علامه طباطبایی در سالیان اوج مبارزه
پس از اثبات موافقت نظری علامه با تشکیل حکومت اسلامی در فصل قبل، حال نوبت به پاسخ دومین پرسش میرسد که « بر فرض صحت موافقت علامه با تشکیل حکومت اسلامی و مخالفت ایشان با رژیم پهلوی، چگونه میتوان اثبات نمود که ایشان نهضت امام خمینی را نیز قبول داشته و آن را طریق مناسبی برای رسیدن به سرنگونی رژیم شاه و تشکیل حکومت اسلامی میدانستند ؟ و یا به عبارت دیگر، در عمل چه اقداماتی برای پیشبرد این نهضت انجام دادند ؟ »برای پاسخ به این پرسش، برخلاف پاسخ اول که مباحث نظری مطرح شد، چارهای نیست جز بازخوانی برخی از وقایع، اسناد و خاطرات مربوط به نهضت امام خمینی تا اثبات شود که علامه طباطبایی قولاً و عملاً با این نهضت موافق بودهاند.
مکتب علامه، جریانساز فرهنگی
در ابتدا لازم است تا با توجه به مباحث نظری مطرح شده، توصیفی از فضای فرهنگی- سیاسی قم پیش از آغاز نهضت امام داشته باشیم. « رسول جعفریان » با اشاره به جلسات درس علامه طباطبایی، در اینباره مینویسد: « پیشرفت در امر توسعه نفوذ اسلام در جامعه ایران، لزوم پیراستن و به زور کردن اسلام را در میان فرهیختگان روحانی از سطح مرجعیت تا طلاب طرح میکرد. این حرکتی بود که به عنوان یک تلاش فرهنگی با ارائه طرحی نو از اسلام بر پایه ادعای اداره جامعه در حوالی سالهای 1340-1332 پا گرفت. بدون تردید یکی از پایههای اساسی آن، مکتب علامه طباطبایی بود که به تدریج در دایرهای از شاگردان این جریان فرهنگی نفوذ یافت. »(1)از سوی دیگر باید توجه داشت که شاگردان این مکتب فکری نیز کم نبودند. در یکی از گزارشهای ساواک سندی مبنی بر مقام درجه اهمیت سران حوزه قم پس از آیتالله بروجردی وجود دارد. در این گزارش که به دهه 1330 مربوط میشود، علامه طباطبایی از نظر ساواک در سومین رتبه قرار گرفته و تعداد تخمینی شاگردان هریک از این استادان به ترتیب ذکر شده توسط مأمور ساواک، از این قرار است: حضرات آیات گلپایگانی 300 نفر، شریتمداری 300 نفر، علامه طباطبایی 200 نفر، اراکی 100 نفر و ... در انتهای این سند بسیار مهم آمده است: « علمایی که عامل [ به مسائل ] اجتماعی هم علاقهای دارند: آقای سیدکاظم شریعتمداری، آقای حاج آقا روحالله خمینی، آقای سیدمحمدحسین قاضیطباطبایی، عموم علما و مدرسین مخالف کمونیسم هستند، ولی به دستگاه حاکمه کشور هم اعتقادی ندارد. سه نفر آقایان فوق تبلیغات و فعالیت منطقی علیه کمونیسم را هم تعقیب میکنند. هفتهای یک نفر در محضر آقای سیدمحمدحسین قاضی ( طباطبایی ) علاقهمند و مستعد را برای تنظیم مقالات و تحقیق و انتقاد در عقاید مادی اجتماعی تشکیل است و بحث و گفتوگو صورت میگیرد و به همین جهت معظمله تالیفات متعددی در این زمینه دارد. » (2) این آمار از شاگردان امام و علامه و همچنین این توصیف انتهای سند، برای نشاندادن موقعیت ایشان در حوزه آن زمان جالب توجه است.
اکنون که اندکی از جایگاه علمی علامه در حوزه آن زمان روشن شد، لازم است تا مشخص شود که آیا این جایگاه منحصر به مباحث علمی بوده یا در مسائل سیاسی نیز وجود داشته است؟ حضرت آیتالله جوادیآملی در توصیف هر دو جایگاه استاد خود، اینگونه مینویسد: « درسهای استاد علامه رحمةالله علیه در علوم عقلی در آن زمان از درسهای کمنظیر حوزه علمیه قم بود. بسیاری از شخصیتهای نامدار امروز که کرسیهای درسهای غنی حوزه قم را در اختیار دارند، افتخارشان این است که از شاگردان علامه بوده و در درسهای ایشان شرکت کردهاند. این شخصیتها در محضر استاد به گونهای رشد و تربیت یافتند که افزون بر تلاشهای علمی، در زمینه مبارزات سیاسی و علمی نیز به خوبی درخشیدند. این بزرگواران را که هم در پیدایش و هم در استمرار انقلاب اسلامی سهم به سزایی داشتند، میتوان بازوان انقلاب اسلامی دانست... تربیت چنین شخصیتهایی در محضر علامه بیانگر آن است که ایشان عهدهدار بعد فرهنگی انقلاب بودند. در جلساتی که درباره مسائل سیاسی تشکیل میشد و مراجع، به ویژه حضرت امام خمینی در آن حضور داشتند، شرکت میکردند و اعلامیههایی را که در اوایل انقلاب به صورت مشترک صادر و امضا میکردند، تا اینکه رهبری امام خمینی تثبیت شد و قائد مطلق نهضت اسلامی گشت. » (3) حضرت آیتالله مصباح یزدی نیز بر شرکت علامه در این جلسات تأکید دارد. (4) در ادامه این نوشتار و به تدریج با نمونههایی از این جلسات بیشتر آشنا خواهیم شد، اما یکی از مهمترین و تاریخیترین آنها جلسه اسفندماه سال 1341 بوده است.
اعلامیهای که مبارزه را زنده کرد
پس از رحلت حضرت آیتالله بروجردی در سال 1340 و تصور شاه مبنی بر نبود هیچ مانعی برای اقدامات مخربش، وقایع مهمی در سال 1341 رخ داد که ماجرای تصویب « لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی » و سپس لغو آن با اعتراض مراجع، بحث « اصلاحات ارضی » و « رفراندوم انقلاب سفید » از جمله آنها بود. به دنبال این وقایع، امام علمای قم از جمله علامه طباطبایی را به منزل خود دعوت نمودند تا با مشورت یکدیگر، تصمیمی واحد اتخاذ نمایند. نتیجه این جلسه صدور یک بیانیه مفصل شد که به امضای 9 نفر از علمای قم رسید. نام « محمدحسین طباطبایی » نیز در ذیل این بیانیه بسیار مهم که گویا متن آن را امام نوشته بودند، میدرخشید. (5) مرحوم آیتالله طاهری خرمآبادی درباره اهمیت این اعلامیه میگوید: « این اعلامیه پس از آن همه بیحرمتی رژیم و نطق ننگین شاه در قم و رعب و وحشتی که به وجود آمده بود و یأس و ناامیدی از ادامه راه و مبارزه که همگان را فراگرفته بود، در دمیدن روح امید و مبارزه به کالبد نیمهجان انقلاب بسیار مؤثر واقع شد. هنگام بازگشت طلاب از سفر تبلیغی و شروع درسهای حوزه، اعلامیهای با این همه امضای مراجع و بزرگان که برای اولین بار با این سبک صادر میشد، برای رژیم غیرمنتظره و زنگ خطری بود، چنانکه برای مردم و روحانیت امیدبخش بود و جنب و جوش تازهای در حوزه به وجود آورد. » (6)علامه طباطبایی جایگاه ویژهای در نزد امام داشتند و نه تنها در برخی از جلسات مهم سیاسی از جانب امام دعوت میشدند، بلکه دیگران نیز به واسطه آگاهی از این جایگاه، برای حل و فصل برخی از موضوعات سیاسی، اجتماعی و یا فرهنگی خود با امام، به کمک مرحوم علامه نیازمند بودند. جلسه سران نهضت آزادی با امام در منزل علامه طباطبایی یکی دیگر از این جلسات سیاسی است.
در راستای همان وقایع سال 1341 سران نهضت آزادی تصمیم میگیرند تا برای همکاری در مبارزه به مراجع نزدیک شوند. مهندس عزتالله سحابی در اینباره میگوید: « در همین رابطه قرار شد که از طریق آقای طالقانی به قم رفته و با آقایان مراجع تماس بگیرند. ملاقات با سه مرجع به راحتی انجام شد، ولی ملاقات با آقای خمینی با دشواری روبه رو شد. ایشان در ابتدا وقت ملاقات ندادند. سرانجام خود ایشان به وسیله مرحوم علامه طباطبایی پیغام دادند که در منزل علامه طباطبایی قرار ملاقات گذاشته شود. مرحوم علامه طباطبایی هم از مهندس بازرگان و آقای طالقانی و دکتر سحابی دعوت کردند و آقای خمینی هم آمدند و پیرامون مسائل به گفتوگو نشستند. » (7) نمونههای دیگری از وساطت علامه همچون وساطت ایشان بین امام و آقای شریعتمداری در ماجرای تبلیغ « دارالتبلیغ » نیز در تاریخ ثبت شده است. (8)
علامه طباطبایی در قیام 15 خرداد
سال 1342 با نوروزی که از جانب امام عزای عمومی اعلام شد، آغاز گشت. فاجعه حمله به مدرسه فیضیه قم و اتفاقات مهم بعدی، یکی پس از دیگری به وقوع پیوست. ماه محرم و نهضت خمینی در سایه عاشورای حسینی فرارسید و با قیام 15 خرداد فراگیر شد. شهر قم مملو از مردمی بود که خشمگین از دستگیری رهبرشان، به خیابانها ریخته بودند. مراجع و علما از جمله علامه طباطبایی، در روز 15 خرداد در منزل مرحوم آیتالله حاج سید احمد زنجانی جلسهای مشورتی تشکیل دادند تا تصمیمی هماهنگ بگیرند. (9) مرحوم آیتالله طاهری خرمآبادی در خاطرات خود آورده است: « آقایان تصمیم گرفتند که به صحن بیایند. برخی آقایان از جمله آقای محققداماد، آقای طباطبایی، آقای حاجآقا مرتضی حائری و آقای آملی، همگی پیاده به طرف حرم راه افتادند و ما هم پشت سرشان حرکت کردیم. هنگامی که وارد صحن شدیم، دیدیم که جمعیت در صحن هستند. حاج آقا مصطفی هم هنوز در صحن حضور داشت. » (10)اعتراضات به دستگیری امام خمینی روزبه روز به دیگر شهرها وسعت پیدا میکرد. سرانجام تصمیم علما بر آن شد تا جهت پیگیری وضعیت امام و اعتراض به شاه، از شهرهای مختلف به تهران مهاجرت نمایند. این بار نیز علامه طباطبایی پس از آقایان شریعتمداری و مرعشی، اصلیترین عالم هجرتکننده از قم به حساب میآمد، چرا که آیتالله گلپایگانی به دلایلی در قم ماندند و خود امام هم که دستگیر شده بودند. از این رو جمعی از روحانیون تهران اعلامیهای را درباره بازداشت امام و مهاجرت علما به تهران منتشر نمودند که در بخشی از آن آماده بود: « مجدداً جامعه روحانیت رهبری نهضت آزادیبخش ملت برای حکومت قانون را به عهده گرفتند. اینک از جهت قدردانی و سپاسگزاری ملت مسلمان ایران و برای ضبط در تاریخ، نام مبارک جمعی از این آقایان ذیلاً یادآوری میشود: از قم: حضرت آیتاللهالعظمی آقای نجفیمرعشی، آیتالله شیخ مرتضی حائری، آیتالله آقای سیدمحمدحسین طباطبایی. از همدان: آیتالله آخوند ملاعلی، آیتالله آقاسیدمحمد جلالی و ...» (11)
رژیم پهلوی به دستگیری رهبر نهضت اکتفا نکرده و برخی دیگر از علما و یاران ایشان را نیز پس از قیام 15 خرداد دستگیر نمود. علامه طباطبایی نیز نه تنها در اعتراض جمعی علما به دستگیری امام همراهی نمودند، بلکه برخی از دیگر دستگیریها را نیز محکوم کردند. یکی از این افراد دستگیر شده، شهید آیتالله محمدعلی قاضیطباطبایی بود. با حمایتهایی که شهید قاضی از نهضت امام و رهبر در بند آن داشت، به دستور ساواک در آذرماه سال 1342 دستگیر شد. علامه طباطبایی نیز نه تنها با ارسال تلگرافی از این دستگیری اظهار تأسف نمودند، (12) بلکه پس از آزادی ایشان نیز منزل خود را محل دیدار علما با شهید قاضی قرار دادند که هدفشان از سفر به قم، ادامه فعالیتهای انقلابی بود. این در حالی بود که بر اساس اسناد ساواک « آقای قاضیطباطبایی میبایست تحتنظر سواک باشد و بدون اجازه سواک از تهران خارج نشود. » (13)
دستور علامه: مبارزه روی اصول سیاسی
همانگونه که مشهود است، مرحوم علامه طباطبایی نه تنها با نهضت امام موافق بودند و قاطعیت کلام امام را در سخنان و اعلامیهها میستودند، (14) بلکه اقداماتی کاملاً همسو با انقلابیون انجام میداند. حجتالاسلام معادیخواه که خود از جمله شاگردان فلسفی علامه بوده است، معتقد است که علامه طباطبایی در تشویق بخشی از نیروهای جنبش، نقش خاطرهانگیزی داشتند. (15) شاید پذیرفتن این ادعا برای برخی افراد مشکل باشد، اما سندی از سواک صحت آن را اثبات میکند. این سند بسیار مهم به جلسهای مربوط میشود که گزارشگر ساواک آن را « جلسهای درباره مشاوره امور سیاسی » دانسته است. این جلسه به تاریخ 1343/5/4 و با حضور شخصیتهایی همچون علامه طباطبایی، فرزند آیتالله میلانی ( به نمایندگی از آیتالله میلانی )، فرزند آیتالله قمی ( به نمایندگی از آیتالله قمی )، استاد محمدتقی شریعتی و دکترعلی شریعتی برگزار شده است. در گزارشی از این جلسه آمده است: « از ابتدا آقای علامه طباطبایی مختصری از مبارزه علما در قم و سایر نقاط دیگر ایران و همدستی دانشجویان در مبارزه با آنها و اینکه امروز عالم و متجدد همه باید روی اصول سیاسی مبارزه کنند و همدوش باشند، صحبت نمودند. » (16) تصریح علامه بر وحدت حوزه و دانشگاه در مبارزه سیاسی، بسیار قابل توجه است. شاید اکنون بتوان معنادار بودن برخی از اقدامات علامه مثل برگزاری برخی جلسات سیاسی در منزلشان را بهتر درک نمود. هرچند که نمونههایی از این جلسات ذکر شد، اما یکی از مهمترین آنها جلسهای بود که حدود سه ماه پس از جلسه فوق، به دلیل تصویب « کاپیتولاسیون » و با حضور امام و دیگر علما باز هم در منزل علامه طباطبایی برقرار شد. (17)علامه در دوران خفقان
پس از وقایع تلخ مربوط به « کاپیتولاسیون » که منجر به تبعید امام به ترکیه شد، مراجع و مردم انقلابی مجدداً نگران حال امام بودند. اما از این نگرانی، با هجرت ایشان به عراق کاست هشد. چرا که فضای امنتری را در حوزه نجف برای امام تصور مینمودند. از این رو تلگرافهای متعددی مبنی بر خشنودی از مشرفشدن امام به کربلا و نجف، برای ایشان مخابره میشد. یکی از گزارشهای ساواک به فهرست اسامی افرادی اختصاص یافته که برای امام تلگراف فرستادهاند. (18) نه تنها نام علامه طباطبایی در این لیست به چشم میخورد، بلکه تصویر دو تلگراف مختلفی که ایشان در مهرماه سال 1344 برای امام فرستادهاند، وجود دارد. (19)هرچند که امام تبعید شده بودند، اما محبت علامه به امام از طریق عنایتشان به فرزند امام محسوس بود. به عنوان نمونه مرحوم حاج سیداحمد خمینی پس از آزادی از زندان قزلقلعه در سال 1346، مورد تفقد علامه قرار گرفته و علامه در نهایت تواضع به دیدن ایشان که یک زندانی سیاسی بودند، رفتند. فرزند امام نیز به رسم ادب، ابتدا بازدید ایشان را پس دادند. ساواک در اینباره اینگونه گزارش میدهد: « در تاریخ سه شهریور در سال 9 صبح آقای سیداحمد مصطفوی با آقای شیخ حسن صانعی جهت بازدید آقایانی که به دیدن آسیداحمد آمدهاند شروع کردهاند و اول به منزل آقای علامه طباطبایی رفتهاند. » (20)
طبیعی بود که با تبعید امام، فضای خفقان حاکم شده و شعله نهضت در شاهر فروکش کند، اما در مقاطع زمانی مختلف، اتفاقاتی از جانب حامیان نهضت رخ میداد که حکایت از ادامه آن داشت. علامه طباطبایی نیز هرچند که در ظاهر مشغول به فعالیتهای علمی خود بودند، اما نامشان با برخی از این اتفاقات گرهخورده بود. ماجرای کمک به فلسطینیان یکی از این رخدادها بود.
علامه: اسرائیل پوشالی و دستنشانده است
یکی از موضوعاتی که رژیم پهلوی به شدت نسبت به آن احساس مسئولیت میکرد، جلوگیری از هرگونه مخالفت با اسرائیل از طرف ایرانیان بود. امام خمینی در سخنرانی تاریخی خود که منجر به قیام 15 خرداد شد گفت: « امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت و گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هرچه میخواهید بگویید، یکی شاه را کار نداشته باشید؛ یکی هم اسرائیل را کار نداشته باشید؛ یکی هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید، هرچه میخواهید بگویید. خب، اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، چه بگوییم ؟! ما هر چه گرفتاری داریم از این سه تاست. » (21) در چنین فضای آلودهای که حق سخنگفتن علیه اسرائیل نیز وجود ندارد، علامه طباطبایی از لحاظ نظری اسرائیل را « دولت پوشالی و دستنشانده » خطاب میکنند. (22)استاد سیدهادی خسروشاهی در وصف علامه میگوید: « علاوه بر مسائل داخلی، علامه طباطبایی در مسائل مهم دنیای اسلام هم به نحوی اظهارنظر و یا ادعای تکلیف میکردند که یکی از آن موارد مسأله فلسطین بود که معظمله همراه مرحوم آیتالله سیدابوالفضل زنجانی ( مقیم تهران ) و شهید آیتالله شیخ مرتضی مطهری با افتتاح حساب مشترک در چند بانک تهران، برای کمکرسانی به مردم فلسطین اقدام لازم را به عمل آوردند که در آن شرایط حساس این عمل احساس مسئولیت ویژه را نشان میدهد. » (23) ساواک این عمل را که در اردیبهشت ماه سال 1349 صرت گرفته است، اینگونه گزارش میدهد: « چند روز قبل اعلامیهای که با خط نوشته بودند، در داخل مسجد دانشگاه مشاهده گردید؛ متن این اعلامیه چنین بود: ( به اطلاع میرسد آقایان مرتضی مطهری، علامه طباطبایی، سیدابوالفضل زنجانی حسابهای زیر را برای کمک به سازمانهای چریکی فلسطین ( الفتح ) باز نمودهاند. » (24)
این اعلامیهها که با حدیث « من سمع رجلاً ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم » آغاز میشد، در بازار، مساجد، هیأتها و دانشگاهها در حال توزیع بود. (25) همچنین روحانیون انقلابی در منابر از مردم دعوت مینمودند تا از طریق این شماره حسابها به مردم فلسطین کمک نمایند. (26) حتی جهت درج در روزنامههای اطلاعات و کیهان نیز داده شد، اما ساواک از انتشار آن جلوگیری کرد. (27) طبیعی بود که این عمل میتوانست الگویی برای دیگران باشد و این یکی از نگرانیهای سواک در این امر بود. یکی از گزارشهای ساواک به ذکر گفتوگو میان دو نفر اختصاص یافته که یکی از آنها بنای کمک مالی به یاسر عرفات دارد و دیگری با الگوگیری از این اقدام علامه میگوید: « فرستادن پول مثل اینکه ایرادی ندارد، چون آقای علامه طباطبایی و آقای مطهری و آقای زنجانی حسابهایی جهت ارسال پول باز نمودهاند. » در اسناد مختلفی ممانعت از فرستادن این پول توسط ساواک ذکر شده، اما سرانجام ساواک فریبخورده، مبالغ جمعآوری شده توسط شهید محلاتی به مکه برده شده و از آنجا به فلسطینیان تحویل داده شد. (29)
ارتباط علامه با انقلابیون هیچگاه قطع نشد
در طول سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، نیروهای انقلابی اعم از روحانی و دانشجو همواره با علامه در ارتباط بودند و این ارتباط دوسویه، هیچگاه قطع نشد. علامه طباطبایی حتی به ملاقات زندانیان سیاسی نیز رفته بودند. جناب آقای سیدمحمدصادق قاضی که یکی از زندانیان سیاسی بوده است، این ملاقات را اینگونه به یاد میآورد: « در سال 1343 که به همراه آقای طالقانی در زندان قصر بودم، پدرم و مرحوم علامه طباطبایی به دیدن من آمدند. در آنجا متوجه شدم که آقای طالقانی چه انس دیرینهای با این عزیزان دارد. » (30) برکسی پوشیده نیست که انس علامه با آیتالله طالقانی نیز، انس یک عالم سیاسی و علامه به یک مفسر انقلابی است.علامه نه فقط با آیتالله طالقانی، بلکه با دیگر عالمان مبارز و انقلابی که از سران اصلی نهضت امام محسوب میشدند نیز، ارتباطی بسیار صمیمانه داشتند. آیتالله محمدحسین احمدی فقیهیزدی علاقه وافر علامه به یکی دیگر از سران نهضت امام را اینگونه توصیف میکند: « مرحوم استاد آیتالله علامه طباطبایی که از فقها و حکمای الهی بودند و غالباً مشغول تحقیق و یا تدریس بودند و کمتر وقت خود را به دید و بازدیدها میگذراندند، خیلی مایل بودند که وقتی آیتالله صدوقی به قم میآیند، دیدن کنند و گاهی از ما سؤال میکردند که چه موقع آقای صدوقی میآیند تا ایشان را زیارت کنیم و گاهی این تعبیر را میفرمودند: « صدوقی خیلی شخص ظریفی است. » و این را از روی محبت فوقالعادهای که به ایشان داشتند، میفرمودند و گاهی هم اظهار میکردند: « ایشان زحمات زیادی کشیده است » و بالاخره در سفری که ایشان به قم آمده بودند، به اتفاق استاد علامه طباطبایی به دیدن ایشان رفتیم و آنقدر این دو بزرگوار اظهار علاقه به هم کردند و مطالبی رد و بدل شد که فقط آن صحنه را میتوانیم به قول ما طلبهها بگوییم: « یدرک و لایوصف » ( یعنی من نمیتوانم آن خصوصیات را بیان کنم ). میدانیم که مرحوم علامه طباطبایی، اهل گزاف نبود. » (31)
مقامات معنوی علامه طباطبایی و شاید علقههایی اینگونه، سبب میشد تا بعضاً، مسائلی فرامادی نیز شکل بگیرد. حجتالاسلام و المسلمین سیدمحمد سعیدی، فرزند شهید آیتالله سعیدی میگوید: « بعد از شهادت پدرم، دستخطی از ایشان در پشت کتاب مواعظالعدیده پیدا شد. آن دستخط را آیتالله خزعلی، شهید مطهری و داییمان آقای طباطبایی هم دیدند؛ من و برادرانم هم دیده بودیم؛ آقای هاشمیرفسنجانی هم ظاهراً دیده بودند. پدرم با خط خود نوشته بودند: « شبی در خواب دیدم که به منزل آقای خمینی میروم. در بین راه علامه طباطبایی را دیدم. ایشان مرا صدا زدند و با هم تا آستانه منزلشان رفتیم. علامه به من فرمودند: من دیشب حضرت اباعبدالله الحسین را در خواب دیدم که به من گفتند به سعیدی بگو به اینجا بیا، چیزی نیست، ما نگهدار تو هستیم. وقتی از خواب بیدار شدم شکر خدا را کردم و این خواب را پشت این کتاب مواعظالعددیه نوشتم. این مسأله مربوط به زمانی است که مرحوم پدرم به خاطر طرفداری از حضرت امام، همه روزه در معرض دستگیری و گرفتاری بودند. » (32) آگاهی غیبی علامه از شهادت برخی از شاگردان انقلابی خود که بعدها اتفاق افتاد نیز، شاید در همین مقوله بگنجد؛ آگاهی از شهادت آقایان قاضی، بهشتی، باهنر و ... .
همانطور که ذکر شد در موضوع حفظ ارتباط با انقلابیون، این ارتباط به ارتباط علامه طباطبایی با روحانیت محدود نمیشد. ارتباط ایشان با طیف اسلامگرای جنبش دانشجویی نیز به سالها قبل بازمیگشت. (33) با آغاز نهضت امام، ارتباط ایشان به خصوص به واسطه شاگردانی همچون شهید مطهری و آثاری همجون کتاب « اصول فلسفه و روش رئالیسم » بیشتر نیز شد. سفر ایشان و شهید مطهری در سال 1356 به لندن جهت معالجه و استقبال دانشجویان انقلابی از علامه و شهید مطهری، نمونهای از این ارتباط را نشان میدهد. (34)
چندی ماه پس از بازگشت علامه از سفر درمانی، قیام 19 دی سال 1356 اتفاق افتاد. حرکت طلاب انقلابی به سمت منزل علما آغاز شد و به منزل علامه رسید. ایشان به واسطه کسالت مزاجی و از آنجا که اصولاً بسیار کمحرف بودند، سخنانی بسیار کوتاه در دفاع از امام ایراد نموده و ادامه آن را به آیتالله یزدی که همسایه علامه بودند، واگذار نمودند. (35) پس از قیام 19 دی، قیامهای چهلمی آغاز شد و انقلاب در سال 1357 به اوج خود رسید.
از سوی دیگر ایشان در راستای اشراف به فضای علمی دانشگاهها و تربیت برخی از اساتید، ارتباط و جلسات علمی خود را با اینگونه اساتید که برخی از آنها متمایل به دربار هم بودند، حفظ نمودند. دکتر سیدحسین نصر شاخصترین این افراد است. او به دستور شخص شاه، مأمور تأسیس یک دانشگاه اسلامی شد و از آنجا که خود ریاست دانشگاه آریامهر را داشته، علامه طباطبایی را جهت این امر پیشنهاد میدهد. او در خاطراتش ضمن تعریف گفتوگویش با شاه در اینباره میگوید: «[ به شاه ] گفتم بهترین شخص علامه طباطبایی هستند که اسمشان روی این دانشگاه باشد. گفتند خودتان بروید صحبت کنید. رفتم قم با علامه صحبت کردم. علامه به هیچ وجه منالوجوه زیر بار این چیزها نمیرفت، هرچه گفتم فقط اسمتان باشد و همان معارفی که شما میخواستید اشاعه بدهید و افرادی مثل مطهری تربیت کردید، آنجا میتوانید به صورت خیلی وسیعتری این کار را بکنید، شما 400 شاگرد در مدرسه فاطمیه قم دارید. علامه طباطبایی 20 سال استاد من بود، مثل پدر من بود، ما باهم خیلی خیلی نزدیک بودیم... به هر حال ایشان به هیچ وجهی قبول نکرد. من هم راستش را بخواهید شخص دیگری را سراغ نداشتم. » (36) نپذیرفتن این امر در آن زمان موضوع مهمی بود به خصوص که این پیشنهاد به دستور شخص شاه و از زبان فردی بیان میشد که ادعای انس با علامه را دارد.
نصر در بخش دیگری از خاطرات خود میگوید: « من آخرین باری که علامه طباطبایی را دیدم در پاییز 1357 بود که شلوغیها هم شروع شده بود. همان وقت بود که صحبت کردند که من برای روحانیت ناراحتم، آینده روحانیت چه میشود ؟ دخالت در سیاست در تاریخ همیشه به ضرر روحانیت بوده و از این حرفها میزدند، ولی ما اصولاً خیلی باهم حرف سیاسی نمیزدیم، ایشان آدم خیلی ساکتی هم بود. ایشان تازه انتقاد میکردند به آقامرتضی که شما چرا اینقدر میروید برای کانون اسلامی مهندسین صحبت میکنید. گفتم که ایشان با فعالیتهای سیاسی آقای مطهری مخالف بودند. » (37)
دکتر نصر در حالی چنین عباراتی را از قول علامه بیان میکند که علامه طباطبایی نه تنها در سالهای آغاز نهضت امام همانگونه که اثبات شدف به وضوح در سیاست دخالت میکند، بلکه در سال 1357 و در اوج انقلاب نیز ارتباط با انقلابیون را حفظ نموده و در همان زمان خاطره نصر، برای یک گروه سیاسی که مشی مسلحانه هم داشتند، با تفأل به قرآن، نام « منصورون » را انتخاب میکند. ادعای مخالفت ایشان با فعالیتهای سیاسی شهید مطهری نیز، با توجه به موضوعاتی همچون انتشار بیانیه مشترک جهت کمک به « الفتح » قابل تأمل است!
پیروزی امام، خشنودی علامه
پس از بازگشت امام به میهن اسلامی و استقرار در مدرسه علوی، علاوه بر مردم، شخصیتها نیز به دیدن ایشان میرفتند. یکی از این شخصیتها علامه طباطبایی بودند که با همراهی شهید مطهری به دیدن امام رفتند. (39) هرچند که دیدار امام و علامه پس از 14 سال مشعوف کننده بود، اما از سوی دیگر تقدیر اینگونه رقم زده بود که این آخرین باری باشد که علامه، شاگرد عزیزشان استاد مطهری را میبینند.شاید این دیدار امام و علامه، تداعیکننده دیدارهایی بود که سالها پیش بین این دو استاد برجسته حوزه علمیه قم، صورت گرفته بود؛ از دیدارهای علمی گرفته تا جلسات سیاسی. هر دو استاد عرفان و فلسفه بودند و مورد احترام یکدیگر. آیتالله امینی یکی از این دیدارهای قدیمی را اینگونه توصیف میکند: « زمانی که در مدرسه حجتیه ساکن بودم، در درس خارج فقه و اصول امام خمینی و درس فلسفه علامه طباطبایی شرکت میکردم و به این دو استاد بزرگوار شدیداً ارادت داشتم، قصد کردم آن دو عزیز را به مهمانی در حجره مدرسه دعوت کنم، ولی در پذیرفتن دعوت اطمینان نداشتم، خوشبختانه با کمال سادگی دعوتم پذیرفته شد. از این توفیق بسیار شادمان بودم؛ زیرا مدتها بود که آرزو داشتم روزی با این دو استاد محبوب همغذا شوم. غذایی ساده و طلبگی در حجره طخ کردم ( پلوخورش لپه ) و در انتظارشان بودم. بعد از نماظ ظهر و عصر تشریف آوردند. برخورد آن دو بزرگوار در حد احترام و سلام و احوالپرسی متعارف بود. بعد از پذیرایی مختصر خواستم از فرصت استفاده کنم و با طرح یک مسأله فلسفی آن دو استاد فلسفه را به بحث و جدل طلبگی بکشانم. بدون اینکه به شخص خاصی توجه کنم، مسأله را مطرح ساختم. هردو نفر کاملاً گوش دادند و قریب یک دقیقه هر دو نفر سکوت کردند. بعد از آن علامه به عنوان احترام نگاهی به امام کرد، شاید در جواب پیشقدم شود، ولی با تبسمی از ایشان مواجه شده، علامه جواب سؤال را داد و امام همچنان ساکت بود و گوش میداد. ولی وارد بحث نشد. به هر حال موفق نشدم این دو استاد را به بحث طلبی وارد سازم. جلسه جالب و شنیدنی بود. » (40)
آشنایی امام و علامه به سالها قبل بازمیگشت. در آن سالها امام میگفتند: « آقای طباطبایی مرد بزرگی است. حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است. » (41) علامه نیز از روی تواضع میگفتند: « آیتالله خمینی استاد من است. » (42) و اکنون که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی به پیروزی رسیده بود، به قول آیتالله جوادیآملی: « ایشان امام امت را به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و رهبر کبیر انقلاب شکوهمند اسلامی ایران میپذیرفتند و همواره این اصل را مایه سعادت و سیادت و عظمت اسلام و مسلمین میدانستند. » (43)
امام پس از یک ماه استقرار در مدرسه علوی، به قم مراجعت کردند و به دلیل کوچکبودن منزلشان برای دیدارها و برنامههای نظام نوپا، در منزل آیتالله یزدی مستقر شدند. همان منزلی که در همسایگی منزل علامه طباطبایی قرار داشت. شهید آیتالله دکتر بهشتی که خود یکی از ارزشمندترین شاگردان علامه بودند، درباره آن روزها میگوید: « وقتی امام به قم رفتند و در کوچه استاد علامه طباطبایی ساکن شدند، همسایههای اطراف برای سهولت رفت و آمدهای مردم به محضر امام، خانهها را خالی کرده بودند. وقتی علامه نیز به امام گفته بود اگر لازم است ما هم تخلیه کنیم؛ امام فرموده بودند: همجواری شما برای ما مغتنم است. » (44)
شاگرد دیگر علامه طباطبایی، استاد موسوی همدانی که « المیزان را نیز ترجمه کرده است، خاطره جالبی در وصف آن روزها دارد: « ایشان از پیروزی انقلاب به حدی خوشحال بودند که نمیتوانستند از اظهار آن خودداری کنند. روزی به من فرمودند: دلم میخواهد رژه ارتشیان را در برابر امام ببینم؛ عرض کردم هماکنون ارتشیها در کوچهاند و چند لحظه دیگر رژه آنان شروع میشود. بلند شوید تا از نزدیک ببینید. چند دقیقه بیشتر طول نکشید تا ایشان عبا را به دوش گرفتند. صدای موزیک ارتشیان برخاست. آمدیم پشت در منزل و من در را بازکردم و ایشان مدت طولانی به تماشای رژه ایستادند و مکرر به من میفرمودند: چقدر جالب است. » (45)
اما طبیعی بود که روحیات و کسالت علامه، سبب میشد تا برخی اوقات از وضعیت به وجود آمده در آن کوچه اذیت شوند و این امر برای خانواده و برخی از شاگردان ایشان محسوس بود. آیتالله احمدی میانجی که یکی از قدیمیترین شاگردان علامه بود، در اینباره میگوید: « صوت بلندگوهایی که به منزل محل اقامت امام راحل وصل شده بود، خیلی زیاد بود. روزی خدمت علامه طباطبایی بودم، یک نفر به ایشان گفت: « با این سروصدا اذیت نمیشوید ؟ » مرحوم طباطبایی لبخندی زد و فرمود: « هرچه از دوست میرسد نیکوست »؛ با اینکه واقعاً اعصابشان ضعیف بود و از سروصدا ناراحت میشدند. » (46)
این وضعیت از جانب امام نیز مغفول نمانده بود. بقیه ماجرا را از زبان آیتالله امینی میشنویم، آنجا که در خاطراتشان آمده است: « امام روزی به من فرمودند میخواهم به دیدار آقای طباطبایی بروم. مطلب را با علامه طباطبایی مطرح کردم و برای دیدار وقتی تعیین شد. منزل علامه جنب محل دید و بازدیدها و سخنرانیهای امام واقع شده بود. به همراه امام خدمت علامه رسیدیم. بعد از احوالپرسی گرم و مشفقانه، امام به علامه فرمود: این سروصداها و بلندگوها اسباب مزاحمت شما را فراهم ساخته و آسایش را از شما سلب کرده است. از شما معذرت میخواهم. علامه بعد از تبسم گفت: شما هم اذیت میشوید، چارهای نیست، امیدوارم به نفع اسلام و مسلمین باشد. » (47)
در همین دیدار یا در جلسه دیگری که در همین مدت، امام به منزل علامه میروند، سؤال و جوابی بین علامه و امام صورت میگیرد که شنیدنی است. جناب آقای نقاشیان که محافظ امام بوده و در آن جلسه کار پذیرایی را انجام میدادند، میگوید: « مرحوم علامه طباطبایی از امام پرسیدند: چه دورانی بر شما بسیار سخت گذشت ؟ امام در برابر چنین سؤالی، معمولاً حمد و سپاس خدا را میگفتند و اینکه آنچه پیش میآید، خیری در آن هست. اما در اینجا برخوردشان متفاوت بود و خوابی را که بعد از جریان ارتحال مرحوم آقامصطفی در نجف دیده بودند، نقل کردند. ایشان فرمودند: در نجف خواب دیدم که دشت بسیار بزرگی است که بوتههای زیادی در آن هست. بوتهها آتش گرفته بودند و من باید از میان این بوتهها راهی را پیدا میکردم و میگذشتم. شروع کردم با نعلینم آتشها را خاموشکردن و متوجه شدم که بخش اعظمی از آتش را با نعلینم خاموش کردم، اما نگاه کردم به لباسم و دیدم بخشی از عبا و قبای من سوخته است. وقتی بیدار شدم، تعبیری که از این خواب داشتم این بود که ما موفق خواهیم شد با ردا و لباس روحانیت، آتش ظلم و ستمی را که در ایران وجود دارد از بین ببریم، اما به اعتبار سوختگی این لباسها، هزینه سنگینی خواهیم داد. » (48)
ادامه دارد...
پینوشتها:
1. جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران، رسول جعفریان، ص 326
2. مدرسه فیضیه به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 6
3. شمسالوحی تبریزی، آیتالله جوادیآملی، اسراء، ص 222
4. تماشای فرزانگی و فروزندگی، آیتالله مصباح، ص 106
5. اسناد انقلاب اسلامی، ج1، ص 69
6. خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج1، ص 160
7. نیمقرن خاطره و تجربه، مهندس سحابی ج1، ص 251
8. جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران، رسول جعفریان، ص 327
9. خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج1، ص 226
10. همان، ص 228
11. اسناد انقلاب اسلامی، ج4، ص 84
12. جلوه محراب ( شهید قاضی به روایت اسناد ساواک )، ص 96
13. همان، ص 119
14. خاطرات آیتالله احمدی میانجی، ص 204
15. جام شکسته، عبدالمجید معادیخواه، ج2، ص 258
16. تاریخ شفاهی کانون نشر حقایق اسلامی، پروین منصوری، ص 348
17. امام خمینی در آینه اسناد، ج4، ص 17
18. همان، ج5، ص 294
19. همان، ج5، ص 263 و 342
20. یادگار امام به روایت اسناد ساواک، ص 98
21. صحیفه امام، ج1، ص 246
22. بررسیهای اسلامی، علامه طباطبایی، ج2، ص 279
23. درباره علامه طباطبایی سیدهادی خسروشاهی، ص 148
24. عالم جاودان ( شهید مطهری به روایت اسناد ساواک )، ص 221
25. همان، ص 217 و 233
26. قامت استوار ( شهید محلاتی به روایت اسناد ساواک )، ص 221
27. عالم جاودان ( شهید مطهری به روایت اسناد ساواک )، ص 239
28. مسجد جلیلی به روایت اسناد ساواک، ص 201
29. خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، ص 78
30. مصاحبه با خبرگزاری فارس
31. مجله شاهد یاران، ش 34، ص 39
32. مجله شاهد یاران، ش32، ص 51
33. جنبش دانشجویی در ایران، علیرضا کریمیان، ص 197-355-361
34. خاطرات سیدمهدی طاهری خرمآبادی، ص 115
35. حماسه 19 دی، ص 215-19 دی به روایت اسناد ساواک، ص 66-72- 85- 155
36. حکمت و سیاست، دکترحسین نصر، ص 96
37. همان، ص 334
38. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، مهدی سعیدی، ص 22
39. بررسیهای اسلامی، علامه طباطبایی، ج2، ص 285
40. خاطرات آیتالله امینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 92
41. سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی، ج4، ص 70
42. پابه پای آفتاب، امیررضا ستوده، ج5، ص 193
43. روزنامه جمهوری اسلامی، 60/8/25
44. برداشتهایی از سیره امام خمینی، غلامعلی رجایی، ج5، ص 45
45. جرعههایی از جانبخش، غلامرضا گلی زواره، ص 331
46. خاطرات آیتالله احمدی میانجی، مرکز اسناد اسلامی، ص 145
47. خاطرات آیتالله امینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 252
48. مسیر جاویدان ( ویژهنامه روزنامه جوان )، نیمه خرداد 89، ص 82
نشریه عصر اندیشه، شماره 9، آبان 1394