
تشکيل حکومت اسلامي در آراء علامه
علامه طباطبايي نامي آشناست که همواره تداعي کننده معنويت، تقوا، اخلاق و علومي همچون تفسير، عرفان، حکمت و در کل مصداق يک استاد بزرگ علمي و عملي در معارف اسلامي است. به جرأت ميتوان گفت که شايد هيچ کس با شنيدن نام علامه ذهنش به سمت «سياست» نرود و بايد اذعان نمود که درخت تنومند تقوا و علم علامه، بر برخي از ابعاد ديگر شخصيتي ايشان سايه افکنده و در طول اين سالها به آن عنايت خاصي نشده است. يکي از اين وجوه مغفول مانده، ترسيم نقش علامه در نهضت امام خميني و پيروزي انقلاب اسلامي است. بيتوجهي به اين موضوع مهم در طول سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، سبب شده تا در نهايت تأسف برخي براي خود و ديگران، مرحوم علامه را يک «ضد انقلاب» جلوه دهند! البته اين نوشتار نيز در صدد آن نيست تا از آن عالم کمنظير، چهرهاي سياسي ساخته و يا ايشان را يک مبارز انقلابي تمام عيار جلوه دهد، اما آنچه مسلم است اين است که علامه نه تنها با اصل نهضت امام مخالفتي نداشتتهاند، بلکه در پيشبرد آن نيز اثرگذار بودهاند.
پاسخ به دو پرسش، ادعاي فوق را به اثبات ميرساند. نخست آنکه آيا علامه طباطبايي از لحاظ نظري تشکيل حکومتي اسلامي به جاي رژيم سلطنتي پهلوي را قبول داشتهاند؟ بر فرض مثبت بودن جواب سؤال اول، بايد اثبات شود که آيا ايشان نهضت امام را راهي براي اجراي اين ايده ميدانستهاند و در اين صورت خودشان در عمل چه کمکي به اين نهضت کردهاند؟
الميزان: کليد تشکيل حکومت اسلامي
پاسخ به سؤال اول، نه تنها مقاله، بلکه کتابي جداگانه ميخواهد، چرا که براي ارائهي آن بايد مباحث گوناگوني همچون «رهبري جامعه اسلامي» و «چگونگي اجراي احکام اسلام در عصر غيبت» را، از ميان آثار فراوان علامه و به خصوص تفسير گرانسنگ «الميزان» بيرون کشيد، اما براي ارائه پاسخي در حد اين مقاله، به نمونههايي هر چند اندک از نظرات مرحوم علامه در اين خصوص اشاره ميکنيم.تفسير شريف «الميزان» اصليترين اثر علامه است و بايد براي يافتن نظر ايشان درباره حکومت اسلامي، ابتدا به آن مراجعه شود. تفسيري که يکي از شاگردان مبرّز علامه يعني آيتالله مصباح يزدي درباره آن ميگويد: «مرحوم استاد ضمن تدريس تفسير قرآن به مسائل اجتماعي که ميبايست افراد جامعه تدريجاً با آنها آشنا بشوند و برايشان از مدارک اصيل اسلامي راه حل بيابد، توجه خاصي مبذول ميفرمود. اين کتاب منشأ آن شد که گويندگان و نويسندگان مسلمان براي تحقيق در مسائل دين، فرهنگ جامعه، اقتصاد، سياست، تاريخ و ساير ابعاد زندگي انسان به آن مراجعه کرده، از رهنمودهاي استاد در حل همه اين مسائل بهره گيرند. يعني الميزان کليدي بود براي حل همه مشکلات فرهنگي و ديني جامعهاي که در راه تکامل و فراهم آوردن زمينههاي انقلاب اسلامي، قدم برميداشت.» (1)
اين طبيعي بود جامعهاي که «در راه تکامل و فراهم آوردن زمينههاي انقلاب اسلامي» قدم بر ميدارد، بايد در مسير خود مشکلاتي را نيز احساس نمايد، اما مگر علامه در الميزان چه گفته بودند که موانع را برداشته و مسير را هموار مينمود؟ به عنوان نمونه ايشان در تفسير آخرين آيه از سوره آل عمران، بحث مفصلي را با عنوان «گفتاري پيرامون رابطه در جامعه اسلامي» مطرح مينمايند. در بخشي از اين مطلب به اين موضوع ميپردازند که «الاسلام اجتماعي بجميع شئونه» (2) (اسلام تمامي شئونش اجتماعي است). ايشان ابتدا اين مسأله را اثبات مينمايند. اين اسلام بود که «براي اولين بار بشر را دعوت نمود که به امر اجتماع اعتنا و اهتمام بورزد.» (3) سپس با استناد به آياتي بر اين مطلب تأکيد مينمايند که خداوند «در آياتي ديگر دعوت ميکند به تشکيل اجتماعي خاص، يعني خصوص اجتماعاسلامي بر اساس اتفاق و اتحاد و به دست آوردن منافع و مزاياي معنوي و مادي آن.» (4) ايشان در بخش ديگري از اين مطلب مينويسند: «به همين جهت است که اسلام مهمترين احکام و شرايع خود از قبيل حج و جهاد و نماز و انفاق را و خلاصه تقواي ديني را بر اساس اجتماع قرار داد.» (5) و در ادامه از لفظ «حکومت اسلامي» استفاده نمود و پس از ذکر اين مسأله که دين اسلام «قواي حکومت اسلامي را حافظ و مراقب تمامي شعائر ديني و حدود آن کرده»، (6) معتقدند که «اهتمام به امر اجتماع در حکومت و نظام اسلامي بيش از هر نظام ديگر است.» (7)
اين مفسر کبير قرآن در عبارات گوناگون، اجراي قوانين اسلام را از طريق حکومت اسلامي دانسته و معتقد است که اسلام «ضمانت اجرا را در درجه اول به عهده حکومت اسلامي و در درجه دوم به عهده جامعه نهاده، تا تمامي افراد جامعه با تربيت صالحه علمي و عملي با داشتن حق امر به معروف و نهي از منکر در کار حکومت نظارت کنند.» (8) و يا در همين راستا در عبارتي ديگر اين گونه مينويسند که اسلام «حکومت و مقام ولايت اسلامي را نيز مأمور کرد تا سياسات و حدود و امثال آن را با کمال مراقبت و تحفظ اجرا کند.» (9)
مجاهدت و قيام؛ لوازم تشکيل حکومت اسلامي
برپايي نظامي اسلامي که مجري و محافظ احکام شريعت باشد، به يقين کار سادهاي نيست و به «مجاهدت» نيازمند است و «چنين نظامي آنگاه موافق طبع عموم مردم ميشود که در نشر دعوت و گسترش تربيت اسلامي شديداً مجاهدت شود.» (10) مجاهدتي که علامه بدان اشاره مينمايند، مجاهدت در ابعاد معنوي و مادي است.علامه طباطبايي به خوبي ميدانند که برپايي يک حکومت اسلامي که مجري احکام و محافظ شريعت باشد، در شرايطي که رژيمي سلطنتي بر جامعه حاکم است، کار آساني نبوده و «دردسر» دارد، براي همين معتقد به «قيام» هستند. ايشان در اين باره مينويسند: «ما هم نميگوييم با حفظ شرايط موجود در جهان، احکام اسلام بدون هيچ دردسر جاري شود، البته هر سنتي در هر جامعهاي جاري شده ابتدايي داشته، يعني قبلاً نبوده و بعد موجود شده است، و وقتي ميخواسته موجود شود، شرايط حال حاضر با آن ناسازگار بوده و آن را طرد ميکرده و سنت نو هم با سنت قبلي مبارزه داشته و چه بسا به دليل ريشهدار بودن سنت قبلي چند باري هم شکست ميخورده و دوباره قيام ميکرده، تا پس از دو يا سه بار شکست غلبه مييافته و سنت قبلي را ريشه کن ميکردهاند و چه بسا اتفاق ميافتاده که در مقابل سنت قبلي توان مقاومت نميآوردهاند، چون عوامل و شرايط موجود هنوز با آن مساعد نبوده و در نتيجه شکست ميخورده و به کلي از بين ميرفتند. تاريخ خود شاهد بر اين معنا است و از اين پيروزيها و شکستها (چه در سنتهاي ديني و چه دنيوي و حتي در نظام دموکراتيک و اشتراکي) نمونهها دارد.» (11) شايد اين گونه تصور شود که منظور علامه از قيام براي تغيير سنت، حول مباحث فرهنگي و اجتماعي ميچرخد، نه نظام حکومتي و سياسي. اما صراحت ايشان بر سنتهاي ديني و دنيوي و همچنين مثال ايشان در پاورقي در مورد تغيير نظام شوروي از اشتراکي به فردي و استبدادي، نشان ميدهد که منظور ايشان نظامهاي سياسي را نيز در بر ميگيرد.
تشکيل حکومت اسلامي در عصر غيبت و بدون تجربه قبلي
اما يکي از مسائلي که هنگام بحث تشکيل حکومت اسلامي از جانب مخالفين مطرح ميشد، مسأله «عدم تجربه قبلي تشکيل يک حکومت اسلامي کامل» بود. در تفسير الميزان به اين مسأله اين گونه پاسخ داده شده است: «جوابش اين است که کداميک از اديان، سنتها و مسلکهاي جاري در مجتمعات انساني در پيدايش و بقايش و در حکومت يافتنش متکي به تجربه قبلي بوده، تا حکومت يافتن اسلام محتاج به تجربه قبلي باشد؟ اين شرايع و سنتهاي نوح، ابراهيم، موسي و عيسي است که ميبينيم بدون سابقه و تجربه قبلي ظهور کرد و سپس در بين مردم جريان يافت و همچنين روشهاي ديگر، چون کيش برهما و بودا و ماني و... و حتي رژيمهاي تازه درآمد و سنتهاي مادي هم بعد از تجربه پيدا نشدند، اين سنن دموکراتيک و کمونيست و رژيمهاي ديگر است که بدون تجربه قبلي پيدا شدند و در جوامع مختلف انساني به شکلهاي مختلف جريان يافتند.» (12)اما ممکن است اين سؤال مطرح شود که «شايد منظور علامه طباطبايي از حکومت اسلامي، برقراري اين حکومت در زمان معصومين (عليهمالسلام) بوده و اين نظرات، تشکيل حکومت اسلامي در عصر غيبت را در بر نميگيرد.» هر چند که دقت در عبارات ذکر شده از الميزان ميتواند پاسخ سؤال مذکور را بدهد. اما براي اشاره به نظر ايشان در مورد تشکيل حکومت اسلامي در عصر غيبت، به اين عبارات اکتفا مينماييم: «به هر حال امر حکومت اسلامي بعد از رسول خدا و غيبت آخرين جانشين آن، يعني در همين عصر حاضر، بدون هيچ اختلافي به دست مسلمين است، اما با در نظر گرفتن معيارهايي که قرآن کريم بيان نموده و آن اين است که اولاً: مسلمين بايد حاکمي براي خود تعيين کنند. ثانياً: آن حاکم بايد کسي باشد که بتواند طبق سيره رسولالله حکومت نمايد و سيره آن سيره رهبري و امامت بود، نه سيره سلطنت و امپراطوري. ثالثاً بايد احکام الهي را بدون هيچ کم و زياد حفظ نمايد. رابعاً: در مواردي که حکمي از احکام الهي نيست (از قبيل حوادثي که در زمانهاي مختلف يا مکانهاي مختلف پيش ميآيد) با مشورت عقلاي قوم تصميم بگيرند که بيانش گذشت، دليل بر همه اينها آيات راجع به ولايت رسول خدا است، به اضافه آيه شريفه زير که ميفرمايد: «لَقدْ کَانَ لَکُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ.» (13) موضوعاتي از اين قبيل در تفسيرالميزان، در ذيل ديگر آيات قرآن همچون آيه 247 سوره بقره نيز ديده ميشود.
تبيين مباني نظام اسلامي در عصر اختناق
اکنون بهتر ميتوان منظور آيتالله مصباح را از اين عبارت درک نمود که «الميزان کليد بود براي حل همه مشکلات فرهنگي و ديني جامعه.» آيتالله مصباح يزدي در توصيف اهميت و شرايط نگارش اين گونه مطالب توسط علامه ميگويد: «علامه طباطبايي در مسائل انقلاب اسلامي هم نقش مهمي داشته است؛ زيار اين حرکت بزرگ قبل از آنکه سياسي و اجتماعي باشد، فرهنگي بود و براي پيروزي چنين انقلابي به فعاليت فرهنگي مستمري نياز بود و علامه طباطبايي در تقويت اين بُعد انقلاب بسيار تأثيرگذار بوده است. شاهدش اين است که بسياري از مسئولين بزرگ نظام جمهوري اسلامي ايران از شاگردان ايشان هستند و از افکارشان الهام گرفتهاند. آن زماني که کمتر صحبتي از حکومت اسلامي به ميان ميآمد، مرحوم علامه هم در اثر سترگ خود، يعني الميزان و نيز در برخي آثار ديگرش اين موضوع مهم را مطرح کرد و مقالاتي به قلم ايشان در سالهاي اختناق سياسي رژيم پهلوي درباره زعامت و رهبري منتشر شد که براي تبيين مباني نظام اسلامي از منابع ارزشمندي به شمار ميروند.» (14)برخي از ملاقاتي که آيتالله مصباح به آن اشاره ميکنند عبارتند از «ولايت و زعامت»، «مقررات ثابت و معتبر در اسلام»، «اجتهاد و تقليد در اسلام»، «پاسخ اسلام به احتياجات واقعي هر عصر» و «حکومت اسلامي». غالب اين مقالات در کتاب «فرازهايي از اسلام» جمعآوري و در سال 1355 منتشر شده است. به عنوان مثال در مقاله «ولايت و زعامت» آمده است: «نتيجه عقيده «اختصاص» که شيعه دارد. اين نيست که در صورت غيبت امام، مانند عصري که ما در آن زندگي ميکنيم، جامعه اسلام بيسرپرست مانده و مانند گله بيشبان متفرق شده، با سرگرداني به سربرند، زيرا ما دلايلي به ثبوت اصلي مقام رهبريت داريم و دلايلي به انتصاب اشخاصي براي اين مقام و البته شخص غير از مقام است و در نتيجه نبودن يا از ميان رفتن شخص، مقام از بين نميرود... علاوه بر اين احکام بسياري راجع، به حدود و تعزيرات و انفال و نظاير آنها در شريعت اسلام موجود است که منطوق ادله کتاب و سنت دوام و ابديت آنها است و متصدي اجراي آنها همان مقام ولايت است. در هر حال مساله ولايت در حال غيبت، زنده است چنانکه در حال حضور». (15) ايشان در ادامه سؤالات مهمي را در مورد ولايت در عصر غيبت طرح مينمايند.
«ولي امر مسلمين» از جمله عباراتي است که در آن دوران توسط مرحوم علامه طباطبايي در مقاله «مقررات ثابت و متغير در اسلام» به کار برده شده است. هر چند که شايد معناي اين عبارت در آن دوران بامعناي امروزي آن متفاوت باشد، اما در هر صورت ايشان مينويسند: «ولي امر مسلمين که از نقطه نظر اسلامي تعيين پيدا کرده باشد، نظريه ولايت عمومي که در منطقه حکومت خود دارد و در حقيقت سررشتهدار افکار جامعه اسلامي و مورد تمرکز شعور و اراده همگاني است، تصرفي را که يک فرد در محيط زندگي شخصي خود ميتوانست بکند، او در محيط زندگي عمومي ميتواند انجام دهد.» (16)
رژيم پهلوي و سانسور آثار علامه
وقتي علامه طباطبايي با اين گونه عبارات قائل به تشکيل حکومت و زمامداري جامعه اسلامي هستند، به يقين با رژيم سلطنتي پهلوي مخالف بودهاند. هر چند که اين مطلب نيازي به اثبات ندارد، اما ذکر برخي از عبارات کنايه آميز ايشان نيز خالي از لطف نيست.علامه طباطبايي در آثار مختلف خود با مثال زدن نظامهاي پادشاهي قيصري و کسرايي، بر نظامهاي غير الهي و به خصوص پادشاهي تاخته و از آنان انتقاد ميکنند. به عنوان نمونه، در مقاله «دين از نظر قرآن و پايهاساسي آن» پس از اشاره به تبديل شدن «روش روشن صد در صد آزاد اسلامي» به «امپراطوري تاريک قيصري و کسرائي»، مينويسند: «در اثر همين سياست، عامه مردم زندگي آزادانه اسلامي را به زندگي بردگان عهد باستان تفسير کرده و آئين پاک اسلام را همان زورگوييهاي فرمانروايي وقت (ظّلاللهها) و عدالت و امنيت اجتماعي ديني را همان کوبيدن کسي که به سلطان وقت گردنکشي کند و خاموش کردن هر صداي مخالفي که بلند شود، فرض ميکردند!» (17) نبايد از نظر دور داشت که اين عبارات در عصري نوشته شده است که برخي شاه را «ظلّالله» ميخواندند. اين صفت براي شاه، از جمله صفاتي بود که با توجه به بُعد مذهبي ملت انتخاب شده بود. به گونهاي که برخي حقيقتاً اين گونه تصور مينمودند که مخالفت با شاه، مخالفت با خداست!
از سوي ديگر دوره حکومت پهلوي يکي از پر فراز و نشيبترين دورههاي شاهنشاهي در قبال مذهب بود، چرا که سياستهاي متغير آنها نسبت به دين مردم، به خوبي مشهود است. مرحوم علامه که يکي از شاهدان عيني اين روند بودهاند، در تفسير «الميزان» مينويسد: «ميبينيم چگونه سياستها و سياستبازان با دين مردم بازي ميکنند، يک روز تيشه به ريشه آن ميزنند و روز ديگر روي خوش نشان ميدهند و در ترويج آن ميکوشند و روز ديگر کاري به کار آن نداشته به حال خود واگذارش ميکنند.» (18)
در ادامه هم با اشاره به نقد قانون شکني درباريان مينويسند: « هر چند ضمانت اجراي قانون به قدرت مرکزي (که يا فردي و يا افرادي است) واگذار شده، اما در حقيقت و سرانجام ضمانت اجرا ندارد، به اين معنا که آن قدرت مرکزي اگر خودش از حق منحرف شد و مرز قانون را شکست و سلطنت جامعه را مبدل به سلطنت شخص خود کرد و در نتيجه اراده و دلخواه او جاي قانون را گرفت هيچ قدرتي نيست که او را به مرز خود برگرداند و دوباره قانون را حاکم سازد و بر اين معنا شواهد بسياري در زمان خود ما (که به اصطلاح عصر تمدن و دانش است) وجود دارد، تا چه رسد به شواهدي که تاريخ از قرون گذشته ضبط کرده که مردم نه به اين پايه از دانش رسيده بودند و نه به اين درجه از تمدن». (19)
همچنين در پاسخ به سؤالي مبني بر علّت پشت کردن جوانان تحصيل کرده به دين، در بخشي از پاسخ خود و در نقد مسئولين فرهنگي وقت، اين گونه مينويسند: «در حقيقت گناه اعراض جوانان تحصيل کرده مسلمان ما از دين به گردن طرز تعليم و تربيت فرهنگي و اولياي بيعنايت وظيفهنشناس فرهنگي ماست، نه به گردن قوانين ديني و نه به گردن فضايل انساني و مقررات اخلاقي.» (20)
البته اگر آثار علامه در معرض سانسور اين «اولياي بيعنايت وظيفهنشناس فرهنگي» قرار نميگرفت، بيشک عبارات تندتري نيز در آثار ايشان يافت ميشد. يکي از شواهد اين ادعا جملهاي است که از کتاب «فرازهايي از اسلام» ايشان حذف شده است: «بيشتر از نيم قرن است که ما حکومت و دستور رژيم دموکراسي را پذيرفته و در رديف ملل متمدن غربيها قرار گرفتهايم. عيناً ميبينيم وضع ما روز به روز وخيمتر و فلاکت بارتر ميشود و از اين درخت که براي ديگران پر برکت و پر بار است، جز ميوه بدبختي و رسوايي نميبينيم.» (21) پس در پاسخ به سؤال اول بايد گفت که بيترديد، مرحوم علامه طباطبايي از لحاظ نظري با تشکل حکومت اسلامي و قرار دادن آن به جاي رژيم پهلوي موافق بودهاند.
ادامه دارد...
پينوشتها:
1. تماشاي فرزانگي و فروزندگي، آيتالله مصباح يزدي، انتشارات مؤسسه امام خميني، ص 55.
2. الميزان فيتفسير القرآن؛ ج4؛ ص 126.
3. ترجمه تفسير الميزان؛ ج4، ص 149.
4. همان، ص 150.
5. همان، 154.
6. همانجا.
7. همانجا.
8. همان، ص 172.
9. همان، ص 160.
10. همانجا.
11. همان، ص 156.
12. همان، ص 210.
13. همان، ص 196.
14. تماشاي فرزانگي و فروزندگي، آيتالله مصباح يزدي، ص 55.
15. فرازهايي از اسلام، علامه طباطبايي، ص 126.
16. همان، ص 77.
17. همان، ص 16.
18. ترجمهي تفسير الميزان؛ ج 4؛ ص 171.
19. همانجا.
20. بررسيهاي اسلامي، علامه طباطبايي، ج2، ص 303.
21. سانسور در آينه (نظرات مميزان کتاب در دوره پهلوي دوم) پرويز بختياري، ص 602.
عصر انديشه، شماره 9، آبان 1394