نویسنده: مهدی جمشیدی
علامه طباطبایی و اصالتِ مهندسی اجتماعی
سیدمحمدحسین طباطبایی از جمله اندیشمندان معاصر اسلامی است که به قلمرو مسألههای نو و مستحدثه پا نهاد و تلاش کرد تا بر اساس تفکر و معارف اسلامی، پاسخهایی مستحکم و مستدل عرضه کند. از مصادیق مدعای یادشده این است که وی در اغلب نوشتههای خود به خصوص تفسیر المیزان، کوشیده به قرآن کریم از زاویهای نو بنگرد و تا حدی، نظریه سیاسی و نظریه اجتماعی اسلام را استخراج و تحلیل کند. یکی از نمونههای این امر، نظریه اصالت مهندسیِ اجتماعی است که وی در تفسیر المیزان آن را مطرح کرده است. طباطبایی بر این باور است که مهمترین غایت و مقصد اسلام، مهندسی اجتماعی است. او مینویسد:« اسلام، مهمترین هدفی که در تعالیمش دنبال شده، اصلاح مجتمع و اصلاح عموم است، چون هرچند انسانها فرد فردند و هر فردی برای خود شخصیتی و خیر و شری دارد، اما از نظر طبیعتی که همه انسانها دارند، یعنی طبیعت مدنیت، سعادت هر شخص مبنی بر صلاح و اصلاح ظرف اجتماعی است که در آن زندگی میکند، به طوری که در ظرف اجتماع فاسد که از هرسو، فساد آن را محاصره کرده باشد، رستگاری یک فرد و صلاحشدن او بسیار دشوار است ( و یا به تعبیر دیگر عادتاً محال است ). به همین جهت، اسلام در اصلاح اجتماع، اهتمامی ورزیده که هیچ نظام غیراسلامی به پای آن نمیرسد. [ اسلام ] منتها درجه جدّ و جهد را در جعل دستورات و تعالیم دینی- حتی در عبادات از نماز و حج و روزه- مبذول داشته [ است ]، تا انسانها را هم در ذات خود و هم در ظرف اجتماع، صالح سازد. » (1)
در عبارت نقلشده، طباطبایی به چند پرسش اساسی درباره نظریه اصالتِ مهندسی اجتماعی پاسخ داده است: اصالتِ مهندسی اجتماعی به چه معنی است ؟ به چه دلیل، مهندسی اجتماعی در برابر مهندسی فردی، اصالت دارد؟ آیا لازمه اصالتِ مهندسی اجتماعی، متسحل و منضمانگاشتن فرد در جامعه و فاقد شخصیت و هویت تلقیکردن اوست ؟ مدنیت طبعی انسان یعنی چه ؟ در این مجال، به پرسشهای یادشده میپردازیم تا تصویری روشنتر و تفصیلی از نظریه اصالتِ مهندسی اجتماعی ساخته و پرداخته شود.
1 معنای اصالتِ مهندسی اجتماعی
اسلام به مثابه یک دین الهی، دارای مقاصد و آرمانهای مختلفی است که این مقاصد و آرمانها، دارای ارزش و اهمیت یکسان نیستند. از اینرو، میتوان میان آنها دست به مقایسه زد و برخی را اصلی و برخی دیگر را فرعی دانست. در اینجا مقصود از اصالت یک مقصد و آرمان نسبت به سایر مقاصد و آرمانها این است که آن مقصد و آرمان، مهمتر و اساسی تر است. به عبارت دیگر، ممکن است یک مقصد و آرمان از لحاظ شدت و دامنه اثرگذاری، فراتر از سایر آرمانها و مقاصد باشد. در این حال، باید آن را اصیل قلمداد نمود. مهندسی اجتماعی در مقایسه با مهندسی فردی، از این جهت اصیل و مهمترین هدف اسلام است که مهندسی فردی، وابسته به آن است؛ چنانکه رقمزدن سعادت و کمال فرد انسان در یک جامعه فاسد و فاسق، بسیار دشوار است. بنابراین در اینجا، ملاک اصالت مقوله اول نسبت به مقوله دوم این است که تحقق مقوله دوم، متوقف بر تحقق مقوله اول است. پس اصالت، از نوع اصالت علّی است.2 دلیل اصالتِ مهندسی اجتماعی
مناسبات مهندسی اجتماعی و مهندسی فردی، بحثی است که فرع بر تصور ما درباره مناسبات اجتماع و فرد است. چنانچه برای جامعه، قدرت فاعلیت قائل باشیم و آن را بر سرنوشت و احوال خود، مؤثر، بلکه بسیار مؤثر بدانیم، آنگاه خواهناخواه به این نتیجه دست مییابیم که مهندسی اجتماعی نسبت به مهندسی فردی، اصالت دارد. طباطبایی هم معتقد است اگرچه انسان، هم شخصیت دارد، بلکه از فطرت الهی برخوردار است و یکسره وابسته به جامعه نیست و هم خیر و شر او در خیر و شر جامعه، ادغام نمیشود. اما با این حال، در جامعه صالح، امکان رشد معنوی و روحی فرد بسیار فراهمتر است و در جامعه فاسد، بسیار دشوارتر و به این ترتیب، او اهتمام غلیظ و عمده اسلام به اصلاح جامعه- که میتوان از آن به نظریه اصالتِ مهندسی جامعه تعبیر کرد- را تعلیل میکند. تعالیم و آموزههای اسلام دو دسته است: تعالیم و آموزههای معطوف به اصلاح جامعه انسانی، تعالیم و آموزههای دسته دوم از جهت نقش علّی گستردهای که جامعه است و میتواند زندگی فرد را دستخوش تحولات بزرگی کند، اصیل و مهمتر است. البته بازهم تأکید میکنیم که علّت تامه سعادت و شقاوت انسان، اراده خود اوست، نه هیچ امری، بیرونی از قبیل جامعه. نقشی که جامعه در اینباره ایفا میکند، بیش از بسترسازی و زمینهآفرینی نیست و در نهایت، این خود انسان است که نحوه حیات معنوی و تقدیر خود را از میان مسیرهایی که پیش رو دارد انتخاب میکند. جامعه در فرآیند این انتخاب، بسیار مؤثر است اما آزادی و قدرت انتخاب را از انسان سلب نمیکند. انسان، همواره میتواند با تکیه بر امکانات فطری و قوی ارادی خود، ساختارشکنی کند و از اقتضائات جامعه، سرپیچی نماید. اما مسأله این است که به صورت معمول، انسان از این مقدورات تکوینی خویش استفاده نمیکند و منفعلانه و مقلدانه، مغلوب فضاهای اجتماعی غالب و مسلط میشوند. از این رو، آئین اسلام نسبت به آنچه که در جامعه میگذرد حساس است و تغییر واقعیتهای اجتماعی را لازمه- معمول و نه منطقی- سوقدادن فرد انسان به سوی حیات تکاملی و سعادت میداند.3 سازوکار فروپاشی اجتماعی
طباطبایی در جای دیگری نیز تصریح میکند که با فروپاشی نظام اجتماعی، آرمان دستیابی فرد انسان به سعادت نیز زایل میشود، اما در اینجا، علاوه بر بیان این نسبت علّی، از اوصاف جامعهای که دچار فروپاشی شده است نیز سخن میگوید:« وقوع اعمالی که یکی از این سه عنوان [ فحشا و منکر و بغی ] را دارد در مجتمع، باعث شکاف عمیق میان اعمال اجتماعیی صادره از اهل آن اجتماع میشود و اعمال اجتماع از هم پاشیده شده، نیروها هدر میرود و آن التیام و وحدت عمل از هم گسیخته گشته، نظام فاسد و مجتمع دچار انحلال میشود، هرچند که در ظاهر و صورت به پا ایستاده باشد و زمانی که نظام از هم پاشیده شد، هلاک سعادت افراد، حتمی است. پس نهی از فحشاء و منکر و بغی، امری است در معنا به اتحاد مجتمع، تا اجزای یکدیگر را از خود بدانند و اعمال همه یکنواخت باشد، بعضی بر بعضی دیگر استعمار نکند و دست ستم به سوی یکدیگر دراز نکنند، از یکدیگر جز خوبی- یعنی عملی که آن را میشناسد- نبینند. در این هنگام است که رحمت در آن جا گیر گشته و همه به هم محبت و الفت میورزند و نیرو و شدت یکجا متمرکز میشود. » (2) از این گفته نتیجه میگیریم که رفتارهای فاسد و ضد ارزشها، موجب شکلگیری شکاف و انشقاق در جامعه میشوند و از این جهت که مخرب وحدت و همبستگی اجتماعی هستند، فروپاشی درونی جامعه را به دنبال دارند. تعارضات و کشمکشهای اجتماعی، تعادل جامعه را برهم میزند و سبب میشود که نیروهای بخشهای مختلف جامعه، در مقابل یکدیگر صفآرایی کنند و به تضعیف یکدیگر بپردازند. در این حال، از همگسیختگی و انحلال، جایگزین همگرایی و همافزایی میشود و به این ترتیب، جامعه رو به فروپاشی میرود. طباطبایی ادامه میدهد که با از هم پاشیدهشدن نظام اجتماعی، به قطع، سعادت افراد نیز از دست میرود. جامعهای که در آن وحدت و همبستگی حاکم باشد، دربردارنده مناسبات توأم با مودت و محبت متقابل میان افراد است، هر جامعهای که گرفتار تشتت و تفرقه است، افراد از استعدادها و نیروهای خود در جهت نفی یکدیگر استفاده میکنند و نزاع و خصومت، به قاعده مستقر و رایج تبدیل میشود.
نکته لطیف در بیان طباطبایی، تأکید او بر وجود رابطه علّی میان از همگسیختگی اجتماعی و فروپاشی اجتماعی است. پس التزام به احکام و معارف دین، نه تنها کمال روحی و سعادت اخروی انسان را به دنبال میآورد، بلکه هم به نظام اجتماعی، یکپارچگی و وحدت میبخشد و هم بقا و تداوم آن را نیز ممکن میسازد.
4 طبع مدنی انسان
طباطبایی به « مدنیت » انسان نیز اشاره میکند و آن را خصوصیتی عمومی میان تمام انسانها معرفی مینماید. طبعیت مدنیت سبب میشود که انسان، گریزی از زندگی اجتماعی نداشته باشد و از اینرو، سعادت و شقاوت او به جامعه وابسته باشد. او مینویسد انسان هر چیزی، اعم از جمادات و نباتات و حیوانات و انسانها را در جهت انتفاع خود استخدام میکند، اما در حالی که بهرهبرداری انسان از جمادات و نباتات و حیوانات، یکسویه است و انسان در آنها به نفع خود تصرف میکند، روابط انسان با انسانهای دیگر به صورت دیگری است و آن این است که همه انسانها میل دارند که از یکدیگر، به نفع خود استفاده کنند:« بشر همچنان به سیر خود [ در استخدام موجودات دیگر ] ادامه داد، تا به این مشکل برخورد که هر فردی، از فرد یا افراد دیگر همان را میخواهد که آن دیگران از او میخواهند. [ از اینرو ]، لاجرم ناگزیر شد. این معنا را بپذیرد تا همانطور که او میخواهد از دیگران بهرهکشی کند، باید اجازه بدهد دیگران هم به همان اندازه از او بهرهکشی کنند و همینجا بود که پی برد به اینکه باید اجتماعی مدنی و تعاونی تشکیل دهد . [...] اگر اضطرار نبود، هرگز هیچ انسانی حاضر نمیشد دامنه اختیار و آزادی خود را محدود کند. این است معنای آن عبارت معروف که میگویند الانسان مدنی بالطبع. » (3)
بر این اساس، روآوردن انسان به زندگی اجتماعی، مطابق دلخواه او یا یک قرارداد محض نیست، بلکه در اقتضائات سرشتی و تکوینی او ریشه دارد و از این جهت، زندگی اجتماعی، یک انتخاب اجتنابناپذیر و از سر اضطرار است. طباطبایی در جایی دیگر، همین مضمون را تکرار میکند و مینویسد:
« انسان از یک طرف، نیازمندیهای بیشمار خود را که هرگز به تنهایی از عهده برآوردن همه آنها برنخواهد آمد حس میکند و امکان رفع بخشی از آن نیازمندیها را به دست همنوعات دیگر خود درک مینماید و از طرف دیگر، مشاهده میکند که نیرویی که وی دارد و آرزوها و خواستهایی که در درون او نهفته است، دیگران نیز که مانند انسان هستند، دارند و چنانچه از منافع خود دفاع میکند و چشم نمیپوشد، دیگران نیز همین حال را دارند. اینجاست که اضطراراً به تعاون اجتماعی تن میدهد و مقداری از منافع کار خود را برای رفع نیازمندی، به دیگران میدهد و در مقابل آن، مقداری که برای رفع نیازمندیهای خود لازم دارد، از منافع کار دیگران دریافت میکند [...] مقتضای طبع اولی انسان که منافع خود را میخواهد این است که دیگران را در راه منافع خود استخدام کند و از بهره کار ایشان استفاده نماید و تنها از راه اضطرار و ناچاری است که به اجتماع تعاونی تن میدهد. » (4)
اگر انسان به تنهایی زندگی کند، لازم نیست از پارهای نیازها و خواستههای خود صرفنظر کند، اما در مقابل، توان و بضاعت برآوردن تمام نیازها و خواستههای خود را نیز در عمل ندارد، چون انسان، نیازها و خواستههای متعددی دارد که خود به تنهایی قادر به برآوردن بیشتر آنها نیست. از این رو، محدودیتها و ممنوعیتهای زندگی اجتماعی را میپذیرد تا به واسطه همکاری و تعاون موجود در آن، به پارهای از مطالبات و حاجت خود دست یابد. از طرف دیگر، لازمه زندگی اجتماعی این است که در مقابل استفاده از خدمات دیگران، خود نیز نقشی برعهده گرفته و به دیگری خدمتی ارائه کند. به این ترتیب، زندگی اجتماعی دربردارنده نوعی داد و ستد- یا استخدام- متقابل میان افراد جامعه است. بنابراین، زندگی اجتماعی به این سبب که آزادی و اختیار انسان را محدود مییازد، مقتضای طبع اولی او نیست، اما چون این انتخاب اضطراری، از سرشت زندگی انسان برمیخیزد، گفته میشود که مدنیت انسان، امری طبعی است، نه وضعی.
5 تلازم اصالتِ مهندسی اجتماعی و نظامسازی سیاسی
اگر قبول اُفتد که مهندسی اجتماعی نسبت به مهندسی فردی، اصالت دارد، باید به این حکم نیز گردن نهاد که نظام سیاسی را باید در اختیار گرفت؛ زیرا مهندسی اجتماعی، از طریق نظام سیاسی، تحققیافتنی است. این نظام سیاسی است که میتواند به واسطه قدرت و ابزارهایی که در چنگ خویش دارد، زمام امور جامعه و تحولات آن را در دست بگیرد. در غیر این صورت تحرکات و تلاشهای خارج از گستره نظام سیاسی، هم تنگ دامنه و رقیق است و هم موقتی و سیال.بر همین اساس، طلب حاکمیت سیاسی از جانب مؤمنان و متدینان، طلبی ثانوی و عَرَضی است نه اولی و ذاتی. مؤمنان، حاکمیت سیاسی را برای تحققیافتن ارزشهای الهی میجویند و میطلبند، نه از سر میل به جاه و قدرت، حکومت برای حکومت، برخاسته از تلقی ذاتی حکومت است و حکومت برای حق، برخاسته از تلقی ابزاری از حکومت، پس علاوه بر اینکه مهندسی اجتماعی نسبت به مهندسی فردی اصالت دارد، در میان تکالیف و مسئولیتهای حکومت دینی نیز، مهندسی اجتماعی دینگرایانه اصالت دارد، و شأن و فلسفه عمده چنین حکومتی و وجه تمایز این حکومت از حکومتهای سکولار، امر دیگری نیست.
پینوشتها:
1. سیدمحمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، جلد 12، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1393، ص 476.
2. سیدمحمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، جلد12، ص 481.
3. همان، جلد 2، ص 176.
4. محمدحسین طباطبایی، قرآن در اسلام، قم: بوستان کتاب، 1386، ص 106.
نشریه عصر اندیشه، شماره 9، آبان 1394