اخبار چند مقاله

در این مقاله با اشاره گذرا به عقیده طبع و پاره ای از نظریات وابسته به تحلیل افعال انسانی , مانند نظریه تولد كه از سوی برخی متكلمان معتزلی مانند معمر بن عباد , ابراهیم نظام و بشر بن معتمر مطرح شده اند ، به موضوع علیت طبیعی از
چهارشنبه، 21 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اخبار چند مقاله
اخبار چند مقاله

 

نویسنده: حسن انصاری




 

۱- فلسفه طبیعی معتزلیان مُطرِّفی

عنوان فوق در حقیقت عنوان مقاله ای است از اینجانب که در شماره اخیر مجله کتاب ماه دین منتشر شده است.
در این مقاله با اشاره گذرا به عقیده طبع و پاره ای از نظریات وابسته به تحلیل افعال انسانی , مانند نظریه تولد كه از سوی برخی متكلمان معتزلی مانند معمر بن عباد , ابراهیم نظام و بشر بن معتمر مطرح شده اند ، به موضوع علیت طبیعی از منظر كلام معتزلی پرداخته شده است و با بررسی در این باره ، این موضوع را در نمونه متكلم نامدار خراسانی مكتب معتزلی بغداد ، یعنی ابوالقاسم بلخی كعبی (متوفی ۳۱۹ ق ) مورد مطالعه قرار داده ایم . بدین منظور در این مقاله کوشش شد تا با توجه به انتساب عقیده طبائع به ابوالقاسم بلخی , البته در چارچوب عقیده توحیدی و برخلاف عقاید طبیعت گرایی الحادی , نشان دهم كه چگونه سنتی از معتزلیان زیدی در یمن در قرنهای پنجم تا هفتم قمری / یازدهم تا سیزدهم میلادی كه موسوم به" مطرفیه" بوده اند ، به عنوان پیروان ابوالقاسم بلخی در مسائل كلامی قلمداد شده ، وعقیده طبایع را مطرح كرده اند و در مقابل از سوی گروهی دیگر از معتزلیان زیدی یمن كه به شاخه بصری تعلق داشته اند ، با متهم شدن به پیروی از عقاید ملحدانه " أصحاب/ أهل الطبائع" و یا" طبعی" مورد سرزنش و انتقاد شدید قرار گرفته اند . این امر در یمن در دو سده یاد شده موجبات تولید ادبیات قابل توجهی در مورد مسائل فلسفه طبیعی را از سوی زیدیان معتزلی فراهم كرد كه تاكنون مورد توجه كافی قرار نگرفته است[۱] . علت این امر عدم آشنایی مؤلفان غیر یمنی نسبت به این تحولات ونیز از میان رفتن این فرقه مذهبی و از میان رفتن آثار و تألیفات آنان بوده است . از میان كتابهای مطرفیه ، تا آنجا كه اطلاع داریم ، تنها دو كتاب در موضوعات كلامی باقی مانده كه تاكنون فقط یكی از آن دو مورد توجه شماری اندك از محققان قرار گرفته[۲] ( کتاب البرهان الرائق تألیف سلیمان المحلی) و دومین كتاب ( رساله شرح الفصل المروی تألیف یحیی بن الحسین البحیری ) كه مانند كتاب اول[۳] تا كنون به چاپ نرسیده ، برای نخستین بار در این مقاله معرفی شده است.
پی‌نوشت‌ها:
[۱] اینجانب از حدود چهار سال پیش و در مدت اقامت در پاریس این موضوع را برای کاری دانشگاهی در دست تهیه دارد .
[۲] استاد مادلونگ نخستین بار مقاله ای درباره اهمیت این کتاب منتشر کرد . از آن پس این کتاب مورد توجه محققان حوزه مطرفی شناسی قرار گرفته است . در کتابم پیرامون مطرفیه به این تحقیقات اشاره کرده ام .
[۳] استاد زید الوزیر در حال آماده سازی کتاب البرهان الرائق برای انتشار است . نسخه خطی منحصر به فرد این کتاب در کتابخانه جامع کبیر صنعاء , شماره ۶۷۳ موجود است وعکسی از آن در اختیار نویسنده این سطورقرار دارد .

۲- تحفه ای گرانقدر از کاشمر / تُرشیز

خلاصه مقاله ای از اینجانب منتشر شده در کتاب ماه دین:
حدود دوازده سال پیش از طریق دو تن از دوستان به دو عکس از دو نسخه خطی یمنی کتابی با نام متشابه القرآن دست یافتم که گرچه یکی از آن دو تنها شامل جزء دوم کتاب بود , اما دیگری نسخه ای کامل ( جز در پاره ای سطور ) بود که به همین دلیل امکان تصحیح این کتاب را برای محققان فراهم می کرد .
اما کتاب با وجود اهمیت موضوع و با وجود اینکه با مطالعه آن معتزلی بودن مولف بی تردید آشکار می شد , اما به دلیل آنکه هیچ گونه نشانی از مولف آن در منابع معتزلی و غیر معتزلی وجود نداشت و در خود کتاب و یا بر روی دو نسخه خطی آن هم اطلاع قابل توجهی درباره مولف وجود نداشت , از نوشتن درباره آن و یا اقدام برای تصحیح آن صرف نظر کردم . امید من این بود که شاید روزی اطلاع بیشتری درباره کتاب از لابلای نسخ خطی یمنی و یا معتزلی فراهم شود و یا اینکه با کشف نسخ خطی دیگری از این کتاب , بتوان شناخت بهتری درباره آن به دست آورد . درباره کتاب با استاد دکتر حسین مدرسی گفتگو کردم و به ایشان عکسی از نسخه کتاب تقدیم کردم . اما بهرحال شناخت کتاب میسر نشد . در یکی دو سال گذشته در پاریس مطلع شدم که استاد مادلونگ از طریق یکی از محققان کشور عمان به دو نسخه خطی متأخر کتاب ( در کشور عمان و با کتابت کاتبان عمانی) دسترسی پیدا کرده و با آشنایی با نسخه های یمنی کتاب که هر دو کهنتر از نسخه های عمانی هستند، تصحیح این کتاب را در برنامه کاری خود قرار دادند. با استاد درباره نسخه های یمنی رایزنی کردم؛ نکته جالب این بود که استاد ما با وجود تبحر عمیق مثال زدنی که دارند، اما تا کنون نتوانسته اند هویت دقیق مؤلف را شناسایی کنند؛ بنابراین شاید آشنایی دقیقتر با مولف هم اکنون امکان پذیر نباشد. تنها می دانیم که وی به "الشیخ الامام الاجل رکن الدین ابوطاهر الطُرَیثیثی" نامبردار بوده است. در مقاله ای که در شماره اخیر کتاب ماه دین نوشته ام تلاش کرده ام درباره مؤلف کتاب و ماهیت و اهمیت کتاب نکاتی را در حد دانش و وقت و امکاناتم متذکر شوم. با مقایسه کتاب با کتاب متشابه القرآن قاضی عبدالجبار قویا روشن می شود که مولف ما از این کتاب بهره گرفته است، این نکته را استاد مادلونگ شخصا برای نویسنده این سطور متذکر شدند، نکته ای که در وقت تألیف مقاله یاد شده تنها در حد یک ضرورت برای بررسی از سوی نگارنده مطرح شده بود و به دلیل عدم دسترسی به کتاب قاضی عبدالجبار در پاریس بررسی آن برای من میسر نبود. امیدوارم کتاب به زودی منتشر شود.

۳- هویت مؤلف شرح التذکرة

آنچه می خوانید خلاصه ای است از مقاله منتشر شده در شماره اخیر کتاب ماه دین به قلم نگارنده. نویسنده این سطور در مقاله دیگری که برای نامه بهارستان آماده کرده است، مطالب بیشتری را درباره این کتاب و اهمیت آن ارائه داده است. این کتاب همینک وسیله نویسنده این مقاله برای یک چاپ انتقادی در حال آماده سازی است.
شرحی بر کتاب التذکره ابن متویه از سالها پیش در کتابخانه مرحوم اصغر مهدوی در تهران از سوی زنده یاد استاد محمد تقی دانش پژوه مورد توجه قرار گرفته بود که البته مجهول المؤلف فرض می شد و متأسفانه در تمام این سالها این کتاب، شاید به دلیل حجم زیاد آن و نیز موضوعات مطرح شده در آن که بیشتر به فلسفه طبیعی معتزلیان مربوط می شود، به چاپ نرسید. با این وصف کتاب در پاره های از تحقیقات معتزلی شناسی مورد توجه قرار گرفته است و استاد مادلونگ نیز در مقاله خود درباره ابن متویه در ملحقات دایرة المعارف اسلام لیدن، به این شرح مجهول المؤلف اشاره کرده اند.
خوشبختانه اخیرا شرح کتاب التذکرة از سوی خانم اشمیتکه و با همت مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران با همکاری مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه آزاد برلین- آلمان به صورت عکسی و به همراه مقدمه ای عالمانه و فهارس متنوع (ونیز مقدمه فارسی استاد دکتر پورجوادی) منتشر شده است که استفاده از این متن مهم را آسان می کند. نویسنده این سطور با این کتاب از سالها پیش از طریق عکسی از آن در کتابخانه دانشگاه تهران آشنا شدم و همواره آرزومند بودم که این متن را به صورت محققانه منتشر کنم. به هر حال همانطور که خانم اشمیتکه متذکر شده اند، این کتاب تألیفی است از معتزلیان ایران و نه یمن و اساسا این نکته را نیز می بایست اضافه کنم که از نیمه سده ششم، عمده کتابهای کلامی معتزلی مشربانه زیدیان یمنی محدود است به کتابهای دو امام المتوکل احمد بن سلیمان و المنصور بالله عبدالله بن حمزه و حلقه شاگردان و نزدیکان آنان که عموما کانونی ترین محور بحثهای آنان در رابطه با عقاید مطرفیه است که در آن دوران نزاع سختی میان آنان و امامان زیدی هوادار گرایش بهشمی در جریان بوده است. از دوران پیش از این دو امام در سده ششم قمری اساسا تألیف مستقلی در کلام معتزلی در میان زیدیان یمنی گزارش نشده و به طور کلی زیدیان یمنی تنها در دوران امام احمد بن سلیمان است که مستقلا با مکتب کلامی بهشمیه از طریق زیدیان ایرانی آشنایی حاصل کردند. پیش از این البته آشنایی ها تنها در سطح روابط کلی زیدیه و معتزله بود که ریشه در افکار و مکتب الهادی الی الحق داشت که ما این مسئله را در جای خود بررسی کرده ایم[۱]. همچنین گفتنی است که این نسخه از نمونه های منحصر به فرد کتابهای معتزلیان و حتی زیدیان ایرانی است که ریشه آن نه به یمن بلکه به خود ایران می رسد، چرا که عمده نسخه های خطی زیدی و معتزلی موجود در کتابخانه های ایران، نسخه های یمنی هستند که سر از ایران پیدا کرده اند و خط آن نسخه ها هم خطی یمنی است.
در اینجا صرفا تلاش می کنم در رابطه با هویت مؤلف این کتاب مطالبی را متذکر شوم. در متن این شرح، یک جا نامی از کسی به نام ابوجعفر محمد بن علی مزدک آمده که از وی با تعبیری قابل تأمل یاد شده است:" قال الشیخ ابوجعفر محمد بن علی مردک (یا مزدک) ادام الله توفیقه... " . در اینجا نیز همانند صدها مورد دیگر شرحی از قطعه ای از کتاب التذکرة، با تعبیر "قال" همراه است، در حالی که برخلاف سایر موارد، گوینده در اینجا به طور روشن معرفی شده است. در سایر موارد تنها به ذکر عبارتی مانند" قال أیده الله" بسنده می شود که این تعبیر روشن است از سوی شاگرد مقرر بیان شده است. به نظر من تعبیر"ادام الله توفیقه" در دنباله نام ابوجعفر محمد بن علی مزدک (یا مردک) و مقایسه با تعبیر "قال أیده الله" در سایر موارد به روشنی گویای آن است که شارح کسی جز خود او نیست. در اینجا مسئله نقل قول از یک شخص از سوی شارح نیست، بلکه مسئله به نام شارح برمی گردد. همین مورد خوشبختانه برای ما کافی است تا تحقیق خود را درباره هویت شارح و در حقیقت زمان تألیف کتاب دنبال کنیم. سؤال این است که این ابوجعفر محمد بن علی مزدک (یا مردک) کیست؟
سند ثبت شده بر روی برگ نخست تعلیق شرح الاصول الخمسه فرّزادی موجود در کتابخانه جامع کبیر صنعاء که هنوز متأسفانه چاپ نشده است، کلید حل معمای ماست. در این سند که در حقیقت سند روایت اصول عقاید معتزلی است، کاتب نسخه می نویسد که این اصول را بدین ترتیب اخذ کرده است: "من الفقیه الامام الأوحد نجم الدین احمد بن أبی الحسین (درست: أبی الحسن) الکنی و هو عن الفقیه الامام الاجل محمد بن أحمد الفرزاذی و هو عن عمه الشیخ السعید البارع اسماعیل بن علی الفرزاذی وهو عن محمد بن مزدک وهو عن أبی محمد بن متویه وهو عن الشیخ أبی رشید النیسابوری وهو عن قاضی القضاة عماد الدین عبدالجبار بن أحمد رحمه الله وهو عن الشیخ المرشد أبی عبدالله البصری وهو عن الشیخ أبی علی بن خلاد...[۲]"
بنابراین محمد بن مزدک به عنوان شاگرد ابن متویه، ناقل تعالیم قاضی عبدالجبار در شرح الاصول خمسه و سایر موارد برای نسلهای بعدی بوده است. بدین ترتیب شارح خود از شاگردان ابن متویه بوده و بنابراین در اواخر قرن پنجم فعال و معاصر حاکم جشمی بوده است و به دلیل شاگردی ابن متویه، کتاب او را در حوزه درسی خود تدریس می کرده و کتاب حاضر حاصل همین درسها و در نتیجه درسنوشتهای اوست. از سند یاد شده نیز همین امر روشن است که او در ری می زیسته، چرا که این سند در بخش اخیر خود همه مربوط است به عالمان اهل ری.

پی‌نوشت‌ها:

[۱] عجالتا در این مورد نک: مقاله من در رابطه با مطرفیه که در شماره پیشین همین مجله منتشر شده است. نیز نک: کتاب من با عنوان معتزله در یمن ( در دست انتشار)
[۲] نک: مقدمه عبدالکریم عثمان بر شرح الاصول الخمسة،قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م، ص ۲۴، حاشیه شماره۱
۴- دین و دولت در دولتهای زنگیان و ایوبیان
مقدمه مقاله ای از اینجانب که در شماره اخیر مجله کتاب ماه دین به چاپ رسیده است:
بررسی جایگاه دین در عصر سلاجقه و مناسبات «دین» و «نهاد دینی» با «دولت» در دوران آنان، نشان می دهد که سلاجقه و خاصتاً با کوشش های خواجه نظام الملک (د ۴۸۵ ق) توانستند در خراسان و سپس در دیگر نقاط تحت حکومت خود، مناسبات خویش را با علما به شکل قابل قبولی برای طرفین تنظیم کنند. خواجه با تأسیس سلسله مدارس نظامیه در این مهم کوشید و توانست با ایجاد توازن میان دو قدرت مذهبی آن دوران یعنی شافعیان و حنفیان و نهادینه کردن نظام آموزشی و سلطه دینی آنان از یکسو و بدعت آلود خواندن گفتمان های دینی غیر «سنی» رایج عصر، خاصه اندیشه دینی اسماعیلیه (که یکسره مشروعیت خلافت عباسی را منکر بود) و ارائه تفسیری از آنها در چارچوب یک نظام ایدئولوژیک نفی «دیگری» از دیگر سو، فضایی ایدئولوژیک برای نظام مشروعیت حکومت سلاجقه در چارچوب تفکر سنی خلق کند و مذهب «اهل سنت و جماعت» را ایدئولوژی حکومت تلقی نماید. بدین ترتیب اهل سنت و جماعت، مذهب رسمی حکومتهای تحت پوشش خلافت عباسی بغداد و سپس قاهره گردید. این حالت نخست در خراسان (ایران) در عصر سلاجقه نتیجه بخشید و سپس در نقاط دیگر و بویژه در عصر حکومت نورالدین زنگی و سپس ایوبیان و ممالیک در مصر و شام. به نظر ما مهمترین مشخصه ایدئولوژیک این نظام مشروعیت بنیادی، همانا تصویرگری «بدعت» تشیع (خاصه اسماعیلی) در برابر سنت «جماعت» بود و از همین ساختار ایدئولوژیک تغذیه می شد . اختلافات محدود و مشروع فقهی و یا كلامی / اعتقادی برای حكومت در بیشتر اوقات صرفا در سقف وحدت مذهبی و ایدئولوژیك یاد شده قابل پذیرش بود و همین امر موجب می گشت که «نهاد علما» در مقام نظر و عمل تحت کنترل حکومت باشد. از سوی مقابل نیز حکومت همیشه خود را در برابر اربابان شریعت متعهد می دید تا از سنت دفاع کرده و در برابر گرایشهای بدعت آلود مقاومت کند و «پاسبان» شریعت باشد. بنابراین باید عصر سلاجقه و به شکل مشخص دوران وزارت خواجه نظام الملک را عصر صورتبندیهای مذهب اهل سنت و جماعت ، حداقل در بخش شرقی جهان اسلام دانست و نماد چنین حرکتی را تأسیس مدارس نظامیه تلقی کرد.
چنانکه مارگارت مالامود به درستی توضیح داده است، «پس از انحطاط خلافت عباسی در میانه قرن چهارم/دهم، حکومتهای مستقل محلی و سردمداران جدید، در سرتاسر امپراتوری قدیم جایگزین حکومت متمرکز عباسی شدند و اداره امور را در اختیار گرفتند. خراسان نخستین اجتماع مسکونی و آبادی بود که سلسله ترک نسب غزنوی (تأسیس در حدود ۳۸۵ –۳۸۸ ق/ ۹۹۴ – ۹۹۸ م.) و ترکمانان سلجوقی (تأسیس ۴۳۱ق /۱۰۴۰ م) با آن روبرو شدند. این فاتحان بیگانه، برای حکومت کردن به مساعدت رهبران مذهبی و دیوان سالاران خراسانی متکی بودند. طی قرنها، علما و صوفیان، ساختارهای قدرت و تشکیلات خویش را به طور مستقل و جدا از حکومت توسعه داده بودند. این ساختارها و نهادهای مذهبی (آموزشگاه های علوم دینی)، که به نظر می رسد معرّف ابعاد اعتقادی و اجتماعی اسلام بوده، به تدریج زیر چتر حمایت حکومتهای رسمی قرار گرفت. در تحول تازه سیاسی، حکومت گران جدید به خاطر جلب حمایت اقشار مذهبی و مشروعیت بخشیدن به دولت، این گروه را به اشکال مختلف، از جمله تأسیس مدارس، خانقاه ها و پرداخت مقرریهای منظم و غیرمنظم تقویت و پشتیبانی کردند. نمونه هایی از این نوع همکاری میان حکومت و طبقات مذهبی را می توان نخست در خراسان و سپس در بغداد و ایالات مختلف قلمرو سلجوقیان مشاهده کرد.»
راهی که سلاجقه به یاری نهادهای مذهبی سنی بنیاد گذاشتند و موجب گردیدند که اهل سنت و جماعت، به عنوان مذهب رسمی دولت تحت حمایت خلافت مطرح شود، نورالدین زنگی و ایوبیان به جدّ پی گرفتند. در این مسیر و در جهت تثبیت این دیدگاه و تحکیم روابط نهاد دینی و دولت از یکسو در نفی بدعت ها و «دگراندیشی» ها کوشیدند و از دیگر سو با تأسیس مدارس و آموزشگاه های دینی و تخصیص اوقاف برای آنها، کوشیدند روابط خود را به شکل متناسب با نهاد دینی تنظیم کنند ؛ گرچه به قدرسلاجقه در کنترل نهاد دینی موفق نبودند. هر دو مسئله در جلب حمایت خلفای عباسی از آنها و کسب مشروعیت به واسطه به رسمیت شناختن حکومت آنان از سوی خلیگان بغداد موثر افتاد.
از دیگر سو نیز به دلیل فعالیت جهادی صلاح الدین ایوبی و جانشینانش در حمایت از سرزمینهای خلافت در برابر هجوم صلیبی، ایوبیان به عنوان یک حکومت مشروع و مدافع «سنت»، «جماعت» و «خلافت» معرفی شدند. ما در ابتدا، کوشش های نورالدین زنگی در جهت تحکیم پایه های مشروعیت حکومت خویش و همچنین تثبیت مناسبات حکومت با علما و نهادهای مذهبی را که از طریق دنبال کردن اهداف «جماعت» یعنی حفظ سرزمین اسلام از بدعتها و فتنه ها و حکومتهای غیرمشروع و نیز تثبیت مذهب اهل سنت و جماعت از طریق تعقیب دگراندیشان و مخالفان مذهبی و همچنین تائید نهادهای مذهبی از ایشان از طریق تأسیس مدارس و یاری رساندن به فعالیتهای مذهبی عالمان دین و از همه مهمتر عمل به شریعت اسلامی در تدبیر حکومت و در مقام قضا، سامان می گرفت و به کنترل علما می انجامید مورد بررسی قرار می دهیم و سپس به حکومت ایوبیان وخاصه عصر صلاح الدین خواهیم پرداخت.

منبع مقاله :
http://ansari.kateban.com/



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.