روایت علم از دیدگاهها و رخدادهای سال 56 - 1355
نويسنده:رسول جعفریان
مقدمه
در باره خاطرات علم و ویژگی های آن بارها صحبت شده است. اهمیت این خاطرات به دلیل افشای برخی از مسائل درون دربار پهلوی و مناسبات خانوادگی میان اعضای این خاندان، دیدگاه های رسمی و غیر رسمی شاه در باره برخی از مسائل بین المللی و داخلی، و به ویژه سیستم اداره مملکت در بخشهای محدودی از مسائل عمومی و خصوصی است. همچنین و به طور ویژه اطلاع در باره افرادی که به نوعی با علم و شاه در جریان بوده اند، دیدگاه های خاص علم و شاه در باره اسرائیل و کشورهای عربی، مداخله های غیر رسمی شاه در امور بین المللی، هراج کردن پول مملکت با پرداخت آن به این کشور و آن کشور، تعیین حقوق برای بیشتر شاهزاده های ورشکسته عالم و بسیاری از مسائل خصوصی دیگر، از مسائلی است که در خاطرات علم به عنوان مسائل جاری و پیش پا افتاده مورد توجه قرار گرفته است.
آنچه از متن این کتاب می توان استشمام کرد، نوعی نگره استبدادگرایانه ای است که تمام امور کشور را به زیر سلطه خود میبیند، مردم را انسانهای بیمقداری میداند که چون شکمشان به زعم او سیر است، برای چه باید شورش کنند. به باور او مخالفان او که آنها هم تحریک شده خارجی هستند تنها یک مشت «عن تلکتوئل» (کذا) هستند که گویا ارث پدرشان را میخواهند و البته به زعم شاه هیچ گهی نمی توانند بخورند.
تصویر شاه در این خاطرات، مردی است همه چیز دان که کمترین ارزش و اعتباری برای مجلس و نخست وزیر و دیگران قائل نیست. از کوچکترین انتقادی ولو از سوی علم باشد، رنجیده میشود. از مقالاتی که مطبوعات خارجی در باره اوضاع انفجار آمیز ایران انتشار میدهند بر میآشوبد و پشت هر نوع مخالفتی از صغیر و کبیر دست خارجی را در کار میبیند. با این حال، او کمترین تردیدی ندارد که هیچ خطری او را تهدید نمیکند. مخالفت روحانیون از نظر علم، حکایت چند آخوند شپشو است و از نظر شاه آخوندی رو به اضمحلال و نابودی است.
درست هنگامی که در دنیای مدرن، رابطه یک سیاستمدار با یک روسپی سروصدا ایجاد کرده و آنان را تحت فشارهای فراوان قرار میدهد، علم با کمال وقاحت در این کتاب شرحی عریض و طویل در باره فساد و فحشای موجود در دربار ارائه میدهد. شاه حتی به یک دختر امریکایی که در یک خانواده امریکایی در شیراز زندگی میکنند چشم طمع دارد و علم او را از بازتاب بد هر نوع اتفاقی در این باره برحذر میدارد. بارها از فرانسه و ایرلند پروازهای مخصوص برای این کار انجام میشود و علم نه فقط شرحی از اعمال خود بلکه از شاه و ولیعهد را هم به وضوح گزارش میکند. آنچه در این باره در این گزارش به نقل از خاطرات علم آوردهایم و البته مجلدات پیشین هم از این دست داشت، بسیار اندک است و در عین حال از بابت نقل آنها عذرخواهی می کنیم.
بدون تردید در میان خاطراتی که تاکنون از درباریان چاپ شده و احتمال می رود که حجم بیشماری از آنها در سالهای آینده چاپ شود، تاکنون خاطرات علم به لحاظ نزدیکی آن به شاه دست کم با خاطرات فردوست برابری می کند. با این تفاوت که این خاطرات پیش از انقلاب و آن یکی پس از انقلاب نوشته شده است. به علاوه، ورود علم در زندگی خصوصی شاه بعدی از این خاطرات است که حجم بالایی اطلاعات موجود در این کتاب را به خود اختصاص داده است.
نویسنده این سطور، به قصد تفنن مروری بر این کتاب کرده و مطالبی یادداشت نمود که خدمت دوستداران عرضه خواهد شد، در عین حال بر این باور است که باید این کتاب چندین بار خوانده شده و ظرائف و دقائق آن در شناخت دولت شاهنشاهی آن هم درست در سالی که در ظاهر سالی با ثبات اما در باطن سالی پرتلاطم برای رژیم پهلوی بود، مورد تأمل قرار گیرد. بی تردید در این زمینه کاری صورت نگرفته و غالب آنچه نوشته شده همراه حب و بغض بوده است.
باز هم باید از این که برخی از مسائل خصوصی موجود در این کتاب را به اشارت می آورم عذر خواهی کنم. اما باید گفت وقتی منتشر شد، و آن در هم در ارتباط با کسی است که 37 سال بر این کشور حکمرانی کرده، دیگر نمیتوان عنوان خصوصی روی آن گذاشت. حقیقت حیفم آمد خوانندگانی را که عجالتا دسترسی به کتاب ندارند از این نکته در غفلت گذارم که حاکمان ایران بزرگ و باستانی ما دقیقا یک مشت افراد فاسد روسپیباز، بی سواد، خودخواه و متکبر بوده و اطرافیان آنان نیز یک مشت چاپلوس و مجیزگو مانند علم بوده اند که صبح و شام در وصف شاه تعابیر شگفت به کار برده و آن قدر در چاپلوسی جلو می رود که شاه را دست کم در دو جای این مجلد، با پیامبر (ص) مصداق آیه انک لعلی خلق عظیم می داند. (ص 206). به هر روی آنچه در ذیل آمده گزیده هایی است که گهگاه توضیحی هم پیش یا پس از آنها درج شده است. کتاب مع الاسف بدون فهرست اعلام منتشر شده و از این بابت استفاده از آن محدود شده است.
شاه باید به امریکائیها، درس مملکت داری بیاموزد!
بخش قابل ملاحظه ای از کتاب ستایشهای علم نسبت به شاه در مقام یک فدایی است. از این قبیل عبارات که خواهد آمد، فراوان در فراوان در کتاب آمده است: کنار دریا که دراز میکشند، بچه ها سرو صدا میکنند، سگها صدا میکنند و شاهنشاه کوچکترین عکس العملی نشان نمیدهند. تبارک الله از این عظمت و سعه صدر (ص 29).
تعارض میان شاه و شهبانو در زمینه مسائل خانوادگی تا روشنفکری بارها در این کتاب منعکس شده است. وقتی سخن از تربیت ولیعهد است می نویسد: من میترسم کمکم افکار لیبرالیسم بی مأخذ علیا حضرت شهبانو بچه را از همه چیز بترساند که جرئت تصمیم گرفتن در هیچ چیز را نداشته باشد (ص 35).
شاه: بساط آخوندی رو به اضمحلال است
پس از آن علم صبحت با شاه را ادامه داده و راه حل را در آن می داند که: اصل کار نباید از دست برود و باید واقعا آخوندهایی با تقوی تربیت شودند و تحویل جامعه گردند. فرمودند: به دولت گفته ام در مشهد و شیراز بساط صحیحی راه بیندازند. قم هم که کرکر خواهد کرد. (ص 44). شاه به کمترین خواسته روحانیون و حتی کسانی که فکر می کردند نفوذی در او دارند اعتنایی نداشت. علم می نویسد: عرض کردم شریعتمداری از قم عرض می کند سهمیه حج امسال کم تعیین شده است. اگر قرار باشد بعد اضافه شود مقرر فرمایند همین حالا بشود که کار صورت بازار سیاه پیدا کرده است. فرمودند به هیچ وجه، مخصوصا به دولت بگو سهمیه را زیاد نکنند (ص 525). البته شاه این اندازه توجه داشت که باید به آخوندهای کرد که مردمان وطن پرستی هستند از طریق اوقاف کمک کند (ص 529).
علم در تاریخ 31/1/55 از شخصی به نام احسان الله استخری معلم علوم دینی ولیعهد یاد می کند که به عتبات مشرف شده بوده و از قول آیت الله خویی گفته است: ایشان استدعا دارند سفیر شاهنشاه در بغداد عنایت بیشتری نسبت به ایشان داشته باشند. شاهنشاه تلخ خندهای کردند و فرمودند: این آقایان که همیشه از سفیر من فاصله می گرفتند (ص 56). این زمان اوج فشارهای رژیم بعثی به حوزه نجف بود، زیرا پس از توافق با ایران اطمینان داشته که شاه مانند گذشته در این زمینه مداخله نخواهد کرد. صد البته که امام خمینی در این زمینه ها هیچ اعتمادی به دستگاه پهلوی نداشت. علم می گوید که یکبار هم آیت الله خویی توسط یکی از محارم خود از نجف پیام داده بود ـ و به احتمال قوی این شخص در رساندن پیام و تحریف آن نقش ایفا کرده بود – که شاهنشاه ترتیبی بفرمایند که وضع آنها محفوظ بماند. در این پیام، پیام رسان از آقای خمینی گلایه کرده بود که روزگار را بر ما تنگ کرده است [در اینجا مصحح کتاب آقای عالیخانی، جمله را در کروشه افزوده اند به این عبارت »به کمک مقامات عراقی» یعنی این که پیام رسان گفته است که آقای خمینی به کمک مقامات عراقی چنین وضعی را پدید آورده است در حالی که در اصل خبر علم چنین جمله ای نیست. این نشان از عدم صداقت عالیخانی دارد. به هر روی علم از قول شاه در واکنش به آن پیام چنین نقل می کند: شاهنشاه فرمودند:این حرفها را را به گوش آیت الله خوانساری برسانید. اما راستی این آیت الله خوانساری هم پر وپای قرصی ندارد. چرا آن جزوه را علیه مارکسیستهای اسلامی نداد؟ عرض کردم: آخوند در هر مقام که باشد به تنها چیزی که فکر می کند فقط و فقط دکانش است (ص 156). شاه در جای دیگر هم نگرانی خود را از عدم موضع گیری علما در برابر مارکسیستهای اسلامی یادآور میشود. علم می نویسد: بعد فرمودند: این آخوند پدر ... که جرأت نمیکند بگوید مارکسیست با اسلام حکم آتش و آب را دارد، آخر به چه درد میخورد؟راستی چرا اینها جرأت نمیکنند چنین اعلامیهای بدهند؟ این آیت الله خوانساری چه قدر ما را معطل کرد و چیزی نگفت؟ (ص 450).
شاه و هراس از گسترش حجاب
یک حکایت جالب که شاه در باره دیدار مادرش با آیت الله کاشانی نقل می کند و تازه است و در عین حال کینه شاه را هم نسبت به آیت الله کاشانی نشان میدهد: در زمان مصدق، مادرم بدون اجازه من برای این که شاید بتواند کاری بکند، در یک مکانی با آیت الله کاشانی ملاقات کرده بود. وقتی که مردکه به اتاق وارد شده بود قهرا مادرم نشسته بود. به او پرخاش کرده بود که خانم بلند شو، بلند شو، تو باید پیش پای من بلند شوی. (ص 68 – 69).
اعتماد به اسرائیلی ها
سفیر اسرائیل از علم دعوت می کند که به اسرائیل سفر کند. اما او از این که این اقدام علنی باشد، در هراس است و سفیر می گوید: مگر نخست وزیر ما به این جا نمیآید؟ تو را هم طوری میبریم که هیچ کس نفهمد (ص 59).
اسرائیلیها که بر آن بودند تا نمایندگی کامل شاهنشاهی را در امریکا عهده دار باشند از این که اردشیر زاهدی زیر بار آنها نمی رفت، مرتب گلایه می کردند. آنان او را متهم به طرفداری از عربها می کردند (ص 113). عاقبت هم شاه را وادار کردند تا به او بنویسد تا از اسرائیلی ها برای لابی گری استفاده کند و چند تن آنها را در اطراف خود داشته باشد. علم در باره شاه مینویسد: امر فرمودند به اردشیر زاهدی بنویسم و یادآوری کنم که باید با اسرائیلیها تماس داشته باشد (252). نظر علم که شاه نیز پای بند آن است، این است که اسرائیلیها اطلاعات دقیقی دارند (ص 255).
سفیر اسرائیل برای علم توضیح داده بود که «مهمانی دادن به سناتورها یا خاویار دادن و این حرفها موضوع را حل نمیکند» باید لابی فعال داشت. (ص 236، 247).
به رغم روابط خوب ایران با عربستان که در سایه نفوذ امریکا پدید آمد بوده دو طرف نسبت به هم یکسره کینه داشتند. علم از صدر اعظم اتریش نقل می کند که وقتی از کشورهای عربی بازدید کرده بود: به نماینده ما گفته بود ترس اعراب از ایران بیش از اسرائیل است (ص 82).
شاه در مصاحبه با روزنامه عکاظ چاپ عربستان از شیعه به عنوان یک مسأله سیاسی یاد کرده بود که مورد اعتراض علم واقع شده و علم به او می گوید که شما شاه یک کشور شیعه هستید. شاه راضی می شود این عبارت را بردارد اما از این که روی شیعه تأکید بیشتری بکند، خودداری می ورزد (ص 121).
شاه پیغام می دهد که به سفیر امریکا بگو: عربستان پنجاه و یکمین ایالت خود شماست (ص 127).
اعتماد علم و شاه به اسرائیلیها با بازیهایی که آنان در میآوردند، هر روز تقویت میشد. موشه دایان به اذعان خود علم دوست بیست ساله او بود (ص 517). به هر حال اعتماد دربار پهلوی به اسرائیلیها زیاد بود و علم زیادتر از همه. روزی که سه نفر مستشار امریکایی را در ایران ترور کردند، اسرائیلیها از قبل احتمال آن راداده بودند. علم مینویسد: به ما اطلاع داده بودند که منتظر چنین قضیهای باشید و ترور چند نفر امریکایی در ایران صورت خواهد گرفت. من از کار آنها حظ کردم (ص 213). بنابر این کار تبلیغاتی مشترک ایران و اسرائیل باز هم تقویت میشود: دکتر منوچهر گودرزی گزارش کار مشترک تبلیغات ایران و اسرائیل را آورد که بشنوم (ص 217). علم در جایی مینویسد: گودرزی رابط ما با اسرائیلیها بود ولی وزیر اطلاعات و هیچ کس از این مسأله خبر ندارد (ص 290).
درباریان زیادهخواه
علم در باره مخارج درباری ها و دست و دلبازی شاه یاد می کند. مثلا در مورد مسافرت هر سه ماه سرکار خانم فریده دیبا به مشهد برای غبارروبی و کرایه یک هواپیمای دربست به حساب دربار؛ و اما واکنش شاه: اعلی حضرت همایونی که ما شاءالله دریا دل است، میخندیدند. من هم می خندیدم (ص 158). سپس از نظر فرح یاد می کند که گفته اند می شود در امور دربار صرفه جویی کرد و مثلا: شراب که سرناهار باز می کنند از مهمان بپرسند که می خورد یا نمیخورد، بعد بریزد. مخصوصا در مهمانی عربها که شرابخور نیستند. (158). در جای دیگری هم از اصرار فرح در باره صرفه جویی در دربار یاد میکند اما علم می افزاید که به شاه گفتم: اگر بر اصل صرفه جویی است یک هزارم تخفیف در کنتراتهای بی ربطی که به ده برابر قیمت به ..... غیره و غیره می دهیم (اینها را حسب الامر علیا حضرت شهبانو می دهیم) مهمانی های ده سال و پول گل صد سال دربار را تأمین میکند. شاهنشاه خندیدند (ص 198).
دربار و روسپیگری
به جای آن که به دفتر بروم یک دختر خانم امریکایی را ملاقات کردم و دو ساعتی را گذراندم. بسیار خجل بودم که از وقتم دزیدهام و بیچاره مردم معطل اند که مرا ببینند. چه باید کرد؟ نفس عماره (کذا) است و گاه مسلط. (ص 34). [خطاب به شاه] یک میهمانی برایم رسیده است که عکسش همراه است. ملاحظه فرمودند و چون شاهنشاه شیفته لب ... هستند فرمودند بعد از ظهر باید او را قطعا ببینم (ص 42).
و یکی از لطائف در باره یک فاحشه سوئدی است که چغاله خورده است و قی و ... گرفته و قرار است شاه یک هفته خود را در کیش با او صرف کند، اما از بد اقبالی مشکلی برای دختر پیش آمده است که اگر شاه به کیش برود تنها وقت را تلف خواهد کرد!: مدتی شاهنشاه راه رفتند و فکر کردند که چه کنیم؟ کس دیگری هم بفرستیم یا اصولا نرویم؟ (ص 48).
حکایت تکراری علم در سراسر کتاب این است:: من گردش رفتم. با یک دختر ایرانی، به نظرم وقت تلف کردم! (ص 70). بعد از ظهر هم دو سه ساعتی با یک دختر خانم ایرانی گذراندم که بسیار خوب بود (ص 76). بعد از ظهر یک دختر ایرانی را دیدم که خیلی اعلا بود (ص 84). و در تمام این احوال وضعیت شاه نیز چنین است آن جا که می نویسند: در شیراز به استراحت گذشت و شاهنشاه هم تنها نبودند (ص 86 و 87). من امشب در اصفهان تنها هستم ولی شاهنشاه تنها نیستند (ص 91). به جای آن که به دفترم بروم به دیدن یک دختر انگلیسی رفتم که از هر جهت بسیار مطلوب بود (ص 92). بعد یک دختر آلمانی را دیدم که بسیار خوب بود (ص 116). بعد از ظهر هم یک دختر خانم ایرانی دیدم و خوش گذشت (ص 119). بعد از ظهر تمام کار کردم فقط یک ساعتی با یک دختر خانم ایرانی گذراندم (ص 138). و برای شاه هم یکسره در تلاش بود: با وصف آن که بسیار خسته بودم، سر شام رفتم، چون می بایست در مور یک دختر خانم گزارشی عرض کنم (ص 139). پس از شرفیابی حضور ولیعهد و شهبانو، با یک دختر ایرانی بسیار خوش گذراندم (ص 143). بعد از ظهر من یک دختر خانم لهستانی را دیدم که بسیار تعریف داشت (ص 149). وقتی شاهنشاه حرکت فرمودند به دختر خانم ایرانی که دوستش دارم تلفن کردم پیش من بیاید و دو ساعتی با فراغت کامل با او بودم (ص 156). و موارد دیگر (160، 172، 177، 184، 188، 191، 195، 196، 199، 206 (دو ساعتی با دختر خانم انگلیسی گذراندم)، 216، 220، 234 (بعد از ظهر با یک دختر خانم ایرانی تازه قرار ملاقاتی داشتم)، 244، 255، 268 (شاهنشاه به گردش تشریف بردند و من هم با یک دختر فرانسوی ملاقات کردم و دو ساعتی گذراندم. بد نبود)، 282، 352، 379، 403، 442، 451، (دختر ایرلندی)، 479.
البته همان طور که در ص 156 کتاب خاطرات علم آمده، عربها شرابخوار نبودند اما جناب علم کمال عنایت را برای در اختیار گذاشتن دختران ایرانی برای آنها داشت. زمانی که سلطان قابوس آمد و رفت شاه از علم پرسید: در این دو شبه خوش گذرانی چه کرد؟ عرض کردم: هر شبی چهار پنج خانم در اختیارش بود (در خارج کاخ) اما چه کرد نمیدانم. فرمودند: تازه داماد احیانا ناخوش نشود. عرض کردم: خیر دخترهای ایرانی تمیز شدهاند و او هم خیلی آنها را دوست دارد (ص 167). این رویه ای روزانه خود شاه هم بود. به خصوص وقتی رقاصه ها را برای او می آوردند آن وقت بود که به قول علم: از بعضی از رقاصههای امشب هم خوششان آمده بود. فرمودند در باره آنها تحقیقاتی بکنم (ص 173). همان جا، یعنی سه سطر بعد از آن، علم که وقاحت و مجیرگویی را به حد اعلا رسانده، می افزاید: خداوند به او دل شیر و حوصله پیامبری داده است (ص 173). علم به فکر ولیعهد هم بود و ترجیحا می گفت: فعلا اگر ایشان به چنگ دختر ایرانی بیافتد ممکن است احساساتی بشوند و کار مشکل بشود. بهتر است دخترهای اروپایی را برایشان راه بیندازیم. فرمودند: صحیح است. همین کار را بکنید (ص 182). در جای دیگری: بعد رفتم یک دختر خانم انگلیسی را برای والاحضرت همایونی (ولیعهد) دیدم. بعد نبود. (ص 360). باز می نویسد: حال که والاحضرت شروع به دختر بازی کردند، باید ترتیبی داد که خیلی معتدل باشند (ص 395). شاه هم از دختران اروپایی ها، بیشتر راضی بود: شاهنشاه از هدیه ای که من از فرانسه با خود آورده بودم و دیشب در حضورشان بود، تعریف فرمودند (ص 187). شاهنشاه تلفن فرمودند و سراغ دختری را گرفتند. من بسیار خجل شدم که نتوانستم توضیح عرض کنم (ص 212). اما ایمان شاه از نظر علم: صبح شرفیاب شدم. به محض زیارت شاهنشاه فرمودند:حیف و صد حیف که این مهمان دیشبی خیلی عالی است. عرض کردم: چرا حیف؟ فرمودند: آخر ایام قتل پیش میآید و دیگر نمی توان استفاده کرد... عرض کردم: خداوند به اعلیحضرت سلامتی و طول عمر بدهد با این عقیده خالصی که دارید (ص 242). قرائن بسیار حاکی است که هر کجا علم عبارت «شاهنشاه به گردش تشریف بردند» را بکار برده کنایه از همین امور جاریه و معموله است. علم مینویسد: فرمودند: گردش بعد از ظهر حاضر است؟ عرض کردم، همان طور که دیروز امر فرمودید ترتیب آن داده شده است (ص 261). و جای دیگر وقتی شاه افراط در گردش میکند، علم چنین توصیه میکند: وقتی مرخص میشدم فرمودند: ناهار در سد فرحناز حاضر باشد. ترتیب گردش را در آن جا بده. من خندیدم و عرض کردم: سه روز متوالی است گردش تشریف میبرید. بریا سلامتی وجود مبارک خوب نیست (ص 338). بار دیگر که شاه از علم میخواهد ترتیب امور گردش را بدهد علم می گوید: عرض کردم غلام موافق نیستم. (چون دیروز هم تشریف برده بودند) خندیدند. فرمودند: آخر کاری ندارم. بنشینم مگس بپرانم؟ (ص 517). در حالی که در دنیا فهمیدن رابطه یک سیاستمدار با یک روسپی سروصدا ایجاد می کند، علم با بیشرمی جزئیات کارهای خود و شاه را گزارش میکند. یکبار اشاره میکند آن دختر فرانسوی که چندی قبل سراغش را گرفتید «امشب که آن جا تشریف میبرید با دامن گشاده منتظر ورود مقدم مبارک است». بعد اظهار نظر میکند که خیلی هم چنگی به دل نمیزند... دهنش گشاد و پای ساقهای بسیار کلفت و بی ریختی داشت... (ص 453). و شاه که مداوم و مرتب در پی این امور است: در فرودگاه از من سؤال فرمودند: تکلیف گردش فردا بعد از ظهر چیست؟ عرض کردم دست خالی نیستم... یک نفر هم زیادی داریم که غلام فکر کردم در اختیار والا حضرت همایونی (ولیعهد) بگذاریم (ص 456). این عوض کردن دختر به حدی به افراط گراییده بود که شاه آن را دیوانگی خواند. این درست وقتی بود که میان شاه و علم سخن از شمس پهلوی به میان آمد که گاه با ده بیست سگ و گربه از این کشور به آن کشور میرود. وقتی گفته شد که کار او نوعی یوانگی است، شاه اینجا را دیگر انصاف به خرج داد و به قول علم: ولی شاهنشاه آن قدر آقا و انسان و و با انصاف است که فرمودند: ما این قدر دختر عوض میکنیم دیوانگی نیست؟آن هم یک نوع آن است (ص 531).
فرح: مردم از ما خسته شدهاند
زمانی که شاه در بازدید از طرح توسعه اطراف حرم امام رضا علیه السلام در مشهد، دستور تخریب دو مدرسه علمیه را می دهد. فرح روز بعد از آنجا دیدن کرده و می گوید: خراب کردن این جا جنایت است و بسیار حیف است (ص 110). علم خدا را شکر می کند که کار مهمی جز امور هنری در اختیار فرح نیست: اگر کارهای کشوری بود چه می شد؟ (ص 131)
انتقادهای فرح کمابیش ادامه داشته است. برای مثال این مورد: 31/3/55: قبل از حرکت که در باغ کاخ مرمر رامسر بودیم که ساعت 11 شاهنشاه به هتل تشریف ببرند و آنها را بردارند علیا حضرت شهبانو غفلتا فرمودند که به نظر من مردم از ما خسته شدهاند و دیگر احساس نمی کنم که با حرارت و عشق دست میزنند. خیلی باعث تجب شد. شاهنشاه فرمودند: من که چنین احساسی نمی کنم... من دیدم شاهنشاه خیلی ناراحت شدند (159). جالب است که خود علم در 5/7/55 مینویسد: امروز دررکاب مبارک همایونی به همدان آمدیم. ... تقریبا آدم فقیر در بین مستقبلین ندیدیم (ص 262). وی این نکته را شاهد بر آن گرفته است که در همدان تقریبا فقیر وجود ندارد. علم بر این باور بود که نارضایتی در میان مردم اصلا معنا ندارد زیرا: کشاورز و کارگر که فوق العاده راضی است و بورژوا و عمله و غیره هم که به پول رسیدهاند. احیانا میماند چند «عن تلکتوئل» (کذا) میخواهد راضی باشد میخواهد نباشد. اهمیتی ندارد. این پدر سوخته (یعنی همین عن تلکتوئل) هم ارث پدرش را مگر مطالبه کند و گرنه بهداشت و تحصیل رایگان که دارد دیگر چه گهی میخورد؟ (ص 342). یک نکته روشن است. علم به برخی از به قول خودش اشکال تراشی های جزئی توجه دارد که شاه به این مقدار هم توجه ندارد. با این حال از فهم این که مشکل از کجاست درمانده شدهاند. علم اظهار می دارد: به عرض رساندم که گرفتاری این است که ممکن است دشمن به خطوط داخلی ما رخنه کرده باشد. یعنی این عدم رضایت بی جهت مردم که دستی دستی تراشیدهایم جز رخنه دشمن به صفوف داخلی ما نیست. (ص388) علم اشکالات را به دولت بر میگرداند و اشارهاش به هویدا و اطرافیان اوست. وی از شاه میخواهد: این پدر سوخته ها را به عنوا ن خائن یا بی لیاقت به زندان بیندازید که مردم لااقل نفسی بکشند (ص 388). این همان سیاستی بود که شاه دنبال کرد، اما زمانی که دیگر دیر شده بود. در 29/2/56 شاه از این که مخبر یکی از روزنامهها نوشته بود که «اوضاع ایران قابل انفجار است» به شدت خشمگین شده بود (ص 437).
در سال 55 شماری از اعضای باقی مانده گروه های کمونیستی و مجاهدین خلق در خیابان ها و طی درگیری با ساواک کشته شدند که اطلاعات اندکی از آنها در این خاطرات انعکاس یافته است. برای شناخت دیدگاه شاه در این باره این مورد جالب است: قدری راجع به تروریستها صحبت کردیم. گفت: باید دید ریشه آن کجاست. گفتم: معلوم است که از خارج می باشد. گفت عدم رضایت و احساسات افراد را هم باید حساب کرد. ... فرمودند: مسأله تروریستها البته یک مسأله خارجی است و الا چطور ممکن است عملیات و تبلیغات آنها در همه ساعات و همه روزه و همه ماه در یک ساعت معین به این صورت هماهنگ در دنیا علیه ما باشد؟ (ص 129 – 130). جالب است که همان موقع به شاه خبر رسیده بود که یک گروهبان وظیفه گفته است: چرا ما باید این مردمان شجاع را تروریست بنامیم؟ (ص 133)
نسبت دادن همه مخالفتها به خارجی ها، آسانترین تحلیل و ناشی از یک توهم بود، آن هم برای شاهی که همه چیزش وابسته به خارجی بود. این خارجی اگر فقط شوروی بود، تا اندازه ای ظاهر موجهی داشت، اما شاه و علم حتی دست امریکا را در پشت این قضایا میدیدند و راه خطا میرفتند. وقتی سالیوان به مخالفان مذهبی شاه اشاره کرده بود، علم موضع شاه را چنین بیان میکند: فرمودند: آخر این مردکه نمیفهمد که اینها مارکسیست اسلامی و در دست روسها هستند؟ عرض کردم: تماما این طور نیست (یعنی فقط دست روسیه نیست) آن هم یک شاخه است. ملاحظه فرمایید که در مدارس و دانشگاهها دخترها با چادر و چاقچور میروند. اگر انگشتی در زیر نباشد این کار نمیشود. فرمودند: انگلشت مارکسیستهای اسلامی که قطعا هست. عرض کردم: از انگشت خود امریکاییها هم غفلت نفرمایید. اینها خیلی خرند.... با وضع دنیا و تلویزیون و رادیو این همه دانشگاه و مدارس عالی و مجله و جراید اگر باز هم دختری چادر سر کند و به دانشگاه برود و از مسخره شدن نهراسد شاهنشاه یقین بدانند از جایی آب میخورد. تنها قسمتی به روسها (مارکسیستهای اسلامی) قسمتی هم به امریکاییها و قسمتی هم از حمق و تعصب است... شاهنشاه فرمودند: به هر حال مثل آدم روسری سر کردن نه در مدارس و نه دانشگاهها مانعی ندارد ولی مقنعّ و چادر وغیره غلط است. عرض کردم:مقنّع نیست مقنعه است... فرمودند خوب شد به من گفتی. (ص 441). تأکید سالیوان که به تازگی سفیر امریکا در ایران شده بود، روی مخالفان مذهبی، شاه را برآشفته کرده بود و اساسا نمیتوانست چنین مطلبی را بپذیرد. علم، شاه را آرام کرده و گفت: در خصوص آخوندها فکر کرده بودم او (سالیوان) را حال بیاورم و نفوذ آخوند شپشو را برایش بگویم. (ص 458). در واقع بی شعوری شاه و علم و اطرافیان این بود که بزرگترین خطر را هیچ تلقی میکردند، خطری که در یک قدمی آنان بود. تازه سالیوان را مورد استهزاء هم قرار میدادند.
شاه مطالبی را با کتابی که موسسه استوک در باره وی منتشر می کرده بیان میکند. از جمله دو نکته را فرح ایراد میگیرد. یکی این که وقتی از شاه میپرسند که چرا با تحریم نفت مانند کشورهای عربی همراهی ندارید میگوید: ما عرب نیستیم. دیگری تأکید او در باره نژاد آرین است. (258). شاه این انتقادهای فرح را به «وز و وز مگسها» تشبیه میکند: زنها مثل مگسها دائما وزوز میکنند برای آن که جان خودش را خلاص کند موافقت می کند که آسوده شود. (ص 281).
دنیس رایت و معرفی کودتای 1299 به عنوان یک کودتای ایرانی
علم: هر الاغی را شاهنشاه به نخست وزیری برگزیند ....
انتقادهای علم به دولت هویدا در جای جای کتاب هویداست: به این دولت بی لیاقت نفرین کردم... نه این که خودم رئیس دولت بشوم فقط از جهت خدمت به شخص شاهنشاه. یک همچو حقه باز بی همه چیز که همه آبروی ما را به باد داده است. از فرودگاه مهرآباد که میخواهم پرواز کنم، از خجالت خیس عرق میشوم. ... هر الاغی را شاهنشاه به نخست وزیری برگزیند، همین قدر که قدری حمیت و حقیقت داشته باشد کافی است که وضع را نجات بدهد. جهان وطن که نمی تواند وطن را آباد کند (ص 179). این جمله اخیر می تواند اشاره به بهائی بودن هویدا باشد.
فلسفه انقلاب و رستاخیز
علم طرفدار معاونش یعنی باهری بود و به شاه گفت: اگر شاهنشاه دکترینی برای حزب رستاخیر می خواهند همین که باهری نوشته کمال مطلوب است. اما شاه که خود را در اوج می بیند می گوید: بالاخره فرمودند: مبتکر انقلاب منم و من میخواهم آن چه در دل من است پیاده شود نه آنچه در فکر محدود باهری و همکارانش میگذرد (ص 248).
ریخت و پاش شاهانه
استعداد علم و شاه در سیاست خارجی که غوغاست. هیچ کس جز آنها حقائق عالم را نمیفهمد. یکبار وقتی بحث عدم فروش سلاح امریکایی به ایران توسط کارتر در دوره کاندیداتوری او مطرح می شود علم چنین افاضه میفرماید: عرض کردم... چه خوب میبود این کار را [تقسیم ایران میان امریکا و روسیه] می کردند و همه راحت می شدیم و از تهیه اسلحه فارغ. فرمودند: اگر ما را به روسها میدادند چی؟ عرض کردم: خیلی بعید است که امریکاییها راضی بشوند این سد و این زنجیر ترکیه – ایران شکسته شود. (ص 222).
بریز و بپاش های دربار کمتر در این کتاب انعکاس یافته اما گهگاه مسائلی از این دست افشا می شود که : دیشب شام خصوصی خوبی با آشپز فرانسوی از رستوران اوآسیس کن فرانسه آورده بودم. به معظم لها و همراهان دادم... مایه تعجب و حیرت همراهان شده بود (ص 111).
نمونه های فراوانی از مرحمتی های شاه به شاهان عرب نیز در این کتاب درج شده است. یک نمونه کمکهای نظامی شاه به پادشاه مراکش است که فقط یک قلم آن شش عد اف 5 است. مقدار زیادی هم توپ از طریق اردن ارسال شده است تا مراکش علیه الجزایر بکار گیرد (ص 107). پادشاه افغانستان هم از مراحم شاهانه استفاده می کرد.
یارشاطر علیه براهنی
شاه و دمکراسی
شاه باورش شده بود که تمام این عظمت مرهون شخصیت و تصمیمات اوست. علم در 26/6/55 مینویسد: امروز به من میفرمودند: کسی چه می داند؟ اگر موفقیت های من نبود نه تنها از خانواده پهلوی و تمام زحمات و مشقات پدر من اسمی نمیبود، ایران هم نمیبود. (ص 250)
البته شاه این اندازه هم احمق نبود. او می دانست که کشوری پول خودش را میخورد و از منافع امریکا دفاع میکند. بنابر این چرا امریکاییهای احمق، در باره فروش اسلحه به این کشور تأمل میکنند. علم مینویسد: عرض کردم: امان از این حمق امریکایی و جامعه امریکایی! مردکه پدر سوخته پول میگیرد،از منافع او دفاع میشود، ما به اسلحه او متکی میشویم و باز هم مخالفت دارد. این چه جامعهای است؟ یک جنگل مولا. (ص 255).
شاید شاهکار علم این جملات باشد که به سفیر امریکا اظهار میکند: ما تنها کشوری هستیم که پول خودمان را خرج می کنیم و از منافع شما دفاع میکنیم (ص 504 – 505).
داستان پیوستن کمونیستهای وطنی به نظام پهلوی خود موضوع یک تحقیق مستقل است. یکی از آنها زنی است که کتابی با نام بنفشه سیاه در باره نجات آذربایجان برای شاه نوشت. علم مینویسد: عرض کردم یکی از خانم هایی که کتاب بنفشه سیاه را در مورد نجات آذربایجان به رشته تحریر درآورده، از کمونیستهای دوآتشه بود. امروز جزء نویسندگان کتابهای ما که به مناسبت پنجاهمین سال سلطنت پربرکت پهلوی است شرفیاب خواهد شد. خندیدند. فرمودند: آخر نمیگوید چرا این کتاب را نوشته است؟عرض کردم، میگوید برای استغفار! ( 260).
البته آقای علم اصلا از اموال دربار سوء استفاده نمیکنند هرچه میکنند با اجازه است، مثل این مورد: اجازه خواستم فردا صبح با هواپیمای هفت و نیم به زوریخ برای تعمیر دندانهایم بروم. فرمودند، مانعی ندارد برو. (ص 301). البته ایشان دوست دختر ایرانیاش را هم قبلا آنجا فرستاده بود که وقتی دندانش زیر دست دندان پزشک درد گرفت به خانه که بر میگردد مرحمی برای آن پیدا شود، به قول خودش: این راحت به آن زحمت میارزید (ص 302). بار دیگر هم دختری ایرلندی را پیشاپیش به زوریخ فرستاد تا خودش هم برای دندانهایش برود (ص 526).
علم به مناسبت های مختلف در میان خاطراتش نامهها، یادداشتها، و اسنادی را گذاشته بوده که تنها اندکی از آنها در این کتاب به صورت تصویر گذاشته شده است. یکی از آنها نامه شاپور ریپورتر در باره مسائل نفتی است که نشان میدهد این شخص تا چه اندازه و مثل گذشته در این امور نفوذ داشته است (ص 310).
داستان گاز گرفتن پای شاه توسط سگ یک روسپی فرانسوی
نامه امام موسی صدر به علم
البته همان زمان، امام موسی صدر مخالفانی هم از میان ایرانیان مبارز داشت؛ کسانی که این مشی را نمیپذیرفتند و البته چونان صدر درگیر مسائل لبنان هم نبوده و نقشی در رهبری یک جامعه ایفا نمیکردند.
شرحی از سیر برخوردهای رژیم پهلوی با امام موسی صدر و مواضع دولت ایران در مسائل لبنان طی سالهای دهه هفتاد در پرونده اسناد ساواک امام موسی صدر که در سه مجلد توسط مرکز بررسی اسناد تاریخی به چاپ رسیده، آمده است. منصور قدر سفیر ایران در لبنان تلاش زیادی علیه امام موسی صدر به خصوص در سالهای اخیر داشت و این به توصیه شخص شاه و ساواک بود. این در حالی بود که شاه مدعی حمایت از شیعیان لبنان نیز بود.
منبع: www.historylib.com