رویای گریز از عشق جنسی
در طول دو هزار و پانصد سال هماره انسانهایی در رؤیای «گریز از عشق جنسی» به سر میبردهاند. از هشت قرن پیش از میلاد مسیح (عصر برهمنان) تا کنون کسانی هرچندگاه در خواب میبینند که «راه رهایی از بحران جنسی و آسیبهای آن، این است که ریشه عشق را در وجود بشر خشک کنند و امیال تناسلی را به طور کلی از بین ببرند.»(1) اما هرچه زمان بر این رؤیا میگذرد تعبیرهای واژگونه از آن مشاهده میشود.در هند قرنهاست میکوشند که از مظاهر جنسی و فریفتگی زنان بگریزند؛ ولی هرچه بیشتر جذب این امر شدهاند. آنها میخواهند از آمیزش جنسی خلاص شوند، ولی بعد تمام ذهنشان به مسایل جنسی متوجه میشود. هرچه بیشتر با مسایل جنسی میجنگند گویا بیشتر آن را تقویت میکنند و بر آن متمرکز میشوند. چرا چنین است؟ چون از چیزی میگریزند که چرخهی آفرینش گریز از آن را برای ایشان نخواسته است.
بسیار رخ میدهد که ما آدمیان با اعتقادات و پندارهایی غلط برای خود پارهای مسایل را ردیف کرده، گریز از آنها را وظیفه حتمی بر میشمریم و پس از سالها متوجه میشویم که در این همه گریز، جز به اشتباه راه نپیموده ایم.
بسیار دشوار میتوان آیینی را یافت که همانند آیین حضرت محمد پیروانش را به زهد و ساده زیستی سفارش کرده و از پیروی شهوتها و هواهای نفسانی بازداشته باشد. در میان عارفان مسلمان نیز شماری انبوه میتوان یافت که زندگانی خویش را به سختی گذراندند و چه بسا به شیوهی درویشی نزدیک شدند، اما کمتر رخ داد که به تجردگرایی و رهبانیت نکوهیده گرفتار آمده و از خانواده گسسته باشند و گیاهخواری پیشه سازند! نه داشتن ثروت را نکوهیدند و نه در کوهها منزل گزیدند. نه از فرزند آوری پرهیختند و نه همسرداری را مانع سیر و سلوک معنوی پنداشتند. الگوی همه آنان امامان معصوم بود که «بودن مرد را نزد خانوادهاش پرارج تر از اعتکاف در مسجد رسول خدا» میشمردند.
مطالعه نظریات افراطی زهدگرایان گذشته و حال چنین وانمود میسازد که گویا جهان را دو آفریدگار اداره میکند. یکی میل جنسی و لذایذ دنیوی را میآفریند و دیگری خواهان مبارزه با آن است. یکی به تشکیل خانواده سفارش میکند و دیگری به گسستن آن. یکی سازنده اندام تناسلی و هدایتگر آن به ارضای غرایز و خواهان ادامه نسل است و دیگری در جستجوی راهی برای انهدام نسل، معلوم نیست که این دو آفریدگار چرا هیچ یک برای از بین بردن دیگری نمیکوشد تا آدمی در نتیجه جنگ بی فرجام آن دو این همه خود به جنگ با خویشتن نپردازد!
باید امیدوار بود که آدمی روزی به مشاهده پایان پذیرفتن دوران حماقت خود، جشنی باشکوه برگذار کند و آن زمان هرگز رخ نخواهد داد، مگر گاهی که وی تصمیم گرفته باشد از خویشتن نکتهای بر دین نیفزاید. از هشت قرن پیش از میلاد مسیح تاکنون، تمامی مکتبها و نظریاتی که در مسایل جنسی به افراط یا تفریط پیشتازی کردهاند، برخلاف آموزههای دین به ارائه نظر پرداختهاند. پرهیز از زندگی زناشویی، سرکوب میل جنسی و دوری از تولید مثل، سفارش هیچ دینی نیست.
شاید یکی از مهم ترین سببهای پدید آمدن افکار و عقاید افراطی در زمینه میل جنسی، برداشت نادرست از آموزههای ادیان باشد. در همه ادیان میتوان انبوهی سفارشها یافت که میل جنسی را یکی از خطرآفرین ترین امیال معرفی کرده است؛ اما آن همه سفارشها، هیچ یک راه سیر و سلوک معنوی و مصونیت از آفات دنیوی را زهد افراطی یاد نمیکند. میل جنسی را تنها با پذیرش آن میتوان هدایت کرد، نه با سرکوب.
«هنگامی که غرایز را از نفس آدمی حذف کنیم آدمی مثل پسر بچهای میماند که از دبستان بیرونش کردهاند. میکوشد مرتب به سوی این و آن سنگ پرتاب کند و تنها امید برای خلاصی از شرّ او قبول مجددش به دبستان است. آرامش روان با دورانداختن و فراموش کردن عواطف سرکش امکان پذیر نیست، بلکه با شناختن و قبول آنها میسر است.»(2)
به نظر میرسد که علل پدید آمدن این گونه افکار و عقاید یکی از این امور باشد:
1. هریک از ما این حقیقت را با تار و پود وجود خود حس کرده ایم که کسب معنویت و وصول به حقیقت و تقویت روح جز با مخالفت هوای نفس ممکن نیست و از آنجا که «میل جنسی» از شدیدترین امیال انسان به شمار میرود و در صورت انحراف مهم ترین مانع سیر و سلوکا معنوی است، برای وصول به معنویت و حقیقت، راهی جز مبارزه با آن وجود ندارد.
به فرض پذیرش این تحلیل، باید راه مبارزه با امیال جنسی آسیب آفرین را خدایی تعیین کند که خود این میل را خلق کرده است، و هرگز خداوند زهد افراطی را راه مبارزه صحیح با امیال برنشمرده است.(3)
2. گذشته از تنافی موجود میان دنیاخواهی و معنویت جویی، بهره مندی از بسیاری لذایذ با پارهای رنجهای معنوی آمیخته است. برای کسب ثروت و داشتن فرزند و ادارهی خانواده باید رنج و سختی بسیار تحمل کرد. پس همان بهتر که ثروت نیندوزیم و در پی تشکیل خانواده نباشیم.
3. ستم و فساد، محرومیت، ناکامی و مشاهده آثار دنیاپرستی از عواملی است که زمینه ساز افکار و عقاید تجردطلبانه است. آن که نمیتواند با ستم و فساد و ناکامی به مبارزهای دلخواه و نتیجه بخش بپردازد ناچار است در رؤیای شیرین ترک دنیا و دلخوشی به پاداش جهان واپسین، روزگار بگذراند.
4. پلید و مذموم پنداشتن زن و او را مظهر و عنصر فساد و تباهی و موجودی ناقص دانستن، از عواملی است که بشر خطاکار را به ارائه نظریات واژگونه دربارهی «میل جنسی» واداشته است.
به استقبال جنون جنسی
دیرزمانی است میل جنسی از حبس نظریات کهن رهیده است. تمایلات جنسی دیگر اسیر ریاضت برهمنان و پیروان بود و مانی و «لائوتسه» نیست. دیگر در این سوی رودخانه زندگی کسی را اعتقاد به ریاضت برهمنانه نیست تا به «عقده جنسی» دچار شود. در عصر زیگموند فروید (1939 - 1856) از سوی وی طرحی ارائه گردید که امید میرفت راهگشای مشکلات جنسی باشد. فروید کوشید تا غرایز را در بستر مناسب خود به جریان اندازد، اما طولی نکشید که شناگران عصر او و بعد از وی، رهیده از این سوی رودخانه، به آن سو افتادند و زمانی بسیار کوتاه نیز فرصت نیافتند در رودخانه زلالی که فروید ترسیم میکرد، شنا کنند. «میل جنسی، رهیده از عقدههای قرنهای متمادی قبل، پیش از آنکه فرصت یابد زمانی روزگار ارضای صحیح خود را تجربه کند، به یکباره دچار «جنون» گردید. مردمان معاصر فروید و پس از وی در پیروی نظریه او نه فقط لذایذ جنسی آرامش بخشی به دست نیاوردند، از لذت عادی آن نیز محروم گشتند.(4)فروید معتقد بود که امیال و تصورات آدمی که در روان خودآگاه پدید میآید بایست به آزادی و بدون مواجهه با مانعی، کامیاب گردد؛ ولی از آنجا که قوانین و مقررات اجتماعی اجازه و فرصت کامیابی بسیاری از این امیال و تصورات را فراهم نمیآورد فرد برای هماهنگی درونی و اجتماعی و حفظ اخلاق و آداب، این امیال و آرزوها را «واپس» میزند (به درون سرازیر میسازد) و سعی میکند فراموششان نماید. امّا این امیال هرگز به طور کلی فراموش نمیشود و در روان ناخودآگاه به حالت بازداشت به سر میبرد، تا در موقع لزوم از آنجا رخنه نموده، بیرون آید.(5)
به نظر فروید در میان عواملی که سبب ایجاد بیماری میگردد عامل میل جنسی بر دیگر عوامل مقدم است و این امر در هر دو جنس زن و مرد تأثیرگذار است. شاید نتوان به درستی پاسخ داد که چرا دیگر هیجانات روانی نمیتوانند در صورت ناکامی، تا بدین میزان تخریب گر باشند، اما در این تردید نیست که ارضا نشدن میل جنسی در ایجاد این نابسامانی و «واپس زدگی» بیش از دیگر عوامل مؤثر است. همانگونه که جسم به تغذیه نیازمند است، روح به ارضای میل جنسی نیاز دارد. هراندازه محدودیتها و ممنوعیتهای پیرامون آدمی بیشتر شود انسان خود را بیشتر در تنگنا مییابد. آنگاه به اعمالی اقدام میکند که برخلاف مقررات و قوانین است.(6)
به اعتقاد فروید منع پارهای از انحرافات جنسی مانند همجنسی بازی و نیز مجبور ساختن افراد به اینکه جنسیت خود را فقط به وسیلهی پیوستن به یک غیرهمجنس ابراز کنند هرگز موجّه نیست. این امر در گروهی از مردم سبب کاستن لذت جنسی و منشأ بی عدالتی عظیم میگردد! پس از فروید، برتراند راسل (1970 - 1872) در این باره به نظریه پردازی پرداخت و اظهار داشت:
باید به مردمی که خواهان پی گیری روش عاقلانه جنسیاند، گفت: اعمال شما مادامی که به کسی آسیب نمیرساند محکوم نمیشود. تنها باید توجه کنید که آیا آن عمل ضرر دارد یا نه. این امر اساس اخلاق جنسی و دیگر اخلاقها است.(7) هرقدرتمایلات جنسی را بیشتر دچار خفقان کنند قدرت آن شدیدتر خواهد شد. نود درصد انگیزه خواندن و دیدن مطالب و عکسهای برهنه نتیجهی منع اخلاقیون از دیدن و خواندن آنها است. در این امور هیچ قانونی نباید وضع شود که سبب نهی و توقیف این گونه مطالب شود. تحریم برهنگی سبب میشود که انسان از امور جنسی برداشتی کافی نداشته باشد.(8) احساساتی مانند شرم، عفاف و پرواپیشگی و غیرت نیز همه نوعی تابو (عرف و عادات خرافی) است. (9) اینها همه آثار اخلاق کهن جنسی است که علل و اسباب و سرچشمههایی داشته است که اکنون از میان رفته یا در حال از میان رفتن است. اکنون که آن علل در میان نیست دلیل ندارد که ما باز هم آن روش اخلاقی را ادامه دهیم اموری که منشأ پیدایش این اخلاق شده جریاناتی جاهلانه یا ظالمانه بوده است که با آزادی و عدالت و حیثیت ذاتی انسان منافات دارد. بنابراین به خاطر انسانیت و عدالت هم که باشد، باید با این اخلاق مبارزه کرد. در گذشته مالکیت مرد نسبت به زن، حسادت مردان، اعتقادات مرتاضانه و راهبانه به پلیدی ذاتی رابطهی جنسی، احساس پلیدی زن و اموری از این دست، عامل آن اخلاق جنسی بوده است که در حال حاضر وجود ندارد. (10)
بر پایهی نظر راسل زن و مرد نه تنها قبل از ازدواج باید از معاشرتهای آزادانه جنسی بهره مند باشند، ازدواج نیز نباید در این راه مانعی به شمار آید. زیرا فلسفه ازدواج و انتخاب همسر قانونی اطمینان پدر است به پدری خود نسبت به فرزندی که از زن معینی به دنیا میآید. این اطمینان را با به کار بستن داروهای ضدآبستنی که طب امروز آنها را به بشر ارزانی داشته است، میتوان به دست آورد. بنابراین هریک از زن و مرد میتوانند علاوه بر همسر قانونی، عشاق و معشوقههای فراوانی داشته باشند. زن وظیفه دارد که در حین آمیزش با عشاق خود از داروی ضدآبستنی استفاده کند و مانع پیدایش فرزند گردد و تنها از همسر قانونی خود صاحب فرزند شود.
فلسفهی ازدواج و انتخاب همسر قانونی همین است و بسی، اختصاصی جنسی را به همین اندازه باید محدود کرد و با تأمین رابطه نسلی به وسیله فوق موجبی برای تحدید بیشتر وجود ندارد.
برتراند راسل میگوید:
وسایل ضد آبستنی تولید نسل را ارادی کرده و آن را از صورت یک نتیجهی اجتناب ناپذیر روابط بیولوژیک (تولید قهری فرزند در اثر آمیزش) بیرون آورده است. بنابراین دلیلی نیست که مادری برای پدری اطفال خود همان مردی را انتخاب کند که خاطرش را برای عاشقی و رفاقت میخواهد.(11) پس بهتر است هرگونه احساس شدید و مزاحم مانند غیرت و حسادت را به انتظام درآوریم و نگذاریم مانع نموّ عمومی احساسات عاشقانه شود!
مسایلی دیگر مانند پوشاندن اندام تناسلی، ممنوعیت ازدواج با محارم، استمنا، تمایل به همجنس، آمیزش در ایام عادت و سقط جنین، به سختی مورد انتقاد است و بعضی نیز از حوزهی مباحث اخلاق بیرون است و به دانش پزشکی مربوط است. اگر کاری از نظر پزشکان غیرمجاز شناخته شد، کسی که به سلامت خود علاقه مند است آن را ترک میکند و ممنوعیت اخلاقی در این باره بی پایه است! (12)
پینوشتها:
1. شاید معروف ترین نظریه پرداز در میان معاصران که به سرکوب غرایز اعتقاد دارد موریس مترلینگ باشد که جمله بالا از وی نقل شده است. نظریات وی را میتوان در کتاب «افکار کوچک و دنیای بزرگ» یافت.
2. روان شناسی و اخلاق، ژ آ. هدفیلد، ترجمه علی پریور، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1356.
3. در فصل جداگانه بدین نکته بیشتر خواهم پرداخت.
4. در این باره در فصل جداگانه توضیح خواهم داد.
5. اصول روانکاوی، صی 152.
6. ر. ک: روان شناسی، ص 253 و 254.
7. بررسی و نقد افکار راسل، محمدتقی جعفری، ص 451.
8. زناشویی و اخلاقی، ص 134 و 135.
9. همان، ص 123 و 124.
10. مجموعه آثار شهید مطهری، ج 19، ص 639
11. زناشویی و اخلاق، ص 122.
12. در این باره، ر، ک: مجموعه آثار، ج 19.
غلامی، یوسف؛ (1392)، اخلاق و رفتارهای جنسی، قم: دفتر نشر معارف، چاپ ششم