: برپا داشتن دین خدا و زنده کردن سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در این عبارت آمده است:«... اللهم لا عهد الا عهدک، و لا ولایة الا من قبلک، فوفقنی لاقامة دینک، و احیاء سنة نبیک.»
یعنی: «... خدایا پیمانی جز پیمان تو نیست و ولایتی جز از سوی تو نیست. پس مرا توفیق ده تا دین تو را بپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده دارم.» (ابن بابویه، 1404، ج2، ص 29؛ عمادالدین طبری، 1420، ص 337؛ موحد ابطحی، 1423، دعای 94)
قریب به همین باهمایی میان دین خدا و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را میتوان به گونهای دیگر در دعایی از حضرت یافت که در آن سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به دینی که او آورده است، یعنی ملت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عطف شده است. عبارت مورد استشهاد مطلع دعایی است که حضرت به کسی توصیه کرده که قصد کوتاه کردن موی سر دارد. در این عبارت آمده است:
« بسم الله، و بالله، و علی ملة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، و سنته حنیفا مسلما و ما انا من المشرکین...»
یعنی: «با نام خدا و به (یاری) او، و بر دین پیامبرخدا و سنت او، در حالی که حنیف و مسلمانم و من از مشرکان نیستم.» (به کوشش مدرسه امام مهدی، 1406ق، ص 394؛ موحد ابطحی، 1423، دعای 56)
در بخشی از دعای توصیه شده از سوی آن حضرت (علیه السلام)، برای دفن پیش از گذاشتن جنازه در لحد نیز عبارتی بسیار نزدیک به عبارت یاد شده آمده است، با این لفظ: «... بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)»
یعنی «با نام خدا و به (یاری) او، و در راه خدا و بر دین پیامبر خدا.» (به کوشش مدرسه امام مهدی، 1406ق، ص170؛ موحد ابطحی، 1423، دعای 62)
کاملاً آشکار است که این ادعیه، مؤمنان را وادار کرده است تا از فرصتهای مناسب و متنوع برای یادآوری شعائر خود و تکیه بر محوریت دین اسلام و سنت نبوی بهره جویند.
در برخی از ادعیه حضرت، مسئله امت واحد به موضوع وحدانیت خدا پیوند خورده و بر این نکته تکیه شده است که آنان که به این خدا ایمان آوردهاند، پیرو یک دین و اعضای یک امتاند. در دعایی که به عنوان تعقیب نماز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) (صلاة النبی) تعلیم داده شده، اوج وحدت امت در پرستش یک خدا دیده میشود، آنجا که میگوید:
«لا اله الا الله ربنا و رب آبائنا الاولین. لا اله الا الله الها واحدا و نحن له مسلمون... لا اله الا الله وحده وحده، انجز وعده، و نصر عبده، و اعز جنده، و هزم الاحزاب وحده... اللهم لک اسلمت، و بک آمنت، و علیک توکلت...»
یعنی: «نیست خدایی جز الله، پروردگار ما و پروردگار پدران گذشته ما. نیست خدایی جز الله، خدایی یگانه و ما او را اسلام آوردهایم... نیست خدایی جز الله، یکی است و یکی، وعده خود را محقق ساخت، و بنده خود را یاری رساند، سپاه خود را عزیز گردانید، و به تنهایی احزاب را شکست داد... خدایا تو را اسلام آوردم، و به تو ایمان آوردم، و بر تو توکل دارم....» (ابن طاووس، 1330، ص 162-163؛ موحد ابطحی، 1423، دعای 74)
استفاده از تعبیر «اله واحد» در بافت این دعا، در واقع برای تأکید نهادن بر احدیت خداوند نیست که شاید مناسبتر بود با الفاظ دیگری بیان شود، بلکه تأکید بر آن است که همه مسلمانان دارای خدایی واحد هستند؛ به عبارت دیگر این جمله از دعا، بیش از آن که در مقام یادآوری توحید الهی باشد، در مقام یادآوری مشترکات امت اسلامی است.
3. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مثابه حلقه وصل امت
به یادآوردن و تکیه بر جایگاه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مثابه حلقه وصل امت و آورنده این دین الهی، بارها در ادعیه حضرت محور دعا قرار گرفته است. با توجه به تحلیلی که پیشتر ارائه شد، تکیه کردن بر جایگاه پیامبر مشترک هم میتواند طوایف مختلف مسلمانان را گرد هم آورد و به آنان گوشزد کند که با وجود اختلافاتشان، اشتراکی بسیار پراهمیت دارند و هم میتوان نهیبی بر آنان باشد تا حریم این پیامبر را پاس بدارند و سنت احدی را بر سنت او ترجیح ننهند.از جمله در دعایی از امام رضا (علیه السلام) که پیش از آغاز نماز توصیه شده، چنین آمده است:
«اللهم رب هذه الدعوة التامة، و الصلاة القائمة، بلغ محمدا (صلی الله علیه و آله و سلم) الدرجة و الوسیلة و الفضل و الفضیلة. و بالله استفتح و بالله استنجح، و بمحمد رسول الله و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) اتوجه. اللهم صل علی محمد و آل محمد، فاجعلنی بهم عندک وجیها فی الدنیا و الآخرة و من المقربین.»
«خدایا، ای پروردگار این دعوت تامه و این نماز برپا شده، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به درجه و وسیله و فضل و فضیلت برسان. با خدا آغاز میکنم و از خدا پیروزی میطلبم و به محمد پیامبر خدا و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) روی میآورم. خدای بر محمد و آل محمد درود فرست، پس مرا به واسطه آنها نزد خود در دنیا و آخرت وجیه گردان و از مقربان قرار بده.» (ابن طاووس، بی تا، ص 155؛ موحد ابطحی، 1423، دعای 70؛ بدون انتساب به شخصی از ائمه (علیهم السلام): طوسی، 1339، ص30؛ ابن براج، 1406، ج1، ص 90؛ دعایی نزدیک به آن: فقه الرضا (علیه السلام)، ص 97؛ بدون انتساب، طوسی، 1387، ج1، ص97)
گفتنی است بخشی از این دعا، تضمین دعایی مأثور از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که میفرماید: «کسی که ندا برای نماز را میشنود، بگوید: خدایا، ای پروردگار این دعوت تامه و این نماز برپا شده، به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) وسیله و فضیلت عطا کند و او را بر جایگاهی ستوده که وعدهاش کردی برانگیزان تا بتواند روز قیامت مرا شفاعت کند.» (17)
تکیه بر نماز به عنوان آیین وحدت بخش مسلمانان، تکیه بر جایگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان آورنده این دین مشترک و صاحب امت با این پایانه ادامه پیدا میکند که اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جدا از شخصیت و دین او نیستند و وجاهت و قرب در دنیا و اخرت، جز با روی آوردن به آنها حاصل نمیشود.
همچنین در دعایی دیگر از امام رضا (علیه السلام) که موضوع آن درود فرستادن بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل اوست، چنین آمده است:
«اللهم صل علی محمد و آله فی الاولین، و صل علی محمد و آل فی الآخرین... اللهم اعط محمدا (صلی الله علیه و آله و سلم) الوسیلة و الشرف و الفضیلة و الدرجة الکبیرة. اللهم انی آمنت بمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و لم اره، فلا تحرمنی یوم القیامة رؤیته، و ارزقنی صحبته، و توفنی علی ملته، و اسقنی من حوضه مشربا رویا، لا اظمأ بعده ابدا، انک علی کل شیئ قدیر. اللهم کما آمنت بمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و لم اره، فعرفنی فی الجنان وجهه. اللهم بلغ روح محمد عنی تحیة کثیرة و سلاما.»
«خدایا، بر محمد و آل محمد در پیشینیان درود فرست، و بر محمد و آل محمد در پسینیان درود فرست...، خدایا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را وسیله و شرفت و فضیلت و درجهای بزرگ عطا کن. خدایا من به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آوردم در حالی که او را هرگز ندیدهام، پس مرا از دیدن او در روز قیامت محروم مفرما و همراهیاش را روزی من گردان و مرا بر دین او بمیران، و مرا از حوض او بنوشان آن سان که سیراب شوم و پس از آن هرگز تشنه نگردم، همانا تو بر همه چیزی توانایی. خدایا همان گونه که من به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آوردم، در حالی که او را هرگز ندیدهام، در بهشت چهره او را به من بشناسان. خدایا به روح محمد از من تحیت بسیار و درود برسان.» (ابن بابویه، 1392، ص 156؛ طوسی، 1364، ج3، ص 86؛ ابن طاووس، 1414، ج1، ص 324؛ موحد ابطحی، 1423، دعای 10؛ بدون انتساب، طوسی، 1339، ص 561)
حدیث نبوی یاد شده، هم چون دعای پیشین در این دعا نیز تضمین شده است، ولی بخشهایی از دعای اخیر، آن را به متنی کاملاً متمایز مبدل کرده است. دو بیت آغازین در دعای اخیر، اشاره به آن است که این پیامبر همان اندازه که پیامبر صدر اول اسلام است، پیامبر مسلمانان در هر عصری نیز هست و بدین ترتیب، افزون بر تکیه در خصوص مشترکات میان مسلمانان روی زمین، عامل زمان نیز فراتر از عامل مکان به میان میآید و بر این نکته تأکید میشود که گذشت زمان هم درهم شکننده ی این اشتراک نیست. پس اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) امروز همان پیامبر صدر اول است، یک پیام نهان در پس عبارت وجود دارد و آن این است که سنت این پیامبر نیز به همان اندازه محوریت دارد و مسلمانان به همان اندازه از بدعت بی نیازند. در ادامه دعا نیز نیز بر این فاصله زمانی تأکید میشود، آنجا که دعا کننده دو بار اعتراف میکند که هرگز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ندیده است، ولی در میان امت مسلمان تنها قلیلی بودند که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میزیستند و توفیق دیدن آن حضرت را داشتند؛، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، پیامبر بسیاری از انسانهاست که هرگز در زمان او نزیستهاند، آنان همه امت آن پیامبرند، شایسته است بر دین و سنت او پایدار باشند و تنها در روز قیامت میتوان انتظار داشت این حجابهای زمانی برداشته شده، همه امت گرد پیامبر خود درآیند.
به آنچه یاد شده برخی دیگر از ادعیه منقول در فقه الرضا (علیه السلام) و منتسب به حضرت را باید اضافه کرد که موضوع مشترک آنها نیز توجه دادن به جایگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به مثابه حلقه وصل امت است؛ از جمله:
«الحمد لله الذی هدانا الی الاسلام و من علینا بالایمان و علمنا القرآن و من علینا بمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم)».
«ستایش الله را که ما را به اسلام رهنمون شد و بر ما به سبب ایمان منت نهاد و ما را قرآن آموخت و بر ما به سبب (برانگیختن) محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) منت گذارد.» (به کوشش مدرسه امام مهدی، 1406ق، ص 215؛ موحد ابطحی، 1423، دعای 30)، دعایی که در آن، محوریت قرآن نیز در کنار نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پررنگ شده و جایگاه این کتاب آسمانی به مثابه حلقه مشترکی میان مسلمانان مورد تأکید قرار گرفته است.
«اللهم استعملنا بطاعتک و احینا علی سنة نبیک و توفنا علی ملة رسولک... .»
«خدایا ما را به طاعت خود به گمار و ما را بر سنت پیامبر خود زنده دار و ما را بر دین پیامبر خود بمیران....» (به نقل از برخی نسخ فقه الرضا (علیه السلام)، نوری، 1415، ج9، ص 445؛ مجلسی، 1403، ج96، ص345؛ موحد ابطحی، 1423، دعای 38)
و این دعا که بدون نامبری صریح از شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان آورنده دین، نفس دین اسلام را به عنوان حلقه وصل میان مسلمانان مطرح کرده است؛ تا آنجا که به هنگام نگاه کردن در آینه، این ذکر را به مؤمنان توصیه میکند:
« الحمد لله الذی خلقنی بشرا سویا، و زیننی، و لم یشنی، و فضلنی علی کثیر من خلقه، و من علی بالاسلام و رضیه لی دینا.»
«ستایش الله را که مرا بشری درست آفرید، و مرا زینت داد و زشت نکرد، و مرا بر بسیاری از آفریدههایش برتری دارد، و بر من به اسلام منت نهاد و آن را به عنوان دین بر من پسندید.» (به کوشش مدرسه امام مهدی، 1406ق، ص 395؛ موحد ابطحی، 1423، دعای 54؛ بدون انتساب، به نقل از کتاب النجاة: طبرسی، 1392، ص 69)
اوج این بزرگداشت از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دین آورده او اسلام، و مطرح کردن شخصیت محوری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان حلقه وصل در دعایی دیده میشود که از سوی حضرت برای تعقیب نمازهای واجب روزانه و پس از اسلام بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) توصیه شده است؛ با این عبارت:
«السلام علیک یا رسول الله و رحمة الله و برکاته... فجزاک الله یا رسول الله افضل ما جزی نبیا عن امته. اللهم صل علی محمد و آل محمد، افضل ما صلیت علی ابراهیم و آل ابراهیم، انک حمید مجید. »
«سلام بر تو ای پیامبر خدا و رحمت و برکات او بر تو باد... ای پیامبر خدا، خداوند تو را پاداش دهد، والاترین پاداشی که پیامبر به سبب امتش گرفته است. خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست، بالاترین درودی که بر ابراهیم و آل ابراهیم فرستادهای، همانا تو ستوده و بزرگواری.» (حمیری، ص 382؛ کلینی، 1391، ج4، ص 552؛ ابن قولویه، 1417، ص55، 58؛ مفید، 1414، ص 172؛ طوسی، 1364، ج6، ص 6؛ موحد ابطحی، 1423، دعای 71؛ بدون انتساب، مفید، 1410، ص 458-459)
در میان ادعیه یاد شده، این دعا از این حیث موقعیت ویژهای دارد که در آن به صراحت از امت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یاد شده و رابطهای آشکار میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امت او برقرار شده است.
مهدی (علیه السلام)، امت پیامبر و احیای سنت
یکی از ادعیه منقول از امام رضا (علیه السلام) در راستای مسئله سنت نبوی و ضرورت احیای آن برای بازسازی انسجام امت اسلامی، این بحث را در خلال موضوع مهدویت و ظهور حضرت صاحب (علیه السلام) مطرح کرده است. در این حدیث که متضمن دعایی بلند است، در برشهایی به موضوع امت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و احیای سنت توجه شده است:«اللهم اجعله القائم المنتظر، و الامام الذی به تنتصر، و ایده بنصر عزیز و فتح قریب، و ورثه مشارق الارض و مغاربها اللاتی بارکت فیها و احی به سنة نبیک (صلی الله علیه و آله و سلم) حتی لا یستخفی بشییء من الحق مخافة احد من الخلق، و قوّ ناصره، و اخذل خاذله، و دمدم علی من نصب له، و دمر علی من غشه. اللهم واقتل به جبابرة الکفر و دعائمه، و اقصم به رؤوس الضلالة، و شارعة البدعة و ممیتة السنة و مقویة الباطل.... الله اعطه فی نفسه و ولده و اهله و ذریته و امته و جمیع رعیته ما تقر به عینه، و تسر به نفسه... .»
«خدایا، او را قائم و منتظر قرار ده، و امامی که با او پیروزی برآید، او را با پیروزی چیره و فتحی نزدیک یاری رسان، و او را وارث شرق زمین و غرب آن قرار ده، سرزمینهایی که در آنها برکت نهادی، و با او سنت پیامبرت (صلی الله علیه و آله و سلم) را زنده بدار تا چیزی از حق از ترس کسی از خلق پنهان نگاه داشته نشود، و یاور او را توانمند ساز، و یاری نرساننده به او را خوار گردان، و بر آن که با او دشمنی کند غضب کن، و آن کسی که با او نادرستی کند نابود گردان. خدایا به (دست) او جباران و ستونهای کف ررا به قتلآور. و سران گمراهی و گزارندگان بدعت و میرانندگان سنت و تقویت کنندگان باطل را در هم شکن... خدایا او را در خودش و فرزندانش و خاندانش و نسلش و امتش و همه پیروانش چیزی ده که موجب روشنی چشم باشد و بدان دلش شادمان گردد....» (ابن طاووس، 1330، ص 311-312؛ موحد ابطحی، 1423، دعای 99)
در برآیند این دعا میتوان گفت اگر کمرنگ شدن عمل به سنت در میان امت و روی آوردن امت به سوی از دست دادن همگرایی و انسجام یک نگرانی جدی برای جهان اسلام است، باور به ظهور مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، احیای سنت به دست آن حضرت و بازگشتن انسجام و همگرایی به امت امیدی در مقابل آن نگرانی است. فراتر از آن که این وعده در آخرالزمان و با ظهور آن حضرت صورت تحقق خواهد گرفت. اصل باور به منجی آخرالزمان و اصل اعتقاد به این که این سنت آلوده شدن به بدعتها و این امت پاره پاره شده، روزی به احیای سنت و انسجام امت باز خواهد گشت، خود شعاری مؤثر و محوری قابل دفاع است. در واقع در طی دوره انتظار، باور داشتن به اصولی مانند احیای سنت و اعاده انسجام به امت، خود ضامنی مستمر برای پیشگیری از مرگ سنت و فروپاشی امت میتواند بود. فقط وقوع ظهور نیست که اهمیت دارد، بلکه باور به ظهور و انتظار آن ارزش شعائری مؤثری دارد و همواره در طول تاریخ این ارزش و کارکرد خود را داشته است. بدین ترتیب میتوان به ژرفای دعایی توجه کرد که در روایت امام رضا (علیه السلام) تعلیم داده شده و دریافت که چرا چنین دعایی میتواند برای تکرار به مؤمنان توصیه گردد و تاچه اندازه میتواند با توجه به مقتضیات عصر رضوی، در راستای دغدغههای آن عصر، یعنی دفاع از حریم سنت و یکپارچگی امت مؤثر بوده باشد.
اینکه فاصله مکانی در همبستگی مسلمانان و یکپارچگی امت اهمیتی ندارد و اینکه مؤمن همواره باید به یاد همه مؤمنان دیگر در اقصی نقاط عالم باشد، همچنان که در اثنای این دعا دیده میشود، به اشکال مختلف در دیگر ادعیه منقول از حضرت نیز بازتاب یافته است؛ از آن جمله است:
«یا کریم اغفر لمن فی مشارق الارض و مغاربها من المؤمنین و المؤمنات.»
«ای بخشنده، هر آن کس از مردان و زنان مؤمن که در شرق زمین و غرب آن است را بیامرز.»
(ابن بابویه، 1404، ج1، ص 223؛ موحد ابطحی، 1423، دعای 7؛ قس: به کوشش مدرسه امام مهدی، 1406، ص142)
«صل علی محمد و آل محمد واجعل لی من کل هم فرجا و مخرجا و جمیع المؤمنین انک علی کل شیئ قدیر»
«بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا و همه مؤمنان را از هر اندوهی گشایش و رهایی قرار ده، همانا تو بر هر چیزی توانایی.» (مجلسی، 1403، ج91، ص181، به نقل از کتاب عتیق غروی؛ موحد ابطحی، 1423، دعای8)
اگر چه در این دو دعای اخیر، سخن از جماعت مؤمنان است و ممکن است با توجه به کاربردهای خاص مؤمن در واژگان شیعه، دعا به جماعت امامیه محدود شمرده شود، اما باید توجه داشت که دریافت معنایی اعم نیز ممکن است و در کلام امام (علیه السلام) با شناختی که از آموزهها و حساسیتهای حضرت داریم، این امکان وجود دارد که برداشتی عام در سطح امت از این دو عبارت صورت گیرد.
نتیجهگیری
پس از کنارهگیری امام حسن (علیه السلام) از خلافت، پذیرش ولایت عهدی از سوی امام رضا (علیه السلام) رخدادی استثنایی در میان ائمه معصومین (علیهم السلام) در مواجهه با نهاد خلافت بود؛ همان گونه که در کتب مختلف کلامیمطرح شده است، مبنای امامیه در توضیح و تبیین این پذیرش از جانب امام (علیه السلام)، از سویی تقیه و از سوی دیگر شرایط ویژه زمانی و اقتضای مصالح مسلمین بوده است. شواهد مختلف از گفتار و کردار امام رضا (علیه السلام) حکایت از آن دارد که حضرت امت اسلام را در عصر خود، در معرض تشتت و فروپاشیدن انسجام آن میدیده و آن مصلحت اعلی که در خصوص پذیرش ولایت عهدی از آن یاد میشود، دست کم در بخشی ناظر به حفظ این انسجام بوده است. در میان سخنان برجای مانده از امام رضا (علیه السلام) و در شالوده آنچه میتوان به عنوان اندیشه سیاسی و اجتماعی امام (علیه السلام) عنوان کرد، آشکارا دیده میشود که آن حضرت بر جایگاه مهم امت و ضرورت انسجام آن در راستای حفظ اصل دین اسلاام تأکید ویژهای داشته است.در صورتی که بخواهیم به طور مشخص از ابعاد پرداخت به وحدت امت در سخنان امام رضا (علیه السلام) و به خصوص با تمرکزی بر ادعیه آن حضرت سخن آوریم، باید یادآور شویم که تکیه بر قرآن کریم و سنت نبوی وجه مشترکی که میتواند امت را گرد هم آورد و مبارزه با هر نوع بدعت که بخشی از امت را از این محور وحدت بخش جدا سازد، محوریت دادن به دین خدا و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان آنچه همه مسلمانان با وجود تفاوتهایی که در عقایدشان و در سلوک دینیشان دارند، بر آن متفقاند، و تأکید بر جایگاه رفیع رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان حلقه وصل امت، به نحو چشمگیری در آموزههای امام رضا (علیه السلام)، به خصوص ادعیه آن حضرت دیده میشود و همین تأکیدها ویژگی است که امامت امام رضا (علیه السلام) را در مقایسه با ائمه پیش و پس از آن حضرت، متمایز میسازد.
پینوشتها:
1- مدرس دانشگاه.
2- نک: صنعانی، 1403، ج1، ص 474؛ واقدی، ج2، ص 202؛ طبری، 1387، ذیل سالهای 12، 16ق؛ نیز شیبانی، ج1، ص 138.
3- مثلاً نک: طبرانی، 1404، ج10، ص262؛ لالکایی، 1402، ج1، ص 92.
4- مثلاً نک: لالکایی، 1042، ج1، ص 136-141؛ بیهقی، 1410، ج7، ص 60-61، 63-64، 110؛ سیوطی، 1993، ج7، ص 577.
5- نک: اسحاق، بن راهویه، 1412، ج1، ص 426؛ احمد بن حنبل، 1313، ج2، ص 61؛ طیالسی، مسند، ص 143؛ طبرانی، 1404، ج19، ص 148-149.
6- مثلاً نک: ابن ابی شیبه، 1409، ج5، ص4؛ طبرانی، 1415، ج4، ص 255.
7- مثلاً نک: ابن ابی شیبه، 1409، ج5، ص4؛ طبرانی، 1415، ج4، ص 255.
8- مثلاً نک: احمد بن حنبل، 1313، ج4، ص 105؛ لالکایی، 1402، ج1، ص91.
9- نک: خلیفة بن خیاط، 1415، ص 365.
10- مثلاً نک: صنعانی، 1403، ج2، ص 150، ج3، ص 123، ج5، ص 56؛ ابن ابی شیبه، 1409، ج1، ص 270.
11- مثلاً نک: دارمی، 1407، ج1، ص 58؛ ابو داوود، 1369، ج4، ص 361؛ ابن قاسم، 1324، ج1، ص 176، 180، ج2، ص 397، ج3، ص 67؛ بیهقی، 1414، ج1، ص 151.
12- نک: ابن مقفع، 1409، ص 312.
13- مثلاً نک: ابویوسف، 1399، ص 3-6، جم.
14- نک: ابوالعتاهیه، 1406، ص 258.
15- نک: ابونعیم، 1351، ج9، ص 113؛ بیهقی، 1404، ص 206.
16- در این پژوهش، رویکرد مؤلف به متون ادعیه رویکرد گفتمانی و بر مبنای پیجویی یک الگوی انسجام است، هم انسجام درونی میان گفتهها و هم انسجام بیرونی میان گفته با آنچه از گزارشهای معتبر تاریخی مربوط به عصر رضویه در دست داریم. بر این پایه و با در نظر گرفتن این که بسیاری از ادعیه منقول از حضرت اساساً مجرد از سند هستند و گاه اگر دارای اساتید متصلاند، سند آنها از حیث نقد سنتی، دور از خدشه نیست، اساساً مؤلف نقد سندی این احادیث را در مقاله حاضر وانهاده است. همچنین باید افزود که در خصوص برخی از ادعیه که منقول از متن فقه الرضا (علیه السلام) هستند، با توجه به بحثهای دامنه داری که در خصوص انتساب این متن به حضرت و تردید در آن وجود دارد، بر اساس همین اصل رفتار شده است. با توجه به توضیح داده شده، تکیه مؤلف بر ادعیه مورد استشهاد در این متن، تکیه گفتمانی و برآیندی است و ارجاع به این اخبار، نباید به منزله تأیید اعتبار سندی یکایک آنها تلقی گردد.
17- نک: احمد بن حنبل، 1313، ج3، ص 337، 354؛ بخاری، 1407، ج1، ص 222،ج4، ص 1749؛ ابوداوود، 1369، ج1، ص 146؛ ترمذی، سنن، ج1، ص 413؛ نسایی، 1348، ج2، ص 27؛ ابن ماجه، 1952، ج1، ص 239؛ قاضی نعمان، 1383، ج1، ص 145.
قرآن کریم.
1. ابن ابی شیبه، عبدالله بن محمد (1409ق)، المصنف، به کوشش کمال یوسف الحوت، ریاض: مکتبة الرشد.
2. ابن بابویه (1404ق)، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، بیروت: مؤسسة الاعلمی.
3. ابن بابویه، محمد بن علی (1392ق)، ثواب الاعمال، به کوشش محمد مهدی حسن خرسان، نجف: المکتبة الحیدریة.
4. ابن براج، عبدالعزیز (1406ق)، المهذب، به کوشش جعفر سبحانی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی.
5. ابن طاووس (1330ق)، جمال الاسبوع، چاپ سنگی، ایران.
6. ابن طاووس (بی تا)، فلاح السائل، قم: دفتر تبلیغات اسلامی.
7. ابن طاووس، علی بن موسی (1414ق)، الاقبال بالاعمال الحسنة، به کوشش جواد قیومی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی.
8. ابن عساکر، علی بن حسن (1415ق)، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت، دمشق: دارالفکر.
9. ابن ماجه، محمد بن یزید (1952-1953 م)، السنن، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره: دار احیاء الکتب العربیة.
10. ابن قاسم، عبدالرحمان (1324-1325 ق)، المدونة الکبری، قاهره: مطبعة السعادة.
11. ابن قولویه، جعفر بن محمد (1417ق)، کامل الزیارات، به کوشش جواد قیومی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی.
12. ابن مقفع، عبدالله (1409ق)، رسالة فی الصحابة، آثار ابن المقفع، بیروت: دار الکتب العلمیة.
13. ابو الشیخ الصفهانی، عبدالله بن محمد (1412ق)، طبقات المحدثین باصبهان، به کوشش عبدالغفور البلوشی، بیروت: مؤسسه الرسالة.
14. ابو العتاهیه، اسماعیل بن قاسم (1406ق)، دیوان، بیروت: دار بیروت.
15. ابو داوود سجستانی، سلیمان با اشعث (1369ق)، السنن، به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره: دار احیاء السنة النبویة.
16. ابو نعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله (1351ق)، حلیة الاولیاء، قاهره: مطبعة السعادة.
17. ابو یوسف، یعقوب (1399ق)، الخراج، بیروت: دار المعرفة.
18. احمد بن حنبل (1313ق)، المسند، قاهره: المطبعة المیمنیة.
19. اربلی، علی بن عیسی (1405ق)، کشف الغمة، بیروت: دار الاضواء.
20. اسحاق بن راهویه (1412ق)، المسند، به کوشش عبدالغفور بن عبدالحق بلوشی، مدینه: مکتبة الایمان.
21. بخاری، محمد بن اسماعیل (1407ق)، الصحیح، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت: دار ابن کثیر.
22. بیهقی، احمد بن حسین (1404ق)، المدخل الی السنن الکبری، به کوشش محمد ضیاء الرحمن الاعظمی، کویت: دار الخلفاء.
23. بیهقی، احمد بن حسین (1410ق)، شعب الایمان، به کوشش محمد سعید بسیوتی زغلول، بیروت: دار الکتب العلمیة.
24. بیهقی، احمدبن حسین (1414ق)، السنن الکبری، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، مکه: دار الباز.
25. پاکتچی، احمد (1383 ش)، اندیشههای فقهی در سدههای 2 و 3 ق، اسلام: پژوهشی تاریخی و فرهنگی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
26. ترمذی، محمد بن عیسی (بی تا)، السنن، به کوشش احمد محمد شاکر و دیگران، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
27. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله (1334ق)، المستدرک علی الصحیحین، حیدرآباد دکن، دائرةالمعارف النظامیة.
28. حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، تهران: مکتبة نینوی الحدیثه.
29. خطیب بغدادی، احمد بن علی (1349ق)، تاریخ بغداد، قاهره: مطبعة السعادة.
30. خطیب بغدادی، احمد بن علی (1407ق)، موضح اوهام الجمع و التفریق، به کوشش عبدالمعطی امین قلعجی، بیروتک دار المعرفة.
31. خلیفه بن خیاط (1415ق)، التاریخ، به کوشش مصطفی نجیب فواز و حکمت کشلی فواز، بیروت: دار الکتب العلمیة.
32. دارقطنی، علی بن عمر (1386ق)، السنن، به کوشش عبدالله هاشم یمانی، بیروت: دار المعرفة.
33. دارمی، عبدالله بن عبدالرحمن (1407ق)، السنن، به کوشش فواز احمد زمرلی و خالد السبع العلمی، بیروت: دار الکتاب العربی.
34. سبط ابن جوزی، یوسف (1383ق)، تذکرة الخواص، به کوشش محمد صادق بحر العلوم، نجف: المکتبة الحیدریة.
35. سیوطی، جلال الدین (1993م)، الدر المنثور، بیروت: دار الفکر.
36. شیبانی، محمد بن حسن، المبسوط، به کوشش ابوالوفا افغانی، کراچی: ادارة القرآن و العلوم الاسلامیةه.
37. صنعانی، عبدالرزاق بن همام (1403ق)، المصنف، به کوشش حبیب الرحمان اعظمی، بیروت: المکتب الاسلامی.
38. طبرانی، سلیمان بن احمد (1404ق)، المعجم الکبیر، به کوششحمدی بن عبدالمجید سلفی، موصل: مکتبة العلوم و الحکم.
39. طبرانی، سلیمان بن احمد (1415ق)، المعجم الاوسط، به کوشش طارق بن عوض الله بن محمد و عبدالمحسن بن ابراهیم حسینی، قاهره: دار الحرمین.
40. طبرسی، حسن بن فضل (1392ق)، مکارن الاخلاق، قم: منشورات الرضی.
41. طبری، محمد بن جریر (1387ق، تاریخ الامم و الملوک، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره: دار المعارف.
42. طوسی، محمد بن حسن (1339ق)، مصباح المتهجد، تهران: چاپ سنگی.
43. طوسی، محمد بن حسن (1364ق)، تهذیب الاحکام، به کوشش حسن موسوی خرسان، تهران: دار الکتب الاسلامیة.
44. طوسی، محمد بن حسن (1387ق)، المبسوط، به کوشش محمد تقی کشفی، تهران: المکتبة المرتضویة.
45. طوسی، محمد بن حسن (1415ق)، الرجال، به کوشش جواد قیومی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی.
46. طیالسی، سلیمان (بی تا)، المسند، بیروت، دار المعرفة.
47. عماد الدین طبری، محمد بن علی (1420ق)، بشارةالمصطفی، به کوشش جواد قیومی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی.
48. فقه الرضا (علیه السلام) (1406ق)، به کوشش مدرسهی الامام المهدی (علیه السلام)، مشهد: المؤتمر العالمی للامام الرضا (علیه السلام).
49. قاضی قضاعی، محمد بن سلامة (1407ق)، مسند الشهاب، به کوشش حمدی بن عبدالمجید السلفی، بیروت: مؤسسة الرسالة.
50. قاضی نعمان (1383ق)، دعائم الاسلام، به کوشش آصف فیضی، قاهره، دار المعارف.
51. کلینی، محمد بن یعقوب (1391ق)، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران: دار الکتب الاسلامیة.
52. لالکایی، هبةالله بن حسن (1402ق)، اعتقاد اهل السنة، ریاض: دار طیبة.
53. مالک بن انس (1370ق)، الموطأ، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره: دار احیاء التراث العربی.
54. مجلسی، محمد باقر (1403ق)، بحار الانوار، بیروت: مؤسسة الوفاء.
55. مفید، محمد بن محمد (1414ق)، المزار، به کوشش محمد باقر ابطحی، بیروت: دار المفید.
56. مفید، محمد (1410ق)، المقنعة، قم: مؤسسه النشر الاسلامی.
57. موحد ابطحی، محمد باقر (1423ق)، الصحیفة الرضویة الجامعه، قم: مؤسسة الامام المهدی (علیه السلام).
58. نسایی، احمد بن شعیب (1348ق)، السنن، قاهره: مکتبة مصطفی البابی.
59. نوری، حسین (1415ق)، مستدرک الوسائل، قم: مؤسسه آل البیت (علیهم السلام).
60. واقدی، محمد بن عمر (بی تا)، فتوح الشام، بیروت: دار الجیل.
منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ به اهتمام مرتضی سلمان نژاد؛ (1392)، جستاری در ادعیه رضویه با تأکید بر «الصحیفة الرضویة الجامعة»، تهران: دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، چاپ اول