دشمنشناسي لازمه پايداري
نويسنده:ثارالله محمدعلى بخارايي
مخالفين انقلاب اسلامي
پيروزى معجزهآساى انقلاب اسلامى ايران به رهبرى امام خمينى عظيمالشان(ره) به يقين برجستهترين رويداد جهان اسلام و يکى از بزرگترين تحولات اجتماعى دوران معاصر است؛ تحولى که پيامدهاى مثبت و سرنوشتسازى در حيات اجتماعى منطقه و جهان داشته است. امروزه در سراسر جهان شاهد رشد و تعالى انديشههاى آزاد، پويا و حقيقتجويى هستيم که تحت تاثير پرتو تعاليم الهى انقلاب اسلامى و آرمانهاى متعالى امام خميني(ره) به وجود آمده است. لزوم بررسى و تحليل جنبههاى مختلف اين انقلاب الهى بر همگان روشن است و بسيار ضرورى است که جهت حفظ دستاوردهاى انقلاب و تحقق اهداف و آرمانهاى بينانگذار آن به معرفى راه پرخطر و طولانى انقلاب اسلامى بپردازيم و موانع و مشکلاتى را که ديرباوران مغرض و انکارکنندگان وعده الهى در مسير آن به وجود آوردهاند تبيين نماييم. در همين راستا به معرفى دشمنان انقلاب اسلامى ايران نيز مىپردازيم. دشمنان انقلاب اسلامى ايران را مىتوان به سه دسته تقسيم کرد:
1- مخالفين انقلاب اسلامى 2- پيمانشکنان انقلاب اسلامى 3- منافقين
دسته اول در همان اوايل، مخالفت خود را با امام راحل و جمهورى اسلامى اعلام کردهاند. همچنان نيز اين مخالفتها ادامه دارد. اين دسته از همان اوايل مقابل امام(ره) و انديشههاى ايشان ايستادند. امروزه هم نمىتوانند صدمهاى به انقلاب و انديشههاى امام راحل بزنند زيرا مردم آنها را شناخته و مقابل آنها ايستادهاند. دسترسى به اين دشمنان به راحتى امکانپذير است زيرا دشمنى که در مقابل قرار گيرد و شناخته شده باشد مقابله با آن به راحتى ممکن مىشود. دوست و دشمن در اينجا پيدا است. دشمن درصدد است با دروغپردازي، شايعهسازى، تضعيف نهادهاى دولتي، به هم زدن جو اجتماعي، تفرقهافکني، ايجاد شبهه، شک و ترديد و تزلزل در اعتقاد و ايمان مردم، وحدت و انسجام جامعه را به هر روش که امکان داشته باشد به خطر بيندازد. اين دسته از همان ا وايل به دنبال انديشههايى در جهت مخالفت با امام راحل و جمهورى اسلامى بودند و از وابستگان کامل به بيگانگان وعوامل خارجى به شمار مىآمدند و سعى در براندازى حکومت جمهورى اسلامى داشتند و به انتظار تحقق چنين روياى باطلى نشستهاند.
من جرى فى عنان امله عثر باجله.
پيمانشکنان انقلاب
آنها با دست خود بيعت کرده بودند نه با قلب خود؛ از اين جهت به سادگى پيمان خود را شکستند. نبردهايى را براى دفاع از اسلام انجام دادند ؛ فشارها، سختىها و زحمات زيادى در طول زمان بيعت خود متحمل گرديدند و توانستند به مرور زمان به شهرت هم دست پيدا کنند؛ اما سرانجام عملکردشان به غرور، حب رياست و جاه و مقام تبديل شد و همانند خوره در وجودشان افتاد به طورى که خود را به کلى فراموش کردند زيرا در واقع آنها به خودسازى حقيقى نپرداخته بودند تا جايى که رياست برايشان هدف اصلى شده بود آنها به درستى اسلام را نشناخته بودند و در اصل، اسلام و دين را به صورت يک ابزار براى اهدافى که در نظر داشتند به کار مىبردند. آنها پيمانشکنى کردند؛ کسى که پيمان را بشکند دين و ايمان ندارد. خدا را هم نمىشناسد. مىتوان گفت چنين عواملي، باعث پيمانشکنى طلحه و زبير شده بود. حضرت علي(ع) مىفرمايد:
“بارخدايا اين دو (طلحه و زبير) با من قطع رابطه کرده و به من ظلم نموده و بيعت با من را شکسته و مردم را عليه من تحريک کردهاند، خدايا تمرکزشان را متلاشى کن؛ نقشههاى آنان را استوار مگردان و انحراف آنان را در نقشه و کار به ايشان نشان ده. قبل از اينکه با آنان جنگ کنم از ايشان درخواست کردم دست از مخالفت بردارند؛ به آنها مهلت دادم تا فکر کنند اما نعمت سلامتى و صلح را بىارزش دانسته و آسايش را رد کردند.”(2)
“توجه داشته باشيد که ارتباط با اسلام را قطع کردهايد، حدود اسلام را اجرا نمىکنيد و احکام آن را از بين برديد. آگاه باشيد که خدا به من دستور داده با ياغيان، پيمانشکنان و فاسدان جنگ کنم. با پيمانشکنان (طلحه و زبيرها در جنگ جمل) جنگيدم، با ستمگران (در صفين) مبارزه کردم و آنان را که از دين خارج مىشدند تسليم ساختم. اما شيطانزده (ذوالثديه رئيس خوارج) را خدا بر اثر صاعقهاى که قلبش را لرزاند از سر راه من برداشت. از اينان تعدادى ياغى باقىمانده است که اگر خدا اجازه داد که بار ديگر به آنها حمله کنم آنان را تسليم مىسازم مگر اينکه هرکدام از طرفى فرار کنند.”(3)
طلحه و زبير پس از بيعت با امام على عليهالسلام به حضرت اعتراض کردند که چرا با آنان مشورت نمىشود و در اداره مملکت از آنان کمک نمىخواهند.
امام عليهالسلام در پاسخ آنان فرمود:
“کمى عصبانى شدهايد و زياد فاصله گرفتهايد؟ چرا نمىگوييد چه حقى داشتهايد که از آن منع شدهايد؟! چه سهمى داشتهايد که من به خود اختصاص دادهام؟! مسلمانان چه موضوعى را پيش من آوردهاند که در احقاق آن کوتاهى کرده، يا آن را درک نکرده و يا در شناخت حق گمراه شده باشم. به خدا سوگند من نه به رياست ميل دارم و نه احتياجى به زمامداري، اين شما بوديد که مرا به رياست دعوت کرديد و آن را در اختيار من گذاشتيد و آنگاه که قدرت به من رسيد، قرآن و مقررات آن در ديدگاه من است. من دستورهاى آن را اجرا مىکنم، از قوانينى که رسول خدا صلىالله عليه و آله و سلم وضع نموده پيروى مىنمايم، نيازى به راى شما و ديگرى ندارم و نه حکمى از روى نادانى صادر کردهام که مىبايد با شما و برادران ديگرم از مسلمانان مشورت کرده باشم. اگر چنين موردى بود نه شما را ناديده مىگرفتم و نه ديگران را. اما اينکه گفتيد من سهم شما را از بيتالمال طبق روش خلفا بپردازم بايد بگويم من به نظر خود و يا هواى نفس خويش دستورى ندادهام بلکه من و شما در اختيار مقرراتى هستيم که رسول خدا صلىالله عليه و آله و سلم آن را تنظيم کرده است. بنابراين، من در موضوعى که خدا نظر داده و حکم آن را صادر کرده نيازى به شما ندارم. از آنچه گفتم اين نتيجه را مىگيرم که به خدا سوگند نه شما و نه غير شما دليل بر ضرر من و انجام خلاف شرع نداريد. خدا قلبهاى ما و شما را به سوى حق بکشاند و به ما و شما صبر عنايت نمايد.”
امام عليهالسلام سپس فرمود: “خدا رحمت کند کسى را که حقى را ببيند و به آن کمک کند و يا ظلمى را ببيند و آن را برطرف گرداند و به ياوران حق کمک نمايد.”(4)
اختلاف براى رياست
هنگامى که طلحه و زبير پرچم مخالفت برافراشتند به على عليهالسلام سفارش کردند آنان را تعقيب نکند و به فکر جنگ با آنها نيفتد.
حضرت فرمود: “به خدا سوگند من مثل کفتار نيستم که صياد براى او دام بيفکند و او بخوابد تا به دام افتد. من همراه کسانى که به کمکم آمدهاند با مخالفين پيکار مىکنم، با دشمنان حق و گناهکاران نبرد مىکنم تا مرگم برسد. به خدا سوگند از تاريخى که رسول خدا ديده از جهان فرو بسته تا امروز مرا از حقم کنار زدهاند و از کارم جلوگيرى کردهاند (و از اين پس ساکت نخواهم نشست(.)6)
موقعى که طلحه و زبير به امام(ع) عرضه داشتند ما با اين شرط با تو بيعت مىکنيم که در رياست شريک باشيم، فرمود: “نه، شما بايد در نبرد و پيروزى شريک باشيد.”(7)
طلحه و زبير جنگيدند اما براى منفعت شخصى خودشان باتوجه به اين امر، بايد گفت که رضاى خدا، ايمان و انسانيت در عمل ملاک است نه فقط جنگيدن و فعاليتهاى انقلابي، البته تمامى مواردى که ذکر شد، در جاى خود قابل اهميت است، اما تا رضاى خدا، ايمان و انسانيت در آن نباشد ارزش حقيقى ندارد. به طورى که دورى از ايمان حقيقى گاه ممکن است شخص را تا ورطه غرور و شهوت بکشاند و حب جاه و مقام د ردل او بر ايمان به خدا غلبه نمايد. تا جايى که مغضوب پروردگار و اولياءالله گردد. حضرت علي(ع) طلحه و زبير را با وجود اينکه در اکثر جنگها براى دفاع از اسلام حضور مداوم داشته و بسيارى از دشمنان اسلام را نابود کرده بودند، براى رضاى خدا و دين اسلام، از خود طرد مىکند و حتى حاضر به کشتن آنها مىشود. امروزه اگر بخواهيم پيمانشکنان انقلاب را معرفى کنيم، آنان کسانى هستند که در ابتدا با امام بودند و از مبارزين انقلاب در برابر دشمنان به حساب مىآمدند، حتى بعضى در زمان حکومت طاغوت رنج زندان را پذيرفتند و ... در آن زمان خود را يار و ياور امام معرفى مىکردند. اينها همان کسانى هستند که زمينه نفاق در وجودشان نهفته بود و هنگامى که ديدند از کنار امام و اسلام محمدى منفعتى مادى نمىبرند شروع به کارشکنى کردند. از همان ابتدا هم به خاطر منفعتطلبي، خود را به امام نزديک کرده بودند و چون بعد از رحلت امام هم سودى عايد آنها نشد، زمينههاى نفاق به سرعت در وجودشان گستردهتر شد و کمکم در صف مخالفين امام راحل و ولايتفقيه درآمدند. اين افراد زمانى خود را پيرو و يار انقلابى امام معرفى مىکردند اما به مرور زمان از راه امام و شيوه امام فاصله گرفتند. آنها به خاطر موقعيتى که داشتند خود را به امام نزديک کرده بودند و امام را وسيلهاى براى رسيدن به قدرت قرار داده بودند زيرا منافع خود را در آن مىديدند. نام او را به خاطر رسيدن به منافع شخصى بر زبان مىآوردند و امروز مشاهده مىشود که در صف دشمنان قرار گرفته و نفاق خود را آشکار کردند. آنها به خاطر قدرت و ثروت به صحنه آمده بودند و چون به اهدافى که مىخواستند نرسيدند امروز تغيير چهره دادهاند؛ البته همچنان ثروت را سرلوحه زندگى خود قراردادهاند. با دشمنان امام دوست و بادوستان امام دشمن شدهاند؛ شمشيرها را از رو بستهاند براى تخريب امام و جمهورى اسلامى ايران و ولايت فقيه. امام راحل(ره) فرمودند دولت آمريکا شيطان و دشمن بزرگ اسلام است اما مشاهده مىشود اين گروه همان حرفهاى آمريکا را تکرار مىکنند واز او حمايت مىنمايند، مخالفين جمهورى اسلامى را دوست دارند و از آنها دفاع مىکنند.
امروزه هدف دشمن اين است که از نيروهاى داخلى براى نيل به اهداف خود استفاده کند و اينها همان کسانى هستند که در دام دشمن افتادهاند در واقع دشمن براى به دام انداختن چنين افرادى برنامهريزى کرده است. آمريکا از آنها بهعنوان عروسک خيمهشببازى استفاده مىکند. اين دسته افراد از آرمانهاى انقلاب اسلامى چشمپوشى کرده و منتظر بيعت با آمريکا ماندهاند به اين اميد که زمانى بتوانند به کمک آمريکا به قدرت برسند به همين دليل سعى دارند با آمريکا سازش کنند. واضح است که چنين تفکراتى اشتباه محض است. اينها در واقع سادهلوح، جاهل و کجفهم هستند. در واقع دوستداران آمريکا هم دشمن ايران هستند. اگر ايران قرار باشد براساس رهنمودهاى مقام معظم رهبرى به دفاع در برابر آمريکا برخيزد اول با آن عده از دوستداران آمريکا که درداخل ايران هستند مقابله خواهد کرد و بعد با دشمنان بيرونى که آمريکا و همپيمانانش هستند، خواهد جنگيد. امروزه چهره اينها براى مردم شناخته شده است و در راس دشمنان ايران قرار گرفتهاند.
منافقين
امام، نظام جمهورى اسلامى را براى آن برقرار کرد که اسلام واقعى با تمامى ابعاد و اهميتش الگوى امت مسلمان قرار بگيرد نه اينکه با انديشهها و خواستههاى غرب و طرفداران غرب همخوانى داشته باشد. آنان که به دنبال اسلام آمريکايى واسلامى مزورانه انگليسى هستند اگرچه در ظاهر از سادهزيستى امام و مقام معظم رهبرى صحبت مىکنند اما زندگىشان بسيار پرزرق و برق است و ثروتشان از مال حرام سر به فلک کشيده است و در راه شهوت و قدرت و کبر و غرور به کار مىبرند. اين دسته روش امام را الگوى زندگى خود قرار نمىدهند.
اين گروه از مجاهدتهاى شهدا، عدالت و رستگارى سخن مىگويند ولى خود به آن عمل نمىکنند و در واقع اهل بيت(ع) و شهدا را وسيلهاى براى رسيدن به اهداف خود قرار دادهاند. امام باقر(ع) مىفرمايد: “ان اشد حسره يوم القيامه عبد وصف عدلا ثم خالفه الى غيره”(14) “حسرت آن بنده در قيامت از همه بيشتر است که راه عدالت و راستى را به مردم نشان داده ولى خود به راه ديگر رود.” امروزه انقلاب اسلامى و تمام ثروت آن را از خودشان مىدانند، اين گروه را انحصارطلب مىنامند. اين دسته دشمنانى هستند که از دسته اولى و دومى خطرناکترند زيرا براى رسيدن به منفعت خود از هر وسيلهاى براى ضربه زدن به دين اسلام، امام، مقام معظم رهبرى و خون شهدا استفاده مىکنند. آنان سعى بر آن دارند شعارهاى انقلاب، اسلام، امام و مقام معظم رهبرى را در بهرهمندىهاى مادي، سياسى واجتماعى خود به کارببرند.
آنها اسلام، امام و مقام معظم رهبرى را براى اهداف خود مىخواهند نه براى اجراى انديشهها، آرمانهاو ارزشهاى اسلامي. تمامى مظاهر يک انسان مومن، خدادوست و عابد را از خود به نمايش مىگذارند در حالى که در باطن آنان واقعيت متفاوتى نهفته است. هيبت و شمايل شبزندهداران را از خود بروز مىدهند در حالى که در واجب يوميه هم سستى و کاهلى مىکنند. هدف اين گروه کماکان فريب ديگران است تا مقبوليت بيابند و به آنچه مىخواهند برسند، به چاپلوسى و چربزبانى مىپردازند و نسبت به آنچه حکومت مىخواهد به ظاهر همصدا هستند و سعى بر آن دارند موقعيت خود را به هر روشى که هست حفظ کنند. به دنبال فرصتى مناسب مىگردند تا به قدرت بالاترى دست يابند و از هر فرصتى هم براى ضربهزدن به نظام امام(ره) و مقام معظم رهبرى استفاده مىکنند. زمانى که به قدرت دست يابند به زيردستان ظلم و جفا مىکنند و به حرام مىپردازند. اين گروه هيچگاه دوستداران نظام،امام(ره) و مقام معظم رهبرى نخواهند بود. امام علي(ع)در نامهاى که به محمدبن ابى بکر نوشت مىفرمايد: “پيغمبر به من گفت:من بر امتم از مومن و مشرک نمىترسم،زيرا مومن را خداوند به سبب ايمانش باز مىدارد و مشرک را به خاطر شرکش خوار مىکند ولکن بر شما از هر منافق دل دانا زبان مىترسم که آنچه را مىپسنديد مىگويد و آنچه را ناشايسته مىدانيد، مىکند.”(15)
وظيفه خطير و سنگين معرفى الگو و اسوه براى آحاد جامعه تنها از عهده کسانى بر مىآيد که متخلف به اخلاق نيکو و پسنديده آن الگو و اسوه در همه زمينههاى حيات بشرى از جمله سادهزيستي، اخلاص، عدالت پيشگي، نوعدوستى و... باشند.
کسى که مىخواهد شخصيت امام و مقام معظم رهبرى را بهطور شايسته به ديگران معرفى کند و ابعاد وجودى ايشان را در ايجاد و تداوم جامعه و حکومت اسلامى بشناساند، بايد خود مقلد و مجرى شايسته، گويا و بارزى براى انديشهها و روشهاى حضرت امام(ره)و مقام معظم رهبرى باشد تا نوجوانان،جوانان، دانشآموزان، دانشجويان و همه پويندگان اسلام ناب محمدى در راه شناخت و نيل به حيات طيبه اسلامى ملاک، معيار و الگوهاى مناسبى فراروى خود داشته باشند و با توکل به خدا و تاسى به سيره و انديشههاى ائمه معصومين(ع)،امام راحل و مقام معظم رهبرى به آنچه که شايسته ميهن اسلامى ماست دست يابند و راه را براى تداوم،تعالى و عزت مسلمين هموار نمايند.
اکنون وظيفهاى که ما داريم اين است که در فقدان امام از مقام معظم ولايت اطاعت کنيم و پيرو رهبرى و به فرمان او هميشه و همه جا در صحنه حاضر باشيم تا بتوانيم در مقابل آمريکا و دشمنان جمهورى اسلامى مقاومت کرده و نگذاريم ايران عزيز به دست ابرقدرتها بيفتد.
وظيفه ما حمايت از ولايت است، ما بايد پا به پاى مقام معظم رهبرى حرکت کنيم، نه اهل تندروى باشيم و نه اهل کندروي. هوشيار و بيدار حرکت کنيم. کسانى که درصدد تضعيف راه امام(ره)، مقام معظم رهبرى و نظام جمهورى اسلامى ايران هستند، دشمنان جمهورى اسلامى به حساب مىآيند. پيروان واقعى خط امام کسانى هستند که پشتيبان ولايت فقيه (حضرت آيتالله خامنهاي)، حفظ ارزشهاى امام(ره) و آرمانهاى انقلاب اسلامى باشند.
دشمنان جمهورى اسلامى ايران مىکوشند بين مردم و ولايت فقيه شکاف ايجاد کنند تا به موقع از آن بهره ببرند اما تا زمانى که از ولايت فقيه حمايت کنيم و گوش به فرمان او باشيم جمهورى اسلامى ايران هيچ لطمهاى نمىخورد و از توطئههاى دشمنان در امان خواهيم ماند.
استکبار جهاني، خطر اسلام و مسلمين را هميشه احساس مىکند و به همين خاطر در پى آن است که از راههاى مختلف امت مسلمان را گرفتار تفرقه و آشفتگى نمايد و به همين منظور علاوه بر اقدامات و فشارهاى خارجى عدهاى از انسانهاى سستاراده داخل کشور را فريفته تا از طريق آنان در نظم و انضباط و وحدت و يکپارچگى امت مسلمان اخلال نمايد اما رهبر معظم و امت مسلمان هوشيارتر و بيدارتر از آنند که از اين حيله و نيرنگ دشمنان داخلى و خارجى لطمهاى بخورند.
وابستگان فريب خورده دشمنان ما بايد بدانند که دست آنان براى ملت ما رو شده و نمىتوانند صدمهاى به جمهورى اسلامى بزنند.
آنان از راه دوستى به جمع دلسوزان انقلاب اسلامى وارد شدند و اکنون براى رسيدن به منافع خود حتى امام را هم فراموش کردهاند و حاضرند مصالح ميهن اسلامى را به خاطر طمع دنيوى خود ناديده بگيرند و به همين خاطر با آنچه که دين وولايت و امت ما موافق است، مخالفت مىکنند و سنگ دشمنان را به سينه مىزنند.
اکنون سوال اساسى اين است که در نبود امام چه بايد کنيم و چه وظيفهاى داريم؟
اطاعت محض و بىچون و چرا از ولايت فقيه که رکن استوار حکومت اسلامى است؛ تاسى به رهنمودهاى کارساز و مفيد مقام معظم رهبرى که بويژه در مواقع حساس، دشمنان را نااميد مىسازد؛ تلاش در تداوم راه پاک شهدا و حفظ ارزشهاى بىبديل شهادت که از طريق گرامى داشتن ياد و خاطره آنان و رهروى در طريقت ملکوتى ايشان است و جمهورى اسلامى ايران را تا برقرارى حکومت اسلامى در سراسر جهان يارى خواهد نمود و پرچم مقدس حکومت الله بر فراز عالم به اهتزاز درخواهد آمد.
پىنوشتها:
1- نهجالبلاغه، خطبه شماره 19، ص 852
2- نهجالبلاغه، خطبه 136، ص 316
3- نهجالبلاغه، خطبه 236، ص 620
4- نهجالبلاغه، خطبه 196، ص 498
5- نهجالبلاغه، خطبه 147، ص 339
6- نهجالبلاغه، خطبه 6، ص 41
7- نهجالبلاغه، خطبه 198، ص 931-930
8- نهجالفصاحه، صفحه 301، سخن 2926، ح1015
9- نهجالبلاغه، خطبه 303، ص 973
10- تحفالعقول، ص 300
11- نهجالفصاحه، ص 308، سخن 2995، ح19
12- نهجالفصاحه، ص 453، سخن 4478، ح2114
13- نهجالبلاغه، خطبه 325، ص 982
14- تحفالعقول، ص 298
15- نهجالبلاغه، نامه شماره 27