درآمدى بر بازخوانى آموزه اسلام ناب دراندیشه امام (ره)
“اسلام ناب محمدى (ص) “ و “ اسلام آمریکایی” دو کلید واژه اصلى در نامهها و پیامهاى یکى دو سال آخر عمر حضرت امام (ره) است. جستجویى کوتاه در این نامهها و پیامها فهرستى بلند از صفات هر یک از این دو اسلام به دست مىدهد. این مفاهیم (اسلام ناب، اسلام آمریکایى و عناوین با صفات جزئى ذیل هر یک ) روى هم رفته ادبیاتى را شکل مىدهند که هر چیز در مدت کوتاهى (حدود سالهاى 66تا70) شکل گرفته و استفاده شده اما منعکس کننده دهها سال تجربه اجتماعى و فکرى امام(ره) بود و نگرشهاى بنیادین حرکت اصلاحى او را به صورت نمادین بازگو مىکرد .این ادبیات که به نوعى فقط اوج هنرمندانه و پخته مفهومسازىهایى امثال مطهرى و شریعتى نیز بود.از آن چنان غنایى برخوردار است که هنوز مىتوان جبهه بندى فکرى ،فرهنگى و سیاسى امروز انقلاب اسلامى و اردوگاههاى مخالف را بر اساس آن ترسیم و توصیف کرد.
اگر بخواهیم به این دغدغه مهم فکرى امام توجه نشان دهیم چه باید بکنیم؟ قاعدتا امروز سه راه براى بهره بردن از مفاهیم اسلام ناب واسلام آمریکایى داریم:
الف - فهم بىواسطه و حضورى آنها با اتکا به تجارب عینی:
این راه تنها براى کسانى ممکن است که اگر همپاى امام(ره) دهها سال حرکت اصلاحگرى دینى واجتماعى را تجربه نکردهاند لااقل حضورى آگاهانه و همدلانه در دهه اخیر این تجربه (یعنى سالهاى پیروزى انقلاب تا رحلت امام ) را داشتهاند. به علاوه چنین رهیافتى به سبب شخصى و تجربى بودن قابلیت انتقال و ترجمه براى نسلها یا حوزههاى فرهنگى ومعرفتى دیگر را در گسترهاى وسیع ندارد .ب- تعریف این مفاهیم صرفا بر اساس نص سخنان امام(ره: )
این حداقل کار نظرى است که مىتوان در مواجهه با این مفاهیم کرد. این گونه مىتوان در برابر این سوال که “اسلام آمریکایى چیست؟” گفت: اسلام آمریکایى عنوانى شامل اسلام متحجران ،سلطنت طلبان،التقاطیون و ... است و در پاسخ به این پرسش که “تحجر چیست؟” حداکثر مىتوان گفت: تحجر سبکى از اندیشمندان است که با فرورفتن در ظواهر دین وغفلت از اهداف دین به مخالفت با فهم فلسفى دین ونیز عدم امکان ترجمهپذیرى بسطپذیرى آن است. باقى ماندن ادبیات “ اسلام ناب - اسلام آمریکایی” در حد چند مفهوم وتعریف اولیه باعث مىشود که نتوان امتداد جدى آن را در حوزههاى تخصصى همچون فلسفه، فقه و اصول ، جامعهشناسى علم سیاست و... انتظار داشت. گرچه در عرصههایى همچون فقه و اصول فقه بهطور جدى حرکتهاى تحت تاثیر نگرش نواندیشانى امثال امام و شهید مطهرى آغاز شده است اما هیچ گاه این حرکتها درون یک جریان کلى حاکم بر تمام حوزههاى معرفتى وعلمى تعریف نشده و وجود نداشته است.ج- رویکرداجتهادی: رویکرد حداقلى ( نگاه دوم) مىتواند ما را دچار تحجر یا التقاط در فهم خود اسلام ناب کند. براى یافتن مبانى نظرى تفکیک اسلام ناب از اسلامهاى آمریکایى و کشف ملاکهاى تمییز اسلام ذلت ،اسلام سرمایهداری، اسلام مقدس نمایى و... از هم و نمییز همگى آنها از اسلام ناب چارهاى جز نگاه اجتهادى نیست. با این نگاه اجتهادى هم مىتوان از نظریه امام دفاع کردو هم با جریان دادن و بسط مبانى این تفکیک در عرصههاى مختلف، اسلام ناب را به گفتمان غالب وانسجام بخش فضاى فکرى و پژوهشى معتقدان به انقلاب و امام تبدیل کرد.
ضرورت بازخوانی:
بازخوانى آموزه اسلام ناب ،اسلام آمریکایى مىتواند برکات فراوانى داشته باشد. بسط وتعمیق این آموزه منجر به طراحى یک جهانبینى و ایدئولوژى تمام عیار مىشود که اگر در میان اهالى انقلاب نفوذ یابد مىتواند بسیارى از آفتها یا نقایص نظرى وعملى این جبهه را بهبود بخشد.-1 طرد و تقبیح اندیشهها و گرایشهاى نادرست وقتى مسبوق یا مختوم به ارائه اندیشه و روش درست نباشد دافعهاى بدون جاذبه مىسازد که با استقبال چندانى مواجه نمىشود بلکه هر آیینه در معرض خطر از دست دادن هواداران خود نیز هست. -2 افراط و تفریطهایى که اساسا اسلام ناب براى مبارزه با آن قد افراشته است درغیاب یک نگاه جامع و معتدل روز به روز دیندارى اصیل را به حاشیه مىراند. عدهاى آزادى را با استنادات دینى مورد دفاع قرار مىدهند و آن را به محتوا و تعریفى وارداتى طلب مىکنند وعدهاى آنچنان بااین آرمان بیگانهاند که حتى اگر مشروعترین آزادىهاى اولیه نیز مورد تعرض قرار گیرد به هیچ وجه نگران نمىشوند -3 با گذشت نزدیک به سه دهه از پیروزى انقلاب اسلامى هنوز مبانى و مولفهها و شعارهاى این انقلاب بر اساس نگاهى بومى و دینى مورد تحلیل عمیق قرار نگرفتهاند. براى تعریف وتحلیل علمى عدالت ،آزادى ،استقلال و... بیش از آنکه نگاه اصیل اسلامى و انقلابى حضور داشته باشد قالبهاى پیش ساخته غربی،ظهور و بروز دارند. حتى تعریف خود انقلاب اسلامى در کتابهاى “ ریشههاى انقلاب اسلامی” از این کلیشهها پیروى مىکندو اگر به دنبال تحلیل و تعریف عمیق و دقیق براى پدیدهاى چون بسیج برویم تقریبا دست خالى برمىگردیم. تلاشهاى انجام گرفته براى تعریف بومى انقلاب اسلامى و ابعاد آن هم از انسجام وانتظام لازم برخوردار نبوده است. سازماندهى مضمونى این تلاشها ذیل یک نظام فکرى واحد و ذو ابعاد مانند اسلام ناب آن هم پس از تجزیه وتحلیل مفهوم اسلام ناب بهعنوان شالوده فکرى انقلاب مىتواند وضعیت رامتفاوت کند. وگر نههمچنان در این حسرت باقى خواهیم ماندکه :” این انقلاب با این عظمت و با این ابعاد و... از لحاظ ارائه مبانى فکرى خودش یکى از ضعیفترین و کم کارترین انقلابها که هیچ یکى از کمکارترین تحولات دنیاست ( مقام معظم رهبری، 1368/9/7)
-4 فقدان یک فضاى ذهنى مشترک میان نیروهاى انقلاب که باعث کاهش قدرت گفتمانى و اجتماعى این جبهه شده است، باحضور مجددآموزه اسلام ناب قابل جبران است.
-5 احیاى نظرى یک نگاه مىتواند به حضور وتاثیرگذارى عملى آن دامن بزند. جریان اصلاحگرى دینى و اجتماعى که امثال امام وشهید مطهرى و ... آن را پرچمدارى مىکردند هر چند بیشتر به یک پدیده تاریخى تبدیل شوند کمتر سودى به حال امت خواهندداشت. بهرهگیرى مجدد از ظرفیتهاى این جریان محتاج به بازسازى مفاهیم وادبیات آن است.
اینجاست که نیاز به رویکرد اجتهادى رخ مىنماید. چرا که با معرفى و تبلیغ آموزه اسلام ناب بدون ترمیم آن به تناسب مسائل روز نمىتوان به چنین مطلوبى دست یافت .هر چند چنین کارى برعهده رهبران فکرى و سیاسى است. افزوده شدن عنوان “ اسلام طالبانی” به فهرست اسلامهاى آمریکایى توسط رهبر معظم انقلاب مىتواند بهعنوان نمونهاى کوچک از این بازسازى مورد توجه قرار گیرد.
البته این رویکرد اجتهادى لازمهاى نیز دارد. باید اکتفا به نص پیامها ونامههاى امام را کنار گذاشت. اگر امام(ره) به مثابه یک حکیم و بر اساس مبانى مشخصى این ادبیات را ساخته است باید به اندیشه امام(ره) در وراى بیانات او فکر کرد و احیانا در مسیر شناخت و صورت بندى این اندیشه هر یک از مفاهیم را در جاى مناسب واصلى خود نشاند وبعضى مفاهیم را پررنگتر و بعضى دیگر را کمرنگتر از آن گونه که در ظاهر هستند کرد. اگر رویکرد اجتهادى ما حداکثرى و درپى رسیدن به قول حق از خلال آراى امام(ره) باشد لازمه دیگرى نیز رخ مىنماید. مددگیرى از تماس منابع و تجربیات اندیشه اسلامى وحتى تجربیات اجتماعى براى تحکیم و بسط مضامین مورد نظر حضرت امام(ره) در مرحله قبل (رویکرد اجتهادى حداقلی) امام(ره) واندیشه او بهعنوان یک کل نگریسته مىشود و در این مرحله (رویکرد اجتهادی- حداکثری) امام (ره)واندیشه او بهعنوان جزئى از یک کل بزرگتر و در هر دو مرحله مبانى و چهارچوبها واهداف “کل” است که به فهم بیشتر و درستتر “اجزا” کمک مىکند.اگر به لزوم تسلط اسلام ناب بر تمامى تلاشهاى نظرى وعملى معتقدیم باید همین نقش را براى اسلام ناب قائل باشیم مگر اینکه اسلام ناب را در حد یک شعار دانسته و اسلام آمریکایى و عناوین جزئىتر آن راصرفا برچسبهایى بدانیم که تناسب فضاى اجتماعى خاصى توسط امام به کار گرفته شده است. پیشفرض این سطور آن است که امام(ره) در ایجاد این ادبیات و بهرهگیرى از آن نیز همچون انبیا بود . یک پیامبر اولا و بالذات براى هدایت انسان و به زبان امت خویش سخن مىگوید و این وظیفه پیروان اوست که براى نسلهاى بعد یا در برابر مخالفان و پرسشگران نسخه علمى و تخصصى تعالیم او رانیز بیافرینند. اگر به این اجتهاد علمى متکى و مستند به تعالیم پیامبر توجه لازم نشود آن پیامبر و تعالیم او مظلوم واقع شدهاند. در بحث حاضر نیز نباید گذاشت دعوت پیامبر گونه امام(ره) که به جاى دانش پژوهپرورى متکى به انسانپرورى وامتپرورى بود وبه جاى زبان تخصصى وعلمى زبانى دینى واجتماعى داشت- مظلوم واقع شود آن هم در حالى که یک نهضت یا تحول صرفا تخصصى وعلمى به خوبى دنبالهپژوهشى و آموزش خود را پیدا مىکند یامىسازد. البته یک دعوت پیامبر گونه گسترش ونفوذى همه جانبه و عام مىطلبد اما به هر حال بسط نظرى وگفتمانى آن دعوت و حاکم کردن آن بر استخوانبندى حوزههاى علمى وفرهنگى یکى از ابعاد ضرورى این گسترش و نفوذ است.