پايان تاريخ وجامعه ولايي
نويسنده: اسماعيل آجرلو
-1 نظريه پايان تاريخ که در چند سال اخير توسط برخى انديشمندان غربى بويژه آمريکايى مطرح گرديده و مبناى نظرى بسيارى اقدامات واستراتژىهاى اخير آنها شده است بيان مىدارد که سير تکامل تاريخ بشر در شکل نظامهاى سياسى و حتى مبانى معرفتى خود به ليبرال دموکراسى و مبانى معرفتى آن مىرسد و اين نهايت سير تاريخ است. اما اين امر بسى ساده لوحانه و مغرضانه به نظر مىرسد واز حدود وتعريف تئورىپردازىهاى علمى خارج شده و به اغراض سياسى نزديکتر است. حال شيعه با معارف ناب خود مىتواند در اين راه ،خود از پيشقراولان نظريهپردازى باشد ومبتنى بر عقايد ومبانى معرفتى خود که بر پايه معنويت ونگاه حکمى و اشراقى براساس حضور انسان کامل وتعريف جامعه آرمانى اسلامى شکل گرفته هر چه بيشتر و گستردهتر جهان را آماده پذيرش عقايد حقه الهى و ظهور حضرت حجت(عج) نمايد. البته درنظام معرفتى تشيع بهتر است نام تکامل تاريخ به جاى پايان تاريخ در اينجا ذکر شود.
-2 مفاهيمى که بايد در بيان ديدگاههاى شيعه در اين زمينه مورد مداقه قرار گيرند عمدتا حول محورهاى “ جامعه ولايى ، جامعه آرمانى شيعه ، انسان کامل ،جامعه آرمانى انساني، عدالت ، معنويت و مردمگرايى اشراقى وحکمى،ظهور و... “ قابل بررسى هستند.
در واقع شالوده نظريه شيعه در تشکيل جامعه و حکومت و رسيدن به تمدن و فرهنگ بزرگ اسلامى وانسانى ولايت و تشکيل جامعه ولايى است. جامعه ولايى جامعه آرمانى شيعه و به تعبير بهتر جامعه آرمانى اسلامى و بشرى است. جامعهاى که مهمترين ويژگى آن پذيرش انسان کامل در آخرالازمان است اما اين پذيرش که پذيرش عمومى است علاوه بر آنکه بر اصول اعتقادى و مکتبى استوار است ناشى ازتجربهاى خواهد بود که بشر آن را بر روى کرهزمين کسب کرده است. شکست جامعهسازىهاى غيردينى و يا دينى غيراسلامى انسان را به سوى اين جامعه ولايى سوق خواهد داد که امروزه به نحو واضحى شاهد ظهور نشانههاى آن مىباشيم .
-3 هر نظام و سيستم منسجم معرفتى بويژه آنگاه که شکل فرهنگى و تمدنى به خود بگيرد و گسترده شود لاجرم در اصل و درعمق نظريات و فعاليتهايش مبتنى بر يک نظريه بنيادى و اصيل است که هسته اوليه و عنصر اول حرکت او را تشکيل مىدهد به گونهاى که تمام ويژگىها و مولفه هاى بازشناسى آن نظام از همين هسته اوليه ونظريه نرم تمدنى ومنشعب مىشود. بنيان جامعه ولايى نيز بر معنويت خواهد بود وتمام ويژگىها و اشکال بعدى آن از اين مشرب سيراب مىشودو لوازم خود را به صورت نظام گونهاى بر اساس آن استوار خواهد ساخت . حال مهمترين کار در اين مسير شناخت چارچوبهاى اين نظام و حدود و ثغور تعريف آن است.
-4 هيچ نظام معرفتى و تمدنى و در واقع حتى هيچ اجتماع اوليه بشرى و تعامل انسانى وجود نداشته وندارد مگر آنکه به نوعي( ابتدايى يا پيشرفته ) موضوع کلى عدالت را در ميان خود مطرح کرده باشد ونظر خود را بهطور عملى يا نظرى ،صريح يا پنهان مشخص کرده باشد !!لذا ازبحثهاى مهم در تبيين مفهوم جامعه ولايى بهعنوان نظريه نهايى که بشر دير يا زود به آن خواهد رسيد طرح و بيان چيستى و چگونگى عدالت در آن از واضحات به نظر مىرسد . عدالت در جامعه ولايى عدالتى مردمگرا و مبتنى بر نگاه اشراقى و حکمى کلى حاکم بر ابعاد گوناگون جامعه آرمانى اسلامى است . “عدالت مردمگرا بنياد اساسى جامعه ولايى خواهد بود چون تنها در اثر اين نوع عدالت،معنويت جامعه ولايى توليد و حفظ خواهد شد.” (ابراهيم فياض، پگاه حوزه144) در اينجا درواقع بيان مىشود که معنويت که توليد وحفظ معنويت نيز لزوما امرى انتزاعى نيست که در هر شرايطى ازوجود و کارکرد آن مطمئن باشيم بلکه اين امور در يک فرايند پيچيده بر هم موثر هستند. يعنى از طرفى عدالت بايد در تعريف خود بهطور اساسى از معنويت وام گيرد و معنويت هم لزوما جز با برقرار شدن عدالت به نحو عملى وواضح در زندگى مردم قابل تصور نيست که بتواند جنبه اجتماعى و بنيادى درحرکت به سوى تمدنسازى و فرهنگسازى داشته باشد.
-5 اينکه عدالت با اين اوصافى که براى آن برشمرده شد واهميت خاص آن در نظام جامعه ولايى برشمرده شد چگونه و برچه اساس و مبنايى قابل ترسيم است. اين سوال بويژه وقتى اهميت خود را بهتر مىنماياند که بدانيم از قديمالايام تا همين امروز تعاريف متعددى از عدالت شده است که هر کدام بر اساس ابعاد درونى وانديشهاى خاص خود هستند. از اين جهت بايد گفت که براى ساختن عدالت مذکور در جامعه ولايى نياز به آشنايى با 2 مقدمه اساسى است. اول ترسيم نوعى جهانشناسى متناسب ، دوم آشنايى با انسانشناسى از اين منظر.
همانطور که در همه نظامهاى معنوى مبتنى بر وحى در طول تاريخ تاکيد شده است جهان به معناى عام آن شامل اين جهان فعلى (دنيا) وجهان ديگر که جهان آخرت يا جهان معناو ... ناميده مىشود ، است و همه اديان اصالت را به جهان ديگر دادهاند. در قرآن واحاديث اسلامى نيز به وضوح از اين امر سخن گفته شده و حتى اين دنيا را نسبت به جهان ديگر چون رحم مادر به جهان خارج از رحم براى کودک تصوير کردهاند لذا نتيجه مىشودکه اين دنيا نسبت به جهانمعنا داراى يک حيات ناقص است و آن جهان سراسر حيات و زندگى است و اگر حياتى در اين جهان مشاهده مىشود هم در پناه آن حيات اکمل است که هر انسانى پس از مرگ و ياگاهى قبل از مرگ آن را درک مىکند.
-6 آن جهان به سبب اينکه شمول کلى بر اين جهان ما دارد جهان ولا نيز گفته مىشود. اما مسئله مهم در اين مورد آن است که ارتباط جهان ولا با دنيا چگونه است؟ اين سوال سرمنشاءبسيارى مباحث در علم کلام قديم و جديد مکاتب شده است. ويژگى نظام تشيع و جامعه ولايى آن است که اين ارتباط را ازطريق انسان کامل تصوير و ترسيم مىنمايد. انسان کامل نيز خود مقولهاى ذومراتب و در اصطلاح تخصصىاش تشکيکى است . انسان کامل از آن جهان وراء معنى را دريافت مىکند و اين خود اساس و بنيان انسان شناسى ما را تشکيل مىدهد. واژه اولوالالباب نيز که در قرآن آمده است اشاره به همين انسانشناسى تشکيکى دارد که مبانى مديريتى جامعه ولايى قبل از حضور انسان کامل بر آن استوار است.
در ترسيم کامل مفهوم جامعه ولايى ابعاد ديگرى نيز قابل توجه است که انشاءالله در يادداشتهاى بعد به آنها خواهيم پرداخت.
جهت مطالعه بيشتر مراجعه شود به : سرمقالههاى نشريه پگاه حوزه- ابراهيم فياض
در واقع شالوده نظريه شيعه در تشکيل جامعه و حکومت و رسيدن به تمدن و فرهنگ بزرگ اسلامى وانسانى ولايت و تشکيل جامعه ولايى است. جامعه ولايى جامعه آرمانى شيعه و به تعبير بهتر جامعه آرمانى اسلامى و بشرى است. جامعهاى که مهمترين ويژگى آن پذيرش انسان کامل در آخرالازمان است اما اين پذيرش که پذيرش عمومى است علاوه بر آنکه بر اصول اعتقادى و مکتبى استوار است ناشى ازتجربهاى خواهد بود که بشر آن را بر روى کرهزمين کسب کرده است. شکست جامعهسازىهاى غيردينى و يا دينى غيراسلامى انسان را به سوى اين جامعه ولايى سوق خواهد داد که امروزه به نحو واضحى شاهد ظهور نشانههاى آن مىباشيم .
همانطور که در همه نظامهاى معنوى مبتنى بر وحى در طول تاريخ تاکيد شده است جهان به معناى عام آن شامل اين جهان فعلى (دنيا) وجهان ديگر که جهان آخرت يا جهان معناو ... ناميده مىشود ، است و همه اديان اصالت را به جهان ديگر دادهاند. در قرآن واحاديث اسلامى نيز به وضوح از اين امر سخن گفته شده و حتى اين دنيا را نسبت به جهان ديگر چون رحم مادر به جهان خارج از رحم براى کودک تصوير کردهاند لذا نتيجه مىشودکه اين دنيا نسبت به جهانمعنا داراى يک حيات ناقص است و آن جهان سراسر حيات و زندگى است و اگر حياتى در اين جهان مشاهده مىشود هم در پناه آن حيات اکمل است که هر انسانى پس از مرگ و ياگاهى قبل از مرگ آن را درک مىکند.
در ترسيم کامل مفهوم جامعه ولايى ابعاد ديگرى نيز قابل توجه است که انشاءالله در يادداشتهاى بعد به آنها خواهيم پرداخت.
جهت مطالعه بيشتر مراجعه شود به : سرمقالههاى نشريه پگاه حوزه- ابراهيم فياض