شناخت آثار رسانه‌ای

ایده‌ی اصلی: با موضع‌گیری چهار وجهی – زمان، نوع، ظرفیت و نیت قبلی – می‌توان طیف گسترده‌ی آثار رسانه‌ای را ارزیابی کرد؛ آثاری که بی‌وقفه بر ما اِعمال می‌شوند.
جمعه، 9 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شناخت آثار رسانه‌ای
 شناخت آثار رسانه‌ای

 

نویسنده: دیوید جیمز پاتر
برگردان: امیر یزدیان
منا نادعلی ,پیام آزادی


 

ایده‌ی اصلی: با موضع‌گیری چهار وجهی – زمان، نوع، ظرفیت و نیت قبلی – می‌توان طیف گسترده‌ی آثار رسانه‌ای را ارزیابی کرد؛ آثاری که بی‌وقفه بر ما اِعمال می‌شوند.
سوزان از دو برادر هفت و ده ساله‌ی خود مراقبت می‌کند. دو پسر در حال تماشای فیلم مرد عنکبوتی (1) از تلویزیون هستند و سوزان نیز مجله‌ای را مطالعه می‌کند. هنگام مطالعه‌ی مجله به آگهی یک شامپوی جدید برمی‌خورد و ضمن جدا کردن کالابرگ ارائه شده به همراه آن از صفحه‌ی مجله، به ذهن می‌سپارد که هنگام خرید روزانه، محصولاتی از این برند را نیز خریداری کند.
دو برادر هنگام تماشای تلویزیون فریاد و هیاهو سر می‌دهند. سوزان نیز با فریادی از آنها می‌خواهد که ساکت شوند. سپس آی‌پاد خود را روشن می‌کند و به آهنگ‌هایی گوش می‌دهد که به تازگی بارگذاری کرده است. به محض شروع شدن آهنگی جدید، سوزان توجه خود را روی متن ترانه‌ی آهنگ متمرکز می‌کند و مجله را زمین می‌گذارد. رفته رفته به آهنگ علاقه‌مند می‌شود و با خود می‌اندیشد: «خواننده‌ی این ترانه کیست؟ تا به حال صدای او را نشنیده بودم».
سوزان به خیال‌پردازی در مورد قرار ملاقات عصرگاهی با نامزدش می‌پردازد: «امیدوارم مارک من رو به تماشای یک فیلم ترسناک دعوت کند. جیغ کشیدن از ته دل و پناه بردن به آغوش وی در بخش‌های ترسناک فیلم بسیار لذت‌بخش خواهد بود».
حس خوبی که با پایان یافتن آهنگ به وی دست داده است، با تماشای صحنه‌ی گلاویز شدن برادرها و فریادهای آنها ناگهان بر هم می‌خورد. سوزان با عجله به اتاق تلویزیون می‌رود و به دعوا خاتمه می‌دهد.«به نفع هر دوی شماست که مراقب رفتار خود باشید، وگرنه اجازه ندارید ادامه‌ی فیلم مرد عنکبوتی را تماشا کنید! حالا برگردید سر جای خودتون».
آرامش دوباره برقرار می‌شود. سوزان روزنامه‌ای را برمی‌دارد و توجهش به یکی از مطالب خبری آن جلب می‌شود؛ چند جوان به تقلید از یکی از فیلم‌های اکشن، به تیراندازی پرداخته‌اند. سوزان با خود می‌اندیشد: «رسانه‌ها چنین آثار بدی روی کودکان دارند. اگر برادرانم به تماشای فیلم ادامه دهند، نهایتاً سر از زندان درخواهند آورد. خدا را شکر که رسانه‌ها روی من هیچ اثری نمی‌گذارند!»
بسیاری از ما نسبت به آثار رسانه‌ای دیدی سطحی داریم. از این‌رو، تنها فجایع آشکار را نشانه‌ی آثار رسانه‌ای می‌دانیم و با مشاهده‌ی این وقایع است که به آثار رسانه‌ای پی می‌بریم. هر چند این فجایع از آثار رسانه‌ای ناشی می‌شوند، تعداد آنها بسیار اندک است. همین مسئله سبب می‌شود تا بسیاری از مردم تصور کنند که آثار رسانه‌ای در جامعه چندان نمود پیدا نمی‌کنند؛ وقتی هم که نمود پیدا می‌کنند، در واقع، روی افراد دیگر رخ می‌دهند، نه خودِ آنها. چنین پنداری اشتباه است. آثار رسانه‌ای همه روزه پیرامون ما رخ می‌دهند و تنها بر دیگران نیز اِعمال نمی‌شوند. آثار رسانه‌ای روی همه اِعمال می‌شوند، از جمله سوزان و خودِ شما. برای مثال، در سناریوی یاد شده، سوزان به خرید شامپویی جدید تشویق شد؛ با گوش سپردن به موسیقی بارگذاری شده، روحیه‌اش تغییر کرد و آرام شد؛ در اندیشه‌ی فیلمی که قرار بود همراه نامزدش ببیند، رؤیاپردازی کرد و با خواندن یک روزنامه از وقوع یک جرم مطلع شد و به تبع آن، به صورت نامعقولی نتیجه گرفت که برادرانش نیز ممکن است در آینده مرتکب جرم شوند.
اگر نسبت به آثار رسانه‌ای دیدی سطحی داشته باشیم، نخواهیم توانست آثار متعددی را شناسایی کنیم که بی‌وقفه درباره ما رخ می‌دهند. چنین دیدگاهی، آثار رسانه‌ای را از بین نمی‌برند و آنها همچنان رخ می‌دهند. در چنین شرایطی، آثار رسانه‌ای بدون آگاهی شما و مهم‌تر از همه، خارج از کنترل شما بر شما اثر می‌گذارند. یکی از نکات مهم در کسب سواد رسانه‌ای، آگاهی از انواع آثار رسانه‌ای است. در صورت کسب چنین دانشی خواهید توانست به راحتی تصمیم بگیرید که کدام آثار را تجربه و از کدام یک اجتناب کنید. پس می‌توانید روی آثار کنترل داشته باشید.
رویارویی با رسانه‌ها آثار بسیار زیادی را در پی دارد. برای مشاهده‌ی مجموعه‌ای از این آثار به پیوست «الف» رجوع کنید. با این حال، پیش از آنکه آثار را به طور مجزا در نظر بگیرید، روی تصویر بزرگ تمرکز کنید؛ یعنی این مقاله را به دقت مطالعه کنید و با بررسی آثار رسانه‌ای از چهار بعد مختلف – زمان، نوع، ظرفیت و نیت قبلی – ساختار دانشی مناسب‌تر در خود شکل دهید.

زمان‌بندی آثار

آثار رسانه‌ای می‌توانند آنی و بی‌درنگ یا بلندمدت باشند. این تمایز بر زمان وقوع اثر تمرکز دارد، نه مدت زمان ماندگاری آن.
اثر آنی، اثری است که در زمان رویارویی با پیام رسانه‌ای رخ می‌دهد. اگر چنین اثری رخ دهد، احتمالاً عمر آن کوتاه خواهد بود (مثل ایجاد ترس هنگام تماشای یک فیلم). شاید این اثر برای همیشه استمرار یابد (مثل پی بردن به نتیجه‌ی انتخابات ریاست جمهوری)، ولی با این حال، این اثر همچنان آنی تلقی می‌شود؛ چون که هنگام رویارویی شما با رسانه، چیزی را در شما تغییر داده است. برای مثال، با تماشای یک برنامه‌ی خبری از وقایع روز آگاه می‌شوید یا هنگام مطالعه‌ی روزنامه به محض مشاهده‌ی خبر پیروزی تیم محبوبتان احساس خشنودی می‌کنید. وقتی به تماشای یک فیلم ماجراجویانه / اکشن می‌نشینید، ممکن است به تکاپو بیفتید و به تقلید از صحنه‌ها و شخصیت‌ها با دوست خود گلاویز شوید. همه‌ی اینها آثار آنی شناخته می‌شوند؛ چون هنگام رویارویی با رسانه در شما ایجاد شده‌اند.
آثار بلندمدت تنها پس از چندین مرتبه رویارویی رخ می‌دهند. هرگز نمی‌توان یک‌بار رویارویی یا یک پیام رسانه‌ای را مسئول وقوع آثار بلندمدت دانست. در عوض، الگوی رویارویی‌های متعدد، شرایط را برای آثار بلندمدت مهیا می‌سازد. برای مثال، پس از سال‌ها تماشای برنامه‌های جنایی و گزارش‌های خبری، ممکن است به این نتیجه برسید که محیط درباره شما محیطی غرق در جرم و جنایت است. این اعتقاد به پی‌آمدهای یک بار رویارویی یا یک واقعه، «یک باره» در شما شکل نگرفته است، بلکه به تدریج و آرامی، در طول سال‌ها رویارویی به چنین اعتقادی می‌رسید تا آنجا که در نهایت، به فکر تعویض قفل‌های منزل خود می‌افتید.
در مقایسه با آثار بلندمدت، توجه به آثار آنی، آسان‌تر است. برای این ادعا دو دلیل وجود دارد. نخست آنکه آثار آنی نوسان‌هایی هستند که در بیشتر موارد، ظاهر می‌شوند. آثار نوسانی در واقع، انحرافاتی ناگهانی از سطح مبنای فرد هستند. وقتی این آثار نوسانی کاملاً ظهور یابند، احساس می‌کنید که به طور ناگهانی در رفتار یا احساس شما تغییری رخ داده است. هر چند آثار بلندمدت نیز شکل تغییر را به خود می‌گیرند، ولی این تغییرات آن قدر آهسته و به تدریج رخ می‌دهند که تشخیص آنها بسیار دشوار خواهد بود.
دوم اینکه، آثار آنی و بی‌درنگ، هنگام رویارویی با پیامی خاص رخ می‌دهند و از این‌رو، نسبت دادن آنها به پیام‌های رسانه‌ای کار ساده‌ای است. در مقابل، آثار بلندمدت پس از چندین و چند رویارویی با رسانه‌ها رخ می‌دهد و در این مدت، آن قدر مسائل گوناگون در زندگی فرد رخ می‌دهد که دیگر به دشواری می‌توان این آثار را به رویارویی رسانه‌ای نسبت داد.

انواع آثار

بخش عمده‌ی نگرانی‌ها از آثار رسانه‌ای بر رفتار متمرکز است. برای مثال، برخی معتقدند که تماشای خشونت موجب بروز رفتار پرخاشگرانه، تماشای روابط جنسی موجب ارتکاب روابط جنسی نامشروع و تماشای جرم و جنایت موجب دست زدن به جرم در دنیای واقعی می‌شود. با وجود این، تمرکز خود را از آثار رفتاری باید فراتر ببریم و آثار روان‌شناختی، عاطفی، نگرش و شناختی را نیز در نظر بگیریم. همچنین باید فراتر از افراد، آثار رسانه‌ای بر مسائل کلان‌تر نظیر جامعه و نهادهای اجتماعی را نیز در نظر بگیریم.

آثار شناختی

رسانه‌ها با کاشت عقاید و اطلاعات در اذهان، بر تفکر ما اثر می‌گذارند. چنین اثری همواره رخ داده و احتمالاً رایج‌ترین اثر رسانه‌ای است. در هر بار رویارویی رسانه‌ای، به طور مستمر، اطلاعاتی را دریافت می‌کنیم، ولی به ندرت اتفاق می‌افتد که هنگام در نظر گرفتن آثار رسانه‌ای، افراد به چنین اثری نیز بیاندیشند. به تمام اطلاعاتی که هم‌اکنون در اختیار دارید و از رویارویی‌های رسانه‌ای خود (کتاب، روزنامه و مجله) کسب کرده‌اید، بیاندیشید.
این نوع یادگیری شناختی به اطلاعات مبتنی بر واقعیت محدود نمی‌شود؛ چون ما اطلاعات اجتماعی زیادی را از رسانه‌ها فرامی‌گیریم. کودکان بخش عمده‌ای از شناخت خود درباره جهان را با مشاهده‌ی الگوها – والدین، خواهر و برادر بزرگ‌تر، دوستان و دیگران – فرا می‌گیرند. مشاهده‌ی الگوهای اجتماعی، بخش اعظم اطلاعات انتقال داده شده به کودکان را تا پیش از ورود به دبستان، شکل می‌دهند. رسانه‌های جمعی، تعداد زیادی از الگوها و کنش‌ها را ارائه می‌دهند که کودکان با مشاهده‌ی آنها می‌توانند چیزهای زیادی یاد بگیرند. با در نظر گرفتن مدت زمان زیادی که کودکان به رویارویی رسانه‌ای اختصاص می‌دهند، باید گفت الگوهایِ تصویریِ رسانه‌ای شده (به ویژه در تلویزیون و سینما)، اثری نیرومند بر شناخت کودکان از شرایط اجتماعی بر جای می‌گذارند.
حتی بزرگ‌سالان نیز به الگوهای اجتماعی توجهی دقیق دارند. وقتی الگوهای اجتماعی مورد نیاز در دسترس نباشند، آنها را در رسانه‌ها جست‌وجو می‌کنیم. عده‌ای مایلند از الگوهای اجتماعی قدرتمند، باهوش، دارای جذابیت فیزیکی یا موفق در حرفه یا ورزش، بیشتر الگوبرداری کنند. ما با ورز‌ش‌کاران حرفه‌ای، بازیگران مشهور، سیاست‌مداران پرنفوذ یا افراد ثروتمند رابطه‌ای هم‌دلانه برقرار می‌سازیم. با مشاهده‌ی این الگوها در رسانه‌ها، اطلاعات اجتماعی زیادی درباره آنچه موجب موفقیت و شادی می‌شود، کسب می‌کنیم. درباره تمام اطلاعاتی که درباره‌ی شخصیت‌های تلویزیونی و سینمایی می‌دانید، بیاندیشید؛ به تمام آن اسامی، چهره‌ها، رفتارها، صحنه‌های بامزه و عواطف نمایش داده شده فکر کنید.

آثار نگرشی

رسانه‌ها می‌توانند نظرها، اعتقادات و ارزش‌های ما را خلق کنند و شکل دهند. نگرش نیز می‌تواند به سرعت فراگرفته شود. ممکن است به محض گوش سپردن به آهنگی در آی‌پاد به این نتیجه برسیم که بهترین آهنگی است که تاکنون شنیده‌ایم؛ یعنی نگرشی بسیار مثبت نسبت به آهنگ در ما شکل بگیرد. همچنین ممکن است در وبلاگی، یکی از گفت‌وگوهای یک نامزد انتخاباتی را مطالعه کنیم و فوری نتیجه بگیریم که وی می‌تواند رهبر خوبی باشد.
همچنین رسانه‌ها می‌توانند آثار نگرشی بلندمدتی را برجای بگذارند. یکی از آثار نگرشی بلندمدت، اثر کاشت است. پس از سال‌ها تماشای تبهکارانی که به مردم آسیب می‌رسانند و اموال آنان را سرقت می‌کنند، این نگرش در ما شکل می‌گیرد که این دنیا، مکانی پر از ظلم و خشونت است. به این اعتقاد می‌رسیم که آمار جرم و جنایت سالانه، به شدت رو به رشد است. این در حالی است که در عمل، دقیقاً عکس این مسئله حاکم است. یکی دیگر از آثار نگرشی بلندمدت، تقویت نام دارد. بیشتر پیام‌های تبلیغاتی، مصرف‌کنندگان فعلی کالاهای خود را هدف قرار می‌دهند. هدف آنها این است که با ارائه‌ی دلایلی بیشتر، مصرف‌کنندگان فعلی کالاهایشان را برای استمرار در مصرف کالا متقاعد سازند، به گونه‌ای که از این کار خویش احساس رضایت نیز داشته باشند. هدف تبلیغات، تقویت حس پای‌بندی ما نسبت به برندی خاص و بازداشتن از امتحان کردن کالاهای رقیب است. تا زمانی که آگهی‌دهندگان بتوانند نگرش مثبت ما نسبت به کالاهای خود را تقویت کنند، این نگرش‌ها به مرور زمان، قوی و قوی‌تر می‌شود و احتمال تغییر دادن آنها نیز کاهش می‌یابد.

آثار عاطفی

رسانه‌ها می‌توانند احساساتی را در ما برانگیزند؛ احساساتی عمیق نظیر ترس، خشم و شهوت یا احساساتی سطحی مانند اندوه، رنجش و بی‌حوصلگی. بازخوردهای عاطفی به تغییرات فیزیولوژیک مربوط می‌شوند. در واقع، برخی از نظریه‌پردازان حوزه‌ی فیزیولوژی معتقدند که احساسات چیزی جز برانگیختگی فیزیولوژیک نیستند. (Zillmann, 1991) اگر برانگیختگی زیادی را در خود احساس کنیم و حس رضایتی نسبت بدان نداشته باشیم، آن را نفرت می‌نامیم، ولی اگر از این انگیختگی، خشنود باشیم، آن را عشق قلمداد می‌کنیم.
همه‌ی ما هنگام رویارویی با پیام‌های رسانه‌ای، تغییرات عاطفی را تجربه کرده‌ایم. تماشای فیلم‌های ترسناک، وحشت عمیقی را در ما برمی انگیزند؛ برخی از سرمقاله‌ها ممکن است سبب خشم ما شوند؛ تصاویر مجلات می‌توانند حس شهوت را در ما ایجاد کنند و یک موسیقی آرام می‌تواند آرامش بیشتری به ما بدهد.
همچنین رسانه‌ها می‌توانند آثار عاطفی بلند‌مدتی را در ما برجای بگذارند. حساسیت‌زدایی یکی از این آثار بلندمدت است. پس از سال‌ها تماشای خشونت در رسانه‌ها – که به ندرت، زجر کشیدن قربانیان را نشان می‌دهند و در عوض، بر عاملان جرم جنایت تمرکز می‌کنند و جذابیت آنها را برجسته می‌سازند – به تدریج، حس هم‌دردی عمیق خود را با قربانیان بازنمایی‌های رسانه‌ای و قربانیان دنیای واقعی، از دست می‌دهیم. در چنین شرایطی، چه بسا افراد بی‌سرپناه را قربانی قضاوت اشتباه خودشان بدانیم و آنان را سزاوار حس هم‌دردیِ خود ندانیم.

آثار فیزیولوژیک

رسانه‌ها می‌توانند بر سیستم‌های خودکار جسم ما اثر بگذارند. این آثار معمولاً خارج از حوزه‌ی کنترل ما هستند، مثل کوچک شدن مردمک چشم هنگام نگاه کردن به نور شدید. در چنین شرایطی نمی‌توانیم از کوچک شدن مردمک چشم جلوگیری کنیم، ولی می‌توانیم نگاه خود را از منبع نور منحرف سازیم و از آثار ناشی از آن جلوگیری کنیم.
رویارویی با رسانه‌ها نیز می‌تواند آثار فیزیولوژیک متعددی در ما ایجاد کند. داستان‌های سرشار از حس تعلیق، فشار خون و ضربان قلب ما را افزایش می‌دهند. فیلم‌های ترسناک، بر میزان نفس زدن و عرق کردن کف دست‌ها می‌افزایند. گوش سپردن به آهنگی وطن‌پرستانه ممکن است مو را بر تن انسان راست کند. تماشای تصاویر مستهجن نیز تحریک جنسی افراد و افزایش ضربان قلب آنها را در پی دارد (Malamuth & Check, 1980) یک نمایش فکاهی ممکن است چنان ما را به خنده وادارد که نتوانیم خنده‌ی خویش را کنترل کنیم، حتی وقتی از شدت خنده احساس درد می‌کنیم. گوش دادن به موسیقی نیز می‌تواند ضربان قلب را کاهش دهد، تعداد نفس‌های ما را به سطح معمول بازگرداند و موجب آرامش ما شود.
بازخوردهای فیزیولوژیک ما در قبال پیام‌های رسانه‌ای شاید به مرور زمان دست‌خوش تغییر شود. برای مثال، اولین باری که فیلم ترسناکی را تماشا می‌کنیم، ضربان قلب ما به اوج می‌رسد. اگر به تماشای فیلم‌های ترسناک ادامه دهیم، در خواهیم یافت که هر مرتبه، احتمال افزایش ضربان قلب در مقایسه با مرتبه‌ی قبلی کاهش می‌یابد. به تدریج و با افزایش دفعات رویارویی با فیلم‌های ترسناک، بازخوردهای فیزیولوژیک ما نیز کاهش می‌یابند.

آثار رفتاری

رسانه‌ها می‌توانند ما را به انجام دادن اعمال مختلف وادارند. مثلاً ممکن است پس از تماشای آگهی تجاری یک کالا، خانه‌ی خود را به قصد خرید کالای مورد نظر ترک کنیم یا پس از خواندن ماجرایی جنجالی در یک تارنمای خبری با دوستان خود تماس بگیریم و آنها را نیز آگاه سازیم.
آثار رفتاری بلندمدتی نیز وجود دارند. برای مثال، ممکن است رایانه‌ای بخریم و از طریق آن به اینترنت متصل شویم. در چند هفته‌ی نخست، مدت زمان اختصاص یافته به اینترنت نستاً کوتاه است؛ چیزی حدود 15 دقیقه یا بیشتر. پس از چندین سال، مدت زمانی که روزانه به استفاده از اینترنت اختصاص می‌دهیم، به چندین ساعت می‌رسد. عادت رفتاری استفاده از اینترنت جای‌گزین فعالیت‌های دیگر نظیر تماشای تلویزیون، ورزش کردن یا حتی گپ و گفت با مردم می‌شود.

آثار رسانه‌ای در سطح کلان

تمام پنج اثری که بیان شد، روی افراد اِعمال می‌شوند. رسانه‌ها می‌توانند آثار خود را روی واحدهای کلان‌تر نظیر نهادهای مختلف اجتماعی نیز اِعمال کنند. برخی نهادها نظیر سیاست، تحت تأثیر مستقیم رسانه‌ها به ویژه تلویزیون، دست‌خوش تغییرات اساسی شده‌اند. دیگر نهادهای اجتماعی – نظیر خانواده، جامعه و دین – به دلیل فشارهای اجتماعی مختلف تغییر یافته‌اند و در این میان، رسانه‌ها به این فشارها دامن زده‌اند.
به منظور تشریح بهتر این مبحث، اجازه دهید نهاد خانواده را در نظر بگیریم. تنها در طول چند نسل، ساختارهای خانواده‌های امریکایی در جهت منفی تغییر شکل یافته‌اند. تعداد خانواده‌های سنتی کامل (پدر، مادر و فرزند) رو به کاهش گذاشته است و خانواده‌های بدون فرزند، خانواده‌های تک والد (بدون پدر یا مادر) و افرادی که به تنهایی زندگی می‌کنند، جای‌گزین آنها شده‌اند. (Perkins, 1996) از اوایل دهه‌ی 1970 تا 1998، تعداد خانواده‌های کامل امریکایی (شامل پدر و مادری که رسماً ازدواج کرده‌اند و فرزند دارند) از 45% کل خانواده‌ها به 26 % کاهش یافته است. آمار ازدواج نیز از 75% کل افراد بالغ در سال 1972، به 59% در سال 2002 کاهش یافته است («آمار طلاق در ایالات متحده»، 2002). همچنین آمار کودکانی که تنها با یکی از والدین خود زندگی می‌کنند، از 4.7% در سال 1972 به 18.2% در سال 1998 افزایش پیدا کرده است. (Irvine, 1999) در سال 2006، مرکز پیش‌گیری و کنترل بیماری‌ها گزارش داد که حدود 40% از کودکانی که امروزه در امریکا متولد می‌شوند، نتیجه رابطه‌ای نامشروع‌اند. این میزان بالا، از بارداری نوجوانان – که کاهش پیدا کرده است – ناشی نمی‌شود، بلکه به زنان بالغی مربوط می‌شود که بدون داشتن همسر مایلند بچه‌دار شوند. (Rosenderg & Wingert, 2006)
یکی از دلایل این امر را می‌توان بالا بردن آمار طلاق در ایالات متحده عنوان کرد؛ آماری که از زمان گسترش تلویزیون در فرهنگ این کشور، پیوسته رو به افزایش است. در سال 1960، تنها 16 ازدواج از میان ازدواج‌های نخست به طلاق ختم می‌شدند. در سال 1996، این میزان به 40% افزایش یافت. (Whitman, 1996) به اعتقاد منتقدان نمی‌توان گفت افزایش آمار طلاق و بازنمایی خانواده‌های طلاق در تلویزیون، اتفاقی است. آنها معتقدند تلویزیون موجب عادی‌سازی طلاق و داشتن فرزندی خارج از محدوده‌ی ازدواج در بین مردم شده است. منتقدان بر این باورند که تلویزیون در بیشتر اوقات طلاق، خانواده‌های تک والد و خانواده‌هایی از این دست را به نمایش می‌گذارد. با گذشت زمان، این بازنمایی‌ها در قالب برنامه‌هایی مختلف، در ذهن مخاطب نهادینه می‌شود. به مرور زمان، مردم از ازدواج خود سرخورده می‌شوند و به سمت تجربه کردن شریک‌های دیگری برای زندگی خود متمایل می‌گردند. همچنین سریال‌های تلویزیونی معروفی وجود دارند، نظیر کدبانوهای وامانده (2) که تصویری منفی از زندگی زناشویی نمایش می‌دهند و جوانان را به سمت این نگرش سوق می‌دهند که ازدواج سبک جالبی برای زندگی نیست.
تلویزیون، مثل هر رسانه‌ی دیگر این قابلیت را دارد که به منظور کسب تجربه‌ای مشترک، تمام اعضای خانواده را گرد هم آورد. امروزه، خانواده‌ها با توافق بر سر تماشای فیلم یا مجموعه‌ای خاص، همچون مراسمی آیینی، گرد تلویزیون حلقه می‌زنند و پس از تماشای برنامه‌ی مورد نظر به تبادل نظر درباره‌ی آن می‌پردازند. در دهه‌ی 1970، بیشتر خانواده‌های امریکایی تنها یک دستگاه تلویزیون داشتند و تماشای تلویزیون نیز یکی از فعالیت‌های متداول خانواده‌ها به حساب می‌آمد (Buckley, Rubin, Roisen, & Merdich, 1982) با وجود این، امروزه خانواده‌های معدودی از تلویزیون و رسانه‌ها به این شکل بهره می‌گیرند. این در حالی است که الگوهای استفاده از رسانه‌ها در داخل خانواده‌ها معمولاً نشان می‌دهند که رویارویی با رسانه‌ها بیشتر فعالیتی انفرادی است تا جمعی. برای مثال، در بیش از دو سوم از خانواده‌های امریکایی، بیش از یک دستگاه تلویزیون وجود دارد. بنابراین، امکان رویارویی انفرادی با تلویزیون در بیشتر خانواده‌ها فراهم است. همچنین امروزه با دسترسی 65% از خانواده‌ها به خدمات تلویزیون کابلی و میانگین بیش از 100 شبکه‌ی کابلی، تماشای انفرادی برنامه‌ها امری دلخواه قلمداد می‌شود و دیگر نیازی نیست که اعضای خانواده بر سر تماشای برنامه‌های تلویزیون با یکدیگر رقابت کنند. هر یک از اعضای خانواده می‌تواند با در اختیار داشتن یک دستگاه تلویزیون در اتاق خود، به تماشای برنامه‌های مورد علاقه‌ی خود بنشیند.
مدت زمانی نیز که والدین به فرزندان خود اختصاص می‌دهند، کاهش یافته است؛ یعنی از دهه‌ی 1950 تا 1990 این میزان 40% کاهش داشته است. (Piphre, 1996) پای‌فر (1996) معتقد است که «فن‌آوری امروز به سرعت در حال خلق انسانی جدید است؛ انسانی که به جای روابط اجتماعی به ماشین‌ها وابسته است؛ انسانی که به جای زندگی در کانون خانواده در واقعیتی مجازی زندگی می‌کند.» (p. 92) «وقتی انسان‌ها از پست الکترونیک و دورنما برای برقراری ارتباط استفاده می‌کنند، ماهیت تعاملات انسانی در حال تغییر است.» (p. 88) سهولت استفاده از فن‌آوری‌های نوین موجب می‌شود تا ما از دیگران دست بکشیم. ما هر بار کمتر و کمتر به دیگران احساس وابستگی می‌کنیم (دست‌کم به صورت رودررو). مردم دیگر انسان نیستند، بلکه به ابزار و خدمات تبدیل شده‌اند. به گفته‌ی پای‌فر، 72% از مردم امریکا، همسایه‌های خود را نمی‌شناسند و در بیست سال گذشته نیز تعداد افرادی که گفته‌اند هیچ‌گاه برای همسایه‌های خود وقت نگذاشته‌اند، دو برابر شده است.
حتی اگر بپذیریم که تلویزیون عامل تغییر خانواده‌های سنتی بوده است، باید این نکته را نیز در نظر گرفت که آثار دیگری نیز به این مسئله دامن زده اند؛ از جمله آثار اقتصادی. برای مثال، حمایت از یک خانواده هزینه‌ی بیشتری به همراه دارد. امروزه، میانگین درآمد خانواده‌ها چیزی بیش از 55 هزار دلار است. بنابراین، به احتمال زیاد، زن و شوهر، شاغل هستند و همین امر، بچه‌دار شدن و پرورش فرزندان را در خانه برای آنها دشوار می‌سازد. امروزه آمار زنان شاغل افزایش یافته است؛ حدود 60% از زنان 16 سال به بالا شاغل هستند. (اداره‌ی آمار ایالات متحده، 2000)
دلیل دیگری که به تغییر ساختار و تعاملات خانواده‌ها دامن زده، این است که شغل افراد در برابر خانواده برای آنها از ارزش بیشتری برخوردار شده است. حقوق بگیران ساعت‌های بیشتری را به کار اختصاص می‌دهند و همین امر آنان را بیش از پیش از فضای خانواده دور می‌کند. نگرانی‌های مختلفی چون زمان، پول و شیوه‌ی زندگی موجب می‌شوند تا برای بسیاری، خانه صرفاً فضایی برای رفع خستگی باشد، نه فضایی برای گذران ساعت‌های پرانرژی و پرنشاط خود. این روزها، دیگر خانواده برای بسیاری از افراد در درجه‌ی نخست اولویت قرار ندارد. (Pipher, 1996) نکته‌ی کنایه‌آمیز مسئله اینجاست که شاید دلیل ساعت‌های کاری بیشتر، تمایل مردم به خرید هرچه بیشترِ کالاهایی باشد که تبلیغ شده‌اند؛ به این امید که به وعده‌ی آگهی‌دهندگان مبنی بر زندگیِ شادتر دست پیدا کنند. این در حالی است که در حقیقت، وقتی زمان کمتری را به کسانی اختصاص دهیم که دوستشان داریم، به مرور از زندگی شاد نیز فاصله می‌گیریم.
در چهار دهه‌ی گذشته، ساختار خانواده‌ها و الگوهای تعاملی آنها آشکارا تغییر کرده است. عوامل متعددی در این تغییر دخیل بوده‌اند. یکی از این عوامل که نقشی بنیادین در این زمینه داشته، تلویزیون است. عوامل دیگری نیز امکان تغییر را فراهم آورده‌اند؛ از جمله نیازهای اقتصادی، افزایش اهمیت شغل و تغییر اولویت‌های افراد در زندگی. نمونه‌های فراوان دیگری از تغییر در نهاد خانواده وجود دارد که می‌توان آنها را به آثار رسانه‌ای مربوط دانست.

ظرفیت آثار

آثار می‌توانند منفی یا مثبت باشند. مثبت یا منفی بودن اثر، امری نسبی است. چه کسی می‌تواند تعیین کند که چه چیزی مثبت و چه چیزی منفی است؟ از دو منظر می‌توان به این سؤال پاسخ داد: فرد و جامعه.
از بُعد فردی، اثری مثبت قلمداد می‌شود که فرد را در رسیدن به اهداف شخصی‌اش کمک کند. در چنین شرایطی، شما معمولاً از اهداف خود آگاهید و برای رسیدن به این اهداف به صورت راهبردی، از رسانه‌ها استفاده می‌کنید. برای مثال، اگر هدف شما کسب اطلاعات برای ارضای حس کنجکاوی باشد، کسب اطلاعات از کتاب، روزنامه یا صفحه اینترنتی، اثر شناختی مثبتی قلمداد می‌شود. این امر به شما کمک می‌کند تا به هدفتان که کسب اطلاعات بیشتر و رسیدن به سطح بالاتری از دانش است، دست یابید. در مقابل، اثر منفی وقتی ایجاد می‌شود که رسانه‌ها از شما به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف خود بهره بگیرند؛ آن هم زمانی که اهداف شما با اهداف رسانه‌ها سازگار نیست. برای مثال، آگهی‌دهندگان می‌خواهند شما هرچه بیشتر برای خرید کالاهای ایشان هزینه کنید. اگر چنین کاری را انجام دهید، برای حل مشکلی که هرگز وجود نداشته، ممکن است خود را در آستانه‌ی ورشکستگی قرار دهید.
ظرفیت آثار را از نظر اجتماعی نیز که دیدگاهی وسیع‌تر است، می‌توان بررسی کرد. اگر رسانه‌ها، ارتکاب به جرم و چنین رفتارهایی را به مردم آموزش دهند، چنین اثری منفی انگاشته می‌شود. با وجود این، رسانه‌ها اطلاعات بسیاری را نیز در اختیار عموم قرار می‌دهند که به موجب آنها آگاهی مردم بیشتر می‌شود و به کمک این آگاهی می‌توانند رهبران بهتری را انتخاب کنند و راهکارهای بهتری برای حل مشکلات اجتماعی ارائه دهند. در چنین شرایطی، جامعه نیرومندتر می‌گردد و این اثری مثبت قلمداد می‌شود.

نیت قبلی در آثار رسانه‌ای

گاهی پیش می‌آید که مایلیم اثری رخ دهد. از این‌رو، آگاهانه، پیام‌های رسانه‌ای خاصی را جست‌وجو می‌کنیم تا به اثر مطلوب برسیم. برای مثال، ممکن است از سرِ بی‌حوصلگی، خواهان تجربه‌ی هیجانی شدید باشیم. در راستای برآورده ساختن این نیاز، آگاهانه به سراغ فیلمی می‌رویم که پر از صحنه‌های اکشن و / یا ترسناک است. در جریان تماشای این فیلم، فشار خون و ضربان قلب ما افزایش می‌یابد و از ترس بر خود می‌لرزیم. نیاز ما برآورده شده است. همچنین وقتی در رسانه‌ها، دانش مبتنی بر حقیقت را جست‌وجو می‌کنیم، در واقع، به طور آگاهانه در پی جذب اثر شناختی مثبنی هستیم. برای مثال، ممکن است برای اطلاع از نتیجه‌ی بازی روز گذشته، به یک تارنمای ورزشی رجوع کنیم؛ برای یادداشت دستور پخت غذایی جدید، به یک برنامه‌ی آشپزی گوش دهیم یا هنگام رانندگی و در مسیر محل کار تا منزل برای آگاه شدن از شیوه‌ی تهیه‌ی بلیت کنسرت، به رادیو گوش دهیم. این اطلاعات لزوماً اطلاعاتی حیاتی و ارزشمند نیستند. مردم همه روزه، بارها به صورت آگاهانه به سراغ رسانه‌ها می‌روند تا اطلاعات مورد نیاز خود را به دست آورند تا حس تازه‌ای را تجربه کنند.
بسیاری از اوقات برای رسیدن به هدفی خاص، خود را در معرض رسانه‌ها قرار می‌دهیم، غافل از اینکه آثار دیگری نیز به طور هم‌زمان رخ می‌دهند که در پی آنها نبوده‌ایم. در واقع، در ساعت‌های پربیننده‌ی تلویزیونی، بیشتر زمان صرف شده برای تماشای تلویزیون به برنامه‌های سرگرم کننده اختصاص دارد. برای خندیدن، نمایش‌های طنز را انتخاب می‌کنیم و برای آگاهی از سرنوشت شخصیت‌های محبوبمان به تماشای سریال‌های درام می‌نشینیم. تماشای چنین برنامه‌هایی به شکل‌گیری آثار مورد نظر کمک می‌کند؛ چون با تماشای این برنامه‌ها خواهیم خندید و اطلاعاتی درباره‌ی شخصیت‌های محبوب خود کسب خواهیم کرد. به طور هم‌زمان، آثار دیگری نیز شکل خواهند گرفت؛ آثاری که نمی‌خواهیم رخ دهند و شاید اصلاً از آنها آگاه نباشیم؛ مگر زمانی که شخصی به آنها اشاره کند. برای مثال، شاید هنگام تماشای برنامه‌ی تلویزیونی مورد علاقه‌مان، آگهی‌های تجاری پخش شوند و برخی از جملات مطرح شده در آن در ذهن ما ثبت گردند. یا اینکه بعد از تماشای تعداد زیادی آگهی تجاری مربوط به خوراکی‌های مختلف، خود ما نیز خوردن تنقلات را شروع کنیم. جسم ما پیغام گرسنگی نداده است، بلکه رسانه چنین حسی را به ما القا کرده است. همچنین سرگرمی، هدف اولیه‌ی ما در گوش دادن به آهنگ‌های معروف است. با این حال، به طور ناخودآگاه، عقاید خواننده نیز به ما القا می‌شود. بنابراین، در بیشتر موارد، آثاری بر ما اعمال می‌شود که خود در پی آنها نبوده‌ایم.
آثار ناخواسته به آثار کوتاه مدت و گذرا محدود نمی‌شود. این آثار ممکن است بلندمدت، نگرشی، عاطفی، فیزیولوژیک و رفتاری نیز باشند. برای مثال، پس از چندین سال تماشای فیلم‌های هیجان‌انگیز ممکن است به این نتیجه برسیم که دنیای واقعی، هیجان کافی ندارد. همچنین ممکن است بازخوردهای فیزیولوژیک و عاطفی شما خنثی شوند؛ یعنی برای رسیدن به شادی به هیجان بیشتری نیاز داشته باشید. شما انتظار چنین اثری را نداشتید، ولی این اثر به هر حال رخ داده است.
حتی وقتی خودخواسته در حال تجربه‌ی اثری هستیم، احتمال تجربه‌ی هم‌زمان آثار ناخواسته نیز وجود دارد. برای مثال، فیلمی خشونت‌آمیز را صرفاً برای تجربه‌ی هیجان تماشا می‌کنید و فیلم نیز هیجان مورد نظر را به شما انتقال می‌دهد. با وجود این، ممکن است فیلم به طور هم‌زمان، آثار دیگری را نیز بر شما اِعمال کند. شاید به خاطر تماشای فیلم از نظر احساسی خنثی شوید. شاید این نگرش در شما شکل گیرد که دنیا محلی ناامن و خطرناک است. چنین دیدگاهی از آثار شناختی بلندمدت به حساب می‌آید.
وقتی در حالت خودکار قرار می‌گیرید، از آنجا که نظام دفاعی شما واکنشی از خود نشان نمی‌دهد، آثار ناخواسته بارها رخ می‌دهند. در چنین وضعیتی، نسبت به آنچه یاد می‌گیرید، آگاهی کافی ندارید و نمی‌توانید به طور فعال به تحلیل و پردازش اطلاعات بپردازید. با این حال، حتی وقتی می‌کوشید آگاهانه با رسانه‌ها روبه‌رو شوید، احتمال وقوع آثار ناخواسته وجود دارد. برای مثال، فرض کنید به تماشای یک برنامه‌ی خبری نشسته‌اید. شما می‌دانید که افراد حاضر در این برنامه، اخبار را به گونه‌ای طرح می‌کنند که در نهایت به اهداف مورد نظر خویش برسند. هدف آنها شرح دادن جزئیات وقایع برای شما نیست؛ آنها نمی‌خواهند برای درک بهتر مسئله، به توافق یا نتیجه‌ای برسند، بلکه مسئله را در سطح خود نگه می‌دارند و می‌کوشند نظر عموم را به دیدگاه جانب دارانه‌ی خویش جلب کنند. همچنین افراد حاضر در برنامه تلاش دارند دیدگاه خود را تا حد امکان، جذاب جلوه دهند تا با مقبولیت عمومی بیشتری روبه‌رو شود. اگر این برنامه را فعالانه تماشا کنید و به پردازش اطلاعات آن بپردازید، می‌توانید خود را از آثار ناشی از پیام‌ها در امان نگه دارید. در واقع، در چنین شرایطی، با سواد رسانه‌ای پیش رفته و تلاش کرده‌اید تا هر دو دیدگاه را ترکیب کنید و به دیدی کلی‌تر از مسئله‌ی مورد بحث دست یابید. چنین رویکردی، بسیار بهتر از آن است که به سادگی یکی از دیدگاه‌های جانب‌دارانه را برگزینید و بپذیرید. اگر اطلاعات را فعالانه تحلیل و ارزیابی کنیم، در واقع، بر فرآیند شکل‌گیری نظرهای خود کنترل بیشتری داشته‌ایم و این، گام مثبتی به حساب می‌آید. البته افزایش بی‌اعتمادی به شخصیت‌های سیاسی ممکن است آثار منفی نیز به همراه داشته باشد.

نتیجه‌گیری

یکی از راهکارهای اصلی برای افزایش سطح سواد رسانه‌ای این است که دید خود را نسبت به آثار رسانه‌ای بسط دهید. تصور نکنید که رسانه‌ها تنها بر دیگران اثر می‌گذارند؛ از جمله کودکان خردسال که چیز زیادی نمی‌دانند یا مجرمانی که مدعی هستند به تقلید از آنچه در رسانه‌ها دیده‌اند، مرتکب جرم شده‌اند.
محیط زندگی ما ساختاری رسانه‌ای دارد و آثار رسانه‌ها پیوسته روی ما اِعمال می‌شوند و به الگوهای دانش، نگرش، احساسات و رفتار ما شکل می‌دهند. همچنین رسانه‌ها، بازخوردهایی فیزیولوژیک نظیر تپش قلب، فشار خون و دیگر ویژگی‌های جسمی را نیز در ما ایجاد می‌کنند. لزوماً برای درک آثار رسانه‌ای نیازی نیست که تغییری در خود احساس کنیم؛ چون یکی از آثار برجسته رسانه‌ها، تقویت است؛ یعنی حفظ رفتارها و اعتقادات کنونی ما.
در زندگی روزمره، فرآیندهای دفعی و بلندمدت به طور هم‌زمان وجود دارند. فرآیند دفعی، اطلاعاتی جدید به ما می‌دهد که هم بر میزان یادگیری ما می‌افزاید و هم ساختار فعلی ما را تقویت می‌کند. در فرآیند بلندمدت، در خلال این اطلاعات، به دنبال الگوهایی برای درک شیوه‌ی عملکرد جهان هستیم. این نتایج تعمیم‌یافته به مرور زمان، بخشی از ساختارهای دانش ما را شکل می‌دهند. در صورت ناآگاهی از تعمیم‌دهی امور، نمی‌توانیم فرآیندها را کنترل و درست و منطقی بودن آنها را تضمین کنیم. بنابراین، مؤلفه‌هایی نادرست در ساختارهای دانش ما شکل می‌گیرد و ما را به سمت نتیجه‌گیری‌هایی نادرست‌تر و جست‌وجوی ناروای اطلاعات، هدایت می‌کند.
کسب سواد رسانه‌ای مستلزم شناخت گستره‌ی کامل آثار رسانه‌ای است. باید بدانیم که آثار منفی رسانه‌ها چه زمانی رخ می‌دهند تا بتوانیم در برابر آنها از خود محافظت کنیم. همچنین باید وقوع آثار مثبت رسانه‌ای را تشخیص دهیم تا بتوانیم آنها را ارزیابی کنیم و قدرتشان را افزایش دهیم.

پی‌نوشت‌ها:

1. Spiderman.
2. Desperate Housewives.
.

منبع مقاله :
پاتر، دیوید جیمز؛ (1391)، بازشناسی رسانه‌های جمعی با رویکرد سواد رسانه‌ای، ترجمه امیر یزدیان، منا نادعلی و پیام آزادی، قم: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز پژوهش‌های اسلامی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط