آیا ترجمهی کتاب غیر اصلی فیلسوف، کاردرستی است؟
گفتوگو با دکتر پرویز ضیاء شهابی پیرامون کتاب «رازوارگی سلامت»چرا گادامر به سراغ پزشکی میرود؟
پدر گادامر شیمیست داروساز بود و گویا خودش هم از کودکی دچار فلج اطفال بوده و توانسته است با آن کنار بیاید و این چیز عجیبی نیست. لابد در برابر طب جسمانی به طب روحانی رسیده؛ چنانکه قدمای ما هم رسیده بودند. مولانا فرمود:شاد باش ای عشق خوش سودای ما *** ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما *** ای تو افلاطون و جالینوس ما
بسیاری از بیماریها - شاید هم همهی بیماریها - گرچه ظهور و بروز جسمانی داشته اما منشأ و اصل روانی دارند و از دید و بینش نادرست انسان نسبت به خود و عالم و توقعی که از جهان و پیرامونیان دارد ناشی میشود؛ ولی به هر حال اینکه طرز بینش و نگرش انسان در سلامت و مرض او بسیار مؤثر است و اگر هم احیاناً خدای ناکرده به مرض لاعلاجی دچار شود، این نگرش در ساختن با مرض و توانایی کنار آمدن با آن نقش جدی دارد، تردیدی نیست.
چنانکه میدانیم یاسپرس فیلسوف بزرگ آلمانی اصلاً روانپزشک بوده است. یاسپرس هم خود بیمار بود و علیالاصول قرار نبود عمری طولانی داشته باشد ولی با طرز فکر درست، توانسته بود با بیماریاش کنار بیاید و این همه کار کند و منشأ آثار باشد؛ که تعجبآور است. او در شرح حال خودش از یک مثل چینی اسم برده که میگوید «انسان باید بیمار باشد تا به پیری برسد.» گادامر هم خدا را شکر، نه فقط به پیری رسید بلکه تا آخرین روز زندگیاش هم با نشاط و سرحال بود و همچنان میتوانست مثل یک جوان سخنرانی کند، درس بدهد و بحث کند. اینکه به این سن رسید و در پیری از پا نیفتاده بود. مقداری هم از طرز فکر درست او مایه میگیرد. در خود پزشکی هم بیماریهایی به بیماری جان - تنی معروف شدهاند که آثار و عوارض تنی دارد اما منشأ روحی نفسانی است. اگر از آراء فیلسوفانی مثل گادامر برای برقراری فهم و تفاهم در میان مردم بهره برده شود - که یک وجه آن هم طرز برخورد و مواجههی بیمار با پزشک و پزشک با بیمار است- آثار و نتایج طبی و جسمانی زیادی خواهد داشت.
اتفاقاً شاید کتابهایی مثل این کتاب که مشتمل بر مطالب جالبی است و مورد علاقه و توجه عدهی بیشتری از خوانندگان است نسبت به کتاب اصلی در اولویوت هم باشد. روی سخن کتاب اصلی گادامر که «حقیقت و روش» است - نمیدانم استاد دکتر محمدرضا بهشتی ترجمهی آن را به پایان بردهاند یا نه -بیشتر با خصوص استادان و دانشجویان رشتهی فلسفه، آن هم در دورههای دکتری یا فوقلیسانس، است. تازه وقتی هم منتشر بشود معلوم نیست که مخاطبانش چه گروه از مردم هستند و آنهایی هم که هستند بتوانند آن را بخوانند و بهرهی لازم را ببرند. در مورد فیلسوفان بزرگ دیگر هم همینطور است. یعنی این طور نیست که اگر کسی کتاب «نقد عقل محض» کانت را نخوانده باشد، نتواند مقالهی کانت در مورد صلح پایدار یا روشناندیشی را بخواند و از آن بهره ببرد. پیداست که این قبیل نوشتهها از آن فیلسوف بیشتر طرف توجه میشود. و این اشکالی هم ندارد بلکه خوب هم هست. البته هر کتابی مخاطبان خودش را پیدا خواهد کرد. ولی کتابهایی مثل این که دربارهی تندرستی و ربط و نسبتش با مسائل مبتلا به مردم و توجه دادن به تفاهم میان بیمار و پزشک و آثار مترتب بر آن است، مخاطبان بیشتری داشته و جالبتر به نظر میآید. اما حقیقت این است که باید برای هر صنفی از اصنافِ خوانندگان کتابهای درخور نوشته و ترجمه شود و این مانع آن نیست که کسانی آثار کلاسیک فلسفه را هم ترجمه کنند.
حتی ما میتوانیم از طریق چنین کتابهایی وارد عالَم متفکر شویم. البته در میان کسانی که علاقهمند به آثار متفکری مثل گادامر یا هایدگر هستند، اصناف و طبقات مختلفی قرار دارند. تا جایی که من میدانم یک روانپزشک سوئیسی به نام «مدارد باس» بر اساس خواندن کتاب «وجود و زمان» هایدگر توجه کرد که چگونه ممکن است بر اساس تحلیلهای هایدگر رابطهی میان پزشک و بیمار دگرگون شود و بر همین اساس سلسله جلساتی را در سوئیس تشکیل داده بود که در آن جلسات روانپزشکان، استادان روانپزشکی و پزشکان شرکت میکردند. لذا معلوم میشود که میشود بنا را بر یک فهم دیگری از مسائل مربوط به انسان و رابطهاش با دیگران و با عالَم گذاشت. کتاب گادامر هم متضمن این طور فواید هست.
به نظر شما عنوان کتاب درست انتخاب شده است؟
ظاهراً رازوارگی ترجمهی Verborgenheit در آلمانی و Enigma در انگلیسی بوده است. به نظر ترجمهی درست واژهی آلمانی، «پوشیدگی» یا «پنهان بودن» باشد. در زبانهای اروپایی راز و رازوارگی برای چیزی که ما بدان تصوف یا عرفان میگوییم به کار میرود و لذا شاید چندان ترجمهی مناسبی به نظر نیاید. هر چند شاید مترجم توجیه مناسبی برای این انتخاب داشته است.منبع مقاله : اسفار ضمیمهی سوره شماره بیستم
/ج