مجموع کل داستانهای کوتاه و بلندی که در این کتاب وجود دارد، از نحوهی شکلگیری کتاب، حمله اسکندر به هندوستان و سفر برزویه طبیب به آن دیار برای نسخهبرداری از این کتاب تا پایان، به 71 داستان میرسد. از این تعداد، دو داستان از بقیه متمایزاند. نخست داستان پادشاهی به نام «دبشلیم» و فیلسوفی که قصد اصلاح او را دارد به نام «بَیدبَا» که میتوان این داستان را، قصه اصلی و محوری این کتاب دانست؛ زیرا تا پایان کتاب ادامه مییابد و بقیه داستانها از آن منشعب میشود. دوم، قصه پادشاه حیوانات، شیر، و کلیله و دمنه است که میتوان آن را اصلیترین قصه فرعی این مجموعه نامید؛ زیرا مهمترین و طولانیترین قصه فرعی کتاب است که به نوبه خود بسیاری از قصههای فرعی کوچک و بزرگ دیگر از آن منشعب میشوند. نکته جالب توجه دیگر این است که از مجموع این داستانها از نظر تعداد و صرفنظر از حجم، تعداد داستانهایی که از زبان حیوانات نقل شده تنها 32 مورد است؛ یعنی 45 درصد از کل تعداد داستانهای این کتاب. اما از نظر حجم در میان داستانهای فرعی، قصه معروف کلیله و دمنه در باب الأسد و الثور مفصلترین داستان به شمار میرود.
خلاصه داستانها
1. «القنبرة و الفیل: چکاوک و فیل»: فیلی ستمگر عمداً لانه چکاوکی را همراه با جوجههایش له کرد. چکاوک درصدد انتقام برآمد و از زاغها و کلاغها خواست چشمان فیل را از حدقه درآورند و از قورباغهها خواست با آواز سردادن در گودالی، فیل نابینا را به اشتباه اندازند تا او به گمان برکه، درون گودال سقوط کند و هلاک گردد. (1)2. «الأسد و الثور: شیر و گاو» دمنه که از توجه پادشاه (شیر) به شتربه (گاو) خشمگین شده با سعایت، سبب قتل شتربه توسط شیر میشود. برادر او کلیله میکوشد با پند و اندرز مانع او گردد، اما موفق نمیشود. یوزپلنگ برحسب اتفاق به نقش دمنه در این ماجرا پی میبرد و به مادر شیر اطلاع میدهد. دمنه، احضار و به جرم خیانت و توطئه محاکمه میشود. با شهادت یوزپلنگ و نیز پلنگی که در زندان، گفتگوی کلیله و دمنه را در این باب شنیده بودند، جرم دمنه اثبات و به مرگ محکوم میشود. (2)
3. «الغراب و الأسود الثعبان و إبن آوی: کلاغ، مار سیاه و شغال» ماری سیاه پیوسته جوجههای کلاغی را میخورد. کلاغ از شغال راه چاره جویا شد. او به کلاغ راهنمایی کرد که از زیورآلات زنان بدزدد تا مردم او را دنبال کنند، سپس آنها را در کنار لانه مار بیفکند تا مردم با دیدن مار او را هلاک گردانند. (3)
4. «المکاء و السرطان: شبان فریب و خرچنگ» شبان فریبی (4) که در کنار برکهای با صید ماهی روزگار میگذراند تا اینکه به دلیل پیری و ضعف از صید ماهی ناتوان شد. پس حیلهای اندیشید و با فریب خرچنگ و ماهیان، وانمود کرد که به زودی دو صیاد، تمام ماهیان برکه را صید خواهند کرد. ماهیان از ترس دو صیاد به او پناهنده شدند تا آنان را به برکهای دیگر منتقل کند. او نیز در بین راه آنان را میخورد تا اینکه روزی خرچنگ از حقیقت امر مطلع شد و برای انتقام، شبان فریب را خفه کرد. (5)
5. «الأسد و الأرنب: شیر و خرگوش» حیوانات جنگل که از دست شیری جان به لب شده بودند، قرار گذاشتند تا هر روز طعمهای به قید قرعه به عنوان غذای شیر بفرستند. روزی قرعه به نام خرگوش افتاد. او تدبیری اندیشید و عمداً با تأخیر به نزد شیر رفت و وانمود کرد شیر دیگری که مدعی فرمانروایی جنگل است سبب این تأخیر شده. شیر خشمگین برای تصفیه حساب با شیر مدعی به دنبال خرگوش به راه افتاد و چون عکس خود را در برکه دید، به خیال اینکه همان مدعی است به درون آب پرید و غرق شد. (6)
6. «السمکات الثلاث: سه ماهی» سه ماهی در برکهای میزیستند تا روزی دو صیاد تصمیم به صید ماهیان برکه گرفتند. ماهی زیرکتر بدون فوت وقت از طریق آبراههای خود را به رود مجاور رساند و نجات یافت. ماهی باهوش با تأخیر و زمانی که دو صیاد آبراهه را بستند خود را به مردن زد و نجات یافت ولی ماهی نادان آنقدر درنگ کرد تا صید شد. (7)
7. «القلمة و البرغوث: شپش و کک» شپشی مدتها در بستر مردی ثروتمند به آسودگی مأوی داشت و از خون او تغذیه میکرد. شبی ککی میهمان او شد. کک چندین بار آنچنان مرد را نیش زد که او بیخواب شده به دنبال علت گشت و سرانجام شپش را گیر انداخت و کشت و کک فرار کرد. (8)
8. «الذئب و الغراب و ابن آوی و الجمل: گرگ، کلاغ، شغال و شتر» گرگ، کلاغ و شغال، ملازم شیر بودند و از خوان شکار او بهره میبردند. روزی شیر، شتری رهگذر را امان داد تا در کنار آنها زندگی کند. مدتی بعد شیر از شکار عاجز شد و آن سه ملازم نیز گرسنه ماندند و پیشنهاد کشتن شتر را دادند. اما شیر حاضر نبود عهد و پیمان خود را نقض کند. پس آن سه حیله کردند و هر کدام به دروغ خود را برای غذای شیر عرضه داشتند تا دو دیگر با بهانهای با آن مخالفت کنند تا نوبت به شتر رسید، شتر که فریب خورده بود خود را مانند آنها برای خوراک شیر پیشنهاد داد و این بار با استقبال آنان بلافاصله دریده شد. (9)
9. «الموکل بالبحر مع الطیطوی: دیو دریا و یلوه»: یلوه نر و ماده در کنار دریا لانه داشتند. یلوه نر علیرغم نصایح همسرش مبنی بر تهدیدهای دیو دریا از نقل مکان خودداری کرد. دیو دریا نیز جوجههایشان را بود. یلوه نر که در خود توان مقابله نمیدید دست به دامان عنقاء فرمانروای پرندگان شد. او و سپاهانش برای جنگ با دیو دریا به پرواز درآمدند. دیو دریا که اوضاع را چنان دید از در مصالحه درآمده جوجهها را به یلوه بازگرداند. (10)
10. «البطتین و السلحفاة: دو مرغابی و لاکپشت» دو مرغابی و لاکپشتی در کنار برکهای با دوستی و صمیمیت میزیستند تا اینکه آب برکه رو به نقصان نهاد و دو مرغابی تصمیم به کوچ گرفتند. بنا به درخواست لاکپشت، او را که از تکه چوبی آویزان شده بود با خود میبردند. لاکپشت که تعجب مردم را دید، دهان گشود تا آنان را دشنام دهد که در نتیجه سقوط کرد و کشته شد. (11)
11. «القرود و الطائر و الرجل: میمونها، پرنده و مرد»: چند میمون، کرم شبتابی را به خیال اینکه شعله آتش است روی تلی از هیزم افکنده پیوسته به آن میدمیدند. پرندهای که شاهد ماجرا بود کوشید به آنان بفهماند در اشتباه هستند. مردی رهگذر، پرنده را از دلسوزی برای آنان برحذر داشت، اما پرنده نپذیرفت و پیوسته به میمونها نزدیکتر میشد تا آنان را راهنمایی کند. عاقبت میمونی پرنده را گرفت، به زمین کوبید و کشت. (12)
12. «العلجوم و الحیة: وزغ و مار»: وزغی در کنار ماری لانه داشت و مار پیوسته بچههایش را شکار میکرد. وزغ، دست به دامان خرچنگ شد. او نیز به وزغ راهنمایی کرد که با طعمه قرار دادن ماهی، راسو را به لانه مار بکشاند تا او را شکار کند. با این تدبیر راسو نخست مار را شکار کرد و سپس به لانه وزغ راه یافت و او را نیز به همراه بچههایش خورد. (13)
13. «الحمامه و الجرذ و الظبی و الغراب: کبوتر، موش، غزال و کلاغ»: گروهی از کبوترها به همراه رئیس خود در تور صیادی گرفتار شدند. با همیاری هم به پرواز درآمدند و صیاد نیز آنان را دنبال کرد، رئیس کبوتران از موشی که قبلاً با او دوستی داشت یاری خواست و او نیز با جویدن تور، آنان را از بند رهانید. کلاغی که شاهد این ماجراها بود تصمیم گرفت با رئیس کبوترها دوست شود. آن دو به همراه لاکپشتی که دوست کلاغ بود غزالی گریزان از چنگ صیاد را با کمک هم نجات داده و صیاد از ترس، گریخت. (14)
14. «الجرذ و الناسک: موش و زاهد»: موشی در خانه مردی زاهد، زندگی و از غذاهای او تغذیه میکرد و به سایر موشها نیز میداد. شبی میهمانی به خانه مرد زاهد آمد و از ماجرای موش باخبر شد. با تبر لانه موش را کاوید و کیسه زری را که سبب توانایی موش بود پیدا کرد. موش از آن پس هم قدرت خود را از دست داد و هم دوستانش را. کوشید کیسه زر را پس بگیرد، اما تنها ضربه چوب میهمان نصیبش شد. (15)
15. «البوم و الغربان: جغد و کلاغها»: پادشاه جغدها به همراه سپاهیانش شبانه بر کلاغها حملهور شدند و عده بسیاری از ایشان را کشتند و مجروح کردند. پادشاه کلاغها با پنج وزیر خود به مشورت نشست... به پیشنهاد وزیر پنجم، پادشاه کلاغها او را در ملأ عام مغضوب و مطرود ساخت تا به ظاهر به عنوان انتقام، اسرار کلاغها را نزد جغدها فاش سازد و در واقع با جلب اعتماد جغدها، آنان را به تله بیفکند. (16)
16. «أصل العداوة بین البوم و الغربان»: گروهی از کرکیها که فرمانروایی نداشتند تصمیم گرفتند جغدی را به پادشاهی خود برگزینند، اما کلاغی با بیان مطالبی از خباثت و لئامت جغدها نظر آنان را تغییر داد و دشمنی جغدها علیه کلاغها را برانگیخت. (17)
17. «ملک الفیل و رسول الأرانب: پادشاه فیلها و فرستاده خرگوشها» گروهی از فیلها به همراه پادشاه خود در طلب آب و غذا و چشمهای به نام «عین القمر» به سرزمین خرگوشها وارد شدند و بسیاری از آنان را زیر پا لگدمال کردند و کشتند. خرگوشی زیرک به نام فیروز داوطلب حل مشکل شد و خود را نزد پادشاه فیلها، فرستاده ماه معرفی و با فریب پادشاه فیلها، او را از خشم و انتقام ماه ترساند و فراری داد. (18)
18. «الصفرد و الأرنب و السنور السوام: چکاوک، خرگوش و گربه زاهد» خرگوشی لانه چکاوکی را تصاحب کرد و میانشان نزاع رخ داد. آن دو گربهای را که تظاهر به زهد و تقوی میکرد به عنوان قاضی میان خود برگزیدند. گربه متظاهر آنقدر به آن دو اظهار لطف و محبت کرد تا هنگامی که آن دو کاملاً نزدیک او شدند با یک خیزش ناگهانی هر دو را شکار کرد. (19)
19. «الأسود و ملک الضفادع: مار سیاه و پادشاه قورباغهها» ماری سیاه که به دلیل کبر سن قادر به صید نبود با اظهار عجز و التماس و فریبکاری در برابر پادشاه قورباغهها درازای تبدیل شدن به مرکب او صاحب جیره غذای روزانه شد. (20)
20. «القرد و الغیلم: میمون و لاکپشت» پادشاه میمونها به نام ماهر توسط میمونی جوان از اریکه قدرت، ساقط و آواره شد. لاکپشتی با او دوست شد و این دوستی مورد حسادت زن لاکپشت قرار گرفت و او برای هلاک میمون، به توصیه زن همسایه تظاهر به بیماری و وانمود کرد که تنها دارو قلب میمون است. لاکپشت، فریب خورده تصمیم گرفت با نیرنگ میمون را هلاک کند. اما عذاب وجدان سبب شد تا حقیقت را به میمون بگوید. او نیز با زیرکی جان خود را نجات داد. (21)
21. «ابن آوی و الأسد و الحمار: شغال، شیر و الاغ» شیری به علت بیماری از شکار ناتوان شد و شغالی که ریزهخوار سفره او بود مأمور شد با فریب الاغی، او را به دام بیندازد تا شیر با خوردن دل و گوش او درمان شود. الاغ که بار اول فریب خورده به دام افتاده بود گریخت ولی بار دوم فریب خورد و شکار شد و شغال در نبود شیر دل و گوشهایش را خورد. (22)
22. «الجزد و السنور: موش و گربه» گربهای به نام رومی دشمن موشی بود به نام فریدون. روزی گربه در دام صیاد گرفتار شد و موش خوشحال، اما وقتی خود را در محاصره راسو و جغد دید، مصلحت آن دانست که موقتاً با گربه از در آشتی درآید تا هر دو نجات یابند. اتحاد موقتی موش و گربه سبب ناامیدی جغد و راسو و ناکامی صیاد شد. گربه خواستار تداوم دوستی شد اما موش امتناع کرد. (23)
23. «الملک و الطیر فنزة: پادشاه و پرنده [به نام] فنزه» پرندهای به نام فنزه محبوب یکی از پادشاهان هند بود. روزی فرزند پادشاه در حالت خشم جوجه پرنده را کشت و پرنده نیز به انتقام چشمانش را کور کرد. پادشاه درصدد حیله برآمد تا با دلجوئی، پرنده را به دام انداخته هلاک کند، اما پرنده پس از گفتگوهای انتقادی طولانی با پادشاه (و انتقاد از معایب شاهان) او را برای همیشه ترک کرد. (24)
24. «الأسد و ابن آوی الناسک: شیر و شغال زاهد» شغالی زاهد و پارسا مورد خشم و دشمنی سایر درندگان بود تا اینکه شیر که آوازه او را شنید بود او را به دربار خویش فراخواند و از خواص خود گردانید. درباریان حسود برای از میان برداشتن شغال زاهد توطئهای چیدند و با ظاهرسازی، او را خائم جلوه دادند تا جایی که شیر فرمان قتل او را صادر کرد. اما مادر شیر با تدبیر و درایت جلوی این کار را گرفت و با کمک برخی معتمدینش بیگناهی شغال را اثبات نمود و شغال بیش از پیش منزلت یافت. (25)
25. «الإسوار و اللبوءة و الشعهر: شکارچی، ماده شیر و شغال» شکارچی، دو بچهی ماده شیری را به طرز فجیعی شکار میکند. شغالی زاهد با پند و اندرز علت این وقایع را ستمهای ماده شیر به سایر حیوانات برمیشمرد و سبب میشود تا او از شکار و گوشتخواری توبه کرده گیاهخواری و زهد و پرهیز پیشه کند. (26)
26. «مثل الحمامتین: حکایت دو کبوتر» کبوتر نر و ماده مقداری دانه گندم و جو در لانه خود ذخیره کردند و قرار گذاشتند تا هنگام ضرورت از آن نخورند، کبوتر نر، کبوتر ماده را به اشتباه متهم کرد که بیاطلاع او از دانهها خورده و آنقدر او را مورد ضرب و شتم قرار داد تا مرد و پس از مدتی به اشتباه خود پی برد و از شدت اندوه مرد. (27)
27. «الغراب و الحجلة: کلاغ و کبک» کلاغی کوشید و تمرین کرد تا راه رفتن کبک را بیاموزد ولی نتوانست و سعی کرد به شیوه خود بازگردد ولی روش خود را فراموش کرده بود. (28)
28. «الحیة و القرد و الببر: مار، میمون و ببر» یک زرگر، میمون، مار و ببر در چاهی گرفتار شدند. مسافری آنها را نجات داد. سه حیوان در حد توان خود از او قدردانی کردند و نسبت به ناسپاسی انسانها به او هشدار دادند. زرگر به طمع کسب جایزه، مرد مسافر را قاتل دختر پادشاه قلمداد کرد، اما با کمک مار و خواهرش - جن - مرد مسافر از مرگ نجات یافت و زرگر، رسوا و مجازات شد. (29)
29. «الحمامة و الثعلب و مالک الحزین: کبوتر، روباه و بوتیمار»: روباهی با تهدید و ارعاب، کبوتری را وادار میکرد تا جوجههایش را تسلیم او کند تا اینکه روزی بوتیمار کبوتر را راهنمایی کرد از ستم روباه در امان ماند. روباه خشمگین نیز با نیرنگ و قتل بوتیمار از او انتقام گرفت. (30)
جدول (1)
عملکردها، شخصیتها و انواع آنها در فابلهای حیوانات در کلیله و دمنه
شماره |
شخصیتها |
عملکردها |
نوع شخصیتها |
1 |
فیل |
تخریب لانه چکاوک و قتل جوجهها |
ستمگر |
2 |
دمنه |
حسادت و سعایت |
ستمگر |
3 |
مار سیاه |
خوردن جوجههای کلاغ |
ستمگر |
4 |
شبان فریب |
حیله برای شکار ماهیان |
ستمگر |
5 |
شیر |
شکار حیوانات جنگل |
ستمگر |
6 |
ماهی زیرکتر |
گریختن بیدرنگ از چنگ صیاد |
نجات دهنده |
7 |
شپش |
دعوت از کک برای میهمان شدن |
یاری دهنده |
8 |
گرگ |
فریب دادن و خوردن شتر |
ستمگر |
9 |
یلوه ماده |
نصیحت و اندرز به همسر |
یاری دهنده |
10 |
دو مرغابی |
کمک به لاکپشت برای مهاجرت |
یاری دهنده |
11 |
پرنده |
راهنمایی کردن میمون ها |
یاری دهنده |
12 |
مار |
خوردن بچههای وزغ |
ستمگر |
13 |
گروه کبوترها |
گرفتار شدن در دام صیاد |
قربانی، |
14 |
موش |
دزدیدن غذای زاهد و دادن به دوستان |
یاری دهنده (به خود و دوستان) |
15 |
گروه جغدها |
حمله و کشتن تعدادی از کلاغ ها |
ستمگر |
16 |
گروه کرکی ها |
تلاش برای انتخاب جغد به عنوان پادشاه |
جستجوگر |
17 |
گروه فیل ها |
ورود به سرزمین خرگوشها و له کردن لانه |
ستمگر |
18 |
خرگوش |
تصاحب لانه چکاوک |
ستمگر |
19 |
مار سیاه |
فریب و التماس برای کسب روزی |
یاری گیرنده |
20 |
میمون جوان |
ساقط کردن پادشاه میمونها و گرفتن مقام وی |
ستمگر |
21 |
شیر الاغ |
کمک خواستن از شغال |
یاری گیرنده |
22 |
گربه |
دوستی با موش برای نجات |
یاری گیرنده |
23 |
پرنده |
از دست دادن فرزند |
ستمدیده |
24 |
شغال زاهد |
مورد حسادت سایر درندگان قرار گرفتن |
قربانی |
25 |
شکارچی |
شکار بچههای شیر |
ستمگر |
26 |
کبوتر نر |
پیشداوری و قتل کبوتر ماده |
ستمگر |
27 |
کلاغ |
تقلید از راه رفتن کبک |
تقلید کننده |
28 |
مسافر |
نجات میمون، ببر، مار و زرگر از داخل چاه |
نجات دهنده |
29 |
کبوتر |
از دست دادن جوجه ها |
ستمدیده |
چهار نوع شخصیت ستمگر، قربانی، یاری گیرنده و یاری دهنده در فابلهای کلیله و دمنه، حضوری چشمگیر دارند. به خصوص ستمگر فریبکار یعنی ستمگری که از طریق فریب به شکار میپردازد در این قصهها حضور بیشتری دارند. یاری دادن به خصوص از طریق تدبیر و همکاری گروهی در این قصهها بیشتر از قبل به چشم میخورد. به بیان دیگر، روابط اجتماعی در این قصهها شفافتر و ملموستر به تصویر کشیده شده است. به عنوان مثال، در قصه 1 چکاوک برای گرفتن انتقام از فیل ستمگر، از کلاغها و قورباغهها یاری میطلبد و آنها نیز به یاری او میشتابند تا فیل ستمگر به سزای اعمال خود برسد. در قصه معروف کلیله و دمنه، مادر پادشاه، یوزپلنگ و پلنگ زندانی دست در دست هم میکوشند تا گناهکاری دمنه را اثبات کنند. در قصه 13 همیاری و کمک دستهجمعی برای نجات مظلوم به خوبی نشان داده شده است؛ زیرا میبینیم موش، کلاغ و لاکپشت به غزال کمک میکنند تا از چنگ صیاد نجات پیدا کند. در قصه 24 هم شاهد ستمگری گروهی هستیم و هم در مقابل، کمک دستهجمعی؛ درباریان طماع، با دسیسه میکوشند شغال زاهد را گناهکار جلوه دهند و حکم قتلش را از شیر بگیرند، اما مادر شیر به کمک یکی از معتمدینش بیگناهی شغال زاهد را اثبات میکنند.
البته در مقابل این همکاریهای گروهی برای نجات مظلوم، با یاریدهندگان دروغین نیز مواجه هستیم، مانند قصه 18 که در آن، چکاوک و خرگوش برای حل اختلاف خود از گربه زاهد یاری میطلبند و او که خود را فردی زاهد و پارسا نشان داده، با فریب و جلب اعتماد آن دو در فرصتی مناسب آنها را شکار میکند. در قصه 20 زن لاکپشت با تظاهر به بیماری، خود را نیازمند قلب میمون معرفی میکند تا شوهرش را به قتل میمون ترغیب کند. لاکپشت نر نیز برای رسیدن به این مقصود، تظاهر به دوستی با میمون میکند. همچنین در مواردی با ستمگری گروهی مواجه هستیم؛ چند جانور با هم از طریق نیرنگ به قربانی حملهور میشوند و او را شکار میکنند، مانند قصه 8 که در آن، کلاغ، شغال و گرگ با فریب و نیرنگ، شتر را قربانی میکنند تا هم آنها و هم شیر از گوشت آن بهرهمند شوند.
گاهی نیز یاری دادن به جانوری دیگر سبب هلاکت یاری دهنده میشود، مانند قصه 7 که شپش از کک برای یک شب میهمان شدن نزد خود دعوت میکند، اما کک با نادانی سبب مرگ شپش را فراهم میکند. در قصه 11 نیز تلاش پرنده برای راهنمایی میمونها نه تنها بینتیجه ماند بلکه سبب شد میمونها با خشم او را هلاک کنند.
گاهی نیز شخصیتی که یاری گرفته درصدد جبران برمیآید و به آنکس که او را یاری کرده، کمک میکند، مانند قصه 28 که میمون، ببر و مار پس از آنکه مرد مسافر آنها را از درون چاه نجات داد در هنگام نیاز، به کمک آن مرد شتافتند و با کمک و نجات او، محبت او را جبران کردند.
اغلب حوادث این قصهها، عملها و عکسالعملهای قهرمانان آنها بر دو محور استوار است: یکی تلاش شخصیت یا شخصیتهای ستمگر برای شکار قربانی از طریق مکر و فریب و دوم، تلاش شخصیت یا شخصیتهای قربانی برای نجات از طریق تدبیر و چارهاندیشی. البته همانگونه که دیدیم گاهی تلاش ستمگر برای شکار یا تلاش قربانی برای نجات، ناکام میماند.
بیتردید، گستردگی افق فکری و تعلیمی قصههای کلیله و دمنه، حاصل فرهنگ کهن و غنی تمدنهای هند و ایران از یکسو و بلند نظری اندیشمند ایرانی قرن دوم هجری، عبدالله بن مقفع از سوی دیگر است که هوشمندانه کوشید با انتخاب و ترجمه (همراه با تألیف) این قصهها، گامی بزرگ در جهت انتقاد اجتماعی و سیاسی و اصلاح جامعهی تحت سیطرهی امویان و عباسیان بردارد که البته پرداختن به ابعاد گوناگون این مباحث از دایرهی این تحقیق خارج است و مجالی دیگر میطلبد.
پینوشتها:
1. المقفع، کلیلة و دمنة، ص 37-40.
2. همان، ص 158-155، 165، 184-182، 214-212، 231-226 و 246-243.
3. همان، ص 171-175.
4. مرغی کوچک که در باغها میخواند، پرندهای است سفید که در حجاز باشد و بسیار بانگ زند. (علی اکبر دهخدا، لغتنامه، ج 13، ص 18871)
5. المقفع، کلیلة و دمنة، ص 172-174.
6. همان، ص 175 و 176.
7. همان، ص 184 و 185.
8. همان، ص 187.
9. همان، ص 202-198.
10. همان، ص 205-203.
11. همان، ص 204.
12. همان، ص 214 و 215.
13. همان، ص 217.
14. همان، ص 287-263.
15. همان، ص 280-269.
16. همان، ص 330-293.
17. همان، ص 309-297.
18. همان، ص 301-298.
19. همان، ص 303-301.
20. همان، ص 328-326.
21. همان، ص 342-334.
22. همان، ص 341-338.
23. همان، ص 357-353.
24. همان، ص 368-362.
25. همان، ص 383-374.
26. همان، ص 390-388.
27. همان، ص 403.
28. همان، ص 422.
29. همان، ص 430-428.
30. همان، ص 445-443.
ناظمیان، هومن؛ (1393)، از ساختارگرایی تا قصه: داستان ادبیات کهن عربی از زبان حیوانات با رویکرد ساختارگرایی، تهران: امیرکبیر، چاپ اول