Social Darwinism

داروینیسم اجتماعی

نظریه‌هایی که در آن‌ها سازمان اجتماعی را به موجودات زنده تشبیه می‌کنند، و جوامع را رو به رشد و توسعه می‌بینند و مراحل تکامل را رو به پیشرفت تلقی می‌کنند، در اواسط قرن نوزدهم پدید آمد. پیامدهایی از پیش برنامه‌ریزی نشده یا حتی
پنجشنبه، 15 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: Plato
موارد بیشتر برای شما
داروینیسم اجتماعی
 داروینیسم اجتماعی
 

نویسنده: ترل کارور
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی


 
 

 Social Darwinism

نظریه‌هایی که در آن‌ها سازمان اجتماعی را به موجودات زنده تشبیه می‌کنند، و جوامع را رو به رشد و توسعه می‌بینند و مراحل تکامل را رو به پیشرفت تلقی می‌کنند، در اواسط قرن نوزدهم پدید آمد. پیامدهایی از پیش برنامه‌ریزی نشده یا حتی پیامدهای تابع جبر زیست‌شناختی برای کنش‌های فردی و جمع‌آمدن آن‌ها در سازوکارهایی همچون رفتار رقابتی و بازار، و قصد نظریه‌پرداز به نتیجه‌گیری‌های هنجاری و سیاسی، از ویژگی‌های ادامه‌ی این جریان در قرن بیستم بوده است.
قدمت نظریه‌هایی درباره‌ی تکامل بر اساس سرشت زیست‌شناختی و رفتار قابل مشاهده و همچنین نظریه‌های مربوط به دگرگونی نوع بشر، بسیار پیش از چارلز داروین (1859) است. در هر حال، داروینیسم اجتماعی و نظریه‌های مشتق از آن از چند جهت با دیدگاه‌های اصلی داروین مغایرت دارند. داروین مخالف طرح هرگونه پیشرفت در دگرگونی افراد و منشأ انواع بود و به همه‌ی تلاش‌ها در جهت استنتاج نتایجی از کارش که قابل اطلاق به جامعه‌ی انسانی باشد بدگمان بود. انتخاب طبیعی ناظر بر تنوع بدون طرح و برنامه، تعامل با محیط زیست و موفقیت در تولید مثل بود و ربطی به مفاهیم هنجاری همچون «بقای اصلح» نداشت. این عبارت را هربرت اسپنسر که نظریه‌پرداز اصلی داروینیسم اجتماعی است، بر سر زبان‌ها انداخت و کارل مارکس آن را به ریشخند گرفت.
نظریه‌ی مارکس نظریه‌ای تکاملی و مبتنی بر پیشرفت بود که به صورتی کلی در تاریخ طبیعیِ نیازهای زیستی بشر ریشه داشت، اما وابستگی زیادی هم به مفروضات مهارت‌های زبانی و تعقل داشت. با این حال فردریش انگلس بعدها نظریه‌ی مارکس و داروین را به لحاظ روش و اهمیت شبیه هم دانست و تلاش کرد انتخاب طبیعی را به رشد و توسعه‌ی مهارت‌های مولد بشر ربط دهد. همین تلاش انگلس مجوزی شد برای انبوه تلاش‌های سست و بی‌مایه‌ی مارکسیست‌ها در جهت آشتی‌دادن مبارزه‌ی طبقاتی به مثابه گذرگاه پیشرفت تاریخی با سازوکارهای زیست‌شناختی بقا و انقراض. با وجود این، شکاف میان فرض داروین درباره‌ی رفتار فردی خود- پروا و این دیدگاه مارکسیستی که افراد باید آگاهانه در قالب هویتی جمعی مثل طبقه‌ی اجتماعی دست به عمل بزنند، به آسانی قابل عبور نبوده است.
ارگانیسم فردی خود- پروایی که در عرصه‌ی رقابت برای موجودیت و موقعیت بهتر خود تلاش می‌کند، به مثابه مفروضی پایه، اندیشه‌ای است که به اندیشه‌ی بنیادی فلسفه‌های ضدمارکسیستی فریدریش هایک و کارل پوپر شباهت دارد. با وجود این، آن‌ها در مقام نظریه‌پردازانی که از شایستگی‌ها و فضیلت‌های بازار کالا و ایده‌ها تمجید می‌کنند، بحث و استدلال‌شان در سطحی بالاتر از سازوکارهای ساده‌ی زیست‌شناختی قرار می‌گیرد که نظریه‌ی داروینی درباره‌ی جامعه مستلزم آن است. در اواخر قرن بیستم زیست جامعه‌شناختی به عنوان جانشین داروینیسم اجتماعی سربرآورده است. پیامدهای رفتارهای ناخواسته و از پیش برنامه‌ریزی نشده‌ای مانند پرخاش‌جویی ژنتیکی، برای جامعه به صورت نظری مفهوم‌پردازی می‌شود، اما زیست‌جامعه‌شناسان هرگز درباره‌ی این مسئله اتفاق نظر ندارند که کنش‌های عامدانه و عالمانه تا چه حد می‌توانند یا باید در این فرایندهای مفروض جامعه دخالت کنند.
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام؛ باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط